![سامانه مدیریت نشریات علمی دانشگاه اصفهان](./data/logo.png)
تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,682 |
تعداد مقالات | 13,762 |
تعداد مشاهده مقاله | 32,193,832 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,745,681 |
اقلیمهای زیباخیز شعر فارسی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
متن شناسی ادب فارسی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 2، دوره 2، شماره 3، آبان 1389، صفحه 21-34 اصل مقاله (191.16 K) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسنده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
زهرا آقابابائی خوزانی* | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
استادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه پیام نور زرین شهر | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
معشوق شعر فارسی ریشه در کدام سرزمین دارد؟ این زیبایی وامگرفته از کدام اقلیم است؟ آیا آن اقلیمی که در شعر فارسی به داشتن خوبروی شهره است، اساساً در کتب صوره الارض نیز دارای همین ویژگی است؟ یعنی شاعر در شعر خود به دقت، ویژگیهای بوم شناختی کتب جغرافیایی را هم مراعات کرده است؟ آیا زیبایی معشوق شعر دری، یک زیبایی ایرانی است؟ یا آمیغی است از نژادها و سرزمینهای گوناگون؟ در نگاه بوم شناختی قدما هر سرزمین و ملکتی شهره به خصلتی است. مردم دیلم به تنومندی شهرهاند، ترکان خوبرویاند و زنگیان به طرب و موسیقی منتسباند. تجلی اقوام و ملل گوناگون در شعر فارسی چگونه است؟ در این مقال پس از بررسی هر یک از اقالیم در شعر فارسی و مقایسه تعاریف صورت گرفته از آنها در کتب جغرافیایی با قوامیس لغت و متون ادبی، کوشیدهایم که به سئوالاتی از این دست پاسخ دهیم. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شعر فارسی؛ زیباییشناسی؛ جغرافیا؛ ترکستان؛ هندوستان؛ روم؛ بربر | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدمه از دیرباز در متون جغرافیایی به تأثیر آب و هوا بر ابدان و ویژگیهای جسمانی مردمان هر ناحیت اشاره رفته است؛ در آثارالبلاد میخوانیم: «مساکن سردسیر، تن را سخت میکند و منافذ آن را میبندد و بر حرارت غریزی میافزاید؛ پس تن مردم آن سامان، سخت است و ایشان شجاع، پرنیرو و دارای دستگاه گوارش نیکو هستند؛ زیرا که سرمای بیرون بدن موجب فشرده شدن حرارت غریزی در درون آن است...سرزمینهای مرطوب، نه تابستانشان سخت گرم است و نه زمستانشان سخت سرد شود. مردم آنجا نرمخو و نرمپوستند و زودتر با محیط اخت شوند و در ورزشها، زودتر خسته شوند...زمینهای خشک، منافذ بدن را ببندد و خشکی بیفزاید» (قزوینی،1373: 44). ابن خلدون و
1.ترکستان در متون فارسی عموماً؛ بویژه در شعر، زیبایی ترکانه؛ یعنی ترکان آسیای میانه، نوعی زیبایی آرمانی محسوب شده است. از تنگچشمان چین و خلّخ و ختن گرفته تا سپیدرویان قبچاق و نخشب و تبّت، همگان، صبر و آرام از دل شاعر فارسی زبان ربودهاند. این صنمهای خلّخینژاد؛ از همان نخستین ادوار شعر فارسی در شعر حضور دارند. « بردگان ترک که پس از سقالبه بهترین انواع بردگان بودند، بسیاری از ملاکهای زیبایی را بر سلیقه مردم تحمیل کردند. چنانکه نظربازان، چشمان تنگ را در این روزگاران به مناسبت خصایصی که در بردگان ترک بود، میپسندیدند. ابوعثمان یکی از کارشناسان بردهفروشی در مورد زنان ترک میگوید:« زنان ترک سفیدفام و زیبا و نرمانداماند و چشمانشان با وجود تنگی زیباست» (متز،119:1364) در رسالة ابنبطلان، طبیب مشهور مسیحی که در نیمة قرن پنجم میزیست، آمده است:زنان ترک غالباً میانهبالا هستند و ندرتاً بلند قدّند؛ بچه زیاد میآورند و کم پیش میآید که مولود آنان بدترکیب و غیر عادی باشد (همان،192). بهرامی سرخسی، شاعر قرن پنجم، به مجموع زیباییهای آنان در تشبیب قصیدهای اشارت کردهاست:
خصایص ترکروی شعر پارسی بتمامی همین است:چشم و دهان تنگ، صورت گرد همچو قرص ماه، اندام ظریف همچون تیر، ابروی کشیده و کمانی و زبان شکسته که به دلیل تقاوت زبان مادری معشوق با زبان دری شاعر، ادای حروف از مخارج بخوبی نتواند و زبانش در وقت حرف زدن بگیرد، آنچنانکه عمارة مروزی گوید:
