تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,640 |
تعداد مقالات | 13,343 |
تعداد مشاهده مقاله | 29,972,435 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 11,995,492 |
ابن واضح یعقوبی (م284ق) و آثار او در میراث مکتوب | ||
پژوهش های تاریخی | ||
مقاله 5، دوره 4، شماره 1، خرداد 1391، صفحه 77-94 اصل مقاله (246.59 K) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
نویسنده | ||
حسین عزیزی* | ||
استادیار دانشگاه اصفهان | ||
چکیده | ||
احمد بن ابی یعقوب اسحاق بن واضح یعقوبی اصفهانی مصری (م284ق) از بزرگترین و پیشگام ترین دانشمندان «موالی» است. او را میتوان معلم و پدر جغرافیای اسلامی و تاریخنگاری جهانی با ویژگیهای عقل گرایانه دانست. گرایش دینی- مذهبی و وسعت تسلط علمی او در حوزه تاریخ، جغرافیا، شعر و نجوم و گیاه شناسی و مطالعات اجتماعی، وی را بر صدر طبقة دانشمندان بنام اسلامی- شیعی نهاده است. برآیند بسیاری از شواهد و دلایل تاریخی که ظاهراً برای نخستین بار در این گفتار گرد آمده است، باعث تعمیق شناخت ما نسبت به زوایای کمتر شناخته شده شخصیت، منزلت روایی، مذهب، منابع و مشایخ، جایگاه تاریخی، سیاسی و آثار علمی او خواهد شد. کناره گیری خاندان یعقوبی از مرکز خلافت شرقی و سکونت آنان در آفریقا را میتوان یکی از دلایل غفلت مورخان و رجال شناسان و فهرست نویسان از یعقوبی دانست. با وجود این، در کتابهای تاریخ و البلدان او میتوان شواهد فراوانی مبنی بر تشیع دوازده امامی وی یافت. پس از یعقوبی که در کتابش، البلدان به برخی ویژگیهای خاندان و نیز آثارش اشاره کرده است، ابن یونس مصری، مسعودی و ابوعمرکِندی سه مورخی هستند که در قرن چهارم به کتابهای وی اشاره کردهاند. حموی نیز در سده هفتم از مطالب آنها را اقتباس کرده و در اثر کم بدیلش، معجم الادباء آورده است. | ||
کلیدواژهها | ||
ابن واضح؛ یعقوبی؛ روایات؛ منابع؛ تاریخ یعقوبی؛ البلدان یعقوبی | ||
اصل مقاله | ||
شخصیت یعقوبی یعقوبی معاصر سه مورخ بزرگ، ابن قتیبه دینوری (276-213ق)، ابوحنیفه احمد بن داود دینوری (م282ق) و احمد بن یحیی بلاذری (م279ق) است. او از مورخان و جغرافى شناسان بزرگ اسلامى در عصر عباسى به شمار میرود و در جغرافیا همان بزرگى و تقدم را داراست که در تاریخ. مىتوان او را معلم و پدر جغرافیاى جهانی در اسلام دانست چنان که در تاریخنگاری جهانی نیز پیشگام است (جعفری، 1400 :199). وی علاوه بر تاریخ و جغرافى، در علم نجوم و گیاه شناسی نیز تسلط کافى دارد و به آنها علاقهمند است و این علاقه را بویژه در کتاب تاریخ به خوبی میتوان دید.1 یعقوبى شعر را نیز نیک مىسروده و ثعالبى نام وى را با عنوان «احمد بن واضح» در زمره شعراى اصفهان آورده است (ثعالبی،بی تا : 3/349). یاقوت در معجم البلدان(3:1399/248) اشعارى از وى در وصف سمرقند میآورد. مقریزى نیز اشعارى از یعقوبى درباره انقراض طولونی ها نقل کرده است (مقریزی، 1418: 2/136). به نظر می رسد وی تشیع را از نیاکانش به ارث برده است. در کتابهای البلدان و تاریخ یعقوبی نشانههای زیادی دالّ بر تشیع وی میتوان یافت اما با وجود