
تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,717 |
تعداد مقالات | 14,060 |
تعداد مشاهده مقاله | 34,060,669 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 13,639,282 |
تاریخنگاری نادرمیرزا قاجار | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهش های تاریخی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 3، دوره 5، شماره 3، آذر 1392، صفحه 17-40 اصل مقاله (463.7 K) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
محمدعلی چلونگر1؛ سجاد حسینی* 2 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1دانشیار تاریخ دانشگاه اصفهان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2دانشجوی دکتری دانشگاه اصفهان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شاهزاده نادرمیرزا قاجار یکی از شخصیتهای فرهیخته عهد قاجار است. وی در زمینههای گوناگون علمی و فرهنگی متبحر بوده که یکی از این علوم، دانش تاریخ است. میزان عنایت نادرمیرزا بدین علم، بهقدری بوده که تا روزگار کنونی، بهعنوان یک مورخ شناخته شده است. با مطالعه مواد تاریخنگاری موجود در آثار تاریخنگاری و تاریخی برجای مانده از این شاهزاده قاجار، تفاوتهای موجود میان آثار وی و دیگر مورخان همعصرش آشکار میشود. این تفاوتها بهقدری است که میتوان از نادرمیرزا بهعنوان مورخی فراتر از زمان خویش یاد کرد. در این مجال، تاریخنگاری نادرمیرزا را در دو اثر «تاریخ و جغرافی دارالسطنه تبریز» و «رساله اطعمه خوراکهای ایرانی» کنکاش و بررسی میکنیم. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نادرمیرزا قاجار؛ تاریخنگاری؛ دارالسلطنه تبریز؛ خوراکهای ایرانی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدمه واژه «قاجار»، در قاموس اذهان ایرانیان روزگار ما با بیلیاقتی، بیتدبیری، نادانی و سفاهت مترادف است. این چنین دید و نگرش منفی، به این خاندان، در نیم قرن حکومت پهلوی تقویت شد. پهلویها برای توجیهکردن و خوب جلوهدادن سلطنت خود، مجبور بودند تا حکومت دودمان پیش از خود را منفی نشان دهند. چنین نگاهی به قاجارها، زمانی تقویت میشد که حکومت نیمبند کریمخان زند باعنوان سلطنتی محبوب، مردمی و عدالتگستر معرفی شود.1 بدینترتیب، نیکنامی زندها، بدنامی قاجارها را پررنگتر مینمود و این به نفع پهلویها تمام میشد. فضای باز فکری، در بعد از انقلاب مشروطیت و ظهور آثار انتقادی متعدد در ذم حکومت قاجار نیز در مخدوشساختن چهره این حکومت مؤثر بود. درحالیکه چنین وضعیتی، در دورههای استبدادی پیشین و حتی دوران پسین دیکتاتوری پهلوی وجود نداشت. این نگاه، حتی در نزد بسیاری از مورخان معاصر پذیرفته و چون سنتی در تاریخنگاری ما تثبت شد؛ اما با اندک نگاه منصفانهای، به کارنامه رجال و شخصیتهای متعدد خاندان قاجار میتوان برداشتی کاملاً متفاوت، بدین دودمان حکومتگر کسب کرد. در بین شاهزادگان متعدد قاجار، تعداد درخور توجهی از امکانات خاصی که در اختیار داشتند به نحو احسنت بهره بردند و بسیاری از ایشان در علوم و فنون و نیز هنرها و صنایع مختلف سرآمد روزگار خویش شدند. نادرمیرزا قاجار یکی از شخصیتهای فرزانه این خاندان که زبردستی او در علم تاریخنگاری شایان توجه ویژهای است. پیشازاین نیز آثار نادرمیرزا توجه برخی از محققان و تاریخپژوهان ایرانی را جلب کرده بود. نخستینبار، برخی به فکر چاپ یا تجدید چاپ نسخههای خطی و چاپ سنگی این آثار افتادند. کتاب تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز در سال 1323ق/۱۹۰۵م، بهصورت ناقص چاپ سنگی شد. نادرمیرزا این کتاب را «جغرافی مظفری» نام نهاده بود و چون به مظفرالدینمیرزا ولیعهد ناصرالدینشاه، علاقه بسیاری داشت به او تقدیم کرده بود. این چاپ سنگی ناقص، نزدیک به چهل سال متروک و مسکوت ماند تا اینکه در سال 1365ق/۱۹۴۷م، در تهران و به سرمایه و همت کتابخانه اقبال، بهطور کامل و بهصورت چاپ سنگی منتشر شد. بعدها در سال1360ش/1981م، چاپ افستی از این نسخه چاپ سنگی، در تهران به زینت طبع آراسته و در ابتدای آن مقدمهای از محمد مشیری درج شد. در این مقدمه، چندین نسخهخطی کتاب معرفی شده که در کتابخانههای عمومی و خصوصی ایران نگهداری میشد.2 مشیری در این مقدمه از آمادگی محمدعلی قوسی، برای تصحیح کتاب سخن به میان آورد و موضوع تشویق و ترغیب میرزاجعفر سلطانالقرائی را برای این کار پیش کشید؛ اما این عمل تا سال1373ش/۱۹۹۴م، مسکوت ماند. در این دوره تنها در سال 1324ش/۱۹۴۶م، مقالهای از محمدعلی قوسی در مجله یادگار چاپ شد. در سال 1338ش/۱۹۶۰م، مقالهای از محمد نخجوانی در مجله دانشکده ادبیات دانشگاه تبریز (نخجوانی، 1338: 414) و بعدها در مجموعه مقالات چهل مقاله منتشر شد. محمدعلی صفوت نیز در تذکره شعرا و ادبای آذربایجان، تحتعنوان «داستان دوستان» به شرح زندگی و معرفی آثار نادرمیرزا خصوصاً کتاب تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز پرداخت.3 سرانجام در سال 1373ش/۱۹۹۴م، کتاب تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز را برای اولین بار، غلامرضا طباطبائی مجد تصحیح و چاپ کرد. مصحح مقدمه مفصلی نیز درخصوص این کتاب و شخصیت علمی نادرمیرزا ارائه کرد؛ لکن نویسنده در این مقدمه، سنت تاریخنگاری نادرمیرزا را تنها از زاویه تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز نگریسته و از بررسی اثر مهمی، چون رساله اطعمه خوراکهای ایرانی غفلت کرده است. در سال 1386ش/۲۰۰۷م، احمد مجاهد رساله اطعمه خوراکهای ایرانی نادرمیرزا را تصحیح و چاپ کرد. در مقدمه بسیار کوتاه این اثر نیز از ارزشهای تاریخنگاری آن غفلت و تنها، بر ارزشهای ادبی آن تأکید شده است. در این مجال، مواد تاریخی و تاریخنگاری موجود در تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز و رساله اطعمه خوراکهای ایرانی را واکاوی کرده و برخی از ویژگیهای شاخص آن را معرفی میکنیم. این بررسی را با علم بدین موضوع انجام دادهایم که کتاب نخست اثری کاملاً تاریخنگارانه است و کتاب دوم با وجود تعلقنداشتن به حوزه دانش تاریخنگاری، سرشار از اطلاعات سودمند تاریخی، خصوصاً تاریخ اجتماعی، است؛ پس این دو اثر را برای شناخت بهتر نادرمیرزا و درک و فهم بیشترِ قدرت تاریخنگاری او در حوزه تاریخ محلی مطالعه میکنیم.
زندگی و زمانه نادرمیرزا بخشهایی از زندگی شاهزاده نادرمیرزا قاجار، در سه منبع دستاول تاریخی و تاریخنگاری بر جای مانده که هر سه به دست شخص نادرمیرزا نگاشته شده است. وی در این نوشتهها، به شرح نسب و تاریختولد و بخشی از حیات خود در دوران کودکی و نوجوانی و جوانی پرداخته است. نخستین منبع، یکی از فصول کتاب تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز است که با عنوان «گفتار در احوالات خود مؤلف مرحوم مفغور مبرور شاهزاده نادرمیرزا» و «نژاد من بنده» مشخص شده است. دومین منبع، دستنوشتهای از وی بر پشت جلد کتاب «تهذب اصلاحالمنطق» است. سومین منبع، دستنوشته دیگری است که بر پشت نسخهخطی رساله اطعمه خوراکهای ایرانی تحریر شده است. بنابر اطلاعات موجود در منابع سهگانه فوق، نادرمیرزا در آخرین روز ماه رمضان سال 1242ق/۱۸۲۶م، در شهر استرآباد دیده به جهان گشود. پدرش بدیعالزمانمیرزا،4 ملقب به صاحب اختیار و فرزند محمدقلیمیرزا ملقب به ملکآرا5 و نواده فتحعلیشاه قاجار بود. بدیعالزمانمیرزا بیگلربیگی دشت ترکمان و استرآباد بود. مادر نادرمیرزا، جهانسلطان دختر محمدتقیمیرزا حسامالسلطنه،6 نیز از نوادگان دومین شاه خاندان قاجار محسوب میشد (نادرمیرزا، 1373: 379؛ نادرمیرزا، 1386: 3؛ نخجوانی، 1343: 348).
جدول (1) شجرهنامه نادرمیرزا
جده پدری وی شاهزنان، دختر شاهرخ افشار بود و ازاینرو، وی خود را منتسب به خاندان افشاریه و صفویه میدانست. نادرمیرزا انتساب خود، به خاندان صفویه را علتی بر سیادتش میدانست و بدین سیادت فخر میورزید: «نازش من بدین نسب است که پیوندم با رسولالله (ص) باشد» (نادرمیرزا ، 1373: 379). نادرمیرزا همچنین با دو خاندان بزرگ و تأثیرگذار منطقه آذربایجان، یعنی خاندان دنبلی و جوانشیر، پیوند خانوادگی داشت: «نیای من ازسوی مادر زنی داشت که از دو سوی بزرگزاده بود. پدر، حسینخان دنبلی که به آذرآبادگان بر درگاه شاهنشاه بزرگ فتحعلیشاه اسپهبد خوی و سلماس بود و مادر، دخت ابراهیمخان جوانشیر که سپهسالار بزرگ ارمن و بردع زمین بود» (نادرمیرزا، 1386: 205). روابط خانوادگی نادرمیرزا، با خاندانهای مهم و تأثیرگذاری چون قاجاریه، صفویه، افشاریه، دنبلی و جوانشیر میتوانست تأثیر مثبتی بر تاریخنگاری وی بنهد؛ چراکه مهمترین رخدادهای سرتاسر ایران و خصوصاً منطقه آذربایجان از زمان صفویه تا قاجاریه، به دست این خاندانها رقم خورده است و ارتباط خانوادگی با ایشان، حتی بهواسطه دریافت یک خاطره تاریخی جزئی نیز میتوانست بسیار ارزشمند باشد. حیات علمی نادرمیرزا از همان ایام طفولیت آغاز شد. وی در نهسالگی، در محضر معلمی به نام ملاغلامرضا، خط و زبان فارسی را فراگرفت و در پانزدهسالگی از محضر ملاتقی، ابجد و از محضر عبدالعلی گرمرودی صرفونحو عربی آموخت (نادرمیرزا 1373: 380). نادرمیرزا از هر فرصتی برای تلمذ از محضر علما و ادبای تبریز بهره جست. چنانکه خود گوید: « شوق من به فراگرفتن ادب چنان بود که اگر میرزااحمد یا فرزندان او، از ادبای تبریز، از برزن سواره گذار کردندی ملازمت رکاب آنان همی کردم. یک شعر یا یک مسئله استفاده همی کردم» (نادرمیرزا، 1373: 383). بدیعالزمانمیرزا که اهتمام ویژهای برای تعلیموتربیت فرزندش، نادرمیرزا، به کار بسته بود به سفارش یکی از علمای تبریز، ملامحمود طسوجی از برجستهترین استادان زمان را به معلمی وی گمارد (نادرمیرزا، 1373: 383). نادرمیرزا در سال 1260ق/۱۸۴۳م و در هیجدهسالگی، با دختر عمه خویش ازدواج کرد و تنها چهار سال بعد همسرش را از دست داد (نادرمیرزا، 1373: 384 و 385). وی در بیستوپنجسالگی برای تأمین معاش زندگی به کار در امور دیوانی دارالسلطنه تبریز مشغول شد (نخجوانی، 1343: 347؛ نادرمیرزا، 1373: 384). دراین دوران، برای سه سال مسئول جمعآوری باج و خراج در دارالسلطنه تبریز شده و در این راه سختیهای فراوان و ضررهای بسیار متحمل شد. چنانکه همسرش، همسر دومش، گوید: «هر که به آذرآبادگان بهویژه به شهر تبریز کار باژ و ساو پذیرد، دیوانه باشد و بیمغز و هوشگاه او خشک» (نادرمیرزا، 1386: 119). در سال 1298ق/۱۸۸۰م، با ارتقاء محمدرحیمخان نسقچیباشی،7معروف به علاءالدوله، به مقام سرکشیکچی و قوللرآغاسیباشیگری دارالسلطنه تبریز، نادرمیرزا از مقام خود برکنار و تمامی اموال وی و ازآن جمله کتابخانه ارزشمندش، مصادره شد. وی در این مدت، تنها از حمایتهای میرزاکاظم، وکیل8 آذربایجان برخوردار بود. نادرمیرزا مجدداً در سال 1301ق/۱۸۸۳م، به امور دیوانی اشتغال یافت و به سِمت ناظم شهر تبریز و داروغه بازار رسید و یکسال بعد، ازسوی مظفرالدینمیرزا، ولیعهد، به مقام ندیمباشیگری ولیعهد ارتقا یافت. سرانجام نادرمیرزا در روز چهارشنبه 1۰صفر 1303ق/۱۸۸۵م، در تبریز وفات یافت (نخجوانی، 1343: 351 و 352).
