
تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,735 |
تعداد مقالات | 14,190 |
تعداد مشاهده مقاله | 34,841,495 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 13,913,025 |
بررسی نقش گرایشهای مذهبی در شکلگیری و گسترش شهر اصفهان از عصر خلافت عباسی تا پایان حکومت سلجوقی(132 تا 590ق/750 تا 1198م) | ||
پژوهش های تاریخی | ||
مقاله 6، دوره 6، شماره 1، اردیبهشت 1393، صفحه 71-84 اصل مقاله (845.11 K) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
نویسندگان | ||
عابد تقوی* 1؛ مجید گلابی2؛ بهزاد اصغری3 | ||
1استادیار باستانشناسی، دانشگاه مازندران. | ||
2دانشآموخته کارشناسیارشد باستانشناسی، دانشگاه تربیت مدرس. | ||
3دانشجوی دکتری تاریخ ایران اسلامی و کارشناس پژوهشی پژوهشگاه علومانسانی و مطالعات فرهنگی | ||
چکیده | ||
عنصر مهم دین و باورهای مذهبی یکی از عناصر اصلی، در شکلگیری شهرهایاسلامی است. وجه مادّی این عنصر، در اشکالی نظیر معماری مساجد و آرامگاهها و مدارس مذهبی نمود مییابد. پیدایش و تکامل فرقههای اسلامی در تاریخ ایران، موجب شده است تا این مهم، نقش موثری در شکلگیری و توسعه بافت شهرها ایفا کند. در این نوشتار که به نمونه پژوهی شهر اصفهان از ابتدای خلافت عباسی تا پایان حکومت سلجوقی میپردازد، تلاش شده است نقش گرایشهای مذهبی، در سازمانیابی فضایی شهر اصفهان ارزیابی شود. همچنین کوشیده شده است با رویکرد توصیفی و تحلیلتاریخی، براساس منابع مکتوب و شواهد معماری برجای مانده، به این پرسش پاسخ داده شود که فعالیت گرایشهای مختلف مذهبی، چه تاثیری بر تغییرات کالبدی شهر در سه دوره مطالعه شده یعنی، خلافت عباسی و حکمرانی امرای آلبویه و سلاطین سلجوقی داشته است. نتایج این تحقیق نشان میدهد، تغییرات بافت شهری اصفهان، در سه دوره تاریخی، براساس مناسباتاجتماعی متاثر از بالندگی گرایشهای مذهبی و تقابل آنها، در چهارچوب الگوی توسعه شهری است. بهطوریکه در هر دوره، با قدرتیابی گرایش خاص، همراه با شکلگیری و توسعه شهری، آسیبهایی جدی بر عناصر و ساختار کالبدی شهر در دوره پیش از آن وارد آمده است. | ||
کلیدواژهها | ||
اصفهان؛ خلافتعباسی؛ حکومت آلبویه؛ سلجوقیان؛ گرایشهای مذهبی؛ شهر | ||
اصل مقاله | ||
مقدمه در دهههای اخیر، نظریههای گوناگونی درباره خاستگاه و مشخصههای شهر اسلامی ارائه شده است. پژوهشگران حوزههای معماری، شهرسازی، تاریخ و باستانشناسی هریک با رویکردی خاص، به تعریف و خاستگاه و عوامل شکلگیری شهر اسلامی، پرداختهاند. از میان نظریههای مطرح در شهرسازی اسلامی، برخی براین باورند که شهر و شهرنشینی در دوران اسلامی مبتنی برآموزههای دینی و مبانی اعتقادی دین اسلام است که خود، ریشه در منابع قرآن، سنت، فقه و اجماع دارد. پیروان این نظریه،1 شهر ساخته شده در فرهنگ اسلامی را دارای هویت خاص فرهنگی و تاریخی و فضایی میدانند که میان دو عنصر دین و فضای ساخته شده، پیوندی ناگسستنی میبینند. این مهم تا به آن اندازه اهمیت داشته که در ریختشناسی شهر اسلامی، اصول و قوانین اسلامی برخاسته از فقه و شریعت، عنصری سازنده در شکلگیری کالبد شهری به شمار میآمده است. در این رویکرد، مولفه دین و مذهب یکی از عناصر هویتساز شهر اسلامی است. دو مشرب فکری از درون این تفکر برخاسته است که به توصیف موقعیت شهر در جامعه اسلامی میپردازد. نخستین مشرب، شهر اسلامی را محیطی مناسب برای زندگی مسلمانان میداند که در طول حیات اجتماعی، به دست مسلمانان بنیانشده و توسعهیافته است. در این مرحله، شهر به عنوان پدیدهای تاریخی بدون درنظرگرفتن روح و فضای حاکم بر آن بررسی میشود. آیرا لاپیدوس2 از سرآمدان مکتب تاریخینگری به شهراسلامی، براین باورست که برای شناخت ویژگیهای اصلی شهر اسلامی باید به بسترهای تاریخی و دلالتهای فرهنگی آن توجه ویژهای کرد. وی تلاش کرد که به نقش جامعه شهری مسلمان، در شهر اسلامی توجه کند و آن را به عنوان یکی از عوامل تاثیرگذار، در شکلیابی شهر اسلامی در نظر بگیرد. این در حالی است که در مقابل، برخی بر این نکته تاکید میکنند که شهر اسلامی مکانی برای عرضه و تجلی ارزشها و الگوهای رفتاری و نیز ساختار اجتماعی مبتنی بر دین مبین اسلام است. به عبارت دیگر، از نگاه این دسته از محققان، شهر شامل سه فضای اصلی فکری و عملی و عینی است که به ترتیب، در قالب «جهانبینی توحیدی و ایمان اهل شهر» (فضای فکری) و «حوزه عمل و رفتار شهروندی» (فضای عملی) و درنهایت، «کالبد شهر» (فضای عینی) تجلی مییابد. به همین علت، برای درک و شناخت بهتر از این هنجارهای اجتماعی، ناگزیر باید فهم درستی از اصول و قوانین و جهانبینی اسلامی داشت. برای روشنترشدن این مسئله، میتوان به نقش قوانین فقهی بر مجازدانستن ارتفاع ساختمان و منع ساخت بنایی در مکانی خاص اشاره کرد. در این باره، ولیّ امر مسلمانان میتواند براساس شرع مقدس از ایجاد بنا در جای معینی جلوگیری کند. حال با این مقدمه، میتوان به این نتیجه رسید که اگر بخواهیم این نظریه را در گستره وسیعی از شهرهای جهان اسلام در نظر بگیریم و تعمیم دهیم بیتردید، باید شاهد بازتاب دستورات و قوانین حاکم بر دین اسلام در فضاهای شهری باشیم. بیشک، این موضوع با توجه به تعدد و تنوع گرایشها و مذاهب گوناگون، در ایران قرون اولیه اسلامی که گاه در منابع فقهی و کلامی با یکدیگر در تضاد بودند میتواند نمود خود را در کالبد شهری نشان دهد. به همین علت، این امر انتظار حضور بیشتر و متنوعتر فضاهای شهری را به ذهن متبادر میسازد. توجه به کالبد شهر و سیر تحولات تاریخی شکل شهر بیشتر، به علت ارتباط مستقیمی است که با تحولات اجتماعی و الگوهای حاکم، بر مناسبات شهری داشته است؛ از این منظر، ضرورت درک منطقی این رابطه، نقش اساسی در تحلیل عوامل اثرگذار بر جریانات اجتماعی ایفا میکند. در قرون اولیه اسلامی، شهر تاریخی اصفهان یکی از مهمترین مراکز دینی و فرهنگی ایران به شمار میرفته است. از دوره ساسانی تا به امروز، حیات فرهنگی در این شهر بیوقفه شاهد پیدایش و گسترش و درنهایت، انحطاط فرقههای دینی گوناگونی بوده است. در این میان، پویایی فرقهها و مذاهب اسلامی وابستگی شدیدی به حامیان و عالمان دینی داشته است