تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,639 |
تعداد مقالات | 13,336 |
تعداد مشاهده مقاله | 29,942,778 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 11,975,418 |
ریشهیابی دلایل اصلاحات اقتصادی نصربنسیار در خراسان و علل ناکامی اصلاحات او | ||
پژوهش های تاریخی | ||
مقاله 6، دوره 5، شماره 4، اسفند 1392، صفحه 69-82 اصل مقاله (313.51 K) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
نویسندگان | ||
ذکرالله محمدی* 1؛ محمد محمدپور2 | ||
1استادیار تاریخ، دانشگاه بینالمللی امام خمینی (ره) ، ایران | ||
2کارشناسارشد تاریخ اسلام و مدرس موسسۀ آموزش عالی مولانا ، ایران | ||
چکیده | ||
در اواخر حاکمیت امویان، منطقۀ خراسان شاهد بروز قیامهای مخالفان، علیه حکومت اموی بود. مخالفان از ظرفیت نارضایتیهای مردم خراسان که نشأتگرفته از سیاستهای اقتصادی حکمرانان عرب خراسان بود استفاده کرده و با تبلیغات و فعالیتهای خود، پایههای رژیم را سست کرده بودند. بنابراین خلیفۀ سیّاس اموی، یعنی هشامبنعبدالملک، برای جلوگیری از سقوط حکومت یکی از افراد عاقل و وفادار به حاکمیت خویش، یعنی نصربنسیار، را به حکمرانی خراسان انتخاب کرد. نصر با آگاهی از عمق بحرانهای خراسان و برای جلوگیری از خطر سقوط حاکمیت امویان که خود وی نیز یکی از اجزاء آن بود دست به اصلاحات اقتصادی در منطقه زد؛ اما اصلاحات او به علل مختلف با ناکامی مواجه شد. اکنون برغم مطرحبودن سوالات گوناگون، در این مقاله دستکم به دو پرسش اساسی توجه خواهیم کرد: نخست اینکه کموکیف سیاستهای اقتصادی کلان امویها، در آن مقطع چه بود و چگونه اجرا شد که سبب نارضایتی گسترده مردم آن منطقه بود و به تبع آن، بستر و زمینة قیامها و شورشها را فراهم آورد. دوم اینکه علل ناکامی اصلاحات نصربنسیار چه بود که باوجود تلاشهای فراوان او منجر به شکست شد. در پژوهش حاضر، با استفاده از روش توصیفیتحلیلی و با بهرهمندی از منابع کتابخانهای، درباره شخصیت نصربنسیار کنکاش میکنیم و به سؤالات مذکور نیز پاسخ در خور توجهی میدهیم. | ||
کلیدواژهها | ||
نصربنسیار؛ اصلاحات؛ مالیاتها؛ دهقانان؛ موالی | ||
اصل مقاله | ||
مقدمه نصربنسیار، 122 تا 132ق/740 تا 750م، آخرین حاکم اموی خراسان بود که در دورۀ وی، حاکمیت امویان در این منطقه در وضعیتی بحرانی به سر میبرد. این وضع ناشی از سیاستهای اقتصادی ظالمانۀ حکام قبلی بود. سیاستهای اقتصادی آنها باعث بحرانهای عمیق در منطقه شده بود و این امر به تبع خود، نارضایتیهایی را در منطقه ایجاد کرده بود. ظرفیت نارضایتی موجود در خراسان، با ایجاد فرصت برای فعالیت مخالفان حاکمیت امویان، موقعیت امویان را در منطقه به خطر انداخته بود. بنابراین، نصربنسیار بهعنوان جزئی از حاکمیت، با آگاهی از این بحرانها، درصدد ایجاد اصلاحاتی در منطقه بود. ولی اصلاحات وی بنا به عللی با ناکامی روبهرو شد. تحقیقات انجامشده در زمینۀ اصلاحات نصربنسیار بیشتر، در ذیل حکوت امویان و با نگاهی کوتاه و گذرا و بدون تحلیل بیان شده است. شناخت شخصیت واقعی نصربنسیار و علل اصلی اصلاحات وی و نیز علل اصلی ناکامی اصلاحات ناشناخته مانده است. در این پژوهش، درصدد واکاوی شخصیت نصربنسیار و نیز در پی پاسخگویی به برخی از سؤالات همچون علل اصلی اصلاحات نصربنسیار، گستره و قلمرو اصلاحات او، علل اصلی ناکامی اصلاحات وی و سؤالاتی از آن دست هستیم.
شخصیت سیاسی نصربنسیار نصربنسیار یکی از سرداران باتدبیر عرب، در منطقۀ خراسان بود. وی مردی از قبیلۀ مضر به شمار میرفت که از با نفوذترین قبایل ساکن در خراسان بود. در اواخر حاکمیت امویان، هشامبنعبدالملک نصر را به حکمرانی خراسان انتخاب کرد (دینوری، 1363: 343). اولین گزارشهایی که از حضور نصربنسیار در خراسان سراغ داریم به سال86.ق/705م و همراهی وی با صالحبنقتیبه، در جنگها و فتوحات ماوراءالنهر مربوط میشود. این جنگها در دورۀ حکمرانی قتیبهبنمسلم بود (1/1016, Bosworth). نصر تا زمان رسیدن به حکمرانی خراسان، در فتوحات حاکمان خراسان در ماوراءالنهر آنها را یاری میرساند. چنانکه وی در سال 112ق/731م، در جنگ جنید بن عبدالرحمان، حاکم خراسان، ضد کفار در سمرقند رشادت درخور ستایشی به خرج داد و توانست سپاه کفار را شکست دهد (ابناثیر، 1385: 5/168). وی قبل از انتخاب به حکمرانی خراسان، در زمان حکمرانان قبلی، سابقۀ حکومت در برخی از شهرستانهای خراسان و ماوراءالنهر را داشت (یعقوبی: 1993: 2/377)؛ ازجمله حکومت در ربنجن ازطرف سعید حرشی در سال 104ق/723م (طبری، 1387: 7/11) و سمرقند ازطرف اشرسبنعبدالله در سال 110ق/729م (طبری، 1387: 7/60) و بلخ از طرف جنید بن عبدالرحمن در سال 111ق /730 م (ابناثیر، 1385 : 5/157). در سال 120ق/738م و بعد از مرگ اسدبنعبدالله هشامبنعبدالملک، خلیفۀ اموی، نصربنسیار را به جانشینی او انتخاب کرد (هاوتینگ، 1386: 107). نصر بعد از رسیدن به حکمرانی، بنا به مقتضای زمان، اصلاحاتی را در منطقۀ خراسان آغاز کرد تا مقداری از فشارهای مالیاتی وارده به تازه مسلمانان بکاهد. اما ظاهراً وی به علت آگاهی از اصول واقعی اسلام یا حس نوعدوستی، دست به این کار نزده بود و اصلاحات وی، برای گذر از بحرانی بود که حکومت امویان را تهدید میکرد؛ زیرا او شخصیتی جدا از دستگاه حکومتی امویان به حساب