تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,650 |
تعداد مقالات | 13,402 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,200,700 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,073,777 |
مناسبات سیاسی نورالدینمحمود زنگی با سلجوقیان روم و بیزانس، نوسانی از همگرایی به واگرایی | ||
پژوهش های تاریخی | ||
مقاله 6، دوره 5، شماره 3، آذر 1392، صفحه 77-96 اصل مقاله (350.54 K) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
نویسندگان | ||
حمید حاجیان پور* 1؛ مهدی محمدی قناتغستانی2 | ||
1استادیار تاریخ، دانشگاه شیراز | ||
2دانشجوی دکتری تاریخ اسلام، دانشگاه شیراز | ||
چکیده | ||
تشکیل حکومت صلیبی رها و انطاکیه، در شمال شام و تهدیدات نظامی آنها علیه حکومتهای اسلامی منطقه، ایجاد همگرایی سیاسی و اتحاد بین حکومت نورالدینمحمود زنگی و سلجوقیان روم در زمان مسعودبنقلیچارسلان را باعث شد. این اتحاد در راستای تامین منافع دوجانبه برای طرفین بود. با ازبینرفتن حکومت رها و تضعیف شدید انطاکیه و استقرار حکومت نوپای نورالدین، لزوم این اتحاد نیز از بین رفت. قدرتگیری نورالدین، سلجوقیان روم را در معرض خطر قرار داد؛ بهویژه که نیروی صلیبی، بهعنوان حد واسط بین دو دولت قرار نداشت. ازاینجهت، تعارض این دو دولت شروع واگرایی سیاسی بین آنها بود. درپیآن، نورالدین بهعلت وجود منافع مشترک با دولت بیزانس، اقدام به تقریب روابط با آن دولت علیه سلاجقه روم کرد؛ اما این همگرایی نیز تا جایی ادامه یافت که منجر به قدرتگیری یکی از طرفین در منطقه نشود. این پژوهش با استفاده از روش تحلیلیتبیینی و با استفاده از منابع کتابخانهای، درپیآن است تا علل همگرایی و واگرایی بین نورالدینمحمود زنگی با سلجوقیان روم و بیزانس را تبیین کند | ||
کلیدواژهها | ||
اتابکان زنگی؛ شام؛ سلاجقه روم؛ نورالدینمحمود زنگی؛ مسعودبنقلیچارسلان؛ قلیچارسلان دوم؛ بیزانس؛ جنگهای صلیبی | ||
اصل مقاله | ||
مقدمه منطقه شام همواره، برای حکومتهای آناتولی دارای اهمیت بوده است؛ زیرا علاوهبر امکانات اقتصادی مانند کشاورزی و خط تجاری بینالمللی زمینی و دریایی، دروازهای به سمت مصر بود. اما اوضاع سیاسی همیشه امکان تصرف آن را برای دولتهای آناتولی فراهم نمیکرد. درواقع، این منطقه فقط برای حکومتهای همسایه آن مهم نبود؛ بلکه برای حکومتهای مجاور دریای مدیترانه مانند بیزانس نیز مهم بود و اساس شریان اقتصادی شرق به غرب بیزانس از طریق خط تجاری شام به اروپا صورت میگرفت. تسلط دولتی معارض بر شام میتوانست خطرهای بسیاری، برای دولت بالکان به همراه آورد. ازاینرو، بیزانس نیز مانند دولتهای آناتولی و عراق و مصر یکی از دولتهایی بود که سیاستی فعال در این منطقه داشت. با تصرف مواضع بیزانس در شام، پس از جنگ ملازگرد، این حکومت همواره بهدنبال تجدید قدرت خود در شام بود. لشکرکشیهای صلیبی این امکان را برای حکام قسطنطنیه فراهم کرد تا به این هدف خود دست یابند. با تشکیل دولت اتابکان زنگی قدرتهای موثر در منطقه از این قرار بودند: بیزانس، سلجوقیان روم، صلیبیان و اتابکان زنگی. با بهقدرترسیدن نورالدینمحمود زنگی در سال 541ق، روابطی دوستانه بین دولت زنگی شام و سلجوقیان روم برقرار شد. این روابط دوستانه، در تمام دوران حکومت مسعودبنقلیچارسلان ادامه یافت. در این مدت، با وجود روابط دوستانه و همکاریهای نظامی، طرفین رویکردی محتاط در قبال قدرتگیری یکدیگر داشتند. بعد از مرگ مسعود و بهقدرترسیدن فرزندش قلیچارسلان دوم، روابط زنگیان شام و سلجوقیان روم به تیرگی گرایید. این تیرگی روابط درگیری نظامی بین زنگیان شام و سلجوقیان روم را منجر شد. این در گیریها تا زمان صلاحالدین ایوبی ادامه یافت. دولت بیزانس در تمامی این دوران یکسوی این روابط بود. در دوران همگرایی نورالدین با سلجوقیان روم، بین دولت شام و بالکان واگرایی حاکم بود و با آغاز تنش بین حکومتهای مسلمانان، این واگرایی به همگرایی تغییر شکل داد. بنابر آنچه بیان شد پرسشهای این پژوهش از این قرار است: ۱. تعامل واحدهای قدرت در منطقه، پیش از بهقدرترسیدن نورالدینمحمود به چه صورتی بود؟ ۲. چه عللی باعث همگرایی و واگرایی سیاسی بین حکومت اتابکان زنگی با سلجوقیان روم شد؟ ۳. واگرایی بین اتابکان زنگی و سلجوقیان روم، چه تاثیری در روابط سیاسی نورالدینمحمود زنگی و بیزانس گذاشت؟ در این پژوهش، فرض بر آن است که پیش از تشکیل دولت اتابکان زنگی به علت اقتدارگریزی1 سیاسی و نبود قدرت فائقه، زمینه همگرایی و واگرایی بین دول اسلامی و بیزانس فراهم نبود. در زمان عمادالدین زنگی نیز به علت توسعههای نظامی و جسورانه وی، غالباً واگرایی چهره غالب روابط سیاسی بود. مهمترین عامل همگرایی بین دولتهای اتابکان زنگی و سلجوقیان روم و بیزانس، وجود دشمنی مشترک بود. درباره همگرایی نورالدینمحمود با سلجوقیان روم، دشمن مشترک کنتنشینهای صلیبی در مرزهای شمالی شام بود که خطوط اقتصادی و ارتباطی منطقه را ناامن میکرد. نیاز نورالدینمحمود به ثبات و امنیت، در آغاز حکومت خود، این همگرایی را تقویت میکرد. این همگرایی تا جایی ادامه یافت که منجر به برتری یکی از طرفین در منطقه نشود. ازبینرفتن حکومت صلیبی رها و تضعیف شدید انطاکیه و تبدیلشدن نورالدین به قدرت برتر منطقه، شروع واگرایی در روابط سیاسی سلجوقیان روم با نورالدینمحمود و آغاز همگرایی اتابکان زنگی، با بیزانس علیه سلجوقیان روم بود. در این پژوهش، سه متغیر اصلی وجود دارد؛ یعنی نورالدینمحمود زنگی، متغیر مستقل و سلجوقیان روم و بیزانس متغیرهای وابسته. نزدیکی متغیر مستقل به هریک از متغیرهای وابسته، باعث دوری آن از دیگر متغیر وابسته میشود و این همگرایی و واگرایی، به عللی دارای نوسان است. به علت توازن قوای حساس و موقعیتهای آسیبپذیر سه طرف، این نوسان بسیار محتاطانه صورت میپذیرد. به این معنا که بحث گذر از همگرایی و رسیدن به اتحاد باعث تشدید واگرایی و تخاصم دائم و فروپاشی سیاسی نمیشود. برای درک بهتر فضای سیاسی و روابط بینالملل در این مقطع، ابتدا به بررسی وضع سیاسی شام در آستانه جنگهای صلیبی پرداختهایم تا جایگاه قدرتهای شام و آناتولی و بالکان مشخص شود؛ سپس بهقدرترسیدن زنگیان و روابط آنها با سلجوقیان روم و بیزانس را بررسی کردهایم. پس از پرداختن به این مقدمات، ابتدا مناسبات نورالدین با سلجوقیان روم و سپس روابط وی با بیزانس را بررسی کردهایم. محدوده زمانی این پژوهش، بهطور اخص از بهقدرترسیدن نورالدینمحمود در سال 541ق، آغاز میشود و تا سال 569ق، سال وفات وی، ادامه مییابد. در مقاطع زمانی مختلف، بعضاً عوامل ثابت یا غیرثابتی بر این سه متغیر و روابط آنها تاثیر میگذارد که مثال آن انضمام مصر به حکومت اتابکان زنگی و تاثیر آن بر رابطه با سلجوقیان روم و بیزانس است. این مقاله مبتنی بر روش توصیفیتحلیلی بوده و روش جمعآوری دادهها و اطلاعات کتابخانهای و با تاکید بر منابع دسته اول است. در قسمت تجزیهوتحلیل سعی کردهایم با کمکگیری از نظریات روابط بینالملل و جغراسیاست،2 با درنظرگرفتن موقعیت خاص تاریخی به تحلیل وقایع بپردازیم.
تعاریف مفهومی همگرایی سیاسی: همگرایی در لغت، بهمعنای ایجاد یک کل از طریق یکپارچهسازی اجزاست. منظور از همگرایی سیاسی، همگرایی در نهادها یا سیاست واحدهای مختلف سیاسی است (کولایی، 1379: ۱۵۵ و 156). همگرایی مفهومی جدید است که پس روابط کشورهای اروپایی، در قرن هجدهم به وجود آمد. در این پژوهش، منظور از همگرایی سیاسی نزدیکشدن واحدهای سیاسی به یکدیگر، برای دشمن و هدف مشترک است؛ بهنحویکه به میزانی از منافع خود، در این راستا چشمپوشی کنند. واگرایی سیاسی: واگرایی به نبود ترغیب در واحدهای سیاسی، برای همکاری و اشتراکمساعی در عرصه سیاست بینالملل گفته میشود. این امر موجب دوری این حکومتها از یکدیگر و بروز جنگ میشود (قوام، 1370: 229). در اینجا مفهوم واگرایی، به ازبینرفتن وجوه اشتراک سیاسی و نبود همگرایی اطلاق میشود.
