تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,677 |
تعداد مقالات | 13,681 |
تعداد مشاهده مقاله | 31,754,623 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,551,453 |
بررسی میزان تأثیر پذیری منوچهری دامغانی از معلّقه امرؤالقیس | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
متن شناسی ادب فارسی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 2، دوره 1، شماره 3، مهر 1388، صفحه 19-34 اصل مقاله (185.77 K) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسنده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
سیداحمد پارسا* | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
دانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه کردستان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
منوچهری دامغانی سراینده سده پنجم هجری توجه ویژهای به زبان و ادبیات عرب داشته است.بهکارگیری واژهها و اصطلاحات عربی، حتی واژههای غریب و نامأنوس، اشاره به نام نزدیک به سی سراینده عرب در دیوان او، اشاره به مطالعه و حفظ دیوانهای سرایندگان عرب، بهرهگیری از اسلوب و درونمایه سرودههای عربی، برخی از مصادیق این توجه محسوب میشوند. مقاله حاضر در حوزه ادبیات تطبیقی و با هدف بررسی میزان تأثیر پذیری منوچهری دامغانی از معلقه امرؤالقیس انجام شده است. نتیجه بیانگر تأثیرپذیری منوچهری در دو چامه خود از معلقه امرؤالقیس در محور عمودی و موتیف است. علی رغم این موارد، در محور افقی ابتکار و استقلال عمل منوچهری، بویژه در زمینه توصیفات کاملاً بهچشم میخورد. همچنین نتیجه این پژوهش میتواند به شناخت بهتر قصاید منوچهری و دریافت بهتر بخشی از ادبیات تطبیقی کمک کند. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
منوچهری دامغانی؛ قصیده؛ امرؤالقیس؛ معلقه؛ درونمایه؛ توصیف | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1- مقدمه: با انقراض امپراتوری ساسانی و ورود اسلام به ایران، فرهنگ و تمدن ایرانی وارد مرحلة نوینی شد. زبان عربی بهعنوان زبان قرآن و کلید فهم آن بزودی در میان مسلمانان رواج یافت. در قرون اولیه اسلامی این جریان چنان گسترش یافت که حتی برخی از ایرانیان با تألیف آثار ارزشمند علمی و ادبی بر اعراب پیشی گرفتند. آثار محمدبن جریرطبری (226-320 هـ.ق)،محمد بن زکریای رازی(ف 329 ه.ق)، ابن مسکویه (ف 421 هـ.ق)، فیروز آبادی (817-729 هـ.ق) و افرادی از این دست مؤید این نظر است. زبان و ادب پارسی نیز علاوه بر وامگیری برخی از واژگان و اصطلاحات عربی و تأثیرپذیری از قالبهای شعری عرب، معانی، بیان، بدیع، عروض و قافیه و امثال آن، موجب ترغیب شاعران ایرانی به مطالعة ادبیات عرب شد؛ تا جاییکه دانستن زبان عربی و مطالعة سرودههای شاعران عرب، گاه موجب تفاخر یک شاعر بر همعصران او بوده است. برای مثال، منوچهری در فضیلت خود بر حریف شعریاش چنین میگوید:
2- پیشینه پژوهش: پژوهشگرانی که با سروده های منوچهری سروکار داشته اند، هنگام تصحیح یا تهیة گزیده های اشعار بنا به تناسب موضوع به تأثیر پذیری منوچهری از شاعران عرب یا عربی دانی او اشاره کرده اند. برای مثال، ویکتور الکک، پژوهشگر لبنانی کتابی با عنوان« تأثیر فرهنگ عرب در اشعار منوچهری دامغانی» دارد. او در این کتاب در مجموع پنج بار از امرؤالقیس نام می برد، که تنها مورد مرتبط با این پژوهش، ابیات زیر است:
الکک این ابیات را با دو بیت زیر از قصیدة نونیة منوچهری در توصیف خورشید مرتبط دانسته است:
به نظر این جانب ابیات فوق کمترین ارتباط ممکن را دارد. چهار مورد دیگر، مربوط به اشعار دیگر امرؤالقیس است و ارتباطی به قصاید مورد نظر این پژوهش ندارد؛ در حالی که مطابق پژوهش حاضر بیشترین تأثیر پذیری منوچهری از این شاعر عرب در همین دو قصیده است.
