
تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,725 |
تعداد مقالات | 14,122 |
تعداد مشاهده مقاله | 34,482,915 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 13,806,809 |
از تاریخ تا داستان؛ تحلیل عناصر مشترک بین تاریخ و داستان | ||
پژوهش های تاریخی | ||
مقاله 7، دوره 4، شماره 3، آذر 1391، صفحه 71-86 اصل مقاله (361.33 K) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
نویسندگان | ||
محسن محمدی فشارکی1؛ فضل الله خدادادی* 2 | ||
1استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه اصفهان | ||
2کارشناسارشد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان | ||
چکیده | ||
تئاتر، سینما، تاریخ، سفرنامه و خاطره از «روایت» بهره میگیرند اما داستان به شمار نمیآیند. در این گونه های روایت ابزار ارتباط متفاوت است هر چند ممکن است در اصل روایت تفاوت چندانی با یکدیگر نداشته باشند. تاریخ داستانی است که واقعیت دارد. برای مثال اگر از روی یک داستان فیلمی ساخته شود، یا نمایش نامه ای بر روی پرده اجرا شود، فقط ابزار بیان روایت عوض میشود. یعنی در همۀ این آثار «داستان» عامل زیر بنایی است. پس در همۀ آثاری که به شکلی نزدیک به داستان هستند میتوان روایت را مشاهده کرد. تاریخ به خاطر نقل پی در پی حوادث که شاهان و امیران، قهرمانان آن هستند به داستان نزدیک میشود و در تاریخ عنصر روایت به کار میرود که توالی زمانی دارد. علاوه بر این «گفتگو»، «حقیقت مانندی»، «صحنه سازی» و «کشمکش» از عناصر مشترک بین داستان و تاریخ است. اما داستان به دلیل این که با ظرافت هنری ساخته میشود و دارای قاعده و قانون خاص است (مقدمه، پیرنگ، شخصیت پردازی، فضاسازی و...) به مقولۀ هنر تعلق دارد در حالی که تاریخ چون همانند داستان، هنری و با قاعده ساخته نمیشود، به مقولۀ علم تعلق دارد. پژوهش حاضر به بررسی و تحلیل عناصر مشترک بین داستان و تاریخ میپردازد. یافته های پژوهش حاضر حاکی از آن است که داستان و تاریخ از زمان ارسطو با یکدیگر ارتباط داشته اند و هنوز هم این ارتباط میان این دو قالب وجود دارد. | ||
کلیدواژهها | ||
داستان؛ تاریخ؛ روایت؛ حقیقت مانندی؛ گفتگو؛ تخیل | ||
اصل مقاله | ||
مقدمه و بیان مسأله قدمت داستان به زمان انسانهای اولیه بر میگردد و میتوان گفت با پیدایش انسان نخستین، داستان نیز پای بر عرصۀ وجود گذاشت. همۀ هنرها اعم از سینما، تئاتر، پانتومیم، تاریخ و سفرنامه در بیان اهداف خویش از «داستان» کمک میگیرند. شباهت همۀ این هنرها در زیر بنای روایی آنهاست و تنها ابزار بیان روایت است که تغییر میکند. پانتومیم با حرکت، سینما با حرکات، صوت، نور و ... به بیان اهداف خویش میپردازند. در واقع هر یک از هنرهای نام برده به نوعی یک داستان را بیان میکنند، اما با استفاده از ابزارهای متفاوت. پس در همۀ آثاری که به نوعی شبیه داستان هستند میتوان «روایت» را مشاهده کرد. رولان بارت (Roland barthes) زیر بنای همۀ داستانها را روایت میداند و معتقد است که همه چیز عالم روایت است. بارت حتی وارد علم نشانه شناسی شده، عقیده دارد که حتی یک تابلوی تبلیغاتی برای ما یک داستان تعریف میکند. تاریخ نیز برای بیان حوادث و وقایع از عنصر «روایت» استفاده میکند. همان گونه که اگر از یک مورخ بخواهیم حادثه ای را برای ما توضیح دهد بی شک او داستانی نقل و در آن از ابزار روایت استفاده خواهدکرد. «داستان» نیز رشته وقایعی را که شبیه به زندگی واقعی است، روایت میکند. پس «روایت» زیر بنای داستان و تاریخ است. اگر انواع هنر را به دو دستۀ نمایشی (فیلم، تئاتر، نمایشنامه و ... )و ادبی (داستان، تاریخ، سفرنامه و خاطره) تقسیم کنیم آنچه در بین دو دسته مشترک است «داستان» است. اما در میان این انواع برخی بیشتر به یکدیگر شبیه هستند مثلا خاطره و داستان چنان به هم شبه اند که حتی به نویسندگان مبتدی توصیه میشود برای نوشتن داستان، ابتدا از خاطره نویسی آغاز کنند. ارتباط تاریخ با شعر که ارسطو مطرح میکند حاکی از قدیمترین تصویری است که عامّه یونانیان در باب ماهیت تاریخ داشتهاند و این که ارسطو اساس شعر را قصه میدانست، نشانگر شباهت تاریخ و قصه است. پژوهش حاضر به شیوه توصیفی- تحلیلی و با بهره گیری از روش کتابخانهای به بررسی و تحلیل عناصر مشترک بین داستان و تاریخ میپردازد و در صدد است تا به سوالات زیر پاسخ دهد: 1- آیا میتوان بین داستان و تاریخ رابطه برقرار کرد؟ 2- روایت پردازی در داستان و تاریخ چگونه است؟ 3- آیا مورخ داستان میگوید؟
رابطۀ تنگاتنگ تاریخ و داستان از عهد باستان تا امروز در آغاز تاریخ و افسانه با هم آمیخته بودند. بعدها با پیشرفت علم و خط این دو به تدریج از یکدیگر تفکیک شدند ولی بعد از جدایی همان طور به رابطۀ تنگاتنگ خود ادامه دادند. ارسطو میگوید: «داستان باز نمایی فعل (عمل) است به کمک یک طرح» (استنفورد، 1286: 144). طبق این گفتۀ ارسطو، داستان و تاریخ هر دو مربوط به عمل هستند و آن عمل را از طریق واژگان کتبی و شفاهی بیان میکند. به زبان ساده تر میتوان گفت: داستان بیانگر اعمال و وقایع تاریخ است به طوری که امروزه میتوان حوادث تاریخ را با اندکی تغییر، به داستان تبدیل کرد. در زبان فارسی میان دو واژۀ «تاریخ» و «داستان» هیچ شباهت صوریای وجود ندارد. اما در زبان لاتین واژۀ storia به هر دو معنای داستان و روایت تاریخی به کار میرفت. همچنین امروز در زبان فرانسوی واژۀ histoire و در زبان ایتالیایی واژۀ storia به هر دو معنا به کار میروند. در انگلیسی هم میان history و story نزدیکی و شباهت آشکار است (احمدی، 1387: 140). این قرابت بین دو قالب در ادبیات قدیم ما نیز چنان است که گاه تاریخ را با قصه سر مویی بیش فاصله نیست: «احسن التواریخ و القصص» خود گویای آمیختگی دو عنصر داستان و تاریخ است زیرا تاریخ را در قالب داستان بیان کرده است و از این قبیل اند کتابهایی مثل: تاریخ بیهقی، تاریخ جهانگشا و ... . بهترین نمونۀ آمیزش داستان و تاریخ را در رمان تاریخی میتوان دید. در این رمانها اشخاص برجسته و تاریخی، سلسه حوادث و عصر گذشته بازسازی میشود و از آن حیث که به گذشته میپردازد تاریخ است و از آن حیث که برای بیان حوادث از عناصر روایت و داستان پردازی استفاده میکند، داستان است. در همین زمینه جی. جی رینر (J.G. Reiner) مورخ هلندی الاصل میگوید: «تاریخ داستان تجارب انسانهای