تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,658 |
تعداد مقالات | 13,566 |
تعداد مشاهده مقاله | 31,225,175 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,302,278 |
شالبافی کرمان در دوره قاجار(1296-1209) | ||
پژوهش های تاریخی | ||
مقاله 2، دوره 7، شماره 1، خرداد 1394، صفحه 1-18 اصل مقاله (231.28 K) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
نویسنده | ||
رضا صحت منش* | ||
چکیده | ||
چکیده شالبافی و بافت منسوجات پشمی از سابقه دیرینهای در کرمان برخوردار است و پشم و شال کرمان از مهمترین کالاهای صادراتی کرمان تا قبل از دوره قاجار بود. این صنعت در دوره قاجار شکوفا شد و کرمان مهمترین منطقه شالبافی در ایران بود. بخش مهمی از رشد این حرفه ناشی از محیط جغرافیائی کرمان و نواحی آن بود که باعث میشد پشم و کرک مرغوبی در این منطقه به عمل آید. گسترش این حرفه جمعیت انبوهی از شالبافان و بافندگان را پدید آورد که تقریبا دوسوم جمعیت شهر کرمان را تشکیل می-دادند و منشا حرکتهای اعتراضی در اواخر قاجاران شدند. شرایط نامناسب زیستی و بهداشتی، فقدان قوانین حمایتی، نداشتن شورا و صنف، شکاف طبقاتی و اجتماعی کرمان، مهمترین مشکلات این قشر عظیم بود که آنها را وا میداشت تا نسبت به این شرایط نامناسب واکنشهائی مستقیم و غیر مستقیم بروز دهند. در اواخر دوره قاجار، فرشبافی رونق گرفت و جای شالبافی را گرفت. از این رو پژوهش حاضر در پی آن است شالبافی و بافندگی در کرمان دوره قاجار و شرایط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی موثر بر بافندگان را بر پایه روش توصیفی-تحلیلی و با استفاده از منابع تاریخ محلی کرمان، سفرنامهها و آثار جدید بررسی کند. | ||
کلیدواژهها | ||
پشم؛ شالبافان؛ فرشبافان؛ کرمان؛ قاجار | ||
اصل مقاله | ||
مقدمه شالبافی در هند و ایران از رونق چشمگیری برخوردار بوده است. در هند، کشمیر مهمترین منطقه شالبافی بود و در ایران هم دو منطقه خراسان و کرمان کانون شالبافی بودند. در کرمان از گذشتههای دور تا دوره معاصر، بستر مناسبی برای شکلگیری فعالیتهای کارگاهی و صنایع دستی وجود داشته است. فرشبافی و شالبافی از جمله صنایع دستی پرارزشی بودند که در این سرزمین سر برآوردند. شالبافی حداقل از یک هزاره قبل از دوره قاجار در کرمان حرفه پررونقی بود؛ اما در دوره قاجار به اوج شکوفایی و بالندگی رسید و جمعیت عظیمی از بافندگان شال شکل گرفت که در برخی از منابع تا دوسوم جمعیت کرمان هم ذکر شدهاند. شال به کالایی مهم در تجارت و اقتصاد کرمان تبدیلشد و شالبافان در برهه زمانی دهه آخر قرن سیزدهم، در کرمان منشأ اعتراضات عمدهای بودند. در شورش نان و درگیری شیخی و متشرعه حضور فعالی داشتند و پای ثابت اعتراضات و تحصنها بودند. از این رو، سؤال اصلی این است که چه عواملی به شکلگیری و گسترش شالبافی در کرمان دوره قاجار منجر شد و علت حضور آنها در صحنه اجتماع کرمان و اعتراضات آنها چه بود؟ بر این پایه، با استناد به منابع تاریخ محلی کرمان، سفرنامهها و پزوهشهای جدید فرضیه پژوهش با رهیافتی تاریخی به بوته نقد و بررسی گذاشته شده و تحقیق پیش رو در پی آن است تا علت سربرآوردن این قشر عظیم شالباف و فرشباف را در صحنه اجتماعی کرمان و از این رهگذر حضور فعال آنان را در تحولات اجتماعی این شهر بررسی کند. از آنجا که بافندگی گویای اقتصاد کارگاهی در کرمان بود و آنها کارگر محسوب میشدند و ظهور آنها نشاندهنده تغییر و تحولات اقتصادی و فرارفتن از کشاورزی به اقتصادی کارگاهی و صنعتی بود، پژوهش حاضر میتواند بر شرایط زیستی و معیشتی کارگران و روابط موجود بین کارگر و کارفرما در مرحله ظهور این قشر پرتو افکند.
پیشینه شالبافی شالبافی از صنایعی است که در جغرافیای ایران به وجود آمد و از ایران به شبه قاره هند انتقال یافت(عطائی، 1387: 393). ظاهرا شال به معنای پتوست که یکی از امرای همایون به نام میرزا حیدر در هند، هنگام دریافت دو تخته پتو آنها را شال نامید و این نام روی آنها باقی ماند؛ زیرا این امیر از اهالی کاشغر بود که آنها پتو را به زبان کاشغری شال میگفتند (عطائی، 1387: 395). یکی از مراکز مهم بافندگی ایران از گذشتههای دور کرمان است که نواحی آن از دیرباز به صنایع بافندگی و پشمی میپرداختند و این صنایع حداقل از یک هزاره قبل از قاجاران در کرمان برقرار بوده است. بم یکی از شهرهایی بود که در قرن چهارم هجری پارچههای پنبهای و نخی زیبایی تولید میکرد که فوقالعاده بادوام و برای چند سال قابل نگهداری بود. بخش مهمی از لباس سلاطین را بافندگان در بم تهیه میکردند. پارچهها و منسوجات تهیه شده در بم نه تنها در بازارهای داخلی به فروش میرفت؛ بلکه بخش مهمی از آن به عراق و مصر هم صادر میشد(ابن حوقل، 1345: 77). از دیگر نواحیی که بافندگی در آن سابقه طولانی دارد، راین از توابع کرمان و ناحیه زرند است که پارچههایی شبیه به بم و با کیفیت عالی تولید میکردند و بخش مهم آن صادر میشد(مؤلف ناشناخته،1372: 370؛ مقدسی، 1361: 688؛ اصطخری، 1347: 144). بارتولد در مورد پیشینه شالبافی و قالیبافی در بم و کرمان مینویسد: «... در آن زمان(قرن دهم میلادی) بافتن شالهای کرمان که تا به امروز معروف است، در بم تمرکز یافته بود.... در این زمان، علاوه بر شالهای کرمان، قالیهای کرمان نیز اشتهار خاصی دارند. جغرافینویسان قرن دهم میلادی از قالیبافان کرمان ذکری نمیکنند؛ ولی این طرز صنعت بافندگی در قرن چهاردهم میلادی در زمان تیمور دائر بود» (بارتولد، 1308: 198). مارکوپولو،جهانگرد ونیزی نیز از کارهای دستباف باشکوه کرمان یاد میکند؛ از پارچههای ابریشمی و حریر که به دست دختران و زنان کرمانی و با ظرافت و زیبایی بسیار تهیه میشده، از پردههای زیبایی که انسان را جادو میکند(میلیونه،1390: 55). باستانی پاریزی از این گفتار نتیجه گرفت که مقصود مارکوپولو از این واژهها، قالی، شال و پتوی کرمانی است(باستانی پاریزی، 1384: 92).