که برای فعالیتهای خود، به عنوان حافظان و مروجان اصلی، نیازمند مکانی در شهر بودهاند. از دورة حکمرانی امرای آلبویه تا پایان سلطنت سلاطین سلجوقی، اصفهان شاهد شدیدترین درگیریهای مذهبی میان فرقههای مختلف اسلامی بود. این بحران اجتماعی، بهتدریج موجب ایجاد مکانهایی در شهر، برای تجمع فرقههای مختلف و حمایت از کیش یا آیین خود میشد. درنهایت این مراکز، به اصلیترین محل تبلیغ و ترویج مذهب تبدیل میشد. در این نوشتار، تلاش شده است تا با بهرهگیری از روش توصیفی و تحلیل تاریخی و واکاوی جریانهای دینی و مذهبی، در اصفهان قرون اولیه و میانی اسلامی، به نقش گرایشهای مذهبی در حیات شهری پرداخته شود؛ سپس تاثیر این گرایشها بر توسعه یا تخریب بافت شهری اصفهان، در سه دوره خلافت عباسی و حکومت آلبویه و سلطنت سلاطین سلجوقی بررسی شود. به همین منظور، میان متون تاریخی و بقایای معماری و عناصر شهری، به عنوان مصادیق موجود در این نوشتار بررسی تطبیقی صورت قرارگرفته است. براین اساس، فرضیههای زیر را میتوان تصور کرد: با توجه به وجود چهار قدرت مذهبی شیعه، شافعی، حنفی و حنبلی در اصفهانِ دوره خلافت عباسی، نقش فرقه سنی مذهب حنبلی در این شهر، در مقایسه با دیگر فرقهها پررنگتر است و تاثیر آن را میشود در ساختار شهر ملاحظه کرد. همچنین، نقش پیروان مذهب تشیع در سازمانیابی فضاهای شهری، در دوره آلبویه در مقایسه با فرقههای مذهب تسنن، همچون شاخههای حنفی و شافعی، بیشتر است. درمقابل، در عصر سلجوقی این الگو شکل معکوسی به خود گرفت و بار دیگر، اهل تسنن در شکلدهی عناصر شهری و پراکندگی آن از سهم بیشتری برخوردار شد؛ ولی در این دوره، ستیزهجویی میان دو فرقه حنفی و شافعی آسیبهای جدی بر بافت شهری وارد میکند. این تحقیق تلاش میکند تا براساس اشارههای منابع تاریخی کهن و شواهد معماری و بافت شهری، به اثبات یا رد فرضیههای یادشده بپردازد.
اصفهان در عصر خلافت عباسی در عصر خلافت اموی، با فروپاشی ساختارهای اجتماعی ایران عصر ساسانی و پیروی از سیاستهای مالیاتی که بر گرفتن جزیه و خراج از مردم اصفهان، ساکن در مناطق جِی (شهرستان) و یهودیه استوار بود این شهر، همچون دیگر مناطق ایران، تغییرات سیاسی و اجتماعی را تجربه کرد. دو ویژگی برجسته شهرهای مفتوحه عصر اموی: اقتصاد مبتنی بر کشاورزی و اهمیت استقرارگاههای روستایی نسبت به مراکز شهری بود. اصفهان نیز به فراخور موقعیت جغرافیایی و سیاسی از این قاعده مستثنی نبود. در اصفهان این دوره، از منظر فرهنگ دینی نیز، همچنان بخشی از مردم با زبان و فرهنگ زرتشتی پیش از اسلام به حیات خویش ادامه میدادند و جمعآوری مالیات و جزیه، به عنوان مهمترین سیاست اقتصادی خلافت بنیامیه پابرجا بود (اعثم، 1406: 31). دور از انتظار نیست که پیروی از این سیاست، یعنی کسب سود حاصل از دریافت جزیه، مانع از اقدامات فرهنگی امویان در اسلامآوردن اهالی اصفهان شده باشد. بهطور مثال میتوان به روستای خُشینان، در نزدیکی روستای یهودیه، اشاره کرد که از زمان فتح اصفهان تا پایان دورة امویان، پایگاه سیاسی مسلمانان در اصفهان بود. این مرکز در مقایسه با زمان خلافت عمر و حضرت علی(ع) تغییر چندانی نکرده بود. در خشینان، به جز حکمرانان و عمّال حکومتی، مهاجران عرب تازهوارد همچون زرتشتیها و یهودیها که پس از فتح ایران به اصفهان کوچ روستاهایی را ایجاد کرده بودند؛ پس مردم با ادیان مختلف هرکدام در روستاهای خود، بهطور جداگانه زندگی میکردند. ازاینرو، تلاشی برای جذب آنها به اسلام صورت نگرفته بود. در معرفی اصفهان آمده است مساحت اصفهان هشتاد فرسنگ در هشتاد فرسنگ است و آن هفده رستاق است (ابنفقیه، 1349: 98؛ ابنخردادبه، 1370: 24). از این بیان، میتوان وسعت اصفهان را درک کرد. از خراجها و هدایایی که عمروبنسلمه برای حضرتعلی(ع) به کوفه میبرد میتوان به شیوههای معیشتی و تولیدی اصفهان، در دورههای اولیة فتوحات پیبرد. این هدایا شامل خیکهای روغن و عسل بود (ابناثیر، ۱۳۷۱: ۱۰/۲۳۷) و به نوعی، نشانگر تلفیق تولید روستایی با ماهیت شهری اصفهان است. درواقع، اصفهان به عنوان شهر در نظر گرفته میشد؛ اما خودِ اصفهان متشکل از دو بخش مجزای جی، شهرستان فعلی، و یهودیه بود که مجزا از یکدیگر بودند و فاصله یا دیواری، آنها را از یکدیگر جدا میکرد. جغرافیانگاران گاه از این دو بخش، با عنوان روستا یاد کردهاند (شفقی، 1353: 175 تا 207). استفاده از مفهوم روستا برای دو بخش شهر اصفهان، به نبود معیار تمییز دقیق، بین این دو مفهوم جغرافیایی و اجتماعی اشاره میکند. درعینحال، این امر میتواند نشانگر نزدیکیهای این دو کالبد اجتماعی به یکدیگر، در اوایل قرون اسلامی باشد. چنانکه در منابع آمده است ساختمان شهری متشکل از دو بخش مجزا، به نظر امری معمول در شکل شهری بوده اسست؛ همانطورکه در اندلس نیز به مانند اصفهان، دو بخش مجزا که با فاصله از یکدیگر ایجاد شده بودند فضای شهری را شکل میدادند (ابنحوقل، 1345: 105 و 106). در اصفهان این امر، با دو مسجد جمعه در دو بخش شهر اتفاق میافتد که میتواند نشانگر اختلافات اجتماعی باشد (اصطخری، 1340: 164). روند توسعه این منطقه به عنوان شهر اسلامی، از اوایل ظهور اسلام و همزمان با خلافت حضرتعلی،(ع) با ساختن مسجدی در خشینان آغاز شد (ابونعیم، 1377: 130)؛ اما صورتبندی کالبدی این امر را در سال 156 قمری و در قسمت یهودیه اصفهان، با ایجاد مسجد جامع که از عناصر مهم شهری در دوره اسلامی است، مشاهده میکنیم (شفقی، 1353: 199). به دنبال تصرف اصفهان توسط ابومسلم خراسانی، در نیمة اول قرن دوم قمری، نخستین اقدامات فرهنگی و دینی مسلمانان در اصفهان، برای تبلیغ و جذب مردم به اسلام آغاز شد. عاصمبنیونس که ابومسلم او را برای حکمرانی اصفهان انتخاب کرد، اولین حاکم عباسی اصفهان بود. وی در اصفهان به زبان عربی نوشت و مردم اصفهان را برای یادگیری قرآن گردهم آورد (ابنرسته، 1365: 177). همچنین بعد از قتل ابومسلم، در زمان منصور، (حک: 136 تا 158ق/754 تا 775م) ایوببنزیاد اقدامات عمرانی بسیاری، در اصفهان انجام داد؛ ازجمله ساخت بازاری در چند ردیف در یهودیه؛ بازسازی مسجد خُشینان و منبرنهادن در آن؛ توسعه شهر یهودیه (ابونعیم، 1377: 129) (نقشه شماره1).
