تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,652 |
تعداد مقالات | 13,415 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,313,854 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,095,690 |
بازکاوی نقش انگلستان و کمپانی هند شرقی در جدایی افغانستان از ایرانِ دورۀ قاجار | ||
پژوهش های تاریخی | ||
مقاله 7، دوره 7، شماره 3، آذر 1394، صفحه 97-118 اصل مقاله (383.12 K) | ||
نویسندگان | ||
امیر آهنگران؛ محمد تقی مختاری* ؛ محمد حسن رازنهان | ||
دانشگاه خوارزمی تهران | ||
چکیده | ||
در دورۀ قاجار، افغانستان به علت سرکشی مقطعی و توأم با تجاوز حکام هرات و قندهار و کابل، به دیگر نواحی خراسان وتمایل قاجارها برای اعادۀ حاکمیت ایران در این مناطق، در کانون توجه قرار گرفت. در عرصۀ بینالمللی نیز، سلطۀ انگلستان و کمپانی هندشرقیاش بر هندوستان و ترس و واهمۀ آنان از حملات افغانان دُرانی به آنجا ورقابتهای استعماری با فرانسه و روسیه، سبب اهمیتیافتن این منطقه شد. انگلیسیها در زمان فتحعلیشاه، با سیاست اعزام سفیر و انعقاد برخی قراردادها، وی را بر ضد زمانشاه دُرانی تحریک کردند؛ سپس با وعدههای واهی، مانند مساعدت مالی و نظامی برای مقابله با روسها و استرداد مناطق قفقاز، مانع از اتحاد فرانسویان با ایران و نفوذ احتمالیشان در افغانستان و هندوستان شدند. در زمان محمدشاه، ترس از نفوذ روسها در آسیای مرکزی و افغانستان، آنان را واداشت تا با بهرهگیری از سیاست ایجاد چالش و تهدید، هم حاکم هرات را علیه دولت ایران بشورانند و هم با حمله به جزایر خلیجفارس، مانع از فتح هرات و دیگر نواحی افغانستان توسط ایران شوند. در دورۀ ناصری نیز، بیدرایتی ناصرالدینشاه و صدراعظم وی، آقاخان، سبب شد تا انگلیسیها ابتدا قرارداد سال 1269ق/1852م را به ایران تحمیل کرده و سپس، با استفاده از سیاست جنگطلبی و اشغال جنوب ایران و تحمیل عهدنامه پاریس، افغانستان را از ایران جدا کنند. | ||
کلیدواژهها | ||
ایران؛ افغانستان؛ انگلستان؛ کمپانی هندشرقی؛ شاهان قاجار؛ عهدنامۀپاریس | ||
اصل مقاله | ||
مقدمه افغانستان سرزمینی است که همواره به علت پیوندهای نزدیک فرهنگی، مذهبی، سیاسی و موقعیت استراتژیک خود در نزدیکی به هندوستان، نقش مهمی در تاریخ ایران داشته است. لشکرکشیهای نادرشاه و سپس احمد شاه دُرانی و جانشینان وی به هند، سبب آن شد تا ضعف و فتور گورکانیان هند، بیش از پیش تسریع شود؛ پس دولت و کمپانی هندشرقی انگلیس هرچه بیشتر، بر متصرفات خود در هند افزود و در اوایل قرن نوزدهم/سیزدهم قمری، آنجا را به زیر سیطرۀ خود درآورد. از این زمان به بعد، آنچه برای انگلیسیها و حفظ این مستعمرۀ با ارزش حائز اهمیت شد، مسدودکردنتمام معابر ممکن، برای نفوذ نیروهای خارجی در هند بود. به همین علت، به افغانستان به عنوان مهمترین معبری که در طول قرون گذشته، بیشترین حملات مخرب و ویرانگر به هند، از سوی آن صورت گرفته بود، توجه شد. تا پیش از رویکارآمدن سلسلۀ قاجاریه در ایران، کمپانی هندشرقی، همچون دیگر کمپانیهای اروپایی، در ابتدا تنها به دنبال محققکردن سیاستهای مالی خود بود. ولی با ظهور رقبای آسیایی و اورآسیایی و اروپایی، همچون افغانها و روسها و فرانسویها، درصدد حفظ قلمرو تجاری خود از دستبرد رقبا، به شیوههای سیاسی و نظامی برآمد (آذرنیوشه، 1393: 30). تشدید رقابتهای استعماری کشورهای اروپایی در نیمه دوم سدۀ هیجدهم و اوایل سدۀ نوزدهم میلادی/قرن سیزدهم قمری در آسیا، به ناچار ایران و به تبع آن افغانستان را در زمان آقامحمدخان قاجار، وارد گردونۀ سیاست بینالملل کرد. زیرا فرانسه که در اروپا با انگلستان درگیر بود، در اواخر سال 1210ق/1796م سفیرانی را برای مذاکره با آقامحمدخان روانه کرد تا وی را برای حمله به عثمانی و کمک به تیپوسلطان در هند ترغیب کند. اما تلاشهای هیئت اعزامی ناپلئون، به علت کشتهشدن شاه قاجار در قفقاز و رد پذیرش درخواستهای آنان توسط دولت ایران، با شکست مواجه شد (آوری، 1387: 367) فارغ از اقدامات گذرا فرانسه، اعمال سلطه روسها بر طوایف قزاق و ازبک و ترکمن، بهتدریج فاصلۀ روسها را با انگلیسی که آهسته به سوی بلوچستان و افغانستان نفوذ مییافت، کمتر کرد. این امر خطر کشمکش و زدوخورد بین این دو کشور را برای عملیکردن نیات و منافع خود، بیشتر کرد. چنانکه از نظرگاه لندن، نفوذ روسها در آسیای میانه که خواهناخواه افغانستان نیز جزئی از آن بود، اگر مایه ترس و وحشت نبود، موجب اضطراب و نگرانی بود (کاظمزاده، 1371: ۱ و ۲). این پژوهش در پی پاسخ به این پرسش است که چه عواملی سبب توجه انگلستان و کمپانی هندشرقی، به منطقۀ افغانستان، در زمان جانشینان آقامحمدخان شد و چرا شاهان قاجار در انجام اقدامات بهینه، برای حفظ نواحی افغاننشین شرق خراسان ناکام ماندند؟
پیشینه تحقیق کتاب محمود محمود با عنوان «تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن نوزدهم میلادی» شاید مهمترین پیشینه در موضوع مدنظر باشد. نویسنده در جایجای این کتاب، به تلاشهای دولتمردان انگلیسی در لندن و کلکته، برای جداکردن افغانستان از ایران، به منظور حفاظت از هندوستان پرداخته است. کتاب«افغانستان و ایران» اثر یوسف متولیحقیقی، دیگر پژوهش جدّی و اساسی در این زمینه است. بحران هرات و چگونگی جدایی این شهر از ایران در دورۀ قاجار، یکی از مباحث اصلی در این کتاب است. از دیگر تالیفات پژوهشگران معاصر، میتوان به کتاب «ایران و افغانستان از یگانگی تا تعیین مرزهای سیاسی» تالیف محمدعلی بهمنیقاجار اشاره کرد. بهمنیقاجار در بخشهای از این کتاب، به منازعههای شاهان قاجار، باامرای افغان و همچنین، نقش دولت انگلیس به عنوان یکی از عوامل اصلی در این درگیریها پرداخته است. منوچهر پارسادوست نیز در مقالهای با عنوان «گوشهای از تجاوزهای انگلستان به ایران، جدایی افغانستان» به صورت بسیار مختصر و موجز، با ذکر عللی چون رقابت انگلستان با فرانسه و روسیه و مشارکت در بروز برخی شورشها داخلی، به تلاشهای انگلیسیها برای اجرای نقشههای خود، اشاره کرده است. با وجود اشارههایی که شد، پژوهش حاضر تلاش کرده است تا زوایای دیگری، از نقش انگلیسیها در جداسازی افغانستان از ایران دورۀ قاجار و همچنین علل ناکامی شاهان قاجار برای مقابله با نقشهها و سیاستهای استعماری انگلستان را بررسی کند.
روش تحقیق این پژوهش با اتکاء بر منابع و اسناد تاریخی و مبتنی بر رویکردی توصیفیتحلیلی، برآن است تا به تبیین تاریخی عوامل مؤثر در موفقیت انگلیسیها، برای جداکردن افغانستان از ایران و تبدیل آن به منطقهای حائل، برای حفظ هندوستان بپردازد.