فعال در جوامع است» (استنفورد،1386 : 144). رمان تاریخی از آنجا که به شرح حوادث گذشته میپردازد، تابع الگوهای روایت است. اگر به آن دسته از رمانهایی که نوشتار تاریخی خوانده میشود، دقت کنیم متوجه میشویم که بیشتر داستان به چیزی نظر دارد که «گذشته» است یا به نوعی معنایی از «گذشتگی» به خود گرفته است. یعنی زمان گذشته ای که موجودیت داشته است (بی نیاز،1390: 11). مثلا زین العابدین موتمن در رمان تاریخی «آشیانۀ عقاب» به بررسی وقایع و اتفاقات زمان حسن صبّاح پرداخته است. در اینجا تاریخ نقش پس زمینه را در ادبیات بر عهده دارد و در دو جهت به کار میرود: اول این که مادۀ اولیۀ متن را تشکیل میدهد و دوم این که در وجه واقعیتر و حقیقیتر تاریخ عنصری هم از تخیل میآمیزد و شماری هم از پدیدهها ساخته ذهن نویسنده هستند و البته در تحلیل نهایی همواره جنبۀ واقع گرایی (تاریخی) بر وجوه ساخته و پرداخته تخیل، برتری کمی و کیفی دارد. به بیان ساده تر میتوان گفت: رمان نویس همان گونه به تاریخ نگاه میکند و مینویسد که مورخ. اما امروزه ادبیات به مثابۀ تاریخ در یک جمله یعنی روایتی که زبان و تخیل نویسنده بر واقعیت پیشی گیرد و نا دیدهها و نا شنیدهها بر واقعیت احاطه کند (بی نیاز،1390 :12). به بیان ساده میتوان گفت: امروزه این نویسنده است که تاریخ را میسازد یعنی وقتی در گذشته، نویسنده رمان تاریخی مینوشت در واقع به شرح وقایع تاریخ در قالب رمان میپرداخت ولی امروزه دیگر وقایع را شرح نمیدهد بلکه آنها را میسازد. مثلا نویسندۀ رمان تاریخی «آشیانۀ عقاب» به شرح حوادث محیط زندگی حسن صبّاح و جانشینان وی پرداخته است ولی نویسندۀ امروزی خود دست به خلق تاریخ میزند. مثلا رمان «بر باد رفته» اثر مارگرت میچل (Margret Michel) بدبختی و تنهایی یک زن را در مقابل دشواریهای جامعه نشان میدهد و نگاه این زن به جامعه جنگ زده و پیامد های اجتماعی آن است که تاریخ را میسازد و در واقع از دریچۀ چشم این زن به تاریخ نگاه میشود. در واقع ظاهر داستان اصلا کاری با تاریخ ندارد اما لایه های دوم و سوم رمان به نحوی تحسین انگیز دوره ای از تاریخ کشور آمریکا را نشان میدهد. یا در رمان بزرگ «صد سال تنهایی» حدود هزاران نفر از مردم روستای ماکوندو (Makondo) به دست غارتگران کشته میشوند این واقعه ممکن است اتفاق افتاده باشد یا در آینده اتفاق بیفتد در هر صورت این نویسنده است که تاریخ را میسازد. در همین زمینه هایدن وایت (Hayden wait) میگوید: «اگر تاریخ و داستان را فقط به شکل ساختههایی زبانی در نظر بگیریم جدا سازی آنها از یکدیگر کار آسانی نخواهد بود» (بی نیاز، 1390: 13). اینگفته نشان از ارتباط تاریخ و داستان از گذشته تا امروز است و اگر نویسنده یک واقعۀ تاریخی را به نوعی متن تبدیل کند و به آن خصوصیت کیفی و نوشتاری ببخشد، ادبیات را به مثابۀ تاریخ مطرح نموده است و نه بخشی از تاریخ یا به عنوان ابزاری در خدمت آن. در گذشته ادبیات و داستان هستۀ تاریخ را تشکیل میدادند و از زمان ارسطو قصه با تاریخ پیوند داشت ولی امروزه این نویسنده است که تاریخ را مینویسد و در قالب داستان به خلق تاریخ میپردازد. به بیان ساده میتوان گفت: داستان در گذشته ابزار بیان تاریخ بود اما امروزه داستان خالق تاریخ است. اما روایت پردازی و استفاده از عنصر قصه و روایت در تاریخ با داستان اختلاف ظریفی دارد و آن بیان هنرگونۀ روایت در داستان نسبت به تاریخ است. داستان نویس روایت را با بیان ظریف و هنرمندانۀ خود میپرورد در حالی که در تاریخ به قول ژرار ژنت «روایت همان کنش گزارشگری است» (احمدی، 1378 : 35). آنچه باعث اختلاف کاربرد روایت در این قالب میگردد، «نوع قالب و هدف نویسنده است». داستان نویس قصد هنرنمایی و سازندگی دارد یعنی میخواهد اثری هنری خلق کند، در حالی که مورخ صرفاً یک گزارشگر است و میخواهد یک حادثۀ تاریخی را بیان نماید. در همین رابطه شوشانا فلمنن (hoshanna bellmen) میگوید : رابطۀ بین روایت و تاریخ، بارها و بارها هم در نظریۀ روایت و هم در نظریه های تاریخ، مسلم انباشته شده است. من در اینجا روایت را «اعمال کلامیای که در آنها کسی به کسی دیگر میگوید که چیزی اتفاق افتاده است»، تعریف میکنم. این که «چیزی اتفاق افتاده است» به خودی خود تاریخ است (موئیلان ،1388: 412). تاریخ و داستان دو عنصر به هم پیوسته هستند، هنگامی که مورخ یک حادثه را ثبت میکند ناخودآگاه از روایت و داستان پردازی مایه میگیرد و متن او دیگر تاریخ محض نیست. تاریخی است که تبدیل به داستان شده است. در مقابل داستان نویس نیز وقایع روزمره و حوادث زندگی را موضوع داستان خود قرار میدهد یعنی همان وقایعی را که در تاریخ آمده است یا میتوانست وقایع تاریخی باشد، موضوع داستان قرار میدهد. در مورد تلفیق داستان و تاریخ میتوان گفت: در داستان نیز تاریخ هست، مادۀ اولیۀ داستان تاریخ است، اما بسته به این که داستان چقدر از واقعیت دور و به تخیل نزدیک باشد، جوهر تاریخی آن کم یا زیاد میشود. نوشته های تاریخی به سه دسته تقسیم میشوند: 1. توصیفی 2. تحلیلی 3. روایتی تاریخ توصیفی بدون اشاره به گذشت زمان، مظهر گذشته را ارائه میکند. مثلا گزارشی دربارۀ یک ادارۀ دولتی قدیم یا روستایی در قرون وسطی که جزئیات تشکیلات و ترکیبات آن به طور ساده توصیف میگردد. در روش تاریخ روایتی داستان بازگو میگردد و طول مدت اهمیتی و تمام اتفاقات سلسله وار روایت میگردد (آلتون، 1386 :92). طبق این تقسیم بندی، تاریخ روایتی در پوشش داستان به شرح وقایع تاریخی میپردازد و استفاده از عنصر روایت این گونه از تاریخ نگاری را تبدیل به نوعی داستان پردازی نموده است. طبق یکی دیگر از تقسیم بندیها نوعی از تاریخ نگاری، تاریخ نگاری داستانی است. این روش به نوعی از تاریخ نگاری گفته میشود که نویسنده در آن به جای مطالب مستند تاریخی ترجیح میدهد، حوادث را در قالب داستان یا رمان به همراه افسانه یا اسطوره یا سایر نمادهای داستانی بیان کند چرا که این سبک از نگارش به علت روانتر بودن متن و کشش و جاذبه میتواند خواننده را پای کتاب خواندن نشاند و از این طریق بخشی از پیامهای تاریخی را منتقل نماید. در این روش نویسندگان ترجیح میدهند به جای پیامهای مستقیم، به طور غیر مستقیم و یا در قالب ساختار های دیگری ماجرای تاریخی را بیان کنند. برای مثال کتابهایی مثل شاهنامۀ فردوسی و سینوهه پزشک فرعون از این قبیل تواریخ هستند.