نقشه شماره1- بافت شهری اصفهان در صدر اسلام (تهیه: عمرانی:1391) مافروخی این اقدامات را ناشی از تصمیم منصور، برای انتقال مرکز حکومت به اصفهان میداند (مافروخی، 1385: 43 و ۴۴). بهبود وضعیت اقتصادی و اجتماعی در دورة عباسی، در کنار اقدامات فرهنگی که موجب افزایش جمعیت مسلمانان شد ازجمله علل شکلگیری شهر اسلامی اصفهان در یهودیه بود. امروزه بهسختی میتوان به چگونگی اسلامآوردن اهالی اصفهان و رشد جمعیتی مسلمانان، در این شهر پیبرد؛ اما با توجه به نَسَب برخی از افراد که در کتاب «ذکر اخبار اصفهان» تالیف ابونعیم اصفهانی آمده است میتوان با احتیاط، زمان احتمالی اسلامآوردن بسیاری از اهالی را تعیین کرد. به عنوان مثال، میتوان چنین استنباط کرد که براساس نام کامل ابونعیم، «احمدبنعبداللهبناسحاق بن موسی بن مهران» (ابونعیم، 1377: 13) پنج نسل قبل از ابونعیم، اجداد او به اسلام گرویده بودند؛ چراکه جد ابونعیم برای پسر خود نامی اسلامی انتخاب کرده بود؛ اما خود او شخصی ایرانی بوده که احتمالاً پدری زرتشتی داشته است. با وجود مدارک اندک، نمیتوان این موضوع را نادیده گرفت که احتمالاً در نیمة اول قرن سوم هجری، تعداد بسیاری از اهالی اصفهان به اسلام روی آوردهاند. این زمان، مقارن با بازسازی گسترده مسجد جامع عتیق در سال226ق/ 834م است که وسعت آن به حدود 10 جریب میرسید (پیرنیا، 1369: 135). وسعت ابعاد مسجد جامع، خود میتواند دلیل روشنی بر افزایش تعداد مسلمانان باشد (تصویر شماره1). تصویر شماره1- بقایای کف مسجد جامع اصفهان از دوره خلافت عباسی (جعفری زند،1381) درواقع، شکل کالبدی شهر در عصر عباسی بهتدریج صورت نهایی خود را به عنوان شهر اسلامی پیدا میکرد. شکل کالبدی شهر در دوران قبل از ورود اسلام شامل سه بخش مشخص حکومتی و شهر میانی و شهر بیرونی بود (یوسفیفر، 1390: 57)؛ اما در عصر اسلامی، با ورود ساختارهای جدید دچار تحولاتی شد که عمدهترین آن ورود مسجد جامع، به عنوان مشخصه عنصر شهری، در بافت شهری بود. در عصر اسلامی روند توسعه شهری نیز ، به سمت بیرون شهر بود و شهر بیرونی گاه عناصر قدیمی شهر را به فراموشی میسپرد (یوسفیفر، 1390: 72 تا ۸۰). این امر را میتوان در روند توسعه اصفهان نیز مشاهده کرد. چنانکه ایجاد بازار، مسجد جامع، ضعیفشدن زمینهای زراعتی جی، سکونت اعراب در نقاطی از منطقه به تغییر کالبد شهر منجر شد. این امر، با توسعه قلمرو شهر و افزودن روستاها به قلمرو شهری صورت گرفت (شفقی، 1353: 198 تا 201). این همان الگوی توسعه شهری، در عصر اسلامی را تداعی میکند. از زمان رشد شهر اصفهان در دورة عباسی تا دورة سلجوقی، مذهب حنبلی مذهب رسمی اصفهان بود و بیشترین تعداد سکنة شهری، از این فرقه مذهبی بودند. احتمالاً رواج مذهب حنبلی در اصفهان، از هنگام اقامت صالح پسر بزرگ احمدبنحنبل (م 265 و 266ق/883 و 884م) در اصفهان آغاز شده است. وی به فرمان خلیفة عباسی، به امر قضاوت در این شهر اشتغال یافت (ابونعیم، 1377: 35). حنبلیان در دورة آلبویه تا میانه عصر سلجوقی، بیشترین نفوس ساکن در شهر را تشکیل میدادند. در دوران عباسی و آلبویه، مساجد علاوه بر مکانی برای گردهمایی مسلمانان و برگزاری نماز، محلی برای سخنرانی علما و آموزش علوم دینی به شاگردان محسوب میشد. در این میان، مسجد جامع عتیق به عنوان مهمترین مسجد شهر از امتیاز و اعتبار ممتازی برخوردار بود. به علت غلبه و چیرگی سیاسی و دینی مذهب حنبلی در جامعه شهری اصفهان، برگزاریکلاس و سخنرانی در مسجدجامع، به عنوان امتیاز انحصاری برای علمای سرشناس این مذهب بود. علمایی که مربوط به سایر فرقههای مذهبی بودند به علل مختلف فقهی و کلامی، با علمای سرشناس حنبلی اختلاف نظر داشتند. آنان به اعتبار و اشتهار مسجد جامع اصفهان، از حق برگزاری کلاس و حتی ورود به آن محروم بودند. یکی از نمونههای بارز این مسئله، اختلافی است که میان ابوعبداللهبنمنده (م 395ق/1013م) و حافظ ابونعیم رخ داد؛ درپیآن، با وجود آنکه ابونعیم از محدثان و علمای سرشناس اصفهان بود تا زمان فوت، از ورود به مسجد جامع و تشکیل مجلس درس و وعظ محروم شد (ابونعیم، 1377: 30). شاید به همین علت، ابنحوقل از دو منبر در این شهر و در دو بخش آن یاد میکند (ابنحوقل، 1345: 105 تا 106).
