تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,640 |
تعداد مقالات | 13,343 |
تعداد مشاهده مقاله | 29,979,564 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,001,294 |
بررسی وجوه روایتی در حکایتهای مرزباننامه بر اساس نظریه تزوتان تودوروف | ||
متن شناسی ادب فارسی | ||
مقاله 1، دوره 4، شماره 2، شهریور 1391، صفحه 1-16 اصل مقاله (248.34 K) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
نویسندگان | ||
سید احمد پارسا* 1؛ یوسف طاهری2 | ||
1دانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه کردستان ، ایران. | ||
2دانشجوی کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه کردستان ، ایران. | ||
چکیده | ||
پژوهش حاضر به بررسی وجوه روایتی در حکایت های مرزباننامه بر اساس نظریة تزوتان تودوروف میپردازد. بر این اساس، وجوه اخباری، خواستی و فرضی و زیرمجموعة آنها چون وجوه الزامی، تمنّایی، شرطی و پیشبین، در این اثر بررسی میگردد. شناسایی نوع روابط میان شخصیتها، کشف ساختار نهایی داستانها بر اساس بسامد وجوه روایتی و شناخت عوامل بنیادینِ شکلگیری و حرکت منطقی داستانهای مرزباننامه، از اهداف این پژوهش به حساب میآیند. براساس پژوهش حاضر، روابط شخصیتها در داستانهای مرزباننامه بر مبنای روش منطقی و استوار بر کنش مثبت و خردمندانه است. بنابراین شخصیتها از کنش منفی و توسل به فریبکاری جـهت تحـقّق خواستههای خویش، کمتر سـود میجویند. وجه الزامی و شرطی از کمترین بسامد و وجه تمنایی و پیشبین از بیشترین بسامد برخوردار میباشند. تقابل وجه تمنایی با وجه الزامی، شالودة شکلگیری و حرکت منطقی بسیاری از داستانها محسوب میشود. | ||
کلیدواژهها | ||
وجوه روایتی؛ مرزباننامه؛ تزوتان تودوروف؛ ساختار؛ روایت؛ حکایت | ||
اصل مقاله | ||
1- بیان مسأله تـزوتان تودوروف(Tzvetan Todorov)، روایتشناس فرانسوی، در حوزة تحـلیل و بازکاوی روایت در شمار صاحبنظران برجسته به حساب میآید. او که مانند روایت شناسانی نظیر کلود برمون(Claude Bremond)، آ. ج. گراماس ( A. J. Greimas) و رولان بارت ( Roland Barthes) در پی کشف دستور زبان و ساختار جهانی روایت است، اصول و قواعد نظری خویش را در این راستا با تحـلیل نزدیک به صد قصه از دکامرون، اثر بوکاچیو، بیان کرد و بدین وسیله به معرفی و پیریزی نظریة خویش پرداخت. تودوروف حوزة فعالیت خویش را معطوف به داستانهای کهن کرد. روایت اساساً در نظام فکری وی همین قصههای کهن به حساب میآید (اخوت، 1379: 9). تودوروف که «با اعمالکردن الگویی دستوری به متون روایی، در پی کشف لانگ روایت میباشد» (برسلر، 1386: 134)، متون روایی را از سه جنبة معنایی، کلامی و نحوی مورد بررسی قرار میدهد و در این میان بیشتر بر جنبة نحوی تأکید میورزد. «وی در این شیوه، عملیات تحلیلی را بر روی چکیدة نحوی حکایت انجام میدهد» (اسکولز،1379: 160). با توجه به طبقهبندی تودوروف (1382: 78)، مرزباننامه جزو متون کهنی محسوب میشود که وی آنها را در ردة روایتهای اسطورهای به حساب میآورد. ویژگی اساسی اینگونه روایتها، آرایش عناصر درونمایگانی آنها در یک ترتیب زمانیِ تقویمی، بر مبنای اصل علیّت است. در اینگونه متون که شالودة آنها بر مبنای اصل علیّتِ بیواسطه پیریزی شدهاست، مناسبات عناصر همـواره به گونهای ساده و مستقیم، علّت و معلولی است و این منشِ ادبیات محمول است، بر خلاف ادبیات موضوع که از راه پیشرفت داستان، صفات و ویژگیهای اشخاص نمایان میشوند (احمدی،1386: 282). در پژوهش حاضر وجوه روایتی حکایتهای مرزباننامه بر اساس نظریة تزوتان تودوروف که خود در دستور زبان قصههای دکامرون آن را به کار برده است، تحلیل میشود. بر این اساس ساختار تمامی حکایتهای مرزباننامه طبق الگو و چارچوبی که تودوروف در تحلیل قصههای دکامرون بهکار گرفته است، تحلیل میشود. تودوروف بر اساس نوع رابطة علّی میان واحدهای کمینه، متون روایتی را به دو دسته: اسطورهای و ایدهئولوژیکی تقسیم میکند (تودوروف، 1382: 79/78). مرزباننامه به لحاظ کهنگی و داشتن بنمایههای اسطورهای، خاصیت اپیزودگونة آن و نیز توالی عناصر مبتنی بر نظم منطقی و زمانی بر مبنای علیّت بیواسطه، جزو روایتهایی محسوب میشود که بیشتر با نظریة تودوروف همخوانی و مطابقت دارد. وی در تحلیل اینگونه روایتها، ابتدا متن مورد نظر را به واحدهای کمینه تجزیه مینماید؛ واحدهای ساختاری تودوروف در تحلیل روایت: قصهها، پیرفتها، گزارهها و اجزای کلام (اسم، صفت، فعل) هستند. منظور از وجوه روایتی در نظریه تودوروف، جنبههای مختلف حاکم بر روابط میان شخصیتهای قصه است. در این شیوه به روابط میان شخصیتها و نظام و قواعد حاکم بر این روابط که شالودة قصه بر آن بنیاد نهاده شدهاست، تکیه میشود.