فتحعلیشاه و اعمال سیاست اعزام سفیر و انعقاد قرارداد توسط انگلیسیها همزمان با سلطنت فتحعلیشاه، متصرفات انگلستان و کمپانی هندشرقی در هندوستان، در آن واحد از سمت غرب، با دو تهدید عمده روبهرو شد: تهدید زمانشاه دُرانی، حاکم افغانی کابل و تهدید ناپلئون امپراتور فرانسه. در واقع انگلیسیها، ازیکسو میترسیدند مباداحملات زمانشاه به لاهور و پنجاب، وی را نیز همچون جدش احمدشاه، برای حمله به دهلی و تصرف آنجا ترغیب کند؛ ازسویدیگر، خطر رخنۀ فرانسویان در ایران و تلاش برای گشودن راهی به سوی هندوستان، اشتغال ذهنی دیگر آنان بود. اما با شکست سیاستهای استعماری ناپلئون، برای دسترسی به هندوستان از طریق ایران، روسها وارد میدان رقابت با انگلستان، در آسیای مرکزی و افغانستان شدند. در این دوره، درست مانند روسها که در سر موضوع گرجستان، اسباب استیلای خود بر قفقاز را فراهم کردند، دولت انگلیس نیز، موضوع افغانستان را بهانه کرد تا با فراهمکردن اسباب نارضایتی امراء افغان از سلطه ایران و تشدیدکردن زمینههای ضعف دولت ایران، دایرۀ نفوذ خود را در ممالک ماوراء سند گسترش دهد (محمود، 1378: 1/238). در سال 1214ق/1799م و در زمان فرمانفرمایی لرد ولزلی (Wellesley) بر هندوستان، افغانستان و مسائل مربوط به آن برای اولینبار توجه انگلیسیها را جلب کرد. زمانشاه در نامهای به ولزلی، از نیت خویش برای قشونکشى به هند و تقاضا برای مساعدت ارتش انگلستان، در بیرونراندن مهراتیها از شمال هند خبر داد (سایکس، 1380: 2/۴۳۴). مدتی بعد ولزلی، با وجود درگیری با مهراتیها و شوریدن سلطان میسور و آگاهی از خبر اتحاد زمانشاه با مهراتیها برای حمله به سند و پنجاب، برآن شد تا مهدیعلیخان را به سفارت روانۀ دربار فتحعلیشاه کند. با این هدف که شاه را برای جلوگیری از تجاوزات زمانشاه (طاهری، 1354: ۱/۳۰۲ و ۳۰۳) و ضدیت علیه فرانسویان اغراء کند (نوایی، 1369: 2/38). سلطان میسور که درصدد بود با کمک فرانسویان و اتحاد با زمانشاه، انگلیسیها را از هند بیرون کند، در سال 1798م/1212ق، کشته شد. ولزلیبا اطلاع از مذاکرات بین زمانشاه و راجههاى هندو (سایکس، 1380: 2/434) و ترس از تسلط وی بر دو جادۀ خیبر و بولان که از جادههای مهم ارتباطی بین افغانستان و هندوستان بودند، (مارکام، 1364: 111) مهدىعلىخان را روانۀ تهران کرد. با این هدف که دربار ایران با اقدام نظامى، زمانشاه را که درصدد بود تا «نقش تجاوز و تهاجمى را که احمدشاه آغاز نموده بود ادامه دهد، از عملیات بازدارد» (سایکس، 1380: 2/433). تمام مساعی مهدیعلیخان صرف این مهم شد تا فتحعلیشاه هرچه زودتر، شاهزاده محمود و فیروز، برادران پناهندهشدۀ زمانشاه، را برای مقابله با وی به افغانستان گسیل کند. وی در شرح مأموریت خود مینویسد: در مذاکره با صدراعظم ایران چنین سخن میگفتم تا او متوجه هراس اولیای دولت انگلیس از پادشاه افغان نشود و مدارک غیررسمی که حاکی از تجاوز افغانها به لاهور و آواره و پناهندهشدن هزاران نفر از شیعیان آنجا به مستملکات کمپانی بود، ارائه کردم (واتسن، 1340: 86 و 87؛ محمود، 1378: 1/14). آنچه سبب کامیابی اودر رسیدن به اهدافش شد، ورود همزمان طرهبازخان، سفیر زمانشاه به تهران بود؛ زیرا درخواست وی برایواگذاری خراسان به زمانشاه، باعث عصبانیت و مصممشدن فتحعلیشاه، برای قشونکشی به خراسان و کمککردن به برادران زمانشاه شد (نوایی، 1369: 2/40 تا 42). فتحعلیشاه همچنین پاسخ داد ازآنجاکه هرات و قندهار و کابل، همگى زمانی جزو قلمرو صفویه بودهاند، درصدد است تا مرزهاى شرقى ایران را به وضعیت آن دوره بازگرداند. نتیجه واقعى عملیات نظامى ایران بسیار مختصر و جزئى بود؛ اما سبب شد تا زمانشاه از لاهور به پیشاور عقبنشینی کند و هندوستان از فشار افغانها رهایى یابد (سایکس، 1380:2/434 و 435). ولزلیدر سال 1215ق/1800م، با دریافت گزارشهایی از سند که حاکی از قصد زمانشاه برای حملۀ تازه به پنجاب بود، سرجان ملکوم (John Malcolm) را روانۀ تهران کرد (کلی، 1378: 32). ملکوم موفق به انعقاد قراردادی شد که براساس آن، دولت ایران میبایست با نیروی نظامی، زمانشاه و جانشینان او را از حمله به هندوستان بازدارد و از اتحاد با وی خودداری کند (شمیم، 1380: 70 و 71)؛ همچنین «شاه ایران قبول نمود که با پادشاه افغان هیچ پیمان صلحى نبندد مگر آنکه زمانشاه ادعاهاى خود را دربارۀ متعلقات بریتانیا در هند پس بگیرد» (سایکس، 1380: ۲/437). در مقابل، ملکوم نیز متعهد شد در صورت بروز جنگ میان ایران با افغانها و فرانسویها، به ایران اسلحه و تجهیزات جنگی بدهند (آوری، ۱۳۸۷: ۳۷۳؛ رایت، 1359: 15) و در طول مدت معاهده، سالانه مبلغی معادل چهلهزار پوند (2,188,000,000ریال) به دولت ایران پرداخت کنند (کلی، ۱۳۷۸: ۳۳). در واقع، به موجب تلاشهای مهدیعلیخان و ملکوم، فتحعلیشاه و دربار وی فریفتۀ سیاستهای مزورانه انگلیسیها شدند و سیاستی غلط در پیش گرفتند (محمود، 1378: 1/328 و 329). آنها هم نادانسته متعهد شدند که در برابر حملات احتمالی افغانها یا فرانسویان به هند، سپر بلای هندوستان شوند و هم، به جنگ با براداران افغانی مکلف شدند. با کمک و تقویت محمود و فیروز، برادران زمانشاه، باعث ایجاد جنگ داخلی در افغانستان و سرانجام شکست و نابودی زمانشاه، در سال 1216ق/1801م شدند. این اقدام شاه قاجار انگلیسیها را از وجود خطری بالقوه، برای استعمارگریشان در هندوستان آسودهخاطر ساخت. چند سال پس از مأموریت ملکوم، با انعقاد عهدنامۀ فینکناشتاین در سال 1222ق/1807م، ایران به دولت فرانسه تعهد داد، ضمن اتحاد با قبایل افغانی هرات و قندهار برای حمله به هند، به لشکریان ناپلئون برای عبور از خاک ایران و رسیدن به هند کمک کند (شمیم، 1380: 63). ترس ناشی از نتایج احتمالی این قرارداد، انگلیسیها را واداشت تا ملکوم را از کلکته و هارفورد جونز (Harford Jones) را از لندن روانۀ ایران کرده تا آنان فتحعلیشاه را به قطع رابطه با فرانسه و عقد پیمان جدید ترغیب کنند (رایت، 1359: 16). با وجود ناکامیهای اولیه برای ملاقات با شاهقاجار، بخت با آنها یار شد؛ زیرا با انعقاد عهدنامه تیلسیت، بین ناپلئون و تزار روسیه، ژنرال گاردان با دستور ناپلئون تعهدات خود را نادیده گرفت و به فرانسه بازگشت (شمیم، 1380: 66 تا 69). با رفتن گاردان، دیگر بار شانس انگلیسیها برای انعقاد قرارداد با دولت قاجار، افزایش یافت. اما ترس از نتایج آنی عهدنامه تیلسیت و اتحاد احتمالی بین فرانسه و روسیه و ایران، انگلیسیها را بیش از پیش دچار واهمه کرد؛ ولی قیام مردم اسپانیا علیه ناپلئون، مانع از آن شد تا فرانسه بتواند حملات روسیه را به خاک ایران در قفقاز دفع کند و در نظر ایران، متحد بیارزشی جلوهگر شده و بخت با جونز یار شد (رایت، 1359: 17 و 18؛ آوری، 1387: 376). جونز توانست توجه دولت ایران را که در این زمان، به دنبال متحدی برای مقابله با فزونخواهی روسیه بود، به سوی خود جلب کند و در سال 1224ق/1809م، عهدنامه مجمل را به دولت ایران بقبولاند. براساس فصل چهارم و هفتم این عهدنامه، ایران میبایست در جنگ افغانها با انگلستان، به انگلیسیها کمک کند و انگلستان نیز میبایست در جنگ ایران با افغانها مداخله نکند و با خواهش یکی از طرفین، واسطه صلح شود (طاهری، 1354:1/386 و 387). سه ماه از انعقاد پیمان ضد افغانی مجمل که ملغیکنندۀ فینکناشتاین بود، نگذشته بود که استوارت الفنستون (StuartElphinstone)، نمایندۀ کمپانی هندشرقی، براساس مقدمهای دور از واقع که طبق آن فرانسویان و ایرانیان بر ضد دولت کابل هم پیمان شدهاند، وارد کابل شد (حائری، 1380: 257). وی موفق شد در ماه ژوئن 1809/ربیعالثانی1224، پیمان مشترکی برضد ایران و فرانسه، با شاهشجاع، پادشاه افغانستان، در سه ماده منعقد کند (محمود، 1378: 1/120 تا 123). براساس این پیمان، شاهشجاع متعهد شد به هیچ فرانسوی و اروپایی اجازه ورود به خاک افغانستان را ندهد؛ اما این قرارداد با شورش شاهمحمود و فرار شاهشجاع از کابل، به نتایج درخوری برای انگلیسیها منتهی نشد (طاهری، 1354: 2/68 و 69). سه سال پس از رفتن جونز، سرگور اوزلی (Gore Ouseley) در سال 1227ق/1812م، به تهران آمد و عهدنامۀ مفصل را با دولت قاجار امضاء کرد. فصول پنجم و ششم این عهدنامه، تعهدات دو طرف را در فصول چهارم و هفتم عهدنامه مجمل یادآور میشد؛ با این تفاوت که این بار، انگلستان متعهد شده بود که در مقابل کمک دریافتی برای مقابله با افغانها، هزینۀ آن را متقبل شود (طاهری، ۱۳۵۴: ۱/۴۴۷ تا ۴۵۱). سرانجام در سال 1229ق/1814م، دولت انگلستان به علت دوستی با روسها و جلوگیری از رنجش آنها از برخی شرایط عهدنامۀ مفصل، این عهدنامه را با تغییرات لازم به عهدنامۀ تهران مبدل کرد (رایت، 1359: 27)؛ سپس با اعزام هنری الیس (Henry Ellis) و جیمز موریه (James Morier)، عهدنامۀ مذکور را به دولت ایران تحمیل کرد. عهدنامهای فصول هشتم و نهم آن درباره افغانستان، عیناً همان فصول پنجم و ششم عهدنامۀ مفصل بود (طاهری، ۱۳۵۴: ۱/۵۲۹ تا ۵۳۳). زیان این عهدنامه برای ایران، به مراتب بیشتر از عهدنامههای دیگر بود؛ زیرا انگلیسیها با دستیابی به تمام خواستههای خود، به ویژه جلوگیری از خطر حملۀ فرانسه و افغانها به هند، در ناتوان نگهداشتن ایران بسیار کوشیدند و به تعهدات مالی خود نیز عمل نکردند (حائری، ۱۳۸۰: ۲۶۴). در تمام پیمانهایی که در فاصله سالهای ۱۸۰۰ تا ۱۸۱۴م/۱۲۱۵ تا ۱۲۲۹ق، میان ایران و انگلیس منعقد شد، انگلیسیها همواره هرات را جزء لاینفک ایران میدانستند؛ اما همینکه ناپلئون در اروپا شکست خورد و انگلستان توانست پس از بیست سال نفس راحتی بکشد، سیاست خود را تغییر داد. انگلیس تصمیم گرفت هرات و بلوچستان را از ایران جدا سازد و حریم امنیت جدیدی، برای هندوستان به وجود آورد. به منظور اجرای این سیاست، آنها شروع به تحریک و اغوای افغانها علیه ایران کردند (طباطبایی مجد، 1373: 209). با وجود کوتاهیهای انگلیسیها در انجام تعهدات خود که کرزن بهدرستی دربارۀ آنها مینویسد: «ما با ایران عهدنامهها بستهایم و تعهدات سنگین تهاجمى و دفاعى برعهده گرفتهایم؛ اما وقتى که نوبت ایفاى به عهد فرا آمد از زیر بار مسؤولیت گریختهایم و بدینوسیله از روابطى که خود بانى آن بودهایم راه فرار جستهایم» (کرزن، 1380: 2/722)، فتحعلیشاه همواره به تعهدات خود عمل میکرد. چنانکه در سال 1243ق/1827م، که اوضاع در افغانستان ناآرام بود و قزلباشان کابل با فرستادن حسینعلیخان جوانشیر، از تعدیات برادران فتحخان بارکزایی و غلبه رنجیتسنگه در کشمیر شکایت کردند و از وی خواستند تا یکی از شاهزادگان را با لشکری روانۀ افغانستان کند، به علت پایبندی به قرارداد دوستی با انگلستان، به درخواست آنان توجهی نکرد (شیرازی، ۱۳۸۰: ۱/۲۹۶ و ۲۹۷؛ هدایت، ۱۳۸۰: ۱/۷۹۰۱ و ۷۹۰۲؛ اعتمادالسلطنه، ۱۳۶۷: ۳/۱۵۹۴؛ کاتبهزاره، ۱۳۷۲: ۱/۱۵۳). پیروزىهاى روسیه بر ایران و تسلط بر قفقاز، دولت شکستخوردۀ قاجار را تحریک کرد برای اعادۀ حیثیت ازدسترفتۀ خود، به تصرف سرزمینهای دیگر بپردازد. اشتیاق ایران برای گرفتن هرات و دیگر بخشهای افغانستان، برای جبران خسارتهایی بود که در برابر روسیه متحمل شده بود (کدی، 1385: 48). در نیل به این هدف، روسها دولت قاجار را برای عملیکردن این تمایل طبیعى اغوا میکردند. انگلیسیها نیز تلاش میکردند ایران را در دایرۀ متصرفات بالفعل خود، محدود کرده و از پیشروی در جهت افغانستان، سیستان، مکران و تصرف مجدد سرزمینهای خود منع کنند (کاظمزاده، 1371: 18). این امر سبب شد تا آخرینبار در زمان فتحعلیشاه،مسئلۀ افغانستان باعث برقراری روابط دیپلماتیک با انگلستان شود. فتحعلیشاه عباسمیرزا را برای سروساماندادن به اوضاع خراسان و سرحدات آن که به سند منتهی میشد، عازم آن دیار کرد. همین فرمان باعث شد تا انگلیسیها برای جلوگیری از این خیال دولت ایران، دست به اقداماتی بزنند (محمود، 1378: 1/322). انگلیسیها براین تصور بودند که اگر ایران هرات را متصرف شود، میتواند بهآسانى قندهار و کابل را تسخیر کند؛ در نتیجه، دولت روسیه نیز بدون هیچ مشکلی، نفوذ خود را در افغانستان مستقر میسازد (سایکس، ۱۳۸۰: ۲/۴۶۹). به همین علت، کمبل (Campbell) ایلچی انگلستان، در نامهای به عباسمیرزا، مضرات حمله به افغانستان و خوارزم را بیشتر از منافع آن ذکر کرد (میرزاصالح، ۱۳۶۵: ۲/۱۳۴ و ۱۳۵)؛ اما عباسمیرزا در پاسخ، به تشریح واقعۀ لشکرکشی به خوارزم و شکست یارمحمدخان و مطیعشدن سرداران قندهار، کابل، پیشاور و غزنین پرداخت (میرزاصالح، ۱۳۶۵: ۲/۱۴۰ و ۱۴۱).
