
تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,713 |
تعداد مقالات | 14,041 |
تعداد مشاهده مقاله | 33,964,340 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 13,600,139 |
بررسی تصحیفاتی در دیوان اثیر | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
متن شناسی ادب فارسی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 8، دوره 7، شماره 2، شهریور 1394، صفحه 95-108 اصل مقاله (193.69 K) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسنده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مجید خسروی* | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده داشتن متون پیراسته از اغلاط الزام جدی تحقیقهای ادبی است چرا که بدون برخورداری از متونی صحیح، عملاً در حوزههای دیگر تحقیقات ادبی همچون فرهنگنویسی و نقد متون و غیره نیز نمیتوان آثاری دقیق و معتبر در دسترس جامعه علمی قرار داد. در این میان تصحیح متون قدیمیتر اهمیتی دوچندان دارد. چرا که این دست متنها به دلیل برخورداری از واژگان کهنه و ناشناخته و زبان و نحو و صورخیال خاصی که امروزه برای مخاطب چندان آشنا نیست بیشتر مورد تغییر و تحریف قرار گرفتهاند و از طرفی بررسی و تصحیح متنهای قرون بعد، بدون شناخت متنهای کهنهتر عملاً امکانپذیر نیست. اثیرالدین اخسیکتی از قصیدهسرایان قرن ششم هجری است که دیوان او تنها یکبار توسط رکن الدین همایون فرخ در سال 1337 تصحیح علمی شده است. متأسفانه به دلیل بیدقتی مصحح و عدم استفاده او از نسخه قدیمی موجود از دیوان این شاعر، سرتاسر دیوان پر است از اغلاط و اشتباهات و ارجاع به این متن خالی از خللی نخواهد بود. در این مقاله کوشیده شده است تا بعضی از اغلاط این دیوان مشخص شود و صورت صحیح آن با تکیه بر شواهد و دلایل ارائه گردد. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اثیرالدین اخسیکتی؛ قصیده؛ قرن ششم؛ تصحیح انتقادی؛ تصحیف | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدمه اثیر اخسیکتی از قصیدهسرایان کمتر شناختهشدة سدة ششم هجری است. «نسبت او به اخسیکت از قراء فرغانه بوده است» (صفا، 1356: 2/707). هر چند مولد این شاعر در ماوراءالنهر بوده است ولی بعد از سرنگونی سنجر بر اثر فتنة غز در خدمت اتابکان آذربایجان نیز شعر گفته است. «اثیر با عدهای از شاعران بزرگ عهد خود مانند مجیر بیلقانی و اشهری نیشابوری و خاقانی رابطه داشته است و از آنجا که خود را همپایة خاقانی میشمرد، کار آن دو به بدگویی و تعریض به یکدیگر کشید» (صفا، 1356: 2/708). دیوان اثیر در سال 1337 به تصحیح رکنالدین همایون فرخ منتشر شد و بار دیگر در سال 1389 انتشارات اساطیر آن را به صورت افست منتشر کرد. مصحح در مقدمه متذکر شده است که روش کارش چگونه است: «برای تصحیح دیوان اثیر نگارنده پیروی روش لاخمان را کرده است» (اثیرالدین اخسیکتی، 1337: هفت) و در مورد این شیوه از تصحیح متذکر میشود که: «نخست باید نسخ متعددی از اثری را که میخواهد آن را تصحیح کند، جمعآوری کرده، سپس قدیمترین نسخه را متن قرار داده و سایر نسخ را با آن نسخه متن مقابله کند و تمام اختلافات را حتی در جزییترین موارد ثبت کند» (اثیرالدین اخسیکتی، 1337: هفت) و صفحاتی دربارة روش لاخمان توضیح داده است. سپس نسخههای مورد استفادة خود را ذکر کرده است که نسخة شمارة 9 آن موسوم به دواوین ستة