3- منوچهری و زبان و ادبیات عرب: منوچهری سرایندة توانمند سدة پنجم هجری در دامغان دیده به جهان گشود. او به زبان و ادبیات عرب آشنایی داشته و از آنها متأثر شده است. استفادة فراوان از واژههای عربی، حتی واژههای غریب، اشاره به نام سرایندگان عرب، افتخار به عربیدانی و مطالعة دیوانهای شعر شاعران عرب، بهرهگیری از مضامین و درونمایههای سرودههای عربی، از مصادیق این تأثیرات محسوب میشود. در اینجا به منظور جلوگیری از درازی کلام، به برخی از این موارد خلاصهوار اشاره میکنیم:
1-3- تأثر در حوزة واژگان بعد از ورود اسلام واژههای عربی نیزکمکم به زبان فارسی راه پیدا یافت. این امر در آغاز نوعی مبادلة واژگان محسوب میشد؛ به این معنی که «لغاتی که تازیان نداشتند، از ایرانیان اخذ میکردند و بعضی لغات خود را به ایرانیان میدادند و این مبادله در بادی امر کاملاً طبیعی، بیطرفانه و متساوی صورت میگرفت و میتوان گفت سوای لغات دینی که ایرانی آن لغات را خود در دست نداشت، مانند زکات، حج، جهاد، اذان، مؤذن، عزا، خلیفه، امام، صدقه، نذر، هدیه، کعبه، طواف، حور، غلمان، حلال، حرام، خمس، متعه، نکاح، محرم، دعا، قرآن، قربان، غسل، وضو و... که چیز عمدهای نبود، در بادی امر از عرب اخذ شد و لغاتی که تازیان برای رفع حاجت اداری و عربی خود از ایرانیان گرفتند، بمراتب زیادتر از آن بود که به مردم ایران دادند». (امامی، 1378: 144) اما این روند به مرور زمان تغییر کرد و کفة ترازو به نفع زبان عربی سنگینی کرد؛ به گونه ای که در کتاب«التوسل الی الترسل» بنا به گفتة بهار: «لغات تازی به صدی شصت و گاهی هشتاد رسیده است»(همان/ص379). واژه های عربی تنها مختص نثر نبود، بلکه شاعران نیز کم و بیش از آن استفاده می کردند. به نظر میرسد منوچهری بیش از سرایندگان زمان خود از واژههای عربی استفاده کرده باشد. برای نمونه در یکی از قصاید خود با مطلع:
از حرف «ق» بهعنوان حرف روی استفاده کرده و بهدلیل نادر بودن واژگان مختوم به این حرف ناگزیر به دامان زبان عربی پناه برده است. در این سرودة یازده بیتی 38 واژة عربی بهکار رفته است. در میان واژههای قافیه نیز حتی یک واژة فارسی بهچشم نمیخورد. این واژهها عبارتند از: نعیق، عشیق، سحیق(2 بار) عقیق، رفیق، انیق،عتیق، مفیق، فلیق و طریق. منوچهری در این سروده با بهکارگیری فعیل در معنای مفعول (عشیق بهمعنای معشوق) موجب غرابت استعمال نیز شده است.
2-3- اشاره بهنام شاعران عرب منوچهری در دیوان خود نزدیک به سی شاعر عرب را نام می برد که سرایندگان پیش از اسلام تا سرایندگان عصر شاعر را در بر می گیرد که نشانة مطالعات وسیع وی در ادبیات عرب است. بسامد اسامی این شاعران از 1 تا 7 بار متغیر است. این شاعران به ترتیب حروف الفبای نام آنها با ذکر صفحاتی که منوچهری در دیوان خود از آنها نام برده است، به شرح زیر هستند: ابیض (متوفی 120) ص 73، ابنجنی (متوفی 392 هـ.ق) ص 913، ابنرومی (متولد 221هـ.ق) صص 73 و 113 و 126، ابنطثریه (متوفی 127 هـ.ق) ص 91، ابنمعتز (مقتول 296 هـ.ق) صص 73 و 113 و 126، ابنمقبل (متوفی 25 هـ.ق) ص 59، ابن هانی (مقتول 363هـ.ق) ص 73، ابوتمام (متوفی 232 یا 233هـ.ق) ص 95، ابوشیخ محمدبن عبدالله بنزرین (متوفی 196هـ.ق) ص 120، اعش باهل (؟) صص 57 و 58، اعشی قیس (متوفی 7 هـ.ق) صص 5 و 58 و95 و119 و131 و139و182، اعشی همدانی (عبدالرحمن بن عبدالله بن الحارث الهمدانی) متوفی بین سالهای 82 تا 85 هـ.ق ص 132، امرؤالقیس (متوفی80 قبل از هجرت)ص 74 ، 113 و 139، امیه بن الاسکر(وفات 20 هجری)ص 73، اوس بن حجر (وفات دو سال قبل از بعثت) ص110، بشاربن برد (167-97 هـ.ق) صص 59 و 73، بشر بن ابی حازم (مقتول به سال 2 هـ.ق) ص 132، حطیئه (متوفی سال 30 هجری) ص 73، دعبل (246-147 هـ.ق) در 57 ، 73 و 131 دیک الجن (متوفی 135 هـ. ق) ص 73، زهیربن ابی سلمی (متوفی 13 قبل از هجرت) صص 63 ، 73 ، 113 و 133، صریع الغوانی (متوفی 208) صص 119 و 185، طرفه بن عبد (مقتول به سال 80 یا 60 قبل از هجرت) ص74، فرزدق (110-19 هـ.ق) صص 60 ، 73 ، 110 و 131، متنبی (354- 303) صص 90 و 127، نابغه ذبیانی (متوفی 18 پیش از هجرت) ص 141 نهشل حرَّی (؟) ص 132. علاوه بر این موارد، از شاعرانی چون ابوالمحجن الثقفی (متوفی 30 هجری)، ابونواس (199- 145 هـ.ق)، امیه بن عائد نیز گاه در شعرهای خود متأثر است که به دلیل جلوگیری از درازی کلام از ذکر شواهد مربوط به آن خودداری میگردد. منوچهری در سرودهای که دربارة لغز شمع و مدح حکیم عنصری با مطلع:
سروده، اسامی بسیاری از شاعران و شخصیتهای ایرانی و عرب را ذکر کرده است:
صفا بر این باور است که: «علت عمدة ایراد این اسامی یا ذکر قصاید مشهور عربی و امثال این امور آن است که منوچهری به اظهار علم در شعر اصرار داشت و گویا میخواست از این طریق جوانی خود را در برابر شاعران سالخوردهای مانند عنصری و همردیفان او جبران کند.» (صفا، 1361: 587) 3-3- تأثیرپذیری منوچهری در تصویرسازی هر چند منوچهری اولین سرایندة ایرانی نیست که از سرایندگان عرب متأثر شده است، با وجود این، شاید در میان سرایندگان فارسی زبان پیش از خود یا معاصرانش هیچ کس به اندازة او از ادبیات عرب تأثیر نپذیرفته باشد. منوچهری «در اسلوب کلی تصویر خود بیش از هر کس متأثر از ابنمعتز و سری رفاء است که از میان صور خیال بیش از هر چیز به تشبیه تمایل دارند و او در بسیاری از تشبیهات خود به تصاویر شعری ایشان نظر داشته است» (شفیعی کدکنی، 1370: 518). موارد زیر برخی از مصادیق این تأثیر به شمار میرود:
«گویی هلال نیمة یک النگو است و ثریا دستی است که بدان اشاره میکند.» منوچهری نیز در توصیف هلال چنین می گوید:
« زمان رکوع صراحی در برابر جام است و خروس ندای حیّ علی الصبوح (به نوشیدن شراب صبحگاهی شتاب کنید)، سرداد.»