تاریخ و جغرافی دارالسطنه تبریز نادرمیرزا در کتاب تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز، تاریخ مشخصی برای نگارش این اثر ارائه نمیدهد. قوسی در این باره عقیده دارد: «این یادداشتها و اسناد را نادرمیرزا در مدت چهل سال که در تبریز بوده گردآورده است و در سال 1300 آنها را به شکل کتاب مرتب و مدون ساخته، در سالهای 1301 و 1302 نیز تجدیدنظری در آن کرده و مطالبی افزوده است» (قوسی، 1324: 19). آشفتگی و پراکندگی موجود در این اثر و پرداختن مورخ به موضوعات متعدد و متفرق و نیز ارائه تاریخهایی متفاوت برای اعلان پایان فصول، در برخی از مواقع تاریخ اتمام نگارش فصول متقدم نسبت به فصول متأخر جدیدتر است، نشانگر گردآوری این اطلاعات در فاصله زمانی درازمدت و سپس کنار هم چیدن و ارائه آن بهصورت یک کتاب است. آغاز تدوین نهایی این اثر را میتوان سال 1299ق/۱۸۸۱م، دانست؛ چراکه نادرمیرزا در این سال از کمکهای میرزاکاظم بهره میبرد و تحت تشویقهای وی و برای قدردانی الطاف و عنایاتش، اقدام به نگارش کتاب مذکور کرد. وی در جایجای کتاب از اتمام تألیف و بازنگری فصول مختلف، در سالهای 1301 و 1302ق/۱۸۸۳ و ۱۸۸۴م، سخن به میان میآورد (نادرمیرزا، 1373: 106 و 129 و 130 و 137). علاوهبراین، مورخ در مصراع موجود در مقدمه از سن 62سالگی سخن بهمیان میآورد و این نشانگر آن است که وی در سال 1304ق/۱۸۸۶م، هنوز کار تدوین این اثر را به پایان نرسانده بود (نادرمیرزا، 1373: 16). نکته جالبتر اینکه وی در شرححال فرهادمیرزا قاجار، سال 1305ق/۱۸۸۷م را زمان وفات او دانسته است. اگر این بخش از کتاب را از افزودههای کاتبان یا مصححان این اثر ندانیم، با این اوصاف نادرمیرزا تا آخرین سال حیات خود، بخشهایی را بر این کتاب افزوده است (نادرمیرزا، 1373: 106). نادرمیرزا اثر خود را «جغرافیای مظفری» مینامد و بهنوعی آن را به مظفرالدینمیرزا، ولیعهد قاجار، تقدیم میکند. فصول متعدد این کتاب، شمارهگذاری نشده است و از لحاظ ترتیب موضوعی و کرونولوژی تاریخی بههم ریخته است. نویسنده پس از مقدمه، به تاریخ بنای تبریز و قیام خرمیان در آذربایجان میپردازد؛ سپس درباره موقعیت جغرافیایی، اقیلم، قنوات، جمعیت و محلات این شهر قلمفرسائی میکند. ناگاه فصلی درباره اجداد رسولالله (ص) ارائه میکند و سپس بحث درباره تاریخ محلی تبریز، در موضوعاتی چون طول و عرض جغرافیایی شهر و اوصاف مساجد و مدارس و مقابر آن ادامه مییابد. دراینبین، مبحثی در موضوع تاریخ رجال پیشکشیده و از شعرا و حکما و ادبای تبریز و آذربایجان بحث میکند. پس از آن مجدداً مباحث تاریخ محلی را در حوزه ابنیه و عمارات تبریز، همچون ربعرشیدی و قلعه تبریز به میان میآورد. در ادامه فصلی درباره تاریخ خاندان دنبلی اضافه میکند. بعد از پایان این بحث مبحث پیشین، یعنی تاریخ محلی، را با وصف عمارت شاهگلی و باغشمال پیمیگیرد. نادرمیرزا در ادامه این کتاب، فصلی را به حکام تبریز در دوره قاجار اختصاص میدهد و دوباره به توصیفات خود، حول ابنیه و عمارات شهر و این بار بقاع و امامزادگان میپردازد. نویسنده کتاب خود را در مباحثی چون میوههای تبریز و عادات مردم این شهر پیمیگیرد و در ادامه از برخی خاندانهای ساکن در شهر سخن به میان میآورد. این کتاب با تاریخ پادشاهان و فرماندهان گذشته به پایان میرسد.
رساله اطعمه خوراکهای ایرانی نادرمیرزا درباره تاریخ تألیف این رساله مینویسد: «آغاز این نامه نامی روز نخست محرم سال یکهزار و دویستونودودو بود و انجام آن نیز به روز اول همان ماه، به سال یکهزار و سیصدویک از ماه روز تازی دست داد.» بدینترتیب، میتوان نتیجه گرفت که نادرمیرزا این اثر خود را نیز در دورانی تکمیل و تدوین کرده است که نسقچیباشی او را برکنار کرد. پس برکناری نادرمیرزا از امور اداری و دیوانی و حصول فراغت اجباری و نیز تصادف آن با ایام کهنسالی باعثشد که او حاصل تحقیقات و مطالعات گذشته خود را بهعنوان ثمره عمر و یادگاری از خود تدوین و تکمیل کند. نادرمیرزا نام خاصی برای این رساله یا بهتعبیر خودش «نامه» یا «کارنامه» نمینهد و در منابع مختلف از آن، با عنوان رساله اطعمه نادرمیرزا یاد شده است. مصحح این اثر نیز در فهرست نسخ خطی کتابخانه، باعنوان «خوراکهای ایرانی» روبهرو شد؛ پس این عنوان را گویا و شایسته قلمداد کرد و در چاپ این اثر از آن بهره جست (مجاهد، 1386: ۱۶).این کتاب در موضوع آشپزی نگاشته شده است؛ اما از آنجا که نویسندﮤ آن مورخ بود، سرشار از اطلاعات گرانسنگ تاریخ اجتماعی است و برای تکمیل و تفهیم بهتر مواد تاریخ اجتماعی مندرج در تاریخ و جغرافیای دارالسلطنه تبریز سودمند است. رساله اطعه خوراکهای ایرانی دارای یک مقدمه و بخشهای چهارگانه در موضوعات: آشها، پلوها، خورشها، بریان و کبابها است. نویسنده در این اثر، اطلاعاتی درخصوص رژیم غذایی ایرانیان در عهد قاجار ارائه میدهد و از آنجا که مدتها، در مازندران و آذربایجان به سر برده، اطلاعات او دربارﮤ غذاهای مربوط بدین مناطق بیشتر و دقیقتر است.
ابزاری به نام چند زباندانی نادرمیرزا یکی از علمای برجسته علومانسانی و خصوصاً علم تاریخنگاری دوران خود بود. ازجمله برجستگیهای شخصیت علمی نادرمیرزا، بهعنوان مورخ، آشنایی کامل او با سه زبان اصلی جهان اسلام، یعنی عربی و فارسی و ترکی است. وی زبان پهلوی را نیز بهخوبی فرا گرفته و زندگی در منطقه استرآباد، موجب آشنایی او با زبان طبری شده بود. تسلط به زبانهای گوناگون و استفاده از منابع دستِاول هر زبان، دامنه منابع و اسناد مطالعاتی و حتی وسعت جهانبینی مورخ را افزایش میدهد و از میزان اشتباهات احتمالی، ناشی از استفاده از منابع ترجمهای میکاهد.9 پس تاریخی را که مورخ چند زباندان، مانند نادرمیرزا، ارائه میکند دارای عینیت بیشتری است. نادرمیرزا نیز تسلط به زبانهای مختلف را از مزایای تاریخنگاری خود برمیشمارد و این چنین مینگارد: «بسی نامه خواندم، بسی رنج بردم زگفتار تازیّ و هم پهلوانی» (نادرمیرزا، 1373: 16). نادرمیرزا از لحاظ نژادی و زبانی ترک قاجاری بود. ترکان از گذشتههای دور تا به روزگار نادرمیرزا، بیشتر در امور سیاسی و نظامی سرآمدان روزگار بودند و امور علمی و فرهنگی را به تاجیکان واگذاشته بودند. از دوران تیموریان جنبشی فرهنگی در نزد ترکان آغاز شد و بسیاری از اتراک در نظم و نثر طبعآزمایی کردند و به علوم و فنون مختلف روزگار خویش رغبت نشان دادند؛10 اما هنوز نیز گرایش بر نظامیگری و سیاست، نزد این قوم غلبه داشت. نادرمیرزا خود نیز از علاقهاش به اموری غیر از سیاست و جنگاوری در شگفت است و دراین باره چنین مینگارد: «مرا بایستی چون پدر و نیاکان اگر سخن گفتمی، از رزمگاه و تیغ و کوپال بود... نتوانم دانست که چرا چون من و برادران در درگاه شاهنشاه، سرهنگ و سپاهی نباشیم که راه نیاکان ما است و نان از دم شمشیر خوریم، نه چون سرپوشیدگان به کوی اندر و اندوه نان پاره بریم و کس را پروای ما نباشد» (نادرمیرزا، 1386: 10). زبان ترکی آذربایجانی زبان مادری نادرمیرزا بود. آشنایی کامل با این زبان او را در بسیاری از پژوهشها موفقتر ساخت. نادرمیرزا بههنگام نگارش تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز و رساله اطعمه خوراکهای ایرانی، بارهاوبارها از علم ترکیدانی خود، بهره جسته و ترجمههای متعددی از واژگان و جملات ترکی ارائه داده است. مهارت نادرمیرزا در زبان ترکی آذربایجانی، بههمراه آشنایی وی با فرهنگ و فولکلور مربوط بدین زبان، باعث شد تا او با تسلط کاملی تاریخ اجتماعی و فرهنگی منطقه آذربایجان را ترسیم کند.11 وی در رساله اطعمه، به دفعات نام بسیاری از غذاها و موادغذایی ترکی را ذکر میکند. ازآن جمله میتوان به اصطلاحاتی چون «قورمه» (سرخکرده)، «شمون» (اسفناج دشتی)، «یملیک» (شنگ)، «دنبلان» (نوعی قارچ)، «شله» (آش)، «قباق» (کدو )، «گلهنار» (آلبالو)، «قازماق» (تهدیگ)، «قازایاغی» (پنجانگشت)، «دولمه» (دلمه)، «قیقناغ» (خاگینه)، «قاتق» (ماست)، «قجی» (آویشن)، «پنجر» (سبزی)، «بزارتمه» (گوشتبریان)، «ایستیاوت» (فلفل)، «یارمه» (بلغور) و «آماج» (نوعی ماده غذایی که از ترکیب آرد و آب تهیه میشود) اشاره کرد. نادرمیرزا در تاریخ و جغرافیای دارالسطنه تبریز نیز از زبان ترکی آذربایجانی، برای روایت هر چه بهتر و کاملتر تاریخ و جغرافیای این منطقه استفاده کرده است. وی در نگارش وجهتسمیه برخی اعلام جغرافیایی چون «گوگ مسجد» (مسجد کبود)، «داشکسن» (سنگتراش)، «قورتمیدانی» (میدان گرگ)، «قویونآداسی» (جزیره گوسفند)، «ایشیکآداسی» (جزیره درازگوش) و...، بیان برخی ابیات ترکی خصوصاً ابیاتی از محمدامین ملکالشعرای تبریزی12 و محاورات مردم آذربایجان از این بخش از دانش خویش سود جسته است. استفاده نادرمیرزا از کتاب تاریخ سلانیکی مصطفی افندی13 و کتاب جهاننمای کاتب چلبی، نشانگر تسلط او به زبان ترکی عثمانی است (نادرمیرزا، 1373: 100 و 211). آثار مختلف نادرمیرزا در زبان فارسی و پهلوی، نشانگر ژرفای دانش وی در این دو زبان ایرانی است. بهگونهای که در کتاب تاریخ و جغرافی دارالسطنه تبریز14 و رساله اطعمه خوراکهای ایرانی، بسیاری از لغات کهن زبان فارسی و پهلوی را به کار برده و بدینترتیب، این واژگان را احیا کرده است. درواقع، دورانی که نادرمیرزا دست به قلم برده و آثاری به زبان فارسی خلق کرده است، جزء دوره بازگشت ادبی در نظم و نثر فارسی محسوب میشود (بهار، 1381: 383). درباره اهمیت فارسینگاری نادرمیرزا همین بس که احمد مجاهد در سال 1386ش/۲۰۰۷م، رساله اطعمه وی را باعنوان «خوراکهای ایرنی» چاپ کرد و هدف از این کار را نه انتشار کتاب آشپزی، بلکه طبع گنجینهای از لغات اصیل فارسی دانست15 (جدول2).