است که شامل اشعار امیر معزی، اثیر، ادیب صابر، نظامالدین محمود قمر اصفهانی، ناصر خسرو و شمس طبسی است. کاتب این نسخه که یکی از قدیمیترین نسخهها در مورد اشعار قصیدهپردازان است، عبدالمؤمن العلوی الکاشی است که در سالهای 714- 713 هـ. ق. آن را استنساخ کرده است و با این که قدیمیترین نسخة موجود از اثیر بوده است، مصحح گرامی نسخهای مربوط به قرن سیزدهم هجری را نسخه اساس خود قرار داده است. مصحح از این نسخه این گونه یاد کرده است: «این نسخه برای مدت کوتاهی در اختیار نگارنده قرار گرفت و متأسفانه چنانکه انتظار داشت، نتوانست به علت قلت مدت از آن استفاده کند و طی این مدت کوتاه فقط توانست چند غزل و قطعه که در سایر نسخ نبود از آن استنساخ و رونویس کند که در دیوان حاضر هر جا از این نسخه استفاده شده است در زیر یادآوری گردیده و علامت س برای آن انتخاب شده است» (اثیرالدین اخسیکتی، 1337: دوازده) و عملاً قدیمیترین نسخة دیوان را از تصحیح خارج کرده است و کمی بعدتر توضیح داده است «این نسخه متأسفانه به طوری که شادروان علامه قزوینی هم متذکر شدهاند، مغلوط است» (اثیرالدین اخسیکتی: سیزده). در حالی که اصل سخن علامه فقید این گونه بوده است: «... و دارای پنجاه و سه مجلس تصویر از تصاویر بسیار ممتاز اعلای عهد مغول است و اگرچه به کلی از اغلاط خالی نیست ولی چون نسخ قدیمه از دواوین اساتید متقدمین نسبتاً در زمان ما نادر است... مجموعهای بدین عظم حجم و بدین نفیسی و بدین قدیمی... که در سنوات 713 و 714 یعنی در ششصد و سی و هشت سال قبل نوشته شده باشد فوقالعاده مغتنم و به هر بهایی که به دست آید ارزان و رایگان است» (قزوینی، 1345: 54- 53) و به علت نداشتن وقت کافی برای استفاده از این نسخه و یکسره مغلوط فرض کردن این نسخه، آن را تقریباً حذف کرده است. و به این دلیل و دلایل دیگر در دیوان اثیر اغلاطی راه یافته است که مقالة حاضر درصدد رفع برخی از این اغلاط توسط پارهای از منابع دیگر است.
پیشینة تحقیق در مورد دیوان اثیر مقالات انتقادی چندانی منتشر نشده است و فقط دو مقاله از دکتر احمدرضا یلمهها منتشر شده است که سودمند و مغتنم است، یکی با نام «تصحیح چند بیت از دیوان اثیر اخسیکتی» که در سال 1388 در شمارة 26 فصلنامة پژوهشهای ادبی منتشر شده است و دیگری با نام «نگرشی نو بر دیوان اثیرالدین اخسیکتی» که در سال 1389 در شمارة 46 نشریة آینة میراث منتشر شده است.
روش تحقیق چون مصحح محترم در دیوان اثیر از روش التقاطی برای تصحیح متن استفاده کرده است، بنده در بسیاری از موارد به حاشیة دیوان رجوع کردهام و هر کجا که معنی بیت در دیوان مغشوش بود و با نسخهبدلها معنی واضحتر بود با دلایل و آوردن شواهد از شعرای دیگر ضبط اصح را ارائه دادهام و در مواردی نیز با توجه به تصحیفات احتمالی صورتی از متن با توجه به شواهد از متون دیگر ارائه دادهام. بررسی ابیات
این بیت در شکایت از قلم و کلک است و همانگونه که پیداست کاملاً بیمعنی است؛ در نسخه بدلها به جای ار چو، ارجو آمده است که سبب ایضاح معنی بیت است. «ارجو» فعل عربی است به معنی:«امیدوارم؛ امید دارم؛ امیدوارم که» (دهخدا، 1377: ذیل ارجو).
ضمناً به جای واژة سپرکل که به هیچ صورت – نه به صورت ترکیبی و نه به صورت بسیط- معنی درستی نمیدهد، در نسخه بدلها «سرِ کل» آمده است و با توجه به این که این بیت در وصف قلم است پذیرفتنیتر از سپرکل است.