2- پیشینة پژوهش بدون تردید پژوهشهای فرمالیستهای روسی را میتوان سرآغاز علم روایتشناسی قلمداد کرد. زیرا آنان نخستین افرادی بودند که بطورعلمی ساختار روایت را مورد بررسی قرار دادند و به کشف عوامل اساسی و بنیادینِ شکلگیری آثار هنری پرداختند و سرانجام زمینههای ظهورِ بررسی و تحلیل روایت را به گونهای نـظاممند و علمی فراهم آوردند. پژوهشهای صورتگرایانی چون بوریس توماشفسکی (1957-1890) با اثر مشهور «درونمایگان»(Thematic)، و نیز ویکتور شکلوفسکی (1984-1893) با اثـر مشهور «نظریة نثر» (1929)، در حوزة نثر و بررسی ساختار داستان، در شکوفایی نظریههای روایتشناسی تأثیر بسزایی داشت. از میـان فرمالیستها، مشهورترین فردی که به روشی کاملاً ساختاری و با استفاده از اصول و قواعد زبانشناسی، پژوهشی نظاممند و واجد اهمیت پایهای در حوزة روایتشناسی انجام داد، ولادیمیر پراپ بود. هر چند پراپ حوزة پژوهش خود را محدود به نوع خاصی از قصه (قصههای پریان) کرد؛ اما حاصل تحقیقات و پژوهشهای بیمانند وی، راه را به سوی شاخة جدیدی از ساختارشناسی روایت گشود که بعدها در نیمة دوم قرن بیستم، به عنوان «روایتشناسی» مطرح شد. به اعتقاد همة روایتشناسان، ولادیمیر پراپ سرآغاز روایتشناسی ساختارگرا به حساب میآید. روایتشناسان بعدی، با بسط و توسعة الگوی پراپ، حوزة روایتشناسی را گسترش دادند و پایههای آن را استحکام بخشیدند. درخت روایتشناسی که در مکتب فرمالیسم ریشه دوانیـده بود، در نیمة دوم قرن بیستم در اروپـا در دل ساخـتارگرایی تنومند شد و به اوج تعـالی و تکـامل خود رسید. بـنابراین، بطـور خـلاصه میتـوان گفت که روایتشناسی در چارچوب و نظامی علمی و روشمند با جهتگیری درک ساختار و عوامل بنیادی، منطقی و قـابل اسـتدلالِ زیباییشناسی متون ادبی، ضمن تأثیرپـذیری مستقیم و بلامنازع از زبانشناسی ساختاری، نخستین بار توسط چهرههای سرشناس مکتب فرمالیسم چون رِفرماتسکی، وِسلوفسکی، توماشفسکی و دیگران بنیاد نهاده شد و جهتگیری تجزیه و تحلیل ساختاری متن را ولادیمیر پراپ تکامل بخشید. سیر تکـامل روایتشناسی بعدهـا در نیمة دوم قـرن بیستم در فرانسه تـوسط چهرههای سرشناس مکتب ساختارگرایی چون استراوس، گراماس، برمون، بارت، تودوروف و دیگران منجر به تکامل و گسترش هرچه بیشتر نظریات پراپ شد. پژوهشهایی که تاکنون دربارة مرزباننامه انجام پذیرفته است، بیشتر به جنبههای دستوری، کاربرد صنایع لفظی و نکات بلاغی و بررسی تطبیقی آن از نظر سبکی با کتابهایی نظیر کلیله و دمنه، جهانگشای جوینی و امثال آن پرداختهاند. بنابراین، تعداد پژوهشهای انجامشده در این زمینه، به روش ساختاری و همسو با روشهای جهانی نقد، بسیار معدود است. حسینی و صرفی (1385)، به بررسی و تجزیه و تحلیلِ وجوه روایتی در داستانهای سندبادنامه، بر اساس نظریة تزوتان تودوروف پرداختهاند. فریبکاری شخصیتهای سندبادنـامه و استفاده از روشهای منفی برای تحقق خواستهها، از بارزترین نتایج به دستآمده در این پژوهش است. وجه الزامی و تمنایی حضور چشمگیری در داستانهای سندبادنامه دارند به گونهای که شالوده و اساس پیکربندی داستانهای سندبادنامه را تشکیل میدهند. وجه شرطی در داستانهای سندبادنامه حضور کمتری دارد که این امر نشان دهندة قطعیت روابط میان شخصیتهای قصه است. وجه پیشبین تأثیر زیادی بر شکلگیری داستانهای سندبادنامه دارد. پیشبینیها منطبق با منطق راستنما هستند و غالباً درست درمیآیند (حسینی سروری و صرفی، 1385: 108).
3- روایتشناسی «روایتشناسی مجموعهای از احکام کلّی دربارة ژانرهای روایتی، نظامهای حاکم بر روایت (داستانگویی) و ساختار پیرنگ است» (رایان و آلفن، 1388: 149). در واقع میتوان گفت که روایتشناسی تنها به این موضوع میپردازد که چگونه حوادث، که یک داستان بخصوص را میسازند، روایت میشوند (Bal, 1997: 3). روایتشناسی در نظریة ادبی به معنای مطالعة ساختار روایت میباشد. بر این اساس روایتشناسی به مانند ساختارگرایی که از آن مشتق شده است، بر ایدة زبان ادبی مشترک یا الگوی جهانی رمزگان استوار است که در درون متن و اثر عمل میکنند (پژوهشهای روایتشناسی که مبنایی نشانه شناختی دارند عمدةً در دو گرایش کلّی و مرتبط با هم تحت عنوان کشف ساختار یا دستورزبان روایت و کشفِ فرایند تولید معنا، جریان دارد (Mcquillan, 2000: 130). روایتشناسی گونهای جدید از ساختارگرایی ادبی است که با ساختار بنیادینِ دورنمایة داستانها کار چندانی ندارد؛ بلکه بر ساختار روایت متمرکز است. ساختار روایت شـیوهای است که داستانها به معنای وسیع کلمه از طریق آن نـقل میشوند (برتنس، 1387: 86). اصطلاح روایتشناسی، نخستین بار توسط تـزوتان تودوروف در سال 1969 پیشنهاد شد. وی این اصطلاح را در دستورزبان دکامرون، چونان زیستشناسی یا جامعهشناسی بهکار برد (Mcquillan 2000: 128، Phelan, 2005: 19). با نگاهی جامع و دقیق میتوان گفت که اصطلاح روایتشناسی به شاخهای از مطالعات ادبی اختصاص دارد که به تجزیه و تحلیل روایتها، بخصوص فرمهای روایی و انواع روایتگر میپردازد. روایتشناسی به عنوان نظریهای مدرن در درجة اول با ساختارگرایی پیوند دارد. صرف نظر از مطالعات قدیمی متون و اشکال روایت، میتـوان گفت که روایتشناسی جـدید با «ریختشناسی قصههای پریان» اثر پراپ آغاز شد؛ با نظریة کارکرد روایت (Baldick, 2004: 166). اگرچه تجزیه و تحلیل روایت، به بوطیقای ارسطو بازمیگردد؛ اما در معنا و مفهوم امروزی ریشه در پژوهشهای روایتشناسانِ ساخـتارگرای فـرانسوی دارد که همگی متـأثّر از نظـریة زبـان سوسور، به تعمیم قواعد زبانشناسی برای بررسی ساختاری روایت، به منظور کشف جهانیهای آن، پرداختند. به نظر روایتشناسان ساختارگرا، مهمترین قیاس زبانشناسی، قیاس میان ساختار روایت و نحو جمله است بر پایة این قیاس، پرداخت کلّی قصّه از قواعد قراردادی معینی پیروی میکند، درست همانگونه که پرداخت جمله از قواعد نحوی پیروی میکند (هارلند، 1385: 361). با در نـظر داشتن روایت به عنـوان یک مـوضوع علـمی جـدید، روایتشناسی در پی کشف دستور زبان روایت بصورت جهانی و وسیع است (Cobley, 2003: 237). بعد از معناشناسی ساختاری گراماس و یکی دو تا کتاب پرنفوذ دیگر، ساختارگرایی که به وسیلة پراپ گسترش یافته بود، در مسیر دیگری رو به توسعه نهاد. این نوع ساختارگرایی ادبی که بعـدها روایتشناسی نام گرفت، روی ساختارهای زیربنایی محتوای داستانها تأکید نمیکرد بلکه تأکیدش روی ساختار روایت بود (Bertens, 2003: 271). حوزة روایتشناسی که از دل ساختارگرایی بیرون آمدهاست، بسیار گستردهاست، اما میتـوان گفت که همة پژوهشهایی که به منظور تحلیل ساختار روایت انجام میپذیرد، یک مبنای علمی مشترک دارند: نشانهشناسی یا عـلم روایت (Mcquillan, 2000: 130).