بیان تمایز تاریخ روایی و تاریخ غیر روایی در تعریف روایت گفتهاند: هرآنچه داستان را بازگو میکند یا نمایش میدهد، روایت نام دارد و داستانها دربارۀ حوادثیاند که در تعریف برای مردم، حیوانات و هر چیز دیگری اتفاق افتادهاند یا اتفاق میافتند. داستان نویس رویداد های داستان را روایت میکند. «تاریخ نگار رویدادی تاریخی را روایت میکند. تاریخ نگار و رمان نویس کاری مشابه انجام میدهند یعنی گزارشی روایی فراهم میآورند» (احمدی، 1386: 139). در همین زمینه گالی (Gully) میگوید: «فهمیدن تاریخ صرفا عبارت از توانایی دنبال کردن یک داستان است» (استنفورد،1386 :157). اما این در مورد رویدادنامه های صرف صدق نمیکند، چرا که رویدادنامه نوعی تقویم است. رویدادنامه، وقایع (یا دیگر دادهها) را بر مبنای تاریخ وقوعشان به فهرست در میآورد. برای مثال میتوان فهرستی از مصوبه های مجلس که زنجیره وار بر اساس تاریخ تصویبشان مرتب شدهاند، تولید کرد. یا این که کسی ممکن است شجره نامه ای از فرزندان یک خاندان، با نگاه به نسلهای متمادی پدید آورد. تا آنجا که این توالی زمانی، تنها اصل بازنمایی این پدیدههاست، چنین بر میآید که جوهرۀ تولید یک رویدادنامه، تسلسل است و اگر چنین باشد رویدادنامه، شکل صرف و خالص روایت است. با این حال کاملا هم این گفته صحیح نیست. «تسلسل» یک رویداد، امری کاملا انتزاعی است. تسلسلی که منطقِ صرفا خشکِ موجود در نظم شمارش گرایانۀ روزنامه نگارها، آن را تحمیل کرده است. در واقع رویدادنامه تسلسلی بی معنا است. اگر بخواهیم به گونه ای صوریتر به موضوع نگاه کنیم، رویدادنامه بر مبنای «این و سپس آن» سازمان یافته است. این در حالی است که روایت بر مبنای این و سپس آن سازمان یافته است. در شکل روایی «سپس» دلالتی خاص و متمایز دارد، دلالتی که تسلسل وقایع را به زنجیره ای معنا دار تبدیل میکند. رویدادنامه اگر چه تسلسل وقایع است، فهم پذیر نیست. رویدادنامه ممکن است به صورت ضمنی بر داستانی ضمنی اشاره کند و یا این که کسی برداشتی فهم پذیر از آن داشته باشد، اما شکل ظاهری رویدادنامه به خودی خود معنایی ندارد (رابرتز، 1389: 156-154). در اینجا هر چند میتوان زمینۀ اصلی این گزارش را پی رفتی از رویدادها دانست اما مانند گزارش تجربه های علمی اگر چه در رویداد نامه نیز روایت دیده میشود اما به شکلی خیلی کم رنگ پدیدار میگردد و به کمترین میزان کاهش مییابد. در رویداد نامهها پی رفت ها چندان تکراری و قاعده مندند که دیگر یادآور یک پی رفت داستانی نیستند.