جدول(2) : لغات فارسی سره، فارسیشده و پهلوی موجود در آثار نادرمیرزا
نادرمیرزا در نظام آموزشی قدیم، مکتبخانه، تربیت شده بود. پس بهخوبی با زبان عربی آشنایی داشت و در این زبان به مرتبهای رسیده که توانایی نگارش کتاب و سرایش شعر را پیدا کرده بود: « به شعر تازی چونان سواری بودم من یکی از این آثار عربی نادرمیرزا «نوادر نادری» نام دارد که در امثال عرب نگاشته شده است. دیگر کتاب عربی وی نیز جز کتب لغت است که به تشریح اعضای انسان اختصاص یافته است. نگارش چنین آثاری در زبان عربی، نشانگر اوج توانایی این شاهزاده قاجار در این زبان است (تربیت، 1314: 368). حتی اگر این دو اثر عربی نیز از او برجای نمیماند آیات، احادیث، اشعار و امثال متعدد موجود در تاریخ و جغرافیای دارالسلطنه تبریز و رساله اطعمه خوراکهای ایرانی، برای اثبات این بخش از توانایی علمی او کافی بود. همچنین نادرمیرزا نواقص منابع تاریخنگاری فارسی را با بهرهگیری از منابع عربی و ذکر ترجمه این منابع، در تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز رفع میسازد؛ برای مثال، در نگارش تاریخ حوادث مربوط به بابک خرمدین از منبع عربی الکامل ابناثیر بهره میگیرد و چنین مینویسد: «من شرح آن کارهای شگرف تا گرفتاری بابک خرمدین از روایت تاریخ کامل این جا بهکوتاهی ترجمت کرده بیاوردم که نیم بافایدت است؛ چه، آن چیزها در تاریخهای پارسی به شرح نیاوردهاند...» (نادرمیرزا، 1373: 24).
عینیت بههنگام بررسی میزان عینیت در تاریخنگاری نادرمیرزا، نخست این شبهه به ذهن تداعی میشود که نادرمیرزا بهعلت وابستگی خانوادگی و شغلی به قاجارها، آثار خود را در راستای تمجید از این خاندان حکومتی و جلبرضایت ایشان نگاشته است. ستایشهای موجود در مقدمه هر دو اثر برای پادشاهان، فتحعلیشاه و محمدشاه و ناصرالدینشاه، و ولیعهدان، عباسمیرزا و مظفرالدینمیرزا، این اندیشه را کاملاً تقویت میکند (نادرمیرزا، 1373: ۱۹؛ نادرمیرزا، 1386: ۵ و 6)؛ اما این ستایشها و مدحها، تنها محدود به پادشاهان و ولیعهدان قاجار است و فراتر از ایشان، دیگر افراد خاندان حکومتگر قاجار را شامل نمیشود. در این باره نادرمیرزا تحتتأثیر فضای سیاسی حاکم بر جامعه آن روزگار بوده است؛ ولی، از آنجا که آثار او نه به موضوعات سیاسی و نظامی، بلکه به موضوعات اجتماعی توجه بیشتری دارد، کمتر از این موضوعات آسیب میبیند. با این احوال، نکات جالبتوجهی از اهتمام مورخ به عینیتگرایی در حوزه تاریخ سیاسی به چشم میخورد. وی معاصر با ناصرالدینشاه، واقعه تبعید و قتل امیرکبیر براساس دسیسه درباریان و البته دستور شخص پادشاه را به صورت کاملاً آشکاری بیان میکند (نادرمیرزا، 1373: 71). نادرمیرزا همچنین از عباسمیرزا نائبالسلطنه، تحتعنوان فرزند سوم فتحعلیشاه یاد میکند و از عملکرد مورخان ایرانی، در قلمدادکردن او بهعنوان فرزند اول پادشاه، شِکوه میکند:16 «مر این جا نیز از تاریخنویسان ایرانی شکایتی سخت به جاست که شاهزاده را فرزند اول نگاشتهاند که به شهریار جهان چاپلوسی باشد. مگر بزرگی و شهامت را به سن دانند؟ یا گویند دو فرزند بزرگ را شاهنشاه چرا بماند و فرزند سیّم را جانشین کرد؟ ... چه زشت باشد که مورخ دروغ نویسد و خواهش نفس خود راند. آیا بدین تاریخها اعتماد توان کرد؟» (نادرمیرزا، 1373: 240، 241). نادرمیرزا در مباحث مربوط به تاریخ محلی تبریز، به دور از هرگونه جانبداری قلمفرسایی کرده است. وی نهتنها به تعریفها و تمجیدهای دروغین روی نیاورده، بلکه با رعایت اصل صداقت از برخی انتقادهای تند و آتشین به تبریز و تبریزیان صرفنظر نکرده است. چنانکه خود دراین خصوص گوید: «مرا از راستی گریزی نیست و هرچه بدین سالهای دراز دیدهام بخواهم نگاشت» (نادرمیرزا، 1373: 301). با این اوصاف، به نظر میرسد نوعی از صداقت و راستگویی در تاریخنگاری نادرمیرزا حاکم است که بسیاری آن را تحتتأثیر تقلید وی از بیهقی قلمداد میکنند. تاریخنگاری نادرمیرزا همچنین، بهعلت برخورداری از تاریخ شفاهی، مطالعات میدانی، مطالعات اسناد و مدارک تاریخی، بهرهمندی از عقلانیت در نقد روایات، چند زباندانی و دانش جغرافیا همواره از ذهنیت بهسوی عینیت در حال حرکت است.
جهانبینی نادرمیرزا اغلبِ دوران نوجوانی و جوانی نادرمیرزا، در محضر علمای دینی و فقهای آذربایجانی: همچون میرزااحمد مجتهد تبریزی، میرزاجعفر و شمسالعلما میرزایوسف دهخوارقانی گذشت؛ ازاینرو، وی مردی دیندار و مذهبی به بار آمد. همین دینداری از او مردی معتقد به سرنوشت و تقدیر الهی ساخت؛ بهطوریکه در تجزیهوتحلیل اکثر وقایع، قضاوقدر و مشیتالهی را تنها عامل فعال برمیشمارد و از عباراتی همچون «مشیت خدایی» و « قدرت کامله صمدیه» بهره میبرد (طباطباییمجد، 1373: ۳۹). نادرمیرزا به مانند سایر دینداران هم عصرش، همواره دغدغه دین داشت و از شبهاتی که دشمنان اسلام وارد شریعت میکردند نگران بود: «افسوس که اکنون دین ما برفته است و نمانده مگر نامی، آن نیز به اندک مایه» (نادرمیرزا، 1373: 105). وی در سرتاسر آثارش از عشق و علاقه بیپایان خود، به خاندان اهلبیت پیامبر(ص) سخن به میان آورده و گرایشهای شیعیانه خود را بدین صورت ابراز کرده است. نادرمیرزا حتی به برخی از یاوهگوییهای رایج در نزد برخی از مفتیان عثمانی، درخصوص نوظهوربودن تشیع میشورد و نمونههایی از حکومتهای شیعی پیش از صفویه، همچون آلبویه و فاطمیان مصر را مطرح میسازد (نادرمیرزا، 1373: 410). با این احوال، وی از شیعهبودن سلاطین قراقویونلو مطلع نبود و بههنگام روبهروشدن با شعائر شیعی، در منشورهای ایشان بسیار متعجب میشد (نادرمیرزا، 1373: 117). نادرمیرزا در راستای اندیشه «اتحاد اسلام» میاندیشید و کنارنهادن اختلافات میان شیعیان و سنیان و چنگزدن بر شریعت محمدی و کلمه اسلام را توصیه میکرد. وی سوءاستفاده دشمنان اسلام از اختلافات موجود، در میان مسلمانان را نیز گوشزد میکرد: «ملت ما به خوابی است که هرگز بیدار نشود؛ ازیرا که دشمنان به خرابی این شریعت تدبیر کردند که کار از دست برفت» (نادرمیرزا، 1373: 105).
گنجینهای از تاریخ اجتماعی توجه به مسائل اجتماعی، در آثار نادرمیرزا موج میزند. نوشتههای وی در تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز و رساله اطعمه خوراکهای ایرانی، گنجینهای برای مورخان تاریخ اجتماعی ایران خصوصاً آذربایجان و تبریز است. وی در برخی از جاها، مانند یک میکروهیستورین در یک محدوده خُرد زمانی و مکانی، به مطالعه گوشهای از تاریخ اجتماعی میپردازد و گاه بسان یک ماکروهیستورین موضوع اجتماعی ریزی را در دامنه وسیعی از زمان و مکان کنکاش میکند.17 نوشتههای نادرمیرزا در رساله اطعمه خوراکهای ایرانی، نمونهای عالی از پژوهشی ماکرو است. بخش درخور توجهی از آیینها و سنتها و فولکلور مردم آذربایجان و شهر تبریز، در آیینه تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز نمایان است. اهتمام نویسنده، به این بحث از آن جایی مشخص است که وی بخش مجزایی را برای این موضوع با عنوان «در عادات و آداب زندگانی تبریزیان» در نظر گرفته است. نادرمیرزا ضمن صحبت از عادات و خصایص اخلاقی تبریزیان، از سرگرمیهای ایشان چون گرگبازی، گاوبازی، مخمسگویی و بدیههگویی، ماهیگیری از رودخانه آجیچای، خواندن دیوان اشعار شاعران بومی و رفتن به چلوپزخانه و قهوهخانه سخن به میان میآورد. آیینها و سنتهای جشن نیمهشعبان،18 چهارشنبه آخر سال، لیلهالرغایب،19 ماه رمضان20 و ماه محرم21 نیز از نگاه ریزبین نادرمیرزا به دور نمانده است (نادرمیرزا، 1373: 3۰۱ تا 3۱۰). رژیم غذایی مردم تبریز، علاوهبر تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز، در رساله اطعمه خوراکهای ایرانی نیز تشریح شده است. از لابهلای سخنان نادرمیرزا میتوان با پوشش عمومی مردان تبریز در دوران قاجار و طبقات مختلف ساکن در این شهر، طبقات دونپایهای همچون: الواط و اشرار و طبقات بلندپایهای همچون روحانیان، ادبا، شعرا و بازرگانان آشنا شد.