رونق شالبافی در دوره قاجار در ابتدای دوره قاجار و با قتلعامهای مهیب و ویرانیهایی که سپاه آغامحمدخان به بار آورد، هم اهالی کرمان و هم پرورش گوسفند از آن بیبهره نماندند و نتیجه این شد که تجارت پشم در کرمان به کلی مختل و نابود شد(گریوز، 1388: 361). در واقع، از اواخر صفویه (1135-905ﻫ.ق/1499-1722م) و دوره بعد از نادر (1160- 1148ﻫ.ق/1735-1747م) و آغاز زندیان (1163-1209ﻫ.ق/1749-1794م) و نیز در آغازین سالهای سلسله قاجار، صنایع ایران به طور کلی و صنایع پشمی بهخصوص، متأثر از ناامنی این ادوار رونق چندانی نداشت؛ اما با تثبیت دولت قاجار شالبافی و تجارت پشم، رفتهرفته به اوج شکوفایی و بالندگی خود رسید و شالبافی به پررونقترین صنعت کرمان در دوره قاجار تبدیل شد که علاوه برجنبههای اقتصادی و تجاری، از جنبه سیاسی و اجتماعی هم بسیار مهم بود. باستانی پاریزی در این خصوص مینویسد:« شالبافان یک طبقه اجتماعی مهم را تشکیل دادند، و طبقات بازاری ثروتمند کرمان بیشتر تجار شال و قالی بودهاند و البته، طبقه عامه و اکثریت مردم شهر نیز گروه عظیم بافنده؛ یعنی شالبافها و قالیبافها بودند.» (باستانی پاریزی، 85: 150) بنا به گزارش کیت ابوت در نیمه قرن نوزدهم، کرمان در سال 1850-1849م /1267-1266ﻫ.ق، 25000 نفر جمعیت داشت، 2200 کارگاه شالبافی، 220 کارگاه پشمبافی؛ به غیر از حدود 325 کارگاه که متعلق به 9 روستای اطراف آن بود(عیسوی، 1362: 413). به نظر میرسد برای رونق شالبافی باید جایگاه ویژهای برای حمایتهای امیرکبیر قائل بود؛ زیرا این برهه دوره صدارت او بود؛ اما پس از امیر و بهرغم حمایت خاص شاه از این صنعت، از اعتبار و رونق آن کاسته شد و تعداد دستگاههای شالبافی کاهش چشمگیری داشت(خانیکوف، 1375: 211). این حرفه در دو دهه بعدی رشد محسوسی را نشان داد. شالبافی در اواخر قرن سیزدهم؛ یعنی در 1291ﻫ.ق/1874م که سال تألیف کتاب جغرافیای وزیری بود، در اوج رونق خود قرار داشت؛ دوازده هزار دستگاه شالبافی که حداقل بیست و چهار هزار نفر از جمعیت چهل و یک هزار نفری کرمان درآنها مشغول به کار بودند(وزیری، 1385: 115و 121). اگر افرادی که در سایر مشاغل شالبافی فعالیت میکردند، به بیست و چهار هزار نفر در بالا افزوده شود، این نتیجه حاصل خواهد شد که تقریباً بیش از دوسوم جمعیت کرمان در زمینه شالبافی و حرفههای مرتبط با آن فعالیت داشتند. در این زمان بیشترین حجم صادرات کرمان را نیز انواع و اقسام شال و منسوجات پشمی تشکیل میداد(وزیری، 1385: 119). تعداد زیاد دستگاههای شالبافی، از یک سو حاکی از رونق این صنعت در کرمان دوره قاجار بود و از سوی دیگر، نشاندهنده عدمتمرکز و شکلگیری کارخانه و در نتیجه، عدم انباشت سرمایه بود. تولید هنوز به صورت کارگاهی و پراکنده بود، بیشتر جنبه مصرف داخلی داشت و کمتر رقابتی و برای صادرات خارجی بود. نکته مهم دیگری که در مورد این جمعیت باید توجه داشت، این است که شال « اکثر بهدست اطفال خردسال بافته میشد» ( سایکس، 1336: 234) و از طرف دیگر، زنان نیز با کار خود کرک و پشم را تهیه میکردند و به شالبافان و جولاهان(نساجان) میفروختند (وزیری، 1385: 166). از این رو، به نظر میرسد باید این جمعیت عظیم را در چارچوب نظریه تقسیم کار اجتماعی و همبستگی ناشی از آن فهم و تبیین نمود. جامعه ایران و کرمان هنوز در مرحله کشاورزی سیر میکرد و جامعهای روستایی بود که همبستگی چنین جامعهای و قوانین آن ناشی از همبستگی مکانیکی بود که منشأ آن اشتراک برخی از حالات وجدان در میان کلیه اعضای یک جامعه است (ر.ک: دورکیم، 1359، 133-89). بالطبع در چنین جامعهای نوع خاصی از تقسیم کار اجتماعی به وجود آمده بود که افراد خانواده خود را ملزم به حفظ خانواده میدانستند و هر کدام در حیطه تواناییهای خود مسؤولیتهایی را به دوش میگرفتند. کارهای سخت کشاورزی و دامداری بر عهده پدر قرار گرفته بود و مادر خانواده ضمن انجام وظایف مادری و همسرداری به اقتصاد خانواده نیز کمک میکرد و فرزندان نیز به نسبت توانایی و نیروی خود در این امر مشارکت میکردند. چند سال بعد (1879م/1297ق)، یک نفر مأمور انگلیسی که برای ایجاد خط تلگراف به کرمان رفت، از کاهش شالبافان گزارش داد و تعداد آنها را پانزده هزار نفر ذکر کرد(تلگرافچی، 1362: 205). سایکس پایهگذار کنسولگری کرمان(رابینو، 1363: 146)، تعداد دستگاههای شالبافی کرمان را سه هزار دستگاه نوشت که باز هم از آنها کاسته شده بود(سایکس، 1336: 235). این کاهش دستگاهها و تعداد شالبافان را باید تحتتأثیر تجارت جهانی و داخلی ارزیابی کرد. در این دوره، کاشت تریاک رونق گرفت و از طرف دیگر، سرمایهداران و تجار نیز سرمایه خود را در تجارت فرش به کار انداختند؛ زیرا تقاضای بیشتری برای آن وجود داشت. بین سالهای 1914-1850م./1333-1267ﻫ.ق ابریشم و منسوجات در زمینه صادرات به شدت سقوط کرد و در عوض، پنبه خام و فرش جای آنها را گرفت. منسوجات پنبهای و پشمی از 23درصد صادرات در سال 1850م/1267ﻫ.ق، به 1 درصد در 1880م/1298ﻫ.ق رسید که در سال 1913-1912م. /1332-1331ﻫ.ق نیز همین 1درصد را نشان داد. این نوع منسوجات در زمینه واردات هم کاهش داشت و از 23درصد واردات در سال 1850م./1267ﻫ.ق به 5 درصد در سال 1913-1912م/1332-1331ﻫ.ق کاهش یافت. به جای آنها فرش که در سال 1850م./1267ﻫ.ق صفردرصد را نشان داده بود، در سال 1880م/1298ﻫ.ق 4 درصد حجم صادرات را اشغال کرده بود و در سال 1913-1912م/1332-1331ﻫ.ق به 12درصد رسید و از نظر حجم و ارزش رقم بسیار بالایی بود(عیسوی، 1362: 206-205). بر اساس اسناد پارلمانی انگلستان در سال 1905-1904م./1323-1322ﻫ.ق، فرش کرمان 92/94 درصد کالاهای صادراتی کرمان به هند و اروپا را تشکیل میداد؛ در حالی که پشم نیز 28/. درصد صادرات کرمان به این مناطق را تشکیل داده بود(کمالی، 1390: 399). در سالهای بعدی هم مهمترین محصول صادراتی کرمان فرش بود. شال هم در این برهه صنعت رو به زوالی بود که بیشتر به عثمانی صادر میشد(کمالی، 1392: 167). یکی دیگر از علل رکود شالبافی را باید در تعرفههای گمرکی دانست. بر اساس قرارداد گمرکی 1320ق /1902م مابین دولتین ایران و روس، صادرات قالی پشمی، پشم و پارچه پشمی، و واردات پشم آزاد بوده است و برای واردات بر قالی پشمی و پارچه به ترتیب، سه و هشت قران حق گمرک بسته شده بود (جمالزاده، 1384: 40). به همین علت، پشم انبوهی به کشورهای اروپایی و بهخصوص به روسیه، هند و انگلستان و عثمانی صادر میشد(جمالزاده، 1384: 33) و به صورت کالای پشمی به کشور بازمیگشت و صنایع پشمی داخلی از این رویه ضربه خورد.