4- نظریة روایتی تودوروف تودوروف متون ادبی خاصه متون کهن را از سه جنبة معنایی، کلامی و نحوی مورد بررسی و تجزیه و تحلیل ساختاری قرار میدهد و در این میان بیشتر بر جنبة نحوی و کلامی تأکید میورزد. در نمود کلامی مؤلّفههایی چون وجه، زمان، دید و لحن را بررسی میکند و در نمود نحوی به ساختارها و واحدهای کمینة متن مثل گزاره و پیرفتها میپردازد. تودوروف معتقد است که با تجزیه و تحلیل روایت میتوان به واحدهایی صوری دست یافت که با اجزای کلام دستوری مثل اسم خاص، صفت و فعل، شباهتهای چشمگیری دارند (تودوروف، 1379: 259). وی از میان خصایص مقولههای اولیه در دستور زبان، به بررسی «وجه» و گشتارهای آن در دستورزبان روایت میپردازد. «وجه روایتی قضیهای است که بیانگر ارتباطهای مختلف شخصیت قصّه است. بنابراین، نقش این شخصیت مانند نقش فاعل در یک گفته است» (همان، 260). بررسی داستان بر اساس وجوه روایتی، بخشی از نظریة بسیار منسجم و نظاممندِ تودوروف در تجزیه و تحلیل ساختاری قصههای اسطورهای به حساب میآید. تودوروف تحلیل این گونه قصهها را بر اساس نمود کلامی و نحوی، نخستین بار در بررسی قصههای دکامرون، اثر بوکاچیو، بهکار گرفت. بر مبنای نظریة تودوروف میتوان با تعمیم مفاهیم و الگوهای دستوری؛ بویژه بر روی قصههای کهن، به ساختار نهایی روایت دست یافت. تودوروف (1382: 76) سازمانبندی متن را بر اساس آرایشِ عناصر درونمایگانی، با الهام از توماشفسکی، دو نوع میداند: 1- نظم منطقی و زمانی (قرارگرفتن عناصر در یک ترتیبِ زمانی تقویمی بر اساس اصل علّیت). 2- نظم فضایی ( توالی عناصر بدون ملاحظات زمانی و عاری از علّیت درونی). بر این اساس، او بیشتر به تحلیل روایتهایی علاقه نشان میدهد که در آن واحدهای کمینة علّیت، رابطهای بیواسطه با یکدیگر دارند. تودوروف اینگونه روایتها را اسطورهای مینامد. روایتهایی از قبیل هزار و یکشب، سندبادنامه، مرزباننامه و امثال آن در این رده قرار دارند. تودوروف از طریق بررسی وجوه روایتی قصهها، از نوع روابط درونی شخصیتهای داستان پرده برمیدارد و از این رهگذر، عوامل بنیادین شکلگیری و روند منطقی قصه را شناسایی میکند. بهگونهای که بر مبنای هر یک از وجوه روایتی، میتوان ساختار و پیکربندی داستان را مشخص کرد. وجوه روایتی تودوروف در تحلیل داستان به دو دستة «اخباری» و «غیر اخباری» تقسیم میشوند. وجوه روایتی غیر اخباری به دو دستة «خواستی» که شامل الـزامی و تمنّایی است و «فرضی» که شامل شرطی و پیشبین است، تقسیم میشود.
5- تحلیل وجوه روایتی 5-1- وجه اخباری وجه اخباری به گزارههایی اطلاق میشود که فعل در آنها واقعاً به انجام رسیده است. در واقع تفاوت وجه اخباری با وجوه غیر اخباری، ارتباط مستقیم و بلافصلی با حالت گزارهها دارد «اگر وجهی اخباری نیست به این دلیل است که فعل در آن انجام نشدهاست و فقط عملی است بالقوه، به طور مجازی» (تودوروف، 1379:260). مثل مجازات در وجه الزامی که به صورت قانونی نانوشته و خطری بالقوه همیشه دور سرِ فرد خاطی میچرخد. از اینرو حالت غالب گزارههای مرزباننامه از نوع اخباری است و حکایت نتیجه و برآمد وقوع فعل در آنها محسوب میشود. زمان وقوع فـعل در گزارههای وجه اخباری، لزوماً گذشته است؛ زیرا نشان میدهد که عملی واقعاً و بصورت قطعی انجام شده است. گزارههایی مانند: «شاه دستورحبس وزیر خیانتکار را صادر کرد» (وراوینی، 1376: 61)، «ملک نیکبخت فرزندان را جمع کرد و آنها را اندرز داد و وصیت کرد» (همان، 66)، «بازرگان فرزند خویش را به یافتن دوستی خالص تحریض کرد» (همان، 109)، «پادشاه دستور آزادی دادمه را صادر کرد» (همان، 240)، «پیل با سپاهیانش به سرزمین شیر حمله کرد» (همان، 407)، «شاه دستور اعدام زنش را صادر کرد» (همان، 469)، «شاه دستور داد تا خرس را تکهتکه کردند» (همان: 483)، نشان میدهند که حوادثی در گذشته بصورت قطعی رخ دادهاند که داستان بر پایة آنها شکل گرفته است.
5-2- وجه خواستی وجه خواستی، همانطور که از نامش پیداست، خواست افراد جامعه است و این خواست یا جنبة اجتماعی دارد یا جنبة فـردی. بنابراین، بر اساس تعریفِ تـودوروف، وجه خـواستی به دو زیرمجموعة الـزامی و تمنّایی تقسیم میشود. 5-2-1- وجه الزامی «وجه الزامی خواستی است قانونی و غیرفردی و قانونِ جامعه محسوب میشود و از اینرو دارای مقامی ویژه است. این قانون پیوسته ایجابی است و باید انجام شود. ضرورتی ندارد تا نام خاصی بر آن نهند؛ قانون همیشه هست، حتی اگر اجرا نشود و خطر بی آن که خواننده متوجّه آن شود، میگذرد» (تودوروف، 1379: 260). از آن جا که همة افراد جامعه پیامد تخطّی از این قوانین اجتماعی نانوشته و قطعی را میدانند، هنگام تخطّی از آنها برای فرار از مجازات، همواره به فریبکاری متوسّل میشوند و در صورتی که فریبکاری افراد به نتیجه نرسد، الزاماً مجازات میشوند. ساختار وجه الزامی در مرزباننامه بصورت زیر است. تخطّی از قانون مجازات توسل به فریبکاری فرار از مجازات مجازات اصل وفاداری و عدم خیانت افراد نسبت به هم؛ بویژه وفاداری همسر و وفاداری عموم مردم، نزدیکان شاه به شاه، از جایگاه ویژهای برخوردار است، بهگونهای که تخطّی از این قانون عام، مجازات قطعی فرد خاطی را در پی دارد. در حکایت اصـلی «بیـان تعـریف کتـاب و ذکــر واضــع و بیـان اســباب وضـــع آن»، بـاب اول (وراوینی، 1376: 30)، خیانت و عدم وفاداری وزیر به شاه، برملا میشود. در نهایت چون وزیر نمیتواند در مقابل اتهامات وارده خود را تبرئه کند، شاه دستور عزل و حبس وی را صادر میکند و بدین صورت به مجازات قطعی میرسد. تخطّی از همین قانون عام در حکایت «شهریـار بـابل با شهریارزاده»، باب دوم (همان، 93)، منجر به مرگِ شهریار بابل میشود. در حکایت های «سه انباز راهزن با یکدیگر»، باب سوم (همان، 133)، و «شتر با شتربان»، باب هفتم (همان، 379)، نیز تخطّی از قانون وفاداری موجب مجازات شخصیتهای داستان میشود. وجه الزامی در شکلگیری و گسترشِ منطقی حکایتها نقش بسزایی دارد؛ بدین صورت که افراد هنگام تخطّی از قوانینِ عام، به فریبکاری متوسّل میشوند و