«مجازاه: پاداش دادن» (زوزنی، 1374: 669) با معنی بیت سازگار نیست، ضمناً به نظر نمیرسد که از واژة مَجاز، به معنی غیرحقیقی به علاوة الف اطلاق یا الفی که در بعضی متون بجای تنوین بکار میرود تشکیل شده باشد چنان که در این بیت خاقانی بکار رفته است:
که در این صورت هم معنای محصلی نخواهد داشت. نسخه بدل بحارا ضبط کردهاست که بیمعنی است. به نظر میرسد این کلمه تصحیفی است از واژة مجارا به معنی «با یکدگر برابری کردن» ( دهخدا، 1377: ذیل مجارا)؛ و واژة بحارا هم اگر نقطة باء را زیر حاء تصور کنیم بسیار شبیه به مجارا خواهد شد که احتمالاً واژه برای ناسخ غیرقابل خواندن بوده است یا اینکه قسمتی از آن پاک شده باشد:
بیت بالا از چهار قسمت تشکیل شده که در هر چهار قسمت برای موصوفی خاص، که در اینجا ستاره و مزاج و زمانه و سپهر است، صفتی ناپسند مثل سستی و پیری ذکر شده است و برای ممدوح، که با لفظ تو او را مورد خطاب قرار میدهد، صفتی متضاد آن صفت میآورد مثل برنایی و محکمی و معطی بودن؛ این قاعده در قسمت «مزاج عمر تو زیرک» نقض شده است. صفت متضادی که در مقابل زیرک قرار میگیرد باید مفهوم بلاهت و نادانی و داشته باشد. گمان میرود در اینجا واژة عُمر تصحیف صفتی است در معنای نادانی که به دلیل ناآشنا بودن برای کاتبان به صورت عمر ضبط شده است. با توجه به این توضیحات، عمر در این جمله مصحّف غُمر به معنی «مرد کار ناآزموده» (جارالله زمخشری، 1843: 46) است. با انتخاب واژة غمر، تضاد معنایی جفت واژههای بیت تکمیل میشود. صورت صحیح بیت:
بیت از لحاظ ساختار معنایی اشتباه است و معنی ذم دارد در حالی که قصیده مفهوم مدحی دارد و باقی ابیات آن نیز در مدح است. معنی بیت بالا چنین میشود: اختران سعد فلک بدون یاری طالع مبارک تو عین درمان هستند. و این ذمی است برای ممدوح. باید به این نکته توجه داشت در ذهن شاعر مفهومی متناقض وجود داشته است و تأکید دارد که اختران سعد بدون یاری ممدوح برخلاف ماهیت خود، اصل شقاوت هستند. با توجه به این نکته واژة شفا در بیت به سبب ناآشنایی ناسخان تصحیف شده است و اصل آن شقا بوده است که به معنی «بدبخت شدن و رنجور شدن و در رنج افتادن و بدبختی» (قاضی خان بدر محمد دهار، 1349: 370) است:
بیت دارای صنعت موازنه است و هر کلمه در مصراع اول معادلی در مصراع دوم دارد که با هم قرابت معنایی دارند ولی بین زوجهای «قبله و شربت؛ ناشتا و چاشتخوان» این تناظر برقرار نیست؛ با مد نظر قرار دادن این نکته میتوان حدس زد که واژة قبله باید تصحیف واژهای باشد که در ارتباط معنایی با شربت قرار بگیرد و همنشین این کلمه بشود و همین ارتباط میبایست بین «چاشتخوان و ناشتا» نیز برقرار باشد. بیت دارای نسخه بدل نیست اما میتوان حدس زد به جای واژة قبله، قلیه قرائت صحیح است که در مقابل شربت قرار میگیرد و تناظر معنایی آن را تکمیل میکند. قلیه به معنی «قطعههایی از گوشت که سرخ کنند با پیاز و برخی از سبزیجات، طعامی است از گوشت و پیاز و کدو یا اسفناج یا بادنجان» (دهخدا، 1377: ذیل قلیه) است و از دیرباز در متون کاربرد داشته است:
و همچنین به جای ترکیب چاشتخوان که بیمعنی است قرائت چاشتخوار به معنی «چاشت خورنده؛ آن که طعام چاشت خورد» (دهخدا، 1377: ذیل چاشتخوار) درست است و با معنی کلی بیت سازگار است:
با وجود این تغییرات همچنان معنی بیت دارای ابهام است زیرا واژة قلّاد که به معنی «آب بخش... میراب، آبیار، اویار» (دهخدا، 1377: ذیل قلاد) است، با معنی بیت سازگار نیست و ارتباط منطقی اجزای بیت را مختل کرده است؛ به احتمال زیاد این واژه تصحیف واژة قلّاء به معنی «قلیه پز...؛ تابة قلیه ساز، سازندة تابة قلیه پزی... تابهگر» (همان، ذیل قلاء) است که به خاطر ناآشنایی کاتبان و بدخوانی دچار تغییر شده است، پس اصل بیت در حقیقت چنین باید باشد:
بیت به این شکل معنی درستی ندارد در نسخه بدلها مصراع اول چنین ضبط شده است: «پرّة کاهت دل از آن میببار آمد که شد» (اثیرالدین اخسیکتی، 1337: 15 حاشیه) از مداقّه در صورت بیت و نسخه بدل این نکته به ذهن متبادر میشود که قرائت درست بیت میبایست ترکیبی از صورت مضبوط دیوان و نسخه بدل باشد و به گمان نگارنده صورت درست بیت چنین است:
باید توجه داشت که یکی از ویژگیهای شراب در ادبیات فارسی بوی خوش آن بوده است:
ضمن این که ذکر صفت مروِّج برای شراب مناسبتی ندارد، این واژه تصحیفی از واژة مروح به معنی بوی خوش است: «المروّح، الدُهن المروّح: روغن خوشبوی» (قاضی محمدخان بدر دهار، 1349: 574). «این دو مزیت موروث را به وفور فضل مکتسب مثلثی عطر کرد که مشام اهل معنی بدان تازه و مروّح گشت» (محمود بن محمد اصفهانی، 1364: 99)
قدیر به معنی توانا صفتی برای چشم نیست. در نسخه بدل به جای آن قریر آمده است که به معنی «خنکی چشم و خنک چشم یعنی شادمان» (غیاثالدین محمد رامپوری، 1363: 669) است. که در این معنی با واژة قره در ترکیب قرهالعین همریشه است و در غیاثاللغات تعریفنگاری دقیقی از ارتباط خنکی و چشم، ذیل واژة قره آمده است بدین قرار: «به معنی خنکی و سردی و بعضی به معنی راحتی و روشنی نوشتهاند، مگر اول اصح و آنچه در عرف مردم قره بمعنی مردمک چشم شهرت دارد غلط محض است و مردم از این مناسبت غافلاند که چشم را به سردی و خنکی موافقت تمام است» (همانجا). این واژه در عربی به صورت قرور آمده است: «القُرور: روشن شدن چشم...القرَّه: روشن شدن چشم از شادی و روشنایی چشم، و سرما» (قاضی خان بدر محمد دهار، 1349: 496) در تاج الاسامی هم بصورت قرور آمده است ولی ربط آن را به قریر مشخص کرده است: «القَرُور: آب سرد، [یُقال رجل قریرالعین بما ناله]» (تاجالاسامی، 1367: 442). قریر در لغتنامة دهخدا به معنی اسمی آن «مرد خنک چشم» (دهخدا، 1377: ذیل قریر) تعریف شده است در حالی که شواهد ذکر شده برای آن، معنی صفتی دارند. این واژه در متون قدیم کاربرد داشته است:
مصحح در پانویس دیوان آورده است: «این قصیده در جنگ شمارة یک ثبت است و به علت آبافتادگی جنگ دو مصرع آن خوانا نیست و به همان صورت ثبت شد.» (اثیرالدین اخسیکتی، 1337: 35) این دو بیت که بیانگر مضمون زیبای شاعرانهای است، بدین صورت تقریباً بیمعنی است. اولین نکته این است که بدانیم شاعر بیت دوم را به عنوان تمثیلی برای بیت اول آورده است و با دانستن این تمثیل فهم بیت سادهتر میشود. واژة گمان به سبب همنشینی با واژة پرتاب که «تیری را گویند که نیک دور توان انداخت» (محمد بن هندوشاه، 1356: 36) قطعاً تصحیف کمان است. ضمناً واژة دورتو نیز صورت دگرگون شدة دورتر است. نکتة دیگری که حدس ما را در انتخاب واژة کمان قوت میبخشد این است که تیر را در ادبیات فارسی مشبهبه برای دعا آوردهاند: «بعد اللتیا و التى یک تیر دعا بر هدف اجابت آمد، و یک آه سحرگاهى بمسامع قبول رسید» (بهاالدین محمد بغدادی، 1385: 340) پس اصل بیت دوم این گونه باید باشد:
ضمناً واژة چفت نیز به سبب رسمالخط قدیمی که حرف چ را با یک نقطه مینوشتند، به اشتباه جفت ضبط شده است، که چفت و چفته به معنی خم و خمیده هستند: «چفته: خمیده و دوتا و کژ بود» (اسدی توسی، 1319: 486) پس بیت اول را هم باید به این گونه تغییر دهیم:
یعنی اکنون که پیر و خمیدهقامت شدی، بیشتر دعا کن زیرا در این حالت دعای تو را زودتر اجابت کنند، آیا به تجربه ندیدهای که وقتی کمان خم میشود تیر از آن دورتر میرود؟
در مصراع اول به جای فعل بکوش باید به گوش باشد. مصراع دوم نیز یک ضربالمثل رایج عربی است که به اشتباه ثبت شده است و صورت صحیح مَثَل چنین است: «عِش رجباً تَرَ عجباً: بزی رجبی تا ببینی عجبی، از رجب اینجا مراد سالی است یعنی از رجب تا رجب...» (رشیدالدین وطواط، 1376: 129) شاعر برای سازگاری با وزن اندکی در مثل تغییر ایجاد کرده است و صورت صحیح بیت که با وزن نیز سازگار است اینگونه است:
ترکیب خورشیددار بیمعنی است و این ترکیب میبایست خورشیدوار باشد که با معنی بیت سازگار است. نهاد جمله در مصراع اول عدل است که به خورشید مانند شده است.