نمیآمد. دستگاه خلافت امویان، به جز دورۀ کوتاه خلافت عمربنعبدالعزیز، به القابی چون عربسالاری، احیای ارزشهای جاهلی (طقوش، 1389: 249و 250)، سرکوب مخالفان، تعصبات قبیلگی، وصول مالیاتهای سنگین از رعیت و دیگر القاب نابههنجار شهرت داشت. نصربنسیار نیز برخی از این القاب را با خود به یدک میکشید. در این رابطه طبری گزارش میدهد: وی در طول حکومت خویش در خراسان، به جز قبیلۀ مضر، کسی از قبیلۀ یمنیها را در کار حکومت راه نداد (طبری، 1387: 7/157). و نیز گزارش دیگری از طبری نقل شده است که نشاندهندۀ نژادپرستی وی است. طبری میگوید «وقتی که یکی از افراد مردم بلقین1 برای انجام کاری تازه به خراسان آمده بود فردی به نام حمید از وابستگان نصر که از طرف او در نیشابور راهدار بود بینی آن مرد تازه وارد را شکست. وی شکایت خود را به نصر برد و نصر با دادن مبلغی، به وی گفت تو همسنگ او نیستی که من انتقام تو را از او بگیرم. با وی به نیکی سخن بگوی» (طبری، 1387: 7/280). وفادارای نصر برای ماندگاری خلفا وخلافت امویان، در اشعار وی نیز پیداست. چنانکه در سوگ پسرش که در مقابله با لشکریان جدیعبنعلی کرمانی کشته شد شعری به این مضمون سرود «دستهاى پسرم در برابر دشمنان کوتاهى نکرد و فرومایه و پست نشد، براى وفادارى به خلیفه و خلافت و دفاع از حرمت خویش جان خود را فدا کرد» (دینوری، 1363: 355). عمده تفاوت بین نصر، با سایر حکمرانان اموی در دوراندیشی وی بود؛ زیرا او خطراتی را درک میکرد که متوجه بنیانهای حکومت بود. به همین علت هشامبنعبدالملک، 105 تا 125ق/724 تا 743م، که خود فرد باتدبیر و سیاستمداری در مهار بحرانهای تهدیدکنندۀ امویان بود (مسعودی، 1409: 3/211)، با ابراز نگرانی از وضعیت آشفتۀ خراسان، بهدنبال انتخاب فردی برای حکمرانی خراسان بود که علیرغم وفاداری به حاکمیت اموی، شایستگی لازم برای حل منازعات منطقه را داشته باشد. سرانجام هشام با تحقیق و جستجو دربارۀ افراد مدنظر برای حکمرانی خراسان، نصربنسیار را مناسب یافت. بهطوریکه حتی وقتی به او گفته شد که نصر از خویشاوندان خود، فرد قدرتمندی را در پستهای حکومتی ندارد؛ پس سزاوار حکمرانی خراسان نیست. هشام عصبانی شد و تدبیر و کارآزمودگی او را به داشتن خویشاوند ترجیح داد (دینوری، 1363: 341 تا 343). بنابراین، هشامبنعبدالملک با آگاهی از بحرانهای ایجادشده در خراسان، باید شخصی را به حکمرانی آنجا انتخاب میکرد که به مانند خود، فرد سیاستمداری باشد تا بتواند بحرانهای ایجادشده را حلوفصل کند (دنیل، 1383: 76). با این تعابیر، میتوان گفت اصلاحات نصربنسیار برای عبور از بحران در حکومت امویان بوده است؛ البته وی در طول اصلاحات خویش، مانند هشام از استبداد و خونریزی نیز غافل نماند.
ریشههای اصلاحات نصر بن سیار در خراسان 1. وقوع بحران اقتصادی در خراسان امویان مناطق فتحشده را ملک خود دانسته و هرگونه تصرفی را در آنجا برای خود جایز میدانستند. خوشگذرانیها و بخششها و ساختن کاخها، نیازمند پول فراوان بود؛ ازاینرو، آنان با تحتفشار قراردادن کارگذاران در مناطق مختلف، خواستار مال بیشتری از آنها بودند (اکبری، 1381: 117). در این میان، کارگذاران خراسان با اعمال این روش، وضع اقتصادی این منطقه را در مقایسه با مناطق دیگر، بهمراتب بدتر کرده بودند. زیرا خراسان منطقۀ حاصلخیزی بود و برای خزانۀ اموی از اهمیت بیشتری برخوردار بود؛ پس هر یک از دولتمردان اموی را آرزو آن بود که روزی به ولایت خراسان منصوب شوند. هر حکمران تازهای که میآمد به این فکر بود که اموال بیشتری از مردم بگیرد تا بتواند افزون بر مبلغ تعیینشدۀ سالیانه، مقدار چشمگیری هدایای گرانبها برای خلیفه بفرستد؛ علاوهبراین، جیب خود و بستگانش را نیز پر کند. در این رابطه طبری میگوید: عبدالرحمنبنزیاد، عامل معاویه در خراسان، به هنگام برگشت از خراسان گفت «به اندازهای مال آوردهام که تا صد سال و هر روز هزار درهم خرج کنم مرا بس است» (طبری، 1387: 5/316). مردم خراسان افزون بر مخارج لشکرکشیها و هزینههای والیان و امیران، باید مبلغی بابت خلیفه میپرداختند. هنگامی که اعراب خراسان را گشودند، بیشتر مردم خراسان یا در جنگها کشته شده یا اسیر شدند یا پرداخت جزیه و خراج را پذیرفتند و از اهلذمه به شمار آمدند. کسانی که جزیه را پذیرفته بودند باید افزون بر آن، مالیات زمین خود را نیز میپرداختند. به حکم اسلام، هرکس از ذمیان مسلمان میشد باید از پرداخت جزیه معاف میشد (ماوردی، 1960: 184)؛ ولی این قاعده در خراسان به اجرا درنیامد و حکمرانان اموی، با همکاری دهقانان ایرانی که درصدد حفظ موقعیت اشرافی خود بودند، همچنان از کسانی که اسلام آورده بودند جزیه میگرفتند. کاری که اشرسبنعبدالله در خراسان انجام داد مؤید این مطلب است. اشرس در ابتدا میخواست مانند عمربنعبدالعزیز جزیه را از دوش تازه مسلمانان بردارد؛ اما وقتی مردم به این عمل رویخوش نشان دادند، دهقانان سغد علیه آنها توطئه کردند و این کار نیمهتمام رها شد؛ بنابراین اشرس درنهایت، دستور داد جزیه را مثل سابق از تازه مسلمانان دریافت کنند (ابناثیر، 1385: 5/147 تا 151). مشکل پرداخت جزیه، یکی از مشکلات اساسی تازه مسلمانان بود که از زمان حکومت اموی در خراسان برقرار شده و بحرانی اقتصادی را در منطقه ایجاد کرده بود؛ بنابراین یکی از دلایل اصلاحات نصربنسیار وقوع چنین