علل رونق شالبافی در دوره قاجار یکی از علل اصلی رشد این صنعت در دوره قاجار، پیشینه بافندگی به طور اعم و شالبافی بود که قرنها در کرمان پیشه اهالی بود و بدین ترتیب، تجربه سالها کار، به رونق آن در دوره قاجار انجامید. از علل دیگر گسترش و رشد این صنعت، مرغوبیت ماده اولیه آن؛ یعنی کرک و پشم بود که تحت تأثیر آب و هوای این منطقه بود. تاورنیه مرغوبیت پشم را ناشی از محیط طبیعی کرمان و علفزارهای این ناحیه دانسته است (تاورنیه، 1336:111). نویسندگان دوره قاجار نیز، کرمان را از نظر اقلیمی مناسب کار بافندگی و آب و هوای این ناحیه را در لطافت جنس بسیار مؤثر دانستهاند که هیچ نقطهای توان رقابت با آن را نداشتهاست (سایکس، 36: 235). مرغوبیت پشم کرمان به اندازهای بود که انگلیسیها و نمایندگان آنها شیفته آن شدند و این محصول را بر پشم اسپانیا که قبلا مورد توجه آنها واقع شده بود، ترجیح میدادند(گریوز، 1388: 367). روی آوردن به صنایع دستی، تجاری و کارگاهی به علت جغرافیای خاص کرمان بوده که این فعالیت تجاری و کارگاهی را میطلبیده و برای فعالیت کشاورزی چندان مساعد نبوده است. به همین جهت، باستانی پاریزی یکی از علل رشد این صنعت را، کارگر ارزان به علت کمبود کارهای زراعتی و صنعتی دیگر میداند و در ذکر مهمترین علت مینویسد: «بالاتر از همه، مسئله اقتصاد کویری است که اساس آن بر مبنای استفاده از حداقل مواد اولیه و مصالح با حداکثر کار و نیروی انسانی بود و نتیجه آن مرغوبیت کالاست» (باستانی پاریزی، 1385 :151-152). بسیاری از حکام کرمان؛ از جمله طهماسب میرزا مؤیدالدوله(1271-1268ق/1851-1854م.)، کیومرث میرزا (1277-1276ق/1859-1860م)، وکیلالملک اول (1284-1277ق/1860-1867م) ووکیلالملک دوم (1295-1285ق/1868-1878م) در ترقی صنعت شالبافی کوشیدند، که نشاندهنده اهمیت صنعت شالبافی نزد کارگزاران حکومت قاجاری بود. در مورد دوره وکیلالملک اول احمدی کرمانی مینویسد: « شال کرمان به درجهای ترقی کرد که رونق بازار کشمیر بشکست.»(احمدی کرمانی، 1386: 154) امیرکبیر با حمایت صنایع داخلی نقش مهمی در پیشرفت چشمگیر صنعت شالبافی داشت. سیاستهای حمایتی امیرکبیر از صنایع داخلی در رونق این صنعت و کیفیت شالهای تولیدی کرمان چنان تأثیری داشت که تجار حرفهای شال هم در تشخیص این کالا از کالای مشابه کشمیری دچار مشکل میشدند و آن را با نمونه کشمیری اشتباه میگرفتند(وقایع اتفاقیه، دهم جمادیالاول 1267: 1). مستوفی در مورد حمایت امیرکبیر از صنعت شالبافی مینویسد:« امیرنظام[میرزا تقیخان امیرکبیر] در تشویق صنایع بذل جهد نمود و شالهای کرمانی را به پایه شالهای کشمیری ترقی داد، و چون بعد از او تشویقی از این صنعت نشد، به حال سابق برگشت؛ ولی اسم «امیری» روی شال ترمه کرمانی ماند» ( مستوفی، 1377، ج 1: 74). با حمایتهای او بازار شال کشمیری در ایران کساد شد و شالهای امیری- که نام خود را از نام امیرکبیر گرفته بود- جای آن را گرفت و در اعیاد و مواقع دادن خلعت، شال امیری اعطا میشد(عیسوی، 1362: 457). میرزا آقاخان نوری هم با هدیهدادن شال به بزرگان، وزرا، سران عشایر و اقوام، در رونق این صنعت کوشید (باستانی پاریزی، 1385: 184). ناصرالدین شاه هم از یک طرف با خرید و هدیه دادن شال و دستورالعملی که در این باب صادر کرد، به ترقی این صنعت کمک کرد(روزنامه دولت علیه ایران، 1372، ج 2: 922)، از سوی دیگر، خواستار توجه و مراقبت از صناعات و محصولات مهم کرمان، نظیر: شالبافی، فرشبافی، پشم و تریاک کرمان شد تا کیفیت و کمّیت آنها افزایش یابد؛ بهگونهای که سبب رقابت در بازار و جلب مشتری گردد(باستانی پاریزی، 1385: 232). نواحی مختلف ایالت کرمان نیز در پدید آمدن این صنعت و رشد آن مؤثر بود. جیرفت یکی از این نواحی است که با برخورداری از شرایط مناسب جغرافیایی و زمینهای حاصلخیز زندگی عشایری در آنجا رونق داشت و کمپانی هند شرقی هم کرک و پشم این ناحیه را پسندیده و در شمار اقلام صادراتی به هند در آورده بود (وزیری، 1385: 216). نویسنده ناشناسی در دوره قاجار در باره جیرفت مینویسد: «منافع گاو وگوسفندش زیاد از اندازه و کیف و کمّ شال کرمان که بینظیر است و نظیر پشمینه کشمیر اصل ماده آن ]کرک[ جبال بارز(جیرفت) است» (مؤلف ناشناخته، 1385: 393). در حومه کرمان نیز کارگاههای شالبافی و حرفههای مرتبط بدان رونق داشت؛ عدهای هم در کار تجارت کرک و پشم فعالیت میکردند و مواد اولیه این صنعت را فراهم میکردند( وزیری، 1385: 174؛ عیسوی، 1362: 413). بدین ترتیب و با این ظرفیتها و حمایتها، شالهای زیبایی تولید شد که « دارای اشکال و نقوش مختلف و بهتر از همه آنها نقش گل و بوته» بود (سایکس، 1336: 234) و « شبیه جنس کشمیری و در نرمی از آن هم عالیتر» (کرزن، 1373، ج2: 625) و« به سهولت از اجناس عالی کشمیری و حاج خلیلخانی قابل تشخیص نبود»(جمالزاده، 1384: 81).
رونق فرشبافی صنعت شالبافی که پیشینه طولانی در کرمان داشت و در قرن سیزدهم از رونق بسزایی برخوردار بود، از اوایل قرن چهاردهم هجری قمری رو به افول گذاشت و موقعیت برتر خود را به فرشبافی داد و پشم و ابریشم مرغوب کرمان در بافت قالیهای مرغوب به کار رفت وشهرت پیدا کرد. فرش کرمانی را از لحاظ نفاست و ظرافت و رنگآمیزی فوقالعاده اعلا و ممتاز دانسته و از نفیسترین صنایع ظریفه دنیا معرفی کردهاند (سایکس، 1336: 233). ایران چند نوع قالی عمل میآورد: پنبهای، پشمی، ابریشمی، پنبه و پشم، پشم و ابریشم؛ ولی قالیهای پشمی بالاترین ارزش را داشتند و تقریبا تمام صادرات ایران از حیث قالی و قالیچه از این نوع بود و از آن جا که کرمان مرغوبترین نوع پشم را داشت، بهترین نوع قالی نیز در کرمان تولید میشد، و از طرف دیگر، بالاترین قیمت فرش هم در انگلستان از آنِ فرش کرمان بود(جمالزاده، 1384: 20). رونق و ترقی صنعت فرشبافی تحتتأثیر تجارت جهانی، سرمایهداران را به سمت این صنعت سوق داد و تجار سایر شهرها و نیز تجار خارجی هم در این زمینه فعالیت کردند و به مرور صنعت شالبافی رونق خود را از دست داد. وزیری در این باره مینویسد: « از سنه هزار و سیصد و پانزده تا چهار، پنج سال حرفه قالیبافی در کرمان به طوری ترقی کرد و رونق گرفت که تمام اهالی این مملکت از اعیان وخوانین و اعالی و اواسط و ادانی و غیره، هر کس استطاعت و توانی و ده تومان در خود دید، یک دستگاه و بیشتر برای جلب منافع باز نمود. اغلب دستگاههای شالبافی به قالیبافی مبدل شد. بسیاری از مردم ترقی کرده صاحب مکنت و ثروت شدند و تمام داد و ستد کرمان و معاملات مردم آن سامان از تجار ترک و غیره منحصر به خرید و فروش قالی بود...»(وزیری، 1385: 115) در سال 1321ق. در بسیاری از نواحی کرمان؛ از جمله راور، هروز و سرآسیا کارگاههای قالیبافی دایر و از رونق برخوردار بود (افضلالملک، 1361: 188-186). بخش مهم گرایش و سرمایهگذاری در صنعت فرش تحتتأثیر تقاضای خارجی بود و حتی باعث جذب سرمایه هم شد. عیسوی در این مورد مینویسد: در دهه 1870م./1287ﻫ.ق نفوذ رو به رشد فرش ایران در اروپا و ایالات متحد آمریکا به تقاضای آن در بازار بسیار افزود. سرمایهداران بریتانیایی، روسی و آلمانی در این صنعت سرمایهگذاری کردند و کارخانهها و کارگاههای بزرگی که گاه صدها کارگر داشتند، در ایران به کار افتادند. تجار ایرانی تبریزی و جاهای دیگر نیز کارگاههای بزرگی تأسیس کردند؛ اما در واقع حجم عظیم تولید مربوط به مراکز سنتی بود که سرمایه آنها را نیز معمولا کسبه و تجار تأمین میکردند. میزان تولید بسیار بالا رفت و صادرات چند برابر شد؛ چنانکه در 1914م./1333ﻫ.ق به حدود یک میلیون لیره یا تقریبا یک هشتم کل صادرات ایران رسید(عیسوی، 1388: 499-498). در کرمان این صنعت از دوره عبدالحسین میرزا فرمانفرما(1312-1309ق) ترقی کرد. بزرگترین سرمایهگذاران و کارخانهداران و تجار هم حکام و شاهزادگان بودند(احمدی کرمانی، 1386: 226) و البته، در روستاها که بخش عمدهای از بافندگی و فرشبافی در آنجا انجام میشد، اربابان و زمینداران بزرگ این فعالیت سودآور را انجام میدادند( عیسوی، 1362: 63-62). نقش مهم را در حیات اقتصادی تجار و بازرگانان عمده تشکیل میدادند که بخش مهمی از آنها طبقات متنفذ و شاهزادگان بودند و تجار خردهپا بیشتر نقش واسطههای میان شهر و روستا و ایالات مجاور را داشتند. تعداد این اربابان و تجار ثروتمند سال به سال در حال ازدیاد بود. نمونه بارز این تجار بهجتالملک از حکام کرمان بود. عیسوی در باره او نوشته است: «تا حالا هیچ یک از حکام کرمان مثل بهجتالملک به چنین ثروت عظیمی دست نیافته است... . وی تمام تولیدات محلی را- گندم، جو، نخود، عدس، پنبه، پشم، کره و غیره و نیز بذر خشخاش و کشتزارهای آن را- ضبط کرده و در انبارها احتکار میکرد و در فصل زمستان به سه برابر قیمت آنها را میفروخت» (عیسوی، 1362: 63). در اواخر دوران قاجار و قبل از مشروطه (1323ﻫ.ق /1905م) پیشه بافندگی هنوز شغل اکثریت مردم کرمان بود؛ با این تفاوت که دیگر منحصر به شالبافی نبود؛ بلکه از جمعیت نزدیک به صدهزار نفری کرمان و حومه و 000/60 نفری شهر کرمان، بیشتر آنها در مشاغل پارچهبافی، شالبافی، قالیبافی، قالیچه و... مشغول بودند و بافندگان تقریبا 78درصد جمعیت شهر کرمان را تشکیل داده بودند(میرزا رضا مهندس، 1386: 139؛ مکتوب از بهرامآباد، 1323ق: 16).