روابط سیاسی حکام شام و آناطولی و بیزانس قبل از حکومت اتابکان زنگی در ابتدای این بخش، وقایع سیاسی شام را قبل از ورود صلیبیان بررسی میکنیم تا زمینه را برای فهم وضعیت سیاسی منطقه، جایگاه صلیبیان در مناسبات سیاسی، همگرایی و واگرایی بین نیروهای منطقه فراهم کنیم. در زمان سلجوقیان، نیروهای تشکیلدهنده توازن قوا بدین قرار بودند: بقایای امپراتوری سلجوقی در آناتولی و شام و نیز فاطمیان در مصر و بعضی قسمتهای جنوبی شام و بیزانس. امپراتوری رومشرقی، بهعنوان نیروی فرامنطقهای که دارای فضای حیاتی در آناتولی و شام و مصر بود حضوری فعال در مسائل سیاسی و نظامی این مناطق داشت. این امپراتوری درصدد بود تا با بهرهگیری از هر موقعیتی، پایگاه خود را در شام آناتولی و مصر تقویت کند. این امر، تا زمانی که امپراتوری سلجوقی دارای انسجام کافی بود میسر نشد. چنانکه نبرد ملازگرد که برای پسراندن قوای سلجوقی صورت گرفته بود نتایج خفتباری برای بیزانس همراه آورد. اما با مرگ سلطان ملکشاه سلجوقی و ورود صلیبیان به این سرزمینها، معادلات سیاسی و توازن قوا در این مناطق وارد مرحلهای جدید شد. بعد از مرگ سلطان ملکشاه سلجوقی، امپراتوری سلجوقیان عرصه کشمکش پسران و برادران و نزدیکان سلطان ملکشاه، برای رسیدن به قدرت شد. این واقعه باعث تقسیمشدن امپراتوری سلجوقی به قسمتهای مختلف شد و در هر یک از این نقاط، شخصی از خاندان سلطنتی یا سرداری نظامی یا فردی از اتابکان حکومت را در دست گرفت. آنان فقط بهصورت اسمی، تابعیت سلاجقه بزرگ را پذیرفته بودند (ستارزاده، 1386: 97). این کشمکشها باعث ضعف حکومت سلجوقی شد؛ درپیآن، علاوه بر ستیزهای داخلی، امپراتوری عرصه تاختوتاز حکومتهای همسایه نیز شد. منطقه شام3 نیز از این درگیریها مستثنی نبود. در گام اول این آشفتگیها، حاکمان بزرگ شهرهای حلب و دمشق نیروی خود را تجزیه کرده و جای خود را به حکومتهای بیثبات و کوچک محلی دادند. این حاکمان، تتش و آقسنقر بودند. تتشبنآلبارسلان، 471 تا 507ق، مؤسس و حاکم سلاجقه شام برای دستیابی به قدرت، به جنگ برکیارق رفت؛ دراینبین، امرای شام مانند اتابک آقسنقر، حاکم موصل، به یاری برکیارق برخاستند (مجهول، 1377: 58 و 59؛ بنداری، 2536: 95). تتش بعد از شکست و عزیمت به شام، این امرا را بهشدت تنبیه کرد (ابنواصل، 1383: 1 /56) و اوضاع منطقه شام آشفتهتر شد. سلجوقیان با ورود خود، به استعداد اقتدارگریزی شام افزودند. این منطقه بهعلت کمبود آب و صحراهای موجود بین شهرها، علاوهبر بادیهالشام که آن منطقه را از عراق جدا میکند، و همچنین وجود قبایل مختلف اعم از عرب و کرد و ارمنی بهشدت آماده هرجومرج بود. سلجوقیان با جمعیتهای بسیار ترک و ترکمن به این منطقه وارد شدند. این خود، عامل مهم گریز از مرکز بود. ازاینرو، سلجوقیان فقط تا وقتی توانستند در شام حکومتی منظم و منسجم داشته باشند که زیر نظر دیوانسالاری دقیق ایرانی و سلطان بزرگ سلجوقی بودند.4 اخلاف تتش، لیاقت پدر را در کشورداری نداشتند. در سال 497ق، اتابک طغتگین حکومت سلاجقه شام در دمشق را از بین برد و حکومت اتابکان دمشق یا آلبوری5 جایگزین آن شد (ابنقلانسی، 1983: 331).در این اوضاع، حکومتهای اسلامی منطقه عبارت بودند از: آلارتق6 در دو منطقه حصنکیفا7 و ماردین؛8 حکومت سلاجقه شام و بعداً اتابکان بوری در دمشق و حوالی آن؛ حکومت مستقل امیر بوزان در حلب؛ اتابکان سلاجقه عراق در موصل؛ خلافت فاطمی در جنوب تا صرخد9 و عسقلان؛10 حکومت طوایف عرب که در پی جنگ با سلاجقه و عباسیان تا منطقه شام نیز پیش آمده (ابنواصل، 1383: 1/96) و اماراتی برای خود تشکیل دادند (عبادی، بیتا :39). در چنین وضعیتی که حکومت مرکزی در شام وجود نداشت زمینه مناسب، برای ورود قدرتهای فرامنطقهای فراهم شد. سرزمینهای غرب نهرالعاصی، فضای حیاتی بیزانس در شام بود؛ اما بعد از نبرد ملازگرد، دیگر جایی برای بیزانس در شام نمانده بود (مجهول، 1377: 50؛ مشکور، 1350: 53). این هرجومرجها موقعیتی مناسب، برای بیزانس فراهم آورد تا بتواند در این منطقه مداخله کند؛ اما در این زمان، فاقد توان نظامی بود تا به سواحل شرق مدیترانه لشکرکشی کند. حضور صلیبیان در این زمان و اهداف آنها برای جنگ در شامات تا حد بسیاری میتوانست نیازهای سیاسی و امنیتی بیزانس را در شام تامین کند و اصولاً اقبال بیزانس به صلیبیان نیز همین بود. ولی در واقعیت این امر ممکن نشد؛ چراکه صلیبیان تابع اهداف خود، در منطقه بودند نه بیزانس و فقط زمانی با امپراتور قسطنطنیه همراه میشدند که منافع آنها تامین میشد. با ورود صلیبیان به شام، واحد قدرتی جدید به مناسبات سیاسی منطقه افزوده شد. این نیروی جدید، غالباً با مسلمانان در تخاصم بود؛ ازاینرو، واگرایی و همگرایی با مسلمانان برای آنها مطرح بود. دولت بیزانس نیز در ابتدا به آنها به دیده یک متحد مینگریست؛ اما بعد از مشاهده رفتار مستقل آنها روابط خود را از اتحاد، به همگراییهای سیاسی و مقطعی کاهش داد و با بروز رفتار پرخطر از جانب صلیبیان، کمکم همگرایی با ملوک شام نیز برای دولت بالکان مطرح شد. ورود صلیبیان به شرق و تصرف انطاکیه در سال 1097م/490ق، آغاز استقرار دویستساله صلیبیان در شرق بود (تغریبردی، بیتا : 5/ 146). صلیبیان در شام، به چهار منطقه لاتینی تقسیم شدند: رها در شمال فرات؛ انطاکیه در شمال شام؛ طرابلس در ساحل شام؛ حکومت بیتالمقدس در قلب فلسطین. به اضافه کنتنشینان بزرگ صیدا، یافا، عسقلان و جلیل و دوازده اقطاع که صاحبانشان آنها را از حاکم بیتالمقدس اقطاع گرفته بودند؛ مانند ارسوف، حبرون، الدروم، قیصریه، نابلس و... (زکار، 1995: 2706 تا 2710).11 علت اصلی پیروزی صلیبیان و شکلگیری و بقای دولتهای آنها، نبود همکاری بین دولتهای شام و مصر و نبود تطابق دینی آنها بود. این تفکیک سیاسی، باعث پیروزی صلیبیان شد (بارکر، بیتا: 48؛ عوض، 2000: 155). اولین حرکتهای جهادی در شمال شام صورت گرفت. در شمال، آلارتق به فرماندهی دو برادر، ایلغازی و سکمان، جنگهای بسیاری علیه صلیبیان در رها و انطاکیه انجام دادند (ابنعدیم، بیتا: 1/133؛ بارکر، بیتا: 49؛ زکار، 2007: 1/264). ارتقیان و دانشمندیان از اولین حکومتهای مسلمانان بودند که به مقابله با این کنتنشینان پرداختند (ابنقلانسی، 1983: 219؛ تتوی و قزوینی، 1382: 4/2613)؛ اما تا جایی که نگارنده در منابع جستجو کرد روابط مشترکی بین این دو حکومت نیافت. این احتمال وجود دارد که به علت درکنکردن خطر صلیبیان، برای جهان اسلام همکاری بین مسلمانان برای مقابله با صلیبیان چندان جایگاهی نداشت. در این زمان، دانشمندیان از حکومتهای قدرتمند آناتولی (مشکور،1350: 68) و حد واسط سلجوقیان روم با کنتنشین رها بودند. در این زمان، مشکلات سلطان قونیه نیز بیش از آن بود که به حکومت صلیبی رها بپردازد؛ از طرف دیگر، حکومت رها در مقایسه با جمعیتهای جدید شوالیه اروپایی و بیزانس چندان خطری برای حکومت سلطان قونیه نداشت. در جنوب، در طرابلس و سرزمینهای بیتالمقدس، حکومت سلاجقه شام و بعداً آلبوری جنگهای بسیاری با صلیبیان کردند؛ ازجمله حملات آنها به طرابلس (الحریری،1371 :76؛ ابنقلانسی، 1983: 226) و نبرد با فلوک، شاه بیتالمقدس و ریموند دوم بود (ابنواصل، 1383 :1/ 60؛ ابناثیر، بیتا: 18). تا قبل از تشکیل دولت زنگیان، آلبوری بیشترین نقش را در جنگ با صلیبیان به عهده داشت؛ اما به علت وجود تفرقه و نبود سازمانیافتگی در حملات، نتیجهای از این جنگها عاید مسلمانان نشد. مضافاً اینکه مرکز حکومت آلبوری در دمشق بود و فاصله بسیاری تا کنتنشینان رها در شمال شام داشت. تا اینجا مشخص شد که نیروهای موثر، در سیاست این منطقه از این قرار بودند: نیروهای مسیحی شامل صلیبیان و بیزانس؛ نیروهای مسلمان سنی، شامل ملوک محلی شام و سلجوقیان آناتولی؛ نیروی خلافت فاطمی در مصر. نیروهای مسلمان به علت قدرت محدود منطقهای و رقابت با یکدیگر، توان حضور فعال در عرصه منطقهای و بینالمللی را نداشتند. ازاینرو، تعاملات آنها با دول مذکور مسیحی در سطحی محدود و محلی بود. حال با پدیدآمدن قدرت روبهگسترش اتابکان زنگی، به دست عمادالدین، این روابط بهصورتی منسجم و با اهداف معین بلندمدت برقرار شد.