بررسی عناصر مشترک داستان واقعگرا و تاریخ روایت هرآنچه داستان را بازگو میکند یا نمایش میدهد، روایت نام دارد. داستانها دربارۀ حوادثیاند که در تعریف برای مردم، حیوانات و هر چیز دیگری اتفاق افتادهاند یا اتفاق میافتند. این برهۀ زمانی تا چند سال و گاه قرنها را در بر میگیرد (حری،1384: 60). روایت نه تنها در داستان بلکه در اسطوره، افسانه، حکایت اخلاقی، قصه، تراژدی، کمدی، حماسه، تاریخ، پانتومیم، نقاشی، کتاب مصور، خبر و مکالمه حضور دارد (آسابرگر،32:1380). روایت پردازی و داستان، عمری به قدمت پیدایش انسان دارند. انسانهای اولیه هنگامی که خسته از شکار یا بر اثر ترس از بلایای طبیعی مثل طوفان یا رعد و برق در غاری جمع میشدند، قصه گو شروع به گفتن قصه میکرد و این جریان انتظار قصه بود که با استفاده از روایت، چنان انسان اولیه را جذب داستان می کرد که ترس از عوامل طبیعی را از یاد میبرد. کنجکاوی و انتظار برای این که خوب بعد چه خواهد شد؟ باعث میشد تا انسان جریان روایت را تا آخر آن دنبال کند. شهرزاد در هزار و یک شب به خوبی توانست از جریان انتظار و روایت پردازی استفاده کند و جان خویش را نجات دهد. در تاریخ نیز مورخ برای بیان حوادث تاریخی دست به داستان پردازی میزند و با استفاده از روایت، جریان حوادث را به جلو میبرد. برای مثال در تاریخ بیهقی، تاریخ سیستان و دیگر تواریخ، مورخ در اکثر موارد برای بیان تاریخ از روایت پردازی (داستان) استفاده میکند. در واقع میتوان گفت روایت ذاتی تاریخ است و ابزاری کارآمد تر از روایت جهت بیان وقایع تاریخ سراغ نداریم. این عنصر روایت در تاریخ مساوی با داستان پردازی است. مثلا اگر از مورخی در مورد یک واقعۀ تاریخی سوال کنیم، برایمان داستانی تعریف خواهد کرد و از عنصر روایت استفاده خواهد نمود. در همین زمینه گالی میگوید: «فهمیدن تاریخ صرفا عبارت از توانایی دنبال کردن یک داستان است» (استنفورد،1386 :157). در تعریف روایت میتوان گفت: «اعمال کلامیای که در آنها کسی به کسی دیگر میگوید که چه چیزی اتفاق افتاده است.» آیا آنچه مورخ در جواب سوال ما نسبت به یک واقعه می گوید غیر از این تعریف روایت است؟ اما این که چیزی اتفاق افتاده است به خودی خود تاریخ است و در واقع روایت به ثبت رساندن وقایع گذشته از طریق روایی کردن آنهاست و واژۀ تاریخ هم دلالت دارد بر آنچه اتفاق افتاده است و هم بر روایتگری آنچه اتفاق افتاده است. اینک موقع پاسخ دادن به این سوال است که آیا تاریخ داستان میگوید؟ مارتین مکوئیلان از روایت شناسان معاصر میگوید: «مسالۀ داستان به نظر من مسالۀ مهمی است و نمیخواهم بگویم که در داستان (واقع گرا) حقیقت غایب است و به نظر من این امکان وجود دارد که داستان نقشی در عرصۀ حقیقت بر عهده گیرد» (مکوئیلان،1388: 436). منظور ما از داستان در این جا استفاده از ابزار «داستان» جهت تاریخ نگاری است. در واقع تاریخ با تمسّک به داستان واقع گرا به بیان حوادث گذشته میپردازد. و امروزه ادبیات با آمیزش تاریخ و با تمسّک به داستان های واقع گرا به بیان حوادث گذشته می پردازد، ولی آنچه برتری دارد «گذشته» و اتفاقاتی است که در قالب رمان بیان میشود و در اینجا منظور از داستان گویی در تاریخ، استفاده ابزاری از داستان جهت تاریخ نویسی است. ولتر (Volter) میگوید: «تاریخ، قصه ای است که به عنوان حقیقت روایت میشود، در صورتی که قصه، تاریخی است که آن را به عنوان دروغ نقل میکنند. حتی شاید با قدری مبالغه در تبیین این کلام بتوان گفت تاریخ رمانی است که قهرمانانش وجود دارد در صورتی که رمان، تاریخی است که قهرمانان آن اشخاص فرضی هستند» (زرین کوب: 1370: 28). حتی امروزه در نظریه های نقد هرمنوتیکی با توجه به برداشتن مرز تاریخ و داستان، تاریخ نگار در نقش راوی داستان ظاهر میشود، این راوی نه تاریخ را کشف میکند و نه به حقیقت تاریخی دست مییابد، بلکه با ابزار روایت و زبان در قالب تاویل، تاریخ را میسازد و داستانی تاریخی نقل میکند. مفهوم تاریخ به عنوان روایت را نخستین بار هایدن وایت آمریکایی متخصص در فلسفۀ تاریخ مطرح کرد. این بیان که به طور مشخص در فرا تاریخ نمود دارد، بیان این اندیشه است که آثار تاریخی در روند بازنمایی منسجم و منطقی رویدادها و تحولات پیاپی عموماً شکل روایی به خود میگیرند و در واقع تمامی تبیینهای تاریخی بالذات بلاغی و ادبی هستند. در این نظریه متون تاریخی به مثابۀ آثار ادبی هستند و تفاوت میان تاریخ (history) و داستان (story) از میان رفته است.
رابطۀ علّی و معلولی روایت در تاریخ و داستان واقعگرا والاس مارتین (Valas martin) در مورد روایت میگوید: «روایت در مطالعات زبان شناسی و نظریه نقادانه بر ترکیب حداقل دو رویداد در شکل دو گزاره گفته میشود و بسیاری از نظریه پردازان بر این باورند که در روایات کلاسیک باید رابطه علّی یا (حداقل گونه ای منطق) بین دو رویداد وجود داشته باشد»(مارتین،1382 :307). در همین رابطۀ علّی و معلولی بین رویدادها در رابطۀ بین پیرنگ و داستان در کتاب جنبه های رمان اثر فورستر (Forster) آمده است: «داستان آن است که مثلا میگوییم شاه مرد و سپس ملکه مرد»(میرصادقی،1376: 66 ). زمانی که ما این وقایع را به صورت رشته ای از حوادث بیان میکنیم و منطقی پشت این توالی میبینیم، آنگاه پیرنگ شکل میگیرد «مثلا میگوییم شاه مرد و سپس ملکه از غصه مرد» (میرصادقی،1376: 66 ) در این جا رابطه این دو رویداد با چیدمان و منطق خاصی برای خواننده تعریف شده است و این درست همان کاری است که روایت میکند. رمانهای تاریخی نیز در شروح خود به همین نحو روایت پردازی میکنند و ما این منطق علّی را هم در داستان و هم در شرح تاریخی (رمان تاریخی و تاریخ) مشاهده میکنیم و چنین نتیجه میگیریم که هم داستان و هم تاریخ هر دو پیرو الگوهای روایت (رابطه علّی و معلولی) هستند. جالب این است که در روایات تاریخی از معلول شروع میکنیم و بعد به علت میرسیم به عبارت ساده تر پدیده ای را در تاریخ مشاهده میکنیم و سپس برای پاسخ به چرایی این مسأله، علتی در گذشته برای آن مییابیم. روایت به گذشته میپردازد و رویدادهای آغازین هر روایت فقط در سایۀ رویدادهای بعدی است که معنا مییابند و علت محسوب میشوند، بسیاری از علوم معطوف به آینده است ولی روایت معطوف به گذشته است. پایان مجموعه های زمانی، یعنی سرانجام رویدادهاست که رویداد آغازین را مشخص میکند. نقطۀ آغاز روایت را با توجه به پایان آن تشخیص میدهیم، چه در داستان و چه در واقعیت. بنابراین تاریخ و ادبیات داستانی و زندگی نامه بر وارونگی روابط علت و معلولی استوار است و با شناخت معلول به گذشته میرویم تا علت را پیدا کنیم. معلول ما را وا میدارد تا در پی علت بر آییم و این علت خود معلول جستجوی ماست. در قالب تاریخ نیز این رابطۀ علت و معلولی بین روایتها مشاهده میشود. در روایات تاریخی از معلول شروع میکنیم و سپس به علت میرسیم. در همین رابطه ویلیام دانینگ میگوید: «چشمۀ تاریخ، چشمه علیت است» (دانینگ، 1381: 5). به عبارت ساده تر ما پدیده ای را در تاریخ مشاهده میکنیم و سپس برای پاسخ به چرایی این مسئله، علتی برای آن در گذشته برای آن مییابیم. مثلاً در سال 618 هـ. ق ایران دستخوش تحولاتی گردید، بسیاری از مردم کشته شدند، شهرها و روستاهها با خاک یکسان شدند. اگر به دنبال علت این وقایع در تاریخ بگردیم به حمله قوم ویرانگر مغول میرسیم که علت این معلولها است. بسیاری از تواریخ فارسی در حد یک رمان تاریخی هستند مثلاً در تاریخ جهانگشا قتل کاروانیان و تجاوز مغول به دست حاکم اترار و ادامۀ اتفاقات پیرامون حادثه تا آخر کتاب میتواند به یک رمان تاریخی تبدیل گردد. این رمانها از آنجا که به گذشته میپردازند تاریخ و از آنجا که برای بیان حوادث از عناصر روایت و داستان پردازی استفاده میکنند شبیه به داستان هستند. «تاریخ شرح کنش است و نتایج آن. داستان چیست؟ ارسطو گفته است که داستان بیان کنشها است در یک پیرنگ. پیرنگ را هم چنین تعریف کرده است: تنظیم رویدادها است تاریخ نیز همچون داستان با کنشهای پی در پی انسانها سر کار دارد» (احمدی، 1387: 141). در همین رابطه مایکل تولان (Michael Tool an) چیزهایی را روایت میداند که در آنها، شروع توالی وقایع، شروع برجسته سازی یک یا چند شخصیت و شرایط منجر به بحران را مشاهده کند (تولان، 1386: 21 ) . نمودار زیر شروع توالی حوادث، نقطۀ اوج و فرود را در تاریخ جهانگشای جوینی نشان میدهد.