یعنی: گیسوانش در رفت و آمد همچون عقربهایی است که دُم راست کرده باشند.
که تشبیه زلف به کژدم در هر دو شاعر مشترک است. دربارة شمع:
یعنی: روحش، جسم آن را به عمد میخورد و با فنای آن، خود نیز فانی میشود.
4-3- تقلید مضمون از شاعران عرب منوچهری به دلیل تسلّط بر ادبیات عرب و آگاهی از سرودههای سرایندگان عرب زبان، گاه سرودههای آنان را استقبال کرده و به تقلید مضمونهای آنان پرداخته یا به مطلع برخی از آنها اشاره کرده است. برای مثال، قصیدة او با مطلع:
استقبالی از قصیدة ابوالشیص محمد، از شعرای اوایل عهد عباسی (ف 196 هـ .ق) است. منوچهری خود به این استقبال معترف است:
«و قصیدة زیبایی که در وصف سپیدهدم گفته است، به مطلع:
بر وزن یکی از قصاید اعشی بن قیس است که منوچهری دو بیت آن را در قصیدة خود تضمین کرده است:
و قصیدة «فغان از این غراب بین و وای او که در نوا فکندمان نوای او» بر وزن قصیدهای است از عتّاب بن ورقاء شیبانی که بدین مصراع آغاز میشود:
5-3- تأثیرپذیری منوچهری از معلقات معلقات که آنها را با عناوینی چون معلقات، السبع الطوال، المذهبات، المشهورات و مواردی از این قبیل نامیدهاند، در اصل نامی است که «راویان و پژوهندگان بر چند قصیده ممتاز دورة جاهلی اطلاق کردهاند و در وجه تسمیه، شماره، سرایندگان و روایت این قصاید اختلاف دارند. برخی از راویان و مورخان، معلقات را هفت قصیده، بعضی دیگر آنها را هشت و برخی ده قصیده دانستهاند (مدرسی، 1378: مقدمه). برخی از پژوهشگران بر این باورند که منوچهری در سرایش برخی از سرودههای خود از معلّقات تأثیر پذیرفته است. صفا در این باره میگوید: «از دیگر مطالبی که باید در اشعار منوچهری مورد توجه باشد، تأثر اوست از افکار شاعران عرب مانند عبور از بوادی، وصف شتر، ندبه بر اطلال و دمن و ذکر عرائس شعر عربی و اسامی اماکن مذکور در قصاید جاهلی و نظایر این امور» (صفا، 1361: 578). شفیعی کدکنی(1370: 519) و امامی(1378: 46) نیز بر همین باورند. منوچهری ضمن اشاره به دلایل معلقه نامیدن این سروده ها، به نام چند تن از سرایندگان معلقات نیز اشاره کرده است و این امر مبین آگاهی ایشان از این سرودههاست.
به نظر می رسد منوچهری از میان شعرای جاهلیت بیش از همه به اعشی قیس توجه داشته است. بسامد نام وی در دیوان منوچهری نیز (7 بار) در مقایسه با دیگر شاعران عرب، مؤید این نظر است. البته، این مسأله به منزلة توجه نکردن منوچهری به دیگر سرایندگان معلقات نیست، زیرا وی از میان سرایندگان معلقات هفتگانه یا به تعبیری دهگانه، به سرایندگان زیر اشاره کرده است: طرفه بن عبد (یک بار، ص 71)، زهیر بن ابی سلمی (7 بار، صص 5، 58، 95، 119، 126، 139و 182)، نابغه ذبیانی (یک بار، ص 141)، امرؤالقیس 3 بار (صص 74، 113و 139). بنابراین، منوچهری به پنج نفر از سرایندگان معلقات اشاره کرده است که این امر بیانگر آگاهی وی از معلقات و تعلق خاطرش به آنهاست، اما دلایلی وجود دارد که بیانگر توجه ویژة او به معلقة امرؤالقیس است؛ مسأله ای که به نظر می رسد تاکنون –به گونه ای بایسته – به آن توجه نشده است.