تشکیل حکومت اتابکان زنگی، شروع روابط منسجم چندجانبه در سال 521ق، عمادالدین زنگیبنآقسنقر به حکومت موصل رسید و سلطانمحمود، اتابکی پسر خود آلبارسلان را به وی سپرد (ابناثیر، بیتا : 34؛ ابیشامه، 1991: 183؛ ابنواصل، 1383: 63). حکومت عمادالدین، ائتلافی از سرداران و امرای ترک جزیره بود (بارکر، بیتا : 49). این حکومت در ابتدای تشکیل، واگرایی شدیدی بین حکومتهای منطقه با خود ایجاد کرد؛ اما با گذشت زمان، با حذف دول کوچک منطقه این امکان را فراهم کرد تا ثبات و انسجام به روابط بینالملل در شام، عراق، آناتولی و مصر بازگردد؛ بااینحال این انسجام روابط عموماً بر ضد زنگیان بود. اتابکان زنگی اولین حکومتی بودند که بعد از شروع جنگهای صلیبی، با اتحاد منطقه جزیره شام و مصر حکومتهای اسلامی را از درگیریهای منطقهای و محلی رهانیدند. آنان زمینه را برای فعالیت پویاتر مسلمانان، در ابعاد فرامنطقهای مهیا کردند. گام نخست این هدف را عمادالدین زنگی برداشت. وی ابتدا، جزیره را با شمال شام متحد کرد و طبیعتاً اولین رویارویی وی نیز با صلیبیان رها و انطاکیه بود. خوی نظامی عمادالدین، وی را کمتر به سمت اتحاد با سایر حکومتها سوق داد؛ ازسویدیگر، توسعه سریع و خصمانه قلمرو باعث شد که سایر ممالک در برقراری روابط با وی محتاطانه رفتار کنند. ازاینرو، به نظر میرسد سلجوقیان روم وجود صلیبیان رها را مانند سدی میدیدند که مانع از تعرض عمادالدین به سرزمینهای آنها میشد. مسلماً مبارزه با صلیبیان، به مراتب دردسر کمتری نسبت به مبارزه با عمادالدین داشت. قرینه این نظر آن است که در سال 524ق، عمادالدین پس از بهقدرترسیدن، بهسرعت به مبارزه با آلارتق پرداخت تا موقعیت خود را در شمال شام تثبیت کند (ابناثیر، بیتا: 38)؛ ازاینرو کاملاً روا بود سلجوقیان روم به این فرمانده جنگجو نزدیک نشوند. فتح حلب، طرح عمادالدین را برای اتحاد شام یک قدم پیش برد. هدف بعدی وی تسلط بر دمشق بود؛ چراکه فتح دمشق باعث تکمیل حلقه ارتباطی شمال عراق، جزیره، حلب و دمشق میشد و تسلط بر آن، تسلط بر کل شام و همچنین تسلط بر مصر بود. این طرح در زمان نورالدین عملی شد (عاشور، بیتا: 10). با آمادهشدن اوضاع و پس از یکپارچگی شمال شام و شمال عراق، حملات پیوسته عمادالدین به شهرهای صلیبی آغاز شد. این حملات، بهنحوی شدید و جسورانه بود که در سال 1137م/532ق، امپراتوری بیزانس برای حفظ منافع خود، به لشکرکشی علیه عمادالدین و محاصره حلب اقدام کرد (ابنجوزی، 1992: 17/327؛ ابنواصل، 1383: 1/113؛ ابناثیر، بیتا: 62). این رفتار جسورانه عمادالدین نشان داد با وجود واگراییها بین بیزانس و صلیبیان، درصورت قدرتگیری بیشازحد حکومت مسلمان شام اتحاد بین این دو قدرت مسیحی مسلم خواهد بود. بازگشت رومیان به سرزمین خود، عمادالدین را راحت گذاشت تا با خیال آسوده به مسئله دمشق بپردازد (ابنقایماز ذهبی، 1993: 36/213). عمادالدین و اخلافش، بهخوبی دریافتند غرب نهرالعاصی و انطاکیه بهقدری برای بیزانس مهم است که هزینههای گزافی، برای مطیع نگهداشتن آن خواهد پرداخت.12عمادالدین در سال 539ق، با حملهای سریع پایتخت حکومت صلیبی شمال شام، یعنی رها را فتح کرد (ابنعدیم، 1425 :2/468؛ ابنقلانسی، 1983: 436). فتح رها ضربه سنگینی به حکومتهای صلیبی زد و همین امور، باعث شروع جنگ صلیبی دوم شد. عمادالدین پس از فتح درخشان خود، مدت چندانی زنده نماند تا هدف خود، یعنی اتحاد شام را تحقق بخشد. وی دو سال بعد، در سال541ق، در محاصره قلعه جعبر13 کشته شد (ابنقلانسی، 1983: 449). وظیفه وحدت شام و انضمام دمشق به حکومت زنگی به فرزند عمادالدین، یعنی نورالدینمحمود، واگذار شد. وی در سال 549ق، به این مهم دست یافت (ابنقلانسی، 1983: 504). توسعه سریع و خشونتآمیز قلمرو عمادالدین در غرب، برای هیچیک از حکومتهای منطقه خوشایند نبود. چنانکه گفته شد سلطانمسعود، حاکم قونیه، به این توسعهطلبیها به دیده تردید مینگریست.
بهقدرترسیدن نورالدین، دوره همگرایی با سلاجقه روم بعد از مرگ عمادالدین، حکومت وی بین دو فرزندش، سیفالدین و نورالدین، تقسیم شد. پسر ارشد، یعنی سیفالدین، حکومت موصل را در دست گرفت و نورالدین به حاکمیت حلب رسید (ابنواصل، 1383: 1/152؛ ابناثیر، بیتا: 84 و 85؛ سبطبنعجمی، 1417: 1/199). سیفالدین علاوه بر اینکه منطقه حاصلخیز موصل و جزیره را به دست گرفته بود مشکلات و اختلافات این ناحیه را با شرق نیز از پدر به ارث برده بود (رانیسمان، 1386: 2/281).درعوض، نورالدین از سمت شرق آسوده خاطر بود؛ اما با دو مشکل اصلی روبهرو شد. این دو مشکل که زمان بسیاری از حکومت نورالدین را به خود مشغول کرد دمشق و حکومتهای صلیبی خصوصاً در شمال شام بودند (بارکر، بیتا: 157). در شمالِ حکومت تازه تاسیس نورالدین، سلجوقیان روم حکومتی با ثبات داشتند. آنان از جهاتی، مانند غزا و جهاد، به زنگیان شام شبیه بودند. مشروعیت و پویایی حکومت سلاجقه روم، بر پایه جنگ با حکومتهای مسیحی، اعم از ارمنی و بیزانس و صلیبی بود. صلیبیان از بدو ورود به جهان اسلام، با سلاجقه روم به نبرد پرداختند (ابنقلانسی، 1983: 218). سلطانمسعود حاکم قونیه از سال 518ق، توانسته بود قسمتی از سرزمین ارتقیان را به تصرف درآورد و خود را برای مقابله با صلیبیان رها و انطاکیه جایگزین آنها کند (مشکور، 1350: 87). ازاینجهت، مناطق شمالی صلیبی مانند کنتنشین انطاکیه و رها دشمن مشترکی برای دولتهای آناتولی و شام بودند؛ درنتیجه همگرایی حکومتهای این مناطق، بهویژه حکومتهای آلارتق و اتابکان زنگی شام و سلاجقه روم را باعث میشدند. در دوره اول حکومت نورالدین، به علت وجود دشمن مشترک در مرزهای شمالی، دوره تعامل بین دو حکومت زنگیان شام و سلاجقه روم آغاز شد. اولین روابط دوستانه نورالدین با سلجوقیان، در بازپسگیری رها ایجاد شد. سلجوقیان روم به هنگام فتح رها توسط عمادالدین، فقط به نظاره اکتفا کردند؛ چراکه هم مرزی با عمادالدین اشتباهی بزرگ بود. با مرگ عمادالدین جوسلین، حاکم صلیبی تلباشر، به رها حمله برد و آن را تصرف کرد (ابنقلانسی، 1983: 449). این مقدمهای برای همکاری چندجانبه اسلامی علیه این حکومت صلیبی بود. قوای متحد اسلامی، متشکل از سه حکومت آلارتق و سلاجقه روم و نورالدینمحمود بودند. ازاینبین، آلارتق به علت درگیری با سیفالدین رابطه خوبی با زنگیان شام نداشت (ابناثیر، بیتا: 91 ؛ زکار، 1995: 11/5261)14 و فقط برای رفع خطر صلیبی رها و توسعه سرزمین خود، با نورالدین همکاری میکرد.15 سیفالدین غازی نیز موقعیت مناسبی برای نورالدین و این فتح فراهم کرد (سبطبنعجمی، 1417: 1/201). سلاحقه روم علاوهبر منافع مشترک، به علت پیوند خویشاوندی با نورالدین علیه صلیبیان منطقه به جنگ پرداختند. سایر قسمتهای امارت رها، دست به حملاتی علیه سرزمینهای اسلامی زدند؛ اما به علت ازدستدادن نیروهای خود و حمله سهجانبه حکومتهای آلارتق و اتابکان زنگی شام به رهبری نورالدین و حملات سلطانمسعود سلجوقی، حاکم قونیه، بهزودی از بین رفتند. دوره اول حکومت نورالدین، یعنی از سال 541ق، تا فتح دمشق در سال 549ق، (ابنواصل، 1383: 1/172) را میتوان دوران تثبیت حکومت وی دانست. در این دوره، نورالدین با سیاستی محتاط تمامی توجه خود را معطوف به نبرد با صلیبیان کرد و از رویارویی با حکومتهای اسلامی منطقه، مانند حکومت برادرش سیفالدین در موصل و حکومت سلاجقه روم در آناتولی دوری کرد. در این دوره، نورالدین با استفاده از امنیت ناشی از صلح با سیفالدین و همکاری دوجانبه با سلاجقه روم، به تثبیت موقعیت خود بهعنوان مجاهد علیه صلیبیان پرداخت. او با درک درستی از اهمیت شام برای سلاجقه روم، اجازه نزدیکی آنها را به مرزهای خود نداد و همواره فضای امنی بین خود و سلاجقه روم قائل شد. این روند تا سال 551ق، یعنی بهقدرترسیدن قلیچارسلانبنمسعود، ادامه یافت. ازسویدیگر، قدرت روبه رشد نورالدین زنگ، هشداری برای سلاجقه روم بود. نورالدین در سال 544ق، بعد از مرگ سیفالدین از لحاظ مشروعیت و قدرت نظامی، در