شکل شماره 1 - روند توالی حوادث در تاریخ جهانگشا پس میتوان گفت که روایت پردازی در داستان و تاریخ بر روابط علت و معلولی بین رویدادها استوار است.
حقیقت مانندی وقایع داستان باید طوری بیان گردد که از نظر خواننده پذیرفتنی باشد، اگر چه در داستان، حوادث آن طور اتفاق نمیافتد که در زندگی واقعی. بلکه داستان سلسله ای از حوادث را که شبه به حوادث واقعی است، برای ما تصوّر میکند. در تعریف حقیقت مانندی گفتهاند: «کیفیتی است که در شخصیتها (نگاه شخصیتها) و اعمال داستان وجود دارد و باعث واقعی جلوه کردن آن نزد خواننده میشود» (انوشه،1376 : ذیل حقیقت مانندی). یعنی نویسنده باید وقایع را به گونه ای تعریف کند که امکان رویداد آنها در زندگی واقعی احساس گردد و از نظر خواننده باور پذیر باشد (داستان واقع گرا). اما مورخ همیشه خلاقیت خود را بر اساس گزینش استوار میسازد و حتی در مواردی که جریان زندگی به جا و مناسب به نظر میرسد، استفاده از آن، نوعی گزینش به شمار میآید. حقیقت گویی از شروط اصلی تاریخ است اما در گذشته این اصل به خوبی رعایت نمیشد. در ادوار گذشته تاریخ نگاری یکی از مشاغل درباری بود و بیشتر مورخان در خدمت سلاطین و وظیفه خوار آنان بودند و همان طور که یک سلطان، طبیب، منجم و نوازنده داشت، شخصی نیز به نام وقایع نویس در دربار به خدمت مشغول و وظیفهاش نوشتن شرح حال سلطان و کارهای او بود. واقعه نویس مجبور بود که از کارهای زشت سلطان چیزی ننویسد و حتی خطاها و اشتباهات او را به صورت کارهای برجسته و اقدامات او را هرچند کوچک بود بزرگ جلوه دهد نماید و شکستهای او را نادیده بگیرد و آن را چشم زخم کوچکی شمارد و فتوحات ناچیز او را بزرگ جلوه دهد که موجب خشنودی سلطان و آیندگان گردد. مثلا کسی که تاریخ غزنویان یا مغولان را مینوشت توجهی به طرز زندگی مردم و افکار و عقاید آنها و اوضاع اجتماعی و اقتصادی جامعه نداشت اما در خصوص جزئیترین مسائل مربوط به سلطان به تفضیل مطالب زیادی نقل کرده است. درست است که مورخ هیچ گاه به بیان حوادث و وقایعی نمیپردازد که به ضرر او یا حاکمان زمانش باشد، اما در آنچه بیان میکند (حوادثی که به نفع حاکمان زمانش بوده است)، حقیقت مانندی را رعایت کرده است در واقع میتوان گفت که اصل تاریخ بر حقیقت گویی است و اگر عده ای از تاریخ نویسان به طمع پول یا پاداش به تحریف تاریخ پرداختهاند، نمیتوان کل تاریخ (نوع قالب) را زیر سوال برد و چنین نتیجه گرفت که کل تاریخ دروغ و اغراق است. یعنی اگر بیهقی یا استرآبادی تاریخ نوشتهاند (با فرض چشم پوشی از وقایعی که به ضرر حاکمانشان بوده است) ولی در مورد آنچه نوشتهاند (وقایق گزینش شده) اصل حقیقت مانندی را رعایت کردهاند ، در مورد وقایعی که ننوشتهاند نمیتوان نظر داد که اصل حقیقت مانندی را رعایت نکرده اند. زیرا ما در این جا در مقام مقایسۀ دو قالب تاریخ و داستان هستیم و نه در بارۀ حوادثی که مورخ از بیان آنها چشم پوشی کرده است، سخنی نمی گوییم. بنابراین میتوان گفت حقیقت مانندی در تاریخ یک اصل استوار و پایدار است در حالی که در داستان (واقع گرا) حوادثی شبیه به حوادث زندگی عادی بیان میگردد که عقل آن را میپذیرد و نویسنده با اندکی تخیّل آن را در حد حوادث واقعی نشان میدهد. ارتباط میان داستان و واقعیت به آن سادگی که فرض میشود، نیست. واقعیت و داستان از آشنایان کهن هستند و هر دو از واژگان لاتین گرفته شدهاند. واقعیت (fact)از واژۀ (facer) لاتینی آمده است و در اصل به معنای ساختن یا انجام دادن است (to make) و داستان یا ادبیات داستانی (fiction) از واژۀ (finger) گرفته شده است و به معنای ساختن یا شکل دادن (to make or shape) است؛ هر دو مفهوم در عمل ساختن با هم سهیمند اما تقدیر آنها در جهان یکسان رقم نخورده است. «واقعیت» مورد تایید قرار گرفته است و در فرهنگهای لغت و در نوشتهها وگفتگو ها با مفهوم «صحت» و «صداقت» به یک معنا آمده است در حالی که داستان همچون پدیده ای غیر واقعی و ساختگی محسوب شده است و رابطۀ «واقعیت» و «داستان»، «صحت» و «صداقت» با «جعل» و «ابداع» به آن صورت نیست که خود را در ابتدا نشان میدهد (میرصادقی،1387 :116). رابطۀ غریب داستان و واقعیت را میتوان آشکارتر در جای دیگری دید در جایی که هر دو با هم در میآیند و میآمیزند جایی که اسمش را تاریخ گذاشتهایم. واژۀ تاریخ دو معنا وکیفیت را در خود ادغام کرده است: واژۀ تاریخ در اصل یونانی آن به معنای پژوهش است که دو معنا را به ذهن میآورد. از طرفی میتوان تاریخ را به معنای وقایعی که اتفاق افتاده است به کار برد و از طرف دیگر روایتهایی است که از این وقایع به جا مانده است، یعنی وقایع گذشته و داستان این وقایع. تاریخ در معنای دوم (داستان وقایع گذشته) کاملاً مطابق با داستان است و میتوان گفت در این جا داستان به نوعی ابزار جهت بیان وقایع تاریخی تبدیل شده است. در واقع مورخ وقایع را در قالب داستان به مخاطب عرضه کرده است و این داستان است که موجب ماندگاری و نامیرایی حوادث تاریخ گردیده است و از طرف دیگر استفاده از قالب داستان برای بیان حوادث تاریخی موجب بر انگیختن ذهن و علاقۀ مخاطبان برای شنیدن و خواندن این وقایع شده است. به عبارت دیگر هسته تاریخ و ابزار بیانی که موجب ماندگاری آن میشود «داستان» است. شکل زیر رابطه داستان و تاریخ را نشان میدهد.
