
تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,685 |
تعداد مقالات | 13,830 |
تعداد مشاهده مقاله | 32,700,131 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,922,677 |
رودکی و عمرخیام | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
متن شناسی ادب فارسی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 6، دوره 1، شماره 2، تیر 1388، صفحه 67-88 اصل مقاله (219.4 K) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
محمدرضا نصر اصفهانی1؛ علی سینا رخشنده مند* 2 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1استادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
بررسی و مطالعه نظاممند ویژگیهای فکری نویسنده، شاعر و هنرمند، از جمله راههای دقیق و علمی است که ما را به دنیای آنها نزدیک میکند. نوشتار حاضر، عهدهدار بررسی و تحلیل مقایسهای ابعاد فکری آدم الشعرای شعر پارسی، ابوعبدالله رودکی، با عمربن ابراهیم خیامی نیشابوری، معروف به حکیم عمر خیام در رباعیهای منسوب بدوست. شاید در نظر نخست چنین تصور شود که نتوان، میان اندیشه های این دو بزرگ همترازی و تناسبی ایجاد کرد ومقایسه آن دو غریب نماید؛ اما این پژوهش نشان خواهد داد که در حقیقت، بیش از وجوه افتراق، میتوان ابعاد مشترکی را در اشعار این دو بزرگ یافت. روح خیامی که غالباً انعکاسی از اندیشه های پیش از اسلام است، درآثارشعرای پیش از او نیز نشانههایی دارد. نگارندگان این نوشتار نیز با تحلیل دقیق ابیات رودکی و مقایسه آن با تفکر خیامی، می کوشند جهان شعری مشترک آنها را روشن سازند. اگر نیک بنگریم، خاستگاه فکری این دو شاعر و اندیشمند یک سرچشمه بیش نیست. این نوشتار، به مقایسه و بررسی اجمالی اندیشههای دو شاعر بزرگ یاد شده درمحورهای بیاعتباری دنیا، حتمی بودنمرگ، اغتنام وقت، نکوهش ریا و فریبکاری، تغییر و دگرگونی، اکسیر شراب،آمیختگی شادی وغم، وارستگی، توصیف طبیعت و... بررسی میشود. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
رودکی؛ خیام؛ مرگ؛ بی اعتباری دنیا؛ اغتنام فرصت | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدمه: انسانها با هم متفاوتند، و این ما را فریب می دهد، چنانکه گاه شباهتها را فراموش می کنیم و فقط بر تفاوتها انگشت میگذاریم. انسانها شباهت های بسیار زیادی باهم دارند و حداقل در ساحت اندیشه و ساختار ذهنی متفکران بسیاری را میتوان یافت که از یک نوع ساختار کلی تبعیت میکنند. رودکی آدم الشعرای شعر فارسی وخیام نیشابوری از دانشمندان نامدار ایران و از مفاخر ملی ما هستند. اما با وجود این، مسألة انتساب و عدم انتساب برخی اشعار به آنان یکی از مهمترین دشواریها ومشکلات برای پژوهش در شعر آنهاست. بدون شک، پراکندگی اشعار و پیوسته نبودن ابیات در دیوان رودکی و نیز منسوب شدن اشعار فراوان در منابع گوناگون به نام وی و نیز خیام، ابعاد وجودی و هنری شعر این دو شاعر را تحت پوشش ضخیمی از نسخه برداریها و داوریهای متناقض قرار داده است. میتوان گفت منبع اصلی رباعیات خیامی - چه اصیل و چه منسوب به او- اشعار امثال رودکی و شاهنامه فردوسی است. در میان اشعار رودکی، گذشته از مدایح و مضمونهای شادی پسند ونشاط انگیز، گاه اندیشه ها و نصایح آمیخته با نوعی بدبینی، مانند گفتار شهید بلخی و خیام دیده میشود. هر دو به انتقاد و سؤال از جبر علّی، جبر طبیعی و تحکم تمایل دارند و نوعی تفکر« اپیکوری » در تفکر هر دو شاعر مشاهده میشود. بدبینیکه در مکاتب و اندیشههای بسیاری چون آیین بودیسم پدیدار گشته «تاریخی دراز دارد و مذهبی قدیمی است. به نظر بودا عقل حکم میکند و تجربه معلوم می سازد که همة چیزها در جهان بد است و درد بنیاد هستی است و مقدار شرها و بدی ها بر نیکی و خیرات رجحان دارد و اگر جز این بود، بدی و درد حاکم بر عالم نبود و انسان این همه ناله سر نمیداد و سخن از اغتنام فرصت نمی گفت و در جستجوی شادی نمی رفت، زیرا انسان چیزی را که با خود دارد و در دسترس اوست نمیجوید، بلکه چیزی را میجویدکه وجود ندارد یا اگر وجود دارد، به دست آوردنش دشوار است.» (حلبی،235:1368) هر چند نمیتوان با قطعیت معتقد به تأثیر زیاد بودا بر اندیشه های رودکی و خیام بود. اعتقاد به جبر و اینکه در زندگیِِ آدمی چیزهای بسیاری هست که از اختیار و خواست او بیرون است و باید این حقیقت تلخ را دریافت و با آن کنار آمد نیز در شعر آنها بصراحت بیان میشود. چنین اندیشه هایی، بویژه از اوایل قرن چهارم، در آثار شاعرانی چون رودکی سمرقندی و شهید بلخی کاملاً مشهود است ودر اشعار شاعران دوره های بعد، بویژه حکیم نیشابور رنگ وجلوه ای دیگر دارد.