مقایسه با موصل در موقعیت برتری قرار گرفت (ابناثیر، بیتا: 92) و بهنوعی، زنگیان موصل تحتلوای وی قرار گرفتند. با فتح دمشق، حکومت نورالدین به قدرت برتر شام تبدیل شد. ازاینرو، سلاجقه روم چه در زمان مسعود و چه در زمان قلیچارسلان دوم، همواره با نورالدین و فتوحات وی محتاطانه برخورد کردند و اجازه ندادند که دشمن مشترک آنها در شمال کاملاً از بین رود؛ مضاف بر اینکه فتوحات عمادالدین در شمال، در شهرهای حصنکیفا و تلباشر، منشا اختلافات مرزی سلجوقیان روم با حکومتهای شام شد. این فتوحات بعد از مرگ نورالدین، در زمان صلاحالدین ایوبی، در قالب جنگهایی بین دو طرف خود را نشان داد. نورالدین بعد از تصرف مجدد رها، به تثبیت امور در حوالی حلب پرداخت. وی با فتح ارتاح،16 قلعه مأبوله، بصرفون و کفرالاثار صلیبیان را به مرزهای خود بازگرداند (ابناثیر، 1371: 26/ 129؛ ابنالعماد، 1986: 6/ 213)؛ اما با شروع جنگ دوم صلیبی و آغاز مشغله نورالدین با مسائل دمشق، مدتی مسئله باقیمانده حکومت رها و فتح باقی شهرهای آن متوقف شد. اما در همین دوره نیز حملات نورالدین به شهرهای شمالی (شبارو، 1994: 125) صلیبی موجب شد که حاکمان تلباشر و انطاکیه در جنگ دمشق شرکت نکنند (رانسیمان، 1386: 2/ 378). جوسلین در مدت جنگ دوم، با پرچم سفید به لشکرگاه نورالدین آمد و تنها هدیهای که دریافت کرد یک مهلت کوتاه بود (ابنقلانسی، 1983: 482؛ رانسیمان، 1386: 2/379). با تمامشدن جنگ دوم صلیبی طبق توافق بین مسعودبنقلیجارسلان، حاکم سلجوقی آناتولی، و نورالدین حملهای مشترک به مرزهای حکومت جوسلین صورت گرفت؛ بدین ترتیب که نورالدین، صلیبیان را در منطقه انطاکیه و حارم17 به خود مشغول ساخت و مسعود به شهرهای صلیبی شمال شام تاخت؛ اما در این لشکرکشی، ریموند حاکم انطاکیه، با حمله ناگهانی به نورالدین لشکر وی را نابود کرد و نورالدین با تعدادی از سپاه خود، به حلب بازگشت (صوری، 1994: 3/ 322). اما این پیروزی برای صلیبیان دوام چندانی نیاورد. در سال 544ق، نورالدین در نبرد حارمدیموند حاکم انطاکیه را کشت (ابناثیر، بیتا: 99؛ صوری، 1994: 3/ 325؛ ابنجوزی، 1992: 18/71) و تا مدت طولانی، حکومت انطاکیه را در وضع آشفتهای برای جانشینی قرار داد. در این مدت، جوسلین اقدامی برای کمک به همسایه خود انجام نداد؛ بلکه برای تصرف ماترک داماد خود، رینالد، آهنگ مرعش کرد؛ اما بهمحض نزدیکشدن او سلطانمسعود عقب نشست. نورالدین در اینجا سلطانمسعود را برای ازبینبردن جوسلین و تصرف تلباشر یاری نکرد؛ چراکه جوسلین هنوز با وی پیوند یاری داشت (صوری، 1994: 3/ 326). بهعلاوه وی نمیخواست تمام منطقه شمال شام را به سلاجقه روم دهد. دراینحال، ارتقیان جزیره که بعد از مرگ سیفالدین غازی از فشار جنوب راحت شده بودند (ابناثیر، بیتا: 91) قلمرو خود را در امتداد رود فرات، به زیان ارامنه گرگر گسترش دادند. قراارسلان ارتقی تمامی خاک گرگر و خرپرت را در میان شادی یعقوبیان به فرمان خود درآورد (رانسیمان، 1386: 2/381). در سال 546ق، نورالدین به قصد تصرف شهرهای جوسلین یعنی تلباشر، عینتاب، اعزار و... به شمال حلب لشکر کشید. در این نبرد، جوسلین توانست بر نورالدین پیروز شود. پس از این پیروزی، جوسلین سلاحدار نورالدین را که به اسارت وی در آمده بود برای مسعود فرستاد. این امر، باعث خشم بسیار نورالدین شد (ابنواصل، 1383: 1/168)؛ اما نورالدین مدت کمی بعد از شکست، جوسلین را که برحسب اتفاق به دست ترکمانان اسیر شده بود به حلب آورد و تا زمان مرگ وی در زندان نگه داشت (ابناثیر، 1371: 26/194). با اسارت جوسلین فتح شهرهای وی میسر شد؛ ازآنجمله تلباشر، عینتاب، اعزاز، قورس، راوندان، حصنالباره، تلخالد، کفرلاشاه، دلوک، مرعش و... (ابناثیر، بیتا: 103). این روایت ابناثیر در تاریخ الباهر، بهمعنی آن است که بعد از آن بود که این شهرها به دست مسلمانان فتح شد. البته تعداد بسیاری از آنها را ابتدا سایر دولتهای ارتقی و سلجوقیان روم فتح کردند و بعداً نورالدین آنها را از این دولتها گرفت. فشار نورالدین به این سرزمینها و مخالفت یعقوبیها با حکومت صلیبی و ضعف حکومت انطاکیه، باعث شد که با موافقت صلیبیان اورشلیم تلباشر و پنج شهر دیگر18 به بیزانس واگذار شود (رانسیمان، 1386: 2/383). حکومت بیزانسیان در منطقه نیز دوام چندانی نیاورد. یکسال از بهدستگیری این شهرها توسط بیزانس نگذشته بود که با اتحاد مسعود و نورالدین چندین قلعه از دست امپراتوری بیزانس بیرون رفت. این امر، در اثر عهدنامه مودت بین نورالدین و مسعود بود و ازدواج نورالدین با دختر مسعود ضامن آن بود. در این جریان، تلباشر بهعنوان جهیزه عروس معین شد؛ اما مسعود در تصرف تلباشر نورالدین را یاری نکرد و خود، بههمراهی پسرش قلیچارسلان به فتح بهنسا و کیسوم پرداخت. امرای ارتقی با استفاده از این موقعیت، به سمیساط و بیره حمله و آن را تصرف کردند. نورالدین نیز راوندان را به تصرف آورد و سرانجام تلباشر، در اثر محاصره طولانی مدت تسلیم حسان منبجی، والی نورالدین، شد؛ بدینترتیب، تمامی کنتنشین رها بین حکومتهای اسلامی تقسیم شد (رانسیمان، 1386: 2/384؛ شبارو، 1994: 124و 125؛ هارد مایر، 1371: 112). نورالدین کوشید تا وسایل تسلط مسالمتآمیز بر حکومتهای مجاور خود، در آسیایصغیر و شام فراهم را آورد؛ ازآنجمله پیمانیهایی بود که بین امرای سلجوقی آسیایصغیر و او، برای تقسیم املاک رها شکل گرفت. همچنین معاهده بین نورالدین و معینالدین، حاکم دمشق، که پیمانی برای جنگهای ضد صلیبی بود (زکار، 2007: 1/467). در این زمان، نورالدین وجههای مشروع در بین ممالک اسلامی شام و مصر و آناتولی به دست آورد؛ اما همچنان دول رقیب قدرتمندی در منطقه داشت که مهمترین آنها سلجوقیان روم در شمال و آلبوری در جنوب حلب بودند. باوجوداین، قدرتگیری مداوم نورالدین این حکومتها را به حفظ فضای امن با این قدرت نوخاسته وادار کرد. درواقع، رشد پیوسته حکومت اتابکان زنگی در شمال شام، خود شروع واگرایی بین حکومتهای این منطقه بود. پژوهشگران عرب طرح ابتدای حکومت نورالدین و حتی زمان عمادالدین زنگی در سیاست منطقهای را اتحاد جزیره با شام ومصر میدانند. برای این مطلب، مصداق صریحی در منابع در دست نیست؛ اما حکومتهای مجاور حلب، بهخوبی دریافته بودند که سیر توسعه قلمرو اتابکان زنگی، بهزودی آنها را رویاروی این حکومت نوپا قرار میدهد. پس از فروپاشی کنتنشین رها، بیزانس جایگزین نیروی بازدارنده صلیبی در منطقه، برای حکومتهای سلجوقی و زنگی شد. حضور بیزانس در این قسمت، بیشتر از آنکه به ضرر نورالدین باشد به ضرر سلجوقیان روم بود؛ چون همانگونه که در سالهای بعد اتفاق افتاد دولت بیزانس با استفاده از نیروی خود در شرق، سلجوقیان روم را از دو جهت غرب و دریای اژه و سمت شرق و شامات تحتفشار گذاشت. البته دولت بیزانس به حکومت نوپای نورالدین به دیده تردید مینگریست. حکومت صلیبی انطاکیه تامینکننده منافع بیزانس در شرق بود. حملات گسترده نورالدین و مسعودبنقلیچارسلان به این منطقه، بهشدت آن را تضعیف کرده بود. هدف نورالدین از این حملات، ضمیمهکردن انطاکیه به منطقه تجاری شام بود. وقوع دو جنگ بزرگ، در مدت هشتماه دلالت بر این امر دارد (احمدعوض، 2000: 175). پس از اتحاد شمال شام و جزیره، با پیوست انطاکیه به خط تجاری مشرق و بازشدن راه اقتصادی تجاری دریایی مدیترانه، سود سرشاری از این طریق عاید نورالدین میشد؛ اما دولت بیزانس تسلط هیج دولت مسلمانی را بر غرب نهرالعاصی تحمل نمیکرد؛ چراکه انطاکیه تابع بیزانس بود و منافع آن را در قبال صلیبیان و مسلمانان تأمین میکرد. این مطلب برای تمام حکومتهایی بود که سعی میکردند منطقه انطاکیه را به دست گیرند چه ایلغازی ارتقی چه اتابک طفتگین و چه نورالدینمحمود زنگی (احمدعوض، 2000: 159). علت تعلل نورالدین در فتح انطاکیهای که نیرویی برای دفاع از خود نداشت همین امر بود (احمدعوض، 2000: 179).باوجوداین، نیاز به متحدی در شرق مانع از عکسالعمل شدید بیزانس علیه نورالدین میشد.