بهرهمندی از سنت شفاهی بهرهمندی از سنت شفاهی، در تاریخنگاری ایرانیاسلامی رونق چندانی نداشت. اکثر مورخان دنیای قدیم، به جز اندک مورخانی چون بیهقی، کپیبرداری از آثار پیشینیان بدون ذکر منبع و مأخذ را بسیار ارجمندتر از بهرهمندی از دیدهها و شنیدههای خویش میانگاشتند؛ دراینمیان، سنت شفاهی در نازلترین سطح قرار داشت. نادرمیرزا برخلاف بسیاری از اسلاف و همعصران خود، بهطور گستردهای از سنت شفاهی بهره برده و برای غنای هر چه بیشتر اثر خود، به مصاحبه با افراد مختلف پرداخته است. رساله اطعمه خوراکهای ایرانی بارزترین نوع بهرهمندی از مصاحبه شفاهی، در تاریخنگاری است. نادرمیرزا در مقدمه این کتاب چنین آورده است: «شبی بانوی من گفت: بیا تا چامه گوییم که شب بس دراز است و افسون خواب چامه است. گفتم: نخست تو گوی و من نیز داستانی به یاد آرم و دیگر شب گویم. سرود که: خورشهای ایران زمین چندگونه است؟ گفتم: چه دانم، خوردنی و پختنی زنان سازند و پزند. تو گوی هر آنچه دانی از این دست و من تو را نگارنده باشم. بانو همی گفت و من همی نوشتم شبها تا این نامه به انجام آمد بس نیکو و نغز» (نادرمیرزا، 1386 :8). در جایجای این اثر، بارها جملات «بانو گفت»، «خاتون گفت»، «کدبانو گفت»، «خانه خدای گفت»، «مهین بانو سرایید»، «خاتون سرای گفت»، «زن گفت» به کار میرود و بخشهای مربوط به بهرهمندی نویسنده از تاریخ شفاهی مشخص میشود. بهرهمندی از سنت شفاهی، در سرتاسر متن تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز نیز به چشم میخورد. وی شنیدههای خود از هرکس را قبول نمیکرد و تنها وقتی از فرد امین و مطمئنی روایتی شفاهی را میشنوید آن را بر روی کاغذ میآورد و در آغاز کلام از جملاتی همچون: «از ثقات شنیدم»، «از ثقات روایت است»، «از ثقهای شنیدم» بهره میبرد. نادرمیرزا در برخی مواقع نیز با دقت تمام، نام و عنوان فرد مصاحبهشونده را ذکر میکند؛ همچنانکه گزارش زلزله سال 1256ق/۱۸۴۰م، تبریز از زبان خیاطی کهنسال نمونه عالی بهرهمندی مورخ از تاریخ شفاهی است (نادرمیرزا، 1373: ۷۸ تا ۸۰).
تاریخنگاری همراه با ارجاعها و یادداشتها نادرمیرزا به هنگام نگارش آثارش از روشهای نوین و علمی تاریخنگاری بهره میبرد. ذکر ارجاعات و یاداداشتهای مربوط به برخی از اعلام جغرافیایی و رجال و حوادث تاریخی، نمودی از کار علمی اوست. این مورخ توانمند، در نگارش اثر تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز از منابع متعددی استفاده و هر مطلب را با ذکر منبع آن بیان کرده است. وی برعکس بسیاری از مورخان دنیای قدیم، نهتنها از ذکر منابع استفادهشده طفره نرفته، بلکه ذکر نام این منابع را نشان تسلط کامل خود بر موضوع قلمداد کرده و به آن فخر ورزیده است: «اکنون سزاوار است که سخنهای کوتاه از گفتار مورخین بیاوریم تا آیندگان نپندارند که آن یادداشتها ندیده و ندانستهایم» (نادرمیرزا، 1373: 20). با اندکی مطالعه تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز، میتوان بهآسانی منابع استفادهشده در این اثر را دریافت.22برخی از محققان، یادداشتها و توضیحهای داخل متن این اثر را از نواقص کار نادرمیرزا میپندارند. آنان عقیده دارند، شاهزاده دانشمند قاجار هنگام نگارش این کتاب از شاخهای به شاخه دیگر پریده است و این یادداشتها باعث گسست کلام و انحرافش از موضوع اصلی شده است (قوسی، 1324: 24)؛ اما حقیقت امر این است که نادرمیرزا بهعنوان یکی از پیشگامان تاریخنگاری نوین ایران تا حد امکان، به رعایت اصول علمی پرداخته است. ولی وضعیت حاکم بر علوموفنون آن روزگار، به او اجازه ذکر جزئیات منابع مانند، شماره صفحه و جلد و درج مجزای یادداشتها در پایان متن را نداده است.
نقد روایات باید در نظر گرفت، عهد ناصری دورانی بود که تاریخ نیز بسان بسیاری دیگر از فنون و مهارتهای آن دوران، در حال دگردیسی و نیل به پیشرفت و علمیشدن بود. اعتمادالسلطنه این فضای پیشرفت و توسعه را چنین ترسیم میکند: «این فن شریف با کثرت تصانیف در ایران سخت سست و ضعیف بوده، چه از بدایت خلقت تا اول ظهور دولت اسلام را اخبار ضعاف و عجایب خرافات از حیز اعتبار و قبول خاصه خارج کرده و در میان سلاسل قدیمه ملوک عجم اسامی بسیاری از سلاطین سقط شده است. در این دوران جاویدان تاریخ قدیم ایران بر کتب متأخرین از مورخین اروپا، چه متقدمین از زمان هرودوت و چه مؤخرین که غالباً در قید حیات هستند عرضه گردید و تاریخهای عرب و فرس و روم و یونان و مصر و فرنگ با یکدیگر تطبیق افتاد و با مسکوکات ملوک ماضیه و سایر آثار و خطوط و اقلام و رموز که از قرون سابقه و احقاب خالیه خبر میدهند موازنه شد. اغلاط و سقطات و افسانها و خرافات از اخبار صحیحه و آثار صریحه متمیز گشت» (اعتمادالسلطنه، 1363: 131). نادرمیرزا یکی از برجستهترین نمایندگان این دوران است. نقد روایت ازجمله مزایای تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز است. نادرمیرزا در بخشهای مختلف کتاب، به نوشته منابع مختلف بسنده نمیکند و نظر خویش را پس از نگارش جمله «من گویم» میآورد. وی بر روایتها و اخباری که از نظر عقلانی صحیح به نظر نمیآیند تمرکز میکند و آنگاه، با تطبیق آن روایتها با گزارشهای مندرج در منابع دیگر، درصدد کشف حقیقت تاریخی برمیآید. نادرمیرزا روایت سطحی و نامعقول مربوط به تأسیس تبریز، توسط زبیدهخاتون عباسی را با دلایل مکفی رد میکند و دراین خصوص مینویسد: «من اشارت کردم که نسبت عمارت تبریز، به زبیده بدان شرح که خود بدینجا آمد اصل و بنیانی ندارد. روایت یونانیان اگر راست باشد با گفتههای من منافاتی ندارد. تواند بود که خسرو این جا بنایی نهاد پس به خرابی گرائید، یا روستایی بدین نام این جا بود. چون اسلامیان آذربایجان بگشودند این جا بههر سویی ملک چون سره بود عمارت کردند؛ چه، در نامههای باستانی که ماراست و در فتوحات روزگار عمر و عثمان، هرگز از این شهر نامی نیست... برهانی بس قویتر بدین سخن من این است که سالها در این ملک خرّمدینان فتنه کردند و لشکرها با سرداران نامدار از دارالسّلام که مقر خلافت عباسیان بود بدین ثغر آمدند و سهل و جبل آذرآبادگان به زیر سنابک اسبان فرومالیدند و هرگز نامی از تبریز بدان داستانها نیست» (نادرمیرزا، 1373: 23 و ۲۴). البته، اگر اصل و اساس داستانوار این گفته را نیز دروغ پنداریم، نکته بسیار ظریف و جالبتوجهی در این اشاره نهفته است و آن اینکه برخی از شخصیتهای تاریخی، بهعلت بزرگی و میزان چشمگیر تأثیرگذاری در زمان خود، چنان در اندیشه مردمان دوران خویش اثر مینهند که در داستانها و روایات آنان رخنه میکنند. آنان چون در دنیای خیالانگیز داستانها راه جستند، به خاطره تاریخی نسلهای آتی نیز راه مییابند. زبیدهخاتون را نیز باید، در زمره همین شخصیتها قلمداد کرد. البته اکثر داستانها، درخصوص زبیده با عمران وآبادانی شهرها و مناطق مختلف شرق اسلامی پیوند خورده است؛ پس این احتمال نیز وجود دارد که این شخصیت ذینفوذ و بسیار قدرتمند عهد عباسی، دستی در امور عمرانی داشته است. علاوهبر اشاره منابع کهن، به ارتباط بنیان شهر تبریز و زبیده عباسی تأسیس شهرهای دیگری چون کاشان و ورثان23 و اجرای برخی طرحهای آبادانی24را نیز به این شخصیت تاریخی ارتباط دادهاند (لسترنج، 1383: ۱۹۰ و ۲۲۶). نادرمیرزا همچنین داستان به اسارتدرآمدن تاجلیخانم، همسر شاه اسماعیل اول صفوی، در جنگ چالدران را نقد کرده است. وی درایت و شعور شاهاسماعیل را فراتر از آن میداند که همسر خویش را به چنین معرکهگاهی ببرد (نادرمیرزا، 1373: 102). البته نمیتوان با نظر نادرمیرزا دراین خصوص، موافق بود؛ چراکه بردن همسر و فرزندان و حتی دربار و دیوان، به میدان نبرد از سنتهای دنیای قدیم بوده است؛ دیگر اینکه شکستناپذیری، برای قزلباشان و شخص شاهاسماعیل درونی شده بود و آنها هرگز تصور نمیکردند که در برابر عثمانیان شکست خواهند خورد و علاوهبر زایلشدن افسانه شکستناپذیری، حرم پیر و مرشدشان نیز به تاراج خواهد رفت. بااینوجود، نقد روایت ازسوی نادرمیرزا و به چالش کشیدهشدن چنین موضوع تاریخی در آن دروان بسیار ارزشمند است.