بحرانی در منطقه بود. 2. آگاهی از خطر سقوط حکومت هنگامی که نومسلمانان از پرداخت جزیه سرباز میزدند والیان خراسان آنان را مرتد میشمردند و به آنان میتاختند و آنها را به وضع فجیعی میکشتند تا آنکه دوباره پرداخت جزیه را قبول میکردند (اکبری، 1381: 118). به هر روی والیان به موالی، بهویژه خراسانیان، بسیار سخت میگرفتند و همهگونه ظلم و ستم و بیعدالتی و اهانت و تبعیض در حق آنان روا میداشتند. خراسانیان که از این بیدادگری به ستوه آمده بودند آشکارا به مخالفت با امویان برخاستند و در هر جا کسی از علویان یا مرجئه، علیه امویان پرچم مخالفت برمیداشت، بهسرعت به وی میپیوستند. چنانکه در شورش عبدالرحمانبناشعث (ابنقتیبه دینوری، 1410: 2/41) و نیز قیام حارثبنسریج بیشتر یاران آنها از موالی بودند. قیام اخیر، مهمترین قیامی بود که توانسته بود موجودیت رژیم اموی را به خطر بیندازد. انقلاب حارثبنسریج در سال 116ق/734م و در طول حکومت عاصمبنعبدلله، در خراسان شروع شد. این انقلاب درست زمانی بود که مردم خراسان از بحران اقتصادی ناشی از ظلم و ستمهای حکام رنج میبردند. چنانکه کشاورزان یک سال قبل از این مقطع زمانی، یعنی در سال 115ق/733م، از شدت جنگهای جنیدبنعبدالرحمان، حاکم خراسان، با ترکان هجرت کردند؛ بهدنبالآن، بازرگانی دچار رکود شد و گرسنگی و قحطی سراسر خراسان را دربرگرفت تا آنجا که قیمت یک نان خشک یک درهم شد (ابناثیر، 1385: 5/181). حارثبنسریج که رهبری قیام علیه ظلم اقتصادی امویان را به عهده گرفته بود اعلام کرد باید، حکومتی ایجاد شود که از بینبرندۀ ظلم و مبتنی بر قرآن و سنت و رضایت اکثریت مردم خراسان باشد (ابنکثیر، 1407: 10/26). گردیزی نیز اهداف وی از انقلاب را چنین توصیف میکند «چنان نمود که اهلذمت را بذمت وفا کند و از مسلمانان خراج نستاند و بر کس بیداد نکند» (گردیزی، 1363: 258). پس از این شعارها بود که نبردهای وی با حکام ظالم اموی در خراسان شروع شد. قیام حارث برخلاف قیام فرقهای و از نوع انقلاب اجتماعی بود؛ پس هرکس با هرعقیدهای انقلاب او را تأیید میکرد. اصولی که حارث در میان مردم اعلام کرده بود، عامهپسند بود. چنانکه وقتی نصربنسیار حارث را متهم به گمراهی و بدعت در اسلام کرد هیچ تعللی در ارادۀ پیروان وی ایجاد نشد؛ زیرا انقلابیان خواستار عدالت اقتصادی و پیادهکردن احکام اسلامی در این زمینه بودند (طبری، 1387: 7/174). بحران اقتصادی در اکثر شهرهای خراسان شکل گرفته بود؛ بنابراین قیام بعد از شروع در اندخوی که یکی از نواحی جوزجانان بود، بهسرعت گسترش یافت و بلخ و فاریاب را درنوردید و به جوزجانان و طالقان و مرورود رسید؛ سپس بهسوی مرو، پایتخت اصلی خراسان، پیش رفت (طبری،1387: 7/95). حارث به جز نیشابور و مرو که در غرب خراسان قرار داشت بر تمام شهرهای خراسان تسلط پیدا کرد (ابناثیر، 1385: 5/183). انقلاب وی چنان توانمند بود که توانست در طول دوازده سال، به انتشار اهداف انقلاب در خراسان بپردازد و سه تن از حکام اموی، ازجمله اسدبنعبدالله، عاصمبنعبدالله و نصربنسیار را به خود مشغول سازد. علاوهبر قیام حارثبنسریج، وضعیت خراسان چنان بحرانی بود که حتی یحییبنزید را که در انگیزۀ قیام علیه امویان بود از کوفه به آنجا کشانده بود (ذهبی، 1413: 8/12). از دیگر قیامهایی که موجودیت رژیم امویان را به خطر میانداخت قیام عباسیان بود. محمدبنعلی، امام عباسی، با بهرهگیری از وضعیت بحرانی خراسان، از سال صد هجری، داعیان خود را به طرف خراسان اعزام کرد (مسکویه، 1379: 2/468). داعیان با استفاده از وضعیت وخیم اقتصادی مردم خراسان، به آنها چنین تلقین میکردند که چون خلافت به بنیعباس برسد از مسلمانان خراج گرفته نخواهند شد و جزیه و خراج از غیرمسلمانان تا حد معتدلی تنزل خواهد کرد و همۀ روستاییان از کار اجباری معاف خواهند شد (دینوری، 1363: 332). بنابراین، نصربنسیار این حقیقت را نمیتوانست از خود دور کند که قیامهای متعدد درخراسان، پایههای رژیم اموی را به خطر انداخته است. نامۀ وی به مروان، به هنگام رویاروییاش با ابومسلم خراسانی، مؤید این مطلب است. وی در این نامه مینویسد «من درخشش آتش را از میان خاکستر مىنگرم و چیزى نمانده که شعله آن آشکار شود. در این صورت، اگر خردمندان قوم خاموشش نکنند هیزم آن سر و تنها خواهد بود. چه که آتش با دو چوب (آتش زنه) روشن مىشود و آغاز جنگ همانا گفتگوست. من از روى شگفتى مىگویم: اى کاش مىدانستم بنىامیّه خواباند یا بیدار» (ابنطقطقی، 1418: 137). بنابراین، وی با چنین تدبیری سعی کرد حاکمیت را که خود او نیز جزئی از آن بود نجات دهد. او راهکاری که در این زمینه ارائه داد این بود که در کنار برخورد مسلحانه با گروههای قیامکننده علیه بنیامیه، از طریق اصلاحات مالیاتی و اقتصادی گروههای ناراضی از ستمهای اقتصادی رژیم، بهخصوص تازه مسلمانان را که به انقلاب پیوسته بودند بهسوی خود جذب کند. زیرا با تجربیاتی که در طول این چند سال در خراسان کسب کرده به این نتیجه رسیده بود که وصول مالیاتهای غیرشرعی، مانند جزیه، باعث ایجاد نارضایتی تازه مسلمانان از حکومت اموی شده بود و آنها را گروههای مخالف رژیم اموی، به خدمت گرفته بودند. بنابراین، وی سعی میکرد تازه مسلمانان را به سمت خود کشد تا رهبران قیام را ضعیف کند؛ زیرا موالی عمدۀ لشکر مخالفان اموی را تشکیل میدادند.