اصفهان در دورة حکمرانی امرای آل بویه در سال 321 ق/937م، پس از مناقشات دامنهدار میان سپاهیان خلافت عباسی، با خرمدینان آذربایجان و سامانیان و سلسله محلی آلزیار، شهر اصفهان به تسخیر رکنالدوله حسنبنبویه درآمد؛ سپس به مدت تقریباً یک قرن، در دست حکمرانان این خاندان باقی ماند. با وجود طرفداری خاندان آلبویه از مذهب شیعه، آزادی مذهبی مهمترین مشخصه حیات اجتماعی شهر اصفهان در این دوره بود. مسجد جامع به عنوان مهمترین پایگاه فرهنگی حنبلیان، همچنان در دست آنها باقی ماند. اما صاحببنعبّاد3 دردوران وزارت هجدهساله خود، در زمان مؤیدالدوله (م 373ق/989م) و فخرالدوله (م 387 ق/1003م) تلاش کرد تا عقاید معتزلی و گرایشهای شیعی خود را بدون استفاده از قدرت سیاسی رواج دهد. به همین علت، به دستور وی تعدادی از علمای شیعی قم برای تدریس، به اصفهان دعوت شدند. وی همچنین برای ترویج عقاید خود، مسجد بسیار بزرگی در قسمت جنوبغربی شهر بناکرد. منابع تاریخی، نام جورجیر (جرجیر) را برای این مسجد ذکر کردهاند (سمعانی، 1962: 3/393). گفتنی است مسجد فعلی حکیم اصفهان که از یادگارهای عصر صفوی است بر روی خرابههای این مسجد ساخته شده است (سرفراز، 1391: 4). این بنا علاوه بر مسجد، دارای الحاقاتی همچون خانقاه و مدرسه و کتابخانه بود (هنرفر، 1350: 50). به همین علت باید، مسجد جامع جرجیر را مجموعهای فرهنگی مذهبی بدانیم که علاوهبر مسجد، الحاقات دیگری هم داشته است. این مسجد به علت رفعت و زیبایی و شکوه تزئینات و مناره بلند آجری که حدود صدگز بلندی دارد (گدار، 1375: 133)، نماینده شاخص هنر معماری آلبویه است. مافروخی این مسجد را «مسجد جامع صغیر» خوانده و در این باره مینویسد: « ... به فضیلت ارتفاع مکان و استحکام نهاد آن و صلابت گل، مسجد عتیق از او غریق حیا و خجل و مناری که مهندسان عالم، و مقدّران بنیآدم اجماع و اتّفاق کردهاند بر آن که کشیدهتر به قدّ و تمامتر به مدّ و باریکتر به عمل و محکمتر به تفصیل و جمل بر روی زمین، از آن بنا نکردهاند» (مافروخی، 1385: 90). تنها اثر باقیمانده در این، بنا سردر آجرکاری شده معروف به «سردر جرجیر» است که از مهمترین آثار تزئینی معماری آلبویه محسوب میشود (تصویر شماره2). این تزئینات شامل کتیبهای به خط کوفی مشجر است که تنها آیاتی از «بسماللهالرحمنالرحیم» و «بالقسط لا اله الا هو العزیز الحکیم» از آن باقی مانده است. نقوش تزیینی این سردر نیز شامل فنون آجرکاری و گچبری با نقوش هندسی و گیاهی است (سرفراز، 1391: 5). تصویرشماره2- نمای سردر ورودی مسجد جامع جرجیر (گلابی:1391)
از پلان مسجد جرجیر در زمان آلبویه، اطلاعات اندکی در دست داریم؛ اما قرارگیری این مسجد در بافت شهر تاملبرانگیز است. باتوجه به مکانیابی تقریبی دروازههای آلبویه و سلجوقی، میتوان اینطور استنباطکرد که مسجد جامع جرجیر در نقشه
(تهیه: عمرانی:1391) نزدیکی دروازة غربی شهر قرار داشته است (نقشه شماره2). این مسجد در کنار شاهراه جنوبغربی شهر واقع بود و از میدان عتیق شروع میشد و تا دروازة جنوبغربی شهر امتداد مییافت. بعدها، در عصر شاه عباس اول، در این مکان میدان نقشجهان ساخته شد. به عبارت دیگر، مسجد جامع جرجیر در حاشیة شهر قرار داشت. جبهه جنوبی اینمسجد نیز شامل زمینهای کشاورزی و باغات بود. گمانهزنیهای باستانشناختی در میدان نقشجهان هم حاکی از این مسئله است که میدان نقشجهان در جایی ساختهشد که پیش از دورة صفوی، مکان اصلی زمینهای کشاورزی بود (جبلعاملی، 1378: 323). حال این پرسش مطرح است که هدف صاحببنعباد از ساخت مسجد جامع جرجیر، با منارهای بیش از صدگز ارتفاع در نقطهای دورافتاده از شهر، در نزدیکی زمینهای کشاورزی چه بوده است؟ در پاسخ به این پرسش میتوان چنینگفت باتوجه به الگوی توسعهای شهرها در دوره اسلامی که رو به بیرون از مرکز شهر بود و جایگاه دیرینه و سنتی علمای قشریمسلک حنبلی، در مرکز شهر و بروز درگیری و مناقشات شدید میان فرقهها صاحببنعباد این مرکز را یرگزید؛ همچنین لزوم توسعه فیزیکی بناهای احداثی، در نقطهای از شهر که امکان گسترش برای آنها مهیا باشد. پس صاحببنعباد با مکانگزینی صحیح، میخواست افکار فلسفی و علمی خود را به دور از فرقه پرقدرت حنبلی و بدون کمترین اصطکاک با آنها، رواج دهد. این هستة علمی و فلسفی با گرایش معتزلی احتمالاً همان محلی است که در سالهای بعد، به پایگاه اصلی ابنسینا و شاگردانش تبدیل شد.4 ارتفاع مناره این مسجد را میتوان نمادی از اقتدار و گستره اندیشه علمی و فلسفی وی دانست که بدین وسیله، برای جامعه مذهبی آن دوره به نمایش گذاشته شد. بهوجودآمدن محلات و بناهای جدید، نشانگر الگوی توسعه شهری است که براساس آن، محلههای جدید با گرایشهای اجتماعی یا مذهبی شکل میگرفت. چنانکه در زمان آلبویه محله طوقچی محله جدیدی بود