پشم و شال در تجارت ایران و کرمان تا قبل از دوره قاجار، مهمترین محصول تجاری کرمان پشم بود که تقاضای خارجی زیادی داشت. کمپانی هند شرقی انگلیس از دوره صفوی و بعد در قرن هجدهم رقابت شدیدی را با هلندیها برای به دست آوردن پشم کرمان بهراه انداخت و بالاترین سرمایهگذاری ممکن را در پشم کرمان انجام داد؛ حتی در مواقع کمیابی، اگر نمیتوانستند بر اثر خرابیها و تلف شدن گوسفندان پشم کافی به دست آورند، با پرداخت قیمت گزاف پشم مورد نیاز خود را تأمین میکردند. به نمایندگان کمپانی توصیه میشد که پشم کرمان «یگانه قلم تجارتی آن منطقه»؛ بهخصوص پشم سرخ را پیش خرید کنند و عدم تهیه پشم کافی در کرمان، از نگرانیهای نمایندگان کمپانی انگلیسی بود(گریوز، 1388: 346-347). در دوره قاجار هم قسمت اعظم پشم کرمان که قیمتش به شدت در حال ترقی بود، به صورت مواد خام به هند فروخته میشد(عیسوی، 1362: 416). با این حال، علاوه بر پشم، در میان مهمترین کالاهای تولیدی و صادراتی ایران که در کرمان تولید میشد فرش، انواع شال و انواع قالیچه به چشم میخورد (عیسوی، 1362: 132). در جدول صادرات ایران هم در سال 1889م./1307ﻫ.ق فرش با000/300 تومان در رتبه سوم صادرات ایران قرار داشت، شال با 000/35 تومان جایگاه بیست و دوم را نشان میداد و محصولات پشمی با 000/100 تومان به همراه چهار محصول دیگر در جایگاه نهم قرار داشتند. در این جدول، تریاک با 000/900/1تومان در مقام اول و ابریشم خام با 000/300/1تومان در رتبه دوم قرار دارند(کرزن، 1373، ج2: 665). اگرچه این آمار در سالهای اوج گرفتن فرش و سیر نزولی شالبافی تهیه شده است؛ اما با این همه از اهمیت و جایگاه منسوجات و کالاهای پشمی در صادرات ایران خبر میدهد و بخش مهمی از فرش صادراتی ایران هم فرشهای پشمی بودند. بیشترین حجم تجارت کالاهای پشمی ایران و آنچه در کرمان تولید میشد، با دولتهای انگلیس، روس و عثمانی بود. در همین زمینه، بیشترین صادرات پشم ایران نیز بین سالهای 1328-1325ﻫ.ق/1907-1910م. به ترتیب به روسیه، هندوستان، عثمانی و انگلیس بود( جمالزاده، 1384: 33). انگلیسیها نه تنها منسوجات پشمی ایران را خریداری نمیکردند؛ بلکه بیشترین واردات پارچههای ابریشمی و پشمی به ایران را نیز داشتند. بهترین نوع محصول شال هم در کشمیر و در مستعمرات انگلیس تهیه میشد و پشم کرمان برای تولید آن خریداری میشد. از همان قرن هفدهم که آنها متقاضی پشم کرمان بودند، ثروت اصلی بریتانیا در ایران از طریق صدور کالای پشمی به دست میآمد و حتی به نمایندگان کمپانی دستور داده شده بود برای افزایش مصرف پارچه بریتانیایی تلاش کنند و این جزو وظایف آنها بود که سرمایهگذاری در پشم را بالا ببرند. بخش اعظم پارچههای پشمی که به هند میرسید، به ایران صادر میشد(گریوز، 1388: 348-347).در اواخر قرن نوزدهم و در دوره قاجار هم واردات پارچههای ابریشمی و پشمی انگلیس با000/800/1 تومان و در صدر واردات به ایران قرار داشت (کرزن، 1373، ج2: 668). در این میان، بیشترین صادرات شال ایران به عثمانی و به مقصد استانبول صورت میگرفت(سایکس، 1336: 234؛ عیسوی، 1362: 415). بخش مهمی از تجارت شال هم با مناطقی چون ماوراءالنهر و ترکستان صورت میگرفت که در حوزه روسیه قرار داشتند. علاوه بر آنها، کشورهای عربی هم خریدار این کالا بودند (وزیری، 1385: 115). کشورهای اروپایی نیز دستی در تولید شال و تجارت آن داشتند.در همین روزها که در کرمان توسعه شالبافی مورد توجه قرارگرفته بود، در اروپا نیز کارگاههای شالبافی بسیار مهم راه افتاده بود. در فرانسه تقاضا کردند برای شال کشمیری گمرک زیاد وضع کنند، در انگلیس هم شال تولید میشد(باستانی پاریزی، 1385: 18-217). حاج سیاح، یکی از ایرانیانی که از اروپا دیدن کرده و سفرنامهای فراهم آورده است، از کارخانههای شالبافی در شهر کلمار و بال سوئیس نام میبرد که شبیه به آسیا؛ ولی بسیار منظم به تولید شال میپرداختند(حاج سیاح، 1363: 239 و 241). در برهههایی همین شالهای تولیدی اروپایی که به صورت انبوه و با کیفیت پایین تهیه و با قیمتی ارزان روانه بازار میشد، باعث رکود صنعت شالبافی ایران شد (خانیکوف، 1375: 211). مهمترین مسیر بازرگانی و تجارت که کرمان و کالاهای تولیدی آن میتوانست صادر شود، بین بندرعباس و خراسان برقرار بود که کاروانها از طریق دو راه یزد و کرمان با این مناطق ارتباط داشتند(عیسوی، 1362: 112). هر چند که جاده کرمان کوتاهتر و ارزانتر از راه یزد بود؛ ولی یزد بازار شلوغتری داشت و با این که عوارض بیشتری در یزد دریافت میشد، تجار اغلب این راه را انتخاب میکردند. آنها میتوانستند اجناس خود را بهراحتی در آنجا به فروش برسانند. حمل و نقل از این راه نیز سهلتر از راه کرمان بود(عیسوی، 1362: 187). اجناس روسیه از طریق همین راه وارد این ایالات میشد و اجناس انگلیسی نیز از همین طریق به ایالات سر راه و خراسان میرفت. با این حال، مسیر کرمان برقرار بود و بعضی تجار ترجیح میدادند از این مسیر کالای خود را حمل کنند و یکی از مسیرهای حمل پشم، شال و کالای پشمی و تجارت با انگلیس و هند بود(Abbott, 1855: 34-35). باید توجه داشت که در خطوط جنوبی ایران، انگلیس بلامنازع به تجارت میپرداخت و تجارت انگلیس و هند بیشتر از طریق بندرعباس، کرمان، یزد و خراسان و بالعکس صورت میگرفت و طبیعتا در این مراکز و بازارها کالاهای بیشتری از انگلستان که اکثر آن هم پارچه پشمی و پنبهای بود، به فروش میرسید. مهمترین مسیر تجارت فرش کرمان نیز از راه خلیج فارس بود و قسمت اعظم صادرات فرش به روسیه میرفت و نیز به ترکیه تا آزادانه به ایالات متحده، انگلیس، فرانسه و سایر ممالک صادر گردد(عیسوی، 1362: 469) و خریداران اصلی آن طبقات ممتاز در انگلستان و آمریکا بودند( جمالزاده، 1384: 77).