1-1. قبایل نام آشنای ترک عنصرالمعالی در بیان ویژگیهای هر یک از قبایل ترک گوید:« بدان که غلام ترک یک جنس است و هر جنسی را طبعی و گوهری دیگر است؛ از جملة ایشان از همه بدخوتر قفچاق و غز بود و از همه خوشخوتر و بهعشرت فرمان بردارتر، ختنی و خلّخی و نخشبی و تبّتی بود، و از همه دلیرتر و شجاعتر، ترک قای بود و از همه بلاکشتر و رنجورتر و سازندهتر، بجناک بود و تاتاری و یغمایی، وز همه سستتر و کاهلتر، چگلی» (عنصرالمعالی،1375: 115). از بعض این قبایل بارها در شعر فارسی و به تبع آن در فرهنگها و قوامیس لغت، به خوبرویی یاد رفته است، حال آنکه در کتب صورة الارض عموماً اشارهای به زیبایی آنان نشده است و بیشتر بر دلاوری و شجاعت اینان تأکید رفته است. حتی آنچه در کتب جغرافیا می یابیم، خلاف اشتهار آنان به زیبایی در شعر پارسی ست. به طور نمونه مؤلّف آثارالبلاد در بیان اوصاف مردمان ترکستان گوید «صورت ایشان شبیه به صورت سباع است: پهن رو و پهن بینی، کلفت بازو و تنگ خلق و ظالم و غضبناک و قتال می باشند...»(قزوینی، 1373: 592) شاید علت اشتهار ترکان به خوبرویی را در شعر فارسی باید در رسم شاهدبازی در آن روزگار یافت (ر.ک. ابن فقیه،1416: 70) و«مردان چین زیبارو و بلند قد و سفیدرو، پاکیزه و متمایل به سرخ روییاند و ایشان سیاه موی ترین مردمند و زنانشان موهای خود را پشت سرشان رها میکنند» (سیرافی،1381: 76). 1-1-1.خلّخ، شهر بزرگی است در خطای که مشک خوب از آنجا آورند و خوبان را بدانجا نسبت کنند؛ چه مردمان آنجا در جمال و حسن ضربالمثلاند (ناظم الاطباء) اما در معجم البلدان آمده نسبت به این مکان را خَلُّخیّ و خَلُّخانیّ گویند «و این ناحیتی است آبادان و با نعمتترین ناحیت است از نواحی ترک و اندر وی آبهای روان است و هوای معتدل است و از او مویهای گوناگون خیزد و مردمان اند به مردم نزدیک و خوشخو و آمیزنده» (حدود العالم۱۳۶۰: 81) در شعر هم خوبروی خلخی از قرون چهارم و پنجم تا قرون هفتم و هشتم صبر و آرام از دل عاشق برده است.
1-1-2. خرخیز: در باب خرخیز آورده اند: خَرخیز، نام شهری است از ختا و ختن که مشک خوب در آنجا میشود و نوعی از جامة ابریشمی هم از آنجا آورند (برهان)
حال آنکه مؤلّف حدودالعالم در باب این سرزمین گوید:«آنجا مردم نتوانند بود از سختی سرما و این مردماناند که طبع ددگان دارند و درشتصورتند و کمموی و بیدادکار و کمرحمت و مبارز و جنگکن و ایشان را با همه قومی که از گرداگرد ایشان است، جنگ است و دشمنی است و خواستة ایشان از جهازهای خرخیز است و گوسپند و گاو و اسب و میگردند بر آب و گیا و هوا و مرغزار، ایشان آتش را بزرگ دارند و مرده را بسوزند و خداوندان خیمه و خرگاهاند و شکار کنند و نخجیر زنند... » (حدود العالم،1360: 248) نیز از مشخصات چهره قرقیزها چشمان آبی، پوست سفید، و موهای سرخ است. آنان در اصل به قبایل ترک متعلق نبودند و بعدها؛ یعنی حدود قرن هشتم با ترکان آمیختند (همان،ص244). 1-1-3.خزر: در کتب صورة الارض ناحیت خزر نیز به اقلیم ترکان منسوب است. بیرونی در التفهیم(چاپ رایت، ص145) می نویسد: «اقلیم ششم در اراضی ترکان شرقی مانند قای، خزخیز، کیماک، تغزغز، و شهر ترکمن، فاراب، شهر خزر، و بخش شمالی دریای آنان شروع شد» (بیرونی،1362: 200). مینورسکی در تعلیقات خود بر حدود العالم می نویسد:« اینها (خزران) از دو جنس بودند (بسیار تیره و سپید پوست و زیبا)» (حدود العالم، 1360: 498) نیز (ر.ک. به کتاب صورة الارض، 2/ 934)صاحب انجمن آرای ناصری مىگوید: آن طایفه را که در خزر محال گیلان ساکناند خزر و خزران گویند و به نقل از صاحب قاموس علت تسمیة آنان به خزران بواسطة تنگی و خردی چشم ایشان است که گویا بگوشة چشم نگاه میکند. این خوبرویان بیش از هرکجای دیگر در شعر خاقانی جلوه کردهاند و گمان می رود که خاقانی به تیره سپیدپوست خزران نظر داشته است:
1-1-4.قای، نام جا و مقامی است منسوب به خوبان (برهان؛ آنندراج) نام طایفهای از مغول است که در شعر فارسی نیز به داشتن خوبرویان از آن یاد رفته است. بنابر روایت ترکمنها گوکلانها، در موقع حملة مغول قاى نامیده میشدند که مشتق از نام قای خان پسر گونخان پسر اغزخان پسر قراخان، اوّلین خان مشرق است (رابینو، 1365: 138) ). این نام بکرّات در دیوان لغت الترک کاشغری و ضمن بحث دربارة قبایل ترک ذکر شده است. اما بنا بر تحقیقات مینورسکی مردمان قای همچون خرخیز بعدها به طرف غرب نقل مکان کردهاند و به جمع طوایف چینی پیوستهاند (ستوده،248:1360).