این امر روند منطقی حکایت را تضمین میکند؛ بنابراین، میتوان گفت در حکایتهایی که تخطّی از قوانین عام صورت میگیرد، فقدان مجازات یا وجه الزامی برابر است با فقدان حکایت. در حکایت «درودگر با زن»، باب هشتم (همان، 461)، آنچه موجب گسترش و حرکت منطقی حکایت میشود، اقدام به فریبکاری از طرف زن برای فرار از مجازاتِ خیانت به شوهر است. تخطی از همین قانون عام در حکایت «جـولاهه با مار»، باب هشـتم (همان: 427)، معماری و ساختمان هنری حکایت را موجب میشود. زنِ جولاهه برای فرار از مجازات و دنبالکردن خواستههای خود، به پادشاه خبر میدهد که جولاهه تعبیر خوابِ وی را میداند؛ اما «از خاصیت ضنّت در خوابگزاردن کاهل باشد و الّا به زخم چوب و دشنام در کار نیاید و تن در تعبیر ندهد» (همان، 429). بنابراین پادشاه دستور میدهد، جولاهه را به درگاه بیاورند و برای تعبیر خـواب، وی را کتک بزنند. بدین صورت زن با تـوسّل به فـریبکاری به مقصـود خود میرسد. اصل قانونِ وفاداری نسبت به قوانین عام دیگر در مرزباننامه، بطور کلّی از جایگاه بسیار بالایی برخوردار است. این امر به حدّی حساس و قطعی است که حتی کوچکترین سوءظن در این زمینه، منجر به مجازاتِ قطعی افراد مظنون میشود. در داستان «ایرانجسته با خسرو»، باب هشتم (همان، 467)، خسرو به صرف سوءظن و بدگمانی نسبت به زنش، به وزیرش ایرانجسته دستور میدهد که وی را هلاک کند. در داستان «کدخدای با موش خایه دزد»، باب هفتم (همان، 396)، کدخدا جفتی مرغ دارد که هـر روز تخم میگذارند؛ اما موشی که در خانة اوست تخم مرغها را میخورد. کدخدا گمان میکند که زنش به وی خیانت میکند و تخم مرغها را برمیدارد. از اینرو به صرف سوءظن، زنش را به باد کتک میگیرد و به او ناسزا میگوید. حساسیتِ همین موضوع در حکایتهای «روباه با بط»، باب دوم (همان، 103)، «مرد طامع با نوخرّه»، باب دوم (همان: 89)، مـوجب مجازات افـرادِ مظنون میشود. در مواردی که فرد نتواند یا قادر نباشد که هنگام تخطّی از قانون، برای فرار از مجازات راهکاری بیابد، بلافاصله مجازات میشود. در حکایت «مرد کفشگر با زن دیبا فروش»، باب ششم (همان، 289)، زن کفشگر به علت خیانت و عدم وفاداری به شوهرش، چون در موقعیتی نیست که بتواند راهکاری برای فرار از خطر مجازات بیابد، بلافاصله مجازات میشود. مجازات افراد در حکایت های «زیرک و زُروی»، باب ششم (همان، 247)، «اشتر و شیر پارسا»، باب هشتم (همان، 415)، «دزد با کیک»، باب پنجم (همان،202)، نیز طبق همین قاعده است. عدم تجاوز به حریم خصوصی دیگران و نقض قانون مالکیت خصوصی، در مرزباننامه از دیگر قوانین عامی به حساب میآیند که افراد به خاطر تخطّی از آنها مجازات میشوند. در حکایت «شگال خرسوار»، باب اول (همان، 55)، شغال به حریم خصوصی باغبان تجاوز میکند و لذا به خاطر نقضِ قانون مالکیت خصوصی، اگر راهکاری نیابد، مجازات میشود. از اینرو شغال خود را به مردن میزند و به این ترتیب با اقـدام به فریبکاری، راه فـراری مییابد و از خطر مجازات میگریزد. در حکایت های «کدخدای با موش خایهدزد»، باب هفتم (همان، 396)، «موش با مار»، باب چهارم (همان، 163)، و «پیل و شیر»، باب هفتم (همان، 339)، نیز تخطی از همین قانون عام، موجب مجازات قطعی افراد میشود. 5-2-2- وجه تمنایی «وجه تمنایی با توجه به آرزوهای شخصیت صورت میپذیرد. به عبارت دقیقتر، هر قضیه میتواند مـغلوب قضایای عملکننده شود. این امر به حدّی است که هر عمل از این میل متأثّر است که هر کس میخواهد خواستش برآورده شود» (تودوروف، 1379: 261). وجه تمنّایی در شکلگیری حکایتهای مرزباننامه بسیار مؤثّر است. بهگونهای که پیکربندی حکایتها بر اساس آن واقع میشود و حوادثی که در جریان حکایت رخ میدهند و باعث گسترش و شکلگیری آن میشوند، همگی تحت الشعاع خواست و میل شخصیت اصلی حکایت هستند. ساختار وجه تمنّایی در مرزباننامه به صورت زیر می باشد: خواست و آرزو رفع موانع ( با فریبکاری) تحقق آرزو عدم تحقق آرزو مجازات رفع موانع (با روش عادی) تحقق آرزو عدم تحقق آرزو در مرزباننامه که ساختار آن استوار بر اصل علّیت بیواسطه است، پیکربندی و گسترش منطقی داستانها بر مبنای خواست شخصیتها است، بهگونهای که میتوان میل و خواست شخصیتها را شالودة پردازش هرکدام از بابها و بطور کلّی مرزباننامه تلقّی کرد. در داستان اصلی «ملک نیکبخت و وصایایی که به وقت وفات فـرزندان را فرمود»، باب دوم (وراوینی، 1376: 65)، میل پادشاه به مدیریت و ادارة امور ملکت بر مبنای تجارب و روش خویش در مملکتداری ـ در روزهای پایانی عمرـ عامـل اصلی شکلگیری حکایت است و در واقـع انگـیزة اصلی که کل حکایت بر شالودة آن پیریزی میشود. در حکایت اصلی «عقاب و آزادچهر و ایرا»، باب نهم (همان، 485)، خواست آزادچهر و ایرا برای نجات و رهایی از ظلم و بیداد عقاب و اطرافیانش، موجب به وجود آمدن بحثها و گفتگوهایی بین آنها میشود که کل حکایت بر پایة آن پیریزی شده است. معماری و ساختمان حکایت های اصلی «ملکاردشیر و دانای مهرانبه»، باب سوم (همان، 123)، «دیو گاوپای و دانای نیکدین»، باب چهارم (همان، 147)، «دادمه و داستان»، باب پنجم (همان، 193)، «زیرک و زُروی»، باب ششم (همان، 247)، «پیل و شیر»، باب هفتم (همان، 339)، و «اشتر و شیر پارسا»، باب هشتم (همان، 415) نیز از همین قاعده پیروی میکند. در حکایت «درودگر با زن»، باب هشتم (همان، 461)، خواستِ مرد برای نجات از دست زنِ نابکار و خیانتکارش، وی را بر آن میدارد که هنگام بیرون رفتنِ زنش از خانه به منظور برآوردن خواستههایش، در را بر روی او ببندد و در بازگشت زن به خانه، به وی اجازة ورود ندهد. از سویی دیگر خواستِ زن بـرای ورود به خانه، موجب میشود که به فریبکاری متوسّل شود. بدین صورت که زن، شوهرش را به انداختن خود در چاه تهدید میکند تا در را به روی او باز کند؛ زن سنگی را در چاه میاندازد و شوهر گمان میکند که زنش خود را در چاه انداخته است؛ بنابراین بیرون میآید و در این فاصله زن وارد خانه میشود و در را بر روی شوهرش میبندد و با داد و فریاد، مرد را متهم به بیوفایی میکند. در