4- امرؤالقیس و منوچهری منوچهری سه بار در دیوان خود به نام امرؤالقیس اشاره کرده است. علاوه بر آن، در سرودههای خود چند بار از «قفا نبکِ» معلقة معروف او یاد کرده است، برای مثال، قصیدهای دارد با مطلع:
که بیت سیزدهم آن در برخی از نسخهها چنین است:
که فروزانفر و دهخدا مصراع دوم را با تصحیح قیاسی چنین نوشتهاند: «کبک مُری القیسوار، کرده قفانبکِ یاد»(همان، حواشی) که تصحیحی اصولی و زیباست. یا در قصیدهای با مطلع:
در بیت هفدهم بار دیگر به این معلقه اشاره کرده است:
در سرودهای نیز با مطلع:
در بیت چهارم به عنیزه و منزلگاه های «مقراط» و «سقط اللوی» اشاره میکند:
شایان ذکر است که «مقراط» و «سقط اللوی» نام دو جایگاه از چهار جایگاهی هستند که منزلگه معشوق امرؤالقیس در آنجا واقع شده است:
و نام عنیزه نیز که معشوق اوست، در بیت سیزدهم معلقه ذکر شده است:
منوچهری گاه از تصاویر معلقة امرؤالقیس نیز در سرودههای خود بهره گرفته است. برای مثال، قصیدهای در مدح سلطان مسعود غزنوی دارد که مطلع آن چنین است:
در ابیاتی از آن به وصف مرکب او میپردازد و چنین میگوید:
که بیت اخیر یادآور یکی از ابیات معلقة امرؤالقیس است که اتفاقاً آن هم در وصف مرکب خود سروده است:
یعنی: اسب من، اسبی است که هم می شود با آن حمله برد و هم فرار کرد، هم خوب پیش می رود و هم خوب برمیگردد.(و از نظر سرعت) مانند سنگی صاف و هموار است که سیل آن را از جانب بالا سرازیر کرده باشد. (مدرسی، 1378: 24). ابیات زیر نیز از نظر مفاهیم کاملاً با هم شباهت دارند و بیانگر تأثیرپذیری منوچهری از معلقة امرؤالقیس است:
یعنی: گمراهی مردان بعد از گذشت دوران کودکی از بین می رود، ولی قلب من عشق تو را فراموش نمیکند. (مدرسی، 1378: 19)
علاوه بر اینها، مضمون گیریهای پراکنده دیگری نیز در دیوان منوچهری از امرؤالقیس میتوان مشاهده کرد، اما به نظر میرسد بیشترین بهرهگیری مضمونی وی از معلقة امرؤالقیس، قصایدی با مطلعهای زیر باشد:
موضوعهای معلقات با یکدیگر متفاوتند؛ به طوری که «حتی دو تا از اینها با هم شبیه نیستند و یکی از این اشعار یعنی شعر زهیر صرفاً مدیحه است و اکثر اشعار دیوان او به تمجید و مدح دو سرکرده بهخاطر خوابانیدن برادرکشی و کینة خانوادگی پرداخته است و در واقع با خرد زمانه به عنوان بیانگر اخلاقیات بدبینانه بیابان پابرجا مانده است. معلقة نابغه که همقبیلة زهیر بود، مدافعه جسورانهای است که با مدیحه ادغام شده است و پادشاه عربی دولت حیره را که در ساحل رود فرات بود، مورد خطاب قرار میدهد و تقریباً او شاعر درباری این پادشاه محسوب میشده و از این لحاظ اولین شاعر درباری در تاریخ ادبیات عرب میباشد.... بقیة معلقات اشعاری است که اساساً برای خودستایی به کار رفتهاند» (هامیلتون و راسیکن، 1362: 27 و28). با توجه به این موارد و با توجه به تجزیه و تحلیل زیر به نظر می رسد منوچهری در دو قصیدة یاد شده تحت تأثیر معلقة امرؤالقیس باشد.