این، وی در هیچ یک از منابع تراجم و رجال و فهرست شیعی شناخته شده نیست. شاید کنارهگیری خاندان یعقوبی از مرکز خلافت و سکونت آنان در غرب اسلامی، یکی از دلایل غفلت مورخان و رجال نویسان عراق و شرق اسلامی از سر گذشت وی باشد. چنانکه همین نکته میتواند یکی از دلایل توجه مورخان غرب اسلامی به اوست. ابن یونس مصری (م347ق) برای نخستین بار، در تاریخ خود (2:1421/20) از وی با عنوان « ابوجعفر احمد بن اسحاق بن واضح بن عبدالصمد بن واضح عسّال» و بدون اشاره به کتابهایش نام میبرد. هم زمان با ابن یونس، مسعودی (د345ق) در مروج الذهب (1:1409/24)، از کتاب تاریخ احمد بن ابی یعقوب مصری که حاوی اخبار عباسیان و غیره است یاد . ابو عمرکندی مصری(م387ق) نیز چهار دهه پس از او در کتاب تاریخ، به نام و آثار وی اشاره کرده که گزارش آن در معجم البلدان حموی (2:1399/557) آمده است. پیش از حموی، ابن ماکولا (م475ق) در الاکمال (بی تا: 7/ 329) و سمعانی (م562ق) در الانساب (4:1977/189) به گزارش ابن یونس توجه کردهاند. عقیلی (د322ق) در کتاب الضعفاءالکبیر (4:1418/94)، مستقیماً روایتی از احمد بن اسحاق بن واضح نقل می کند که در آن، سعید بن ابی مریم مصری، از مشایخ احمد است. ابن یونس نیز از این شیخ یاد کرده است. گزارش مفصل آثار او را برای نخستین بار در کتابهای حموی میتوان دید و چنانکه اشاره شد، اساس آن نیز تاریخ ابوعمر کِندی مصری (387-268ق)2 است. او در کتاب معجم الادباء (2/557) با استناد به ابوعمرکندی، نام وی را «احمدبن ابی یعقوب اسحاق بن جعفر بن وهب بن واضح» ذکر کرده و با استناد به گزارش کندی، از کتابهای یعقوبی یعنی التاریخ الکبیر، اسماءالبلدان، مشاکله الناس لزمانهم و کتاب فی اخبار الامم السابقه نام برده است. افزون بر این، در معجم البلدان (2:1399/ 355 و3 / 248) نیز دو گزارش جغرافیایی درباره سمرقند ومعادن مصر از«احمد بن واضح» نقل کرده است. اگرچه گزارش نویسندگان از نیکان و خاندان ابن واضح، باتسامحاتی همراه است اما به یقین، وی چنان که خود در البلدان ( یعقوبی، 2002: 54) میآورد، احمد بن ابی یعقوب بن واضح است؛ علی بن ابی محمد أنماطی نیز که در شوال سال607 ق کتاب البلدان را استنساخ کرده است، نویسنده کتاب را «ابن ابی یعقوب بن واضح» نامیده است (یعقوبی،201:2002). بر همین اساس، ابن عدیم (د660ق) در بغیه الطلب فی تاریخ حلب ( ابن عدیم، بی تا: 1/ 107،132،134) یک جا از ابن واضح کاتب و جای دیگر از احمد بن ابی یعقوب بن واضح، نویسنده کتاب البلدان نقل می کند و ظاهراً هر دو را یکی می داند. جمال الدین قِفطی (م624ق) نیز در کتاب اِنباه الرواة (قطفی،14241: 288) یک گزارش از احمد بن ابی یعقوب بن واضح کاتب آورده است. احمد بن حسین بن احمد بن علی نهدی اشتی،کاتب تاریخ یعقوبی نیز از نویسنده کتاب با عنوان «ابن واضح کاتب عباسی» یاد کرده است (یعقوبی، 1358 :2 /512). همین نام و نشان را در کتاب ابن شادی (زنده در520) یعنی مجمل التواریخ و القصص نیز میتوان یافت. او که به ظاهر، در میان نویسندگان حوزه شرق اسلامیبرای نخستین بار به کتاب تاریخ وی دست یافته و بدان استناد کرده است، در از