3. تجربۀ اصلاحات قبلی مشکل پرداخت مالیات جزیه از مشکلات اساسی موالی خراسان به شمار میآمد؛ چون هر یک از خلفای اموی که به خلافت میرسید نه تنها، فکری برای حل این مشکل نمیکرد بلکه با جلوگیری از گرویدن اهلذمه به دین اسلام، (رئیسالسادات، 1380: 154)، منتظر رسیدن مالیاتهای گرانبها ازطرف آنها در خراسان بود. ولی در سال 100ق/719م، عمربنعبدالعزیز به خلافت اموی رسید (ابن جوزی، 1412: 7/31). او با آگاهی از وضعیت نابسامان اقتصادی خراسان، هیئتی را برای رسیدگی به اوضاع آنجا ترتیب داد و اصلاحاتی را در این منطقۀ آغاز کرد. از مهمترین اصلاحات وی برداشتن مالیات سرانه از اهلذمه بود که تا قبل از وی، زمامداران وقت خراسان به زور از مردم میگرفتند (طبری، 1387: 6/559). اصلاحات عمربنعبدالعزیز بعد از مرگ او دنبال نشد. تا اینکه در سال 110ق/729م، اشرسبنعبدالله به حکمرانی خراسان برگزیده شد. وی اعلام کرد که سیاست عمربنعبدالعزیز را ادامه خواهد داد و در این راه از افراد مصلحی، مانند ابوصیدا، کمک گرفت و جزیه را از نومسلمانان برداشت؛ ولی عمل وی با کارشکنیهای دهقانان ایرانی شکست خورد (ابناثیر، ۱۳۸۵: 5/148). تا اینکه نوبت به اصلاحات نصربنسیار رسید. میتوان ادعا کرد یکی از عواملی که به نصر کمک کرد تا اصلاحات مدنظر خود را برای عبور از بحران سقوط حاکمیت اموی، در خراسان انجام دهد استفاده از تجربیات افراد مصلحی مانند نعیمبنعبدالرحمن، حاکم اموی عمربنعبدالعزیز، و ابوصیدا، یکی از موالی مصلح، بود. این دو نفر به علت آگاهی از نقش وصول مالیات جزیه در بحرانهای اقتصادی منطقه، فرایند اصلاح را در خراسان آغاز کرده بودند. درحقیقت، اصلاحات نصربنسیار بهنوعی تکمیلکنندۀ اهداف آنها بود. نصر در این راه از تجربیات آنها نهایت استفاده را برد و به این حقیقت رسید که بحرانهای خراسان ناشی از وصول مالیاتهای غیرقانونی، مانند جزیه، از نومسلمانان بوده است. منتهی فرقی که بین اصلاحات آنها و نصر وجود داشت این بود که اصلاحات آنها برای حفظ اصول اسلامی و پیادهشدن شریعت اسلامی و کاهش درد و رنج نومسلمانان بود؛ ولی اصلاحات نصر، برای عبور حاکمیت از بحرانی بود که به آن دچار شده بود.
اصلاحات نصربنسیار نصر سعی کرد یکی از بحرانهای اصلی خراسان را که مربوط به مسئلۀ مالیات بود حل کند؛ زیرا تضادهای مربوط به این مسئله، بحرانهایی را در منطقه ایجاد کرده بود و کار را به انقلابهای مسلحانهای کشانده که بنیان حکومت اموی را به خطر انداخته بود. نصر تلاش کرد، برخلاف حکمرانان قبلی خراسان، علاوهبر مبارزۀ مسلحانه با این انقلابها از طریق اصلاحاتی که در زمینه مالیاتها انجام میدهد آنها را کنترل کند. وی با انجام این اصلاحات قصد داشت شماری از پیروان انقلابها را که به علت وصول مالیاتهای سنگین با آن همراه شده بودند به سمت خود بکشد؛ بنابراین، اصلاح مالیاتها یکی از مهمترین اصلاحات نصربنسیار بود. وی با درنظرگرفتن مصالح امور و برای جلب قلوب موالی و تودۀ مردم، سخنرانی مشهوری را در جمع مردم مرو برای حذف مالیاتهای کمرشکن و اصلاحات مالیاتی خود ایراد کرد (H.A.R. Gibb, 1923: 130). اصلاحات وی نکات زیر را شامل میشد: 1. ازآنجاییکه قبل از وی از 30هزار مسلمان به ناحق جزیه گرفته شده بود و دهقانان 80هزار اهلذمه را از پرداخت آن معاف کرده بودند، وی جزیه (مالیات سرانه) را از نومسلمانان برداشت و مقرر کرد که فقط از غیرمسلمانان گرفته شود (ابنخلدون، 1408: 3/121). 2. درباره مالیات خراجها نصر دستور داد که خراج را طبق مقدار معین ثابتی بگیرند که بر شهرها و روستاها مقرر شده بود؛ یعنی از هر جنس به اندازۀ معین آن و از زمین نیز به اندازۀ معین آن خراج ستانند. براین اساس بود که مقدار جدیدی، برای گرفتن خراج مقرر شد تا آنجا که از همۀ مالکان زمین به مقدار آنچه که مالک بودند خراج گرفته میشد. خواه از مسلمانان و خواه از رعایای غیرمسلمان که مطیع دولت عربی بودند. 3. درباره گردآوری جزیه، به این صورت مقرر شد که احبار یهود از یهودیان و راهبان نصاری از مسیحیان و موبد مجوس از زرتشتیان جزیه بگیرند و تحویل دهند. با این عمل، اهلذمه از قیدوبند اعراب برای گردآوری جزیه رها شدند (ابویوسف، 1952: 125 و 126). طبری گزارش میدهد خراسان در عهد نصر به درجهای از رونق و شکوفایی رسید که هرگز به خود ندیده بود (طبری، 1387: 7/158). ولی نبود آرامش در خراسان و پریشانی اوضاع سیاسی آن دیار و ازطرفی پیدایش نیروی جدید سیاسی، عباسیان، اوضاع سیاسی آن سامان را بسیار پیچیده کرد و تسلط بر اوضاع و حل مشکلات آن بسیار دشوار شد؛ درنتیجه، فرصت لازم برای اجرای کامل سیاست اصلاحی نصربنسیار به دست نیامد (دنیل، 1383: 24).