لشکرکشی محمدشاه به هرات و اعمال سیاست ایجاد چالش و تهدید توسط انگلیسیها محمدشاه که در واپسین سالهای سلطنت فتحعلیشاه، تنها به علت وفات پدرش، یعنی عباسمیرزا، در جمادیالثانی سال 1249ق/اکتبر 1833 و درخواست قائممقام و سران سپاه، طی مصالحه با کامرانمیرزا از هرات عقبنشینی کرده بود، در نخستین سال سلطنت خویش، با نقض عهدهای مکرر و مداخلات کامرانمیرزا در حدود خراسان مواجه شد. به همین علت، محمدشاه برآن شد تا برای تنبیهکردن کامرانمیرزا، عازم هرات شود؛ اما کامرانمیرزا با ارسال پیشکش و درخواست عفو، مانع از آمدن وی به هرات شد (اعتضادالسلطنه، 1365: 84). در این زمان، دولت انگلستان و لرد پالمرستون (Palmerston) با آگاهی از نیات محمدشاه، الیس را مأمور کردند تا ضمن عرض تبریک آغاز سلطنت او، خاطرنشان کند که هرگونه اقدام خصمانه بر ضد هرات، در حکم دشمنی با انگلستان است. الیس در نامۀ 13نوامبر 1835/4شعبان1251، به پالمرستون نوشت: شاه قاجار همچون دورۀ صفوی، خود را در حاکمیت بر هرات و قندهار ذیحق میداند (طاهری، 1354: 2/142). او نقشهای عریض و طویل، برای جنگ افغانستان و تصرف آن مملکت، حاضر دارد و وزراء ایران عقیده دارند که تا غزنه جزء خاک ایران است (محمود، 1378: 1/347). سپس در نامۀ 30دسامبر1835/8رمضان1251، از کوتاهی کامرانمیرزا در انجام تعهداتش و قصد محمدشاه برای لشکرکشی به هرات خبر داد (هنت، 1327: 6). الیس معتقد بود، همینکه هرات جزئی از خاک ایران شود، روسها براساس عهدنامه ترکمنچای محق میشوند که در آنجا کنسولگری تأسیس کرده و با سراسر افغانستان مکاتبه کنند و از تمام کارها سر درآورند (طاهری، 1354: 2/145). به عقیدۀ فرستادگان انگلیسی و مقامات مسئول در هند، وقوع جنگ در هرات با زمینهسازی و دسیسهچینی روسها در ارتباط بود؛ زیرا روسها برآن بودند تا با بهرهبرداری از تمایلات دولت ایران برای گسترش مرزهای شرقی خود، نیروهای خود را از این طریقبه هند برسانند (مارکس، 1387: 11؛ ر.ک.: کدی، 1385: 49). از نظر انگلیسیها، پیشرفت ایران در خاک افغانستان، همانا پیشرفت روسها در آن کشور بود. مسئلهّ هرات برای اولینبار منافع ایران و انگلیس را مخالف یکدیگر قرار داده و منافع ایران و روسیه را مشترک جلوهداد (اتحادیه، 2535: 55). در این زمان، هرات برای انگلستان و کمپانی هندشرقی، از چنان اهمیتی برخوردار بود که از آن به عنوان کلید هندوستان (مارکام، 1364: 115؛ کرزن، 1380: 2/696؛ انگلیش، 1383: 54) و نقطۀ تقاطع تمام طرق واصله به هند نام میبرند. حمله به هند و محافظت از هند، در گرو تملک هرات (هنت، 1327: 33 و 34) و سقوط هرات، در حکم به صدا درآمدن ناقوس مرگ هندوستان بود (کارلوتیز، 1359: 51). علاوهبراینها: «هرات حاصلخیز بود و انبار آسیای مرکزی نامیده میشد. دارای موادخام مورد نیاز جنگ از جمله آهن، سولفات، سرب، الوار فراوان و نیترات پتاسیم بود؛ بنابراین هر فاتح هند، ابتدا هرات را به یغما میبرد» (انگلیش، 1383: 54). به همین علت، انگلیسیها برآن شدند تا مانع لشکرکشی محمدشاه، به هرات و تصرف آنجا شوند. در این زمان، روسها برای آنکه توجه دولت ایران را از منطقۀ قفقاز منحرف کنند و نفوذ خود را در آسیای مرکزی گسترش دهند، ایرانیان را برای فتح هرات تشویق میکردند. به همین علت، به وزیرمختار خود، سیمونیچ (Simonitch) مأموریت دادند تا ایران را با وعدۀ مساعدت، برای حمله به هرات تحریک کند (قاظیها، 1380: 47)؛ زیرا عقیده داشتند که اگر محمدشاه در جنگ هرات مغلوب شود، تضعیف شده و به آنها محتاج میشود و اگر پیروز شود، باعث بروز اختلاف بین ایران و انگلیس میشود؛ پس وقوع این هر دو اتفاق، به نفع آنها بود (مارکام، 1364: 121 و 122). سرانجام چون کامرانمیرزا دیگر بار، «طریق عبودیت موروثی نسبت بدین دولت ابد مدت از دست داد و به بردهگرفتن و اسیربردن رعایای خراسان دست تطاول دراز کرد و به تسخیر سیستان که یکی از احفاد صفاریه در آن حکمران و اظهار انقیاد به شاهنشاه ایران مینمود، لشکر کشید، به حکم پادشاهی یرلیغی بلیغ محتوی بر تهدید و تخویف به کامرانمیرزا مرقوم افتاد» (هدایت، 1380: 10/8199). مجموعه عوامل مؤثر در مصممشدن محمدشاه برای لشکرکشی به هرات را میتوان اینگونه برشمرد: اقدام کامرانمیرزا و وزیرش یارمحمدخان، در ویرانکردن استحکامات غوریان (سایکس، 1380: 2/474) و گماشتن منصوبانخود در رأس کارها (واتسن، 1340: 202)؛ دادن جواب منفی به درخواست محمدشاه، برای آمدن به تهران؛ تلاش برای اتحاد با بزرگان ایلات حوالی هرات، در ضدیت با ایران (ریاضیهروی، 1369: 27)؛ دریافت عرایض دوستمحمدخان، حاکم کابل و کهندلخان، حاکم قندهار مشتمل بر فرمانبرداری و استدعا برای آمدن به خراسان برای تصاحب بلاد ضمیمۀ ایران (هدایت،1380: 10/8199؛ اعتضادالسلطنه، 1370: 447؛ خورموجی، 1344: 26؛ سیمونیچ، 1353: 128)؛ و سرانجام تصور حمایت روسیه از ایران (Uluerler, 2015: P 809). اطلاع از نیت محمدشاه برای لشکرکشی به هرات، سبب شد تا مکنیل (Mcneil)، وزیرمختار انگلستان که قبلاً رسالهای جنجالی، با عنوان پیشروی و موقعیت کنونی روسیه در شرق منتشر کرده بود، روسها را متهم کند که برای پیشبرد سیاستهای توسعهطلبانه خود در شرق، از ادعای حاکمیت ایران بر دولت افغانی هرات، به عنوان ابزاری برای تهدید هند، استفاده میکنند (Morrison, 2014: p 262). ویدر نامهای محرمانه به پالمرستون، اینگونه ابراز نگرانی کرد: اگر دولت ما مانع از پیشروی ایران به سوی افغانستان نشود، بهزودی با خطر رویارویی با ایران و روسیه در افغانستان مواجه خواهد شد. با موفقیت ایران در تصرف هرات، امیدی برای حفظ موقعیت ما در افغانستان یا ایران باقی نخواهد ماند و در کوتاه مدت، کنترل آسیای میانه از دست ما خارج خواهد شد. اما اگر ما هرات را نجات دهیم، امنیت همۀ افغانستان تأمین میشود (Adler, 1974: 189-190). مکنیل همچنین، با ترس از اینکه مبادا سرداران افغان با دولت ایران متحد شده و با استیلای بر رنجیتسنگه وارد هند شوند، دولتمردان انگلیسی را واداشت تا الکساندر بارنز (AlexanderBurnes) را نزد دوستمحمدخان در کابل و مستر لیچ (Liech) را به قندهار بفرستند. انگلیسیها همچنین، شاهشجاع مخلوع را وارث حکومت افغانستان معرفی کردند و به وی برای بیرونآوردن حکومت آنجا از دست دوستمحمدخان و امرای قندهار قول مساعدت دادند (کاتبهزاره، 1372: 1/181؛ اعتضادالسلطنه، 1365: 84). بارنز مامور بود تا نقشهای کامل از اوضاع افغانستان تهیه کند و از میزان نفوذ سیاسی ایرانیها در کابل، پرده بردارد. با اقدامات بارنز، دوستمحمدخان به انگلیسیها قول همکاری داد و حتی اذعان کرد که تمام تلاش خود را برای جلب مساعدت برادرانش در قندهار، به کار میگیرد. لیچ نیز از قندهار برای فرمانفرمای هند نوشت که: امراء قندهار را از ایران جدا و آنها را به حمایت دولت انگلیس مطمئن کردم (محمود، 1378: 1/350 تا 354). در هرات نیز، «انگلیسیها چندی پیشتر از اقدامهای مکنیل، پاتینجر (Pottinger) نامی را به لباس ملای اسلامی درآورده و روانۀ هرات نموده بودند. وی خود را مولوی هندی گفته و حجره درسی باز کرده و به تدریس و تعلیم طلاب میپرداخت و چنان در دل کامران و وزیر یارمحمدخان جای باز کرده بود که هر چه میگفت آنان قبول داشتند و هر چه او میکرد از آن عدول نمیکردند» (کاتبهزاره، 1372: 1/181). دو ماه پیش از حرکت محمدشاه به سوی هرات، الیس، وزیرمختار وقت انگلیس در تهران، ضمن ارسال نامهای در تاریخ 26آوریل1836/۱۰محرم1253، به پالمرستون راجع به تصمیم محمدشاه برای عزیمت به سوی هرات چنین نوشت: «آرامبودن مرزهای جنوب و غرب ایران مایه دلآسایی و آزادی شاه و تقویت اوست که به هر طرف برود به خاطرجمعی عمل نماید» (محمود، 1378: 2/526؛ آدمیت، 1378: 68). در واقع، فحوای نامۀ الیس این بود که باید با ایجاد ناامنی در مرزهای جنوب و غرب ایران، مانع از توجه محمدشاه به هرات و دیگر نواحی شرق خراسان شد. سرانجام محمدشاه در ماه ربیعالثانی1253/۱۸۳۶م، عازم هرات شد. همزمان پاتینجر با اظهار کرامات، از مکتوباتی که مخفیانه به وی میرسید، نه تنها اخبار خروج محمدشاه از تهران تا ورود به هرات را به مردم میداد، بلکه با ایجاد خوف