5- تجزیه و تحلیل معلقة امرؤالقیس دارای 82 بیت است و به ترتیب دربردارندة موضوعهای زیر است: 1- توقف بر آثار باقیماندة خانة یار و تأسف بر جدایی از یارانش (ابیات 1-9)؛ 2- یاد روزهایی که با یارانش خوش بوده است (ابیات 10-43)؛ 3- وصف شب (ابیات 44-48)؛ 4- خدمت به مردم و وصف درّه خالی از سکنه و بیآب و علف پر از گرگ (ابیات 49 تا 52)؛ 5- وصف اسب و شکار (ابیات 53 تا 70)؛ 6- وصف برف و باران و سیل (ابیات 71 تا 82) (15/ص 1). قصیدة منوچهری با مطلع:
73بیت است و دربردارندة موضوعات زیر است: 1- حرکت کاروان (ابیات 1 و 2)؛ 2- وصف شب و ماه (ابیات3-7)؛ 3- بیان گلایههای گریهآلود معشوق (ابیات 8-12)؛ 4- جاماندن از کاروان و تلاش برای رسیدن به آنها (ابیات 18 و 19)؛ 5- توصیف اسب خود (ابیات 20-25)؛ 6- توصیف بیابان و سرما و برف (ابیات 21-26)؛ 7- رسیدن به کاروان و مخاطب قرار دادن اسب خود (ابیات 27-37)؛ 8- مدح وزیر (ابیات 39-60). قصیدة دیگر او (شبی گیسو فروهشته به دامن...) 65 بیت است و شامل موضوعهای زیر است: 1- توصیف شب (ابیات 1-10)؛ 2- توصیف اسب (ابیات 11-14)؛ 3- توصیف طلوع صبح (ابیات 15-16)؛ 4- توصیف باد، ابر، رعد، باران و سیل (ابیات 17-32)؛ 5- توصیف ماه (ابیات 33-35)؛ 6- مدح ممدوح (ابیات 36-63). با نگاهی اجمالی به مقایسة موضوعی این دو قصیده با معلقة امرؤالقیس در می یابیم که این قصاید از نظر محور عمودی مشابهتهای زیادی با معلقة امرؤالقیس دارند، اما اسلوب بیان آنها دارای تفاوتهایی است که بعد از این به بررسی آنها خواهیم پرداخت. وصف شب، اسب، برف، باران و سیل از موضوعهای مشترک این قصاید به شمار میروند. هر دو سرایندة قصاید برای بیان مطالب خود از توصیف بهره گرفتهاند. سبک منوچهری در این قصاید بهگونهای است که معلقة امرؤالقیس را به یاد میآورد که در اینجا به منظور تبیین بهتر مطلب و تجزیه و تحلیل بهتر برخی از موتیفهای مشترک این سرودهها را بررسی میکنیم. 1-5- ابیات معشوق محور ابیات معشوق محور در معلقة امرؤالقیس و قصیدة لامیة منوچهری، هر دو به چشم میخورد. 43 بیت اول قصیدة امرؤالقیس و 26 بیت اول قصیدة لامیة منوچهری حول مسائل مربوط به معشوق قابل بررسی است. معلقة امرؤالقیس با درخواست او از همسفران برای ایستادن آغاز میشود تا او بتواند به یاد یار سفر کرده و سرمنزل او در ریگزارهای بین «دخول» و «حومل»، «توضح» و «مقراط» بگرید. هنوز پشکل آهوان چونان دانههای فلفل روی زمین پراکندهاند و آثار بهجا مانده از خیمهها را میتوان مشاهده کرد. شاعر در پگاه روز جدایی چون مرد شکافندة حنظل، اشک از چشمانش سرازیر میشود. یارانش او را به شکیبایی فرا میخوانند، ولی او تسلّی خود را جاری ساختن این اشکها میداند و خطاب به خود میگوید: گریستن عادت دیرینهاش است؛ همانگونه که در عشق «ام حویرث» و «ام رباب» گریسته است. آنگاه شاعر با یک فلاشبگ به گذشته برمیگردد و عشق ورزیهای خود را با معشوقان خود شرح میدهد و در این توضیحات چندان خود را به عرف و اخلاق اجتماعی پایبند نمیبیند، بنابراین، از ذکر خصوصیترین لحظات خود نیز با آنان ابایی ندارد. قصیدة منوچهری با مخاطب قرار دادن خیمگی (مأمور برافراشتن و برچیدن خیمهها) آغاز میشود:
بنابراین، هر دو قصیده با مخاطب قرار دادن دیگران آغاز میشوند؛ با این تفاوت که مخاطب در معلقة امرؤالقیس همسفران او و در قصیدة منوچهری خیمگی است.
در هر دو قصیده، لحظة وداع توصیف شده است. در قصیدة امرؤالقیس زمان این وداع، صبح، ولی در قصیدة منوچهری نزدیک شام (مغرب) است.
در هر دو چامه، گریستن را مشاهده میکنیم. در قصیدة امرؤالقیس عاشق چون مرد حنظلشکن میگرید، زیرا آنکه کوچ کرده، معشوق اوست:
یعنی: در اول روزجدایی، وقتی که بار سفر بستند و رفتند، من نزدیک درختچههای آن محل، مثل اینکه شکافندة حنظل بودم (یعنی بیاختیار اشک میریختم). اما در قصیدة منوچهری، عاشق به سفر میرود، به همین خاطر معشوق به شدت اشک میریزد، گویی از مژه به جای اشک، باران درشت قطره (وابل) فرو میریزد و انگار پلپل سوده را به چشمان خود مالیده است:
به نظر میرسد تفاوتهای موجود در این زمینه به خاطر تفاوت محیط زندگی دو شاعر باشد. کوچ جزء لاینفک زندگی عرب بادیهنشین محسوب میشد، ولی از ظاهر کلام برمیآید که معشوق منوچهری یکجانشین است و این منوچهری است که مسافر است و باید کوچ کند. از نظر معشوق نیز تفاوتهایی به چشم میخورد. در قصیدة امرؤالقیس با معشوقهای متعددی روبه رو هستیم که شاعر نه تنها از بردن نام آنها، بلکه از بیان رابطة نامشروع خود با آنان نیز ابایی ندارد؛ حتی برخی از این رابطههای او با زنان شوهرداری است که شاعر با افتخار از اینکه موجب شده آنها را از طفل شیرخوار خود جدا و به خود مشغول کند، یاد میکند(15/ص8) که این امر بیانگر روحیة هرزه و وقیح امرؤالقیس است و احتمالاً همین امر یکی از دلایلی بود که «مسلمانان خالص صدر اسلام او را پیشرو شاعرانی بدانند که در آتش جهنم خواهد سوخت» (هامیلتون و راسیکن، 1362: 28). اما در قصیدة منوچهری، معشوق یک نفر بیش نیست که شاعر به تقلید از سنت شعری فارسی، از بردن نام او نیز ابا دارد. خصوصیترین موردی نیز که شاعر در برخورد با معشوق به آن پرداخته، این بوده که معشوق دست به گردن او انداخته و از ترس اینکه برنگردد، گریه سر داده است و او را به خاطر رفتنش سرزنش میکند:
به نظر میرسد این امر تحت تأثیر محیط زندگی شاعر و پایبندی منوچهری به مسائل اخلاقی باشد. 2-5- توصیف شب و ستارگان توصیف شب و ستارگان در هر دو قصیدة منوچهری و معلقة امرؤالقیس به چشم میخورد. ابیات 44 تا 49 معلقة امرؤالقیس و ابیات 40 و 41 قصیدة لامیه و ابیات 1 تا 10 قصیدة نونیة منوچهری به این مطالب اختصاص دارد. امرؤالقیس از دیرپایی شب ناله سر میدهد و شب را چونان موج دریا تصور میکند که پردههایش را بر روی او انداخته، او را با انواع اندوهها بیازماید:
منوچهری نیز آنگاه که میخواهد شدّت تاریکی شب را بیان کند، در قصیدة نونیه آن را چونان زنی به تصویر میکشد که با گیسوان سیاه سراپای خود را پوشانیده است. روسریی از پلاس و نیمتاجی از قیر بر سر دارد:
او از دیرپایی شب نیز چندان خشنود نیست. به همین خاطر شب را به چاه بیژن تشبیه کرده، وجه شبه را تنگی و تاریکی آن معرفی میکند و آنگاه که میخواهد دلتنگی خود را این شب دیرنده بیان کند، وضعیت خود را به زندانی بودن بیژن، قهرمان شاهنامه، هنگام اسارتش در چاه افراسیاب، همانند میکند:
قصیدة لامیه نیز دیرندگی شب را بیان کرده است:
هیچکدام از این سرایندگان، هنگام وصف شب، ستارگان را از نظر دور نداشتهاند. در شعر امرؤالقیس توصیف ستارگان بسیار موجز بیان شده و آن هم در خدمت بیان دیرپایی شب است:
یعنی: عجب شبی طولانی هستی تو! مثل این که ستارگانش با همة ریسمانهای محکم تافته شده به کوه یذبل بسته شده اند و مثل این که ثریا در جایگاه خود به وسیلة ریسمانهای کتان به صخره ای سخت آویزان شده است (مدرسی، 1378: 21 و 22). وصف ستارگان در قصیدة لامیة منوچهری همان اختصار توصیف امرؤالقیس را دارد؛ با این تفاوت که منوچهری تنها به توصیف بناتالنعش و برآمدن شعریان اکتفا کرده است. در سرودة او شعریان از کوه موصل در حال طلوع کردن است و بنات النعش همچون شمشیر هرقل (امپراتور روم) به نظر میرسدکه آهنگ بالا دارد (منوچهری، 1363: 40 و41). واژة ثریا نیز در سرودههای هر دو سراینده وجود دارد. بنابراین، هردو سراینده به نجوم توجه داشته اند؛ با این تفاوت که دیدگاه امرؤالقیس دیدگاهی کلینگر است؛ اگر از ذکر واژة ثریا صرفنظر کنیم، تنها واژة نجوم (ستارگان) را مییابیم، در حالی که دیدگاه منوچهری، دیدگاهی جزئینگر است. او در قصیدة لامیه به شعریان و بناتالنعش و در قصیدة نونیه به ثریا، جدی، بناتالنعش، عقرب، مجرّه (کهکشان)، نعایم (چهار ستاره که به شترمرغ تشبیه شده) اشاره کرده است. این امر علاوه بر جزئینگری بیانگر آگاهی منوچهری از مسائل نجومی و شاید هم علاقة او به این مسائل باشد. 3-5- توصیف اسب اسب یکی دیگر از موتیفهای مشترک منوچهری و امرؤالقیس در سرودههای یاد شده است. در قصیدة لامیه منوچهری، مرکب، کلی است و نوع حیوان مشخص نشده است. اشاراتی چون بستن زانو و مسائلی اینچنینی موجود در سروده بیشتر با شتر سنخیت دارد تا اسب، اما در قصیدة نونیه، مرکب شاعر اسب اوست و شاعر ابیات 11 تا 14 چامه خود را به وصف آن اختصاص داده است. در چامة امرؤالقیس ابیات 53 تا 70 به توصیف اسب او اختصاص دارد. در قصیدة امرؤالقیس، شاعر بامدادان بر اسب باد پای کوه پیکرش سوار شده، به شکار میرود. اسب چون صخرهای عظیم که سیلی کوهکن آن را از فراز و نشیب پرتاب کند، در حرکت است. لغزیدن نمد زین از پشت کمیت، مانند فرو غلتیدن قطرهای باران روی تخته سنگی است:
در بیت زیر نیز اسب لاغر میان و شیههاش از شادی چون صدای جوشش آب در دیگ است:
در حالی که اسبان دیگر از تک و پو میافتند، او همچنان بیابان را درمینوردد. سریع است و هر جزء او یادآور یکی از اعضای بدن آهو یا شتر مرغ است. سرعت سیر او یادآور گریز گرگ و جهیدن بچه روباه است.