اوضاع سیاسی کرمان در دوره قاجار و مقارن اعتراض شالبافان رویکارآمدن قاجاران در ایران به طور رسمی از حمله آغامحمدخان قاجار به کرمان و به شکلی مصیبتبار برای مردم کرمان، آغاز شد. یکی از بلایای عظیم انسانی و اجتماعی در این دوره در شهر کرمان واقع شد. به دستور آغامحمدخان 35000هزار جفت چشم از مردم کرمان در آوردند(کرزن، 1373، ج1: 297) و قتل عام اهالی کرمان تا سه روز ادامه داشت(ملکم، 1380: 557). شدت عمل سپاه آغامحمدخان و میزان خرابی و نابودی کرمان به حدی بود که کرمان تا چندی از هرگونه تأسیسات و خدمات مدنی عاری گردید. در یک دوره 87 ساله از روی کار آمدن قاجارها در 1209ﻫ.ق/1794م تا پایان اعتراضات شالبافان در 1296ﻫ.ق/1878م، بیست و سه نفر در کرمان حکومت کردند که از آن میان دو نفر از آنها(فضلعلیخان و آقاخان محلاتی) دو دوره حکومت داشتند. چهار نفر از این حکام، درمجموع به مدت 44 سال و 19 نفر مابقی 43 سال حکومت کردند. 25 سال از این 44 سال را افراد خاندان ابراهیمی(ابراهیمخان و عباسقلیخان) از 1218 تا 1243ﻫ.ق/1803-1827م، و19 سال هم پدر و پسر وکیلالملک (محمد اسماعیل خان و مرتضی قلیخان) از 1277 تا 1296ﻫ.ق/1860-1296م حکومت کردند(وزیری، 1364: 873-874). نگاهی به فهرست این اسامی و افراد مشخص خواهد کرد که قریب به اتفاق آنها از نزدیکان و وابستگان خاندان قاجار بودند. بیش از دو سوم این افراد تنها فرزندان و نوادگان فتحعلیشاه بودند و مابقی هم از دامادها و نزدیکان فتحعلی شاه و قاجاران بودند(ر.ک: احمدی کرمانی، 1386: 73-151). خاندان قاجار نه تنها در ایران حکومت میکردند؛ بلکه در ایالاتی نظیر کرمان و احتمالا در سایر ایالات ایران به شیوهای خانوادگی به حکومت میپرداختند و نوعی قاجاری کردن ایران از سوی این خاندان اجرا میشد. طول مدت حکومت این افراد باعث شد که دو خاندان حکومتگر کرمان پایهگذاری شود که خاندان ابراهیمی از دوره ابراهیمخان ظهیرالدوله(1240-1218ق /1824ـ1803م) پایهگذاری شد و خاندان دوم معروف به خاندان وکیلی از دوره محمداسماعیلخان نوری(1284-1277ق./1860-1867م) صاحب قدرت شدند. از قدرتیابی خاندان دوم رقابت شدیدی در میان آنها درگرفت که در دوره قاجاریه و بعد از آن، منشأ تحولات سیاسی، اجتماعی و مذهبی در تاریخ کرمان شد. مهمترین دوره حکومت کرمان- از ابتدای دوره قاجار تا 1296ﻫ.ق/1878م- دوره ابراهیمخان ظهیرالدوله (1240-1218ق/1824ـ1803م) عموزاده پادشاه قاجار، فتحعلی شاه بود که طولانیترین حکومت کرمان در دوره قاجار هم بود. او از همان ابتدای ورود به کرمان با نامهنگاری با مرکز و گلایه از عقبماندگی و ویرانی شهر از معافیت مالیاتی برخوردار شد و مبلغی نیز از خزانه دولت برای عمران و آبادی شهر دریافت کرد (همت، 1389: 263). کرمان که از حمله آغامحمدخان بسیار آسیب دیده بود و به شهری از هم گسیخته از نظر اقتصادی و اجتماعی تبدیل شده بود، در دوره ابراهیمخان سروسامانی یافت و او در این 22 سال به عمران و آبادی شهر دست زد و خرابکاریهای آغامحمدخان تا حدودی ترمیم یافت، بسیاری از اقدامات ابراهیمخان در جهت احیای اقتصاد و کشاورزی بود و در این زمینه او علاوه بر بنای مدرسه و حمام و بازار، املاک پردرآمدی احداث نمود و قناتهای زیادی نیز به وجود آورد. از آنجا که حکومت قاجار تازه تأسیس بود، این دوره طولانی به همراه اقدامات مذکور، کرمان را در اختیار این خاندان قرار داد و سالها طول کشید تا در میان طبقه حاکمه کرمان خاندانی به رقابت با آنان برخیزد. نکته مهم این جاست که به علت دوره طولانی حکومت ابراهیمخان، هر کدام از فرزندان و نوادگان او، حکومت ولایتی از کرمان را در اختیار داشت وحکومت ولایات کوچک و بزرگ کرمان در اختیار آنها بود. آنها در ایالت کرمان صاحب ملک زیادی شدند و قدرت زیادی به دست آوردند (باستانی پاریزی،2535: 178). به این ترتیب، خاندان ابراهیمی به قدرتمندترین خاندان کرمان در دوره قاجار تبدیل شد و از نظر مذهبی هم رویه خلاف در پیش گرفتند. یکی از پسران ابراهیمخان به نام محمدکریم خان بنیانگذار مذهب شیخیه شد(احمدی کرمانی، 1386: 1376). آنها بزرگترین اقلیت جامعه کرمان در دوره قاجار بودند و پس از شیعیان(متشرعه) که در رده اول بودند، شیخیه قرار داشتند. از جمعیت120/49 هزار نفری کرمان در حدود 6000 نفر را شیخیه تشکیل داده بودند (سایکس، 1336: 228). از جنبه اقتصادی نکته مهم در مورد شیخیه این بود که به لحاظ پایگاه خانوادگی، آنها از همان ابتدا جزو طبقات مرفه کرمان به حساب میآمدند و با داشتن املاک وسیع در کرمان و شهرستانهای تابعه و نیز موقوفات بسیار به شکاف طبقاتی جامعه کرمان دامن زدند. شیخی بودن این خاندان نیز به شکاف اجتماعی منجر شد و مرزبندیها و فاصلهها را در کرمان بیشتر نمود. شیخیه شخصیتهای بانفوذ قاجاری را پشتیبان خود میدیدند؛ زیرا آنها از خاندان قاجار بودند. شاید یکی از علل حمایت قاجارها از شیخیه، استفاده از قدرت مذهبی آنها در برابر علمای متشرع و برای کاهش نفوذ آنها بود. خاندان وکیلی، دیگر خاندان با نفوذ کرمان در دوره قاجار، از دوره محمد اسماعیلخان نوری(1284-1277ق./1860-1867م.) در کرمان به قدرت رسیدند و پدر و پسر وکیلالملک- محمد اسماعیلخان و مرتضیقلیخان- با احتساب دوره نیابت حکومت و پیشکاری حکام، به مدت نوزده سال در کرمان حکومت کردند. آنها رقیب خاندان ابراهیمی و شیخیها بودند. خاندان وکیلالملکی از سال 1275.ق/1858م. با پیشکاری محمد اسماعیلخان در کرمان قدرت یافتند و در سال 1277ق./1860م. حکومت کرمان را مستقلاً به او تفویض کردند. پس از دو سال هم لقب وکیلالملک به او اعطا شد که با احتساب دوره دوساله پیشکاری کیومرث میرزا، مدت 9 سال حکومت کرد و بعد از او به دنبال حکومت یکساله شهابالملک حاجی حسینخان، مرتضیقلی خان (1295-1285ق/1868-1878م.) پسر وکیلالملک اول به حکومت کرمان منصوب شد (ر.ک: وزیری، 1364: 757- 847 ؛ باستانی پاریزی، 2535: 176- 205). از جنبه اقتصادی و سیاسی وکیلالملکیها همان راه خاندان ابراهیمی را رفتند و چنانکه اشاره شد، ابراهیم خان املاک زیادی در کرمان آباد کرد و به ساخت مدرسه و بازار اهتمام ورزید. محمد اسماعیلخان نوری هم به همان راه رفت؛ گو اینکه مسأله رقابت با خاندان ابراهیمی را دریافته بود و در کرمان دکانها و بازاری شبیه به بازار وکیل شیراز، آبادیها و قناتهایی ایجاد کرد(همت کرمانی،1389: 291). او شاید به فراست دریافته بود که در این شهر از جنبه اقتصادی و سیاسی خاندان ابراهیمی رقیب خاندان اوست و برای رقابت با این خاندان به قدرت سیاسی و اقتصادی نیاز داشت. از جنبه مذهبی به متشرعه معتقد بود و این میدان عمل زیادی به او داد؛ زیرا اکثریت جمعیت کرمان را متشرعه تشکیل داده بودند. بر اساس گزارش سایکس، در همان زمان که شیخیه 6000 نفر از جمعیت کرمان را تشکیل میدادند، از جمعیت120/49 نفری کرمان، 000/37 نفر را متشرعه تشکیل میدادند(سایکس، 1336: 228). از آنجا که خاندان او در کرمان ریشه نداشت، سعی داشت از طریق نزدیکی با بزرگان کرمان این ضعف را جبران کند. در همین زمینه وزیری مینویسد:« از هر جهت علاقه تامه در کرمان بههم برزد، با طوایف بزرگ قرابت انداخت، قبیله و عشیرهاش به اندک وقتی بزرگ شد...»(احمدی کرمانی، 1386: 259). در فاصله قدرتگیری این دو خاندان، چند واقعه سیاسی در کرمان رخ داد که هر کدام دارای پیامدهای سیاسی و اجتماعی گستردهای در تاریخ این دوران بود؛ اما این پیامدها هیچ نفعی برای کرمانیان نداشت و در جهت حمایت از مردم کرمان نبود؛ بلکه به خرابی و ویرانی هم افزود. در نخستین آنها عباسقلیمیرزا (1243-1240ﻫ.ق/1824-1827م) فرزند ابراهیمخان با جاهطلبی سیاسی قصد توسعه قلمرو حکومت خود را داشت و از آن پیشتر در فکر تسخیر ایران افتاد(احمدی کرمانی، 1386: 88). بر اثر این بیمبالاتی او، حکومت کرمان مدتی ضمیمه فارس شد(وزیری، 1364، 764-768). در زیادهخواهی سیاسی دیگری، متعاقب مرگ فتحعلیشاه و روی کارآمدن محمدشاه، حسنعلی میرزا شجاعالسلطنه(1250-1248ﻫ.ق/1832-1834م) فرزند فتحعلیشاه، تلاش زودگذری برای کسب تاج و تخت انجام دادند که آن هم به جایی نرسید(احمدی کرمانی، 1386: 103-106). در میان آنها، تلاش آقاخانمحلاتی، پیشوای مذهب اسماعیلیه صورت دیگری داشت و او وقتی در بار نخست(1252-1251ﻫ.ق/1835-1836م) با فرمان محمدشاه به حکمرانی کرمان انتخاب شده بود، به علت حیف و میل مالیات برکنار شد(احمدی کرمانی، 1386: 110)؛ اما چند سال بعد(1256ﻫ.ق/1840م) در دوره حکومت خانلر میرزا(1256-1255ﻫ.ق/1839-1840م)، با جعل فرامینی، مجددا به کرمان آمد و مدت دو سال در سایه حمایت معتقدان به مذهب اسماعیلیه، کرمان را عرصه کسب قدرت قرار داد. این کار او نه تنها کمکی به اهالی کرمان نکرد؛ حتی نسبت به بزرگان و اهل علم کرمان شدت و خشونت هم نشان داد و جامعه کرمان را از خدمات آنها محروم کرد. وقتی آقاخان با سپاه قاجاری به فرماندهی حبیبالله امیر توپخانه مواجه شد، به ناچار راه فرار به هند را در پیش گرفت(وزیری، 1364: 788-782). با حضور او در هندوستان به عنوان رهبر اسماعیلیه، مسیر مسافرت و هدایا و پیشکشهای پیروان او صورتی معکوس یافت؛ تا زمانی که او در ایران بود، هرساله تعداد زیادی از پیروانش به ایران مسافرت میکردند و مقدار زیادی پول و طلا از هندوستان به ایران سرازیر میشد؛ اما با حضور او در هندوستان، این ایرانیان و به عبارتی، بخشی از جمعیت کرمان بودند که عازم هند میشدند و وجوه پیشکشی، طلا و جواهرات از این سرزمین به هند سرازیر شد و بخش مهمی از ثروت کرمان که میتوانست در توسعه آن به کار گرفته شود، از آن دیار بیرون رفت. در آخرین حرکات از این دست در دوره دوم حکومت فضلعلیخان بیگلربیگی در1264 ﻫ.ق/1847م، در فاصله مرگ محمدشاه و رسیدن ناصرالدین شاه از تبریز به تهران، شهر کرمان گرفتار آشوب و شورش عبدالهخان صارمالدوله و بعضی از خوانین کرمان شد. آنها از ورود حاکم هم به شهر جلوگیری کردند. شهر کرمان و نواحی آن عرصه خرابکاری اشرار و الواط شد و حتی میرزا اسمعیل وزیر مازندرانی که به خانه آخوند ملاعلی اعمی پناه برده بود، به شدیدترین وجهی کشته شد (وزیری، 1364: 795-794).