و هراس در کامرانمیرزا، وی را به تهیۀ اسباب قلعهداری تشویق میکرد (کاتبهزاره، 1372: 1/181). محمدشاه ابتدا قلعه غوریان را فتح کرد و سپس، عازم محاصرۀ هرات شد (اعتمادالسلطنه، 1367: 3/1638؛ هدایت، 1380: 10/ 8215؛ خورموجی، 1344: 26 و 27). در 16رمضان 1253/۱۸۳۶م، سیمونیچ با شنیدن خبر فتح غوریان، ضمن ارسال نامهای به محمدشاه، فتح غوریان را تبریک گفت و آن را سرآغاز فتحی بزرگ شمرد (قاظیها، 1380: 151 و 153؛ نصیریمقدم، 1374: 55 و 56). با محاصرۀ هرات توسط محمدشاه در ماه نوامبر1837م/ شعبان1253ق، تغییر سیاست دو قدرت بزرگ اروپایی، درباره ایران به اوج خود رسید. صاحبمنصبان روسی و انگلیسی خود را به اردوگاه محمدشاه رساندند و دست به تکاپوهایی علیه منافع کشور رقیب زدند (کاظمزاده، 1371: 18). سیمونیچ در خاطرات خود مینویسد: برآن بوده است تا محمدشاه را از لشکرکشی به هرات منصرف سازد؛ اما علت موافقت خود را با این نقشه، اطمینان شاه به حسننیت او و علل متقن شاه برای لشکرکشی به هرات بیان میکند (سیمونیچ، 1353: 131 و 132). سیمونیچ معتقد بود روسیه باید با ایجاد دولت افغانی حائل و قدرتمند، تحت سلطه ایران و حمایت روسیه، با تلاش انگلیسیها برای تحتالشعاع قراردادن قدرت روسیه در آسیای مرکزی مقابله کند (Morrison, 2014: p265). وی ضمن تشویق محمدشاه، برای ادامهدادن محاصرۀ هرات و پذیرش مسوولیت آن، حاضر شد برای مصارف سپاه مبالغی وجه نقد به دولت ایران قرض بدهد و آجودان مخصوص خویش، بلارنبرگ (Belanberg) را مامور فرماندهی قوای محاصرهکننده کند (واتسن، 1340: 207-208). سیمونیچ حتی قول داد که اگر قشون ایران هرات را مفتوح سازد، کشورش طلبی را که بابت خسارت جنگ در گرجستان از دولت ایران دارد، ببخشد (مارکام، 1364: 123 و 124). مدتی پس از ورود سیمونیچ، کاپیتان ویتکوویچ (Witcovich) نیز به اردوی شاه قاجار ملحق شد و ورود سپاه روس به استرآباد و اشتراک مساعی آنان با سپاه ایران، در تصرف هرات را اعلام کرد (هنت، 1327: 12). وی سپس، با هدایای فراوان عازم کابل شد و با دوستمحمدخان ملاقات کرد. ویتکوویچ مامور بود تا بدون دادن هرگونه پیشنهاد مساعدت مستقیم، حکام افغانی کابل و قندهار را برای ایجاد اتحادیهای قدرتمند بر ضد انگلستان ترغیب و تشویق کند (Morrison, 2014: p275). در این زمان، نامهای از محمدشاه به دوستمحمدخان رسید، مبنی بر اینکه مواظب فریبکاری بارنز باشد. او نیز دوستی با دولت روس را ارجح دانست و بارنز را از کابل بیرون راند (کاتبهزاره، 1372: 1/182). مدتی پس از رفتن بارنز، دوستمحمدخان در نامهای به حاجمیرزاآقاسی، به تشریح چگونگی بازگرداندن بارنز و پذیرفتن ویتکوویچ، سفیر روسیه پرداخت (کاووسی عراقی، 1381: 16/78؛سند شماره9). نپذیرفتن شرایط دوستمحمدخان برای حفاظت از افغانستان در مقابل حمله ایران و واگذاری پیشاور به او، سبب شد تا انگلیسیها بارنز را به هندوستان احضار کنند. امری که باعث شد ویتکوویچ در کابل تنها بماند و سیاست روسیه بر انگلستان پیشی بگیرد (محمود، 1378: 1/357). سایکس درباره علل ناکامی بارنز مینویسد: «اگر بارنز را گذارده بودند که پیشنهادات خود را عملى کرده و تجربیات خود را به مورد عمل بگذارد شاید میتوانست سردارهاى قندهار و امیر کابل را آشتى داده و برج و باروى محکمى در افغانستان در مقابل حمله ایران و تحریکهاى روسیه برپا دارد» (سایکس، 1380: 2/477). در این زمان، دولت انگلستان سفیر خود در پطرزبورگ را مأمور مذاکره با نسلرود (Nesselrode) صدراعظم روسیه، کرد؛ چون ادامهیافتن فعالیتهای سیمونیچ و ویتکوویچ ممکن بود دیپلماسی انگلستان را با مشکلات جدی مواجه سازد و حتی ائتلاف ضد انگلیسی بین ایران و امرای کابل و قندهار به وساطت روسها، به تهدیدی برای مرزهای شمالغربی هند مبدل شود (Volodarsky,1985:118). در این موقع، نسلرود صلاح نمیدانست دولتش با انگلستان درگیر شود؛ پس دستورات خود به دو نفر مذکور را انکار و سیمونیچ را معزول کرد (مارکام، 1364: 124 و 125؛ ر.ک.: هنت، 1327: 24)؛ اقدامات فرستادگان روسیه در این مرحله، به بار نشسته بود؛ پس علاوهبر خساراتی که در نتیجۀ محاصره هرات به دولت ایران وارد آمد و روابطش با دولت انگلستان تیره شد، روسها یک قطعه از خاک ایران (مارکام، 1364: 125)یعنی جزایر آشوراده (ر.ک: شمیم، 1380: 257 و 258) را بدون زحمت تصاحب کردند. درباره نقش روسها در لشکرکشی محمدشاه به هرات، باید افزود که حمایتهای روسیه از دولت ایران در این زمان، نه تنها بلندمدت نبود، بلکه صرفاً در جهت حفظ منافع تجاری و مشروع آنها در ایران و آسیای مرکزی بود و نه مقدمهای برای حمله به هند (Morrison, 2014: 263). درآنسو، با گذشت چند ماه از محاصرۀ هرات، کامرانمیرزا و وزیرش، یارمحمدخان، در مضیقه افتادند وحاضر به پذیرش شرایط محمدشاه برای صلح شدند. اما پاتینجر با درآوردن لباس ملایی از تن و رفتن به نزدشان، مانع از رفتن آنان به سوی محمدشاه شد. او با بذل و بخشش پول، آنها را وادار به نقض عهد و ادامه جنگ کرد (کاتبهزاره، 1372: 1/183 و 184). مدتی بعد، کامرانمیرزا و وزیرش با تحریک ملاعبدالحق پشتکی و صدور فتوای جهاد، جنگ با محمدشاه را از سر گرفتند (سپهر، 1337: 2/66؛ اعتمادالسلطنه، 1367: 3/1642 و 1643؛ ریاضیهروی، 1369: 29). آنها با این اقدام، نه تنها کاری از پیش نبردند، بلکه «امرای افاغنه باز از در مداهنه درآمده از استیمان سخن گفتند و بهادر جنگ شقاقی را شفیع خواستند» (هدایت، 1380: 10/8244)؛ اما پس از رفتن و بازگشتن بیفایده شقاقی و آصفالدوله به هرات، آنها به مقاومت ادامه دادند (سپهر، 1337: 2/68؛ اعتضادالسلطنه، 1370: 470). در این زمان، فرستادگان دوستمحمدخان و حکام سیستان، پنجاب و خوارزم با تحف و هدایای فراوان، یکی پس از دیگری وارد لشکرگاه محمدشاه شدند (سپهر، 1337: 2/68؛ هدایت، 1380: 10/8245؛ اعتضادالسلطنه، 1370: 467). کهندلخان نیز برای اعزام سپاه قندهار، به منظور خدمت در کنار سپاهیان قاجار، اعلام آمادگی کرد و با دستور شاه قاجار، پسرش محمدعمرخان را برای مقابله با جلالالدین، پسر کامرانمیرزا، روانۀ فراه و اسفزار کرد (هدایت، 1380: 10/8245 تا 8247). با شکست جلالالدین، کار بر محاصرهشدگان هرات سختتر شد (اعتمادالسلطنه، 1367: 3/1644 و 1645). کامرانمیرزا ضمن درخواست صلح و گفتوگو با حاجیعبدالصمد محلاتی، فرستادۀ محمدشاه، حاضر به تسلیم شد؛ اما مکنیل او را از این اقدام منع کرد (سپهر، 1337: 2/78؛ ریاضیهروی، 1369: 31؛ اعتضادالسلطنه، 1370: 474). مکنیل حتی: «کامرانمیرزا را به صبوری دل همی داد و به ارسال زر و نقد و اجناس مأکولات تقویت همی کرد و کس به شهر فرستاده در محاربات شهریان را حمایت همی نمودند و به قول و زبان آنان را حمیت همی فزود» (هدایت، 1380: 10/8253). مکنیل سپس، در گفتوگو با محمدشاه، تسخیر هرات را مسبب بروز آشفتگی در هندوستان بیان کرد و از وی خواست تا به علت اتحاد دولتین انگلیس و ایران، از محاصره هرات دست بردارد یا آمادۀ مشاجره شود (سپهر، 1337: 2/78؛ کاتبهزاره، 1372: 1/207). هدایت درباره عامل محرک در اقدامات مکنیل چنین مینویسد: «چون از تسخیر شهر هرات چیزی باقی نمانده بود، مفسدان خارج و داخل تدبیری اندیشیده، گوشزد جناب مکنیل نمودند که اگر هرات مسخر و مفتوح شود، هماناکه به واسطه رابطه و اتحاد دولتین بهیتین ایران و روسیه، سپاه روسیه را معبری جهت عبور به بلاد افغانستان و طخارستان حاصل آید و بالمآل شاید مصلحت دولت بهیه انگلیس نباشد» (هدایت، 1380: 10/8254 و 8255). مکنیل در این زمان، نه به نام دولت انگلیس بلکه به نام حکومت انگلیسی هند فعالیت میکرد؛ زیرا تا این زمان، مکنیل به علت دستورات متضادی که از لندن دریافت میکرد، قادر به انجام هیچ اقدامی نبود. برخلاف موضع پالمرستون که به او تکلیف میکرداز تبدیل مناسبات ایران و هرات به موضوع یک منازعه پرهیز کند، اوکلند (Auckland)، حکمران هند، از او میخواست تا شاه ایران را از تعقیب عملیات نظامی در هرات منصرف کند (مارکس، 1387: 11). سرانجام مکنیل با ویرانشدن بسیاری از نقاط قلعۀ هرات، ضمن درخواست سه روز آتشبس، با موافقت محمدشاه، همراه با مهدیخان قراپاباغ روانه هرات شد. وی برخلاف قول خود، کامرانمیرزا و وزیرش را به مقاومت تشویق کرد و پنجاههزار روپیه (28,500,000ریال) به آنها داد تا در مدت آتشبس، قلعه را مرمت کنند؛ همچنین به آنها گفت اگر تا دو ماه دیگر مقاومت کنند، اقدامات نیروی دریایی انگلستان در جنوب ایران، محمدشاه را وادار به عقبنشینی میکند (اعتضادالسلطنه، 1370: 482 و 483؛ سپهر، 1337: 2/81؛ کاتبهزاره، 1372: 1/209). اقدامات مکنیل به همراه دستگیری پیک سفارت انگلیس که مرتباً گزارش اخبار اردوی ایران را برای افسران انگلیسی مدافع هرات ارسال میکرد، باعث ناراحتی و عصبانیت محمدشاه شد. مکنیل نیز با اعلام قطع روابط سیاسی، هرات را ترک کرد (مهدوی، 2535: 240 و 241). او در راه رفتن به تهران، برای عزیمت به لندن، در زنجان نامهای برای حاجیسیدمحمدباقر گیلانی، معروف به شفتی که در اصفهان سکنی داشت، ارسال کرد (هدایت، 1380: 10/8255).