مرکب امرؤالقیس در این ابیات ستبر اندام و دارای دمی پر موست. یالش از خون حیوانات شکار شده به ریش پیرمردان حنا بسته ماننده است و... در قصیدة نونیه منوچهری، کمیت شاعر، سرکش نیست. عنان بر گردن این اسب رام سرخیالِ سیاه دم چونان دو مار سیاهی است که از شاخ صندل آویزان شده باشند:
دُم این اسب مانند ابریشم تابیده و سمش چون هاونی از فولاد است. شاعر اسب را به یورتمه میراند که این راندن حرکت انگشتان مرد ارغنون زن را فرایاد شاعر میآورد:
شماره ابیات اختصاصیافته به اسب در چامة امرؤالقیس و توصیفات متنوع او هفده بیت و بیش از چهار برابر ابیات منوچهری (3 بیت) دربارة اسب در قصیدة نونیه است. کمیت بودن وجه مشترک اسب هر دو شاعر است؛ یعنی اسبی سرخ یال که هر دو شاعر توصیفات زیبایی برای آن ذکر کردهاند. دُم و سم اسب نیز در توصیفات هر دو سراینده از چشم آنان پنهان نمانده است. نوع راندن آنها (تقریب) نیز در هر دو شاعر تقریباً یکسان بیان شده است: راه رفتنی که اسب در تاخت دو پا را بهجای دو دست میگذارد. بهنظر میرسد کثرت ابیات و تنوع توصیفات امرؤالقیس دربارة اسب در مقایسه با منوچهری، بیانگر اهمیت و علاقة بیشتر او در مقایسه با منوچهری است. 4-5- صاعقه امرؤالقیس با هنر شاعری خود، صاعقه را چون تاج رخشان، دست متحرک و چراغ راهب توصیف کرده است:
منوچهری نیز آن را همچون جرقة جسته از کورة آهنگر تصور میکند:
5-5- سیل هر دو سراینده به بارش باران و سیل ناشی از آن اشاره میکنند. امرؤالقیس به انداختن درختان، تشبیه سرازیر شدن سیل از کوه «ثبیر» به لباس راه راه، تشبیه قلة کوه «مجیمر» از سیلآورده ها به دوک نخریسی اشاره میکند:
و منوچهری سیل را به مارهای عظیم تشبیه کرده که به سوی افسونگر روانند:
هر دو شاعر زمان پایان سیل را نیز به زیبایی توصیف کردهاند، پگاه روز بعد از سیل، پرندگان در معلقة امرؤالقیس چنان نغمه سر میدهند که انگار با شراب آمیخته با فلفل صبوحی کردهاند و درندگان غرق شده نیز همچون پیازهای صحرایی گلآلود، این سو و آن سو برجای ماندهاند:
منوچهری نیز پایان سیل را چنین توصیف کرده است:
علی رغم اشتراکات فراوانی که اشاره شد، افتراقاتی نیز بین قصاید منوچهری و معلقة امرؤالقیس به چشم میخورد. برای نمونه، زبان منوچهری برخلاف امرؤالقیس در بیان مطالب عفیف است؛ او تنها یک معشوق دارد که اثری از نام او در شعرش دیده نمیشود، در حالی که امرؤالقیس به معشوقان متعددی اشاره میکند. در معلقة امرؤالقیس شاعر بر آثار بهجای مانده از منزلگه محبوب کوچ کرده میگرید، در حالی که در قصیدة لامیة منوچهری معشوق به دلیل کوچ عاشق (شاعر) گریه و زاری سر میدهد و نگران بازنگشتن اوست. این مسائل و مسائل اینچنینی که در متن این پژوهش به آنها اشاره شد، از موارد افتراق قصاید مورد اشارة منوچهری با معلقة امرؤالقیس است، اما بزرگترین وجه افتراق این دو شاعر در پرداختن یا نپرداختن به مدح است. معلقة امرؤالقیس فاقد مدح است، در حالی که در قصیدة لامیة منوچهری 21 بیت و در قصیدة نونیه 27 بیت به مدح ممدوح اختصاص یافته است. به نظر میرسد این امر تحت تأثیر معلقات دیگر، بویژه مدحیات نابغه ذبیانی باشد.