واگرایی روابط نورالدین و سلجوقیان روم، آغاز همگرایی با بیزانس بعد از نبرد ملازگرد و ورود ترکان به آسیای صغیر، امپراتوری بیزانس سرزمینهای بسیاری را از دست داد؛ اما هنوز، بهعنوان قدرت برتر منطقه شناخته میشد. این قدرت بزرگ با دشمنی در حال افزایش نیرو، به نام سلاجقه روم روبهرو بود که همچنان روند پیشروی مداوم خود، به مرزهای بیزانس را ادامه میداد. لذا، سعی دولت بیزانس همواره برآن بود که با استفاده از دلمشغولیهایی در مرزهای شرقی و جنوبی آناتولی آنها را از پیشروی به سمت غرب بازدارد. این کار نیز یا از مرز ساحلی جنوبی و با کمک ارمنیان ساکن آن یا با استفاده از متحدی در سمت شرق و جنوب آنها، در منطقه شام و شمال عراق انجام میشد. طبق این سیاست جغرافیایی، بیزانس همواره درپی همگرایی سیاسی با حکومتهای شام بود. عموماً این همگرایی با کشورهای شام، بهگونهای تنظیم میشد که این کشورها بیشترین سود را برای حفظ منافع بیزانس در آناتولی فراهم کنند. اما این بهتنهایی، رابطه بیزانس را با حکومتهای شام تعیین نمیکرد. از زمان فتوحات اسلام، بیزانس به فکر بازپسگیری منطقه شام از دست مسلمانان بود. با فروپاشی دولت سلاجقه بزرگ و شروع جنگهای صلیبی، این امکان برای بیزانس فراهم شد تا با استفاده از کمک همکیشان خود، این منطقه را پس بگیرد. این خود، عامل اصلی واگرایی بیزانس با حکومتهای مسلمان شام بود. اما حضور صلیبیان در منطقه و تشکیل دولتهای مسیحی، هدف مطلوب را برای بیزانس فراهم نکرد و کمکم ساکنان جدید منطقه، به دشمنانی بالقوه برای بیزانس تبدیل شدند. شدت خصومت آنها در جنگ چهارم صلیبی، بیزانس را از پای درآورد و در سراشیبی سقوط قرار داد. طبق این مطلب، بیزانس سیاست خود را در قبال کشورهای شام بهگونهای تنظیم کرد که باعث قدرتگیری حکومتهای صلیبی نشود و همواره آنها را به خود محتاج نگه دارد (محمدعطا، 1994: 54). درواقع، همگرایی بیزانس با مسلمانان شام هم تثبیتکننده نفوذ آن بر صلیبیان و هم بازدارندهای قوی علیه سلجوقیان آناتولی بود. دراینبین، منافع جغراسیاست و راهبردی بیزانس در غرب نهرالعاصی باعث ایجاد واگرایی بین دولت بیزانس و اتابکان زنگی بود. شکلگیری دولت زنگی، تهدیدی برای منافع بیزانس در شام به حساب میآمد؛ چراکه تسلط آنها بر انطاکیه و سواحل شام، دست بیزانس را از منطقه کوتاه کرد. لذا، بیزانس مشتاق بود صلیبیان را در برابر زنگیان یاری دهد. تناقض آشکار در این انگیزهها،19 با این واقعیت روشن میشود که اگر بیزانس میخواست ادعای خود را بر سوریه محقق سازد باید به حفاظت از دول متحد صلیبی میپرداخت. بیزانس نمیتوانست موجب نابودی این دول متحد شود و باید حداکثر آنها را تا ایالات واسالنشین تنزل میداد؛ ازسویدیگر، امپراتور بیزانس بهعنوان رئیس کلیسای ارتدکس موظف به حمایت از همکیشان خود بود (هاردمایر، 1371: 109). ازاینرو در سال 531ق، با پیشروی عمادالدین و احساس خطر رومیان، لشکر رومیان به شام حمله کردند و حلب و شیزر را به محاصره درآوردند؛ اما به علت اختلاف با صلیبیان و فشار عمادالدین به آنها، به شهرهای خود بازگشتند (ابنواصل، 1383: 1/ 113). با مرگ امپراتور ژان و فولک، شاه اورشلیم، فرصت فتح رها برای عمادالدین فراهم شد (محمدعطا، 1994: 54).در این زمان، امپراتوری بیزانس گرفتار مسائل دانشمندیه و سلطانمسعود حاکم قونیه بود و این مانع از آن میشد که به امور شام بپردازد.20 علاوهبرآن، حمله راجر حاکم سیسیل نیز بر دشواریهای بیزانس افزود21 (ابناثیر، 1997: 9/172). حضور ریموند در انطاکیه، اوضاع را برای بیزانس امن میکرد (محمدعطا، 1994: 49). لذا درصدد برنیامد با حمله به شام، نیروهای خود را در مواجه با خطری همچون عمادالدین هدر دهد؛ همچنین به علت خطر بیزانس برای حکومتهای مسیحی منطقه، همانطورکه خواهیم دید، به هنگام فتح رها اسقفان ارمنی از پاپ درخواست کمک کردند (ابنقلانسی، 1983: 461 و 462؛ هاردمایر، 1371: 74).22 درواقع، ترس از بیزانس برای سه گروه مطرح بود: 1. حکومت مسلمانان در شام و آناتولی؛ 2. ارمنیان و یعقوبیان جنوب آناتولی و شام؛ 3. کنتنشینهای صلیبی از شمال تا جنوب شامات. این مطلب خود باعث واگرایی بین دولت بیزانس و حکومتهای شام بود. با آمدن لشکر فرانسه و آلمان، برای جنگ صلیبی دوم، بیزانس برای عقبراندن قوای راجر سیسیلی (ابناثیر، 1997: 9/172) بهسوی جنگجویان صلیبی تمایل یافت و سلاجقه روم را از تعرض به آنها برحذر کرد (شبارو، 1994: 123)؛ اما به علت اختلاف بین صلیبیان فرانسه و آلمان، سلاجقه لشکر آلمانی را که زودتر راهی آناتولی شده بود قلعوقم کردند. لشکر فرانسه نیز در نیمه راه تنها، با استفاده از کشتیهای قسطنطنیه توانست خود را از مهلکه نجات دهد (صوری، 1994: 3/287).نقش تضعیفکننده سلجوقیان روم، روی لشکرهای صلیبی هنگام گذشتن از مرزهای آناتولی، همواره بهنفعِ دولِ غازی شام بود؛ ازاینرو، تمامی دولتهای شامات و مصر، حتی با وجود درگیری با سلاجقه روم، برای بهرهگیری از این کارکرد سلجوقیان سعی میکردند و در این باره با آنها به توافق میرسیدند (بارکر، بیتا: 74). در این زمان، بهعلت لشکرکشینکردن صلیبیان و نیز خطر بیزانس، برای نورالدین و نیاز به کوتاهکردن دست سلاجقه روم از شمال شام، نورالدینمحمود روابط خصمانهای با سلاجقه روم داشت. بعد از پیروزی، نورالدین بر باقیمانده امارت رها و شهرهای انطاکیه در شرق نهرالعاصی تسلط پیدا کرد؛ اما از نهرالعاصی به سمت غرب پیشروی نکرد؛ چراکه این سرزمین از املاک بیزانس بود و بیزانس هیچیک از حکومتهای مسلمان را در این منطقه تحمل نمیکرد. چنانکه در حکومتهای قبل از نورالدین این مطلب را نشان داده بود (ابناثیر، 1997: 9/89). فشار نورالدین به صلیبیان شمال شام آنها را مجبور کرد که املاک خود را به بیزانس بفروشند. بر همگان مشخص بود که مانوئل قادر به دراختیارگرفتن این سرزمینهای دور نیست. احتمال میرود مانوئل برای آینده برنامههایی داشته است. او امیدوار بود که بهزودی، با قوای کافی آهنگ شام کند و اگر امروز این قلعهها را از دست میداد فردا میتوانست باز آنها را زیر نگین آرد. در چنین صورتی، در حق وی بر این سرزمینها تردیدی نبود (رانسیمان، 1386: 2/ 383). با بهقدرترسیدن رینالد در انطاکیه، مانوئل قصد کرد با استفاده از قوای رینالد سرزمینهای ارمنی را به دست آورد؛ اما نه رینالد شخصی بود که برای امپراتور چنین کاری کند و نه امپراتور شخصی بود که برای این کار به او پولی پرداخت کند. لذا این باعث حمله رینالد به قبرس و غارت آنجا شد. در این وضعیت بالویدین سوم، شاه اورشلیم، برای تحکیم قدرت و اجرای نقشه خود، یعنی تسلط بر انطاکیه، با امپراتور بیزانس طرح دوستی ریخت. به این معنا که هنگام عزیمت امپراتور برای تنبیه رینالد به کمک او شتافت و با نورالدین جنگید و بالویدین، رینالد را مجازات کرد (رانسیمان، 1386: 2/406). حمله مانوئل به ارمنستانصغیر و کیلیکیه و تنبیه شدید ارمنیها میتوانست مقدمهای، برای رابطه دوستانه بین میلحبنلیون، حاکم ارمنستان، با نورالدین باشد که در سال 1170م/ 567ق بین آن دو شکل گرفت (ابیشامه، 1991 :1/ 327). هجوم بیزانس به آنتالیا و ارمنستانصغیر، واگرایی بین مردم مسیحی این منطقه و بیزانس را تشدید کرد و بالطبع، باعث همگرایی آنها با رقیب سیاسی بیزانس در شام شد. امپراتور بعد از تسخیر انطاکیه، در جهت شرق به سمت مسلمانان رفت (ابنجوزی، 1992: 18/135). تقریباً بلافاصله سفیران نورالدین نزد امپراتور آمدند و آشتی خواستند (صوری، 1994: 3/338؛ رانسیمان، 1386: 2/412). نورالدین نیروهای خود را به شام آورد. جاییکه بیشتر به آنجا اعتماد داشت؛ اما سیاست بیزانس در قبال نورالدین، بهشکل نظامی بروز نکرد (محمدعطا، 1994: 54). مانوئل سفیران را به حضور پذیرفت. نورالدین موافقت کرد که اسیران مسیحی را آزاد کند و با سلطان سلجوقی آناتولی، قلیچارسلان دوم، نیز بجنگد (رانسیمان، 1386: 2/412). نبود درگیری نظامی بین مانوئل