و جز آبادترین محلات شهر نیز محسوب میشد و مقابر شیعه نیز در آن جای داشت. براساس این روند، گاه قلعه و دژهایی نیز در محوطه شهر ایجاد میشد (شفقی، 1353: 206 تا 213) تا هویت شهر با سه عنصر نماد قدرت سیاسی و نماد قدرت مذهبی و نماد قدرت اجتماعی که در قالب سه منطقه اصلی شهر درخور شناسایی بود، حفظ شود. در دورة آلبویه حصار و ارگ و دروازههای دوازدهگانه بخش جنوبغربی شهر اصفهان به ترتیب، در زمان رکنالدوله و فخرالدوله ساخته شد و این آثار ازجمله دستاوردهای عمرانی امرای آلبویه است. به جز صفه صاحببنعباد در مسجد جامع اصفهان و سردر مسجد جرجیر، اثری از این دوره برجای نمانده است (Bosworth, 2007: 17). اما براساس تصاویر سفرنامه شاردن، طراحیهای پاسکال کوست (1850 م)، تصاویر ماهوارهای و تغییرات ریختشناسی منطقه مشخص شد که شهر محصور اصفهان، در عصر آلبویه با دوازده دروازه ورودی، نیمی از بخش شرقی شهر امروزی اصفهان را دربرمیگرفته است. همچنین، هسته اولیه شهر در محله دارالبطیخ با قرارگیری میدان میر، در استحکامات شرقی شهر و دارالحکومه شکلگرفتهاست. محلات اصلی شهر شامل جوباره و کرّان در جنوبشرقی و دردشت در شمالغربی بود؛ از این میان، محله جوباره در بخش شمالشرقی حصار، جایگاه اولیه محله یهودیان در اواخر ساسانی و حکومت عباسی بوده است (۲۶ و ۲۵ : ۱۹۷۴ Golombek, ). بازاری دروازه جور نشانگر توسعه نماد اقتصادی مولفه شهری، در خارج از محدوده مرکزی شهر است. این توسعه متاثر از همان الگوی توسعه شهری است که روند گسترش، بهگونهای بود که عناصر جدید شهری از عناصر قدیمی شهر فاصله میگرفت و بخش جدیدی را در اطراف شهر اصلی شکل میداد. بازار جورین که در کنار دروازه جور قرار داشت نمونه این الگوی توسعه است. این بازار چنان محبوبیتی برای آلبویه به همراه آورد که عضدالدوله به دنبال آن بود و بازاری مانند آن، در شیراز به وجود آورد (مافروخی، 1385: 40 و 41).
اصفهان در عصر سلاطین سلجوقی اصفهان با وجود رشد فرهنگی و توسعه بافت شهری در دورة آلبویه، از سال 421 تا 443ق/1029 تا 1051م، به علت ضعف خاندان کاکویه، چندینبار با تهاجم سپاهیان غزنوی و سلجوقی آسیب جدی دید. باوجود این، منابع تاریخی از بهبود وضعیت اقتصادی و موقعیت اجتماعی ساکنان شهر حکایت میکنند. این مسئله از توصیفی که ناصرخسرو در سال444ق/1052م، یکسال پس از فتح اصفهان به دست طغرلبیک، بیان میکند بهروشنی مشخصاست. وی شهر را آبادان و شلوغ، با بازارهایی بزرگ و فعال توصیف میکند. «... اصفهان شهریست بر هامون نهاده،... و اندرون شهر همه آبادان که هیچ از وی خراب ندیدم و بازارهای بسیار و بازاری دیدم از آن صرافان که اندرو دویست مرد صراف بود و هر بازاری را دربندی و دروازه و همه محلها و کوچهها را همچنین دربندها و دروازههای محکم و کاروانسراهای پاکیزه بود و کوچه بود که آن را کوطراز میگفتند و در آن کوچه پنجاه کاروانسرای نیکو و در هریک بیاعان و حجرهداران بسیار نشسته بودند» (ناصرخسرو، 1372: 138). با اینحال، فضایفرهنگی و مذهبی جامعه از رشد نامتوازن این بخش، در مقایسه با دیگر بخشهای اقتصادی و سیاسی حکایت میکرد. افزایش مناقشات فرقهای و تعدد تنش و خشونتهای شهری، از پیامدهای مهم فضای ناهمگون فرهنگی و مذهبی جامعه عصر سلجوقی بود. یکی از علل مهم این امر، نفوذ علما و مبلغان مذهبی در سطوح عالی حکومت و در بخشهای حکومتی و استفاده از منابع مالی حکومت، در تبلیغ و ترویج افکار و اندیشههای خود بود. تشدد آرا این گروه از مروجان دینی، با مبلغان نوظهور دیگر که با حمایتهای پیروان و طرفداران خود از پایگاه اجتماعی برخوردار شده بودند موجب شد تا مناقشات فرقهای از اختلافات عقیدتی در نهادهای آموزشی، به مجادلههای جدی عملی در عرصه سیاست تبدیلشود. از مهمترین تنشهای فرقهای در این دوره، میتوان به درگیری دو فرقه شافعی و حنفی اشاره کرد. از فرقه شافعی خواجه نظامالملک حمایت میکرد و فرقه حنفی مذهب سلطان ملکشاه و اکثریت دربار سلجوقی بود. در ضمن، بخشی از جمعیت شهر اصفهان را اقلیتی شیعه مذهب دربرمیگرفت که از آنها با عنوان «باطنیان» نام برده شده است. این عنوان، بهخصوص برای پیروان اسماعیلیه به کار میرفت که در این دوران، باعث قتلها و خرابیهایی در اصفهان شدند؛ ازجملة آن میتوان به قتل الراشدبالله، خلیفة عباسی، قتل خواجه نظامالملک، کشتار تعداد بسیاری از مردم شهر اصفهان، به آتشکشیدن مسجد جامع اصفهان و تصرف قلعة شاهدژ اشاره کرد (بنداری اصفهانی، 1356: 214/72). سلاطین سلجوقی و دستگاه دیوانسالاری به صدارت خواجه نظامالملک طوسی شافعی مذهب، همواره با توده مردم و نیروهای رقیب حنفی مذهب در نزاع بودند. برای حل این معضل، خواجه نظامالملک با دعوت از ابوبکر خجندی، برای تدریس و ریاست نظامیه اصفهان (سبکی، 1964: 124) و