جغرافیای تاریخی و وجهتسمیه نادرمیرزا توجه ویژهای، به جغرافیای تاریخی آذربایجان میکرد. هر نام و نشان جغرافیایی، برای او ارزشمند و مغتنم بود. وی بعد از بیان روایات تاریخی سعی میکرد تا مواضع جغرافیایی مذکور، در آن روایات را در نقشههای روزگار خویش بازیابد یا محل احتمالی آن را براساس قراین حدس بزند.25 میزان توجه نادرمیرزا به مسئله جغرافیای تاریخی، بهقدری بود که او بزرگترین سود و مزیت ترجمه تاریخ حوادث بابک خرمدین، از کتاب الکامل را بیانکردن عنوان برخی اعلام جغرافیایی متروک منطقه آذربایجان میداند: «... و بزرگترین فایده آن بینایی است به آبادانیهای این ملک که اکنون جز نامی به جای نیست و بیشتر نام نیز نمانده» (نادرمیرزا، 1373: 24). نادرمیرزا سرزمینهای شمالی رود ارس تا دربند بابالابواب را نیز آذربایجان میداند.26 ترسیم چنین جغرافیای تاریخی برای آذربایجان، در هر دو اثر تاریخنگارانهاش مشهود است. این شاهزاده قاجار، در تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز، بسان ابوعلی بلعمی27 بههنگام بحث درباره حضور سپاهیان اسلام در آذربایجان، دربند را آخرین شهر این منطقه برمیشمارد: «به روزگار امویان و عباسیان که آذرآبادگان تا دربند بابالابواب جولانگاه خیول مسلمین بود» (نادرمیرزا، 1373: 24). در رساله اطعمه خوراکهای ایرانی نیز بارهاوبارها، به بهانههای گوناگون از مناطق شمال رود ارس همچون اران و شیروان و ایروان، بهعنوان بخشی از آذرآبادگان یاد میکند. نادرمیرزا بههنگام سخنگفتن از گونههای بومی برنج آذربایجان («برنجی که در خود کشور روید») از برنج کشتشده در مشگین، ارومی، گرمرود شقاقی، میانه، میاندوآب، مراغه، شیروان، ایروان و قراداغ سخن میگوید (نادرمیرزا، 1386: 65 و ۶۶). وی زمانی که میخواهد، محل رویش گیاهی به نام قراقات را در آذربایجان تعیین کند چنین مینگارد: «... و به آذرآبادگان نزدیک به آن [قراقات] در بیشه قراچهداغ و اران زمین بود» (نادرمیرزا، 1386: 70). این شاهزادﮤ مورخ و جغرافیدان قاجار، در تشریح شکارگاه تذور در آذربایجان نیز چنین قلمفرسایی میکند: «تذور در آذرآبادگان به ارس و دشتمغان و اران زمین باشد» (نادرمیرزا، 1386: 134). این بخش از نظریات جغرافیای تاریخی نادرمیرزا، مطالب موجود در تذکرهالملوک و اسناد دوره صفوی در مجموعه اسناد مانتادارا ن را به ذهن تداعی میکند. براساس این منابع، در عهد صفوی سرزمینهای شمال رود ارس، در منطقه قفقاز جنوبی و شرقی، همواره جزئی از آذربایجان محسوب میشد و زیر نظر این ایالت بود (میرزاسمعیا، 1386: 76؛ فرامین فارسی ماتناداران، 1959: 49۵ و 550). چنین دیدگاهی، در عرصه جغرافیای تاریخی به دورههای بعدی، چون عهد زندیه و قاجاریه نیز رسید (اسنادی از روابط ایران با منطقه قفقاز، 1372: 133؛ ساروی، 1371: 240 و 265؛ سپهر، 1390: 279؛ شیرازی، 1380: 239) و بدین صورت، در آثار نادرمیرزا هم متبلور شد. نادرمیرزا در رساله اطعمه خویش از اصطلاح جغرافیایی «کردستان آذرآبادگان»، برای نامیدن بخشهای کردنشین آذربایجانغربی استفاده میکند. وی ساوجبلاغ را مرکز این ناحیه از آذربایجان میداند (نادرمیرزا، 1373: 22 و 66). این مناسبترین عنوان، برای نامیدن این منطقه است؛ چراکه این ناحیه از لحاظ قومی ناحیهای کردنشین و از لحاظ جغرافیای تاریخی و تقسیمات مالی و اداری، همواره جزئی از آذربایجان بوده است. نادرمیرزا با آگاهی کامل از وجهتسمیه استرآباد، برخی اوقات آن را به شکل «استارآباد» مینگارد تا معلوم دارد که این واژه، هیچ ارتباطی با لغت «اَستر» بهمعنی قاطر ندارد و «اِستار» یا «اِستر» همان واژه ستاره است (نادرمیرزا، 1373: 379). جالب اینکه چندین دهه بعد از نادرمیرزا، در دورانی که بسیاری از علمای فاضل در ایران میزیستند و برخی از ایشان، در تصمیمگیریهای دولت دخالت داشتند این معنا و مفهوم به فراموشی سپرده شد و عنوان «استرآباد» بر آن دیار شایسته دیده نشد؛ پس جای خویش را به واژﮤ گرگان داد. تعدد اعلام جغرافیایی، برای یک موضع واحد جغرافیایی، در آثار نادرمیرزا به چشم میخورد. چنین وضعیتی، به علل مختلفی بروز یافته است: تلفظ و ترجمه یک واژه در زبانهای مختلف؛ شکل متفاوت نگارش یک واژه؛ عنوان رسمی و عنوان عامیانه یک واژه؛ تعمد نویسنده برای مشخصساختن علم و آگاهی خویش. نکته دیگر اینکه اعلام جغرافیایی و جغرافیای تاریخی دارای پویایی خاص و همواره در حال تغییر و تحول هستند. ازاینرو، هرگز نباید انتظار داشت که یک نام واحد جغرافیایی یا یک حدود ثابت جغرافیایی، تا ابد بدون تغییر بماند. چنین وضعیتی، باعث جدل بسیاری از مورخان امروزی شده است. درحالیکه هر یک از این مورخان، با اصالتدادن به دوره خاصی از تاریخ، جغرافیای تاریخی و اعلام جغرافیایی مربوط بدان دوره را اصیل میپندارند.
جدول(3) اعلام جغرافیایی متعدد برای مواضع جغرافیایی واحد
نادرمیرزا با علوم جدید، مرتبط با دانش جغرافیا، چون «ژئولوژی»28 یا زمینشناسی نیز آشنایی داشته و از آن در تاریخنگاری بهره برده است. چنانکه خود، در بخشی از کتاب تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز گوید: «من این تحقیق از مدخل ژئولوژی کردم که این علم بزرگ به ممالک ما هرگز نامی ندارد» (نادرمیرزا، 1373: 130).
سندپژوهی و باستانشناسی از دیگر مزایای کتاب تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز، پرداخت مورخ به دو علم کمکی تاریخ، یعنی سندپژوهی و باستانشناسی است. نادرمیرزا بهعلت ارتباط با دیوان دارالسلطنه تبریز، دهها سند تاریخ از دوره زندیه تا عهد قاجار را بازخوانی و نسخهای از سواد آن را عیناً در اثر خویش تکرار کرده است. این فعالیت علمی نادرمیرزا، بازخوانی اسناد، ابتداییترین شکل بهرهگیری از سند در تاریخ است؛ اما همینکه او همت کرده و بخشی از گذشته را از خطر نابودی نجات داده است، برای مورخان روزگار اکنون بسیار ارزشمند است. دراین خصوص، شباهتی مابین نادرمیرزا و ابوالفضل بیهقی وجود دارد و آن اینکه هر دو مورخ با دیوان حکومتی زمان خود، در ارتباط بودند و هر دو از این ارتباط در بازسازی هر چه بهتر گذشته سود جستهاند.29باوجوداین، نادرمیرزا باستانشناسی را به خدمت تاریخ درمیآورد. وی بههنگام نگارش تاریخ محلی تبریز، به پژوهشهای باستانشناسی در ابنیه و مزارات این شهر میپردازد و تاریخی بسیار تکمیلتر را ذکر میکند. نادرمیرزا در این راه از تحقیقات و نوشتجات عموزادهاش، مرتضیمیرزا30 فرزند اسکندرمیرزاو نواده عباسمیرزا نائبالسلطنه، بهره میجوید. وصف معماری و بازخوانی سنگنوشتهها و کتیبههای موجود، در مهمترین بناهای تاریخی تبریز همچون ربعرشیدی، بقعه سیدحمزه، امامزاده کهنه تبریز (اوچعلمدار)، مزار سیدمحمد سیاهپوش، مسجدجامع، مسجد حسنپادشاه، مسجد اوستاد و شاگرد، مسجد علیشاه و مسجد جهانشاه (کبود) نمودی از به کارگیری باشتانشناسی در تاریخنگاری است که نادرمیرزا بهنحو احسنت انجام داده است. جالبترین بخش این مطالعات، به توصیفات نادرمیرزا درباره چگونگی ویرانی بقایای مجموعه موقوفات شنبغازان مربوط است (نادرمیرزا، 1373: 123).
نمونه اعلای تاریخ محلی کتاب تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز را میتوان نمونه اعلایی از تاریخ محلی دوران قاجار دانست. نخستین مزیت این کتاب، برخورداری آن از مورخی آگاه و دانشمند و آشنا به منطقه است. نادرمیرزا بیشترِ عمر خود را در تبریز سپری کرده و با جایجای آن آشنا بوده است. او با اتکا بهچنین آگاهیهای ژرفی، اقدام به نگارش تاریخ محلی تبریز کرده است. نادرمیرزا تاریخ تبریز را از قرون نخستین اسلامی آغاز کرده است؛ اما بسان تاریخهای محلی امروز، شیب تاریخی او بهسوی حال است. نادرمیرزا بهعلت اشتغال به امور دیوانی و گاه بهعلت مالیاتگیری، در نقاط مختلف شهر و نواحی اطراف حضور یافته و با طبقات مختلف مردم آن نشستوبرخاست کرده و در این ارتباطات گنجینهای از آگاهیهای اجتماعی کسب کرده است. باوجوداین، او یک تبریزی اصیل نیست که با تعصب از شهر خویش تعریف و تمجیدهای دروغین کند و ذهنیتهای خویش را در امر تاریخنگاری دخالت دهد. ازاینروست که درصورت لزوم، به تمجید و تعریف از آن پرداخته و هر جا روا بوده تبریز و تبریزیان را به باد انتقاد گرفته است. نادرمیرزا در بسیاری از مواقع، مشاهدههای شخصی خود را مینگارد و اصیلترین نوع تاریخ محلی را ارائه میدهد: «من از دیده این جای سخن کنم نه سخنهای قدما» (نادرمیرزا، 1373: 43). تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز، نمودی از نوعی تغییر و تحول و پیشرفت، در تاریخنگاری محلی منطقه آذربایجان است. پیش از نادرمیرزا تاریخنگاری محلی آذربایجان، در حوزه مزاراتنویسی بوده است. در این آثار، مورخ از مزارات موجود در یکی از مناطق آذربایجان بحث کرده و به بهانه توصیف آن مزارات، شمهای از تاریخ محلی منطقه مذکور را نیز بیان میکرد؛ برای مثال، حافظحسین کربلایی تبریزی در «روضاتالجنان و جناتالجنان»، مزارات موجود در نواحی مختلف تبریز و حومه آن، همچون مزارات محلات سرخاب، چرنداب، گجیل، ولیانکوی، شنبغازان و... را بررسی کرده است. هرچند موضوع اصلی کتاب حافظحسین، حول اشخاص مدفون در این مزارات است، بهعلت اینکه این افراد در تبریز زندگی کرده و درگذشتهاند و مقبره ایشان در این شهر قرار دارد، اشارههای ارزشمندی نیز حول تاریخ این شهر ارائه کرده است (کربلاییتبریزی، 1383: 3). چنین روندی، در منابع متأخر تاریخ محلی این شهر، همچون روضهالاطهار ملامحمدامین حشری تبریزی نیز تداوم مییابد. حتی مورخی چون میرزا احمد تبریزی، معاصر با نادرمیرزا، در کتاب تاریخ قدیم آذربایجان بیش از هر موضوع دیگری، به مزارات این منطقه توجه ویژهای کرده است (حسینی، 1391: 101). مورخان محلینگار همعصر نادرمیرزا در ولایت همسایه، قراباغ، نیز آثار محلی متعددی را آفریدهاند. دراینبین، تاریخ قراباغ میرزاجمال جوانشیر تحتتأثیر تاریخ سیاسی و نظامی خاننشین قراباغ، در دروان حکومت پناهعلیخان و ابراهیمخلیلخان و مهدیقلیخان جوانشیر قرار گرفته است و کمتر، به تاریخ اجتماعی این دیار که از اساسیترین محورهای تاریخهای محلی است، میپردازد. میرزاجمال حتی عنوان «کیفیت حکومت و استقلال خوانین مرحومین پناهخان و ابراهیمخان در ولایت قراباغ و بعضی از وقایع متفرقه» را برای این اثر انتخاب میکند و با این گزینش، گرایش عمده اثر خود را به تاریخ سیاسی و نظامی قراباغ هویدا میسازد (جوانشیر قراباغی، 1384: 75). میرزا آدیگوزلبیگ، دیگر محلینگار قراباغی، نیز کتاب «قراباغنامه» خود را در تاریخ سیاسی و نظامی این ولایت مینگارد. چنانکه خود، در مقدمه کتاب از نگارش آن، در تاریخ خانات پیشین قراباغ سخن میگوید (Adı gözəl bəy,2006: 34). بهمنمیرزا، دیگر شاهزاده قاجار و معاصر با نادرمیرزا، در ایام گریز از ایران و حضور در اراضی روسیه، شوشی قراباغ، به نگارش تاریخی محلی قفقاز اقدام کرد. این اثر که البته، نسبت به سایر تورایخ محلی این منطقه در درجه پایینتری است، جز مرور تاریخ سیاسی و نظامی این منطقه در راستای ستایش دولت روسیه تزاری مزیتی ندارد. وی پس از اتمام نگارش این اثر محلی، خطاب به خوانندگان خود، اهالی قفقاز، مینویسد: «تصور کنید محنتهای روزگار دیرین را که پدران شما از فرماندهان پیشین کشیدهاند و ببینید امنیتهای این ایام نزهت آیی را» (بهمنمیرزا، 1384: 94). حتی عنوان این کتاب، شکرنامه شاهنشاهی، نیز نشانگر جهتگیری خاص مورخ و میزان پایین عینیت در آن است. عالیترین نمونه تاریخ محلی قفقاز در این دوران، گلستان ارم عباسقلیآقا باکیخانوف است. این اثر نیز باوجود برخورداری از جامعیت، درخصوص تاریخ سیاسی و نظامی و تا حدودی فرهنگی این منطقه و رعایت بسیاری از استانداردهای تاریخنگاری نوین، بهعلت توجهنکردن به تاریخ اجتماعی که یکی از اصلیترین پایههای تاریخ محلی است، در مقایسه با تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز از ارزش پایینتری برخوردار است (قدسی، 1382: 3). با این اوصاف، نادرمیرزا در نگارش تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز برخی از سنتهای تاریخنگاری محلی منطقه آذربایجان را رعایت کرده است. توجه او به تاریخ رجال سیاسی و فرهنگی، خاندانهای محلی، جغرافیای تاریخی و مزارات را میتوان تحتتأثیر سنت قدیم تاریخنگاری محلی آذربایجان قلمداد کرد. باوجوداین، وی عنایت ویژهای به تاریخ اجتماعی و اقتصادی داشته است و بسیاری از فاکتورهای تاریخنگاری محلی نوین همچون تاریخ کشاورزی (توجه به پیشینه کشت و زرع در منطقه)، تاریخ اوقات فراغت، تاریخ تغذیه و... را نیز مدنظر قرار داده است.