اوضاع اقتصادی، اجتماعی و معیشتی کرمان و شالبافان ریشههای اقتصاد کرمان را باید در زمین و آب، راهها و معادن وکارگاهها جست و جو کرد که به ترتیب منبع کشاورزی، بازرگانی و درآمد صنعتی و کارگری هستند. کشاورزی که شغل اکثریت ایرانیان بود، در کرمان با محدودیت مواجه بود. از بیش از دویست هزار کیلومترمربع وسعت کرمان در دوره قاجار، آنچه قابل کشت بود، بسیار محدود بود و شاید از سی، چهل هزار هکتار تجاوز نمیکرد؛ زیرا زمینها اغلب ریگزار و شورهزار است؛ علاوه برآن، میزان بارندگی در کرمان بسیار کم است و معدل آن به ده یا دوازده سانتیمتر در سال میرسد و بنابراین، همه زمینهای قابل کشت را نمیتوان زراعت کرد(باستانی پاریزی، 2535: 217). از سوی دیگر، بزرگترین املاک در دست شاهزادگان و خانوادههای بانفوذ بود و اکثریت جامعه و زارعان بر روی زمین کار میکردند؛ برای نمونه، املاک وسیع فرمانفرما بین استان فارس، کرمان و بنادر جنوب پراکنده بود. در این املاک یک رودخانه، 60 قنات، 360 آسیاب و قریب یک میلیون انسان وجود داشت (ورهرام، 1385: 222). از آنجا که جغرافیای کرمان برای کار کشاورزی محدودیت ایجاد کرده بود و فعالان عرصه کشاورزی هم افراد خاندان حاکم بودند، صنایع و بهویژه صنعت شالبافی و در اواخر دوره قاجار صنعت فرشبافی روبه ترقی گذاشت، کارگری و پیشهوری به سرمایه نیاز نداشت و افراد به نیروی کار خود متکی بودند. بر همین اساس، بیشتر اهالی کرمان در صنعت شالبافی فعالیت میکردند. باستانی پاریزی در این مورد مینویسد: «.....علت آن هم این است که به علت کمبود مواد اولیه و کم بارانی و نکس کشاورزی در این شهرها، معمولا فرآوردههایی پا میگیرد که به مواد اولیه کم؛ ولی به کار یا به اصطلاح امروز نیروی انسانی زیاد احتیاج داشته باشد و این تنها در جاهایی مثل کرمان و بم و راور و بیرجند و یزد است که صرف دارد...» (باستانی پاریزی، 1385: 133) از آنجا که امکانات شهر پاسخگوی تقاضای اهالی نبود و کرمانیان برای تأمین معاش از راه کشاورزی با سختی مواجه بودند، یا به سراغ مشاغل کماهمیت نظیر خارکنی و هیزمفروشی رفتهبودند و یا به شالبافی و فرشبافی میپرداختند و عدهای هم به شهرهای اطراف پناه میبردند: « اجمالا کار معاش، چنان بر اهل کرمان تنگ است که اهل سیستان و قاین از ایشان بیشتر در رفاه بودند؛ بهطوری که از کرمان به آنجاها پناه میبرند... . اهل کرمان از شدت اضطرار اولاد خود را بهشالبافی و فرشبافی میفرستند که اگر کامل و استاد شدند، ده شاهی اجرت و الا سه یا چهار شاهی میگیرند... .» (سیاح، 2536: 164) حاج سیاح که در 1295ﻫ.ق/1878م، مقارن اعتراضات شالبافان به کرمان رفت، گزارش کاملی از اوضاع اجتماعی و اقتصادی کرمان به دست داده است. وی در مورد کرمان مینویسد:« در تاریخ ایران از جاهای معروف و نامی و مدتها مقرّ سلاطین مستقل بوده، آبادی و صنایع و ادبا و علماء و بزرگان آن مشهور بودهاند، فعلا خرابهزاری شده است! گویا لشکر ظلم برای این ایالت خلق شده.» بر اساس مشاهدات او حکام کرمان غله را با نرخ خیلی پایین از دولت تسعیر میکنند و خود غله را از مردم ولایات گرفته و با نرخ بسیار بالا و تا ده برابر قیمت خریده شده به فروش میرساندند. در این میان، کسانی که نمیتوانستند محصول مورد نیاز را فراهم کنند، برای تهیه آن به فروش زن و دختر مجبور میشدند. حکام، انبارها را از مالکان گرفته و به تأمین کننده انحصاری ارزاق مردم تبدیل شده بودند. رشوهگیری از کسبه کاملا رایج بود و با کمفروشی و ناخالصی نان، که خاک و چیزهای دیگر در آن داخل میکردند، نان بیکیفیتی را به مردم تحویل میدادند که قیمت آن بسیار بیشتر از قیمت اسمی آن بود و این گونه اقدامات مردم را بسیار ناراضی کرده بود. علیرغم این که کرمان غلهخیز نبود؛ اما به قدر کافی غله وجود داشت که دچار کمبود نشود و تنها برای سوءاستفاده حکام گفته میشد که غلّه نایاب است. او میافزاید زنان ناچار برای تأمین معاش خانواده خیاطی میکردند. بسیاری از خانوادهها چند روز نان نداشتند و با شلغم و چغندر امرار معاش میکردند. پوشاک بسیار محقر در بر داشتند و بسیاری افراد با درآمد هیزم فروشی، هم مالیات میپرداختند و هم خرج زندگی میکردند. از همه بدتر، مردم مجبور بودند« از شدت پریشانی زن و دختران را که به نه سالگی رسیده یا نرسیده، بهمقاطعه میدهند یا بهاسم صیغه و متعه یا فروش، هر چه بگویی سزاست.» عدهای مخصوص این کار بودند که درآمدشان از این راه به دست میآمد و« از این وجوه مالیات دیوان و خدمتانه مأمورین داده میشود» و این اجرت گرفتن از این کار مختص کرمان است. گروهی هم نظیر توپچیها که پولدار هستند، درآمد خود را از قمار به دست میآورند و قمارخانه دارند و وقتی مردم « مضطر شده؛ خصوصا برای مالیات دیوان از دهات و شهر، زن و دختر بهآنها گرو داده، پول قرض میکنند.»(ر.ک: سیاح، 2536: 162-166). شالبافان به دو گروه اکثریت و اقلیت تقسیم میشدند: گروه اکثریت بافندگان شال بودند که کار اصلی را انجام میدادند و در فقر و تنگنا به سر میبردند. از آن جا که اکثر کارگران شالباف، مرد و کودکان با سن کمتر از هفت سال بودند(تلگرافچی ،1352: 205)، به نظر میرسد بیشتر از گروههای همسان و خانوادگی و اعضای یک خانواده بودند و زیر یک سقف به فعالیت مشغول بودند و آنچه ما کارگر مینامیم، در واقع اعضای یک خانواده بودند. این شالبافان به صورت منفرد و جدای از هم فعالیت میکردند و هیچ گونه اتحادیهای از سوی آنها تشکیل نشده بود و به نظر میرسد از سازوکار آن هم بیخبر بودند. شالبافان تمام روز را از قبل از طلوع آفتاب تا بعد از غروب کار میکردند و تعطیلات آنها محدود به نصف روز جمعه، سیزده روز عید و ایام شهادت بود(براون، 1384: 230) و بسیاری از آنها در سنین پایین از دنیا میرفتند(تلگرافچی ،1352: 205). فرشبافی نیز توسط اطفال، زنان و دختران انجام میشد(سایکس، 1336: 233؛ افضلالملک،1361: 181). همچون شالبافی، فرشبافی نیز در شرایط بسیار نامناسب انجام میشد. کارگران برای اجتناب از خشکی هوا ناچار بودند که در زیرزمین و جای مرطوب کار کنند(کرزن، 1373، ج2: 624). اینها همه حاکی از این است که در این دوره هیچ گونه قانونی بر فعالیت کارگاهی مترتب نبوده است و قانون کاری وجود نداشت