کوچ اجباری نیروهای مردمی شافعی مذهب از خراسان خصوصاً آلخجند، بر افزایش تعداد حامیان خود در شهر اصفهان سعی میکرد. آلخجند از همان بدو ورود، در محله دردشت اقامت کردند. محلهای در شمال میدان عتیق و جایی که خواجه نظامالملک مدرسة نظامیه را در آن ساخت (نقشه شماره3). نقشه شماره3- بافت شهری اصفهان در عصر سلجوقی (گوبه،1365) در این مدت، محلة دردشت به محلهای شافعینشین تبدیل شد که اهالی آن سخت متعصب بودند. کشمکشهای سنی و شیعی نیز در این دوره، همچنان پابرجا بود. چنانکه ادامه آن را در دوره مغول نیز میتوان مشاهده کرد (ابن بطوطة، 1376: 1/246)؛ ولی به علت فضای موجود مجال بروز پیدا نمیکرد. سازماندهی نیروهای مردمی، برای ترویج و تبلیغ اندیشههای اشعری موجب شد تا مدارس دینی شافعیان با نام نظامیه، در گستره جغرافیایی بلخ تا بغداد شکل گیرد. پراکندگی و عملکرد این نهاد آموزشی، برای تبلیغ مبانی و اصول فرقه شافعی و مکتب اشاعره و نیز مقابله با اندیشههای شیعیان اسماعیلی و اکثریت جمعیت حنفی مذهب اصفهان بود (تقوی، 1388: 118). درمقابل محلة جوباره، قدیمیترین محلة اصفهان، به کانون اصلی حنفیان تبدیل شد. خاندان آلصاعد ریاست حنفیان شهر را بر عهده داشتند و بر سر ریاست شهر، با آلخجند دشمنی عمیقی پیداکردند؛ تاجاییکه در سال 560 ق/1177م، جنگ خونینی را میان اهالی منجر شد و عده بسیاری از مردم کشته شدند (کسایی، 1376: 8). مافروخی درباره ساخت نظامیه اصفهان توسط خواجه نظامالملک چنین مینویسد: «... چنانکه مدرسهای که اکنون معمور و قائم است، بنا فرمود نزدیک جامع بزرگ بر محلت دردشت، بر وضعی و اصلی هرچه خوبتر و هیأتی و شکلی هرچه مرغوبتر، در غایت رفعت،...، خرج بیپایان و بیحد بر آن صرف و ضیاع بیشمار بیعد بر آن وقف، چنانکه هر سال مبلغ دههزار دینار محصول و مستغلات و موقوفات بوده» (مافروخی، 1385: 181). در مقابل، سلطان ملکشاه در مقام حمایت از مذهب حنفی، با تاسیس مدرسهای در محلة دارالبطیخ یا کرّان،5 زمینهساز واکنش جدی خواجه نظامالملک شد. مولف تجاربالسلف درباره این مدرسه مینویسد: «... خواجه [نظامالملک طوسی] مذهب امام اعظم شافعی داشت و سلطان ملکشاه در اصفهان مدرسهای بنا کرد در محله کران، چون که خواستند بنویسند در این مدرسه کدام طایفه باشند از سلطان بپرسیدند گفت اگرچه من حنفی مذهبم اما این چیز از برای خدای تعالی ساختهام. قومی را محفوظ و مخصوصکردن و طایفهای را ممنوع و محرومداشتن، وجهی ندارد. بنویسند که اصحاب هر دو امام در این مدرسه ثابت باشد علیالتساوی و التعادل و چون سلطان مذهب ابوحنیفه داشت خواستند که نام ابوحنیفه پیش از امام شافعی نویسند. خواجه نگذاشت و مدتی آن کتاب موقوف ماند و سلطان فرمود تا خواجه را رضا نباشد هیچ ننویسند. عاقبت قرار برآن گرفت که بنویسند وقف علی الاصحاب الامامین الامی الائمه صدری الاسلام» (هندوشاه نخجوانی، 1357: 278). این مدرسه که بعدها به مدرسة ملکشاهی شهرت یافت به مانند مدرسه نظامیه ویران شد. نویسنده مجملالتواریخ از بقایای چند قبر گزارش داده که به سلطان ملکشاه سلجوقی و اعضای خانواده سلطان و خواجه نظامالملک تعلق داشته است (مجملالتواریخ، 1318: 465). شاردن در سفرنامة خویش که در عصر شاه سلیمان صفوی نوشت از این قبور، در محلة دارالبطیخ یاد کرده است (شاردن، ۱۳۷۴: 4/ 1496). دستاوردها و اقدامات عمرانی سلطان ملکشاه (485 تا 465ق/۱۰۷۳ تا ۱۰۹۳م، در رشد و توسعه بافت شهری اصفهان درخور توجه است. محله باغ کاران، بیتالماء، باغ احمد سیاه، باغ دشت کور، کوشک میدان، قلعه شهر و شاهدژ (دژکوه)، گنبدهای دوگانه خواجه نظامالملک و تاجالملک مسجد جامع اصفهان (تصویر 3)، کاخ سلطنتی ملکشاه، مدرسه نظامیه خواجه نظامالملک و مقبره سلطان محمد در اطراف میدان کهنه شهر ازجمله آثار احداثی این دوره به شمار میرود (هنرفر، 1350: 20 تا 25). مافروخی از مشاهدات خود، درباره مسجد جامع عتیق اینگونه گزارش میدهد: «... و هر ستونی از او مستند شیخی بودی، مزّین و آراسته، مُحلّی و پیراسته به نظارت مناظرة فقها و حیلة مطارحه علما و جدالت مجادلة متکلمان و صحّت نصیحت واعظان و جریان مجازات صوفیان و بشارت اشارت عارفان و زینت ملازمت معتکفان» (مافروخی، 1385: 89). در این دوره، کالبد شهر شامل میدانی اصلی و بزرگ در میانه شهر بود که در اطراف آن کاخها و مسجد جامع و بازار قرار داشت. دهانه اصلی بازار روبه میدان کهنه شهر بود و به راسته بازارهایی در اطراف هدایت میشد. اطراف مجموعه فوق، محلات متعدد شهری بنا به قومیت و مذهب و حرفه شغلی قرار داشتند (حبیبی، 1387: 77). شکل کلی بافت شهر، نمایش بدون قاعده و ارگانیک بود که محوریت آن از مسجد جامع شهر آغاز میشد و به تناسب طول بازار، به سمت جنوبغربی امتداد مییافت (علیقلعه باباخانی، 1390: 27).