شکل شماره 2- رابطه داستان و تاریخ
صحت این رابطه زمانی آشکار میشود که ما به بررسی رابطۀ ادبیات داستانی و تاریخ بپردازیم. اگر چه گونه ای از داستان (واقع گرا) وجود دارد که عین واقعیت است و میزان تخیل نویسنده در آن ناچیز است، اگر چه در دیگر گونه های داستان (غیر واقع گرا) میزان تخیل نویسنده زیادتر است، باز اندکی از واقعیت در این داستانها دیده میشود و به گفتۀ ساچکوف (sachkhof) «واقعیت زیر ساخت هر تخیلی است. این طبیعی است زیرا هنر، زبان ویژه ای است که بشر از دوران باستان بدان سخن گفته است و همان طور که واژه نمیتواند بدون مفهوم مشابهی باشد هنر واقعی هم نمیتواند تخیّل را از مضمون، یعنی از رابطهاش با آنچه که عیناً وجود دارد چه در عرصه طبیعت و چه در عرصه اندیشه و احساس بشر که به اندازه دنیای مادی، بخشی از واقعیت است؛ محروم کند» (ساچکوف،1362: 8). داستان هم میتواند مبتنی بر واقعیت باشد و هم از واقعیاتی صحبت کند که هنوز در زندگی اتفاق نیفتاده است. مثلا مارکز در صد سال تنهایی روستایی را خلق میکند که قهرمان آن بسیار قوی و عجیب است. درست است که این روستا در عالم واقع وجود ندارد ولی دور از ذهن هم نیست و میتواند در عالم واقع نیز چنین روستایی به وجود آید. داستان از آنجا که با واقعیت سر و کار دارد به تاریخ شبه میشود و هر چه از میزان حقیقت مانندی آن کم شود از تاریخ دور و به دیگر قالبها نزدیک میشود. در نمودار زیر میزان ارتباط با واقعیت از سمت راست به چپ کمتر میشود، یعنی تاریخ بر مبنای واقعیت است در حالی که رمانس بر اساس واقعیت و تخیّل است. تخیّل در داستان تخیّلی و تاریخ از زمان ارسطو به این سو، تلقی قالب از تاریخ و ادبیات این بود که مرز روشنی متون تاریخی را از متون ادبی جدا میکند2. تاریخ و داستان دو مفهوم لزوماً متباین هستند. ارسطو در رسالۀ بوطیقا استدلال میکند که کار آفرینش گران ادبی روایت امور، آن گونه که واقعاً روی دادهاند، نیست. خالق متون ادبی (یا به قول ارسطو شاعر) بر خلاف تاریخ نویس وظیفه دارد رویدادها را آن گونه که ممکن است رخ دهند روایت کند. داستان نویس با مدد گرفتن از تخیل، روایتی درست میکند که از دنیای واقعی هرگز به آن شکل معینی که در داستان شرح داده شده حادث نگردیده است، اما بالقوه میتواند به انحاء گوناگون در زمانها و مکانهای متعدد روی دهد، متقابلاً تاریخ نویس، نه از راه تخیّل بلکه با استناد به شواهد و مدارک به جا مانده از رویدادهایی که در گذشته حادث شده است. روایتی از یک رویداد خاص و معین به دست میدهد. فرق روایت ادبی با روایت تاریخی این است که روایت تاریخی واقعی و حادث شده است اما روایت ادبی تخیّلی و ممکن الحدوث است (پاینده،1384: 147). در حقیقت در بخشهایی از تاریخ تنها راه ارتباط با گذشته، تخیّل است. در شرایطی که در فعلیّت تاریخی حضور رخدادها خاتمه مییابد و وقایع به صورت «خبر و خاطره» در میآیند. تخیّل اولین و بدیهیترین صورت رو به رو شدن با تاریخ و انعکاس آن با ذهن بشر به شمار میرود. زیبایی رویا گونۀ دنیای خیال چون با تاریخ درآمیزد، انگیزه و جذابیت بسیار نیرومندی برای مطالعۀ تاریخ به وجود میآورد. در این زمینه، تاریخ با دو مقوله هنر و قصه ارتباط مییابد. (پاینده،1384 :16). برای مثال داستان رابینسون کروزوئه اثر دانیل دفو (Daniel Defoe ) نمونه جالبی از بکارگیری قوۀ تخیّل در ادراک تاریخی است که به نوبۀ خود بر دانش و بینش تاریخی تاثیر فراوان داشته است. رابینسون کروزوئه، داستان زندگی شخصی است که به سفری دریایی میرود، اما کشتی او دچار طوفان میشود و در هم میشکند. پس از تلاشهای بسیار نجات مییابد و خود را به جزیره ای میرساند. او در جزیره تک و تنها مجبور است کلیۀ وسایل و شرایط لازم برای زندگی خود مثل: لباس، غذا، امنیت، مسکن، سرگرمی و به طور کلی هر چیزی را فراهم سازد. از نظر تاریخ نگاری، اهمیت اثر دفو در آن است که شرایط و نخستین تجربهها و تلاشهای انسانی برای آفرینش تمدن را نشان میدهد. این داستان را میتوان از نخستین و مشخصترین کاربرد های نوین تخیل در تاریخ نگاری دانست زیرا در این مورد به رمان تاریخی بسیار نزدیک است.