و نورالدین به علل متفاوتی بود؛ ازجمله اینکه امپراتوری بیزانس، به کمک نورالدین برای مشغولکردن سلاجقه روم در شرق و حضور نیرویی قوی، برای تضعیف صلیبیان نیازمند بود؛ چراکه با ازبینرفتن قوای نورالدین آنها دیگر نیازی به وی نداشتند. اضافه بر آن، روابط قسطنطنیه با مرزهای اروپایی، او را به این کار وادار کرد. نورالدین از ترس عملیشدن قرارداد مانوئل با صلیبیان، به مبادله اسرا رضایت داد (زکار، 1995: 7/234).23 این اقدام در چشم صلیبیان بسیار گران آمد. پس از آزادی اسرا، امپراتور با شاهزادگان فرنگی خداحافظی کرد و به قسطنطنیه بازگشت. درواقع، باوجود علاقه امپراتور بیزانس به شاه اورشلیم، سیاست بیزانس اقتضا میکرد که نیروهای ترک را نابود نکند تا تعادل قوا در منطقه به نفع بیزانس باقی بماند (گروسه، 1389: 195). این عمل وی تا زمان حال نیز برای مسیحیان، بهعنوان خیانت بزرگی محسوب میشود. چنانکه ازدستدادن اورشلیم و سقوط قسطنطنیه و تشکیل امپراتوری عثمانی را به این اقدام مانوئل نسبت میدهند (گروسه، 1389: 195). اما این مطلب کاملاً برای بیزانس مشهود بود که بزرگترین خطر برای او، سلاجقه آناتولی و مسیحیانی بودند که بهطور مداوم از اروپا بدان سمت سرازیر میشدند. همین صلیبیان بودند که بعد از جنگ چهارم صلیبی، با فتح قسطنطنیه باعث گشودهشدن دروازههای امپراتوری روم شرقی به روی ترکان شدند. این کار امپراتور دارای اشکالاتی بود؛ ازجمله اینکه حملهنکردن به حلب نیروهای نورالدین را آزاد گذاشت تا بتوانند مصر را فتح کنند (گروسه، 1389: 195). از آن مهمتر اینکه وجهه معنوی خود را در برابر صلیبیان از دست داد و بعد از آن نقش حامی بزرگ را نداشت (رانسیمان، 1386: 2/ 413). ازسویدیگر، فتح حلب و حمله به نورالدین کاری بسیار پرخطر برای بیزانس بود. اما امپراتور نمیتوانست در منطقه مرزی نهچندان مهم، در انتهای راهی دراز و خطرخیز معطل ماند و با آنکه لشکری گران همراه داشت نمیتوانست آن را در معرض تلفات سنگین قرار دهد؛ وانگهی تجارب گذشته ثابت کرده بود که فرنگیان در لحظات خطر، حاضر به قبول او بودند و ازمیانبردن دشمن اصلی آنها کاری ابلهانه بود؛ بهعلاوه، دوستی با نورالدین برای مبارزه با دشمنی خطرناکتر، همچون ترکان آناتولی، بهمراتب ارزش بیشتری داشت (رانسیمان، 1386: 2/412). بازگشت مانوئل، آغاز همکاری مشترک بین نورالدین و بیزانس بود. قدرتگیری حکومت آناتولی، در زمان حکومت قلیچارسلان اول و قلیچارسلان دوم و صلاحالدین ایوبی، همواره برای حکومتهای شام مایه دردسر بود. لذا همکاری با بیزانس، برای مقابله با سلاجقه روم منافع مهمی در تأمین امنیت، برای نورالدین به همراه آورد. صلیبیان نیز متوجه این امر شده بودند. آنان هیچگونه حمله جدی به مراکز سوری نورالدین وارد نمیکردند تا سیستم تعادل قدرت رومی در آن ناحیه به هم نخورد (هاردمایر، 1371: 140). در سال 1155م/550ق، سلطانمسعود از دنیا رفت (مجهول، 1377: 81). قلیچارسلان برای پیروزی بر یاغیسیان که به شورش برادرش کمک میکرد از حمایت ذوالنون و ذوالقرنین دانشمندی،24 امیران ملطیه و سیواس، برخوردار شد (مشکور، 1350: 88). یاغیسیان از نورالدین کمک خواست و نورالدین فوراً از رها به منافع سلجوقیان حمله برد و شهرهای عینتاب و دلوک را به چنگ آورد (آقسرایی، 1362: 31؛ رانسیمان، 1386: 2/398). رابطه خویشاوندی با نورالدین به پایان رسیده بود مضاف بر آن، پیمان اتحاد بین نورالدین و بیزانس راه را برای جنگ با سلاجقه هموار میکرد (زکار، 1995: 7/235).25سه ماه بعد از انعقاد قرارداد بین نورالدین و مانوئل، حمله دوجانبه آنها به سلاجقه روم آغاز شد. بیزانس به قسمتهای غربی آسیایصغیر تاخت و نورالدین که با رفتن مانوئل خیالش از جانب فرات آسوده شده بود از میانه فرات به خاک سلاجقه زد. همچنین یعقوبارسلان، امیر دانشمندیان، از شمالشرقی چنان سخت به سلجوقیان تاخت که سلطان به ناچار، البستان را در آنتی توروس به وی داد. بعد از این حملات، قلیچارسلان صلح را پذیرفت و سرزمینهای یونانی بیزانس را بازگرداند (مشکور، 1350: 88؛ رانسیمان، 1386: 2/413 و 414). در منابع عربی و صلیبی، راجع به اتحاد نورالدین و مانوئل علیه سلاجقه رم مطلبی نیامده است. این اتحاد پیروزی بیزانس را مخفیانه تضمین کرد (محمدعطا، 1994: 55). نورالدین میخواست مانند شام، حکومتهای آسیایصغیر را علیه جهاد با صلیبیان با خود هماهنگ کند؛ پس، درصدد بود تا با فشارآوردن به آنها سلاجقه روم را با خود همراه سازد. جنگهای وی در سالهای 555 و 567ق، (ابنعدیم، 1425: 2/ 508) با قلیچارسلان در همین راستا بود.26 نورالدین در اواخر عمر خود، به قسمتهای شرقی آناتولی مسلط بود و بهشدت سلاجقه روم را تحتفشار قرار داده بود؛ اما هرگز این هدف وی محقق نشد. جانشین وی در منطقه، صلاحالدین ایوبی، سیاستی درقبال سلاجقه درپیشگرفت که سلجوقیان روم قدرتی رقیب برای وی نباشند؛ اما در اثر وجود دشمن مشترک، یعنی صلیبیان، در راه ورود آنها به شام مشکلاتی به وجود آورد و این نقشه نیز بهطور کامل به اجرا درنیامد (هاردمایر، 1371: 145). همگرایی سیاسی با بیزانس، تا جایی برای نورالدین اهمیت داشت که خطر دشمن شمالی را از بین ببرد و تهدید بیزانس را از شام برطرف کند. در سالهای آخر حکومت، نورالدین با دردستگرفتن مصر و بههمزدن توازن قوا به نفع خود، باعث شد که بیزانس و صلیبیان علیه او همکاری کنند. آمالریک با پیوند ازدواج با خاندان امپراتوری سعی کرد که مرزهای شمالی را حفظ کند (زکار، 1995: 7/223)؛27 اما شکست صلیبیان در دمیاط، اتحاد صلیبیبیزانسی را از بین برد. با تسلط نورالدین بر موصل، منطقه به تعادل قوایی رسید که حرکتی جسورانه میتوانست ضررهای بزرگی برای طرفین داشته باشد.28 هرگاه حکومت شام و مصر یکی میشد تهدیدات دریایی آنها علیه آناتولی و بالکان شدت میگرفت. در این زمان، نورالدین سراسر شام، جز قسمتهایی از نوار ساحلی، و تمامی مصر را در اختیار گرفت و بدون تردید، به قدرت برتر منطقه تبدیل شده بود. این مطلب، رقابت وی را با بیزانس بهصورت بسیار جدی مطرح کرد و باعث واگرایی بین وی و بیزانس شد. درواقع، همان علتی که واگرایی بین نورالدین و سلجوقیان روم را باعث شد همان واگرایی بین نورالدین و بیزانس را بهدنبال آورد و آن علت تبدیلشدن نور الدین به قدرت برتر منطقه بود. مسلماً این روند به نفع نورالدین ادامه یافت؛ اما نیروهای گریز از مرکز، مانع بزرگی در تثبیت قوای وی در سرزمینهای تحت اختیارش بودند. مهمترین این نیروها خاندان ایوبی بود. با استقرار صلاحالدین در مصر و نافرمانیهای وی از نورالدین، مشغلهای جدید برای نورالدین به وجود آمد که پرداختن به آن، با هزینه بسیاری همراه بود. نیروهای وی در شمال، یعنی آناتولی، با تهدید سلاجقه روبهرو بودند و خالیگذاشتن شام، خطرهای فراوانی را متوجه شهرهای مهم این منطقه، ازجمله حلب و دمشق میکرد. دراینبین، اقدام نورالدین برای تصرف ارمنستانصغیر راهی بود تا قوای خود را در شمال انطاکیه قرار دهد و مانع از پیشروی بیزانس شود. این کار، با پیروزیهای قبلی وی بر سلاجقه میسر شد. اهمیت ارمنستانصغیر که گذرگاه مسیحیان، برای رسیدن به شام بود باعث شد حکومتهایی که بعد از زنگیان به قدرت رسیدند برای سیطره بر صلیبیان و تصرف آنجا با سلاجقه روم همکاری و مصالحه کنند. در سال 1173م/ 568ق، نورالدین با پناهندگی ملیحبنلاون، حاکم ارمنیه، لشکری به کمک او فرستاد و حکومت وی را در منطقه ارمنستان تثبیت کرد. این منطقه تحتتسلط روم بود و در درگیری رخداده بین طرفین، سی اسیر رومی نیز به دست نورالدین افتاد (ابیشامه، 1991: 1/328). به نظر میرسد رفتارهای خشن رومیها در قبال ارمنیان، آنها را به سمت نورالدین مایل کرده باشد. بعد از این، منطقه ارمنستان از تابعان نورالدین بود و سرانجام در سال 569ق و بعد از نورالدین، ارمنستان به استقلال رسید و این ادامه یافت تا سال 576ق که صلاحالدین آن منطقه را در اختیار گرفت.