نتیجه بیشک، در شکلگیری و توسعه شهرهای قرون اولیه و میانی اسلامی ایران، نقش گروههای مذهبی با فعالیتهای فرقههای گوناگون اسلامی انکارناپذیر است. شکلگیری و توسعه شهری در این دوره، براساس الگوی توسعهای صورت میگرفت که براساس آن، عناصر شهری به سمت خارج شهر توسعه پیدا میکرد؛ سپس به جای عناصر قدیمی شهر، عناصر جدیدی در حاشیه شهر اصلی به وجود میآمد. استقرار گروههای اجتماعی جدید، در حاشیه شهر و شکلبندی آنها که گاه براساس گرایشهای مذهبی صورت میگرفت نهایتاً به شکلگیری محلات جدید، در اطراف شهرها منجر میشد. شهرهایی نظیر ری و اصفهان و جرجان از نمونههای روشن این مهم به شمار میروند که هر یک، با استقرار چند فرقه در یک دوره، شاهد تحولات اجتماعی و بازتاب آن در بافت کالبدی شهر بودند. از آنجاییکه کالبد شهر بازتاب و نمایانگر تحولات اجتماعی شهر است اصفهان، در سه دوره تاریخی مدنظر، یعنی خلافت عباسی و حکومت آلبویه و عصر سلجوقی شاهد تحولات معماری در بافت شهری بوده است. در دوره خلافت عباسی، به واسطه حضور مقتدرانه فرقه حنبلی، مراکز دینی و آموزشی این فرقه در مقایسه با دیگر فرقههای اسلامی از اشتهار بسیاری برخوردار بودند. اقدامات عمرانی در این شهر، نظیر ساخت بازاری در چند ردیف در محله یهودیه و بازسازی مسجد خُشینان و منبرنهادن در آن، موجب شکلگیری هسته اولیه در محله یهودیه شد. در این دوره، ساختار شهر شکل منسجمی نداشت و راهبرد حاکمان عباسی، اسکان عناصری در خارج از محدوه شهری بود که منجر به شکلگیری محلات جدید میشد؛ ولی در عین حال، از بافت سابق شهر نیز استفاده میشد. سیمای شهر اصفهان در این دوره، با همان ساختار اواخر ساسانی، یعنی با ترکیبی از دو محله جی و یهودیه باقی ماند. در دورة حکمرانی امرای آلبویه، با تسلط شیعیان بر امور شهری، حیات فرهنگی شهر اصفهان سیمای نوینی را تجربه کرد. در این عصر، صاحببنعباد با تاسیس محلهای مستقل در اطراف شهر و تاسیس مدرسه، مسجد، کتابخانه و دیگر بناهای الحاقی زمینه ترویج اندیشههای عقلی و فلسفی خویش را فراهم کرد. ازجمله یادگارهای این دوره میتوان به صفه صاحببنعباد در مسجد جامع اصفهان و مسجد جامعصغیر (مسجد جرجیر) اشارهکرد. همچنین با ساخت حصار و ارگ و دروازههای دوازدهگانه، به همراه گسترش محلات شهری به سه بخش اصلی جوباره و کرّان و دردشت، بافت شهری اصفهان از ساختاری دفاعی برخوردار شد. درعصر سلطنت سلاطین سلجوقی، مناسبات اجتماعی حاکم بر شهر اصفهان در مقایسه با ادوار قبلی از پیچیدگیهای بیشتری برخوردار شد. در این دوره، جامعه شهری اصفهان جامعهای چندفرهنگی بود. در عصرسلجوقی، فعالیت همزمان سه فرقه شیعی و حنفی و شافعی درگیریهای متعدد و درنتیجه، تشکیل محلات مستقل مربوط به مذاهب را موجب شد. بهطوریکه در این محلات، فرقهها به یکدیگر سیاست واگرایی داشتند و با فرقههای هم مذهب همگرا بودند. ماهیت شکلگیری محلات براساس ترکیب جمعیت مذهبی، تدبیری هوشمندانه برای برقراری امنیت، در برابر نیروهای مهاجم و در مواقع اضطرار بود. محلات دردشت و کران نمونههای روشن این موضوع هستند که به ترتیب، به مذاهب شافعی و حنفی تعلق داشتند. مراکز آموزشی نیز یکی از مهمترین پایگاههای اجتماعی حاکمان، در هدایت و مدیریت مناسبات اجتماعی به شمار میرفت. در این دوره، با توجه به رکود اندیشه اعتزال و شکلگیری تعصبات دینی شدید، نهادهای آموزشی همچون مدارس و مساجد به مرکز اصلی تبلیغ فرقهها تبدیل شد. به طور مثال، ساخت مدرسه نظامیه در عصر صدارت خواجه نظامالملک و همزمان، تاسیس مدرسه ملکشاه در محله کران را که به ترتیب، مربوط به دو فرقه مهم شافعی و حنفی بودند میتوان نمادی از تلاش و اراده سیاسی حکومت در نشر و تبلیغ و همگانیکردن فرقه مدنظر دانست. نتیجه رویارویی فرقههای مذهبی جنگهای دامنهدار و ستیزهجویی پیروان آنان در محلات شهری و درنهایت، تخریب آثار و شواهد حیات اجتماعی نظیر مساجد و مدارس و محلات بود. زوال آثار معماری و بافت شهری بیشتر، تحتتاثیر مناقشات فرقهای و واگرایی نیروهای طرفدار آنها صورت گرفت. به این وسیله، در هر سه دوره بررسیشده در این مقاله براساس الگوی توسعة شهری در جهان اسلام، شاهد گسترش شهر به مناطق بیرونی هستیم. پس، عناصر جدید شهری همچون محلههای جدید و مسجد و بازار بهعنوان مراکز اجتماعی، در بخشهای جدید شهر شکل میگرفتند. در هر دوره، در اثر کشمکشهای مذهبی که موجود محلههای جدیدی در کنار محلههای پیشتر ساخته شده شکل میگرفت که اکثراً گرایشهای مذهبی را نمایندگی میکردند. به همین علت، محلههای جدید با گرایشهای مذهبی مشخص، در هر سه دوره درخور شناسایی است. درواقع، در هر سه دوره توسعه و تغییر شهری الگوی یکسانی را نشان میدهد که با توجه به اختلافات مذهبی، نمود خود را در ساختار شهر نیز نشان میدهد.
پی نوشتها ۱- از پیروان نظریه شهر اسلامی بر پایه آموزههای دینی و اعتقادی میتوان به عبدالستار عثمان و هشام جعیط اشاره کرد که به ترتیب در کتابهای خود، با عناوین مدینه اسلامی و کوفه، پیدایش شهر اسلامی به نقش قوانین و دستورات اسلامی در شکلیابی و گسترش شهر اسلامی پرداختهاند. ۲- برای آگاهی بیشتر از تحقیقات این محقق بنگرید به: Lapidus, Ira Marvin (1967). Muslim Cities in the Later middle Ages. Cambridge: Harvard University Press. Lapidus, Ira Marvin (1969). Muslim Cities and Islamic Societies. In: Ira M. Lapidus, ed. Middle Eastern Cities, a symposium on Ancient, Islamic, and Contemporary Middle Eastern Urbanism. Berkeley: University of California Press. Lapidus, Ira P. (1973). Traditional Muslim Cities: Structure and Change. In: L. Carl Brown, ed.From Madina to Metropolis. Princeton: Darwin Press. 