دلایل ناکامی اصلاحات نصربنسیار 1. رویگردانی دهقانان تا قبل از حکمرانی نصربنسیار بر خراسان، حاکمان رابطۀ خوبی با دهقانان داشتند که میتوان به نمونههایی اشاره کرد؛ دهقانان بلخ به علت منافع مشترکی که با قتیبهبنمسلم باهلی، حکمران اموی خراسان، در کسب غنایم داشتند وی را در حمله به ماوراءالنهر کمک کردند تا با بستن مالیاتهای جزیه بر اهلذمه وی را یاری کنند (طبری، 1387: 6/424). همچنین دهقانان هرات به اسدبنعبدالله، حاکم اموی خراسان، هدایای گرانبهایی از پارچههای حریر و جامهای طلایی اهدا کردند (ابناثیر، 1385: 5/216). حسن رابطۀ دهقانان خراسان، با حکمرانان اموی این خطه را میتوان بدین شکل تبیین کرد که دهقانان در مالیاتهای وصولشده از مردم سهیم بودند. مسئولیت جمعآوری این مالیات را حکمرانان اموی خراسان به دهقانان محول میکردند. زیرا آنها برای حفظ شأن اشرافی و ملی خود، با مشاهدۀ گرایش تعدادی از همکیشان به آیین اسلام، نه تنها مالیات جزیه را که بعد از مسلمانی از دوش آنها میافتاد از آنها منع نمیکردند، بلکه مالیاتهای بیشتری نیز به دوش آنها میگذاشتند؛ پس از این راه، منافع بسیاری برای آنها حاصل میشد. بیشتر حکمرانان اموی نیز به علت گرایشهای منفعتطلبانه و مادیگرایانه (علائی حسینی، 1375: 45) از روش آنها استقبال میکردند؛ زیرا این روش وصول مالیاتی برای آنها نیز سودمند بود. بعد از مرگ اسد و با رویکارآمدن نصربنسیار، در جایگاه حکمرانی خراسان، روابط آنها با حکمران جدید تیرهوتار شد؛ زیرا وی اصول دریافت مالیاتها را در خراسان و ماوراءالنهر تغییر داد و دخالت دهقانان را در امور مالیاتی از بین برد. سخنرانی وی در جمع مردم مرو نشانگر مقابلۀ وی با دهقانان است. در این سخنرانی وی در بارۀ مشاهدات خود از چگونگی دریافت مالیاتها توسط یکی از دهقانان، به نام بهرام سیس، در ماوراءالنهر صحبت کرد که از 80هزار ذمی مالیات دریافت نمیکرد و در مقابل از 30هزار مسلمان، با وجود پذیرش اسلام، هنوز مالیات سرانه دریافت میکرد (طبری، 1387: 7/173). بنابراین وی که مهمترین اصلاحات خود را در زمینۀ مالیاتی آغاز کرده بود مالیات سرانه را از نومسلمانان برداشت و مالیات جزیه را بر اهلذمه برقرار کرد. دراین صورت بود که روابط وی با دهقانان که با دردستداشتن سِمت دریافت خراجها از تودۀ مردم، درصدد مستحکمکردن اقتدار خود بودند بههم خورد. پس آنها را در آن مقطع بحرانی که ناشی از سیاستهای غلط حکمرانان پیشین بود در موضع مقابل امویان قرار داد. موضع متضاد دهقانان در برابر امویان، آنها را از نیرویی که تا دیروز در پایدار نگهداشتن حاکمیت امویان داشتند محروم کرد و قدرتشان متزلزل شد. دهقانان با مشاهدۀ لگدمالشدن اقتدار خود، بهدنبال حاکمیت دیگری بودند تا اقتدار خود را نشان دهند. بنابراین با استفاده از نفوذی که در میان مردم خراسان داشتند آتش بحرانی را که در این منطقه بود شعلهور و در جنبشهایی شرکت میکردند که علیه امویان صورت میگرفت. دهقانان به علت دارابودن املاک و امول فراوان، توانایی جذب افراد بیشتری را برای رویارویی با امویان داشتند. شرکت دهقانان جوزجان، فاریاب، طالقان و مرورود با افراد خود در جنبش حارثبنسریج و ابومسلم خراسانی مؤید این مطلب است (ابناثیر، 1385: 5/184). چنانکه ابراهیمبنعلی، رهبر قیام عباسیان، با آگاهی از وضعیت نابههنجار دهقانان خراسان در دورۀ نصربنسیار، برخی از داعیان خود را با مأموریت مکاتبهکردن با دهقانان به خراسان فرستاده بود (ابنطقطقی، 1418: 137). بنابراین، مخالفت نصربنسیار با دهقانان یکی از علل مهم شکست اصلاحات مدنظر وی بود.
2. وضعیت وخیم اهلذمه یکی دیگر از علل موفقیتنشدن نصربنسیار در انجام اصلاحات خود را باید در وضعیت حاکم بر اهلذمه جستجو کرد. چون اهلذمه از آغاز ورود اسلام به منطقۀ خراسان، به علت پرداخت مالیاتهای مختلف و سنگین، دائماً در سختی به سر میبردند. در این باره نامۀ خلیفه عمربنعبدالعزیز به عبدالحمیدبنعبدالرحمن، عامل خلیفه در کوفه، بیانکنندۀ انواع مختلف مالیاتها اعم از مزد ضرابین سکه، هدایای اعیاد نوروز و مهرگان، بهای کاغذ، مزد عروسی، کرایه خانه و جزیه است (ابناثیر، 1387: 5/184). حکام اموی در دریافت جزیه اهلذمه از هیچ خشونتی ابا نمیکردند و اهلذمه را وادار میکردند که جزیه را با خاکساری و فروتنی به مسلمانان بپردازند. هنگام گرفتن جزیه، لازم بود دست گیرنده بر فراز دست کسی باشد که جزیه میداد. غالباً بعد از اینکه جزیه ادا میشد مُهری سربی، به جای رسید جزیه، به ذمی میدادند که برائت نام داشت. اهلذمه این مُهر را بر گردن میانداختند تا از مطالبۀ مجدد مصون بمانند. عامل مسلمانان حق داشت در آن مجلس حاضر شود و این زبونی و حقارت ذمیها را که نشانۀ قدرت و پیروزی مسلمانان بود تماشا کند (زرینکوب، 1380: 314). به علت اینگونه رفتارهای حقارتآمیز با اهل ذمه، تعدادی از آنها به ناچار به دین اسلام روی میآوردند تا از این تحقیرها نجات یابند؛ ولی آن تعداد هم که به اسلام روی میآوردند از امتیازات خاصی برخوردار نمیشدند. آنان علاوهبر پرداخت مالیات سرانه عنوان تحقیرآمیز جدیدی، یعنی «موالی» را نیز به دوش خود میکشیدند؛ بهطوریکه حتی ازدواج اعراب با آنها بهطور مستقیم صورت نمیگرفت؛ یعنی اگر کسی میخواست با موالی ازدواج کند باید از قبیلهای که موالی به آن وابسته بود اجازه میگرفت و اگر این کار را نمیکرد ازدواج وی با آن موالی بهخودیخود منسوخ بود (ابنعبد ربه، 1411: 3/414). بنابراین همکیشان آنها با دیدن این رفتارهای تحقیرآمیز از طرف اعراب، ماندن در کیش و آیین قدیم خود را به مسلمان درجهدومبودن ترجیح میدادند. با این اوصاف، نمیتوان نتیجه گرفت که چون در دورۀ نصربنسیار، دهقانان ۸۰هزار نفر از اهلذمه را از دادن مالیات سرانه معاف کرده بودند اهلذمه وضعیت بهتری از موالی داشتند. این ادعا را میتوان به علل زیر رد کرد: اولاً اقدام دهقانان برای معافکردن تعدادی