در نسخه بدلها در هر دو مصراع به جای واژة حمله، جمله آمده است که با ساختار معنایی بیت متناسب است. معنی بیت چنین است: حزم کوه مانند تو در ذات خود جمله و همگی درنگ است و عزم باد مانند تو از روی طبع همگی شتاب است. پس صورت صحیح بیت چنین است:
در توضیح این بیت به تصحیف واژة ولوع که در اصل باید ولوغ به معنی «آب و خون خوردن سباع به سر زفان» (زوزنی،1374: 181) باشد، اشاره شده است (ر.ک. یلمهها، 1388: 152) ولی با همة این توضیحات نویسندة مقاله اشتباه مصحح را در واژة گلاب تکرار کرده است؛ این واژه در حقیقت تصحیفی از کلاب، جمع کَلب عربی به معنی سگها است که با معنی ابیات سازگار است. زوزنی در ادامة تعریفنگاری خود به واژة کلب اشاره کرده است: «و یُعَدّی بفی و حکی ابوزید وَلَغَ الکَلبُ بِشَرابِنا وَ فی شَرابِنا و مِن شَرابِنا» (یلمهها، 1388: 152).
این دو بیت دارای موازنه هستند و واژههای معادل باید حوزة واژگانی شبیه داشته باشند ولی در بیت اول بین چنگ و تاب ارتباط معنایی وجود ندارد؛ واژة تاب تصحیفی از ناب به معنی «دندان نشتر سباع که آن را به فارسی دندان یشک گویند...» (غیاثالدین محمد رامپوری، 1363: 898):
ضمناً در بیت دوم به جای واژة قبول، فیول که جمع فیل است درست است که هم با واژة حرم - که اشاره به واقعة حمله به خانة خدا دارد - و هم با واژة ذئاب به معنی گرگها در یک حوزة واژگانی قرار میگیرد:
و به جای واژة غمم که در اینجا کاملاً بیمعنی است واژة غنم به معنی «بز و گوسفند» (غیاثالدین محمد رامپوری، 1363: 629) صحیح است:
پس صورت صحیح دو بیت این گونه باید باشد:
رنگ در مصراع اول تصحیف زنگ است شاعر در ابتدا روح را به آینه تشبیه کرده است و با حذف مشبهبه یعنی آینه، استعاره ساخته است و فعل زنگ گرفتن که مخصوص آینه است برای روح آورده است. واژة مثوب که جمع آن مثوبات است به معنی «عوضهای نیکی و جزای نیکی و این جمع مثوب است به معنی ثواب داده شده» (غیاثالدین محمد رامپوری، 1363: 782) با ساختار معنایی بیت بیارتباط است و باید با واژة زنگ در یک حوزة معنایی قرار بگیرد. این واژه تصحیفی است از واژة مشوب به معنی «آمیخته شده و مخلوط» (غیاثالدین محمد رامپوری، 1363: 828) و اصل بیت باید اینگونه باشد:
واژة ناهق به معنی «جای برآمدن نهاق از گلوی خر» (دهخدا، 1377: ذیل ناهق) است که در اینجا هیچ ارتباطی با معنای کلی بیت ندارد؛ در نسخه بدل به جای این واژه ساهق و ساتیق آمده است که به نظر میرسد تصحیفی از واژة شاهق به معنی «بلند و مرتفع از کوه و بنا و جز آن» (دهخدا، 1377:ذیل شاهق) است. که جمع آن به صورت شواهق در چهار مقاله به کار رفته است: «اسکافی دبیری بود از جملة دبیران آل سامان – رحمهم الله- و آن صناعت نیکو آموخته بود و بر شواهق نیکو رفتی و از مضایق نیکو بیرون آمدی» (نظامی عروضی سمرقندی، 1343: 22) در مصراع دوم واژة اسلوب آمده است که هر چند در ابتدا وجود واژة عبارت در بیت و ارتباط بین عبارت و اسلوب ذهن را بدان سو میبرد که این واژه درست است، این واژه در متون قدیم شاهدی ندارد و به نظر میرسد اسلوب در این بیت تصحیف واژة اشکوب است به معنی «سقف و آسمانه... هر مرتبه از پوشش خانه... که به تازی طبقه خوانند» (سروری، 1338: 16) نکتهای که حدس ما را در انتخاب این واژه قوت میبخشد موازنة بیت است که هر واژه در مصراع اول، واژهای با معنی نزدیک به آن در مصراع دوم دارد. در مصراع اول واژه شاهق آمده برای ارادة معنای بلندی و دور از دسترسی و در مصراع دوم در مقابل آن اشکوب در معنای سقف خانه مبین معنای بلندی و دور از دسترسی است. اشکوب در متون ادبیات فارسی به کار رفته است: «و شهر بارو ندارد که بناها چنان مرتفع است که از بارو قویتر و عالیتر است و بیشتر عمارات پنج آشکوب و شش آشکوب باشد و آب خوردنی از نیل باشد» (ناصر خسرو، 1335: 56)
معنی بیت چنین است چه طمعی بر مال اندکی که گیتی به تو میدهد داری؟ که هر سکة طلای ]درست[ او که در کیسة هفتخانة گیتی است گرد و مدور است؛ بیت این گونه معنی درستی ندارد. واژة مدور در این بیت تصحیف مزور به معنی «جعلی؛ کاذب؛ غیرحقیقی... - دینار مزور: دینار مغشوش؛ دینار تقلبی» (دهخدا، 1377: ذیل مزور) است که با واژة درست به معنی سکة طلا و صرّه به معنی کیسة سکة طلا تناسب دارد و با این ضبط بیت معنی دقیقی دارد.