این حکایت با وجهی دوگانه رو بهرو هستیم: از یک سو وجه تمنّایی، یعنی خواست مرد و زن و تلاش هر یک برای برآوردهشدن خواستهشان و تضاد میان خواستة زن و مرد. از سوی دیگر وجه الزامی مجازات که بصورت خطری بالقوه زن و مرد را تهدید میکند. این حکایت از نظر ساختار وجوه روایتی با حکایت «مردی که حیلههای زنان را جمع میکرد» (ظهیری سمرقندی، 1381: 163) شباهت دارد. در مواردی که کنشِ شخصیتها با وجه الزامی در تضاد است، کنشگر به سبب تخطّی از قوانین عام بلافاصله مجازات میشود. در حکایت «کدخدای با موش خایهدزد»، باب هفتم (وراوینی، 1376: 396)، طمع کدخدای برای برداشتن سکّهها، وی را بر آن میدارد که به درون لانة موش دستدرازی بکند و از آنجا که این عملِ وی با وجه الزامی (عدم تجاوز به حریم خصوصی دیگران) در تضاد است، در نهایت با نیشِ عقرب به مرگ وی میانجامد. در حکایت «شهریار بابل با شهریارزاده»، باب دوم (همان، 93)، فریبکاری پادشاه برای نابودی برادرزادهاش، چون با وجه الزامی (عدم وفاداری و خیانت به پادشاه) در تضاد است، به مرگ وی میانجامد. در حکایت های «شگال خرسوار»، باب اول (همان، 55)، «برزیگر با مار»، دوم (همان، 69)، «سه انـباز راهزن با یکدیگر»، باب سوم (هـمان، 133)، «دادمه و داستان»، باب پنجم (همان، 193)، «سوار نخجیرگیر»، باب هفتم (همان، 377) نیز تضاد وجه الزامی با وجه تمنّایی، موجب مجازات قطعی افراد میشود. در بسیاری از موارد شخصیتهای حکایت برای رسیدن به خواست و آرزوی خویش، از افراد دیگری کمک میطلبند. ساختمان و معماری حکایت از نظر جاذبة حوادث و تنوّع شخصیتها در اینگونه حکایت ها شکلِ هنریتری به خود میگیرد. در حکایت «موش و مار»، باب چهارم (همان، 163)، موش میخواهد مار را به سبب تجاوز به حریم خصوصیاش مجازات کند. این اندیشه که کل حکایت بر پایة آن شکل میگیرد، موجب میشود که موش تصمیم بگیرد، مار را با معاونت باغبان از پای دربیاورد. در حکایت های «کدخدای با موش خایهدزد»، باب هفتم (همان، 396) و «شتر با شتربان»، باب هفتم (همان، 379) نیز با ورود شخصیتهای ثالث، حکایت تنوع و جذابیت خاصی پیدا میکند. در بسیاری از موارد عواملی سبب میشوند که شخصیت از برآوردن خواسته و میل خـود صرف نظر کند، در اینگونه موارد با شکل ویژهای از وجه تمنّایی رو بهرو هستیم که از آن به «چشمپوشی» تعبیر میشود. «چشمپوشی شکل ویژهای از وجه تمنایی است. در این شکل شخصیت ابتدا چـیزی را آرزو میکند؛ ولی بعـد از آن چشم میپوشد» (تودوروف، 1379:261). در حکایت «دزد دانا»، باب ششم (وراوینی، 1376: 311)، دزد که به قصد ربودن کالای گذریان، در پس دیواری مترصّد نشسته است، با شنیدن سخنان زنی نابکار که وی را به سرای شحنه میبردند، مبنی بر اینکه «ای مسلمانان! نه دروغی گفتهام و نه دزدی کردهام. از من بیچاره چه میخواهید؟» (همان، 312)، متنبه و ترسان میشود و از قصد خویش صرف نظر میکند. در حکایت های «آهو و موش و عقاب»، باب دوم (همان، 85)، «خرّهبماه با بهرام گور»، باب اول (همان، 37) و «مرد مسافر با درخت مردم پرست»، باب ششم (همان، 284) نیز میتوان این شکلِ ویژه از وجه تمنّایی را مشاهده کرد. 5-3- وجه فرضی در وجه فرضی ارتباط بین گزارهها نقش مهمی دارد به گونهای که نوع روابط میان شخصیتها را شکل گزارهها تعیین میکند. وجه فرضی دو نوع است: وجه شرطی و وجه پیشبین. 5-3-1- وجه شرطی «وجه شرطی به گونهای است که دو قضیة اسنادی را به هم مربوط میکند. از اینرو فاعل قضیة دوم و کسی که شرط را تعیین میکند، یک شخصیت اند» (تودوروف، 1379: 261). مثال: روباه(x) به مرغابی میگوید که اگر تو(y) جفت خویش را ترک کنی، من(x) برای تو جفتی بهتر پیدا خواهم کرد. در حکایت «مرد مسافر با درخت مردمپرست»، باب ششم (وراوینی، 1376: 285)، درخت که مورد تعرّض مسافر قرار گرفته است، به وی میگوید که اگر به من آسیب نرسانی، در مقابل به تو پاداش میدهم بدین صورت که «هر بامداد پیش از آن که این درستِ مغربی از جیبِ افق در دامن قبای آسمانگونِ گردون افتد، یک درست زرِّ خالص از فلان موضع به تو نمایم که برداری و به اندک روزگار صاحب یسار شوی» (همان، 286). در حکایت «غلام بازرگان»، باب دوم (همان، 72)، بازرگان به غلام میگوید که اگر این دفعه نیز چونان دفعات پیش، از سفر سرافراز بازگردی، تو را از قیدِ تملّک خویش آزاد میکنم. در حکایتهای «مرد آهنگر با مرد مسافر»، باب دوم (همان، 98)، «شهریار بابل با شهریارزاده»، باب دوم (همان، 93)، «روباه با بط»، باب دوم (همان، 103)، «ملکاردشیر و دانای مهرانبه»، باب سوم (همان، 123)، «دیو گاوپای و دانای نیکدین»، باب چهارم (همان، 147)، «زیرک و زُروی»، باب ششم (همان، 247)، «زغن ماهیخوار با ماهی»، باب ششم (همان، 256)، «موش با گربه»، باب ششم (همان، 267) نیز که از ساختاری شرطی برخوردار هستند، عامل اصلی گسترش و شکلگیری حکایت، روابط خصوصی شخصیتها بر مبنای وجه شرطی است. شکلِ دیگر وجه شرطی وقتی است که گزارة اول حالت منفی دارد؛ یعنی فاعل گزارهای که شرط را تعیین میکند، چیزی را میطلبد که عمل او در گزارة دوم نتیجة اجرانشدن خواست اوست. در حکایت «درودگر با زن»، باب هشتم (همان، 461)، زن که پشت در ماندهاست به درودگر میگوید که اگر در را باز نکنی خود را در چاه میاندازم «تا فردا شحنة شهر به قصاص خونِ من، خونِ تو بریزد» (همان، 463). در داستان «جولاهه با مار»، باب هشتم (همان، 427)، مار به جولاهه میگوید که اگر این بار هرآنچه پادشاه بابت تعبیر خواب به تو میدهد به علاوة آنچه را که در دفعات پیشین به تو داده است، نزد من آوری، تعبیر خوابِ پادشاه را به تو میگویم. در حکایت «مرد باغبان با خسرو» باب نهم (همان، 535)، خسرو از دیدن باغبانی پیر و فرتوت که در حال نشاندن درخت انجیر است، تعجب میکند؛ زیرا فکر نمیکند پیرمرد که در آستانة مرگ است بتواند از میوة آن درخت بخورد. از اینرو به پیرمرد میگوید که «اگر ترا چندان درین سرای کون و فساد بگذارند که ازین درخت به من تحفهای آری، خراج این باغستان ترا دهم» (همان، 537). 