به گمان ما در این بیت از سنایی نیز:
واژه فای در کلیات سنایی به تصحیح مدرس رضوی باید همان قای باشد. اگرچه این نام را گاه «ثای» ضبط کردهاند. در حدود العالم ثای یکی از نه ناحیت چین ضبط شده است. مینورسکی بر تعلیقات حدود العالم می نویسد: «چنین مینماید که می شود ثای را با قای همان گونه که در کتاب بیرونی آمده است، مشابه دانست و قوری را همان فوری در حدود العالم دانست (حدود العالم،1360: 248). 1 -2. قبایل ناشناخته ترک اما شعر پارسی قلمروی است برای صفآرایی قبایل شناخته و ناشناخته ترکروی. بهطور نمونه، دیگر قبایل نه چندان نام آشنای ترک که به زیبایی آنان در ادب پارسی اشارتی رفته است، عبارتند از: 1-2-1. هَجاور، نام شهری است از ملک خَتا که مردم آنجا به خوشصورتی و صاحبحسنی مشهورند (برهان؛ جهانگیرى) فرهنگهای آنندراج و ناظم الاطباء نیز آنرا شهری از ترکستان با مردمان صاحبجمال معنا کردهاند. اما معین در حاشیه برهان گوید: «در کتب جغرافی و مسالک و ممالک نیافتم». ما این واژه را تنها در بیتی از پوربهای جامی یافتیم:
1-2-2. حصار:در لغت نامه از آن به شهری حسنخیز یاد رفته است. این نامجای به مانند برخی از نامهای جغرافیایی نظیر «بست» بر جایهای متعدد اطلاق میشده است. به نظر می رسد آن شهری که در لغت نامه از آن به حسن خیز تعبیر و اکتفا شده، نام قصبهای است، مستحکم در ترکستان در امارت بخارا در سیصد و هشتاد گزی از جنوب شرقی بخارا و مرکز خطهای موسوم به همین نام. پانزده هزارتن نفوس، اسلحة خوب و ادوات و آلات آهنی دارد. این خطه را گاه حصار شادمان نامند و جانب شمال جیحون جایگیر گردید (قاموس ترکی، ذیل واژه). به گمان ما غلامان و ریدکان حصاری نیز منسوباند به همین شهر در ضمن این واژه موهم به معنای ریدک پنهان از دیدگان و پردگی هم می تواند باشد:
بهطورکلی، از آنچه گفته آمد، می توان چنین برداشت کرد که این عدم هماهنگی بین کتب جغرافیایی و ادبی در باب چهرة ترکان میتواند بیانگر این نکته باشد که آنچه در فرهنگهای قدیم نیز در باب زیبایی آنان گفته آمده، به تبع شعر پارسی بوده است و آبشخور بومشناختی ندارد. در این جا بی آنکه بخواهیم، غلامان ترک را از صف طویل معاشیق شعر فارسی بیرون کشیم و به طورکلی نقش آنها را در جریانات تاریخی این سرزمین نادیده بگیریم، باید بگوییم که این نوع توصیف از زیبایی یادآور بتکده ها و بهارخانههای آن سامان نیز هست. «بتان» چین و چگل براستی مدلول عینی داشتهاند؛ اما نه در بین ساکنان زنده آن دیار، بلکه در میان بتها و پیکرههای بهارخانهها. پس شاید اصلاً به مناسبت همانندی معشوق به بتهای رنگارنگ و با زیب و فر آن سرزمینهاست که کمکم بتروی ترکستان در ردیف خوبرویان شعر فارسی قرار گرفته است. حتی برخی واژهها هم که امروز مدلول نام جایاند، در اصل در شعر قرون چهارم و پنجم از اسامی بتخانهها بودهاند:
بهار در سبکشناسی نوشته است:«کاشان و کاش و کاشانه از اسامی بتخانهها بوده است. که بعدها با تطور اسامی بتخانهها نظیر بهار و نوبهار که نام فصل شد، فرخار و نوشاد که گمان کردند، نام شهری است و خورآباد که احتمالاً واژه خرابات ازآن گرفته شد، تحول یافته به معنای نوعی از مسکن و اسم خاص شهرها گردید» ( بهار،1337: 268). پس بهطورکلی، میتوان گفت هرگاه این دسته از واژگان درتوصیف خوبان و لعبتان به کار میروند، بر معنای اصلی بتکده و بتخانه ناظر است:
به نظر می رسد، بت گویای شاعران هم مدلول عینی در بتخانه ها داشته است؛ پیش ازین به قصیده بهرامی سرخسی اشاره شد که:
یا در ویس و رامین می خوانیم:
در سلسلة التواریخ که سفرنامهای است برجای مانده از قرن سوم، آمده است: «مردم چین و هند تصور میکردند که بتها با آنها سخن میگویند؛ ولی در حقیقت بندگان بتها با مردم سخن میگویند» (سیرافی، 1381: 82). با وجود این، پیوند ترکان با زیبارویان شعر فارسی تا بدانجاست که ترک خود بهمجاز به معنای خوبروی بهکار میرود و خوبان دیگر کنارههای عالم نیز مطابق این سنت با بتان چین و خلّخ و طراز قیاس میشوند:
نیز نظامی در توصیف دختر کید هندیبا وجود آنکه او را گندمیرنگ با ابرویی فراخ تصویر میکند، برای تأکید بر حسن رخسارش او را چینی معرفی میکند:
2.هندوستان و کشمیر اما به طورکلی در توصیف زیبایی ایدهآل با نوعی تناقض رویاروییم. ازیکسوی زیبایی ترکانه به عنوان زیبایی ایدهآل در شعر قلمداد میشود و از سوی دیگر هنگام توصیف از تکتک اعضای تن، همه قوایم و بخشهای پیکر معشوق به ترکان شباهت ندارد. ترکان بنا به تصویری که قابوسبنوشمگیر به ما ارائه میدهد؛ سری بزرگ دارند و بینی پهن و لب و دندانی نهنیکو (عنصرالمعالی1375:115). حالآنکه معشوق شعر فارسی اگر گهگاه هم با چشم تنگ تصویر شود، بینیای دارد کشیده و قلمی و لب ودندانی از عشق آفریده. به طور نمونه، شیرینِ ارمنی هم که بر کس از تنگ چشمی نظر نمیکند! بینی قلمی و کشیدهای دارد:
عنصر المعالی نیز متوجه تفاوت میان زیبایی ترکی و غیر ترکی شده است و معتقد است که زیبایی ترکی در تأثیر کلّی آن است؛ در حالیکه زیبایی هندی عکس آن است:« و بهجمع معلوم کند که از ترک نیکویی بهتفسیر و زشت بی تفسیر نخیزد و هندو به ضدّ این است چنانکه چون در ترکی نگه کنی، سری بزرگ بود و روی پهن و چشمهای تنگ و بینی پخج و لب و دندان نهنیکو. چون یکیک را بنگری به ذات خویش نهنیکو بود؛ ولکن چون همه را بهجمع بنگری، صورتی بود سخت نیکو و صورت هندوان بهخلاف این است: چون یکیک را بنگری هر یک بهذات خویش سخت نیکو نماید؛ ولکن چون بهجمع نگری چون صورت ترکان ننماید» (عنصرالمعالی، 1375: 115). گویی که خاستگاه قدرت بر ذوق شاعران مدیحهپرداز قرون چهارم و پنجم که پیشاهنگان جمالشناسی در ادوار متأخّر شعر پارسی هستند، مؤثّر بوده است و از آن روی که اساساً در شعر فارسی شیوههای ستایش معشوق و ستایش ممدوح با هم قرابت دارند. معشوق نیز در این روزگار به هیات ممدوحی که عموماً تنگچشم است، ظاهر میشود. در نتیجه شاعران همروزگار آنان که از مراکز قدرت و دربارها به دوراند، چهرهای متفاوت از معشوق خویش تصویر میکنند. خوبرویان شاهنامه و نیز زیبارویان منظومه فخرالدین اسعد گرگانی، ویس و رامین، فاقد این وجه از سلیقه زیباییشناسی عصرند. در واقع نوع زیبایی خوبرویان شاهنامه و ویس و رامین خاستگاهی کهن دارد که تاریخ آن چون آبشخورهای این دو اثر به پیش از اسلام باز میگردد. همان روزگاری که زنان و مردان نگارگریها، چشمدرشت با اندامی برومند تصویر شدهاند. آنان چشمی سیاه و«نرگسین» دارند. رودابه کابلی در شاهنامه این گونه تصویر می شود:
این تصویر به شمایل ویس هم البته نزدیک است:
به نظر میرسد که در شاهنامه، چهره ترکان بهدلیل عناد دیرینه با آنان در حماسه ملی مقبولیت ندارد 2حتی آن دسته از خوبرویان ترک در داستانهای عاشقانه حماسه ملی ایران، همچون فرنگیس و منیژه با رخساری شبیه به رودابه و گرد آفرید توصیف شدهاند؛ با چهرهای برآمده از معیارهای زیباییشناختی روزگار خسروانوشیروان. 3 به طور نمونه فردوسی در توصیف دخترخاتون و خاقان چین در داستان شیر کپی گوید:
در میان اقوام گوناگون شاید بتوان گفت چهرة خوبرویانی نظیر ویس و رودابه بیشتر به هندوان متمایل است. میان باریک، چشمان درشت و سیاه، ابروان پهن کمانی و گیسوی بلند پاکشان همه نشان از خوبان هند و کشمیر دارد. سیه چشمان هندو گاه در دیگر متون نیز گوی سبقت از ترکان ربوده اند:
در شعر فارسی نگار کشمیری که عموماً با قدی چون سرو کاشمر نمایان میشود، جلوهای است از همین خوبرویان هندو.