واژة تفرّز در فرهنگهای مصادر عربی ثبت نشده و طبیعتاً شاهدی در زبان فارسی ندارد. نزدیکترین حدسی که با توجه به سیاق ابیات میتوان زد تقزّز به معنی «نفرت طبع نمودن از چیزی» (زوزنی، 1374: 837) هرچند ممکن است این حدس اشتباه باشد، واژة دیگری یافت نشد که با سیاق بیت سازگاری داشته باشد، و از شاهدی که در الابنیه عن الحقایق الأدویه آمده است میتوان حدس زد که نفرت طبع از بوی ناخوش تقزّز میگفتهاند: «هیچ مطبخ را از وی خالی نباید داشت، و هیچ خورش را از او بپرهیز نباید داشت، و از او تقزّز نباید کردن بخاطر ناخوشبوییش» (موفقالدین ابومنصور هروی، 1346: 85) به همین دلیل در مصرع دوم واژة ابحر قطعاً اشتباه و تصحیف واژة ابخر به معنی «گنده دهن» (قاضی محمد بدر دهار، 1349: 6) است، این واژه صفتی است که در ادبیات برای شیر بسیار به کار رفته است:
در نسخه بدل به جای ترکیب زرهدر، زرهور آمده است، ماهی در ادبیات فارسی بخاطر داشتن فلس و پولک به داشتن زره مشهور شده است یعنی فلس ماهی به زره تشیبه شده است؛ در این بیت از عمعق این صفت جانشین موصوف [ماهی] شده است:
با توجه به مصراع دوم و ترکیب «اشک مجنون» ظاهراً واژة لعل در بیت تصحیف واژة لیلی است و این اشتباه احتمالاً به سبب پرکاربرد بودن ترکیب «لب لعل» رخ داده است.
اگر واژة نبوت درست باشد، ترک ادب شرعی زشتی در شعر پدید میآید که به نظر نمیرسد که مورد نظر شاعر باشد. این واژه که با ساختار معنایی بیت سازگار نیست، احتمالاً تصحیفی از واژة بنوت به معنی نسبت پدر و فرزندی است و قرینة آن واژة نسبت است، به معنی قوم و خویش بودن. واژة ظاهر نیز تصحیفی از واژة طاهر است. نسب و نسبت طاهر یکی از لوازم سیادت و سروری بوده است:
«و از لوازم استعداد پادشاهی، اول، نسبی طاهرست که اگر ندارد، هر چه ازو آید، به نوعی از نقصان آلوده تواند بود» (سعدالدین وراوینی، 1355: 308) و این بیت در مورد نسب طاهر برای پادشاهی است و اصل آن چنین باید باشد:
به جای واژة مقبون که در هیچ فرهنگی ثبت نشده است و معنی ندارد نسخه بدل مفتون- به معنی شیفته - دارد که درست است.
در این بیت واژة پیشه تصحیفی از پیسه «یعنی سیاه و سپید با هم آمیخته که بتازیش ابلق خوانند» (سروری، 1338: 276) است. همچنین در مصراع دوم واژة موهون ظاهراً مصحف واژة مرهون به معنی «گرو کرده شده» (غیاثالدین رامپوری، 1363: 810) است که با واژة کعبتین نیز متناسب است. اصل بیت باید چنین باشد:
در این بیت ز رحم کاملاً بیمعنی است و چنانچه از واژگان بیت نظیر بکر، پیوندد، زنا بر میآید این واژه میبایست رحِم باشد در این صورت معنی بیت چنین میشود: بکر معنی اگرنه رَحِم را با مدح تو پیوند دهد، آیین جوانمردی بر او حد زنا را واجب میکند. صورت صحیح بیت چنین است:
در این بیت واژة عضاتمعنی درستی ندارد و در لسانالعرب آن را جمع العِضَه میداند: «العَضَهُ و العِضَهُ و العَضِیههُ: البَهِیتةُ، و هی الإِفْکُ و البُهْتانُ و النَّمِیمةُ، و جمعُ العِضَهِ عِضاهٌ و عِضاتٌ و عِضُون» (جمالالدین محمد بن مکرم، 1414/13: 515) که متناسب جایگاه نیست زیرا در برابر گرانی گوش، به عنوان خللآوری برای چشم چندان پذیرفتنی نیست. در حاشیة دیوان نوشته است «در هر سه نسخه قدات است» (اثیرالدین اخسیکتی، 1337: 73) در اینجا مشخص است که کسی برای استنساخ کننده دیوان را میخوانده است و او مینوشته است. زیرا از نسخهبدل مشخص است که این واژه تصحیف قذات به معنی «خاشاک چشم» (قاضی خان بدر محمد دهار، 1349: 492) است و نویسنده با شنیدن قذات آن را بصورت غضات نوشته است، رابطة واژگان قذا و چشم در ادبیات بیسابقه نیست:
در نسخه بدل به جای اجل، وَجِل به معنی «ترسنده» (قاضی خان بدر محمد دهار، 1349: 653) آمده است که با توجه به واژة خجل که در مصراع دوم آمده است متناسب است و با این واژه معنی بیت واضح میشود.