شفتی بانفوذترین و مشهورترین مجتهد آن روز ایران بود. انگیزۀ اصلی مکنیل از ارسال این نامه، ارعاب شاه و دولت، با حربۀ دخیلشمردن علما در امورخارجه و سپس، جلب دوستی و اطمینان شفتی و ممانعت از عکسالعمل احتمالی علماء و تلقی این بحران به عنوان خطری برای امنیت امّت اسلام بود. مکنیل با پیشدستی در ارسال این نامه، قصد داشت تا شاه قاجار را از استفاده احتمالی از حکم جهاد روحانیان محروم کند (امانت، 1369: 16 و 17). مکنیل حتی در توضیحات خود به شفتی، «منافع شاه را از منافع ملت جدا گرفت و خاطرنشان کرد که دعاوی انگلستان تنها متوجه شاه و مشاور نزدیک اوست و ملت ایران میتواند به حمایت بریتانیا دلگرم و امیدوار باشد. منظور از این اظهارات، تحریک به شورش و ایجاد فتنه و فساد در جامعه روحانیت بود. اما شفتی غافلگیر نشد و با پاسخ فوقالعاده منطقی قدر و اعتبار سیاستمدار انگلیسی را پایین آورد» (سیمونیچ، 1353: 175). در واقع، مکنیل برآن بود تا ضمن ایجاد جدایی بین دولت و ملت ایران و محدودکردن نزاع به یکی و سر آشتیبا دیگری، عکسالعمل طرفین را در برابر اقدامات انگلیسیها، به حداقل برساند و مانع از اتحاد آن دو نیز شود. مکنیل سپس نایب دوم خود، استودارت (Stoddart) را روانۀ هرات کرد (سپهر، 1337: 2/81؛ ریاضیهروی، 1369: 33؛ اعتمادالسلطنه، 1367: 3/1645) و بعد محرمانه به کامرانمیرزا پیغام داد: «مبادا شما به پادشاه ایران اطاعت نمایید یا در محاربه و نزاع و جدال کوتاهی داشته باشید که نتایج شما بر باد خواهد رفت. این قدر خودداری نمایید تا من به لندن برسم و اسباب مراجعت پادشاه ایران را فراهم نمایم.» (ریاضیهروی، 1369: 33). استودارت در مکاتبه با دولتمردان ایران، ضمن اعتراف به صدق سخنان آنها و بیان تخلفات دولت خود از عهدنامههای منعقده با ایران، چنین گفت: «هنوز هرات فتح نشده، مردم هندوستان طریق سرکشی در پیش گرفتهاند. بیگمان اگر خبر فتح هرات به آنها برسد سر به نافرمانی برآورده و کارداران دولت ما را اخراج خواهند نمود. اینک کشتیهای ما تا جزیره خارک پیش آمده و من اکنون به شما اعلام جنگ میکنم و اگر از هرات دست برندارید از سوی فارس برای جنگ آماده شوید» (سپهر، 1337: 2/89 و 90). مدتی بعد، قاصدان اعزامی حکام فارس و کرمان محمدشاه را از آمدن کشتیهای انگلیسی به دریای عمان و تصرف جزیره خارک مطلع کردند. سرانجام محمدشاه در ۱۶جمادی الاخر 1255 ق/ 27 اگوست 1839، بعد از ده ماه محاصره، هرات را رها کرد و عازم تهران شد (سپهر، 1337: 2/88 و 89؛ اعتضادالسلطنه، 1370: 497 و 498؛ هدایت، 1380: 10/8256). باید اعتراف کرد که در این تاریخ، در راس امور ایران، مرد سیاسی مقتدر و سپاهی کارآمدی وجود نداشت. فقدان قائممقام فراهانی که طراح نقشه فتح هرات بود، به عنوان کسی که میتوانست منشاء اثر شود، کاملاً محسوس بود. نبود نظم و ترتیب در اردوی محمدشاه و وجودنداشتن اتفاقنظر در بین صاحبمنصبان ایرانی سبب شد تا محاصره هرات ده ماه طول بکشد. درحالیکه در اوایل جنگ، تمام امراء افغانستان،جز کامرانمیرزا و وزیر او، خواهان پادشاه ایران بودند؛ اما طولانیشدن محاصره عامل اصلی، در ناکامی قشون ایران و از سرگیری دسیسههای انگلیسیها بود (محمود، 1378: 1/371). علاوهبر تصرف خارک به وسیله ناوگان انگلستان و تهدید آنها برای حمله به فارس و دیگر مناطق جنوب ایران، عوامل دیگری را نیز میتوان در ناکامی محمدشاه، برای تسخیر هرات و عقبنشینی از آنجا دخیل دانست، این عوامل عبارت است از: شوریدن اهالی اصفهان علیه والی آنجا؛ حملۀ بیدلیل علیرضاپاشا، وزیر بغداد به محمره یا خرمشهر (خورموجی، 1344: 27)؛ وقوع جنگ و درگیری داخلی در همدان و تویسرکان (قاجار، 1327: 264)؛ مواجهشدن سپاه قاجار با کمبود آذوقه (واتسن، 1340: 206)؛ اقدام آستین لیارد (Austin Liard) در تحریککردن محمدتقیخان، رئیس ایل بختیاری (شمیم، 1380: 147) و دیگر افراد و قبایل،به شورش، به بهانۀ اختلافات مذهبی؛ پشتیبانینکردن روسها از دولت ایران (Uluerler, 2015: P 809). محمدشاه به دنبال مراجعت از هرات، آجودانباشی را برای عرض تبریک سلطنت ملکه ویکتوریا و شکایت از مداخلات مکنیل و انعقاد عهدنامه دوستی با فرانسه، روانۀ لندن و اروپا کرد (سپهر، 1337: 2/73 و 74). در لندن پالمرستون، خواستههای خود را در نه گزینه، که شامل تخلیه قلعه غوریان و نمونههای دیگری بود، به آجودانباشی تسلیم کرد و سرانجام، شاه قاجار برای بازپسگیری خارک، بدون چون و چرا، به تمام خواستههای پالمرستون تن داد (هنت، 1327: 25 تا 32؛ واتسن، 1340، 222 تا 223). نامههای ارسالی وزیر امورخارجه ایران، در جمادیالاخری1255ق/اگوست1839 (نصیریمقدم، 1374: 225 و 226) و حاجمیرزاآقاسی در 14رجب1255ق/23سپتامبر1839به پالمرستون، حاکی از پذیرش تمامی شرایط اوست (نصیریمقدم، 1374، 233 و 234). پس از بازگشت محمدشاه از هرات، انگلیسیها تمام مساعی خود را به کار بردند تا نفوذ خود را در افغانستانگسترش دهند. آنها در سال 1255ق/1839م، شاهشجاع را بعد از مدتها تبعید در هند، با بیستهزار سپاهی، به همراه ویلیام مکناتن (William Macnaghten) روانۀ افغانستان کردند. شاهشجاع با تسخیر کابل، دوستمحمدخان را به هندوستان تبعید کرد و با تصرف قندهار، کهندلخان و برادرانش را مجبور کرد به محمدشاه پناهنده شوند (اعتمادالسلطنه، 1367: 3/1652؛ سپهر، 1337: 2/130؛ قاجار، 1327: 268 و 269). هدف انگلیسیها از لشکرکشی شاهشجاع، علاوهبر تصرف ممالک سند و اشغال افغانستان، مسلحکردن ممالک آسیای مرکزی علیه دولت ایران بود (محمود، 1378: 389 و 390). انگلیسیها سپس، پاتینجر را روانه هرات کردند تا در سایۀ پرداخت هفتهزار سکۀ طلا به کامرانمیرزا، برای مرمت هرات، در آنجا نیز رخنه کنند؛ اما یارمحمدخان حیلهگرانه پاتینجر را از هرات بیرون کرد (سپهر، 1337، 2/130) و نقشۀ انگلیسیها را برای نفوذ در آنجا عقیم گذاشت. تجاوز و تعدی نیروهای انگلیسیِ ملتزم شاهشجاع به مردم افغانستان، به همراه نیات آنها برای تصرف هرات و فراه و میمنه، کامرانمیرزا را واداشت تا شیرمحمدخان را برای شکایت از بدسلوکی آنها، روانۀ تهران کند و خطبه به نام محمدشاه بخواند (ریاضیهروی، 1369: 37). چنانکه سیر وقایع، از مراجعت محمدشاه تا استیلای یارمحمدخان بر هرات،نشان میدهد سیاست دولت انگلستان در این زمان، برآن بود تا با نشاندن شاهشجاع بر مسند شاهی کابل و فرستادن دارسی تود (Darcy Toud) به هرات، برای تطمیع یارمحمدخان، سراسر افغانستان را تحتنفوذ خود درآورد (طاهری، 1354: 2/240 و 241). اما گذشت زمان و ناکامی دیرپای شاهشجاع همراه با منفعتطلبی توأم با تزویر یارمحمدخان، سیاست آنان را محکوم به شکست کرد؛ زیرا با وجود اینکه کامرانمیرزا و یارمحمدخان در ماههای جولای و اوت1839/1255ق، دو معاهده با انگلیسیها منعقد کردند، در نامهای به محمدشاه خود را چاکران شاه اسلام پناه معرفی کردند. آنها بیان کردند که تنها به علت نیاز به پول، انگلیسیها را به مملکت خود راه دادهاند. در این زمان، حتی باوجود اصرار یارمحمدخان و آمدن برادران دوستمحمدخان به ایران، برای تقاضای مساعدت و لشکرکشی مجدد به افغانستان، دربار ایران به علت چشمزهری که از انگلیسیها دیده بود، از این موقعیت هیچ استفادهای نکرد (محمود، 1378: 2/454 تا 458).