«خیام نیز حامل اندیشه های زروانی است که سینه به سینه در محیط ایران نقل می شده وحتی در شاهنامة فردوسی نیز وسیعاً انعکاس یافته است... رباعیات خیام با مایه های زروانی بسیار نیرومند که زمینة کهن فرهنگی در اینجا داشت، توانست مسائل ومشکلات و پرسش و پاسخهای متکلمان و فیلسوفان را میان عامة باسواد ببرد و طبع آنان را بر انگیخت که هر چه می خواهند بگویند ونیش و طعنه بزنند وحتی لجوجانه به آیات و احادیث استناد عامیانه کنند، عربده بکشند و هرزه گویی کنند و این همه به حساب خیام که مردی عاقل و متین و با وقار و دانشمندی صاحب اعتبار و خوددار و راز نگه دار بودهاست، تمام شود.»(ذکاوتی قراگوزلو،399:1369) «کریستین سن» در این باره می نویسد:«تحت تأثیر تفکرات جدید (یعنی افکار مسیحی،مانوی وهندی )آن خوشبینی که بنیان دین زرتشتی ومحرک مردمان به کار وکوشش بود، پژمرده وگسیخته شد. میل به زهد وترک دنیا که در فرقه های مخالف آیین زرتشت، رواجی تمام داشت، رفته رفته وارد آیین زرتشتیان گردید و بنیان این دیانت را برانداخت... در این وقت، زروانیت که در عهد ساسانی شیوعی یافته بود، موجب شد که مردمان اعتقاد بر جبر پیدا کرده و این اعتقاد به منزلة زهری جان گزای بود که روح مزدیسنی قدیم را از پای در آورد (کریستین سن،1317: 303- 304). تشابه اندیشه هردو شاعر با «شانکارا » فیلسوف بزرگ هند کاملاً آشکار است. در نظر شانکارا جهان، «مایا» (Maya) است. این واژۀ فلسفی به معنای وهم، خیال و نوعی توهم جهانی است؛ «یعنی به زعم شانکارا همیشه غیر واقعیت، ضمیمة واقعیت میشود و این زائیده نادانی بشراست، شانکارا اعتقاد داشت جهان سراب است وخواب وخیالی بیش نیست» (مهاجرشیروانی،90:1370-91). این اندیشه و تفکر در شعر رودکی و خیام کاملاً مشهود است. آن تجانس و هماهنگی اجزای کلام که ابن طباطبایی در عیارالشعر از شرایط شعر خوب می شمارد، در اشعار رودکی وترانه های خیام آشکارا مشاهده میشود. هر دو شاعر در پی تکلف و تصنع نبودهاند وافکار وخیالهای خود را به همان صورت که به خاطرشان می گذشته، بیان میکردهاند. همین آزادگی از قید پیرایه و تکلف معانی، شعر آنها را قدرت و تأثیری دیگری بخشیده است. از این رو، آنچه وصف وبیان آن مورد نظر آنها بود، بخوبی در نظر مجسم میشود.«شیوه شعری رودکی برسادگی معنی و روانی لفظ مبتنی است و در همان حالجزالتیکم نظیر مایه شعر اوست» (زرینکوب،13:1343 ) «رباعیات خیام بسیار ساده و بی آرایش و دور از تصنع وتکلف و با این حال مقرون به کمال فصاحت وبلاغت و معانی عالی و جزیل در الفاظ موجز و استوار است»(صفا،1363، ج2: 529 ). در حقیقت، شعر هر دو شاعر آیینه ای است که هر کس قسمتی از افکار خود را در آن می بیند. شعر هر دو شاعر سرشار از درسهای زندگی و حکمت و پند و اندرز است؛ اندیشه هایی همچون بی وفایی و ناپایداری دنیا، گذر سریع آن، دل نبستن به آرزوها و غم این دنیای فانی را نخوردن، دعوت به اغتنام وقت، توصیف طبیعت، وارستگی، نکوهش فریبکاری وخودنمایی و... موضوعهایی هستندکه در اشعار هر دو شاعر از بسامد بالایی برخوردارند که در این نوشتار به آنها خواهیم پرداخت. همان طور که پیشتر نیز آوردیم، مسألة انتساب و عدم انتساب ابیات، یکی از بزرگترین دشواریها در راه تحقیق و پژوهش در افکار دو شاعر است، واین مسأله در مورد حکیم نیشابور شدت و حدّت بیشتری مییابد. نیز از آنجایی که بحث انتساب وعدم انتساب ابیات و اشعار خیام از حوصلة این پژوهش به دور است، آنچه در این نوشتار میآید، مبتنی بر گمان غالب ما بوده، آن را اصطلاحاً «اندیشه و تفکر خیامی» می نامیم. به همین سبب در طول این نوشتار ممکن است ابیاتی ذکر شده باشد که در انتساب آنها به خیام شک و تردید نیز وجود داشته باشد. رودکی و اندیشة خیامی پیش از ورود به بحث اجازه می خواهیم تا امهات اندیشة خیامی را در یکی از اشعار مشهور رودکی دنبال کنیم:
در این ده بیت، ُنه موضوع از اندیشه های منسوب به خیام بیان شده است:
6 ـ دنیا تیره و تار است و نمیتوان انتظارروشنایی از آن داشت؛ 7 ـ بپذیریم یا نپذیریم، به هر حال بر خود مسلط نشویم، خویشتن داری نتوانیم؛ 8 ـ در برابر لشکر اندوه و شکستن آن، بادة ناب بهترین اکسیر فراموشی است؛ 9 ـ چون ارزش و ارجمندی انسان به مقیاس بردباری و صبوری او در برابر مصائب است، در این حال بهتر است که مردم با صبوری و پایداری اثری بزرگ از خویش بر جای گذارند. بی اعتباری دنیا دنیا با همة ویژگیها و خصوصیات خود در دیوان شاعران فارسی تصویر و جایگاه ویژه ای دارد. قصة دنیا همواره با جریان ادب فارسی همراه است و میتوان گفت که کهنترین و اندوهناکترین سرود در ادب فارسی، سرود بیاعتباری دنیاست. کوتاهی عمر، جدال با سرنوشت و زمان و اینکه زندگی از کجا آمده و به کجا خواهد رفت، اینکه انسان عمر خود را چگونه باید بگذراند و تا چه اندازه زمام زندگی خویش را در اختیار دارد، از مهمترین موضوعاتی است که مخصوصاً از اوایل قرن چهارم، در آثار شاعرانی چون رودکی و شهید بلخی و... بیان شده است. تأثیر این اندیشه و فکر بر شاعران دوره های بعد، خصوصاً خیام نیشابوری کاملاً مسلم و آشکار است. چون و چرا در کار خلقت، ناتوانی انسان در برابر مرگ و تأکید تمام او بر چنین تفکرات عبرت آموز و در عین حال یأس آلود، همراه با اندوه عمیق، و این که در پردة اسرار کسی را راه نیست، او را به عنوان شاعری صاحب سبک معرفی کرده است و چنین تفکراتی از مؤلفههای شعر اوست. دنیا در نظر رودکی و خیام جز سرای درد و رنج و مکر و فریب بیش نیست؛ نیرنگ و ناهمواری دنیا که بیشتر شبیه آغی (آغل) است که انسان اسیر جبر زمان گوسفند سان در آن آرمیده است: تا «گوسفندیم و جهان هست به کردار نغل». دریافته اندکه عروس جهان مخدّرهای است که به عقد کس درنیاید و انسان همچون مسافری است که چند روزی در این دنیای عاریتی اقامت نموده، سرانجام باید رخت بربندد و دل از این کاروانسرا بکند، زیرا عاقبت، مرگ همه را میرباید، حتی آنانکه قصرها و کوشکها برآوردهاند. بر این دنیای گردگردان که به وقت درد، درمان می گردد وبه هنگام درمان، درد، اعتمادی نیست. در این دنیای خواب کردار که شناساییاش جز برای بیداردلان مشکل درک میشود، همه چیز برعکس آمال و آرزوهای بشری است، زیرا نیکی را در جایگاه بدی و شادی را به جای تیمار قرار می دهد و کینه خود را از فرزندان خود می گیرد، کینه ای که در دل اوست چون کینة پینه بستة ما در کینه جویی است که از فرزندان ناتنی خود در دل سنگین، بی رحم و تاریکش می پرورد. هر دو شاعر آنگاه که میخواهند از سپری شدن سریع عمر وگذشت ایام بسرایند، از آب و باد مدد می جویند، آبی که از جویبار می گذرد و قابل بازگشت نیست و یا بادی است که بسرعت از دشت میگذرد و پایداری و ثباتی ندارد. دریافته اند که« دَوامُ الحالِ مِنَ المُحال »: گذر زمان چیزی است که نمیشود زنجیرش کرد و هر روز دیده میشود از عمر روزی میگذرد و بازگشتی نیست. یقین دارند که جهان چیزی جز باد و فسانه نیست. در حقیقت «أهلُ الدُّنیا کَرَکبٍ یُسارُ بِهِم وَ هُم نِیَام »(نهج البلاغه،847:1385) این دنیا همچون زنی عشوه گر و تزویرکار خود را آرایش نموده و انسان فارغ البال وآسوده، بی اطلاع از باطن پلید او بر این سرای ناهموار تکیه زده است؛ همانطور که قرآن کریم میفرماید:« وَ مَا الحَیوة الدُّنیَا إِلَّا مَتَاعُ الغُرُورِ» (آل عمران/ 185). رودکی:
خیام:
یا:
دل بستن به این سرای سپنج کار عاقلان و فرزانگان نیست:
یا:
«این شعر به راستی وحشت انگیز است، به اندازه ای برهنه وسرد و تلخ است که بعضی قطعه های زهرآگین شعرای متجدد مغرب زمین، چون ادگارآلن پو و بودلر را به یاد می آورد» (ندوشن،164:1355) یا:
یا:
خیام:
یا:
نیز:
یا:
حتمی بودن مرگ از مسائلی که هر دو شاعر نسبت به آن دقت نظر داشته اند، مسأله حتمی بودن مرگ است.« رودکی می دانست که «زندگی چه کوته و چه دراز» باشد، سرنوشت همه یکی است: مرگ» (یوسفی، 24:1377 ). او در شعر خود انسان را به گوسفند و جهان را به نغل (آغل ) تشبیه کرده است. در جایی دیگر جهان را دام پنداشته و انسان را صید آن، «جمله صید این جهانیم » و مرگ را برای همه حادثهای حتمی میشمارد. سفارش می کند که بر کشتی عمر تکیه نکنید، چرا که «این نیل نشیمن نهنگ است » «وَمَا الدَهرُ وَالأََََََیَّامُ إلاّ کَمَا تَرَی رَزِیَّة مالٍ أو فِراقُ حَبِیبِ (زینالدین الرازی،110:1368). معتقد است،آنان که دل بدین دنیای فانی بسته و به حطام دنیوی دلخوشکردهاند، بتپرستانی بیش نیستند که بت را پرستش میکنند. مرگ در اشعار خیام نیز از توانایی بالایی برخوردار است. «در این دوره هر چیزی زودگذر و ناپایدار پنداشته میشد... خیام که با وجود این اوضاع عاصی شده بود، نتوانست به درک اجتمایی خود تحقق انقلابی ببخشد...