در این بیت از واژگان فراست به معنی «سواری اسپ کردن و دانائی در مقدمة اسپان و اسپ شناختن» (غیاثالدین رامپوری، 1363: 638) و ابلق به معنی «اسبی که دو رنگ دارد یکی سپید و دیگر هر رنگ که باشد» (تاجالاسامی، 1367: 24) پیداست که واژة ملحم مصحف ملجم به معنی «لگام کرده شده» (دهخدا، 1377: ذیل ملجم) است، و همچنین در دیوان بین هم و لاج ویرگول گذاشته شده است و این دو جزء را از هم جدا کردهاند، پیداست مصحح محترم با واژة هملاج به معنی «اسب راهوار» (قاضی خان بدر محمد دهار، 1349: 674) آشنایی نداشته و اجزای واژة بسیط را از هم جدا کرده است؛ صورت صحیح بیت چنین میشود:
واژة اوراج در فرهنگها ثبت نشده است و و از همنشینی با واژههای دفاتر و اقلام و صحایف مشخص است که باید واژهای مرتبط با کتابت و نوشتن باشد؛ این واژه هم تصحیفی از أدراج «ظاهراً بمعنی دفاتر و امثال آن است: و در باب تخفیف رعایا، یرلیغ فرمود، چنانکه سواد آن در خزائن ادراج و اوراق مثبت خواهد گشت» (دهخدا،1377: ذیل أدراج. به نقل از جهانگشای جوینی).
ترکیب «دیر نکاهد» در بیت بیمعنی است و فعل دیر کاستن در زبان فارسی وجود ندارد، محتمل است که اصل ترکیب این گونه باشد: دیر نه کآید خبر...؛ با توجه به اینکه قید دیر نه و نه دیر از قدیم در زبان فارسی به معنی زود به کار رفته است:
در ضمن در مصراع دوم واژة قرارات– که جمع قرار است – اشتباه بوده و تصحیفی است از قرابات که جمع قرابت به معنی خویشی و خویشاوندی است نسخهبدل نیز این حدس را تأیید میکند؛ با این توضیحات معنی بیت چنین میشود: به زدوی این خبر میآید که آن سگ افعینژاد (دشمن ممدوح) همچون خویشاوندان خود به گرگان گریخته است، پس صورت صحیح بیت در اصل چنین بوده است:
در نسخهبدل به جای طاقت عهودها که بیمعنی است، طالت عهودها آمده است که دعای عربی به منزلة جملة معترضه است و معنی آن چنین است: پایدار باد زمانهای آن، و به جای عشق مجلس که ظاهراً معنی نمیدهد عیش مجلس بهتر است زیرا در مجلس عیش بوده که ریاحین و گلهای خوشبو استفاده میشده است، پس اصل بیت چنین باید باشد:
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
منابع 1- اثیرالدین اخسیکتی.(1337. دیوان اثیرالدین اخسیکتی. به تصحیح رکنالدین همایونفرخ. تهران: کتابفروشی رودکی. 2- اسدی توسی.(1319). لغت فرس. به تصحیح عباس اقبال. تهران: کتابخانة مجلس. 3- امیر معزی.(1318). دیوان معزی. به سعی و اهتمام عباس اقبال، تهران: کتابفروشی اسلامیه. 4- انوری ابیوردی (1340)، دیوان انوری، به تصحیح محمد تقی مدرس رضوی. تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب. 5- بهاالدین محمد بغدادی.(1385). التوسل الی الترسل. به تصحیح احمد بهمنیار. تهران: انتشارات اساطیر. 6- تاجالاسامی.(1367). به تصحیح علیاوسط ابراهیمی. تهران: مرکز نشر دانشگاهی. 7- جارالله زمخشری.(1386). مقدمهالادب. به کوشش یوهان گوتفرید وتزشتاین، تهران: انتشارات مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه تهران - دانشگاه مکگیل. 8- جمالالدین اصفهانی.(1320). دیوان جمالالدین اصفهانی. به تصحیح حسنوحید دستگردی. تهران: چاپخانة ارمغان. 