انگلیسیها و سیاست جنگطلبی و اشغال جنوب ایران در دوره ناصرالدینشاه در نخستین سالهای سلطنت ناصرالدینشاه، صدراعظم وی، امیرکبیر، با درایت خود هرات و دیگر شهرهای افغانستان را که فتحعلیشاه و محمدشاه با قشونکشی موفق به مطیعکردن حکام آنجا نشده بودند، «به اطاعت آورد و این امیرنشین سرحدی را باجگزار کرد. بهطوریکه خانهای هرات و کابل و قندهار هر یک برای تقرب به دولت ایران بر دیگری پیشدستی میکردند و پیشکشهای نقدی و جنسی آنها به دربار ایران میرسید» (مستوفی، 1371: 1/68؛ ر.ک: محمود، 1378: 2/639 ؛ Uluerler, 2015: P 811). سیاست امیرکبیر در قبال مناطق افغانستان، از درخشانترین فصول زندگانی سیاسی او بود. وی با تثبیت حاکمیت ایران بر هرات، آنجارا داخل تشکیلات حکومت خراسان کرد. با تضمینکردن حکومت کهندلخان، در برابر تعرضهای امیر کابل و اجازه دستاندازیندادن به او، سردار قندهار را متعهد کرد تا در صلح و جنگ فرمانبردار شاه ایران باشد و مطلقاً با انگلیسیها مراوده نکند. همچنین با ملاطفت در حق دوستمحمدخان و تحریککردن وی به داشتن رفتار کجدار و مریز با انگلیسیها، سیاست پیشروی انگلستان در افغانستان را کُند و تا حدودی ابطال کرد (آدمیت، 1378: 612 و 613 ). دیپلماسی امیر در مواجهه با افغانها، براساس اصل مدارا و در معامله با انگلیسیها بر پایۀ حفظ رابطه دوستی و اتحاد بود (طاهری، 1354: 2/320). البته زمانیکه انگلیسیها با تحرکات سیاسی، قصد مداخله در روابط ایران با افغانها را داشتند، امیرکبیر همواره با قاطعیت مانع و سد راه آنها میشد (بهمنیقاجار، 1385: 154).در زمان صدارت امیر،پیشرفت سیاست ایران در هرات،به حدی رسیده بود که سفارت انگلیس هیچ خبری از اوضاع آنجا نداشت؛ چنانکه شیل سه روز پس از مرگ یارمحمدخان، از این خبر آگاهی یافت (آدمیت، 1378: 627). اما «خداوند نبخشد کسانی را که باعث قتل امیر شدند والا با بودن وی نفوذ روس و انگلیس [شاید] برای همیشه در آسیای مرکزی از بین میرفت و [...] چه بسا اگر صدارت امیرکبیر ده سال طول کشیده بود، نفوذ سیاسی دولت انگلیس در این ممالک برای همیشه از میان میرفت» (محمود، 1378: 2/639). امیرکبیر با اعمال چنین خطمشیهایی که با لیاقت و کاردانی وی در ساماندادن به امور سیاسی همراه بود، موفق به حفظ هرات و اعلام تابعیت امیر آنجا و دیگر نواحی افغانستان شد. تا یارمحمدخان حاکم هرات زنده بود، انگلستان نتوانست با او کنار بیاید. او دشمن انگلیس بود و اعتقاد داشت که افغانها بایستی با هم متحد شوند و به یاری ایران، سرزمین حود را از وجود عناصر انگلیسی پاک کنند (آدمیت، 1378: 627؛ ر.ک: انگلیش، 1383: 65). با مرگ او در سال 1268ق/1852م، ناصرالدینشاه به جبران خدمات وی و درخواست مردم، پسرش صیدمحمدخان را با اعطای لقب ظهیرالدوله به حکومت هرات منصوب کرد. وی با سوءتدبیر و رفتار نابخردانه خود، باعث رنجش مردم هرات و تحریک کهندلخان، برای حمله به هرات شد؛ اما حسامالسلطنه، حکمران خراسان، با اعزام به موقع نیرو به هرات، ضمن مجبورکردن کهندلخان به بازگشت به قندهار، باعث ابقاء مجدد ظهیرالدوله در هرات شد. ترس ناشی از نتایج احتمالی حاصل از اعلام اطاعت حاکم هرات و صدور فرمان ناصرالدینشاه، مبنی بر الحاق هرات به خاک ایران، واکنش انگلیسیهارا برانگیخت. چنانکه ابتدا لرد سالیسبوری (Salisbury) قطع روابط سیاسی را به شفیعخان،شارژدافر ایران در لندن، اعلام کرد؛ سپس شیل (Sheil)، وزیرمختار این کشور، در ربیعالثانی1269/ ژانویه1853، پیشنهاد ترک ایران و تصرف خارک را مطرح کرد (هنت، 1327: 41 و 42). تهدیدهای شیل و پافشاری دولت انگلستان به نتیجه رسید و در همین تاریخ، موفق به انعقاد قراردادی با آقاخان نوری، صدراعظم ایران، شدند. در این قرارداد، مقرر شد تا زمانی که نیروهای خارجی شهر هرات را تهدید نکنند، دولت ایران مجاز به فرستادن سپاه بدانسو نباشد و در صورت هجوم نیروهای خارجی نیز، بعد از مداخله در هرات و دفع دشمن، از آنجا عقب بنشیند. حاکم هرات در ضرب سکه به نام شاه ایران و ارسال آن به عنوان پیشکش و کمک نظامی به حکمران خراسان در صورت نیاز، مأذون و مختار باشد. در مقابل، انگلستان متعهد شد هرگز در امور داخلی و خارجی هرات مداخله نکند و رسول و نامه نفرستد و اگر خلاف آن ثابت شود، قرارداد باطل میشود (خورموجی، 1344: 130؛ سپهر، 1337: 3/ 198؛ هدایت، 1380: 10/8648 و 8649). در واقع،ناخشنودی و نارضایتی انگلستان از برقراری مناسبات دوستانه و اعلام تبعیت صیدمحمدخان و اقدام متقابل ناصرالدینشاه در ارسال خلعت و پیام تبریک برای وی، عامل اصلی برای تلاش انگلستان در انعقاد و قبولاندن این قرارداد به دولت ایران بود (Uluerler, 2015: P 811). آقاخان با مشارکت در انعقاد این قرارداد، نشان داد کهدر مقایسه با امیرکبیر، از استواری سیاسی چندانی برخوردار نیست؛ زیرا هنگامی که فشار چندانی از سوی انگلستان متوجه دولت ایران نبود و امرای هرات و قندهار از ایران فرمان میبردند، از حقوق ایران در هرات، در ازای بهرسمیت شناخته شدن حق ایران برای دفاع از هرات چشم پوشید. اوبرای نخستینبار، به انگلیسیها اجازۀ مداخله و حتی نوعی نظارت، در مناسبات دولت ایران با افغانها را داد (بهمنیقاجار: 1385: 155). به قولی: «هرگاه صدراعظم وقت ایران، به اندازۀ یک سرجوقۀ قشون انگلیس معلومات و تعصب داشت و میدانست وطن چیست و منافع ملت ایران کدام است هرگز چنین خطاها و گناهان کبیره را مرتکب نمیشد» (محمود، 1378: 2/651). مدتی بعد و در ماه ذیالحجه1270/سپتامبر1854، ظهیرالدوله محمدکاظمبیگ را با عریضهای به دربار ناصرالدینشاه فرستاد و مفتخر به دریافت خلعت شاهانه شد؛ اما توسط شیل و تامسن (Tomsen)،از کارداران دولت انگلیس، فریب خورد و خارج از قرارداد مذکور، با آنها به مکاتبه و مراسله پرداخت و طاغی شد (سپهر، 1337: 3/234). در رجب1271/آوریل 1855، با انتخاب چارلزموری (Charles Murray)، به عنوان وزیرمختار، روابط ایران و انگلیس وارد دور جدیدی شد. از همان آغاز ورود موری به تهران، شاه و وزرای او، نظر خوشی به او ابراز نکردند؛ زیرا موری با خود، هدیه و پیشنهاد برای وام و عهدنامهای که آنها در انتظارش بودند، نیاورده بود. سرانجام مسائل مذکور، به همراه نادیدهگرفتن تمایلات آقاخان در انتصابنکردن میرزاهاشمخان، به عنوان وکیل سفارت انگلستان در شیراز، سبب شکلگیری مناقشات طولانی بین موری باشاه و صدراعظم ایران شد. در نتیجۀ این مناقشات، موری سفارت انگلیس را تعطیل کرد و با گذاشتن استیونز (Stevens) در تهران، عازم بغداد شد. در این زمان، حتی نامهنگاریهای متعدد و بینراهی موری برای کلارندن (Clarendon)، به همراه نامههای ارسالی استیونز، میرفت تا کابینۀ پالمرستون را که فاقد هرگونه اتفاقنظری بود، به جنگ علیه ایران تحریک کند (رایت، 1368: 216 تا 221). با کشتهشدن صیدمحمدخان در سال 1272ق/1855م و استقرار محمدیوسفخان در هرات، دوستمحمدخان با مرگ کهندلخان، ابتدا قندهار را متصرف شد؛ سپس، یکی از پسران خود را مأمور تجاوز به سیستانوبلوچستان کرده و بعد عزم تسخیر هرات کرد. اقدامات وی را ناشی از تحریکات دولت انگلستان و وزیرمختارش شیل دانستهاند.این عمل سبب ارسال عریضه دادخواهیِ خویشاوندان کهندلخان و نامۀ سردارعلیخان، از سیستان و سرانجام پناهندهشدن محمدیوسفخان به ناصرالدینشاه شد (سپهر، 1337: 3/251؛ اعتمادالسلطنه، 1366: 2/1245 و 1246؛ خورموجی، 1344: 176). محرکهای دوستمحمدخان برای حمله به هرات را میتوان در همراهینکردن دولت ایران با وی، برای مقابله با شاهشجاع، تصرف کابل در سال1258ق/11842م به وسیلۀ سردارپولاک (Pollock)، رفتن جان لارنس (John Lawrence) به کابل برای انعقاد معاهدۀ دوستی و سرانجام اقدام انگلیسیها در صرف پول، برای جلب هواداری مردم و اعیان هرات، برای او خلاصه کرد (شمیم، 1380: 181 و 182). در ابتدا، آقاخان تلاش کرد تا با دادن لقب مظفرالدوله به پسر کهندلخان و ارسال نامۀ ملامتآمیز برای دوستمحمدخان، بر این بحران غلبه کند؛ اما دوستمحمدخان نه تنها به نامۀ صدراعظم وقعی ننهاد، بلکه با امیران هرات نیز همدست شد. در این زمان، دولت ایران متوجه شد که کار افغانستان با اعطای لقب و نوشتن نامه سروسامان نخواهد گرفت (مستوفی، 1371: 1/83)؛ پس حسامالسلطنه را به عنوان حکمران خراسان، مأمور رفع اختلال افغانستان کرد (هدایت، 1380: 10/ 8733؛ سپهر، 1337: 3/252). حسامالسلطنه ابتدا در 23 رجب 1273 ق/19 مارس 1857، قلعه غوریان را با وجود اقدامات تدافعی و خرابکارانۀ محمدیوسفخان فتح کرد (خورموجی، 1344: 178)؛ سپس در 26رجب، هرات را محاصره کرد و محمدیوسفخان را که محرکان