و حتی از شرایط ماقبل سرمایهداری که در اروپا وجود داشت، عقبتر بودند. اصناف که نقش مهمی در تولید کارگاهی دارند، به شیوه مرسوم آن وجود نداشتند. محدودیتی بر ساعات کار، حق بازنشستگی و بیمه به هیچ وجه وجود نداشت و آنها در شرایط بهداشتی بسیار نامطلوبی به کار و فعالیت میپرداختند. شالباف تا وقتی که توان کار کردن داشت، مزد میگرفت؛ هر چند به نظر میرسد استادان شالبافی از مزایای خوبی برخوردار بودند و عدهای از آنها حقوق خوبی میگرفتند(براون، 84: 230). بسیاری از آنها نیز با ذوق و شوق به فعالیت میپرداختند و از این کار خسته، مریض و فرسوده نمیشدند(سایکس، 1336: 234). به این ترتیب، قشری که از کارگران بافنده در کرمان پا به عرصه وجود گذاشته بودند، قشری بودند وابسته؛ اگر نگوییم برده، که شرایط بسیار نامساعدی داشتند و تنها تفاوت آنها با کارگران برده، شاید در این بود که مزد ناچیزی میگرفتند؛ اما شرایط کاری، بهداشتی و تغذیهای بسیار نامطلوبی داشتند و دیدن آنها در آن حال و روز نشاندهنده بیعدالتی و شکاف طبقاتی گستردهای بود که در کرمان وجود داشت. طرف دیگری هم وجود داشت که به شالبافان معروف بودند و البته که خودشان شالباف نبودند؛ بلکه سرمایه خود را در شالبافی به کار انداختند و از کارگران جوان و بچهها کار میکشیدند و با ارتباطی که با طبقه حاکم داشتند، در معاملات کلانشان ثروت بسیار میاندوختند و شالبافان به این گروه وابسته بودند. باستانی پاریزی مینویسد:« همین عدمتعادل در تقسیم ثروت میان عدهای معدود و کثرت کارگران شالباف همیشه مورث جدالها واختلافات بوده است و قیام شالبافان تحت تأثیر این عوامل شکل گرفت»(باستانی پاریزی، 1385: 45-243).
اعتراض شالبافان اعتراض شالبافان در دوره اوج رونق آن در دهه آخر قرن سیزدهم و حکومت مرتضیقلیخان وکیلالملک دوم (1294ق/1877م) اتفاق افتاد و سرکرده آنها علی محمد شالباف بود که بعدها به علیمحمدخان شهرت یافت. از عوامل اصلی اعتراضات در وهله نخست، قحطی غله و کمبود نان و سوءسیاست و سوءاستفاده از ذخایر گندم و فروش آن بود. قبلا چنین رویدادی در زمان حکومت کیومرث میرزا (1276ﻫ.ق/1859م) رخ داده بود که بر اثر هجوم ملخها به مزارع و درختان، محصول از بین رفته و قحطی پدید آمده بود؛ جایی که مردم به خانه اغنیا ریخته وخانهها را غارت کردند(همت کرمانی، 1389: 292). به دنبال همین حوادث، کیومرث میرزا برکنار شد و به جای او محمد اسمعیلخان نوری وکیلالملک اول، پایهگذار خاندان وکیلی، به حکومت کرمان رسید. تقدیر چنین بود که به دنبال قحطی جدید، فرزند او از کار برکنار شود. همت کرمانی علت شورش و اعتراض را کمبود غله و نان و قحطی بر اثر کمی بارش نوشته است(همت کرمانی، 1389: 294)؛ اما به نظر میرسد قحطی صورت گرفته بود؛ اما ادامه قحطی چیز دیگری بوده است و همانطور که در بحث اوضاع اجتماعی اشاره شد، یکی از راههای کسب درآمد حکام، احتکار غلات بود و تمام ارزاق شهر از سوی حکام و دستاندرکاران حکومت و برای افزایش سود تأمین میشد. باستانی پاریزی در این مورد مینویسد: « از جاهای دیگر غله به قیمت ارزان وارد میکرد و با قیمت گزاف به خبازان میفروخت. اقشار مختلف از جمله شالبافان و سایر کسبه به فریاد آمدند؛ راه مسجد و منبر را بر علما و اعاظم شهر بستند که اول به فریاد ما برسید که از گرسنگی در معرض هلاکت هستیم. وکیل الملک این امر را پای یاغیگری نوشت، علما و بزرگان را بدنام کرد و به تهران نوشت که اهل کرمان یاغی شدهاند وفتنه وآشوب مینمایند.» (باستانی پاریزی، 1385: 237). اگرچه قحطی غله و نان آغازی بر این اعتراضات بود؛ اما رفتهرفته نقش عوامل مذهبی و اختلافات فرقهای و طبقاتی در آن نمایان شد و از مرحله آغازین فراتر رفت. عدهای به این وقایع صورت فتنه و آشوب و جنگ مذهبی دادند. در اثنای آشوب سخن از شورش« حیدری- نعمتی» بود که به دعوای «شیخی- بالاسری» تبدیل شد و به درگیری شیخی و متشرعه منجر گشت و برای کاستن از درگیریها، حاجی محمدرحیمخان، پیشوای شیخیه را به تهران فرستادند (احمدی کرمانی، 1386: 184). همه آنچه از حوادث سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در دوره قاجار بر سر کرمانیان آمده بود، به یکباره سر بازکرد و محرومترین اقشار جامعه کرمان به حرکت درآمدند. کمبودها و گرانیها موجب برانگیختن خشم کرمانیان شد. در این زمینه، بهخصوص شالبافان به رهبری علیمحمد شالباف بسیار فعال بودند و به منازل زرتشتیها رفته، انبارها را غارت کردند و حکومت در جلوگیری از شورش ناکام ماند. وکیلالملک برای غلبه بر این اوضاع به علیمحمد امتیازاتی داد و به طوری که معروف است، او تمام املاک خالصه جیرفت را از وکیلالملک حکمران کرمان اجاره کرد و به ثروتی افسانهای دست یافت و به همین جهت هم هست که او به علیمحمدخان معروف شد(صفا، 1390: 178). ناتوانی مرتضی قلیخان و شکایت عدهای به ناصرالدین شاه، باعث احضار او شد و از کار برکنار گردید (همت کرمانی، 1389: 294). با برکناری وکیلالملک دوم، شهابالملک(96-1295ق/1878-1879) جانشین او شد. ظلم و تعدی او باعث شد که عدهای از مردم کرمان به ایالت مجاور؛ یعنی فارس پناه بردند و تقاضای رسیدگی و ارسال تلگرام به مرکز کردند(سعیدی سیرجانی، 1383: 104-105). در دوره او اعتراضات ادامه پیدا کرد، دامنه آن از شالبافان هم فراتر رفت و زنان را هم به صحنه کشاند و عدهای از زنان به سرکردگی نایب مریم، یحییخان کلانتر شهر را کشتند و چند خانه را نیز ویران کردند. به دنبال رسیدن این اخبار به تهران، شهابالملک هم معزول شد(احمدی کرمانی، 1386: 192). این تحرکات حتی از کرمان هم فراتر رفت، در جوپار و ماهان هم شورشهایی شده و انبارها غارت شده بود(همت کرمانی، 1389: 297-298). وقتی دومین حاکم هم معزول شد، سرکوبی اعتراضات به دست خاندان فرمانفرما افتاد و نصرتالدوله فیروز میرزا(بار اول1255-1253ﻫ.ق/1837-1839م و بار دوم 1298-1296ﻫ.ق/1878-1880م) به حکومت کرمان مأمور شد. او تعدادی از الواط را به همراه دو سه زن و نایب مریم دستگیر کرده، مردها را سر بریدند، نایب مریم را با چادر خفه کردند، غله از اراک و شیراز وارد کردند، نان در اختیار مردم قرار گرفت و اوضاع تا حدودی تحت کنترل قرار گرفت (همت کرمانی، 1389: 298).