تفاوتهای ساختاری و محتوایی بین تاریخ و داستان واقعگرا علاوه بر این که تاریخ و داستان از نظر فرم و ساختار دو قالب جداگانه با خصوصیات منحصر به خود هستند از نظر محتوا نیز با یکدیگر تفاوت دارند زیرا جهان داستان جهان واقع نیست، بلکه همانند و مثابۀ آن است، در حالی که تاریخ عین واقعیت و خود جهان واقع است. نویسندۀ داستان، جهانی را میسازد در حالی که مورخ عینیّت حوادث جهانی را گزارش میدهد. به عبارت دیگر داستان نویس خالق است ولی مورخ گزارشگر. در کتاب بوطیقای ارسطو ذیل تفاوت تراژدی و تاریخ آمده است3 : «کار شاعر این نیست که رخداد های واقعی را نقل کند، بلکه کار او این است که آن چیزهایی را روایت کند که بنا بر احتمال یا ضرورت ممکن بود یا میتوانست رخ دهد. شاعر و تاریخ نویس با هم تفاوت دارند نه به آن سبب که یکی به نظم و دیگری به نثر مینویسد (اثر هردوت را میتوان به نظم در آورد، ولی چه به نظم باشد و چه به نثر، همچنان تاریخ باقی میماند) بلکه به این دلیل که تاریخ نویس آنچه را رخ داده است، نقل میکند ولی شاعر آنچه را که ممکن بود رخ دهد. به همین سبب شعر به فلسفه نزدیکتر و از تاریخ برتر است. شعر با حقایق کلی سر و کار دارد، ولی تاریخ با وقایع خاص» (ارسطو، 1386: 62). علاوه بر این روایت تاریخی برای مورخ مسئولیتی را موجب میشود که در روایت یک داستان از نقال یا راوی انتظار چنین مسئولیتی نمیرود. راوی یک داستان میتواند برای رفع کسالت یا جذابیت داستان خود، نکاتی را مهم و نکاتی را کم اهمیت جلوه دهد اما مورخ نمیتواند چنین بازی آزادانه ای را در روایت تاریخی انجام دهد. مورخ نیز تمام جزئیات را بیان نمیکند و جزئیاتی را بیان میکند که از نظر وی اهمیت دارند اما دست او در تغییر روایت، آن همه باز نیست و او نمیتواند برای جذابیت کار خود چیزهایی را از تخیّل خود به واقعه تاریخی اضافه کند اما میتواند واقعه را به گونه ای روایت کند که اندکی از کسالت آن کاسته شود. داستان نویس اصولا علاقۀ چندانی به بازنمایی شکل ظاهری واقعیت ندارد و هدف از آفرینش داستان هنری این نیست که عکسی از واقعیت ارائه شود. نویسنده ضمن جذب مفاهیم و تاثیرات برآمده از واقعیت دنیای نامرئی و درونی شخصیتهای داستان خود تجربهها و جهان بینیهای آنها را بازتاب میدهد. مثلا شخصیت هنری استاد ماکان در رمان چشمهایش، اثر بزرگ علوی در اثر الگو برداری از شخصیت نویسنده به عنوان هنرمندی مبارز بوجود آمده است. تفاوت تاریخ و داستان واقع گرا در کاربرد عناصر 1 – شروع: در داستان معمولا سه نوع شروع داریم: الف توصیفی: با توصیف یک منظره یا صحنه داستان شروع میشود. مانند داستان «سگ ولگرد» اثر صادق هدایت که این گونه با توصیف محیط زندگی مردم ورامین آغاز میشود. «چند دکان کوچک نانوایی، قصابی، عطاری، دو قهوه خانه و یک سلمانی که همۀ آنها برای سد جوع و رفع احتیاجات خیلی ابتدایی زندگی بود، تشکیل میدان ورامین را میداد. میدان و آدمهایش زیرخورشید قهار، پنج سوخته، نیم بریان شده، آرزوی اولین نسیم شب را میکردند، آدمها، دکانها، درختها و جانوران از کار وجنبش افتاده بودند» (هدایت، 1321 : 9). ب گفتگو: داستان با گفتگوی دو نفر یا با تک گویی درونی آغاز میشود. بنگرید به شروع داستان «به آنها بگو مرا نکشند» اثر خوان رولفو (Xan Rulfo) «به آنها بگو مرا نکشند، خوستینو! برو به آنها بگو. محض رضای خدا! به آنها بگو. از تو خواهش میکنم محض رضای خدا به آنها بگویی.» «نمیتوانم آنجا گروهبانی هست که نمیخواهد چیزی از تو بشنود». «کاری بکن به حرفت گوش بدهد. عقلت را کار بینداز و به او بگو که ترساندن من دیگر بس است. ترا به خدا به او بگو» . . .(رولفو، 1389: 99). ج صحنهای و حادثه ای: معمولاً داستان با صحنههایی از طبیعت یا رخدادهای نظیر (طوفان، باد، باران، طلوع و غروب و ...) آغاز میشود مثلاً بزرگ علوی در آغاز داستان گلیه مرد از باد و باران فضایی زیبا ساخته است: «باران هنگامه کرده بود. باد چنگ میانداخت و میخواست زمین را از جا بکند. درختان کهن به جان یکدیگر افتاده بودند. از جنگل صدای شیون زنی که زجر میکشید میآمد. غرش باد آواز های خاموشی را افسار گسیخته کرده بود. رشته های باران آسمان تیره را به زمین گل آلود میدوخت. نهرها طغیان کرده و آب از هر طرف جاری بود»(علوی، 1383: 67). داستان نویس معمولاً به یکی از سه شیوۀ بالا داستان را آغاز میکند ولی مورخ معمولا با نام کشوری یا نام شخصی مشهور به شروع تاریخ میپردازد. زیرا یا تاریخ یک کشور یا تاریخ زندگی یک پادشاه را به تصویر میکشد. به عنوان مثال تاریخ بیهقی در بارۀ محمود و مسعود غزنوی است؛ و تاریخ جهانگشا در بارۀ چنگیز و دیگر پادشاهان مغول است. 2- فاعل: فاعل در واقع شخصیت اصلی داستان است که نقش اصلی آن متمرکز کردن فعل است و در واقع به دلیل اعمال و آگاهیاش، روایت بر روی او متمرکز میشود. هر داستان معمولاً یک شخصیت اصلی دارد مثلاً رابینسون کروزوئه شخصیت اصلی داستان «رابینسون کروزوئه» است که تمام داستان حول شخصیت وی میچرخد ولی در تاریخ چنین نیست و شخصیت محوری در تاریخ جایگاهی مثل داستان ندارد. اگر چه در تاریخ نیز ممکن است اعمال یک شخصیت برجسته گردد ولی این برجستگی مثل داستان به منزلۀ تک محوری بودن شخصیت نیست و اعمال دیگر شخصیتها نیز در کنار آن نشان داده میشود. 3- رویدادها: حوادث و وقایع داستان است که در بستر زمانی داستان اتفاق میافتد و نویسنده میتواند آنها را که مقتضی است ابداع کند ولی مورخ نمیتواند دست به ابداع بزند بلکه باید رویداد های موثر را گزینش کند. 4- شخصیت و شخصیت پردازی: اشخاص ساخته شده توسط نویسنده را شخصیت و خلق خوها و بررسی کیفیت روانی، رفتاری و اخلاقی آنها، شخصیت پردازی نام دارد. نویسنده در داستان این قدرت را دارد تا به درون شخصیتها راه یافته، اعمال درونی و اخلاقیات و احساسات آنها را توصیف نماید ولی در تاریخ، مورخ از چنین تواناییای برخوردار نیست و تنها از بیرون به شخصیتها نگاه میکند. 5- توالی: یعنی روند جریان حوادث داستان و پاسخ به سؤال «چه اتفاق میافتد؟». نویسندۀ داستان خالق است و خود جریان حوادث را به هر نحوی که بخواهد میسازد و پیوند های علّی را برای خواننده آشکار میسازد ولی مورخ نخست باید توالی رویدادها را تعیین کند (نه ابداع). زیرا توالی رخدادها در تاریخ واقعی است نه ابداعی و ساختگی. همان گونه که مشاهده میکنیم داستان و تاریخ علاوه بر شباهت در برخی عناصر تفاوتهایی نیز با یکدیگر دارند.