نتیجه شاهزاده نادرمیرزا قاجار، یکی از برجستهترین شخصیتهای علمی خاندان قاجار به حساب میآید. وی به مانند بسیاری از اعضای این خاندان سلطنتی از موقعیت برجسته اجتماعی خود، بهره جست و به دانشاندوزی پرداخت و بهزودی در علومانسانی خصوصاً دانش تاریخنگاری، به پیشرفتهای چشمگیری دست یافت. درواقع، تاریخنگاری اصلیترین حوزه مطالعاتی و تحقیقاتی نادرمیرزا بود و ازاینروست که او تا روزگار ما بهعنوان مورخ شناخته شده است. دانش تاریخنگاری نادرمیرزا، براساس دو اثر تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز و رساله اطعمه ایرانی شناخته میشود. مطالعه دراین خصوص، نشان میدهد که تاریخنگاری نادرمیرزا دارای ویژگیهای خاصی است که او را از دیگران مورخان همعصرش ممتاز میسازد. برخی از این ویژگیها، تا حد چشمگیری با متدهای علمی امرزو مطابقت دارد. چند زباندانی و تسلط به زبانهای عربی، فارسی، ترکی آذربایجانی، ترکی عثمانی، طبری و پهلوی به مطالعات تاریخی این شاهزاده عمق علمی بخشیده و توانایی او در استفاده از منابع متعدد را افزایش داده است. آثار نادرمیرزا، همچون گنجینهای از تاریخ اجتماعی است. وی در تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز، بارهاوبارها به ریزترین مسائل اجتماعی شهر تبریز در دوران قاجار پرداخته و در رساله اطعمه خوراکهای ایرانی، به مانند ماکروهیستریست امروزی، دربارﮤ رژیم غذایی ایرانیان پژوهش کرده است. بهرهمندی از تاریخ شفاهی و مصاحبه شفاهی با افراد «ثقه» و مطمئن از دیگر مزایای تاریخنگاری نادرمیرزا بهشمار میآید. وی با نقد روایات مختلف تاریخی، عقلانیت را نیز وارد این حوزه از مطالعات خود کرده و بدون تفکر و تأمل هیچ روایتی را نپذیرفته است. پرداختن به جغرافیای تاریخی، وجهتسمیه، تاریخ محلی و نگارش تاریخ همراه با ارجاعات و یادداشتها از دیگر برجستگیهای آثار نادرمیرزا بهشمار میآید. این مورخ قاجار، برای نگارش تاریخ از ابزارها و علوم کمکی، همچون سندپژوهی و باستانشناسی بهره برده است. باید در نظر گرفت که اینگونه تاریخنگاری، در آن دوران بسیار نادر بوده است.
پی نوشتها 1. کریمخان زند که بعد از افشارها، قدرت را در دست گرفت، هیچگاه از عنوان سلطان یا پادشاه استفاده نکرد و همواره با بهرهگیری از خوشنامی خاندان صفویه خود را «وکیلنفسنفیسهمایون» شاه اسماعیل سوم صفوی نامید. کریمخان زند و دیگر خانهای این طایفه، هیچگاه بر تمامی ایران تسلط نیافتند و همواره بر بخشهایی از برخی ایالات ایرانی حکمرانی میکردند. برخلاف آنچه درباره نیک سیرتی کریمخان گفته شده، وی دارای بسیاری از رذایل اخلاقی بوده است. اعتیاد به تریاک، زیادهروی در بادهگساری و عیاشیهای شبانه در دستگاه کریمخان زند به سنتی تبدیل شده بود. گفته میشود آسیبدیدن قوه قضاوت وی و طغیانهای خشمگین و کینهتوزانهاش شاید ناشی از همین اعتیاد بوده باشد. کریمخان نیز به اعدام و کورکردن اطرافیانش دست مییازید و قتلعامهای گستردهای چون افغانکشان نوروز 1138ش را در کارنامه دارد. منابع آمار تکاندهندهای از قتل عام 9هزار افغان ، فقط در تهران خبر میدهند (آوری و دیگران، 1387: 104و 106و 135). 2. ازجمله این نسخ میتوان به گزینههای ذیل اشاره کرد: ۱. نسخه موجود در نزد خاندان آراسته در تبریز که از نوادگان نادرمیرزا هستند؛ ۲. نسخه کتابخانه حاجمحمد نخجوانی؛ ۳. نسخه مربوط به عباس اقبال آشتیانی که به کتابخانه دانشگاه تهران واگذار شده است؛ ۴. نسخه متعلق به محمدعلی تربیت؛ ۵. نسخه تصحیحشده و آماده به چاپ محمدعلی قوسی که از روی نسخه ادیبالسلطنه سمیعی استنساخ شده است؛ ۶. نسخه میرزا جعفر سلطانالقرائی؛ ۷. نسخه موجود در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران (مشیری، 1360: 4). نسخهای نیز به شماره 15109، در کتابخانه مجلس شواری اسلامی نگهداری میشود. 3. محمدعلی صفوت در این اثر به معرفی تنی چند از شعار و ادبای معاصر آذربایجان پرداخته است. مدخل نادرمیرزا یکی از مداخل آغازین این کتاب است که نویسنده در آن به معرفی زندگی و آثار نادرمیرزا پرداخته است. مطالب این مدخل بیشتر، براساس نوشتههای نادرمیرزا در تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز است (صفوت، 1376: ۲۱ تا 2۶). 4. «نواب بدیعالزمانمیرزا الملقب به صاحب اختیار، از بطن یکی از مخدرات شاهرخ افشار. در دارالایمان استرآباد و دشت ترکمان پیوسته حکمگزار بود و الحق در دشت گرگان، شیری و در نبرد دلیران توران، دلیری چون او به عرصه وجود نیامده و در مدت صاحب اختیاری،، هرگز مغلوب ترکمانان کافرکیش نشده [است]. بعد از وفات خاقان مغفور، با برخی از اعمام و بنیاعمام در اردبیل و تبریز متدرجاً محبوس و در محبوسی با محبوسان مأنوس» (خاوری شیرازی، 1380: 1080). 5. محمدقلیمیرزا، معروف به ملکآرا، دومین فرزند ذکور فتحعلیشاه قاجار در 22رمضان سال 1203ق، در قصبه «نوا» به دنیا آمد. مادر وی دختر محمدخان قاجار قوانلو و خواهر سلیمانخان سردار بود. وی در سنین نوجوانی به حکمرانی استرآباد و گرگان برگزیده شد و پس از به تختنشستن محمدشاه قاجار بهعلت قرارگرفتن او در زمره مخالفان محمدشاه به همدان تبعید شد (خاوری شیرازی، 1380: 975؛ اعتضادالسلطنه، 1370: ۱۸۷ و ۱۸۸). 6. محمدتقیمیرزا ملقب به حسامالسلطنه یکی از فرزندان فتحعلیشاه قاجار است که در 6صفر سال 1206ق، به دنیا آمد. مادر وی مخدره بختیاریه جانکی گرمسیری بود. وی در سال 1224ق، به حکومت بروجرد رسید و چندی بعد حکومت ایلات بختیاری هفت لنگ و چهار لنگ را نیز عهدهدار شد. وی همواره بر سر حکومت خوزستان با حشمتالدوله در نزاع بود. محمدتقیمیرزا نیز در زمره شاهزادگان مخالف سلطنت محمدشاه قاجار دستگیر و روانه اردبیل شد» (خاوری شیرازی، 1380: 981؛ اعتضادالسلطنه، 1370: 194). 7. نادرمیرزا در تمامی آثار خود از او به بدی یاد کرده است. برای مثال نمونههای ذیل مرور میشود: «... او را میشناختم که معتقد به مذهب اسلام نبود و هرگز نماز نمیکرد و روزه نمیگرفت. قساوت قلب او مشهور آفاق بود» (نخجوانی، 1343: 349). «... امروز شش روز است که معلون نسقچیباشی خدانشناس ثانی عمر سعد و خولی و سنان در شهر ارومیه بدون مرض ظاهری فریادی زده به درک واصل شد. با اینکه هیچ چیز برای من و عیال بیچاره من نگذاشته است، صدهزار شکر که خداوند را که تیرهایی که در شبهای تاریک برای قتل آن ناکس من و عیال من میانداختیم به نشانه خورد این جهنمی دشمن دین و دشمن پادشاه عدالت و آیین است. پوشیده نباشد که طایفه ضاله دوالو (دوهلو) دشمن خاندان قویونلو بودهاند» (نخجوانی، 1343: 350 و 351). ۸..حاج میرزاکاظم طباطبائی متولد سال 1246ق، ملقب به وکیلالرعایا و اعتضادالممالک و معروف به حاجی وکیل، از اعیان و فضلای تبریز فرزند میرزاعبدالوهاب وکیل یا وکیلالرعایا ملقب به میرزاپاشا بوده و چند بار نیز بیگلربیگی تبریز شد. وی در زمان حیات خویش که عمر درازی کرد کتابخانه مفصل و نسخههای خطی بسیاری داشت و به دستور حسنعلیخان امیرنظام گروسی کتاب کلیلهودمنه را تصحیح کرد که با خط میرزاباقر فخرالکتاب در سال 1305ق، نوشته شد و در همین سال به طبع رسید. وی از مشوقان نادرمیرزا برای نگارش تاریخ و جغرافی دارالسطنه تبریز بود (بامداد، 1351: 180). نادرمیرزا همواره از میرزاکاظم به نیکی یاد میکند: «حاجی میرزاکاظم مردی است بزرگ و بزرگمنش، از دودمان ستوده آلطباطبا. این بزرگ حقاً که در جهان بینظیر است. یزدان کیهان نیکیها و محاسن در او نهاده. در فضایل و انسانیت آیتی است. در فنون ادب در زبان عرب بر همگنان مزیتی ظاهر دارد و از بیشتر علوم اسلامی بهرمند است. در فتوت اول مرد است. نیکدل و افتاده. گویی خداوند هیچ عجب و پندار در او نیافریدن با آنکه جاهی منیع دارد و در ملک وجیه است. این بزرگ کتاب در انساب آلرسول تألیف نموده که بدان شرح و بسط تاکنون در این علم شریف تصنیفی نکردهاند. افسوس که هنوز آن کتاب از نسخه به بیاض نبرده. خاندن این رادمرد بدین شهر [تبریز] به شهامت و مناعت ممتازند» (نادرمیرزا، 1373: 94). «حاجی میرزاکاظم وکیلالرعایا شاخ برومند این اصل کریم [خاندان قضاه تبریز] است. من اگر فضایل ذات و کریم صفات او برشمارم، گویند حق نعمت و دوستی او گزارده خدای عزوجل داند که سخن بر گزافه نه کار من است. مرا بدین نامه از کسی چشمداشتی نیست. پس بنگریم که در این رادمرد از آز و نیاز، نیک و بد چه به دیعت نهاده [اند]. خلقی مطبوع و سخن گفتنی نغز و آوائی نرم دارد. خدایشناس و پاکدل و از لوث معاصی پاک، با فضلی ظاهر. از بیشتر علوم بابهره و در مترسلات سخت اوستاد» (نادرمیرزا، 1373: 325). «وکیل والا تخم شریف پاک نژاد که نازش همگی خاندان عدنان بود اگر نبودی رأیش رزین و نیک نهاد کجا وکیل همه ملک آذربیجان بود به هر چه پند یکی فیلسوف دانا بود به هر چه پند یکی آب داده سوهان بود» (نادرمیرزا، 1373: 19). 9. بسیاری از مورخان باید افزون بر زبان خود، چند زبان دیگر را هم فرابگیرند. این ضرورت، درخصوص مورخانی که با امور بینالملل یا قلمرو امپراتوریهای بزرگ و چند ملیتی پیشین سر و کار دارند، بیشتر احساس میشود. برای اطلاعات بیشتر ر.