تاریخ «احمد بن ابی یعقوب بن واضح الکاتب» یا «احمد بن یعقوب بن وهب بن واضح »و یا «احمد بن ابی یعقوب» درباره مادران پیامبر، مراسم غسل و کفن و دفن پیامبر، کسانی که به پیامبر شباهت دارند، تاریخ لقب گرفتن عمر بن خطاب به امیر المومنین، حوادث فتح نهاوند و کشته شدن طلحه به دست مروان در جنگ جمل نقل می کند (نک:ابن شادی: بی تا: 289،278،271،261، 259، 229). این نقل قول ها را میتوان در تاریخ یعقوبی (1358: 2/ 182،150،122،117،114 ) نیز مشاهده کرد. همانگونه که اشاره شد، تفاوت جزئیات نام ابن واضح در کتاب ابن شادی نیز نشانه وحدت مُسمّی است و تا اینجا در هیچ گزارشی از لقب «یعقوبی» برای ابن واضح استفاده نشده است. ابوعبید عبدالله بن عبدالعزیز بکری اندلسی (م447ق) در کتاب المسالک و الممالک گزارشی درباره عفاف کوفیان از یعقوبی نقل می کند ( بکری، 1992: 428) و مقریزی نیز (م845ق) در کتاب المواعظ و الاعتبار فی خطط مصر(1:1418 /391، 457) گزارش اخبار فرما و فیوم مصر را به نقل از وی میآورد . حمیری (م900ق) نیز در کتاب الروض المعطار (302،351،385،405،441:1984) بیشترین نقل را با عنوان «قال یعقوبی»، از کتاب جغرافی میآورد و در جاهای دیگر همین کتاب (:1984، 257،177، 150،134، 129، 74) با عناوینی چون« قال بن واضح»، و« قد عدّ ابن واضح الکاتب»، و « قال احمدبن ابی یعقوب بن واضح الکاتب » از وی یاد می کند. نام ها و القابی از قبیل ابن واضح کاتب یا ابن ابی یعقوب و یا یعقوبی را نیز میتوان در ملحقات کتاب البلدان (یعقوبی،217-202). که ظاهراً توسط جوینبول افزوده شده است مشاهده کرد.3 برای همگان روشن است که لقب یعقوبی در تاریخ و جغرافیا، برای هیچ نویسنده و مورخ دیگری به جز ابن واضح بن ابی یقعوب شناخته شده نیست. بنابراین، میتوان گفت که این لقب برای این واضح، سابقه طولانی دارد (قس: یعقوبی، 1356: 13). احمد بن فقیه همدانی (م365ق) و معاصرش ابوعبدالله حمزه بن حسن اصفهانی (م360ق)، از او با عنوان «احمد بن واضح اصفهانی» نیز یاد کردهاند. بنا بر نقل ثعالبی،حمزه اصفهانی وی را در شمار شعرای اصفهان و شعرایی که از آنجا به کرخ بغداد انتقال یافتهاند دانسته است (ثعالبی، 1403 :3 /349). 4 ابن فقیه چنین نقل می کند که وی مدت زیادی در ارمینیه به سر برده و برای پادشاهان و فرمانروایان آنجا کتابت کرده است (ابن فقیه، 1416 : 56) و از این رو، وی را کاتب نیز نامیدهاند. بر اساس آنچه گفته شد، نام وی احمد بن ابی یعقوب اسحاق بن واضح یعقوبی اصفهانی5 مصری (م284ق) است و از موالی بنی هاشم، تیره بنی عباس به شمار میآید. نیاکانش از اصفهان به بغداد رفتهاند اما گویا وی در مصر زاده شده و بخش اعظم حیات اجتماعی و علمی خود را در آنجا گذرانده و در منابع غرب اسلامی نیز به مصری شهرت یافته است. از زادگاه و سالزاد یعقوبی اطلاعی در دست نیست اما از تعابیر وی درباره اقامتگاه نیاکانش، بغداد در کتاب البلدان: « و لأن سلفی کانوا القائمین بها، و احدهم تولى أمرها، و لها الاسم المشهور و الذکر الذائع» (یعقوبی،14:2002)، به ظن قوی میتوان چنین حدس زد وی که در بغداد زاده نشده (قس:جعفریان، 1376: 154؛ منتظری