طبقه ای که در واقع خیام نمایندة ایدئولوژی آن به شمار می رفت، میتوانست مدعی نقش انقلابی باشد، اما... در اصل یارای بر آمیختن با فئودالیسم را به عنوان یک هدف مشخص نداشت... چنین است که منفی گرایی در جهان بینی خیام پدید میآید و شکاکیت کم امیدش به بدبینی بی درمان تبدیل میشود» (ریپکا،299:1370). اندیشة او مدام در حول و حوش نیستی دور میزند و بیم مرگ و فنا همه جا در اشعار او هست.«شعر خیام هر واژه اش بوی زندگی را دارد و مرگ را، فرشی است که از تار و پود زندگی و مرگ بافته است، کوزه ای است که در گلش از آب حیات و خاک ممات سرشته شده » (مهاجرشیروانی،19:1377) « و این دیالتیک مرگ و زندگی، عشق و نفرت، آمدن و رفتن که آشکار و سخت دردناک، خروشان و فکورانه در سراسر رباعیات تموج می زند، به شعر او گوهر جاودانگی داده و آبدیده و روئین ساخته. » (همان: 19). «به هرچه می نگری، گویی یک نکته را تکرار می کند: زندگی مهلتی کوتاه بیش نیست، پس از آن ژرفنای عدم است» (یوسفی،120:1377). و در حقیقت،« لِدُوا لِلمَوتِ وَابَنوُا لِلخَرابِ» (دیوان منسوب به امام علی(ع)،88:1373). کمتر شاعری توانسته است این چنین فلسفه زندگی، غم و اندوه و تألمات آدمی را چنین دقیق و تأثیرگذار بیان نماید. مرگ در افکار هر دو شاعر رسوخ دارد و حتی بعضاً مغتنم شمردن فرصت را بدان سبب سفارش می کنند که مرگ را در انتظار همگان می بینند. چه سرنوشت غم انگیز و طالع شوم و نحسی که آفریده ای مانند انسان که اشرف مخلوقات است؛ با آفرینشی بدیع و دلی پر آرزو و... پا به این جهان میگذارد و دمی ناگذشته ناگهان عفریت مرگ او را از پای در می اندازد، چراکه «کُلُّ مَن عَلَیها فَانٍ »(الرحمن /36). چنین است که می سرایند: رودکی:
یا:
یا:
خیام:
یا:
و یا:
و یا:
نیز از رودکی میشنویم که:
و یا در مرگ مرادی می سراید:
در ادامه می سراید:
یا:
خیام:
پر واضح است که اشعار فوق در عین دریغی که نسبت به کوتاه زندگی در خود دارد، هشداری است به آدمی برای غنیمت فرصت برای کارهای نیک و آن آموزة قرآن کریم که در زبان سعدی به صورت «ای که دستت می رسد کاری بکن» تجلی یافته، گر چه شعر این دو بزرگ قدری با یأس و اندوه نیز درآمیخته است. اغتنام وقت اغتنام وقت یکی از مؤلفه های شعری رودکی وخیام است.آنها انسانها را به کامیابی، شادی، غم نخوردن و دل نبستن به جاودانگی و وعده وعیدها دعوت میکنند. می دانند که «امکان خلود در این فیروزه ایوان نیست» پس سفارش به غنیمت دانستن مجال عیش می کنند. « مثل هوراس، شاعر رومیکه دنیای آسوده، اما شتابان بیثبات خویش را با چشم ذوق و لذت می دید و در روزهای فرمانروایی آگوست بانگ «امروز را دریاب » در می داد، رودکی نیز از لذتها و آرامش هایی که درکنار «سیاه چشمان بخارا» در می یافت و در می شناخت، با همان آواز هوراس میگفت :
افسوس و دریغ از کوتاهی مجال عمر واغتنام وقت و شاد گذراندن لحظات حیات، اندیشه ای است که در اکثر رباعیات خیام منعکس است و از آنجایی که او دل بریدن از دنیا و دل بستگی به عقبی را از نوع «نقد به نسیه دادن» میداند، و «جاییکه تخت و مسند جم می رود به باد »(حافظ،1035:1375) غم خوردن را شایسته نمی داند، پس از تمام لحظه های عمر کام دل می گشاید، چون به نظر او بهره گیری از «حال» تنها راه حل روشن بینانه در برابر شکنندگی عمر است. «اکنون ما همه معروض ستمهای روزگار و بازیچه چرخ غداریم وگذشته وآینده را در دست نداریم و گردش جهان را بر وفق مرام و نظام، حوادث را فرمانبر و رام نمیتوانیم بکنیم، پس چه بهتر کام دل از زندگی که کوته زمانی بیش نیست، بستانیم.» (رضا زاده شفق، 1352: 282). مظهر این برخورداری از حیات، «باده»، جام و دیگر لوازمات آن است، چنانکه در شعر هر دوی آنها نیز همین تفکر را با همین گونه تمثیلات و تعبیرات همراه می بینیم:
نیز
خیام:
و یا:
یا:
یا:
نیز:
و یا:
یا:
خواجةرندان نیزفرموده است:
نکوهش ریا و فریبکاری تزویر و سالوس برخی زهد فروشان فریبکار موضوع دیگری است که رنجش خاطر هر دو شاعر را در پی داشته است و از سالوس و طبل زیر گلیم دلشان گرفتن به ستوه آمده اند. رودکی و خیام در نکوهش پیشویان مرائیِ جلوه فروش، تنها نیستند، بلکه جماعتی از شاعران با آنها هم آوازند که خلوص و یکرنگی را به دورنگی دغل کاران فریبکار ترجیح میدهند و صفا، مستی و یکرنگی را از ریب و ریای متظاهران هشیار برتر میشمارند و رسوایی میخوارگی را به ناموس و شهرت دروغین خودپرستان ترجیح میدهند. همانهایی که «رقم مغلطه بر دفتر و دانش میزنند» و «صراحی میکشند پنهان و مردم دفتر انگارند» و با «شاهدان شهر بر سر منبر ناز و کرشمه میکنند» گندم نمایانِ جو فروشی که با وجود ناآگاهی و بی دانشی مدعی آن هستند، واعظان غیر متّعظی که خود پند ناگرفته به دیگران پند میدهند و به جای اصلاح خود به اصلاح دیگران بر می خیزند، جلوه فروشانی که ذرّه ای از آنچه می نمایند، حقیقت نداشته، بلکه جهانی را با دروغ و تزویر خود به گمراهی میکشند و شرمشان از پشمینة آلودة خویش نیست. شگفتا که این آتش زرق در دفتر نمیگیرد!!! از آنجایی که « الرئاءُ هُو الشِرک الاصغَر» است (ابن حنبل،١٣٧٧ق، ج5: 428-429 )، چنین می سرایند:
«کسی که چنین اندیشه ای دارد طبعاً سالوس و مرد ریا نیست.» ( منصور،31:1373) و یا:
نیز:
یا:
بدیهی است اشعار فوق حاوی نقدی اجتماعی نیز هست که ریاکاران و فرصت طلبان دو روی را مورد اعتراض قرار می دهد. تغییر و دگرگونی موضوع دیگری که پیوسته مانند تیری زهرآلود و جانکاه بر دل هر دو شاعر می نشیند، سرنوشت آدمی و دگرگون گشتن زمانه و دگر گشتن ایشان است. جوانی ودوران نشاط و شادمانی آنها به پیری و ضعف بدل می گردد و زندگانی آنان به مرگ منتهی و ناکام و شکسته دل از این دنیا رهسپار میگردند. رودکی با مفاخره از گذشته خود یاد می کند، شاعری که در جوانی، شاعری درباری وخوشگذران بوده، اما هنگام پیری موقعیت خود را از دست داده، حال و روز خوشی ندارد و دچار بلیة عظیمی شده است و چنان از پیری می نالد که می خواهد موی خود را به مصیبت پیری سیاه کند، دندانهایش فروریخته، دیگر زلف چوگانی ندارد، در جوانی رویی دیبا و مویی قطران داشته، اما در روزگار پیری چنان نیست و آن زمانی که رادمردان با او اُنس داشتند و پیشکار میدان بودند، گذشته است و اکنون که روزگار پیری است، وقت عصا و انبان است:
خیام نیز دریغ و افسوس و حسرت ایام جوانی را می خورد؛ جوانیی که بهار زندگی و دورة نشاط و کامیابی است، تا فرصت یابد و از عمر کامی برگیرد، سپری میشود و چند روز روزگار خوشی و شادمانی همچو خواب آشفته میگذرد، این ایام جوانی نیز مانند پرندۀ تیز پروازی است که کسی متوجه آمدن و رفتن آن نمیشود و فقط حسرت و افسوس و اندوه آن روزگار می ماند: خیام:
اکسیر شراب از آغاز ظهور شعر فارسی، خمریه وخمریه سرایی در کنار وصف معشوق، یکی از درونمایه های اصلی شعر فارسی و دارایگذشته ای کهن بوده است.به نظرهرمان اته، « احتمالاً اولین خمریه سرای فارسی ابوعبدالله محمد جنیدی، از شاعران عصرسامانی بوده است» (اته،22:1351). نخستین شعر مهم و مفصلی که با درونمایه خمر از عهد سامانیان در دست است، قصیده نونیه رودکی سمرقندی است که سرمشق بسیاری از خمریه سرایان پس از او شد. «در این قصیده، مضمون بدیعی برای شعرایی که پس از او ماندهاند، گذاشته است وآن تفصیل رسیدن انگور است در خزان وچیدن آن و نهادن در خم و «می» ساختن که میدان بسیار وسیعی است برای بدایع تشبیهات شاعرانه » (منصور:1373: 67 ). هیچکس به خوبی وتوانایی او شراب را به عقیق گداخته مانند نکرده است.
نیز سروده:
بعلاوه، در توصیف باده چنان مبالغه میکند که اگر سرشکی از آن به دریای نیل چکد، «صد سال مست باشد از بوی او نهنگ » و اگر آهویی در دشت قطره ای ازآن بخورد «غرنده شیر گردد ونیندیشد از پلنگ ». «یکی از مضامین همیشگی رباعیات خیام، توجه و اعتنای بسیار به باده و خطاب های مکرر به ساقی است»(خرمشاهی، 11:1373). همچنین در نوروزنامه فصلی از کتاب را به می اختصاص می دهد و زیباترین افسانه را دربارۀ پدید آمدن شراب که چگونه وکجا آن را ساخته اند، یاد میکند(خیام،71:1357). خمریه سراییگرچه با وسعت و کیفیت اشعار منوچهری دامغانی ادامه نیافت، ولی خمر وخمریه سرایی به گونه ای رکن ثابت شعر فارسی باقی ماند.هرکجا شاعر از شادی یا غم سخن می راند، باده حضور دارد، و افزایش فرح وکاهش ترح را در باده می انگارد و باده ارغوانی در نظر او افیونی است در برابر شرنگ غم واندوه که هیچش کرانه نیست؛ چنانکه رودکی می گوید:
خیام نیز در نوروزنامه می نویسد: «خاصه شراب انگوری تلخ و صافی وخاصیتش آن است که غم را ببرد و دل را خرم کند» (خیام،71:1357)؛ چنانکه در رباعیات نیز به این امر پرداخته است «اندوه دو صد ساله، به یک دم ببرد». همچنین از اشعار آنها برمی آید که شراب در نظر هر دو شاعر خاصیت گوناگونی دارد؛ از جمله برانگیزندة نشاط و شادمانی و اکسیر فراموشی و دوای غم یأس آلود است. ناگفته نماند که این گونه ستایش شراب، علاوه بر در بر داشتن جنبه های رمزی، حکایت از تأثیر فرهنگ ایرانی پیش از اسلام در اشعار ایشان دارد و هم بیانگر جایگاه اشرافی نوعی شعر است که در کنار دربارها و عموماً در قلمرو صاحب منصبان بالیده است. رودکی:
یا:
یا:
نیز:
خیام:
یا:
یا:
خواجة شیراز نیز همنوا با رودکی وخیام است که می فرماید:
یا:
آمیختگی شادی و غم در اشعار هر دو شاعر، شادی و غم در این دنیا به هم آمیخته است و معتقدند که انسان هیچ گاه به شادمانی مطلق نخواهد رسید. در نظر آنان زندگی کوتاه و آلوده به غم و توأم با درد و رنج و مشقت است. این درد عظیم که لذت خوش زندگی را در کام انسان تلخ می کند، بی درمان است و آن آفریدگاری که آفرینش آدمی، شاهکار دست قدرت و توانایی اوست، مردمان را جز برای رنج نیافریده است. «آفریده مردمان مر رنج را ». اندوهی ژرف در اشعار آنان است که می خواهد نوشداروی ضد مصائب بیابد. شکایت آنها از این است که ژرفای زندگی را بر وفق مراد انسان نمییابند. اندوهناک هستند، چون انسان را از درک اسرار هستی عاجز و ناتوان می بینند، و اساس و بنیاد هستی و شالودة آرزوها را سخت سست می یابند، می بینند که انسان با دلی به وسعت آسمان و آرزوهای بیکران در عمری کوتاه ناگهان گرفتار غم و اندوه می گردد و سرانجام در مبارزه با ناهمواریها و ناکامیها خسته و زبون میشود و اسیر دست حوادث، زمانی او را همانند پیکره های خیمه شب بازی می گیرند، و سپس به دور می اندازند و به دیار عدم وسرای نیستی و فنا رهسپار می گردد. رودکی:
و یا:
نیز:
یا:
یا:
خیام:
یا:
نیز:
نیز:
یا:
وارستگی و بی تعلقی اشعار هر دو شاعر سرشار از پند و اندرز و حکمت است و سجایای اخلاقی را در زربفتی از کلام دلنشین که از دل برخاسته است و لاجرم بر دل نشیند، بر سبیل هدایت و ارشاد به دیگران اهدا میکنند و با بیانی هنرمندانه به سرزنش حرص و طمع و آزمندی و زشتی آنها پرداخته، پلیدی آن را مینمایانند؛ بی طمعی را راه رستن از بسیاری از ذلتها میدانند و معتقدند که ما بندة حاجات خود هستیم و با هشدار به «القَنَاعَه مالٌ لایَنفَدُ» (امام علی(ع)،874:1385) عناصر سازندۀ قناعت که عبارتند از: رضا و خرسندی به نصیب دنیا، ترک حرص و افزون خواهی و... سفارش میکنند. رودکی راه آزاد زیستن را رهایی از تکلف می داند و سفارش می کند که: « در بند تکلف مشو، آزاد بزی». این بی نیازی و بیطمعی مانع از آن میشود که او به نعمت کسان رشک وحسد ببرد و راهبر او در اشعار حکیمانهای است که در این زمینه سروده است. در تفکر خیامی نیز همین معنا و مفهوم تکرار و تأیید شده است. از ابیات عربی او این بیطمعی و استغنا و عزت نفس کاملاً مشهود است؛ آنجا که می سراید:
که در رباعی های منسوب به او نیز همین تفکر موج می زند، و در حقیقت کلام او مصداق « اِنَّ الحَریصَ عَلی الدُّنیا لَفی تَعَب» است (دیوان امام علی(ع)،90:1373). «از امعان نظر در روایات و منقولات، این استنباط دست می دهد که اولاً خیام مرد افزون طلبی نبوده است؛ چه، افزون طلبی خواه در راه جاه و خواه برای رسیدن به مال، از شأن و اعتبار دانشمند می کاهد،... برعکس، وارستگی و کناره گیری از تمامی آن چیزهایی که آزمندان را مجذوب و اسیر کرده است، به شخص مناعت و سربلندی می بخشد و حریمی از احترام گردش فراهم می آید، خیام چنین بوده است»(دشتی،1348:39) و چون «الطَّمَعُ رِقٌّ مُؤَبَّدُ» است (نهج البلاغه، 874:1385). پس باید این ریسمان را گسست و با داده قناعت کرد و در بند تکلف نشد؛ همانطورکه سرودهاند:
یا:
این بی نیازی او را از آن باز می دارد که بر نعمت کسان رشک برد و او را راه می نماید که بگوید:
او نیز غلبه حرص را سبب هلاک می داند، همچو زنبور عسل:
«خرسندی طبع خیام و قناعت و آزادگی نفس وی از هرگونه آلودگی به پالوده خسان برکنار است و آنچه مورد نیاز طبیعی آدمی است، پسندیدة طبع حکیم است و زیاده برآن که آدمی استقلال نفس را فدا میکند، می نکوهد » (شهولی،59:1353).