وی دوستمحمدخان و کارداران انگلیسی بودند (هدایت، 1380: ۱۰/8833) وادار به درخواست صلح کرد. اما محمدیوسفخان با دادن وعده و وعید، مدتی حسامالسلطنه را معطل کرد تا اینکه سرتیپ عیسیخان با دستیافتن به او و فرستادنش به نزد حسامالسلطنه، با تحریک دوستمحمدخان، مدعی حکمرانی هرات شده و به مقاومت پرداخت (سپهر، 1337: 3/254 تا 256؛ اعتمادالسلطنه، 1366: 2/1267 تا 1269). هنوز مذاکرات ایران و انگلستان، بر سر قضیۀ موری، به نتیجه نرسیده بود که قضیۀ هرات نیز به آن اضافه شد و این قضیه در نزد دولت پالمرستون، اهمیت بیشتری یافت. انگلیسیها در اوایل ماه ژوئیه1856/ ذیالقعده 1273، براساس مفاد قرارداد 1269ق/1852م، به صدراعظم ایران برای عقبنشینی فوری از هرات هشدار دادند. ده روز بعد نیز، به حکومت هندوستان مأموریت دادند تا نیروهای خود را به سوی خارک و بوشهر اعزام کند. زمانی که انگلیسیها پاسخ آقاخان را به اتمام حجت ماه ژوئیه، رضایتبخش نیافتند، در اواخر ماه سپتامبر 1856/ محرم1273، تصمیم به جنگ گرفتند (رایت، 1368: 222). در پاسخ به این پرسش که چرا پالمرستون رسماً به دولت ایران اعلام جنگ نداد و حکومت انگلیسی هند، مأمور جنگ با ایران شد، باید گفت که اعلام جنگ از سوی دولت انگلستان، مستلزم آن بود تا پارلمان به تشکیل جلسه فراخوانده شود. پارلمانی که در تعطیلات به سر میبرد و احتمالاً دولت را به علت اعلام جنگ، در معرض انتقادات علنی خود قرار میداد؛ علاوهبراین، هیئت وزیران نیز درباره اعلام جنگ دچار دو دستگی بودند و به همین علت، حکومت انگلیسی هند مأمور جنگ با ایران شد (رایت، 1359: 76). سرانجام با سختشدن محاصره، عیسیخان با فرستادن سفیری برای کمیسر کل پنجاب، از انگلیسیها درخواست کمک نظامی و مالی کرد؛ اما دریافتنکردن کمک (انگلیش، 1383: 89) سبب شد، در 25صفر1273/25اکتبر1856، او با گرفتن اماننامه تسلیم و در مسجدجامع هرات، خطبه به نام ناصرالدینشاه خوانده شود (هدایت، 1380: 10/8835 و 8836؛ سپهر، 1337: 3/275 تا 277؛ اعتمادالسلطنه، 1366: 2/1270). از نتایج آنی فتح هرات، اعلام اطاعت حکام تاش، قوزغان، میمنه، اویماقات پشتکوه و قندوز از حسامالسلطنه بود (هدایت، 1380: 10/ 8854). حسامالسلطنه در نامهای که بعد از فتح هرات، برای آقاخان ارسال کرد نوشت: «اگر خیال اولیای دولت تصرف قندهار و کابل است، حالا که به حمدالله هرات مفتوح شد و از این عمل آسودگی دست داد اسباب آن صفحات هم در دست است. هر که را به این خدمت مامور خواهند فرمود، بفرمایند.» (صفایی، بیتا: 53). حسامالسلطنه حتی در عریضهای که برای شاه قاجار نوشت، ضمن بیان شورش سپاهیان هند، از وی خواست تا به او اجازه داده شود تا با قشونی که همراه دارد، عازم هندوستان شود. اما آقاخان در نزد شاه، سعایتها کرد و دلایل و شواهدی آورد که اگر حسامالسلطنه به هندوستان برود، سلطنت ایران را هم رایگان به دست خواهد آورد (ساسانی، 1338: 1/29 تا 31). سرانجام درحالیکه برای دستیابی به نتایج بهتر، حسامالسلطنه «میبایست بلافاصله به سمت قوای دوستمحمدخان قشون بکشد و او را از قندهار بیرون و از حکومت کابل معزول کند و انگلیسیها را با کار تمامشده مواجه نماید؛ ولی مثل واقعۀ خان خیوه خود را مشغول برخورداری از لذت این فتح کرده به موجب عادت خود مقداری نشان و امتیاز برای روسای قشون فاتح فرستاد» (مستوفی، 1371: 1/84). انگلیسیها در ابتدا برآن بودند تا دوستمحمدخان را آماده و عازم جنگ با ایران کنند؛ اما ازآنجاکه نیروهای نظامی موجود دوستمحمدخان و کمکهایی که قرار بود برای جنگ با نیروهای ایرانی، در اختیار او گذاشته شود، ناکافی بود، این نقشه عملی نشد؛ لذا انگلیسیها با چشمپوشی از این نقشه، مستقیماً به مداخله سیاسی و نظامی روی آوردند (Uluerler, 2015: P 812). سرانجام سهولت حمله به ایران، از طریق خلیجفارس و بنادر و سواحل آشنای آن و آگاهی از وضع کشور و قشون ایران، سبب شد تا حکومت انگلیسی هند نیروهای خود را از بمبئی به سوی آبهای ایران روانه کند (انگلیش، 1383: 95 و 96). انگلیسیها سپس، اولتیماتومی ششمادهای که شامل گزینههایی همچون: خروج فوری سپاه ایران از هرات و صرفنظرکردن از آنجا و سایر نقاط افغانستان و معزولکردن آقاخان بود، به وسیله سفیرشان در استانبول، به وزیرمختار ایران، یعنی فرخخان امینالملک، تسلیم کردند. او نیز شرایط اولتیماتوم را پذیرفت. در واقع، حکومت انگلیسی هند زمانی به دولت ایران اولتیماتوم داد که خارک را تصرف کرده بود و بوشهر را گلولهباران میکرد. آنها با شنیدن سخنان ناصرالدینشاه، در قبال اولتیماتوم، قوایی به فرماندهی جیمز اوترام (James Outram) روانه سواحل ایران کردند. بیکفایتی و ضعف حسنعلیخان دریابیگی و خانلرمیرزا احتشامالدوله سبب شد تا انگلیسیها، در 26جمادیالثانی1273/4مارس1857، بوشهر و در 27 مارس/۲۰رجب، محمره و اهواز را متصرف شوند (شمیم،1380: 231 تا 238؛ ر.ک: هدایت، 1380: 10/8860 تا 8862؛ واتسن، 1340: 291 تا 303). علاوهبر تجاوز انگلیسیها به جنوب ایران، عوامل متعددی سبب پذیرش شرایط صلح انگلیسیها، از طرف دولتمردان ایران شد؛ این عوامل عبارت است از: رشوهگرفتن فرخخان از دولت انگلیس (اعتمادالسلطنه، 1357، 88 و 89)؛ ترس و جبن باطنی ناصرالدینشاه در همراهینکردن او با سپاه ایران، برخلاف رویه پدرش؛ استفادهنکردن دولت ایران از شورش به وجود آمده در هندوستان؛ مخالفت آقاخان با طرح جنگی حسامالسلطنه (مستوفی، 1371: 85 و 86)؛ خیانت و اهمالکاری آقاخان و سازش او با انگلیسیها، برای حفظ مقام صدارتش (اعتمادالسلطنه، 1349: 239؛ اعتمادالسلطنه، 1357: 88 و 89). شاید این رویه آقاخان، ناشی از در تنگنا قرارگرفتن او بود که به حکم ضرورت، میبایست پاداش زحمات دو وزیر مختار انگلیس، یعنی فرانت و شیل را میپرداخت (طباطبایی مجد، 1373: 211). دولت ایران با سنگیندیدن شرایط پیشنهادی انگلیسیها، فرخخان را مأمور کرد تا به جای مذاکره با وزیرمختار انگلیس در استانبول، رضایت خاطر وزیرمختار آمریکا را برای میانجیگری جلب کند؛ اما وزیرمختار آمریکا با استناد به دکترین مونروئه، حاضر به قبول این تقاضا نشد. پس به دستور ناصرالدینشاه، فرخخان عازم فرانسه شد (هوشنگ مهدوی، 2535: 263) با این امید که شاید، با وساطت امپراتور فرانسه و در شرایطی بهتر، دولت انگلستان حاضر به صلح شود. همزمان دولتمردان انگلستان نیز با آگاهی از نارضایتی مردم از جنگ و بیعلاقگی حکومت انگلیسی هند برای ادامهدادن جنگ، به علت متقبلشدن بیشترِ مخارج این لشکرکشی، با نظر فرخخان برای انجام مذاکرات در پاریس موافقت کردند (رایت، 1368: 224 و 225). در واقع، رفتن فرخخان به دربار ناپلئونسوم بیشتر، به نفع انگلیس و خبطی سیاسی به ضرر ایران بود؛ زیرا به هنگام تبدیل رژیم جمهوری به امپراتوری در فرانسه، پالمرستون اولین کسی بود که امپراتوری ناپلئونسوم را به رسمیت شناخته بود. آیا ناپلئون که مدیون پالمرستون بود، برای ادای قرض خود، جانب انگلیس را میگرفت یا ایران؟ (ساسانی، 1338: 1/28 تا 32). مذاکرات صلح بین فرخخان و لرد کاولی (Cowley)، سفیر انگلیسیها در پاریس، با وساطت ناپلئون شروع شد. در ابتدا فرخخان به عهدنامۀ 1229ق/1814م، ایران و انگلیس متمسک شد و طرفداری دولت انگلستان از افغانستان را غیرقانونی ذکر کرد؛ اما انگلیسیها که همیشه عهود خود را فدای منافع میکردند، به سخنان وی وقعی نگذاشتند. تا اینکه با وقوع شورش در هندوستان، سفیر انگلستان وادار به تجدید مذاکره با فرخخان شد (مستوفی، 1371: 1/85)؛ زیرا صلح با ایران، برای انگلیسیها اضطراری بود و به آنها اجازه میداد از افسران و قشون انگلیسی، برای سرکوبی شورش هندوستان بهره ببرند (انگلیش، 1383: 169 و 170). سرانجام در 7رجب1273/4مارس1857، در پاریس عهدنامهای بین فرخخان و کولی، با وساطت ناپلئون، در 15 فصل منعقد شده که به عهدنامۀ پاریس معروف شد (هدایت، 1380: 10/8898 تا 8903؛ خورموجی، 1344: 214 تا 218؛ سپهر، 1337: 3/ 352 تا 357). به موجب فصول پنجم و ششم و هفتم این معاهده، دولت قاجار متعهد شد که ضمن تخلیۀ هرات و دیگر نقاط افغانستان، از اظهار سیادت خود بر این مناطق چشمپوشی کند؛ از امرا و حکمرانان افغان هیچگونه علامت اطاعت، از قبیل سکه و خطبه و باج مطالبه نکند و از مداخله در امور داخلی افغانستان خودداری کند؛ استقلال آن را به رسمیت بشناسد و انگلستان را واسطۀ رفع اختلاف با افغانها قرار دهد (محمود، 1378: 695 تا 700). در واقع، براساس مفاد سه فصل مذکور، تمامیت ارضی ایران نادیده گرفته شد و انگلستان بعد از سالها رقابت با دولت قاجار، موفق به جداکردن افغانستان از خاک ایران شد.