از اهلذمه از پرداخت مالیات سرانه، فقط جزئی از ظلم و ستمها و مشکلات مالیاتهای وصولشده را میکاست؛ زیرا چنانکه پیشتر ذکر شد به علت وصول انواع مختلف مالیاتها، تعدادی از اهلذمه به دین اسلام میگرویدند و عنوان تحقیرآمیز و جدید موالی را به دوش خود میکشیدند. ثانیاً معافشدن تعدادی از اهلذمه از پرداخت مالیات سرانه، تنها در ماوراءالنهر گزارش شده بود نه در کل خراسان. ثالثاً اینکه در برخی از مناطق، دهقانان که مأموران وصول مالیات از طرف حکام اموی بودند اهلذمه را که عموماً کشاورز و پیشهور بودند برای دلسوزی از مالیات معاف نمیکردند. گزارشی مبنی بر رئوفبودن طبقه دهقان به طبقات پایین جامعۀ ایران، چه در دوران باستان و چه در دوران اسلامی، نقل نشده است. بلکه آنان برای حفظ آیین و شأن و شوکت باستانی خود، کسانی از همکیشان خود را که به آیین قدیم باقی میماندند از پرداخت مالیات سرانه معاف میکردند که این درد چندانی از آنها دوا نمیکرد. به نظر میرسد آنها با این کار سعی میکردند در مقابل اعراب که هر کدام دارای تیره و قبایلی بودند طرفدارانی برای خود، ایجاد کنند تا در موعد مقرر بتوانند استقلال خود را به دست آورند. پس، یکی از علل ناکامی اصلاحات نصربنسیار این بود که اصلاحات وی فقط گروه مربوط به موالی را دربرمیگرفت؛ درنتیجه هیچ پاسخی به مطالبات اهلذمه نداشت؛ بلکه با گذاشتن دوبارۀ مالیات سرانه به دوش اهلذمه، دشمنی آنها را با حاکمیت اعراب شدت میبخشید. اعرابی که از موقع ورود اسلام به منطقۀ خراسان، بهصورت تحقیرآمیز با آنها برخورد کرده بودند. نصربنسیار مکراراً در سخنرانیهای خود، در جمع تعدادی از موالی، به آنها وعده میداد که بار مالیاتی آنها را به دوش عدۀ بسیاری از اهلذمه قرار خواهد داد (طبری، 1387: 7/173). اگر به گزارش طبری مبنی بر «۸۰هزار ذمی» و «۳۰هزار موالی» (طبری، 1387: 7/173) توجه کنیم مشخص میشود اصلاحاتی که فقط درصدد جلب حمایت ۳۰هزار موالی بود، آن هم اگر بهطور کامل اتفاق میافتاد، و در مقابل طرد ۸۰هزار از اهلذمه، آن هم حداقل در ماوراءالنهر، راه به جایی نمیبرد. این رقم بسیار درشت از اهلذمه که از حاکمیت ناراضی بودند نیروی ارزشمندی برای لشکر گروههای مخالف امویان بود. آنها با حمایت دهقانان که رابطۀ سردی با نصربنسیار داشتند به جنبشهایی میپیوستند که در مخالفت با حاکمیت امویان برمیخاستند. شرکت اهلذمه در قیام ابومسلم خراسانی گویای این مطلب است. ابومسلم با حس ملیگرایی که اهلذمه به وی تلقین کرده بودند در مبارزه با حاکمیت اعراب و امویان، جسورانه عمل میکرد (1923:110 Gibb,) حضور اهلذمه در سپاه ابومسلم چنان با هیجان بود که نصربنسیار با مشاهده شجاعت آنها اعراب را که به جنگ خانگی روی آورده بودند مذمت میکرد. وی خطاب به آنها میگفت به خود بیایند و گروه کثیر ایرانی را که برای کشتن اعراب آمده بودند بشناسند (دینوری، 1363: 361). بنابراین وضعیت وخیم اهلذمه و جلبنکردن حمایت آنها توسط نصربنسیار از علل شکست اصلاحات وی بود.
۳. دمیدن روح انقلاب در منطقه یکی از موانع تلخی که در فرایند اصلاحات، برای نصربنسیار پیش آمد این بود که روح انقلابی ناشی از سیاستهای اقتصادی حکام پیشین، منطقۀ خراسان را فراگرفته بود و دیگر برای اصلاحات دیر شده بود؛ زیرا نصر اصلاحات خود را از سال 120ق/738م، شروع کرده بود. درصورتیکه ستمهای اقتصادی حکام خراسان از سال 40ق/661م شروع شده بود؛ البته در مواقع معدودی با وقفه، مدت زمانی در حدود تقریباً ۸۰سال را طی کرده بود. اصلاحات نصر توانست برخی از موالی ماوراءالنهر را که از دادن مالیات سرانه، در دورۀ حکام پیشین ناراضی بودند در مناطقی مانند سمرقند و فرقانه، بهسوی خود جلب کند (طبری، 1387: 7/177)؛ ولی اکثر مناطق خراسان غرق در بحرانهای اقتصادی بودند. بحرانهای خراسان آنچنان عمیق بود که نمیتوانست اصلاحات حکومتی را که برای عبور از بحران بود بپذیرد. مخالفان حکومت اموی، با استفاده از فرصت پیشآمده در سالهای قبل از اصلاحات نصر و با تبلیغات و قیامهای خود، ناراضیان را در اکثر شهرهای خراسان و ماوراءالنهر زیر یک پرچم جمع کرده و روح انقلاب را در وجود آنها شعلهور ساخته بودند. تبلیغات هر کدام از مخالفان در میان گروه کثیری از ناراضیان، آنها را به وجوب تغییر ساختاری در منطقه واداشته بود. چنانکه در سال 109ق/728م که نخستین داعی عباسی، به نام ابومحمد زیاد، ازطرف محمدبنعلی و در دورۀ حکومت اسدبنعبدالله به خراسان وارد شده بود از سیرت و ظلم و ستمهای امویان در میان ناراضیان پرده میبرداشت. وی با تبلیغات جذابانه آنها را بهسوی دولت عباسیان دعوت میکرد (ابنعبری، 1992: 117). به علت چنین تبلیغاتی، زمانی که در سال 129ق/747م و اواخر حاکمیت امویان ابومسلم، رهبر قیام عباسیان، قیام خود را در خراسان آشکار کرد (ابنخیاط، 1415: 252) مردم شهرهای هرات، پوشنگ، مرورود، طالقان، مرو، نسا، ابیورد، طوس، نیشابور، سرخس، بلخ، چغانیان، طخارستان، ختلان، کش و نسف به سپاه وی پیوستند (دینوری، 1363: 361). روح تغییر و انقلاب در وجود پیروان حارثبنسریج که از سال116ق/734م، علیه حاکمیت امویان در منطقه بهپا خاسته بود، رخنه کرده بود و عقاید آنان را پایدار نگه داشته بود؛ چنانکه وقتی نصربنسیار با اتهام بدعت در دین به حارثبنسریج، سعی میکرد از شمار پیروان وی کم کند موفق نشد و تغییری در کمیت سپاه وی اتفاق نیافتاد (طبری، 1387: 7/174). بنابراین، یکی از علل اصلی شکست نصربنسیار در انجام اصلاحات در خراسان، وجود روحیۀ انقلابی در تودۀ مردم خراسان بود. مردمی که با تبلیغات مخالفانِ حکومت امویان در خراسان، آمال و آرزوهای خود را در سایۀ حاکمیتی غیر از امویان جستجو میکردند؛ پس اصلاحات نصربنسیار که اصلاحاتی حکومتی و نخنماشده بود نمیتوانست آنها را راضی کند؛ زیرا چنین اصلاحاتی در دورههای قبل، مانند دورۀ حاکمیت اشرسبنعبدالله، شکست خورده و امتحان خود را پس داده بود.