5-3-2- وجه پیشبین «ساختار وجه پیشبین مانند وجه شرطی است با این تفاوت که فاعل قضیة پیشبین لازم نیست که فاعل قضیة دوم (پیرو) هم باشد. فاعل قضیة اول هیچ محدودیتی ندارد. از اینرو این فاعل میتواند با فاعل پیشبین یکی باشد. همچنین دو قضیه میتوانند یک فاعل داشته باشند» (تـودوروف، 1379: 262). «وجه پیشبین شکل ویژهای از منطق «راستنما»ی شخصیت است و منطق راستنمای «شخصیت» با منطق راستنمای «خواننده» تفاوت دارد» (تودوروف، 1379: 263). پیشبینی با منطق طبیعی در حد یک احتمال است و درصد خطا در آن فراوان است. همچنین نقش حوادث فرعی در آن بسیار زیاد است. اما با «منطق راستنمای شخصیت، دارای واقعیت صوری مشخصِ وجه پیشبین است» (تودوروف، 1379: 263). به گونهای که حوادث و حرکت حکایت در خدمت محقّق شدن آن است. مثال: روباه (x) فکر میکند که اگر خودش (x) را به مردن بزند، باغبان (y) او را رها خواهد کرد. مثال: مادر موش (x) پیشبینی میکند که اگر موش (y) با مار دربیفتد، موش (y) در نهایت مغلوب مار خواهد شد. در حکایت اصـلی «بـیان تـعریـف کـتاب و ذکــر واضــع و بیــان اسـباب وضـع آن»، بـاب اول (وراوینی، 1376: 23)، شروین پـادشاه طبرستان صاحب پنج فـرزند است. پس از مـرگِ وی، زمامِ امور را به فـرزند بزرگ میدهند؛ اما بعد از مدتی بین برادران بر سر تصرّف ملک نزاع و دشمنی ایجاد میشود. مرزبان که از نظر خرد و دانش بر دیگر برادران برتری دارد، فکر میکند که اگر در این وضعیت مملکت را ترک نکند، نه تنها مورد سوء ظن شاه واقع میشود؛ بلکه موجب میشود که بنیان دوستی و الفت برادران نیز به سستی بگراید. پیشبینی مرزبان در این حکایت نه تنها عامل اصلی شکلگیری باب اول است؛ بلکه بطور کلّی نقطه عطفی میشود برای نگارش مرزباننامه. ساختار حکایتهای اصلی ِ«ملک نیک بخت و وصایایی که به وقت وفات فرزندان را فرمود»، باب دوم (همان، 65)، «دیو گاوپای و دانای نیکدین»، باب چهارم (همان، 147)، «زیرک و زُروی»، باب ششم (همان، 247)، «پیل و شیر»، هفتم (همان، 339)، «اشتر و شیر پارسا»، باب هشتم (همان، 415) نیز بر اساس وجه پیشبین استوار است. در حکایت «شهریار بابل با شهریارزاده»، باب دوم (همان، 93)، مهـتر پریان پیشبینی میکند که اگر پادشاهزاده از بَرِ این درخت بر چشم خویش بمالد، بینا میگردد و نیز در فلان خارستان گزبُنی وجود دارد که اژدهایی در آن آرام گرفته است «طالع ولادت این مار و آن شهریار هر دو یکی است و در یک نقطة حرکت قرار دارد. چون کوکب قاطع به درجة طالعِ این رسد، هلاک او جایز باشد. اگر شهریارزاده آن مار را تواند کشتن، پس کشتن او و مردن شاهِ بابل یکی بود» (همان، 96). در داستان «موش و مار»، باب چهارم (همان، 163)، مادر ِموش پیشبینی میکند که اگر برای نـجات از دست مار، محـل سکونت خویش را ترک نکند و به مقـابلة مار اقـدام کند، به نابودی وی میانجامد. در داستان «بزرجمهر با خسرو»، باب پنجم (همان، 223)، بزرجمهر از طریق طالعبینی پیشبینی میکند که با توجه به طالعِ نامناسب، اگر شاه برای یافتن مروارید به کشتن مرغابیها اقدام کند، منجر به مرگ بسیاری از آنها میشود. در حکایت «نیکمرد با هدهد»، باب پنجم (همان، 206)، نیکمرد پیشبینی میکند که اگر هدهد به اندرز وی عمل نکند، بزودی دچار بلا و مصیبتِ جبـران ناپذیر میشود. در حکایت اصلی «دادمه و داستان»، باب پنجم (همان، 193)، در داستان «رمهسالار با شبان»، باب ششم (همان، 260)، رمهسالار پیشبینی میکند که اگر عددِ گوسفندان وی از هزار رأس تجاوز کند به مرگ و تقصیر آنها میانجامد. برخی از پیشبینیها کاملاً روشمند و به طریقی ماهرانه انجام میشوند. صحّت اینگونه پیشبینیها قطعی است. در اینگونه پیشبینیها فرد برای رسیدن به مقصودِ خویش از شیوههای مختلفی استفاده میکند. در حکایت «روباه با بط»، باب دوم (همان، 103)، روباه بـرای به چنگآوردن مـرغابی، نخست بدروغ به وی میگوید که شوهرش به کسِ دیگری دل بسته است و میخواهد با او ازدواج کند. روباه در مقابل بیاعتنایی مرغابی که استوار به توجیهات شرعی است، در مرحلة بعدی نیرنگی دیگر آغاز میکند و به وی میگوید که علت رفتار شوهرش این است که گمان میکند تو به او خیانت میکنی. بنابراین، دمدمة روباه در وی اثر میکند و مرغابی در صدد مجازات جفت خویش برمیآید. روباه پس از جلب حُسنِ نیّت مرغابی، نیرنگی دیگر آغاز میکند؛ روباه میگوید که «از نباتهای زمین هندوستان، نباتی به من آوردهاند که آن را مرگ بطان خوانند. اگر بدو دهی، مقصود تو برآید» (همان، 107). مرغابی که منّتدار روباه گشته از وی آن گیاه را میخواهد. روباه نیز میرود که آن را بیاورد؛ اما برای به نتیجهرسیدن حیلة خویش دو روز در خانه توقّف میکند و نزد مرغابی نمیآید مرغابی نیز که انگیزة به دستآوردن گیـاه مزبـور، صبرش را به سر آوردهاست، به خانة روباه میرود. پایان کار نیز بر همگان روشن است! حکایت «درودگر با زن»، باب هشتم (همان، 461) نیز از نظر دقت و روشمندی پیشبینی، ساختار و بافتی مشابه این حکایت دارد. برخی از پیشبینیها درست از آب در نمیآیند؛ اما این موضوع در گسترش و حرکت حکایت خللی ایجاد نمیکند. حتی در مواردی باعث پیچیدگی و تنوّع بیشتر آن هم میشود. در حکایت «شتر با شتربان»، باب هفتم (همان، 379)، خرگوش پیشبینی میکند که اگر شتر هنگام حمل بار نمک از رودخانه، اندکی فرونشیند تا نیمی از نمکها را آب بشوید، از این بهبعد، شتربان برای خلاصی از این معضل، بارِ نمک تو را به اندازة وسع نهد. در حکایت «ایرانجسته با خسرو»، باب هشتم (همان، 467)، خسرو پیشبینی میکند که اگر زنش را هلاک نکند، به سبب آنکه پدر و برادرش به دست وی کشتهشدهاند، روزی از وی انتقام خواهدگرفت. پیشبینی غلط را در حکایت های «آهو و موش و عقاب»، باب دوم (همان، 85)، «خسرو با بزرجمـهر»، باب چهارم (همان، 172)، «رای هند با ندیـم»، باب پنجم (همان، 243)، «مرد کفشگر با زن دیبافروش»، باب ششم (همان، 289)، «برزگر با گرگ و مار»، باب هشتم (همان، 443)، «مار با مـارافسای»، باب هشتم (همان، 440) و «سوار و پیاده»، باب نهم (همان، 508) نیز میتوان مشاهده کرد.