نتیجه همگرایی و واگرایی بین نورالدینمحمود زنگی و سلجوقیان روم و بیزانس، تابع عوامل متعددی بود و طبعاً نزدیکی به هرکدام از آنها باعث دوری وی از دیگری میشد. همگرایی بین نورالدین و سلجوقیان روم، به علت وجود دشمن مشترک در مرز شامات و آناتولی بود. این دشمن مشترک، کنتنشین صلیبی رها و انطاکیه بود که منافع بیزانس را تا حدی در منطقه تامین میکرد. حملات نورالدین با کمک سلطانمسعود، حاکم قونیه، برای همیشه کنتنشین رها را از بین برد و انطاکیه را تا حد بسیاری محدود کرد. اما با ازبینرفتن این دشمن و قدرتیابی روزافزون نورالدین، واگرایی بین این دو حکومت نیز تشدید شد. این واگرایی در زمان قلیچارسلان دوم، به رویارویی نظامی انجامید. این واگرایی خود، علتی برای همگرایی اتابکان زنگی با بیزانس شد. از لحاظ راهبردی و جغراسیاست، منطقه شام فضای حیاتی بیزانس محسوب میشد؛ لذا، حکومت اتابکان زنگی در آن مخالف مصالح بیزانس بود و ورود آنها به سرزمینهای غرب نهرالعاصی، خط قرمز آن محسوب میشد. این مطلب، به اضافه همگرایی و اتحاد نورالدین با سلجوقیان روم عامل واگرایی با بیزانس بود. اما با دورشدن زنگیان از حکومت آناتولی و تهدید منافع بیزانس توسط صلیبیان، همگرایی بین نورالدین و بیزانس آغاز شد. برای نورالدینمحمود زنگی خطر سلجوقیان روم عامل نزدیکی به بیزانس بود؛ ولی برای دولت بالکان علاوهبر سلجوقیان، تضعیف حکومتهای صلیبی شام توسط اتابکان زنگی عاملی بود که باعث تقریب بین آنها میشد. این روند همگرایی نیز تا جایی ادامه یافت که قدرت نورالدین به مصر نرسیده بود. هنگامی که مصر زیرسلطه نورالدین درآمد توازن سیاسی منطقه، بهنفع اتابکان زنگی و مسلمانان بههم خورد؛ درنتیجه، این شروع واگرایی مجدد بین آنها و بیزانس بود. در اواخر حکومت نورالدین، واگرایی بر مناسبات وی با سلجوقیان روم و بیزانس حاکم بود. علت اصلی این نوسانات وجود دشمن مشترک برای هریک از طرفین بود. این دشمنی نیز بیشتر در فضای جغراسیاست و راهبردی بود؛ ازاینجهت بعد از نورالدینمحمود، صلاحالدین ایوبی و بعد از مانوئل، امپراتوران بعدی بیزانس، سیاستهای مشابهی در قبال یکدیگر و سلجوقیان روم اتخاذ کردند که در تمامی آنها صلیبیان نقشی دوگانه ایفا میکردند. ازیکسو، عامل همگرایی بین این دول بودند و ازسوی دیگر، نقش عامل بازدارنده را در این مناسبات بهعهده داشتند.
پینوشتها 1. این واژه با تصویب فرهنگستان زبان و ادب فارسی، بهجای واژه آنارشیسم (Anarchism) گزینش شده است. 2. این واژه با تصویب فرهنگستان زبان و ادب فارسی، بهجای واژه ژئوپولتیک گزینش شده است. 3. برای شام چهار حد است. حد جنوبی به سمت به مصر؛ حد شرقی بیابان بین ایله و فرات؛ حد شمالی سرزمینهای روم؛ حد غربی دریای روم (ابنشحنه،1990 :3). 4. البته این امر هرگز میسر نشد؛ چراکه از همان ابتدا سرداران نظامی با اشراف خاندان سلجوقی و اعضای این خاندان با یکدیگر درگیر بودند؛ اما تا زمانی که سلطان بزرگ سلجوقی بر این منطقه نظارت داشت اغتشاش گستردهای در منطقه صورت نگرفت. 5. برای اطلاع بیشتر از سلسله اتابکان دمشق ر.ک به (زنکی، 1993: 25). 6. امراى ارتقى ترک دیاربکر از اعقاب ارتقبناکسب، از رؤساى طایفه دوگر و از ترکان غز بودند. ارتقبناکسب ازطرف تتش فرماندار بیتالمقدس شد. پسرانش بعد از وی در دیاربکر، در اطراف ماردین، و در حصنکیفا مستقر شدند. ایلغازى اول ابنارتق بهتدریج سرزمینهاى سلجوقیان را در آن ناحیه گرفت. وى رقیب نیرومند فرنگان در کنتنشین ادسا (الرّها) بود و در سال 515/ 1121 یا 516/ 1122، میافارقین را نیز گرفت. از اینزمان به بعد، دو شاخه اصلى از خاندان ارتقى پدید آمد؛ یکى از اعقاب سکمان اول در حصنکیفا و بعداً آمد؛ دیگرى، اعقاب برادرش ایلغازى اول در ماردین و میافارقین. شاخهاى نیز در خرتپرت حکومت کرد که تابع ارتقیه حصنکیفا بود. این شاخه پس از نیم قرن حکمرانى، به دست سلجوقیان روم برافتاد. ر.ک به (لینپول، 1389: 148؛ باسورث، 1381: 378). 7. حصنکیفا که به آن کیبا نیز گفته میشود شهر و قلعهای بزرگ مشرف به دجله، بین آمد و جزیره ابنعمر از دیاربکر است. این منطقه از دو سو، به دجله راه دارد و دارای دیواری عظیم است (بغدادی،1412 :1/ 407؛ حموی، 1995: 2/ 265). 8. ماردین قلعهای مشهور بر قله جزیره است مشرف بر دارا و دنیسر و نصیبین که در پایین آن روستایی بزرگ است (بغدادی،1412: 3/ 1219؛ حموی، 1995: 5/ 39). 9. صرخد شهرى کوچک است و قلعهاى بلند دارد و درخت انگور در این موضع بسیار است. صرخد از جانب بغداد، سرحد شام و تا بغداد ده روزه راه است ر.ک به (بغدادی، 1412: 2/838؛ حموی، 1995: 3/401). 10. عسقلان شهری در شام از توابع فلسطین و در ساحل دریاست. این شهر بین غزه و جبرین است و به آن عروس شام میگویند (بغدادی، 1412: 2/940؛ حموی، 1995: 4/122). 11. این مطلب از قسمت ششم کتاب موسوعه الشامیه فی تاریخ الحروب الصلیبیه به نقل از کتاب الالکسیاد آمده است. 12. البته این روند تا نبرد میریوکیفالون بیشتر ادامه نیافت. ر.ک به (مشکور، 1374: 90) بعد از جنگ چهارم صلیبی عملاً بیزانس تا حد بسیاری از مناسبات شام کنار گذاشته شد. 13. جعبر قلعهای بر فرات، بین بالس و رقه نزدیک صفین است که در قدیم به آن دوسر میگفتند (بغدادی،1412: 1/336؛ حموی، 1995 :2/ 142). 14. این مطلب به نقل از کتاب تاریخ آمد و میافارقین ابنارزق از کتاب موسوعه الشامیه دکتر سهیل زکار نقل شده است. 15. سیفالدین در دوره حکومت خود، به نبرد با آلارتق پرداخت و توانست آنها را مطیع خود کند. بعد از مرگ وی آلارتق به یکی از متحدان نورالدین تبدیل شدند (ابناثیر، بیتا: 91). 16. ارتاح نام دژى استوار از عواصم، در کارگزارى حلب است (حموی، 1995 :2/ 141). 17. حارم دژى استوار و خورهاى بزرگ در برابر انطاکیه بود که اکنون جز کارگزارى حلب به شمار مىرود. این منطقه درخت و آب و میوه بسیار دارد؛ ازاینرو وبازده نیز است (بغدادی، 1412 : 1/371؛ حموی، 1995: 2/ 205). 18. پنج شهر دیگر شامل راوندان، سمیساط، عین تاب، دلوک و بیره بود. 19. کمک به صلیبیان موجب کاهش نفوذ بیزانس در شام میشد و رهاکردن آنها باعث تقویت زنگیان . 20. در سال 114م/540ق، امپراتوری بیزانس با استفاده از درگیری مسعود با دانشمندیه به سلاجقه روم حمله کرد و قونیه را به محاصره درآورد (مجهول، 1377: 80؛ رشاد، 1373: 1/ 200 و 201). 21. منابع اسلامی راجر را بهصورت رجار ثبت کردهاند و بیشتر، درگیری آنها با مردم مهدیه و تونس را متذکر شدهاند؛ اما رقابت سیسل با بیزانس نیز چنان چشمگیر بود که از دید مسلمانان نیز مخفی نماند. 22. البته نویسنده علت رهاکردن صلیبیان در دام ترکمانان را نزدیکی و همکاری صلیبیان با راجر میداند. 