۴. اختلافات قبیلگی اختلافات قبیلگی از دیگر علل اصلی ناکامی اصلاحات نصربنسیار در خراسان بود. این اختلافات ریشه در طینت اعراب داشت. آنها اختلافات خود را به خراسان نیز آورده بودند و هر کدام از اعراب یمانی و مضری در خراسان، بهدنبال سیادت خود بر این منطقه بودند. آنان در این راه خونهای بسیاری از یکدیگر جاری کردند. اختلافات آنها بهگونهای بود که حتی اگر با فارس و ترک هم نمیجنگیدند بین خودشان درگیری و اختلاف وجود داشت (Wellhausen, 1927: 887 , 886). ستیزهای قبیلگی که در سالهای پایانی حاکمیت اموی، در خراسان میان قبایل یمنی و نزاری به وجود آمده بود پایانی نداشت (بلاذری، 1417: 4/129). بنابراین وقتی نصربنسیار نیز به حکمرانی خراسان رسید این اختلافات بروز پیدا کرد. آغازگر این اختلافات خود نصربنسیار بود. چنانکه گزارش طبری مبنی بر اینکه وی در طول حکومت خود در خراسان، به جز قبیلۀ مضر کسی از قبیلۀ یمنیها را در کار حکومت راه نداد (طبری، 1387: 7/157) مؤید این مطلب است. ازآنجاکه حکمرانی خراسان زیر نفوذ حاکمیت عراق بود، بهدنبال این اقدام نصر یوسفبنعمر، حکمران یمنی عراق، سعی کرد وی را از حکمرانی خراسان عزل کند؛ بنابراین در سال123ق/741م، یوسف با نوشتن نامهای به هشامبنعبدالملک، خلیفۀ اموی، با مذمت نصربنسیار از هشام درخواست کرد که حکمبنصلت را که به امور خراسان داناتر بود به حکمرانی انتخاب کند؛ ولی هشام با آگاهی از کاردانی نصر پیشنهاد وی را قبول نکرد (ابناثیر، 1385: 5/252). نصربنسیار با مشاهدۀ این دشمنیها سعی کرد با اصلاحات خود، طرفدارانی نیز مانند کشاورزان و پیشهوران از طبقات پایین داشته باشد؛ ولی بازهم در فرایند اصلاحات، دعواهای قبیلگی رنگ خود را نشان داد. یکی از کسانی که در این مرحله به دشمنی با نصربنسیار پرداخت جدیعبنعلی کرمانی بود. وی از قبیلۀ یمنیها بود و قبلاً نیز در سال 119ق/737م، یوسفبنعمر والی او را به حکمرانی خراسان انتخاب کرده بود (طبری، 1387: 7/154). وی در امر حکومت، خود را رقیب نصربنسیار میدانست و در امر اصلاحات نصربنسیار سنگاندازی میکرد. اصلیترین اختلافات وی با نصر، به علت بخششهای نصر به طبقات پایین، اعم از کشاورزان و پیشهوران، بود. کرمانی در جریان قیام خود علیه نصر، به وی این مسئله را گوشزد میکرد که رفتار وی باعث تباهی حاکمیت امویان خواهد شد. نصر نیز به خواستههای وی توجه نمیکرد (دینوری، 1363: 351). درنهایت، نصر جدیع را دستگیر و زندانی کرد. وی در سال 126ق/744م، بعد از فرار از زندان (دینوری، 1363: 352) علیه حکومت نصر در خراسان قیام کرد. قیام وی را ابومسلم خراسانی حمایت میکرد (ابنقتیبه دینوری، 1410: 2/159)؛ زیرا ابراهیم، امام عباسیان، به ابومسلم گفته بود در خراسان به افراد قبایل یمنی اعتماد و از آنها در نیروی خود استفاده کند (ابنخیاط، 1415: 253 و 254). کرمانی نیز برای فشار بیشتر به نصربنسیار، حمایت ابومسلم را پذیرفت و به وی ملحق شد. بنابراین در آن وضعیت بحرانی که منطقه در حال آشوب و قیام بود نصربنسیار بخشی از نیروی خود را به مقابلۀ با وی بسیج کرد؛ پس روند اصلاحات کند شد. نصر میخواست با جدیع به شکل مسالمتآمیز برخورد کند و او را به صلح و آشتی دعوت کرد؛ ولی وی قبول نکرد (دینوری، 1363: 352) و آتش قیام خود را تندتر کرد. چنانکه نصر در نامههایی به برخی از خلفای بنیامیه، مانند ولیدبنیزیدبنعبدالملک (مقدسی، 1899: 6/53) و مروانبنمحمد، آشوبهای ایجادشده از قیام وی را گوشزد کرد. نصر در نامهای که به مروانبنمحمد نوشت گفت «کرمانى بر ضد او قیام کرده و به جنگ پرداخته است و گرفتارى به این موضوع او را از اصلاحات و تعقیب ابومسلم و یاران او بازداشته اکنون اى امیرمؤمنان کار خویش را دریاب و ازسوى خود، لشکرهایى پیش من بفرست که قوى شوم و از آنان براى جنگ با کسانى که با من مخالفت مىکنند و مقابل اصلاحات من ایستادهاند یارى بخواهم» (دینوری، 1363: 357). نصربنسیار در مقابله با جدیع حیله کرد. اینگونه که با پیشنهاد کنارهگیری خود از قدرت و واگذاری آن به یکی از افراد قبیلۀ ربیعه، شبانه او را از اردوگاه ابومسلم بهسوی خود کشاند و درنهایت، او را کشت (دینوری، 1363: 362). ولی قیام وی که نشأتگرفته از تعصبات قبیلگی بود به سهم خود، نقش اساسی در شکست اصلاحات نصربنسیار و سقوط حاکمیت امویان داشت. زیرا نصربنسیار بخشی از توان خود را که باید برای انجام اصلاحات صرف میکرد برای مقابله با وی صرف کرد. در این میان، کار ابومسلم رونق گرفت و نصربنسیار را از خراسان بیرون کرد (مسعودی، 1938: 283). بنابراین، تعصبات قبیلگی که در میان اعراب خراسان وجود داشت مانع بزرگی بر سر راه اصلاحات نصربنسیار به شمار میرفت و یکی از علل ناکامماندن اصلاحات وی بود. قبایل عربی که در خراسان بودند بعد از اینکه ابومسلم خراسانی پرچم پیروزی عباسیان را بر دروازۀ شهرها آویخت تازه متوجه شدند که با جنگهای خانگی خود، زمینۀ پیروزی وی را فراهم کردهاند. بنابراین مردانی از قبایل یمنی و مضری و ربیعی به رهبری زیادبنعبدالرحمن، حاکم بلخ، بهطور موقت اختلافات خود را کنار نهادند و علیه ابومسلم خراسانی قیام کردند. ابومسلم یکی از سرداران خود به نام ابوداود را به جنگ آنها فرستاد و همۀ آنها کشته شدند (طبری، 1387: 7/387).