نتیجه داستان و تاریخ، هر دو از عنصر روایت استفاده میکنند، یکی از مهمترین کارکرد های روایت این است که در هر هنری اعم از تاریخ و داستان جریان امور را به پیش میبرد. مورخ برای بیان وقایع گذشته و داستان نویس برای پیش برد پیرنگ و درونمایه از روایت استفاده میکنند. علاوه بر روایت، حقیقت مانندی، گفتگو، کشمکش و صحنه سازی نیز از عناصر مشترک بین داستان و تاریخ است. استفاده از عنصر حقیقت مانندی بسته به نوع داستان متفاوت است، داستانهای واقع گرا بیشتر و داستانهای خیالی و ذهنی کمتر از عنصر واقعیت استفاده میکنند. وجود عناصر داستانی مذکور، در تاریخ موجب شده است که یک متن تاریخی را به آسانی بتوان به داستان تبدیل کرد. از طرف دیگر تاریخ در اکثر مواقع برای بیان وقایع تاریخی از داستان به عنوان یک ابزار کارآمد استفاده کرده است و دلیل ما برای اثبات این گفته آن است که اگر از یک مورخ بخواهیم دربارۀ یک اتفاق تاریخی یا یک نکتۀ تاریخی توضیح دهد بی شک او داستانی برای ما نقل خواهد کرد. یعنی ناخودآگاه برای بیان وقایع تاریخی از ابزار داستان و روایت پردازی استفاده میکند. داستان هنر است زیرا خالقی دارد که برای بیان آن از عناصری استفاده میکند که دارای قانون و قاعده هستند، یک داستان دارای بخشهای مختلف (فضاسازی، پیرنگ، موضوع، درونمایه، شخصیت پردازی و ...) است به طوری که فقدان هر یک از آنها از کیفیت داستان میکاهد. بنابراین چون داستان با قاعده و قانون هنری ساخته میشود از مقولۀ هنر است ولی تاریخ چون همانند داستان دارای ساختار هنری نیست، (به مثابۀ داستان هنری و با قاعده) به مقولۀ علم تعلق دارد.
پینوشتها 1- قصه خیالی منثور یا منظوم با وقایع غیر عادی و شگفتانگیز. 2- نک: زرین کوب (1361)، 1/ 288 تا 290. 3- نک : فن شعر ارسطو (1343) ترجمة زرین کوب، چاپ دوم | ||
مراجع | ||
الف) کتابها - احمدی، بابک (1387) رسالۀ تاریخ، تهران: مرکز، چاپ اول. - -------- (1378) ساختار وتاویل متن، تهران: مرکز، چاپ چهارم. - ارسطو (1386) بوطیقا، ترجمۀ هلن اولیایی نیا، اصفهان: نشر فردا، چاپ اول. - -------- (1344) فن شعر، ترجمه زرین کوب، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چاپ دوم. - استنفورد، مایکل (1386) درآمدی بر تاریخ پژوهی، ترجمه مسعود صادقی، تهران: سمت، چاپ سوم. - آسابرگر، آرتور (1380 ) روایت و فرهنگ عامیانه، ترجمۀ محمد رضا لیراوی، تهران: سروش. چاپ اول. - آلتون، ج. ر (1386) شیوه تاریخ نگاری، ترجمۀ منصوره اتحادیه، تهران: نشر تاریخ ایران، چاپ اول. - بی نیاز، فتح الله (1390) در جهان رمان مدرنیستی، تهران: افراز، چاپ اول. - بیهقی، ابوالفضل (1383) تاریخ بیهقی، تصحیح علی اکبر فیاض به اهتمام محمد جعفر یاحقی، مشهد: دانشگاه فردوسی مشهد، چاپ چهارم. - تاجبخش، احمد (1376) تاریخ و تاریخ نگاری، تهران: نوید شیراز، چاپ اول. - تولان، مایکل (1386) روایت شناسی: درآمدی زبانشناسی انتقادی، مترجمان، سیده فاطمه علوی و فاطمه نعمتی، تهران: سمت، چاپ اول. - ثروت، محمود (1362) تحریر نوین تاریخ جهانگشای جوینی، تهران: امیرکبیر، چاپ اول. - خطیب رهبر، خلیل (1387) تاریخ بیهقی، تهران: مهتاب، چاپ دوم. - رابرتز، جفری (1389) تاریخ و روایت، ترجمۀ جلال فرزانه دهکردی، تهران: دانشگاه امام صادق، چاپ اول. - رولفو، خوان (1389) دشت سوزان، ترجمه فرزانه طاهری، تهران: ققنوس، چاپ دوم. - زرین کوب، عبدالحسین ( 1361) نقد ادبی، تهران: امیرکبیر، چاپ سوم. - ساچکوف، بورس (1362) تاریخ رئالیسم، ترجمۀ محمد تقی فرامرزی، تهران: تندر، چاپ اول. - علوی، بزرگ (1383) گیله مرد، تهران: نگاه، چاپ سوم. - مارتین، والاس (1382) نظریه روایت، ترجمۀ محمد شهبا، تهران: هرمس، چاپ اول. - مکوئیلان، مارتین (1388) مجموعه مقالات روایت، ترجمۀ فاتح محمدی، تهران: مینوی خرد، چاپ اول. - میرصادقی، جمال (1376) عناصر داستان، تهران: سخن، چاپ سوم. - -------- (1387) راهنمای داستان نویسی، تهران: سخن، چاپ اول. - هدایت، صادق (1321) سگ ولگرد، تهران: جاویدان، چاپ اول.
ب) مقالات - پاینده، حسین (1384) «تاریخ به منزله داستان»، نامة فرهنگستان، ش 27: 157-143. - حری، ابوالفضل (1384) «داستان و متن: ساختار روایی در ادبیات داستانی و فیلم»، کتاب ماه ادبیات و فلسفه، ش 97: 65-60. - دانینگ، ویلیام (1381) «حقیقت و تاریخ»، ترجمه عزت الله فولادوند، مجلۀ فرهنگ و هنر، ش 23: 26-7. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 8,227 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,156 |