توصیف طبیعت یکی از مختصات شعرای ایران، مخصوصا ًدر قرن چهارم و پنجم و ششم آن است که در توصیف طبیعت و بهاریه و خزانیه سرایی توانایی بسیار داشتند و در اشعارشان به زیباترین وجه به توصیف طبیعت پرداخته اند. خیام و رودکی طبیعت را بشدت حس می کنند و به انسان، طبیعت، آزادگی و زندگی عشق میورزند و بسیار خوب توانسته اند از جلوه های گوناگون و رنگارنگ طبیعت در بیان افکار و اندیشه های خود بهره گیرند؛ چنانکه شعر آنها هر خواننده یا شنوندهای را مجذوب خود میکند. «شعررودکی در وصف مناظر طبیعی نغمه ای است که هر خاطر حزین را به نشاط میآورد و چون سرودی است که در دل هر پیر و جوان می نشیند» (سربازی،68:1373). دور شکفتن گل لاله را که یکی از بهترین وقت های موسم بهاران است، نیز برای برداشتن زیغال – قدح می – موافق می شمارد:
«یکی از عادتهای قدیمی هموطنان شاعر که در بهاران به سیر سبزه زارها برآمده، بر روی فرشهای مخملین سبز بهار نشست های خرسندی تشکیل میدهند، در میراث ادبی شاعر به آن اشاره شده است:
خیام نیز در نوروزنامه فصلی را به زیبایی و جمال و روی خوب اختصاص داده است؛ همان زیبایی که در ترانه های او نیز چشمگیر است. آنجا که با ترکیب چند واژه طبیعت را با دلنشینترین و زیباترین صورت ترسیم میکند: «ابر آمد و باز به سبزه دمید» یا:
«طبع حساس و زیبا پسند خیام از جلوه های رنگارنگ و دل انگیز زندگی: سبزه و باغ و گلزار و جویبار و ماهتاب و زیبا رویان تأثیر می پذیرد » (یوسفی، 1377: 108). رودکی وخیام مفتون بهار ومنظره های گوناگون آن بوده اند وگرفتن قدح می را در چنین ایامی غنیمت شمرده، به آن سفارش میکنند:
و یا:
خیام:
یکی از عناصر طبیعت که رودکی وخیام در اشعار خود ازآن مدد جسته اند، «خاک » است، خاکی که به تعبیر قرآن، آدمی از آن آفریده شده« خَلَقَ الانسان مِن صَلصالٍ کَالفَخَّار» (الرحمن/14) و به آن باز میگردد. مشاهده تغییر و تحول بی نهایت و بیپایان و دگرگونیهای همیشگی در جهان برای هر دو شاعر وسیله ای است برای درک حضور دایمی مرگ و اندر یافت اینکه همان گونه که عناصر طبیعی دگرگون میشود، مقام و زندگی این جهانی نیز زایل شدنی است و بیان اینکه انسان ضعیف که از خاک برانگیخته شده و دوباره خاک خواهد شد، درحقیقت موجودی است حقیر و زبون واسیر جبر زمان و اینکه آیا این جسم فرسوده مجدداً زنده واحیا خواهد شد ؟ «این نوع دقت در جریان بی وقفه استحالة اجساد و ذرات و پیگیری آن نیز نمودار نگرشی حکیمانه و ژرف بین است »(یوسفی،1377: 119) که در اشعار هر دو شاعر نیز موج میزند و گاه نیز نمایانگر یأس افراد و نومیدی ایشان از روزگار نامساعد و عدم کامیابی در دستیابی به تجربههای ژرف عرفانی نه یأسسوز و ظلمت شکناند. شکل گیری این تفکر در فرهنگ و جامعة ایرانی، حتی از زمان «اردشیر» در وجود خود شاه تجلی کرده است. مسعودی در مروج الذهب نقل می کند: « اردشیر درآخر عمر خود از پادشاهی کناره کرد و به نظر آورد که پیش از او کسانی شهرها ساخته و قلعه ها برآورده و لشکرها کشیده و سپاه و نفر و لوازم از او بیشتر داشتهاند، اما همه خاک شده و در گور خفتهاند؛ بدین جهت ترجیح داد کناره گیرد و به آتشکده نشیند» (مسعودی،243:1347). هر دو شاعر هشدار میدهند که هر چند اکنون خواب تو بر دیباست، اما سرانجام به خاک اندرون باید خفت و با کسان بودن تو بی فایده است، چرا که در گور و زیر خاک تنهایی و همنشین ویاری جز مور ومگس نخواهی داشت؛ حتی به این اندازه هم قانع نیستند و هشدار میدهند که خاکی که زیر پای رهگذران لگد کوب میشود، رخسار واندام زیبارویی است که درآن خاک مدفون و بمرور زمان با آن عجین شده است، و یا خاکی است که با دستان کوزه گر تغییر شکل داده و درکسوت دیگر خود را نشان داده است وگرچه باید گفت فقدان یا ضعف شهود عرفانی محضر دوست تاحدی نیز شاعر را در برهوت تردید و زندان خاک متوقف کرده است. رودکی:
یا:
یا:
خیام:
یا:
یا:
یا:
نتیجه گیری: علاوه بر آنچه گذشت، به شباهت ها و تفاوتهای افکار آدم الشعرای شعر فارسی و حکیم نیشابوری می پردازیم: 1- هر دو شاعر از نبوغ فکری و استعداد خدادادی برخوردار بودند. رودکی «هشت ساله بودکه قرآن را حفظکرد وبه شاعری پرداخت »(زرین کوب،11:1343)؛ خیام نیز« مردی است که قطعاً از تفکرات فلسفی والایی برخوردار بوده است. » (جعفری،58:1365) و «در حکمت او را تالی ابوعلی سینا میخواندند و در ریاضیات سرآمد فضلا میشمردند» (فرو4:1371). 2- نوعی تفکر«اپیکوری »دراشعار هر دو شاعر وجود دارد. 3- هر دو شاعر خردگرا هستند. 4- هر دو شاعر متهم به «زندقه» هستند. 5- هر دو شاعر به نوعی تحت تأثیر اندیشة «زروانی» قرار دارند. 6- نوعی تفکر هدونیستی(گرایش به اغتنام فرصت) دراشعار هر دو شاعر وجود دارد. 7- یکی از ویژگیهای مشترک هر دو انتساب و عدم انتساب ابیات است. 8- اشعار هردو شاعر در نهایت فصاحت و بلاغت، موجز و استوار و لفظ با معنی مطابق است. 9- هردو شاعر بر شاعران بعد از خود تأثیر گذار بوده اند. 10- « در تمامی رباعیات خیامی - چه اصیل وچه منسوب به او- حتی یک رباعی نمیتوان یافت که در مدح امیر یا وزیر سروده باشد واین گوهر مشعشع به شائبة نام و ننگ آلوده نشده است» (شیروانی،18-19:1370). 11- در تمامی رباعیات خیامی - چه اصیل و چه منسوب به او - یک لفظ رکیک و هجو و هجا مشاهده نمیشود. 12- هر دو شاعر دختر رز را به عقد خود درآورده اند، اما شراب رودکی گوارا و شیرین و زدایندۀ غم است و به آن اندازه باید خورد که اندوه از دل سرد ببرد، اما شراب خیام تلخ و نفوذ کننده است، و باید آن اندازه خورد که بیخودی و فراموشی به همراه داشته باشد.