6- نتیجه گیری بر اساس تجزیه و تحلیل مرزباننامه بر مبنای روش تودورف، میتـوان نتیجهگرفت که روابط شخصیتها در حکایتهای مرزباننامه بر مبنای روش منطقی و استوار بر کنش مثبت و خردمندانه است. بنابراین شخصیتها از کنش منفی و توسل به فریبکاری جهت تحـقّق خـواستههای خویش، کـمتر سود میجـویند. حالت غالب گزارههای مرزباننامه از نوع اخباری است و حکایت نتیجه و برآمد وقوع فـعل در آنها محسوب میشود. زمـان وقـوع فـعل در گزارههای وجه اخباری لزوماً گذشته است؛ زیرا نشان میدهد که عملی واقعاً و بصورت قطعی انجام شدهاست. 6-1- وجه الزامی با توجه به بررسی حکایتهای مرزباننامه میتوان نتیجه گرفت که اصل مجازات به عنوان خطری جدی و بالقوه نقش بسزایی در شکلگیری حکایتهای مرزباننامه دارد. بدین صورت که افراد هنگام ارتکاب جرم، برای فرار از مجازات به فریبکاری متوسّل میشوند و این خود عاملی مهم و دلیلی منطقی در شکلگیری و تداوم حکایت ها محسوب میشود. با توجه به نمودار «بسامد وجوه روایتی»، وجه الزامی از بسامد کمی برخوردار است و این میتواند حاکی از عدم تمایل شخصیتها به تخطّی از قانون باشد. همچنین نشان دهندة قطعیت روابط بین شخصیتها و شیوة تحقّق خواستهها به روش منطقی و عادی به جای توسّل به فریبکاری است. قطعیت روابط میان شخصیتها با دقت در نمودار «میزان قطعیت کنش قهرمان»، بیشتر نمایان میشود؛ بسامد بسیار پایین فرار از مجازات بر این موضوع دلالت دارد. در حکایتهایی که پیکربندی آنها بر اساس وجه الزامی صورت گرفته است، فقدان مجازات برابر است با فقدان داستان؛ زیرا کنش شخصیتهای داستان در جهت گسترش و قوام داستان با بنبست مواجه خواهد شد. 6-2- وجه تمنایی ساختار وجه تمنّایی بهگونهای است که تقریباً پیکربندی هیچ داستانی بدون آن امکانپذیر نیست؛ زیرا حوادث داستان نتیجة بلامنازع تلاش شخصیتهای داستان جهت برآوردن امیال و آرزوهایشان است. در مرزباننامه شخصیتهای حکایت در موارد بسیاری برای رسیدن به خواست و آرزوی خویش متوسّل به فریبکاری میشوند. اما با توجه به نمودار «نوع کنش قهرمان» این موضوع در قیاس با شیوههای دیگر از بسامد کمتری برخوردار است. در وجه تمنّایی افراد برای محقّق شدن خواستة خویش سعی میکنند که به روش عادی و منطقی موانع را کنار بگذارند. بنابراین کمتر از فریبکاری استفاده میکنند. تقابل وجه تمنّایی با وجه الزامی در مرزباننامه، شالودة شکلگیری بسیاری از حکایتهاست؛ زیرا شخصیتها همواره برای فرار از مجازات و غلبه بر قانون راهکاری میجویند و این تلاش وتقلای شخصیتها، عامل اصلی گسترش حکایت است در غیر این صورت میل و خواست شخصیت (وجه تمنّایی) مغلوب اِعمال قانون (وجه الزامی) میشود. با توجه به نمودار «نوع کنش قهرمان»، اگرچه شخصیتهای حکایتهای مرزباننامه برای غلبه بر وجه الزامی و در واقع فرار از مجازات در بسیاری از مـوارد به فریبکاری متـوسّل میشوند و این خـود عامل اساسی حـرکت حکایتها محسوب میشود، با وجود این، وجه الـزامی در موارد بسیار کمی مغلوب چارهاندیشی فرد میشود. 6-3- وجه شرطی با توجه به نمودار «بسامد وجوه روایتی»، در مرزباننامه از وجه شرطی نسبت به وجوه روایتی دیگر کمتر استفاده شده است و این با توجه به بسامد و نقش بسزای وجوه الزامی، تمنّایی و پیشبین در شکلگیری حکایتهای مرزباننامه و نیز درصد بالای مجازات، عدم فریبکاری و صحّت پیشبینیها، میتواند حاکی از قطعیت روابط میان شخصیتهای حکایت باشد. منطق راستنمای شخصیت و متعاقباً صحت پیشبینیها در وجه پیشبین، عدم تمایل شخصیتها به تخطّی از قانون، قطعیت قانون و توسـّل به فریبکاری در صـورت تخطّی از قـانون، همگی از قطعیت روابط میان شخصیتهای حکایت ها حـکایت میکند. در وجه شرطی فرد از طرف فاعل شرط برای انجام کاری یا تطمیع میشود یا تهدید. در واقع عمل خاصی بر وی تحمیل میشود که در موارد بسیار کمی عدم اجرای آن منجر به مجازات میشود. در بقیة وجوه روایتی، کنش شخصیتها در فرایند حکایت، در غالب موارد مجازات را در پی دارد، اگر فرد برای فرار از آن راهکاری نیابد. 6-4- وجه پیشبین وجه پیشبین نیز تأثیر زیادی بر شکلگیری حکایت های مرزباننامه دارد؛ زیرا فاعل پیشبین در هر صورت برای رسیدن به مقصود خـویش مرتکب کنشهایـی میشود که ژرفساخت بسیاری از آنها بصورت روشن، پیشبینی شخـصیتها تلقّی میشود. با توجه به نمودار «میزان قطعیت کنش قهرمان»، میتوان نتیجه گرفت که در مرزباننامه پیشبینیها غـالباً درست از آب درمیآیند و این حاکی از منطق راستنمای شخصیت است. بافت رخدادهای داستان بر اساس منطق راستنمای شخصیت به گونهای است که حوادث و حرکت حکایت در خدمت محقق شدن آن است. وجه پیشبیـن از آنجا که بر فرض عمومی استوار است، به وجه الزامی نزدیک است؛ پیشبینیهای شخصیت در بسیاری از موارد که در تقابل با وجه الزامی قرار دارند، در صورتی که نادرست باشند؛ یعنی، مطابق با منطق راستنمای شخصیت نباشند، به مجازات منتهی میشوند.