ک: (استنفورد، 1382: 344). 10. برخی امیر علیشیر نوایی را آغازگر این جنبش معرفی میکنند. فعالیتها و آثار این وزیر دانشمند و دانشپرور دربار تیموری باعث شد تا انقلابی علمی و ادبی در نزد ترکان شرقی (جغتایی) آغاز شود. پیشقراولان این نهضت میرزاهای تیموری بودند که در علم، هنر و ادب خوش درخشیدند و شخصیت علمی، هنری و ادبی ایشان شخصیت سیاسی و نظامی آنها را تحتالشعاع قرار داد. تأثیرات امیر علیشیر تنها، به دربار تیموری و عهد گورکانیان محدود نشد و بهزودی در ایران صفوی و عثمانی بسیاری از ترکان از او الگو بردرای کردند و از آن پس امیر علیشیر به یک نخبه سمبولیک مبدل شد که الهامبخش ترکان در هر مکان و زمانی شد. برای مثال نوشتههایی از سلطانحسین بایقرا و صادقیبیگ افشار را در دو دوره تیموری و صفوی در ستایش امیرعلیشیر نوایی مرور میکنیم: « ... میر علیشیر اصلحالله شأنه که تخلصش به نوائی مشهور و اشعارش بدین تخلص مسطور است، با انفاس مسیحانهاش روحی بر جسد مرده زبان ترکی دمید با جانگرفتن آن حله و حریری از تاروپود الفاظ ترکی بر تن کرد و در گلستان تشنه باران طبعش گلهایی چنین رنگارنگ شکوفاند و سحاب فکرتش قطرات روحافزایی چون و در و گوهر بر دریای نظم افشاند» (بایقرا، 1346: 122). «برای اینکه این رشته از هم گسسته نگردد و سررشته این تذکرهها نابود نشود، اقل عباد جمهور، حقیر بیبضاعت خاکسار، صادقی کتابدار [با عنایت به اینکه]، شیرین کلامان خوشطبع این زمان و معجز نظامان سحرساز این دوران، با وجود عدم رعایت وکثرت مضیق معاش، از تتبع شعرای سابق و از پیروی نظمای ماضی عقب نماندند و بهخوبی راه آنها را ادامه دادند، بناء علیه برای انداختن آن بادیه پیمایان در شاه راه آن سیاحان و برای هم قطارکردن بختشان با آن سرمستان، در اسلوب مغول آن بزرگوار بلاغت دِثار و آن گزیده اکابر فصاحت شعار، طوطی شکرخای بستان سخن اعنی نوائی، آنکه با نوک خامه موشکافش تار زلف مطلوبان شیرین زبان را پریشان نموده و از پرده ضمیر گیتی به جلوهگاه خیال رسانده و به کلک خارا، طالبان فرهاد نیرو را از زندان تکلم به بیستون سخن کشانده [شعر ترکی:] «آن کسی که اصطلاح مغول را مشهور کرده است و بدینترتیب این زبان بیش از زبان عرب و عجم نشر یافت این زبان را در میان زبانهای جهان مذکور داشت کاری که برای هیچ مردی بدین گونه مقدور نبود» (کتابدار، 1327: 2 تا 5). بروز چنین تحولی در ایران، علت دیگری هم داشت و آن اینکه تاجیکان از اواخر سده دهم هجری به بعد توانستند نیروهای نظامی و مناصب دولتی ایران را اشغال کنند؛ ازاینرو، قبایل ترک هم این فرصت را به دست آوردند تا نقشی فعالانه در حوزههای مختلف حیات فرهنگی ایران داشته باشند. بدینترتیب نمونههای برجستهای چون حسنبیگ روملو، اسکندربیگ ترکمان، صادقیبیگ افشار و دهها عالم و شاعر و ادیب و هنرمند دیگر ظهور کردند (رویمر و دیگران، 1387: 5 تا 154). 11. برای مثال، وقتی درباره غذای سنتی «کوفته» سخن به میان میآورد و از رواجنداشتن آن در اردبیل میگوید، مثل معروف « اردبیل پشکی کوفته گور ممش» [ اردبیل پیشیکی کوفته گورمه میش] گربه اردبیل کوفته ندیده را نیز برای تأکید این سخن میآورد (نادرمیرزا، 1386: 180). 12. محمدامین تبریزی، ملقب به استاد، از سخنوران معروف آذربایجان بود. میرزاسروش و میرزامظهر معروف ازجمله تلامذه او هستند. دیوانش مرکب از اشعار فارسی و ترکی بوده و مکرر در تبریز چاپ شده و مشهور است. ر.ک: ( تربیت، 1314: 239). نادرمیرزا دراین خصوص مینگارد: «نظم این شاعر به مذاق تبریزیان چون شعر فرخی و فردوسی و عنصری باشد . چون شبهای زمستان به صحبت نشینند، این دیوان برخوانند» (نادرمیرزا، 1373: 305). ازاینرو میتوان چنین نتیجه گرفت کمه محمدامین تبریزی در آن زمان در تبریز بسیار محبوب بوده است و این محبوبیت شایان مقایسه با محبوبیت استاد شهریار در دوران کنونی است. 13. این کتاب ازجمله منابع دست اول عهد سلطان سلیمان عثمانی است و به زبان ترکی عثمانی نگاشته شده است؛ اما قسمتی از مقدمه، برخی از اشعار و بعضی از عناوین آن به زبان فارسی است. در بخش فارسی مقدمه این کتاب میخوانیم: «دفتر حوادث روزگار و واقعات دوران که در زمان سلطنت سلطانسلیمانخان خلداللهتعالی خلافته واقعشده در این پریشان اوراق را ثبت نمودهشده اگر بهمرور ایام به نظر آید امید که سبب دعا شود و بالله العصمه و التوفیق حرر فی اوایل شهر صفر احدی و سبعین و تسعمائه» (مصطفی افندی، 1281: 2). 14. ملکالشعرای بهار این کتاب را از ارزشمندترین آثار عهد قاجار و به سبک تاریخ بیهقی دانسته و درباره آن چنین نگاشته است: «تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز تألیف نادرمیرزا مجموعهای است از تاریخ و جغرافیا و رجال آذربایجان و بسیار داستانها و فواید در آن گرد آمده است. این کتاب غالباً به شیوه خواجه ابوالفضل بیهقی نوشته شده و معلوم میشود که مؤلف کتاب را در تاریخ بیهقی مطالعه و تتبع وافی بوده است. این کتاب در اواخر قرن سیزدهم هجری، در عهد پادشاهی ناصرالدین شاه تا 1302هجری تألیف یافته و چون در تبریز مظفرالدینمیرزا ولیعهد، حکومت داشته است نام آن را «جغرافیای مظفری» نهاده است. مقدمه این کتاب به قلم میرزاهدایتالله ملکالمورخین به شیوه مترسلانه عهد نوشته شده و گوید: «مظفرالدینشاه روزی او را خواسته و گفته است کتاب نادرمیرزا را تا عهد ما تکمیل کن و به طبع برسان» و از خود کتاب هم میتوان دانست که اواخر کتاب فصولی به دیگر شیوه و دیگر سبک دارد که معلوم میشود از آثار مرحوم ملکالمورخین است، اما اینکه در پشت جلد و خاتمت کتاب مینویسند: «تألیف نادرمیرزا و نگارش ملک المورخین» بیشک اشتباه است؛ زیرا آنجا که نگارش ملکالمورخین است بهخوبی از متن کتاب به حکم قواعد سبکشناسی مجزاست و آن مقدمه و خواتیم است ولی متن به همان شیوه است که اشاره کردیم» (بهار، 1381: ۳۸۳و۳۸۴). 15. اعتمادالسلطنه درخصوص مزایای علمی و ادبی این کتاب مینویسد: «نادرمیرزابنبدیعالزمانمیرزا، فاضلی کامل بود. شاهد واحد این دعوی کتاب است که در انواع اطعمه و الوان اغذیه ایرانی و کیفیت طبخ و ترکیب و ترتیب هر یک از آشها و خورشها و هرگونه پختنیهای مردم این مملکت از اهالی حضاره و ایلات رحاله فراهم نموده و به فارسی خالص برنگاشته و زمینه مطلب را از روی فرزانگی رومانی قرار داده و عبارت را به آیات و امثال و نوادر و اخبار و اشعار برآراسته است. خدایش از طعامهای بهشت بخوراند که به کاری بکر برخورده است و رنجی معتد ببرده» (اعتمادالسلطنه، 1363: 266 و۲۶۷). 16. لسانالملک سپهر در حالی از عباسمیرزا تحتعنوان «ارشد و اشرف پسران فتحعلیشاه» یاد میکند که تاریخ تولد ذکر شده برای عباس میرزا (4 ذیحجه1203ق.) نسبت به تاریخ تولد قید شده برای دولتشاه محمدعلیمیرزا (7 ربیعالثانی 1203ق) و محمدقلیمیرزا ملکآرا (22 رمضان 1203ق) در همین اثر متأخر است (سپهر، 1390: 524 و 525). 17. تاریخنگاری ماکرو (Macrohistory) و تاریخنگاری میکرو (Microhistory) زیر شاخههایی از «تاریخنگاری جدید» (Newhistory) هستند که در اواخر قرن بیستم پدید آمده است. هر دوی آنها مدعی توجه به مردم حقیقی در تاریخنگاری هستند. تاریخنگاری ماکرو، با نظر به جوامع و ملتهای گوناگون طی قرون متمادی، برش طولانیتری از تاریخ را برمیگزیند، تا به استنتاجات کلیتری نسبت به سیر کلی تاریخ برسد. این در حالی است که این برش در تاریخنگاری میکرو از نظر زمانی و مکانی محدودتر است (استیل، 1389: 50 و 51). 18. نادرمیرزا از مراسم آتشبازی در این عید سخن میراند و اینکه در این روز مصرف باروت و مواد محترقه بالا میرود و قورخانهچیان شهر سود فراوانی از فروش این مواد آتشزا میبرند (نادرمیرزا، 1373: 308). این مراسم به شکل کمرنگتری تا به امرزو در شهر تبریز پابرجاست و از عصر عید نیمهشعبان صدای انفجار ترقه در سطح شهر به گو ش میرسد. 19. هماکنون نیز مردم تبریز پنجشنبه اول ماه رجب را بهعنوان لیلهالرغایب یا عید مردگان گرامی میدارند و به مانند آنچه نادرمیرزا گفته است به زیارت اهل قبور میشتابند و برای اموات خویش حلوا و گاه خرما احسان میکنند. نکته جالب اینکه هنوز نیز در برخی از مناطق تبریز و آذربایجان، برای نوعروسان خوانچه لیلهالرغایب به مانند خوانچه عید نورز، شب چله، عید قربان و چهارشنبه آخر سال برده میشود (نادرمیرزا، 1373: 308). 20. از سنتهای منحصربهفرد تبریزیان در ماه مبارک رمضان که از نگاه تیزبین نادرمیرزا نیز به دور نمانده، سنت پخت شیرینی سنتی رشتهختایی است. این روزها شیرینیپزیهای معدودی به پخت رشتهختایی در ماه رمضان میپردازند و پخت نان روغنی کوماج و شیرینی زولبیا و بامیه متداولتر است. 21. نادرمیرزا نیز از برپایی مراسم عزاداری ویژهای با نام «شاخ سین واخ سین» که خلاصه شده واژگاه« شاه حسین وا حسین» است در این ماه سخن به میان میآورد. این مراسم عزاداری مراسم خاص و شورانگیز و مورد توجه جوانان است که در تمامی مناطق آذربایجان برپا میشود. در این مراسم، دستجات عزاداری در یک یا دو ردیف قرار میگیرند و اکثراً شعارهایی چون «شاه حسین وا حسین»، «حیدر صفدر» و ... سر میدهند و هر بار یک دست خود یا شمسشیری را، این روزها به چوبدستی بدل شده است، بالا میبرند و پایین میآورند. نادرمیرزا از آغاز این مراسم از بعد از عید قربان و غدیر سخن میراند (نادرمیرزا، 1373: 309). در ادبیات شفاهی مردم آذربایجان نیز نمونهای برای تأیید این گفته وجود دارد: «قوربان اتین یییرلر شاخ سین واخ سین دییرلر» ترجمه: (گوشت قربانی را میخورند و شاه حسین و وا حسین سر میدهند). 