51-72 ۳- صاحببنعّباد از بزرگترین علمای زبان و ادبیات عرب و فرزند یکی از منشیان دربار بود که در طالخونچه اصفهان متولد شد (بهمنیار، 1344: 39 تا 41). از زمان جوانی که طلبهای ساده بود به داشتن افکار معتزلی شهرت داشت و به همین علت، اهالی اصفهان و کسبه بازار که «حنبلیانی درشتخو» بودند او را آزار و اذیت میدادند (مقدسی، 1361: 2/572). زمانی که به قدرت و وزارت دولت آلبویه رسید با نفرت اصفهانیان متعصب روبهرو بود. از روایتی که مقدسی نقل میکند میتوان به وضعیت فکری و اعتقادات مردم اصفهان در برابر صاحب پی برد: «روزى من کاروان را رها کرده به دیدار مردى از ایشان که به وارستگى و زهد شناخته شده بود رفته، شب را نزد او مانده پرسشها مىکردم، از این فرد عابد از نحوه زندگی و معتقدات اصفهانیان جویا شدم. او گفت: مردم، آرام و سربه راهاند اگر فرستادگان صاحب بگذارند. پرسیدم: درباره صاحب چه گویى؟ وى به لعن و نفرین او پرداخته گفت: آیینى براى ما آورده که آن را نمىفهمیم! گفتم: چه گوید؟ گفت: او مىگوید: معاویه پیامبر نیست! من گفتم: تو چه مىگویى؟ گفت: ما گفته خداوند را مىپذیریم که مىگوید: «فرقى میان پیامبران نمىنهیم»، ابوبکر مرسل، عمر مرسل... و پس از برشمردن چهار خلیفه گفت: معاویه نیز مرسل بوده است. من گفتم: چنین مگو! زیرا تنها چهار تن نخستین خلیفه بودند و معاویه پادشاه بوده است؛ زیرا پیامبر گفته است: خلافت پس از من سى سال خواهد ماند و سپس به پادشاهى برمىگردد. در این هنگام او بر من پرخاش گرفت و مردم مرا «افصى» خواندند و اگر کاروانیان نرسیده بودند، مرا بیچاره کرده بودند. ایشان مانند این داستانها بسیار دارند» (مقدسی، 1361: 596 و 597). ۴- بر طبق گفته مافروخی ابنسینا هرسال از اول بهار تا آخر پاییز، به مدت نه ماه در اصفهان کلاسهای درس برگزار میکرد و او با دنبالکردن همان مسیر صاحب، در آموزش علوم عقلی و فلسفی موجب شکوفایی این علوم در اصفهان عصر دیلمی شد. ۵- احمدآباد امروزی در نزدیکی قلعه طبرک. | ||
مراجع | ||
کتابنامه الف) کتابها - ابناثیر، عزالدین علی، (1371)، الکامل؛ تاریخ بزرگ اسلام و ایران، ترجمه عباس خلیلی و ابوالقاسم حالت، ج4، تهران: مطبوعات علمی. - ابنالفقیه همدانى، ابوبکر احمدبنمحمدبناسحاق، (1349)، مختصر البلدان، ترجمه ح. مسعود، تهران: بنیاد فرهنگ ایران. - ابن بطوطه، شمسالدین ابىعبد الله محمدبنعبدالله اللواتى الطنجى، (1376)، رحله ابن بطوطة، ج1، ترجمه محمدعلی موحد، تهران: آگه. - ابنخرداذبه، ابوالقاسم عبیداللهبنعبد الله ابنخرداذبه، (1370)، المسالک و الممالک، ترجمه حسین قرهچانلو، تهران: بیجا. - ابنرسته، ابیعلی احمدبنعمر، (1365)، اعلاق النفیسه، ترجمه حسین قرهچانلو، تهران: امیرکبیر. - ابنحوقل، محمدبنحوقل، (1345)، صورهالارض، ترجمه جعفر شعار، تهران: بنگاه فرهنگ ایران. - ابونعیم، حافظ ابونعیم اصفهانی، (1377)، ذکر اخبار اصفهان، ترجمه نورالله کسایی، تهران: سروش. - اصطخری، ابراهیمبنمحمد، (1340)، مسالک و ممالک، بهکوشش ایرج افشار، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب. - اعثم، محمدبنعلی، (1406)،الفتوح، الجزء اول، الطبعه الاولی، بیروت: دارالکتب العلمیه. - بنداری اصفهانی، فتحبنعلی، (1356)، تاریخ سلسله سلجوقی زبده النصره و نخبه العصره، ترجمه محمدحسین جلیلی، تهران: فرهنگ ایران. - بهمنیار، احمد، (1344)، شرححال صاحببنعباد، به کوشش محمدابراهیم باستانی پاریزی، تهران: دانشگاه تهران. - پیرنیا، محمدکریم، (1369)، شیوههای معماری ایرانی، تدوین غلامحسین معماریان، تهران: نشر هنر اسلامی. - جبلعاملی، عبدالله، (1378)، اصفهان در گذر زمان، در گردهمایی مکتب اصفهان، مجموعه مقالات معماری و شهرسازی، تهران: فرهنگستان هنر جمهوری اسلامی ایران. - حبیبی، محسن، (1387)، از شار تا شهر، تهران: دانشگاه تهران. - شاردن، ژان، (1374)، سفرنامه شاردن، ترجمه اقبال یغمایی، ج4، تهران: توس. - قبادیانی، ناصرخسرو، (1372)، سفرنامه ناصرخسرو، تصحیح م. غنیزاده، تهران: منوچهری. - گدار، آندره، یدا گدار و ماکسیم سیرو، (1375)، آثار ایران، ترجمه ابوالحسن سروقد مقدم، مشهد: آستان قدس رضوی. - مافروخی اصفهان، مفضلبنسعد، (1385)، محاسن اصفهان، ترجمه و تصحیح حسینبنمحمد آوی، بهکوشش عباساقبال آشتیانی، اصفهان: شهرداری اصفهان. - مقدسى، محمد، (1361). احسنالتقاسیم فی معرفه الاقالیم، ترجمة علینقى منزوی، تهران: شرکت مؤلفان و مترجمان. - ناشناس، (1318)، مجمل التواریخ و القصص، به تصحیح ملکالشعرای بهار، تهران: کلاله خاور. - یوسفیفر، شهرام، (1390)، شهر و روستا در سده های میانه تاریخ ایران، تهران : پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی. - هندوشاه نخجوانی، ابنسنجربنعبدالله صاحبی، (1357)، تجارب السلف، تصحیح عباس اقبال، تهران: طهوری. - هنرفر، لطفالله، (1350)، گنجینه آثارتاریخی اصفهان، اصفهان: انتشارات ثقفی. ب) مقالات - تقوی، عابد، (1388)، «نظامیههای عصر سلجوقی؛ پراکندگی و عملکرد»، دوفصلنامه پژوهشهای باستانشناسی مدرس، ش۱، ص112 تا 122. - سرفراز، علیاکبر، شهره جوادی و علمدار علیان، (1391)، «نقوش سردر جورجیر و تاثیرپذیری آن از هنر ساسانی»، فصلنامه باغ نظر، ش22، ص3 تا ۱۰. سال نهم. - علی قلعه باباخانی، ملیحه و رضا سامه، (1390)، «مطالعه تطبیقی مفهوم شهر اسلامی در اصفهان در دو دوره سلجوقی و صفوی»، فصلنامه آبادی، ش70، ص26 تا 31. سال بیستویکم. - کسایی، نورالله، (1376)، «اصفهان در روزگارآلبویه و سلجوقیان»، مجله دانشکده ادبیات و علومانسانی دانشگاه اصفهان، ش 9، ص176 تا 202. سال چهاردهم. - سبکی، تاجالدین ابونصر عبدالوهاببنعلی، (1964)، طبقات الشافعیه الکبری، تحقیق عبدالفتاح محمد الحلو و محمود الطناجی، حلب: طبعه الحلبی. - سمعانی، ابوسعید عبدالکریمبنمحمدبنمنصور التمیمی، (1962)، تحقیق: عبدالرحمانبنیحیی النعلمی الیمانی، حیدرآباد: مجلس دائرهالمعارف العثمانیه.
منابع لاتین - Bosworth, E., (2007), Historic Cities of the Islamic World, Brill Publication. - Golombek, L., (1974),”Urban Patterns in Pre-Safavid Isfahan”, Iranian Studies, Vol. 7, No. ½ , pp. 18-442. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 3,666 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 6,864 |