نتیجه علت اصلی اصلاحات نصربنسیار وجود بحرانهای اقتصادی بود. این بحرانها نشأتگرفته از سیاستهای اقتصادی ظالمانۀ حکامی بود که قبل از وی در خراسان به حکمرانی میکردند. نارضایتی حاصل از این بحرانها، بستری را برای فعالیت گروههای مخالف حاکمیت امویان در منطقۀ خراسان ایجاد کرده بود. فعالیت گروههای مخالف، مانند حارثبنسریج و داعیان عباسی، بهنحوی بود که پایههای رژیم اموی را سست کرده بود؛ بنابراین این موقعیت بحرانی فرد عاقل و وفادار حاکمیت امویان، مانند نصربنسیار را به واکنش واداشته بود. وی برای جلوگیری از خطر سقوط امویان، دست به اصلاحاتی در درون حاکمیت امویان در خراسان زد. بیشترین اصلاحات وی در زمینۀ اقتصادی و مالیاتی بود؛ زیرا علت اصلی بحرانها و قیامهای منطقه وصول مالیاتهای سنگین از مردم خراسان، بهویژه مالیات سرانه از نومسلمانان، بود. اصلاحات وی نتوانست جلوی سقوط حاکمیت امویان را بگیرد. علت این ناکامی را میتوان اینگونه برشمرد: ۱. نصر برخلاف حاکمان قبلی، در فرایند اصلاحات خود با دهقانان که از حامیان اصلی آنها بودند درافتاده و جلوی فعالیتهای آنها را گرفته بود؛ بنابراین آنها با تمام قدرتی که داشتند در مقابل وی ایستادند. ۲. نصر در اصلاحات خود، فقط درصدد کاهش بار مالیاتی موالی بود؛ اصلاحات وی راهحلی برای حل مشکلات اهلذمه ارائه نداده بود که بیشترین ستمها را از دست حاکمیت امویان کشیده بودند. ۳. وی نتوانست روحیۀ انقلابی که در وجود تودۀ مردم خراسان رخنه کرده بود کنترل کند؛ زیرا مخالفان با شعارهای جذابانه باعث شده بودند تودۀ مردم خراسان آمال و آرزوهای خود را در حاکمیتی به غیر از امویان جستجو کنند. ۴. تعصبات قبیلگی که ریشه در طینت اعراب داشت و خود نصر نیز از آن به دور نبود علل شکست اصلاحات وی را تکمیل کرد.
پینوشت 1- شهری از شهرهای عمان. مقدسی، أبوعبدالله محمدبن احمد، (1411)، احسن التقاسیم فى معرفة الاقالیم، قاهره: مکتبه مدبولى.
| ||
مراجع | ||
کتابنامه الف) کتابها - ابناثیر، عزالدین أبوالحسن علىبنابىالکرم، (1385)، الکامل فی التاریخ ، بیروت: دارصادر- دار بیروت. - ابنجوزى، أبوالفرج عبدالرحمنبنعلىبنمحمد، (1412)، المنتظم فى تاریخ الأمم و الملوک، ابنالجوزى، بیروت: دارالکتب العلمیة. - ابنخلدون، عبدالرحمنبنمحمد، (1408)، العبر، تحقیق خلیل شحادة، بیروت: دارالفکر، چ۲. - ابنخیاط، أبوعمروخلیفه، (1415)، تاریخ خلیفة بن خیاط، تحقیق فواز، بیروت: دارالکتب العلمیة. - ابنطقطقى، محمدبنعلىبنطباطبا، (1418)، الفخرى فى الآداب السلطانیة و الدول الاسلامیة، تحقیق عبدالقادر محمدمایو، بیروت: دارالقلم العربى. - ابنقتیبه دینوری، أبومحمدعبداللهبنمسلم، (1410)، الامامة و السیاسة، تحقیق علی شیری، بیروت: دارالأضوا. - ابنعبدربه، ابیاحمدبنمحمدبنعبدالله الاندلسی، (1411)، العقد الفرید، شرحه و ضبطه و فهارسه ابراهیم الابیاری، عمر عبدالسلام تدمری، بیروت: دارالکتاب العربی. - ابنعبرى، غریغوریوس، (1992)، تاریخ مختصرالدول، تحقیق انطون صالحانى الیسوعى، بیروت: دارالشرق، چ۳. - ابنکثیر، أبوالفداء اسماعیلبنعمربنکثیرالدمشقى، (1407)، البدایة و النهایة، بیروت: دارالفکر. - ابویوسف قاضی، یعقوببنابراهیم، (1952)،الخراج، القاهره: طبعه المکتبه السلفیه. - اکبری، محمدالله، (1381)، عباسیان از بعثت تا خلافت، قم: بوستان کتاب. - بلاذرى، احمدبنیحیی، (1417)،انسابالأشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلى، بیروت: دارالفکر. - دنیل، التون، (1383)، تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در زمان عباسیان، تهران: علمی و فرهنگی. - دینوری، ابوحنیفه احمدبنداود، (1363)، الأخبارالطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر مراجعه جمالالدین شیال، قم: منشورات الرضى. - ذهبى، شمسالدین محمدبناحمد، (1413)، تاریخالاسلام و وفیاتالمشاهیر و الأعلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمرى، بیروت: دار الکتاب العربى، چ۲. - رئیسالسادات، سیدحسین، (1380)، تاریخ خراسان در سدۀ نخست هجری، مشهد: جلیل. - زرینکوب، عبدالحسین، (1380)، دو قرن سکوت، تهران: جاویدان. - سیوطی، جلالالدین، (1423)، تاریخ الخلفا، بیروت: عالم الکتب. - طبری، أبوجعفرمحمدبنجریر الطبری، (1387)، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد أبوالفضل ابراهیم، بیروت: دارالتراث، چ۲. - طقوش، محمدسهیل، (1389)، دولت امویان، ترجمۀ حجتالله جودکی، قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه. - علائی حسینی، مهدی، (1375)، ابومسلم از واقعیت تا افسانه، مشهد: آستان قدس رضوی. - گردیزیِ، ابوسعیدعبدالحیبنضحاکابنمحمود، (1363)، زینالاخبار، تحقیق عبدالحی حبیبی، تهران: دنیای کتاب. - ماوردی، علیبنمحمد، (1960)، احکام السلطانیه و الولایت الدینیه، قاهره: مکتبه مصطفی، البابی الحلبی. - مسعودی، أبوالحسنعلىبنالحسین، (1683)، التنبیهوالاشراف، تصحیح عبدالله اسماعیل الصاوى، القاهرة: دارالصاوی. - .ـــــــــــــــــــــــــ ، (1409)، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، قم: دارالهجرة. - مقدسی، أبوعبداللهمحمدبنأحمد، (1411)، احسن التقاسیم فى معرفة الاقالیم، قاهره: مکتبه مدبولى. - مقدسی، مطهربنطاهر، (1899)، البدء و التاریخ، بورسعید: بمکتبة الثقافة الدینیة. - مسکویه الرازى، ابوعلی، (1379)، تجارب الأمم، تحقیق ابوالقاسم امامى، تهران: سروش، چ۲. - هاوتینگ، جرالد، (1386)، امویان نخستین دودمان حکومتگر در اسلام، ترجمۀ عیسی عبدی، تهران: امیرکبیر. - یعقوبی، احمدبنأبىیعقوببنجعفربنوهب واضح، (1993)، تاریخ الیعقوبى، بیروت: دارصادر. - Bosworth, C.E., N asr b. Sayyar, Encyclopaedia of Islam, VOL I - Gibb, H.A.R., (1923), Arab conquests in central Asia, London. - Wellhausen, J., (1927), The Arab kingdom and its fall, G.weir, Calcatta. . | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 881 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 530 |