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1- قرآن کریم 2- علیبن ابیطالب (ع): دیوان امام علی علیهالسلام، سرودههای منسوب به آن حضرت، تألیف قطبالدین ابوالحسن محمدبن الحسینبن الحسنبیهقی نیشابوریکیدری؛ تصحیح، ترجمه، مقدمه، اضافات و تعلیقات ابوالقاسم امامی، سازمان اوقاف و امور خیریه، اسوه، تهران،١٣٧٣. 3- آقایانیچاوشی، جعفر: سیری درافکار علمی وفلسفی حکیمعمرخیام نیشابوری، انجمنفلسفه ایران، تهران، 1358. 4- اته، هرمان: تاریخادبیات فارسی،ترجمه وحواشی صادق رضا زادهشفق، بنگاهترجمه ونشرکتاب،تهران، 1351. 5- اسلامی ندوشن، محمد علی: جام جهان بین، انتشارات توس، چاپ چهارم ، تهران، 1355. 6- ابن حنبل، احمد بن محمد: المسند، شرحه و صنع فهارسهاحمد محمد شاکر، دارالمعارف، مصر، ١٣٧٧ق. 7- جعفری تبریز، محمد تقی: تحلیل شخصیت خیام، کیهان، چاپ اول، تهران، 1356. 8- حلبی، علی اصغر: تاریخ فلسفه در ایران و جهان اسلامی، اساطیر، تهران، 1368. 9- خرمشاهی، بهاءالدین: حافظ نامه، علمی، چاپ هفتم، تهران، 1375. 10- خیام، عمربن ابراهیم: نوروزنامه، زیر نظر علی حصوری، طهوری، چاپ دوم، تهران، 1357. 11- خیام، عمربن ابراهیم: رباعیات،تصحیح محمد علی فروغی و قاسم غنی، به کوشش بهاءالدینخرمشاهی، ناهید، تهران، 1373. 12- خیام، عمربن ابراهیم: رباعیات حکیم عمر خیام نیشابوری، اسماعیلیان، تهران، 1369. 13- خیام، عمربن ابراهیم: رباعیات، تصحیح محمدعلی فروغی و قاسم غنی، به اهتمام عبدالکریم جربزهدار، اساطیر، تهران،1371. 14- خیام، عمربن ابراهیم: ترانه های خیام، تصحیح محمد باقرنجف زاده بار فروش، امیرکبیر، تهران،1383. 15- دشتی،علی: دمی با خیام، امیرکبیر، تهران،1348. 16- ذکاوتی قراگوزلو، علیرضا: حکیم سخن آفرین، نشر دانش، تهران، 1369. 17- رضا زاده شفق، صادق: تاریخ ادبیات ایران، دانشگاه شیراز، شیراز،1352. 18- رودکیسمرقندی،ابوعبداللهجعفر ابنمحمد: دیوان،تنظیم تصحیح ونظارت، جهانگیرمنصور، ناهید، تهران، 1373. 19- ریپکا، یان: تاریخ ادبیات ایران، گوتنبرگ، تهران، 1370. 20- زرین کوب، عبدالحسین: با کاروانحله، علمی، تهران،1343. 21- زینالدینالرازی، محمدبنابی بکر: امثالوحکم، ترجمه و تصحیح و توضیح فیروز حریرچی، بامقدمه شاکر الفحام، دانشگاه تهران، تهران،١٣٦٨. 22- سربازی، مظفر: رودکی، شرکت توسعة کتابخانه های ایران، تهران،1373. 23- شهولی، عبدالرحیم: حکیم خیام و زمان او، انتشارات گوتنبرگ،1353. 24- صفا، ذبیح الله: تاریخ ادبیات در ایران، ابن سینا، تهران،1363. 25- کریستن سن، آرتور امانوئل:ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمی، رنگین، تهران، 1317. 26- مسعودی، علی بن حسین: مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، بنگاه ترجمه و نشرکتاب، تهران، 1347. 27- مهاجر شیروانی، فردین و شایگان، حسن: نگاهی به خیام، پویش، تهران،1370. 28- میزایف، عبدالغنی: ابوعبدالله رودکی، نشریات دولتی تاجیکستان، استالین آباد، 1958. 29- نفیسی، سعید: محیط زندگی و احوال و اشعار رودکی، چاپ دوم، انتشارات ابن سینا، تهران،1336. 30- نهج البلاغه:گردآورنده شریفرضی(ره)، ترجمه محمدعلی انصاری، چاپ دوم، مؤسسه انتشاراتی امام عصر(عج)، قم،1385. 31- یوسفی، غلامحسین: چشمة روشن، علمی، تهران، 1377. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 6,796 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 453 |