نتیجه افغانستان از همان نخستین سالهای تأسیس سلسلۀ قاجاریه، به علت همجواری با هندوستان، توجه قدرتهای اروپایی و اورآسیایی را برای عملیکردندن سیاستهای استعماریشان جلب کرد. ازیکسو فرانسه و سپس، روسیه درصدد عبور از این منطقه، برای تسلطیافتن بر هندوستان و فشارآوردن بر انگلستان بودند. انگلستان و کمپانی هندشرقیاش نیز، درصدد تبدیل آن به منطقهای حائل و مستقل، برای ممانعت از دسترسی این دو به خاک هندوستان بود. ازسویدیگر، امرای افغان نیز با سیاستهای مزورانۀ خود، در استفادۀ دو جانبه و مقطعی از دولت قاجار و دولت و کمپانی هندشرقی انگلستان، در جهت برآوردهکردن منویات خود، برای کسب استقلال بودند. در ابتدا و در زمان سلطنت فتحعلیشاه، ترس و واهمه انگلیسیها از حملات با سابقه امرای افغان و حملات احتمالی فرانسیها و روسها به این منطقه، باعث اهمیتیافتن افغانستان و شهرهای مهم آن در نزد انگلیسیها شد؛ همچنین مسبب برقراری نخستین ارتباطات و انعقاد نخستین قراردادها، با محوریت افغانستان و چگونگی مقابله با تهاجمات افغانها، به دولت قاجار شد. انگلیسیها با زیرکی تمام، با انعقاد این قراردادها و صرف کمترین هزینهها، شاه قاجار و نایبالسلطنۀ وی، عباسمیرزارا که به دنبال متحدی برای مقابله با فزونخواهی روسها در قفقاز و اعادۀ حاکمیت ایران بر مناطق افغاننشین شرق خراسان بودند، واداشتند تا با اقدامات به موقع خود، مانع از حمله زمانشاه به هند و سپس، شروع جنگ داخلی برای جلوگیری از تمرکز قدرت در افغانستان شوند. در دورۀ محمدشاه سیاست انگلیسیها در قبال دولت قاجار و افغانستان، به عللی همچون حذف رقیب سنتیشان، یعنی فرانسه و تهدیدنشدن هندوستان به وسیله امرای دُرانی، به کلی تغییر کرد. آنها اینبار، با مداخلۀ مستقیم در امور هرات و دیگر نقاط افغانستان، در زمان محاصرۀ هرات به وسیلۀ محمدشاه به بهای رقابت با دولت روسیه و ترس از اقدامات این دولت در تحریککردن شاهقاجار برای فتح هرات،با هدف اعمال نفوذ در افغانستان، تمام تعهدات خود در قبال دولت ایران، براساس عهدنامههای دوره فتحعلیشاه را نقض کردند. سپس با تصرف خارک و تهدید به لشکرکشی به جنوب ایران، هم تمامیت ارضی ایران را نادیده گرفتند و هم شاه ایران را از حق تنبیهکردن حاکم هرات، به علت عهدشکنی و تجاوز به برخی نواحی خراسان و سیستان محروم کردند. آنها در این راه، حتی پا را از عرصۀ سیاست هم فراتر گذاشتند و با اقدام مکنیل در نامهنگاری به شفتی، مجتهد و عالم معروف، در سیاست داخلی و اوضاع اجتماعی ایران مداخله کردند.آنان با پیشدستی بر شاه قاجار، نه تنها نشان دادند که تا چه حد با خلقوخوی مردم ایران، در لبیکگفتن به حکم جهاد علما آشنا هستند، بلکه با این کار خود، محمدشاه را از استفاده حکم جهاد برای به غلیاندرآوردن نیروهای مردمی، برای مقابله با مداخلات و تجاوزات انگلیسیها در آینده محروم کردند. در دورۀ ناصری، انگلیسیها از بیدرایتی ناصرالدینشاه و خیانت و اهمالکاری آقاخان حداکثر بهره را بردند.آنها در بدو امر،با تحمیلکردن قرارداد 1269ق/1857م، دولت ایران را از اعمال حقوق خود در هرات محروم کردند؛ سپسبه حق خود، برای مداخله و نظارت در مناسبات ایران با افغانها جنبۀ قانونی دادند و این چنین، گامابتدایی را برای جداکردن افغانستان از ایرانِ دورۀ قاجار برداشتند. سرانجام انگلیسیها با استفاده از عبرتنگرفتن ناصرالدینشاه از علل ناکامی طرح جنگی محمدشاه، با وجود فتح هرات به وسیلۀ سپاهیان قاجار و بروز شورش در هند،دوباره با تصرف خارک و بخش عظیمی از جنوب ایران که ناصرالدینشاه هیچ اقدام بهینهای برای مقابله با تهاجمات احتمالی انگلیسیها به جنوب ایران نکرده بود، شاه قاجار را مجبور به تخلیه هرات و در نهایت، پذیرش عهدنامۀ پاریس، با همکاری فرانسویها کردند. علت کامیابی انگلیسیها در جداکردن هرات و دیگر نقاط افغانستان، در دورۀ سه شاه مذکور قاجار را بایستی در این عوامل دانست: اقدامات کمپانی هندشرقی و دولت انگلستان، در اعزام مأموران و سفرایی برای تهییج و تحریک و امدادرسانی به امرای افغان، برای ضدیت با دولت ایران؛ فقدان پشیبانی مالی به موقع دولت قاجار، از امرای افغان؛ وجود حس رقابت و نبود اتحاد میان این امرا و متمرکز نبودن حکومت در افغانستان و تقسیم قدرت در هرات و کابل و قندهار که دولت ایران هیچ استفادهای از آن نکرد. | ||
مراجع | ||
الف. کتابها . آدمیت، فریدون، (1387)،امیرکبیر و ایران، تهران: خوارزمی . آوری، پیتر و دیگران، (1387)، تاریخ ایران دوره افشار، زند و قاجار، تاریخ کمبریج، به سرپرستی پیتر آوری، ترجمه مرتضی ثاقبفر، تهران: جامی. . اتحادیه، منصوره، (2535)،گوشههایی از روابط خارجی ایران،تهران: آگاه. . اعتمادالسلطنه، محمدحسنخان، (1367)، تاریخ منتظم ناصری، تصحیح محمداسماعیل رضوانی، ج۳، تهران: دنیای کتاب. . ----- ، (1366)، مرآهالبلدان،تصحیح عبدالحسین نوایی و میرهاشم محدث،ج1 و 2 و 3، تهران: دانشگاه تهران . ----- ، (1349)، صدرالتواریخ، به اهتمام محمد دهشیری، تهران: وحید . ----- ، (1357)، خلسه؛ مشهور به خوابنامه، به کوشش محمود کتیرایی، تهران: توکا. . اعتضادالسلطنه، علینقیمیرزا، (1365)، تاریخ وقایع و سوانح افغانستان، به تصحیح میرهاشم محدث، تهران: امیرکبیر. . ----- ، (1370)، اکسیرالتواریخ؛ تاریخ قاجاریه از آغاز تا سال 1259ﻫ، به اهتمام جمشید کیانفر، تهران: ویسمن. . انگلیش، باربارا، (1383)، جنگ ایران و انگلیس؛ جدایی هرات،ترجمه منصوره اتحادیه و سعاد پیرا، تهران: تاریخ ایران. . حائری، عبدالهادی، (1380)، نخستین رویاروییهای اندیشهگران ایران با دو رویه تمدن بورژوازی غرب، تهران: امیرکبیر . خورموجی، محمدجعفر، (1344)، حقایقالاخبار، به کوشش حسین خدیو جم، تهران: زوار. . رایت، دنیس، (1359)، انگلیسیها در میان ایرانیان، ترجمه لطفعلی خنجی، تهران: امیرکبیر. . ----- ، (1368)، ایرانیان در میان انگلیسیها، ترجمه کریم امامی، تهران: نو. . ریاضیهروی، محمدیوسف، (1369)، عینالوقایع؛ تاریخ افغانستان در سالهای 1207-1324ﻫ، به کوشش محمدآصف فکرتهروی، تهران: محمود افشار یزدی. . ساسانی، خانملک، (1338)، سیاستگزاران دورۀ قاجاریه، ج1و2، تهران: بابک. . سایکس، سرپرسى، (1380)، تاریخ ایران،ترجمه: سیدمحمدتقى فخرداعى گیلانى،ج1و 2، تهران: افسون. . شیرازی، میرزافضلالله، (1380)، تاریخ ذوالقرنین، تصحیح و تحقیق ناصر افشارفر، ج1، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی. . سیمونیچ، ای.او، (1353)، خاطرات وزیرمختار؛ از عهدنامه ترکمنچای تا جنگ هرات، ترجمه یحیی آرینپور، تهران: پیام. . شمیم، علیاصغر، (1380)، ایران در دوره سلطنت قاجار، تهران:زریاب. . صفایی، ابراهیم، (بیتا)، یکصد سند تاریخی «دوران قاجاریه»، تهران: بابک. . طاهری، ابوالقاسم، (1354)، تاریخ روابط بازرگانی و سیاسی انگلیس و ایران از دوران فرمانروایی مغولان تا پایان قاجاریه،ج1و2، تهران: انجمن آثار ملی. . طباطبایی مجد، غلامرضا، (1373)، معاهدات و قراردادهای تاریخی در دوره قاجاریه، تهران: محمود افشار یزدی. . قاجار، جهانگیرمیرزا، (1327)، تاریخ نو؛ شامل حوادث دوره قاجاریه از سال 1240-1267ﻫ، به سعی و اهتمام عباس اقبال، تهران: علمی. . قاظییها، فاطمه، (1380)، اسنادی از روابط خارجی ایران و روسیه از دوره ناصرالدینشاه تا سقوط قاجاریه، تهران: وزارت امورخارجه. . کاتبهزاره، ملافیضمحمد، (1372)، سراجالتواریخ، ج1و2، تهران: بلخ. . کارلوتیز، پیو، (1359)، رقابت روس و انگلیس در ایران و افغانستان، ترجمه عباس آذرین، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب. . کاظمزاده، فیروز، (1371)، روس و انگلیس در ایران 1864-1914؛ پژوهشی درباره امپریالیسم، ترجمه منوچهر امیری، تهران: انقلاب اسلامی. . کدی،نیکی.آر، (1385)، ایران دوره قاجار و برآمدن رضاخان، ترجمه مهدی حقیقتخواه، تهران: ققنوس . کرزن، جورج ناتانیل، (1380)، ایران و قضیه ایران، ج1و 2، ترجمه: غلامعلى وحیدمازندرانى، تهران: علمى و فرهنگى. . کلی، جی. بی، (1378)، لشکرکشی ناپلئون به مصر و رقابت فرانسه و انگلیس در ایران، ترجمه حسن زنگنه، قم: همسایه. . کاووسیعراقی، محمدحسن، (1381)، فهرست اسناد مکمل قاجاریه «جلدهای 15-23»، تهران: وزارت امورخارجه. . واتسن، رابرتگرانت،(1340)، تاریخ قاجار، ترجمه عباسقلی آذری، بیجا، بینا. . لسانالملک سپهر، محمدتقیخان، (1337)، ناسخالتواریخ؛دوره کامل تاریخ قاجاریه،تصحیح جهانگیر قائممقامی،ج1و2 و 3، تهران: امیرکبیر. . مارکام، کلمنت، (1364)، تاریخ ایران دوره قاجار، ترجمه میرزارحیم فرزانه، به کوشش ایرج افشار، تهران: فرهنگ ایران. . مستوفی، عبدالله، (1371)، شرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه، تهران: زوار. . محمود، محمود، (1378)، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن نوزدهم میلادی، ج1و 2و3، تهران: اقبال . میرزاصالح، غلامحسین، (1365)، اسناد رسمی در روابط سیاسی ایران با انگلیس و روس و عثمانی، تهران: تاریخ ایران. . نصیریمقدّم، محمّدنادر، (1374)، گزیده اسناد سیاسی ایران و افغانستان «مسئله هرات در عهد محمّدشاه قاجار»، تهران: وزارت امورخارجه. . نوایی، عبدالحسین، (1369)، ایران و جهان، ج2، تهران: هما. . هدایت، رضاقلیخان، (1380)، تاریخ روضهالصفا ناصری، به تصحیح و تحشیه جمشید کیانفر، ج9، تهران: اساطیر . هنت، کپیتن، (1327)، جنگ انگلیس و ایران در سال 1273ﻫ.ق، ترجمه حسین سعادت نوری، با حواشی و اضافات به قلم عباس اقبال، تهران: شرکت سهامی چاپ. . هوشنگمهدوی، عبدالرضا، (2535)، تاریخ روابط خارجی ایران، تهران: امیرکبیر ب. مقالات فارسی . آذرنیوشه، عباسعلی، (1393)،«نقش کمپانی هند شرق انگلیس در تشدید کشمکشهای استعماریدر ایران آغاز عصر قاجار 1750-1859م»، مطالعات شبهقاره، دانشگاه سیستانوبلوچستان، س۶، ش۲۰، ص7 تا 42. . امانت، عباس، (1369)، «پیشوای امت و وزیرمختار بیتدلیس انگلیس؛ مراسله حاج سیدمحمدباقر شفتی حجهالاسلام و سرجان مکنیل در قضیه لشکرکشی محمدشاه به هرات»، ایرانشناسی، س۲، ش۵، ص11 تا 42. . بهمنیقاجار، محمدعلی، (1385)، «واپسین تلاشها برای جلوگیری از جدایی سیاسی ایران و افغانستان»، اطلاعات سیاسی اقتصادی، س۲۱، ش۵ و ۶، ص146 تا 157. . مارکس، کارل، (1387)، «دو مقاله درباره جنگ انگلیس و ایران بر سر هرات»،حافظ، ترجمه سیروس سهامی، ش54، ص9 تا 12. ج. مقالات انگلیسی Alder, G. J (1974), The Key to India?Britain and the Herat Problem 1830-1863 – Part 1, Source: Middle Eastern Studies, Vol. 10, No. 2 (May, 1974), pp. 186-209, Published by: Taylor & Francis, Ltd.Stable URL: http://www.jstor.org Mikhail, Volodarsky(1985), Persia's Foreign Policy between the Two Herat Crises, 1831-56, Middle Eastern Studies, Vol. 21, No. 2 (Apr, 1985), pp. 111-151, Published by: Taylor & Francis, Ltd.Stable URL: http://www.jstor.org Morrison,Alexander (2014),Twin Imperial Disasters. The invasions of Khiva and Afghanistan in the Russian and British oficial mind, 1839–1842, Modern Asian Studies, Volume 48, Issue 01, (January 2014), pp 253–300,URL:http://journals.cambridge.org/abstract_S0026749X13000036 د. مقالات ترکی Uluerler, Sıtkı (2015),HERAT MESELESİ VE İRAN-İNGİLİZ SAVAŞININ (1856-1857) OSMANLI DEVLETİ’NE ETKİLERİ, Turkish StudiesInternational Periodical For The Languages, Literature and History of Turkish or Turkic Volume 10/1 (Winter 2015), p 803-824 DOI Number: http://dx.doi.org/10.7827/TurkishStudies.7546 ISSN: 1308-2140, ANKARA-TURKEY | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 9,553 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 985 |