در المسالک و الممالک آمده است، کشمیر شهری است متوسط از سرزمین هند و گویند در همسایگی اقوام ترک؛ لذا درهم آمیختند و نسلشان از زیباترین نسلهای خداوندی است و زنان آنان در زیبائی ضرب المثل میباشند. (اصطخری، 1347: 7)
گاه به مناسبت جناس شبه اشتقاق نگار کشمیر با سرو کاشمر قرین میشود:
در رسالة ابن بطلان که دربارة ویژگیهای مردان و زنان هر سرزمین، از هند و سند گذشته تا حبش و بربر، آمده است: اما کنیزان سندی، باریکمیان و گیسوبلندند (متز،1364: 192). در کتابهای جغرافیا مردان هندو به ریش بلند از سایر اقوام متمایز شدهاند. در کتاب روض المعطار فی خبر الاقطار که البته متعلّق است به سال نهصد هجری، آمده است:« ریش پرپشت مردان هندی حتی تا به پایشان و پایین تر هم می رسد و گرد رخسارهاند و در بلندی ریش ضرب المثل اند» (الحمیری، 1984: 475) برخلاف ترکان، به نظر میرسد، بر زیبایی هندوان درکتب لغت و جغرافیایی اتفاق نظر بوده است. که «کنیزان هندی، خوش هیکل و گندمگون و از زیبایی بهره مندند» (همان،192). 3.روم و سقلاب در بازار نخّاسان بیش از همه سقالبه خریدار داشتند.سپیدرویان سقلابی گرانترین بردگان بودند. خوارزمی تأکید کرده است:«اگر سقلابی یافت نشود، ترک را به خدمت میگیرند» (متز،1364:187) «در ممالک اسلامی غیر عربی از بردگان سفید به ترک و سقلابی اکتفا میشد که مخصوصاً جنس اخیر مدام عرضه میگردید و کلمة برده در اروپا از نام اینان مشتق شده است. بردگان سقلابی بیشتر از شهر بلغار آورده میشدند که پایتخت بلغارهای ساکن اطراف ولگا بود. راه دیگری که از آنجا برده سقلابی عرضه میشد، از آلمان و اسپانیا میگذشت و به بنادر ساحلی ایتالیا و فرانسه میرسید» (همان، 188) در رسالة ابن بطلان آمده است« زنان رومی، سفید فاماند؛ با موی صاف و طلایی و چشم کبود. مطیع و سازگار و خدمتگزار و خیرخواه و باوفا و امیناند و با صفت خودداری و ناخنخشکی که دارند خزانهداری را شایند و خالی از هنر ظریفی نیستند» (همان) در دیگر کتب جغرافیایی نیز اقوام این اقلیم به زیبایی ستوده شدهاند: «مردم مجغر(محار)مردمانی زیبا و نیکودیدارند. بین مجغریان و صقلابیان ده روز راه است»(ابن رسته، 1365: 143)نیز در حدود العالم تنها ناحیتی که به زیبایی مردمش اشارت رفته است، مردم مجار است:(و نیکوروی اند و با هیبت) (حدود العالم،۱۳۶۰: 290) ابن بطوطه در تصویری که از مردم بلادالروم ارائه داده است، گوید:« مردم این نواحی از حیث صورت و قیافه زیباترین و خوش لباس ترین و خوش خوراک ترین و مهربان ترین مردمانند» (ابن بطوطه، 1376: 1/ 346) اگرچه ناصرخسرو نیز از بلغاریان یاد کرده است:
امابهدلیل ارتباط و پیوستگی حوزه ارّان با بلغار این معشوق را در شعر فارسی بیشتر در شعر حوزه ارّان مییابیم. خاقانی گوید:
نیز نظامی گوید:
سنجاب و سقلاب دو ولایت در ترکستان به داشتن زیبارویان معروفاند. نظامی میگوید: سنجابیان را به زور دست، دست پیچیده وبرتافته و سقلابیان را بر سیم اندام سپید، سکة پادشاهی خود بزنم. در شعر فارسی منظور از معشوق رومی همین سقلابها هستند:
شاید ترکیب ترسابچه نیز که در شعر عرفانی کاربرد فراوان یافته است، اشارت به بردگان مسیحی سقلابی داشته باشد. سجادی در فرهنگ اصطلاحات عرفانی مینویسد: «ارتباط برخی از مسلمانان؛ بویژه شاعران با صوامع و دیرهایی که در قلمرو اسلام خاصّه در بینالنهرین بودند و حضور در برخی از جشنها و مجالس آنان که ترسایان جوان یا ترسابچگان غالباً زیباروی به آوازخوانی و پذیرایی میپرداختند، بتدریج ترسابچه را به دیدة آنان مظهر جمال و زیبایی نمود.» سپس اضافه میکند:« شاید بردگان جوان مسیحی که بواسطه فتوح اسلامی از مرزهای روم به دست میآمدند و در شهرها پراکنده میشدند، در این معنی بیتأثیر نبودند. به هر حال نزد عارفان جاذبة ربّانی و جالبة روحانی را ترسابچه خوانند و بعضی واردی را که از عالم ارواح به قلوب و نفوس به طریق غلبه و استیلا فائض گردد و همه را مشغول سازد و از تفرقه نفوس خلاصی دهد، ترسا بچه گویند:
بردگان سقلابی به سمرقند برده میشدند و بزرگترین بازار این بردگان سمرقند بود که گفته میشد، بهترین بردگان ماورا النهر پروردة آنجاست. سمرقندیان مردمی بودند متجمل که از همه اهل خراسان بیشتر به خود میرسیدند. این است که شهر سمرقند مرکز تربیت و تهذیب و آراستگی و پیراستگی شمرده میشد و در حقیقت اهل سمرقند از این طریق امرار معاش میکردند (متز،1364: 188). شاید ترکان سمرقندی نیز در متون فارسی اشارت به سقالبه بازار بردگان سمرقند داشته باشد. خصوصاً آنکه کلمه ترک رفتهرفته مدلول زیباروی شدهاست:
4.زنگ و بربر بربر،مردمى هستند که بین حبشه و زنگ سکنی دارند(از اقرب الموارد) و مردم آنجا سبزرنگ باشند. (غیاث اللغات) بربرها ملتها و قبیلههای بیشماری هستند و هر موضع به قبیلهای که در آن سکونت دارد، نامیده میشود. در اصل نسب و نژاد بربرها اختلاف است (لغتنامه،یادداشت بخط مؤلف) آدام متز در کتاب تمدن اسلامی در قرن چهارم به نقل از ابوعثمان خصایص هر یک از نژادهای عرب و بربر را از مکی و مدنی و عراقی گرفته تا نوبی و بحاوی و حبشی و مصری برشمرده است. از گفتههای ابوعثمان چنین برمیآید که طرب و خوشباشی وجه مشترک همه اقوام بربر و عرب است: «هرگاه دخترکی از جنس مرغوب بربری را در نه سالگی بیاورند و سه سال در مدینه و سه سال در مکه زندگی کند و در پانزده سالگی به عراق آید و در آنجا تربیت گردد، زیبایی بربری و آرایش مدنی و لوندی مکّی و هنرمندی عراقی را باهم خواهد داشت و سزد که بر دیدگانش نشانند و در پردة پلکش نهند» (همان، 186). ردپای زیبارویان بربری به شعر پارسی نیز کشیده شده است.فرخی در صفت آتش جشن سده گوید:
گاه محبوب را حبشیموی توصیف کردهاند. به نظر میرسد که موی حبشی نوعی از آرایش مو بودهاست:
شاید به همین مناسبت است که گاه آنان را با روی نیکو تصویر کردهاند:
5.دیگر سرزمینها اما بازار نخّاسان مشرق زمین محلّی بود که در آن از مردم هر هفت اقلیم می توانستی سراغ بگیری. برده فروشان، صاحبان علم جمال بودند. و بهفراست میتوانستند از صورت پی به سیرت برند (غیاث اللغات). هر اقلیمی مردم خاص خود را داشت و نخاسان بدین امر کاملا وقوف داشتند. قابوسبن وشمگیر در قابوسنامه در باب برده خریدن و شرایط آن، نیز ابوعثمان که از کارشناسان این فن است برای هریک از زنان ارمنی، بربر و رومی هنری و عیبی ذکر کرده است. (متز،1364: 190 -192) به طور نمونه، در بازار نخّاسان کنیزان قندهاری مانند هندی بر دیگر زنان مرجح بودهاند. (همان، 186) منوچهری هم در توصیفشان گوید: «با قندلب نگاری کزقندهار باشد»( منوچهری،1370: 19). همانگونه که گفته آمد در شعر فارسی نیز علاوه بر ترکان و رومیان و هندوان به بتانی از بربر، حبش، ارمن و قندهار برخورد میکنیم؛گویی که کاخ بلند نظم پارسی عرصهای است برای صف آرایی خوبان همة عالم:
و چون خسرو وصف شکر را میشنود، عازم سپاهان میشود و شهری میبیند از روم زیباخیزتر:
در حقیقت شعر فارسی، خورنقی است که بر هر گنبد خویش یکی از هفت پیکر را نشانده است:
نتیجهگیری ورود هر یک از خوبرویان سرزمین ها به شعر فارسی، به دوره ای باز میگردد، حضور ترکان تنگ چشم، به نخستین ادوار شعر پارسی بازمیگردد؛ باوجود این جلوه خوبان این خطه در شعر مدحی آن روزگاران بیشتر است، در حالی که نوع زیبایی خوبرویان شاهنامه و ویس و رامین که خاستگاهی کهن دارند و البته از مراکز قدرت آن روزگار هم به دورند، بیشتر به سیه چشمان هند و کشمیر نزدیک است؛ در روزگار سلجوقی و ارتباط بیشتر ایران با روم و سقلاب، ترسایان رومی روی نیز به صف خوبان شعر فارسی می پیوندد با همه این احوال در همه ادوار رد پای دیگر اقوام را هم می توان در شعر جستجو کرد. آن چنان که اگرچه ظهور و حضور خوبان هر خطه در دورهای چشم گیرتر است؛ اما معشوق شعر فارسی، تنهاتنی است که همه این زیباییها را یکجا در خود جمع آورده است. او هر یک از بخشهای پیکرش را از جایی وام گرفته است. به گمان ما خوبروی شعر فارسی دارای نوعی زیبایی التقاطی است. او آمیغی است از نژادها و سرزمینهای گوناگون؛ فرزندی است که از ازدواج فرهنگها و قومیتهای گوناگون زاده شده است و همه زیباییها را یکجا در خود گردآورده است. از مهرویان خلّخ و طراز و کشمر گرفته تا سیهزلفان هند و کشمیر و از سپیدرویان روم تا جعدمویان حبش و دیلم. در این ازدواج و التقاط، زلف این دختر چند رگه به هندوها کشیده است که گُلهای دیلمی داردبا آرایشی حبشی، سپیدروییش، سپیدی رومیان را فرایاد می آورد، قامتش، بلندبالایان طراز و سرو کاشمر و غاتفر، چشمی تنگ ترکانه دارد و قند لبانش، شیرینی نگار قندهاری:
در واقع، این معشوق هزارچهره، رنگ و بوی سرتاسر این سرزمین رنگارنگ را با خود بههمراه دارد، از خزر گرفته تا بربر، از غرب تا به شرق و از خوزستان تا نیشابور:
پینوشتها 1- در فرهنگ جهانگیری «ارتکی» آمده. در شاعران بیدیوان «کشمری» است و شعر از بندار رازی ضبط شده است. 2- در شاهنامه حتی از چهره ترکانه تلقی دیگری شده است:
3- ر.ک. معین، 1367: 1/ 99. 4- فریش به معنای فراش است. 5- واژه شنیز در این بیت در لغتنامه به عنوان اسم مکان ثبت نشده است. احتمال میدهیم که صورت دیگری از شونیزیه باشد که نام است مقبرهای بهجانب غربی بغداد. (لغتنامه،یادداشت مؤلف) و جمع کثیری از صلحا در این مکان دفن شدهاند:
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1- ابن بطوطه، شمس الدین ابی عبدالله محمد بن عبدلله اللواتی طنجی .(1376). رحلة ابن بطوطه، ترجمه محمدعلی موحد، تهران: آگه. 2- ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد .(1429). مقدمة ابن خلدون، ضبط و شرح د. محمد الاسکندرانی، بیروت: دارکتب العربی. 3- ابن رسته، احمد بن عمر .(1365). الاعلاق النفیسه، ترجمه و تعلیق حسین قره چانلو، تهران: امیرکبیر. 4- ابن فقیه، احمدبن اسحق الهمدانی .(1416). البلدان، بیروت: عالم الکتب. 5- اصطخری، ابواسحاق ابراهیم. (1347). المسالک و الممالک، به کوشش ایرج افشار، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب 6- برهان، محمد حسین بن خلف .(1361). برهان قاطع، به کوشش محمد معین. تهران: امیرکبیر. 7- بهار، محمد تقی .(1337). سبک شناسی و یا تاریخ تطور نثر فارسی، تهران: امیرکبیر. 8- بیرونی، ابوریحان محمد بن احمد .(1362). التفهیم لاوایل الصناعة التنجیم، تعلیقات جلال الدین همایی، تهران: بابک. 9- بیلقانی، مجیرالدین .(1358). دیوان، تصحیح و تعلیق محمد آبادی، تبریز: موسسه تاریخ و فرهنگ ایران. 10- تبریزی، قطران .(1362). دیوان، از روی نسخه تصحیح شده محمد نخجوانی. تهران: ققنوس. 11- حافظ، شمس الدین محمد .(1320). دیوان، به اهتمام محمد قزوینی و قاسم غنی. تهران: چاپخانه مجلس. 12- حدود العالم من المشرق الی مغرب .(1360). به کوشش منوچهر ستوده. تهران: طهوری. 