23. این مطلب از قسمت هفتم کتاب موسوعه الشامیه فی تاریخ الحروب الصلیبیه به نقل از کتاب رحله لویس السابع الی الشرق آمده است. 24. دانشمندیه: مرکز قدرت دانشمندیه در اصل در شمال مرکز آناطولیا و کاپادوکیا تا مغرب و آنکارا و اطراف مراکزى چون توقات، آماسیه و سیواس بود. به این ترتیب، آنها بر راه شمالى نفوذ ترکمانان به فراسوى آسیاىصغیر نظارت داشتند و حال آنکه سلجوقیان روم، بر راه جنوبى نظارت مىکردند. ترکمان مؤسس این سلسله، یعنى دانشمند، شخص ناشناختهاى است که بهعنوان غازى در صحنه تاریخ آناطولیا ظاهر شد و در کاپادوکیا با جنگجویان جنگ صلیبى اول جنگید و نیز تا حدودى رقیب قلچارسلان اول سلجوقى بود. در اوایل قرن ششم قمری/ دوازدهم میلادی، دانشمندیه دستکم به اندازه سلجوقیان روم قدرتمند بودند و امیر غازى گمشتگین، با ارمنیان در کیلیکیا و با فرنگان در ادسا (الرها) جنگید. پس از مرگ یغىبسن، قلچارسلان دوم سلجوقى چندین بار به مداخله در امور شاخه سیواس پرداخت و سرانجام در سال570/ 1174، ذوالنون را کشت و سرزمینهاى او را گرفت. آخرین امیر دانشمندیه، محمد، بهعنوان دستنشانده سلجوقیان در ملطیه حکومت مىکرد. تا اینکه قلچارسلان دوم سلجوقى در سال 573/ 1178، حکومت آنجا را به دست گرفت. بنابر آنچه ابنبىبى مورخ آورده است، بقیه دانشمندیه به خدمت سلجوقیان درآمدند (لینپول، 1389: 138؛ باسورث، 1381: 415). 25. این مطلب از قسمت هفتم کتاب موسوعه الشامیه فی تاریخ الحروب الصلیبیه به نقل از کتاب رحله لویس السابع الی الشرق آمده است. 26. برای آگاهی بیشتر از روابط صلاحالدین ایوبی با بیزانس ر.ک به (کاتب اصفهانی، 1987: 3/157). 27. این مطلب از قسمت هفتم کتاب موسوعه الشامیه فی تاریخ الحروب الصلیبیه به نقل از کتاب رحله لویس السابع الی الشرق آمده است.. 28. برای اطلاع از جنگ نورالدین با قلیچارسلان دوم در سال 568ق، ر.ک به (آقسرایی، 1362 :30). | ||
مراجع | ||
کتابنامه الف. کتابها - آقسرایی، محمودبنمحمد، (1362)، مسامره الاخبار و مسایره الاخیار، مصحح عثمان توران، تهران: اساطیر. - ابرهاردمایر، هابز، (1371)، جنگهای صلیبی، مترجم عبدالحسین شاهکار، شیراز: دانشگاه شیراز. - ابناثیر جرزی، علیبنمحمدبنمحمد، (بیتا)، التاریخ الباهر فی الدوله الاتابکیه بالموصل، تحقیق عبدالقادر احمد طلیمات، قاهره: دارالکتب الحدیثة. - ___________________، (1997)، الکامل فی التاریخ،تحقیق عمرعبدالسلام تدمری، بیروت: دارالکتاب العربی. - ___________________، (1371)، کامل تاریخ بزرگ اسلام و ایران، مترجم ابو القاسم حالت و عباس خلیلى، تهران: مؤسسه مطبوعاتى علمى. - ابنجوزى، أبوالفرج عبدالرحمنبنعلىبنمحمد، (1992)، المنتظم فى تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمدعبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت: دار الکتب العلمیة. - ابن شحنه، ابیالفضل محمد، (1990)، تاریخ حلب، تعلیق ابوالیمن البترونی، محقق کیکواوئا، توکیو: Institute for the Study of Languages and Cultures of Asia and Africa.
- ابنعدیم، عمربناحمد، (بیتا)، بغیه الطلب فی تاریخ حلب، محقق سهیل زکار، بیروت: دارالفکر. - ابنعدیم، عمربناحمد، (1425)، زبدة الحلب من تاریخ حلب، سهیل زکار، دمشق: دار الکتب العربی. - ابنالعماد، شهابالدین عبدالحی، (1986)، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، محقق الأرناؤوط، دمشق بیروت: دار ابنکثیر. - ابنالقلانسی، حمزهبنأسد أبو یعلى التمیمی، (1983)، تاریخ دمشق لابن القلانسی، محقق سهیل زکار، دمشق: دارحسان للطباعة والنشر. - ابن قَایْماز ذهبی، شمسالدین أبوعبدالله، (1993)، تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق عمرعبدالسلام التدمری، بیروت: دارالکتاب العربی. - ابن واصل، جمالالدین محمدبنسالم، (1383)، تاریخ ایوبیان، ج1، مترجم پرویز اتابکی، تهران: علمی فرهنگی. - ابیشامه، شهابالدین عبدالرحمن، (1991)، عیون الروضتین فی اخبار الدولتین النوریه و الصلاحیه، ج1، مصحح احمد البیسومی، دمشق: منشورات وزاره الثقافیه. - احمدعوض، محمدمونس، (2000)، الحروب الصلیبیه العلاقات بین الشرق و الغرب، قاهره: عین للدراسات و البحوث الانسانیه و الاجتماعیه. - اصفهانى، عمادالدین محمدبنمحمدبنحامد، (1987)، البرق الشامی، محقق صالح حسین، عمان: موسسه عبدالحمید شومان. .______________________، (2004)، تاریخ دوله آل سلجوق، مصحح: یحیى مراد، بیروت: دارالعلمیه. - قوام، عبدالعلی، (1370)، اصول سیاست خارجی و سیاست بین الملل، تهران: سمت. - الحریری، احمدبنعلی، (1371)، تاریخ جنگهای صلیبی ترجمه الاعلام والتبیین فی الخروج الفرنج الملاعین علی دیار المسلمین، مترجم عبدالله ناصری طاهری، تهران: وزارت فرهنگ وارشاد. - بارکر، ارنست، (بیتا)، الحروب الصلیبیه، سیدالباز العرینی، بیروت: دارالنهضه العربی. - باسورث، ادموند کلیفورد، (1381)، سلسلههاى اسلامى جدید راهنماى گاهشمارى و تبارشناسى، مترجم فریدون بدرهاى، تهران: مرکز باستانشناسى اسلام و ایران. - بغدادی، صفىالدین عبدالمؤمنبن عبدالحق، (1412)، مراصد الاطلاع على اسماء الامکنة و البقاع، ج1، بیروت: دار الجیل. - حموى بغدادی، یاقوت،(1995)، معجم البلدان، ج2 و 5، بیروت: دارالصادر. - رانیسمان، استیون، (1386)، تاریخ جنگهای صلیبی، ج۲، مترجم منوچهر کاشف، تهران: علمی فرهنگی. - رشاد، محمد، (1373)، جنگهای صلیبی، ج1، تهران: اندیشه. - زکار، سهیل، (2007)، تاریخ دمشق، ج1، دمشق: التکوین. - ـــــــــــ ، (1995)، الموسوعه الشامیه فی تاریخ الحروب الصلیبیه، ج6 و ۷ و 11، دمشق: دارالفکر. - زنکی، جمال محمدحسن، (1993)، اماره دمشق فی المرحله المبکره للحروب الصلیبیه488 تا 549ق،کویت: بینا. - سبط ابن عجمى، احمدبنابراهیم، (1417)، کنوز الذهب فى تاریخ حلب، حلب: دارالقلم. - ستارزاده، ملیحه، (1386)، دولت سلجوقیان، تهران: سمت. - شبارو، عصام محمد، (1994)، السلاطین فی المشرق العربی معالم دورهم السیاسی و الحضاری، بیروت: دارالنهضه العربیه. - صوری، ولیم، (1994)، تاریخ الحروب الصلیبیه، مترجم حسن حبشی، ج3، قاهره: الهیئه المصریه العامه للکتاب. - عاشور، سعید عبدالفتاح، (بیتا)، مصر و الشام فیعصر الایوبیین و الممالیک، بیروت: دارالنهضه العربیه. - عبادی، احمد مختار، (بیتا)، فی التاریخ الایوبیین والممالیک، بیروت: دارالنهضه العربی. - گروسه، رنه، (1389)،تاریخ جنگهای صلیبی، مترجم ولیالله شادان، تهران: فرزان. - لینپول، استانلی، (1389)، طبقات سلاطین اسلام، مترجم عباس اقبال، تهران: دنیای کتاب. - مجهول، (1377)، تاریخ آل سلجوق در آناطولى، مصحح نادره جلالى، تهران: میراث مکتوب. -محمدعطا، زبیده، (1994) ، الشرق الاسلامی و البیزنطه زمن الایوبیین، قاهره: طبع نشر توضیع. - مشکور، محمدجواد، (1350)، اخبار سلاجقه روم با متن کامل سلجوق نامه ابنبیبی، تهران: کتابفروشی تهران.
ب. مقالات - کولایی، الهه، (1379)، تحول در نظریههای همگرایی، نشریه حقوق و علومسیاسی، دانشگاه تهران: ش 48، ص155 تا 194.سال بیستم | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 2,071 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 613 |