6- نتیجهگیری پژوهش حاضر به نتایجی منجر شده است که فهرستوار به آن اشاره می شود: 1- منوچهری مطالعات عمیقی درادبیات عرب داشته است. استفاده از واژههای عربی، درج ابیاتی از سرایندگان عرب در سرودههای خود، اشاره به نام نزدیک به سی شاعر عرب در دیوان و مسائلی از این قبیل مؤید این مطلب است. 2- برخی از تشبیهات منوچهری در حوزة صور خیال یادآور تصاویر مکتب تشبیه عهد عباسی، بویژه ابن معتز و سری رفاء است. 3- منوچهری از میان معلقات تعلق خاطر خاصی به معلقة امرؤالقیس داشته است و دو چامة خود را با مطلع های زیر به تقلید از این دو چامه سروده است:
4- اشارات متعدد منوچهری به نام امرؤالقیس و مطلع معلقة او، اشاره به منزلگاهها و معشوقان مندرج در آن معلقه، بهره گیری ازتصاویر معلقة امرؤالقیس در سروده های خود، تأثیرپذیری منوچهری از امرؤالقیس است، اما بیشترین تأثیرپذیری او را از این معلقه می توان در دو چامة وی دید. برای نمونه، می توان به برخی از توصیفات او در زمینة گریستن بر اطلال و دمن، وصف شب، توصیف اسب، باران، رعد و برق، سیل و امثال آن اشاره کرد. 5- منوچهری در این قصاید، علاوه بر تقلید ساختار کلی معلقة امرؤالقیس، در درونمایه از آن متأثر است. توصیف اسب، شب و ستارگان، باران، رعد و برق، سیل و مسائلی از این دست، از مصادیق تأثیرپذیری منوچهری از درونمایة معلقة امرؤالقیس است. علاوه بر این، به نظر میرسد روی مشترک در قصیدة لامیة منوچهری و معلقة امرؤالقیس، نه یک امر تصادفی، بلکه برخاسته از تعلّق خاطر منوچهری به امرؤالقیس باشد. 6- تأثّیر منوچهری به هیچ وجه به معنی نفی نوآوریهای وی نیست. منوچهری در توصیفات خود مبتکر است. به عبارتی، تقلید منوچهری بیشتر در محور عمودی شعر است و توصیفات او در محور افقی از ابتکار و استقلال عمل برخوردار است. علاوه بر اینها، رنگ محیط و تعهد شاعر به حفظ سنتهای ایرانی در شعرهای منوچهری کاملاً هویداست. این امر در داشتن یک معشوق (آن هم بدون اشاره به نام او) مسافرت عاشق و وداع معشوق، اشاره به وجود برف و سرما و مسائلی از این دست مشهود است. رعایت عفت کلام نیز در بیان عشقورزیهای شاعر برخلاف امرؤالقیس، بیانگر اختلاف فردی این دو شاعر است. وجود مدح در قصاید منوچهری و نبود آن در قصیدة امرؤالقیس از دیگر وجوه افتراق این قصاید بهشمار میرود. بهنظر میرسد منوچهری در بیان مدایح گوشة چشمی به دیگر معلقات، بویژه معلقة نابغة ذبیانی داشته است.
پینوشتها: 1- شایان ذکر است واژة الاغثاء در بیشتر کتابهای حاوی معلّقات، غُثّاء (رهآورد سیل) ضبط شده است. برای نمونه ر.ک: (سری رفاء، ]بیتا[: 33؛ شفیعی کدکنی، 1370: 68 و صفا، 1361: 255).
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1- ابن معتز، ابوالعباس عبدالله .(1995). دیوان، شرح د.یوسف شکری فرحات، بیروت: دارالجیل. 2- افرام البستانی، فؤاد .(1946). المجانی الحدیثه، بیروت: مطبعة الکاثولیکیه، الطبعة الثانیة. 3- الکک، ویکتور .(1986). تأثیر فرهنگ عرب در اشعار منوچهری دامغانی، بیروت: دارالمشرق. 4- امامی، نصرالله .(1378). منوچهری دامغانی، ادوار زندگی و آفرینشهای هنری، اهواز: انتشارات دانشگاه شهید چمران. 5- بهار، محمد تقی .(1369). سبکشناسی. سه جلد، ج2، تهران: امیرکبیر، چاپ پنجم. 6- ترجانیزاده، احمد (مترجم) .(1382). شرح معلّقات سبع، تهران: سروش. 7- جادحسن، حسن .(1967). الادب المقارن، قاهره: دارالطباعة المحمدیة بالازهر، الطبعة الثانیة. 8- الزوزنی .(بیتا). شرح معلقات السبع، قم: منشورات ارومیه. 9- سری رفا، ابوالحسن .(بیتا). دیوان، قاهره: مکتبة القدوسی. 10- السّقّاء، مصطفی .(1948). مختار الشعر الجاهلی (الجزء الاول)، قاهره: مکتبة الشعبیه، الطبعة الثالثة. 11- شفیعی کدکنی، محمدرضا .(1370). صور خیال در شعر فارسی، تهران: آگاه، چاپ چهارم. 12- الشنقیطی، احمدبن الامین .(بیتا). شرح المعلّقات العشرو اخبار شعرائها، بیروت: دارالکتب العلمیه. 13- صفا، ذبیحالله .(1361). تاریخ ادبیات در ایران، تهران: فردوس، چاپ دهم. 14- ضیف، شوقی .(1960). تاریخ الادب العربی، العصر الجاهلی، قاهره: دارالمعارف، الطبعة الثامنة. 15- گیب، هامیلتون، الکساندر راسکین .(1362). درآمدی بر ادبیات عرب، ترجمة یعقوب آژند، تهران: امیرکبیر. 16- مدرّسی، کمال الدین .(1378). شرح معلّقات دهگانه، ارومیه: نشرحسینی، چاپ اول. 17- منوچهری دامغانی، احمدبن قوس .(1363). دیوان منوچهری دامغانی، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران: زوّار، چاپ پنجم. 18- ندا، طه .(1383). ادبیات تطبیقی، ترجمة هادی نظری منظم، تهران: نشر نی، چاپ اول. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 2,403 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 473 |