13- الحمیری، محمدبن عبدالمنعم .(1984). روض المعطار فی خبرالاقطار، بیروت: مکتبه لبنان. 14- خاقانی، افضل الدین بدیل .(1375). دیوان، به کوشش ضیاء الدین سجادی، تهران: مرکز. 15- خواجوی کرمانی، محمدبن علی .(1381). دیوان، به تصحیح احمد سهیلی خوانساری تهران: نسل نیکان. 16- دهخدا، علی اکبر. (1338). لغت نامه. تهران: دانشگاه تهران. 17- رابینیو،هـ.ل .(1365). سفرنامة مازندران و استرآباد. ترجمة غلامعلی وحید مازندرانی،تهران: علمی و فرهنگی. 18- ریاحی، محمد امین .(1373). کسایی مروزی زندگی، اندیشه و شعر او، تهران: علمی. 19- سجادی، سید جعفر .(1378). فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، تهران: کتابخانه طهوری،1378. 20- سعدی، مصلح بن عبدالله .(1383). کلیات سعدی (براساس تصحیح و طبع شادروان محمد علی فروغی و مقابله با دو نسخه دیگر)، به تصحیح بهاء الدین خرمشاهی، تهران: انتشارات دوستان. 21- سنایی غزنوی، ابوالمجد مجدود بن آدم .(1363). دیوان، با مقدمه و حواشی و فهرست به اهتمام مدرس رضوی. تهران: کتابخانه سنایی. 22- سیرافی، سلیمان تاجر .(1381). سلسلة التواریخ یا اخبار الصین والهند، ترجمة حسین قرچانلو، تهران: اساطیر. 23- شروانی، جمال خلیل.(1366). نزهة المجالس، تصحیح و مقدمه و حواشی محمد امین ریاحی. تهران: زوار. 24- عنصری بلخی .(1363). دیوان، تصحیح و مقدمه محمد دبیرسیاقی.انتشارات کتابخانة سنایی،چاپ دوم، بهار . 25- عنصرالمعالی، کیکاووس بن اسکندر بن قابوس بن وشمگیر .(1375). قابوسنامه، به اهتمام و تصحیح غلامحسین یوسفی.تهران:شرکت انتشارات علمی و فرهنگی. 26- فخرالدین اسعد گرگانی .(1314). ویس و رامین، تصحیح مجتبی مینوی، تهران: کتابفروشی فخر رازی[افست] 27- فرخی، ابوالحسن علی بن جولوغ .(1377). دیوان، به اهتمام محمد دبیرسیاقی.تهران: زوار. 28- فردوسی، ابوالقاسم .(1373). شاهنامه (متن انتقادی از روی چاپ مسکو). به کوشش و زیر نظر سعید حمیدیان، تهران: قطره. 29- قزوینی، زکریابن محمد بن محمود .(1373). آثارالبلاد و اخبارالعباد، تهران: امیرکبیر. 30- متز، آدام .(1364). تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگوزلو. تهران: امیرکبیر. 31- مدبری، محمود .(1370). شرح احوال و اشعار شاعران بی دیوان در قرن های 3-4-5-هجری قمری، نشر پانوس. 32- مسعود سعد سلمان .(1365). دیوان، به اهتمام مهدی نوریان. اصفهان: انتشارات کمال. 33- معین، محمد .(1367). مجموعه مقالات، به کوشش مهدخت معین، تهران: دانشگاه تهران. 34- منوچهری دامغانی .(1370). دیوان، به کوشش محمد دبیرسیاقی. تهران: زوار. 35- ناصرخسرو، دیوان، (بی تا). از روی نسخه تقی زاده، تهران: چکامه. 36- نظامی، الیاس بن یوسف .(1378). اقبالنامه، با تصحیح و حواشی حسن وحید دستگردی. به کوشش سعید حمیدیان. چ3. تهران: قطره. 37- -----------------.(1378). خسرو و شیرین، با تصحیح و حواشی حسن وحید دستگردی. به کوشش سعید حمیدیان.چ3. تهران: نشر قطره. 38- ----------------- .(1378). شرفنامه، با تصحیح و حواشی حسن وحید دستگردی. به کوشش سعید حمیدیان.چ3. تهران: نشر قطره. 39- ---------------- .(1379). مخزن الاسرار، تصحیح حسن وحید دستگردی. تهران: سوره مهر. 40- ---------------- .(1376). هفت پیکر، با تصحیح و حواشی حسن وحید دستگردی. به کوشش سعید حمیدیان.تهران: نشر قطره. 41- ---------------- .(1364). لیلی و مجنون، به تصحیح بهروز ثروتیان، تهران: توس. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 5,805 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 468 |