نتیجه شرایط مناسب محیطی، ماده اولیه مرغوب؛ یعنی پشم و کرک، پیشینه هزارساله بافندگی، و محدودیتهای کشاورزی، به علاوه حمایتهای کارگزاران قاجاری گسترش صنایع دستی و بافندگی در کرمان دوره قاجار و پیدایش قشر شالباف را موجب گردید. دوره قاجار بافندگی به طور اعم و شالبافی به خصوص، شغل اصلی و منبع تأمین معاش شهر کرمان و پیشه اکثریت اهل کرمان بود. پشم کرمان به عنوان منبع اولیه تولید منسوجات پشمی از دوره صفوی جای مهمی در تجارت خارجی ایران داشت و از سوی دیگر، شال و فرش کرمان هم کالاهای با ارزش صادراتی ایران و کرمان بودند که به دنبال رشد این صنایع، کرمان به یکی از مسیرهای تجاری تبدیل شد. حدود دوسوم جمعیت شهر که به صورت خانوادگی کار میکردند، به حرفه بافندگی اشتغال داشتند و جمعیت اندکی از طبقه حاکم بهره آن را میبردند و از طرف دیگر، در این دوره قوانین مدوّنی از بافندگان حمایت نمیکرد، صنف و اتحادیهای که از ایشان حمایت کند، شکل نگرفته بود و این در مقاطع مختلف موجب واکنش آنان شد. بافندگان کرمانی واکنشهای اجتماعی خود را به صورتی مستقیم و غیرمستقیم بروز میدادند و حضور آنها در صحنه اجتماعی و جنبشها به نوعی در اعتراض به شرایط سخت زیستی و معیشتی خود و ناشی از شرایط سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و شکافهای اقتصادی و اجتماعی در کرمان بود. آنها در اواخر قرن سیزدهم به دنبال قحطی نان و غله، آشکارا اعتراض کردند. این اعتراضات را میتوان نخستین اعتراض کارگری ایران دانست که به برکناری دو تن از حکام کرمان منجر شد.
| ||
مراجع | ||
-ابن حوقل.(1345). صورهالأرض، ترجمه دکتر جعفر شعار، تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران. - احمدی کرمانی، یحیی.(1386).فرماندهان کرمان، تصحیح محمد ابراهیم باستانی پاریزی، تهران: انتشارات علم، چاپ چهارم. - اصطخری، ابواسحق ابراهیم. (1347). مسالک و ممالک، به کوشش ایرج افشار، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب. - افضلالملک، غلامحسینخان.(1361).سفرنامه خراسان و کرمان، به اهتمام قدرتالله روشنی، مشهد: توس. - بارتولد، و.(1308).تذکره جغرافیایی بارتولد، ترجمه حمزه سردادور(طالب زاده)، تهران: چاپخانه اتحادیه تهران. - باستانی پاریزی، محمد ابراهیم.(2535).وادی هفت واد، تهران: انجمن آثار ملی. - ------------------ .(1385).فرمانفرمای عالم، تهران: نشر علم، چاپ پنجم. ------------------- .(1384). اژدهای هفت سر، تهران: علم، چاپ پنجم(اول ناشر). - براون، ادوارد گرانویل، (1384)، یک سال در میان ایرانیان، ترجمه مانی صالحی علامه، تهران: نشر اختران. - تاورنیه، ژان باتیست.(1336).سفرنامه تاورنیه، ترجمه ابوتراب نوری، تصحیح و تجدید نظر دکتر حمید شیروانی، اصفهان: انتشارات کتابخانه سنائی و کتابفروشی تایید اصفهان. - تلگرافچی.(1352).سفرنامه تلگرافچی فرنگی، معرف ایرج افشار، فرهنگ ایران زمین، ش 19: 260-183. - جمالزاده، محمدعلی.(1384). گنج شایگان: اوضاع اقتصادی ایران، تهران: سخن، چاپ سوم(اول ناشر). - حاج سیاح.(1363).سفرنامه حاج سیاح به فرنگ، به اهتمام علی دهباشی، تهران: نشر ناشر. - خانیکوف، نیکولای ولادیمیروویچ. (1375). سفرنامه خانیکوف، مترجمان اقدس یغمائی و ابوالقاسم بیگناه، مشهد: آستان قدس رضوی. - دورکیم، امیل.(1359).تقسیم کار اجتماعی، ترجمه حسن حبیبی، تهران: انتشارات قلم. - رابینو، لوئی.(1363).دیپلماتها و کنسولهای ایران و انگلیس، ترجمه غلامحسین میرزا صالح، تهران: نشر تاریخ ایران. - سایکس، سرپرسی مولزورث.(1336). سفرنامه سایکس، ترجمه حسین سعادت نوری، تهران: ابن سینا، چاپ دوم. - سعیدی سیرجانی، علی اکبر.(1383). وقایع اتفاقیه: مجموعه گزارشهای خفیهنویسان انگلیس در ولایات جنوبی ایران از سال ۱۲۹۱ تا ۱۳۲۲ قمری)، به کوشش علی اکبر سعیدی سیرجانی، تهران: نشر آسیم. - سیاح، حمید.(2536). خاطرات حاج سیاح یا دوره خوف و وحشت، به تصحیح سیفالله گلکار، تهران: امیرکبیر، چاپ دوم. - صفا، عزیزالله.(1390). تاریخ جیرفت و کهنوج، کرمان: مرکز کرمان شناسی، چاپ دوم. - روزنامه دولت علیه ایران.(1372). ج2،تهران: کتابخانه ملی. - عیسوی، چارلز.(1362). تاریخ اقتصادی ایران(عصر قاجار، 1332-1215ق)، ترجمه یعقوب آژند، تهران: نشر گستره. - ---------- .(1388). رخنه اقتصادی اروپا 1921-1872، در: آوری، پیتر و دیگران، تاریخ ایران کمبریج(دوره افشار، زند و قاجار)، ترجمه مرتضی ثاقبفر ، تهران: جامی، چاپ دوم، 510-488. - کرزن، جرج، ن.(1373). ایران و قضیه ایران، ترجمه غلامعلی وحید مازندرانی، 2جلد، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ چهارم. - گریوز، رز.(1388). روابط ایران با شرکتهای بازرگانی اروپایی، در: آوری، پیتر و دیگران، تاریخ ایران کمبریج(دوره افشار، زند و قاجار)، ترجمه مرتضی ثاقبفر ، تهران: جامی، چاپ دوم، 365-338. - مستوفی، عبدالله.(1377). شرح زندگی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه، تهران: زوار، چاپ چهارم. - مقدسی، ابوعبدالله محمدبن احمد.(1361). أحسن التقاسیم فی معرفهالأقالیم، ترجمه علینقی منزوی، تهران: شرکت مؤلفان و مترجمان ایران. - ملکم، سرجان.(1380). تاریخ کامل ایران، ترجمه میرزا اسماعیل حیرت، تهران: افسون. - مؤلف ناشناخته.(1372). حدودالعالم من المشرق الی المغرب، ترجمه میرحسین شاه، مقدمه بارتولد، تعلیقات مینورسکی، تصحیح و حواشی مریم میراحمدی و غلامرضا ورهرام، تهران: دانشگاه الزهرا. - مؤلف ناشناخته.(1385). رساله دهات کرمان در:جغرافیای کرمان، وزیری، احمدعلیخان، تصحیح باستانی پاریزی، تهران: نشر علمی، چاپ پنجم. - میرزا رضا مهندس،(1386)، سفرنامهدر: ملاحان خاک و سیاحان افلاک، به کوشش مجید نیکپور، کرمان: مرکز کرمان شناسی. - میلیونه، ایل. (1390). آنجلا جوانی رومانو،سفرنامه مارکوپولو، مترجم منصور سجادی، تهران: بوعلی. - ورهرام، غلامرضا.(1385). نظام سیاسی و سازمانهای اجتماعی در عصر قاجار، تهران: معین. - وزیری کرمانی، احمدعلیخان.(1364).تاریخ کرمان(سالاریه)، تصحیح باستانی پاریزی، تهران: نشر علمی، چاپ سوم. - -------------------- .(1385). جغرافیای کرمان، تصحیح باستانی پاریزی، تهران: نشر علمی، چاپ پنجم. -همت کرمانی، محمود.(1389). تاریخ کرمان، تهران: گلی. - کمالی، مریم.(1390). اسناد پارلمانی انگلستان(4) کرمان 1908-1907م، اسناد بهارستان، سال اول، شماره چهارم، زمستان 1390، 402-387. - _______.(1392). اسناد پارلمانی انگلستان(6) کرمان 1913-1912م، اسناد بهارستان، دوره جدید، شماره اول، بهار 1392. - عطائی، عبدالله.(1387). رساله در فن شالبافی، نوشته حاجی مختارشاه کشمیری، مجله میراث ملل، دوره جدید، سال ششم، شماره اول، بهار87( پیاپی40)، 412-393. - روزنامه حبلالمتین، به مدیریت مؤیدالاسلام کاشانی، سال سیزدهم، ش 14، 29 رمضان 1323ق. - روزنامه وقایع اتفاقیه، شماره ششم، جمعه دهم شهر جمادیالاول 1267. - Abbott, Keith Edward,(1855), Geografphical Notes, Taken during a Journey in Persia in 1849 and 1850, Journal of the Royal Geographical Society of London, Vol. 25, pp. 1- 78.
. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 3,096 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,121 |