22. نادرمیرزا برای نگارش این اثر منابعی چون وفیاتالأعیان ابنخلکان، تاریخ الکامل ابناثیر، نزههالقلوب حمدالله مستوفی، تحفهالنظار ابن بطوطه، ناسخالتواریخ رضاقلیخان هدایت، روضهالصفای ناصری آتشکده آذر بیگدلی، سفرنامه ناصرخسرو، سیاحتنامه شاردن، تذکره ملاحشری، عمدهالطالب فی انساب آلابیطالب، تاریخ عالمآرای عباسی اسکندربیگ ترکمان، تاریخ جهانگیری جهانگیرمیرزا، جهاننمای کاتب چلبی، تاریخ سلانیکی، تاجالتواریخ، قاموس فیروزآبادی، شرفنامه بدلیسی و ... بهره جسته است (قوسی، 1324 : 19 و 20). 23. بلاذری درخصوص ارتباط ورثان و زبیدهخاتون مینویسد: «... تار سرانجام [ورثان] به مادر جعفر، زبیده دختر امیرالمؤمنین جعفربنمنصور تعلق گرفت. وکیلان زبیده، حصار آن را ویران کردند. سپس از نو مرمت کرده بساختند. ورثانی، یکی از موالی زبیده بود» (بلاذری، 1364: 88). 24. بلاذری درخصوص ارتباط زبیدهخاتون با تأسیس نهر میمون، از نهرهای منطقه واسط عراق مینویسد: «اما نهر میمون: اول کس که آن را حفر کرد، یکی از وکیلان مادر جعفر، زبیده دختر جعفربنمنصور بود که سعیدبنزید نام داشت» (بلاذری، 1364: 52) جهانگیرمیرزا قاجار، مترجم آثارالبلاد و اخبارالعباد زکریای قزوینی روایتی را در تکمیل نویسنده این کتاب آورده است که براساس این روایت اهتمام ویژه زبیدهخاتون در جهت عمران و آبادانی اراضی خلافت اسلامی استنباط میشود: «عبدالله ثقفی گوید: چون مریسی درگذشت، زبیده را در خواب دیدم و از او پرسیدم خدا با تو چه کرد؟ این بانو گفت: به اولین کلنگی که برای کندن چاههای بسیار در راه مکه زدم، مرا بخشود» (قزوینی، 1373: 320). 25. برای مثال میتوان به نمونههای ذیل از تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز اشاره کرد: «هشتاد سر من گویم:... این هشتاد سر کوهی است سخت به ناحیه یافت (قراجهداغ). در این مملکت که بومیان به غلط «هشته سر» گویند و من این ملک را سراسر دیدهام» (نادرمیرزا، 1373: 26) . «بذّ: من گویم: اکنون آثاری از این شهر نیست و به تحقیق ندانیم که به چه وضع بوده به قراجه داغ و سواحل رود ارس و عرصه موغان و بیشههای طالش و نواحی اردبیل و مشکین و ارشق و برزند آثار بسیار باشد که از قرون خالیه حکایت کنند که آن جاها مداین و حصون آماده بود» (نادرمیرزا، 1373: 27). «تبصره امروز از بذّ نامی نیست . برزند دو روستاست» (نادرمیرزا، 1373: 31). 26. در دربندنامه جدید در این باره میخوانیم: «که بعضی از ارباب سیر بابالابواب دربند را از بلاد آذربایجان استثنا نموده ازجمله ضمیمه ممالک خزر و داغستان میشمارند و برخی از مورخین انتهای امصار آذربایجان میدانند» (وزیراف، 1386: 53). 27. در تاریخ بلعمی در بخش مربوط به فتوح آذربایجان آمده است: «اول حد آذربایگان همدان گیرند با اوهر و زنگان و آخرش دربند خزران و بدین میان اندر هرج شهرست مقدار ده دوازده شهر آن همه را آذربایگان خوانند» (بلعمی، 1345: 51). 28. geology 29. در تاریخ بیهقی به نمونههای متعددی از بهرهگیری نویسنده از اسناد تاریخی در بازسازی گذشته برمیخوریم. بیهقی نیز بعضاً سوادی از اسناد در دسترس را در کتاب تاریخنگاری خویش منعکس کرده است (بیهقی،1383: 77، 222، 224). 30. نادرمیرزا درباره او مینگارد: «مرتضیمیرزا، این عمزاده من است که به جمع این نامه مرا یاریها کرد. جوانمرد و کریم و راستگوست. مهمان و صحبت ظرفا دوست دارد. اکنون به سرای خود آسوده روزگار به سر برد. میلاد او بیستوچهارم شهر رجب سال یکهزار و دویستوپنجاهوهفت است. اکنون در آستان مبارک حضرت اقدس والا ولیعهد [مظفرالدینمیرزا]، روحی فداه، کتابدارباشی و در سلک پیشخدمتان خاصه منسلک و به خطاب بندگی مفتخر و مباهی است» (نادرمیرزا، 1373: 291). | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کتابنامه الف. کتابها - استنفورد، مایکل، (1382)، درآمدی بر فلسفه تاریخ، ترجمه احمد گلمحمدی، تهران: نی. - اسنادی از روابط ایران با منطقه قفقاز، (1372)، تهران: وزارت امور خارجه. - اعتضادالسلطنه، علیقلیمیرزا، (1370)، اکسیرالتواریخ، مصحح جمشید کیانفر، تهران: ویسمن. - اعتمادالسلطنه، محمدحسنخان، (1363)، چهل سال تاریخ ایران در دوره پادشاهی ناصرالدینشاه (المآثر و الآثار)، ج1، کوششگر ایرج افشار، تهران: اساطیر. - بامداد، مهدی، (1350)، تاریخ رجال ایران در قرون 13 و 14، ج۵، تهران: کتابفروشی زوار. - ــــــــــــــ، (1351)، تاریخ رجال ایران در قرون 13 و 14، ج6، تهران: کتابفروشی زوار. - بایقرا، سلطانحسینمیرزا، (1346)، دیوان سلطان حسین میرزا بایقرا به انضمام رساله او، تصحیح محمدیعقوب واحدی جوزجانی، کابل: مؤسسه طبع کتاب. - برودل، فرنان، (1372)، سرمایهداری و حیات مادی 1800-1400، ترجمه بهزاد باشی، تهران: نی. - بلاذری، احمدبنیحیی، (1364)، فتوحالبلدان، مترجم آذرتاش آذرنوش، تهران: سروش. - بلعمی، ابوعلیمحمد، (1345)، ترجمه تاریخ طبری، عکس نسخه محفوظ در آستان قدس، تهران: بنیاد فرهنگ ایران. - بهار، محمدتقی، (1381)، سبکشناسی یا تاریخ تطور نثر فارسی، ج3، تهران: زوار. - بهمنمیرزا قاجار، (1384)، شکرنامه شاهنشاهی، مصحح حسین احمدی، تهران: وزارت امور خارجه. - بیهقی، ابوالفضل محمدبنحسین، (1374)، تاریخ بیهقی، تهران: بینا. - تربیت، محمدعلی، (1314)، دانشمندان آذربایجان، تهران: مطبعه مجلس. - جوانشیر قراباغی، میرزاجمال، (1384)، تاریخ قراباغ، مصحح حسین احمدی، تهران: وزارت امور خارجه. - خاوری شیرازی، میرزافضلالله، (1380)، تاریخ ذوالقرنین، ج۲، مصحح: ناصر افشارفر، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی. - ساروی، محمدفتحاللهبنمحمدتقی، (1371)، تاریخ محمدی؛ احسنالتواریخ، مصحح غلامرضا طباطبایی مجد، تهران: امیرکبیر. - سپهر، محمدتقی، (1390)، ناسخالتواریخ: تاریخ قاجاریه، ج1، مصحح جمشید کیانفر، تهران: اساطیر. - شیرازی، فضلالله، (1380)، تاریخ ذوالقرنین، ج1، مصحح: ناصر افشارفر، کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی. - صفوت، محمدعلی، (1376)، داستان دوستان؛ تذکره شعرا و ادبای آذربایجان، بهکوشش غلامرضا طباطبائی مجد، تبریز: بینا. - طباطبائی مجد، غلامرضا، (1373)، «مقدمه»؛ تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز، نویسنده نادرمیرزا، تبریز: ستوده. - فرامین فارسی ماتناداران، (1959)، ج2، به کوشش آ. د. پاپازیان، ایروان: بینا. - قزوینی، زکریا، (1373)، آثار البلاد و اخبار العباد، مترجم جهانگیرمیرزا قاجار، مصحح میرهاشم محدث، تهران: امیرکبیر. - کتابدار، صادقی، (1327)، مجمعالخواص، مترجم عبدالرسول خیامپور، تبریز: اخترشمال. - کربلایی تبریزی، حافظحسین، (1383)، روضاتالجنان و جناتالجنان، جز اول، مصحح جعفر سلطانالقرائی، تبریز: ستوده. - لسترینج، گای، (1377)، جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی، مترجم محمد عرفان، تهران: علمی و فرهنگی. - مجاهد، احمد، (1386)، «مقدمه»؛ خوراکهای ایرانی، نویسنده نادرمیرزا قاجار، تهران: دانشگاه تهران. - مشیری، محمد، (1360)، «مقدمه»؛ تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز، نویسنده نادرمیرزا قاجار، تهران: اقبال. - مصطفی افندی، (1281)، تاریخ سلانیکی، استانبول: مطبعه عامره. - میرزاسمیعا، (1386)، تذکرهالملوک، بهکوشش سیدمحمد دبیرسیاقی، با تعلیقات مینورسکی، ترجمه مسعود رجبنیا، تهران: امیرکبیر. - نادرمیرزا قاجار، (1373)، تاریخ و جغرافیای دارالسلطنه تبریز، بهکوشش غلامرضا طباطبائی مجد، تبریز: ستوده. - نادرمیرزا قاجار، (1386)، خوراکهای ایرانی، تصحیح احمد مجاهد، تهران: دانشگاه تهران. - نخجوانی، حسین، (1343)، چهل مقاله، بهکوشش یوسفخادم هاشمینسب، تبریز: چاپخانه خورشید. - وزیراف، میرزاحیدر، (1386)، دربندنامه جدید، بهاهتمام جمشید کیانفر، تهران: مرکز پژوهشی میراث مکتوب. - هـ.ر. رویمر و دیگران، (1387)، تاریخ ایران دوره صفویان پژوهش در دانشگاه کمبریج، مترجم یعقوب آژند، تهران: جامی. Mirzə Adigözəl Bəy ,(2006), Qarabağnamə, Qarabağnamələr, c1, Bakı: şərq-qərb.
ب. مقالات - آراسته، محمد، (1324)، «نادر میرزا»، مجله یادگار، سال 2، شماره 6، 37 تا 38. - حسینی، سجاد، (1391)، «تاریخ قدیم آذربایجان»، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، شماره 168، 98 تا 103. - قوسی، محمدعلی، (1324)، «نادر میرزا و تاریخ تبریز»، مجله یادگار، سال2، شماره۶، 15 تا 26. - نخجوانی، حسین، (1338)، «نادرمیرزا قاجار»، نشریه دانشکده ادبیات تبریز، سال11، شماره۵۱، 409 تا 420.
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 2,685 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,399 |