فهرست نمودارها
پینوشتها مرزباننامه کتابی است مشتمل بر حکایات، تمثیلات و افسانههای حکمتآمیز که به طرز و اسلوب کلیله و دمنه از زبان وحوش و طیور و دیو و پری پرداخته شدهاست. اصل این کتاب در اواخر قرن چهارم هجری به لهجة قدیم طبری در مازندران تألیف شده است محمد روشن، در مقدمة مرزباننامه (1376)، طبری بودن مرزباننامه را به چالش کشیده است و وضع آن منسوب است به اسپهبد مرزبان بن رستم بن شروین از ملـوک طبـرستان از آل باوند (قزوینی، 1363: الف). قدیمیترین مأخذی که در آن از مرزباننامه یاد شدهاست، کتاب «مقالیدُ العلم الهیئه»، اثر ابوریحان بیرونی است. مرزباننـامه حدود دو قرن بعد از تألیف دو بار ترجمه و تهذیب میشود. نخستین بار محمد بن غازی ملطیوی به ترجمه و تهذیب آن اقدام کرد و حاصل کار خویش را «روضةالعقول» نام نهاد. سعدالدین وراوینی حدود چند سال بعد از ترجمة ملطیوی، بدون کمترین اطلاع از کار او، مرزباننامه را در نیمة نخستین سـدة هفتم، میان سالهای 622- 607 تحریر و تهذیب کرد (روشن، 1376: نوزده؛ صفا، 1356: 1005). روضةالعقول حدود دو برابرِ مرزباننامه است و از مقایسة مرزباننامه و روضة العقول چنین برمیآید که وراوینی بعضی از ابواب اصلی آن را در ترجمه حـذف کرده است. او خـود در مقدمة کتاب میگوید: «زوایایِ آن همه بگردیدم و خبایایِ اسرارِ آن به نظر استبصار، تمام بدیدم و طلسم ترکیبِ آن از هم فروگشادم و از حاصلِ همه ملخصی ساختم باقی انداختم» (وراوینی، 1376: 11). از شرح حال و زندگی سعدالدین وراوینی اطلاع چندانی در دست نیست، جز همان میزان اطّلاعاتی که خود در مقدمه و خاتمة کتاب ارائه میدهد. بر مبنای این مستندات، او از مخصوصان و ملازمان خواجه ابوالقاسم ربیب الـدین هـارون، وزیر اتابک ازبک بن محمد (622- 607) از اتابکان آذربایجان است (قزوینی، 1363: هـ). اگرچه هر دویِ این ادیبان ادعا میکنند که بر اصل کتاب مرزباننامه چیزی نیفزودهاند؛ اما این ادعای آنها از تلقی ادیبان آن روزگار برمیخیزد که نـثر ساده، روان و بیپیرایة روزگار گذشته را بیاعتبار قلمداد میکردند و آن را عاری از حلیت عبارت میدانستند و از این رو آن متنها را به زیور الفاظ و مواعظ میآراستند (روشن، 1376: نوزده). | ||
مراجع | ||
منابع 1- احمدی، بابک .(1386). ساختار و تأویل متن، تهران: مرکز، چاپ نهم. 2- اخوت، احمد .(1379). دستور زبان داستان، اصفهان: فردا، چاپ اول. 3- اسکولز، رابرت .(1383). درآمدی بر ساختارگرایی در ادبیات، ترجمة فرزانه طاهری، تهران: آگاه، چاپ دوم. 4- برتنس، هانس .(1387). مبانی نظریة ادبی، ترجمة محمدرضا ابوالقاسمی، تهران: ماهی، چاپ دوم. 5- برسلر، چارلز .(1386). درآمدی بر نظریهها و روشهای نقد ادبی، ترجمة مصطفی عابدینیفرد، تهران: نیلوفر، چاپ اول. 6- تودوروف، تزوتان .(1379). دستور زبان داستان، مترجم و نویسنده: احمد اخوت، اصفهان: فردا، چاپ اول. 7- ------------- .(1382). بوطیقای ساختارگرا، ترجمة محمد نبوی، تهران: آگاه، چاپ دوم. 8- حسینی سروری، نجمه؛ صرفی، محمدرضا. (1385). «بررسی وجوه روایتی در داستانهای سندبادنامه»، نشریة دانشکدة ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید باهنر کرمان، دورة جدید، شمارة 19، ص 113 – 87. 9- رایان، ماریلاور و آلفن، ارنستوان .(1388). دانشنامة نظریههای ادبی معاصر، ویراستة ایرنا ریما مکاریک، ترجمة مهران مهاجر و محمد نبوی، تهران: آگاه، چاپ سوم. 10- صفا، ذبیح الله .(1356). تاریخ ادبیات در ایران، جلد دوم، تهران: امیرکبیر، چاپ پنجم. 11- ظهیری سمرقندی، علی بن محمد .(1381). سندباد نامه، بازنویسی سیدعلی شاهری، تهران: مجید، چاپ اول. 12- هارلنـد، ریچارد .(1385). درآمدی تاریخی بر نظریة ادبی از افلاطون تا بارت، گروه ترجمة شیراز: علی معصومی و همکاران، تهران: چشمه، چاپ دوم. 13- وراوینی، سعدالدین .(1376). مرزباننامه، تصحیح محمد روشن، تهران: اساطیر، چاپ سوم. 14- ------------ .(1363). مرزباننامه، به تصحیح محمّد قزوینی، تهران: فروغی، چاپ دوم. 15- Bal, Miek (1997). Narratology: Introduction to The Theory Narrative, tow publish, Toronto: University of Toronto press. 16- Baldick, Chris (2004). The Concise Oxford Dictionary of Literary Terms, second edition, Oxford: Oxford university press. 17- Bertens, Hans (2003). Literary Theory The Basics, three publish, USA and Canada: Routedge. 18- Cobley, Paul (2003). Narrative, second publish, London: Routledge. 19- Mcquillan, Martin (2000). The Narrative Reader, first publish, USA and Canada: Routeledge. 20- Phelan, James (2005). J. Rabinowitz, Peter, A Companion Narrative Theory, first publish, Malden, MA: Blackwell pub. 21- Webster, Merriam (1995). Encyclopedia of Literature, Springfield, Mass: Merriam- Webster. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 2,864 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 894 |