9- جمالالدین محمد بن مکرم.(1414). لسانالعرب، بیروت: دارالفکر. 10- خاقانی شروانی، افضل الدین بدیل.(1338) دیوان خاقانی. تصحیح ضیاءالدین سجادی. تهران: انتشارات زوار. 11- دهخدا، علیاکبر. (1377). لغتنامه. تهران: انتشارات دانشگاه تهران. 12- رشیدالدین وطواط.(1376). لطایف الامثال و طرایف الاقوال. به تصحیح حبیبه دانشآموز. تهران: انتشارات میراث مکتوب. 13- زوزنی، ابو عبدالله حسین.(1374). کتاب المصادر. به تصحیح تقی بینش. تهران: نشر البرز. 14- سروری، محمد قاسم کاشانی.(1338). مجمعالفرس. به تصحیح محمد دبیر سیاقی. تهران: علمی. 15- سعدالدین وراوینی. (1355). مرزباننامه. تصحیح محمد روشن. تهران: بنیاد فرهنگ ایران. 16- سیدحسن غزنوی.(1328). دیوان سید حسن غزنوی. تصحیح تقی مدرس رضوی. تهران: دانشگاه تهران. 17- صفا، ذبیح الله. (1356). تاریخ ادبیات در ایران. تهران: انتشارات ابن سینا. 18- عبدالرحمن جامی.(1341). دیوان کامل جامی. تهران: چاپخانة پیروز. 19- عمعق بخاری.(1339). دیوان عمعق بخاری. تصحیح سعید نفیسی. تهران: کتاب فروشی فروغی. 20- غیاثالدین محمد رامپوری.(1363). غیاثاللغات. به کوشش منصور ثروت. تهران: انتشارات امیرکبیر. 21- فرخی سیستانی.(1335). دیوان حکیم فرخی سیستانی. تصحیح محمد دبیر سیاقی. تهران: انتشارات اقبال. 22- قاضی خان بدر محمد دهار.(1349). دستورالاخوان. تصحیح سعید نجفی اسداللهی. تهران: بنیاد فرهنگ ایران. 23- قزوینی، محمد.(1345). یادداشتهای قزوینی. به کوشش ایرج افشار. تهران: دانشگاه تهران. 24- قطران تبریزی.(1333). دیوان حکیم قطران تبریزی. به سعی و اهتمام محمد نخجوانی. تبریز: چاپخانة شفق. 25- محمد بن هندوشاه.(1356)، صحاح الفرس. به تصحیح عبدالعلی طاعتی. تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب. 26- محمود بن محمد اصفهانی.(1364). دستورالوزاره. تصحیح رضا انزابی نژاد. تهران: امیرکبیر. 27- منوچهری دامغانی.(1356). دیوان منوچهری دامغانی. تصحیح محمد دبیرسیاقی. تهران: زوار. 28- موفقالدین ابومنصور هروی.(1346). الابنیه عن الحقایق الادویه. تصحیح احمد بهمنیار. تهران: دانشگاه تهران. 29- مولوی بلخی، جلال الدین محمد.(1363). مثنوی معنوی. تصحیح رینولد نیکلسون. تهران: انتشارات امیرکبیر. 30- ناصر خسرو. (1335). سفرنامه، تصحیح محمد دبیر سیاقی. تهران: زوار. 31- -------- .(1353). دیوان ناصرخسرو. تصحیح مجتبی مینوی و مهدی محقق.تهران: دانشگاه تهران. 32- نظامی عروضی سمرقندی.(1343). چهار مقاله. تصحیح محمد قزوینی. تهران: کتابخانة ابن سینا. 33- نظامی گنجوی.(1378). خسرو و شیرین. تصحیح حسن وحید دستگردی. تهران: نشر قطره. 34- نفیسی، سعید.(1341). محیط زندگی و احوال و اشعار رودکی. تهران: کتابخانة ابنسینا. 35- یلمهها، احمد رضا.(1388).تصحیح چند بیت از دیوان اثیر اخسیکتی. فصلنامة پژوهشهای ادبی، سال 7، شمارة 26، صص 162-149. 36- ----------- .(1389). نگرشی نو بر دیوان اثیرالدین اخسیکتی. نشریة آینة میراث، شمارة 46، صص 196- 179. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,554 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 613 |