مقدم،1382 :209) و شاید به همین سبب، کسی او را بغدادی ننامیده است. به احتمال زیاد، با آمدن واضح به مصر و مغرب، همه فرزندان وی به آنجا آمدهاند و پس از قتل وی ( 169ق) به دستور هادی عباسی، کسی از آنان به بغداد باز نگشته است (نک: طبری، 1403 :6 /416؛ ابن اثیر، 1965 :6 /93). البته خطیب بغدادی به نقل از ابن ثلاج، از شخصی با عنوان ابوالحسن عبدالله بن احمد بن واضح از اهل صافیه، شهرکی در نزدیکی نعمانیه عراق در اواخرنهروان یاد می کند که به سال 344ق در منطقه بغداد به انجمن آنها درآمده و روایاتی نقل کرده است (خطیب، 1997 :9 /397) احتمال میرود این شخص، فرزند یعقوبی باشد اما این نقل نیز نمیتواند شاهدی بر تولد ابن واضح در بغداد باشد. در هرحال، چنانکه گفتیم انزوای خاندان واضح درغرب اسلامی سبب شده است تا در میراث مکتوب شرق اسلامی، بویژه در آثار شیعه اطلاعاتی دربارة یعقوبی نباشد. سال وفات یعقوبی : عبارتی در کتاب البلدان یعقوبی به حیات وی در سال278ق دلالت دارد. در این عبارت چنین آمده است که از سال ساخت شهر«سُرّمن رأی» (سامرا) به سال223ق تا لحظه نگارش این مطلب، 55 سال گذشته است (یعقوبی، 2002: 69و51). پیش از این، از دو منبع نزدیک به زمان وی نقل کردیم که او به سال284ق در گذشته است. این تاریخ را مورخان متأخر نیز مورد تأکید قرار دادهاند. اما مقریزی با استناد به سخنی از خود یعقوبی، تلویحاً به اثری از وی که در سال292 (اثنین و تسعین و مأتین) تدوین شده و محتمل است همین کتاب البلدان باشد، اشاره می کند (نک: مقریزی، 1418 : 2 /142). در ملحقات البلدان (یعقوبی، 217:2002) عبارت مقریزی با اندکی تصرف و بدون ذکر مأخذ، نقل شده است. بر این اساس باید گفت که تدوین کتاب البلدان در سال 292 یا پس از آن پایان یافته و یعقوبی نیز پس از سال 292 در گذشته است این در حالی است که کتاب بنا به قول خود نویسنده، در سال278 در حال تدوین بوده است و بعید به نظر میرسد که سنوات تدوین کتاب تا سال 292 به طول انجامیده باشد (قس: امین، بی تا : 3 / 2020؛ آیتی، 1356 :13) . بنابراین، میتوان گفت که گزارش شاذّ مقریزی در سده نهم هجری نمیتواند در قیاس با گزارش معاصران یعقوبی و دیگر مورخان متقدم که سال وفات وی را 284 ذکر کردهاند، قابل قبول باشد. در میان نیاکان و دیگر خاندان یعقوبی، کسی به جز واضح شناخته شده نیست. یعقوبی در کتاب البلدان (14:2002)، بغداد را به دلایلی چند از همه شهرها برتر دانسته است. از جمله آنکه بغداد نخستین پایتخت بنی هاشم و نیز اقامتگاه خاندان وی بوده است. وی سپس یادآوری می کند که یکی از نیاکانش از کارگزاران بغداد بوده و مشهور و شناخته شده است.6 آنگاه در جای دیگری به نقش واضح در سرپرستی بخش باب الکوفه تا باب الشام و شارح انبار تا محله حرب بن عبدالله در بغداد و نیزسهم مناطق مسکونی وی و خاندانش از آن شهر و اینکه او از موالی منصور (حک: 158-138ق) بوده است اشاره می کند. بر(یعقوبی، 2002: 38 و30) این اساس و با توجه به گزارش های پیشین، واضح نیای سوم یعقوبی و از موالی عباسیان بوده که در جریان جنبش و استقرار دولت آنان از ایران به بغداد کوچ کرده است. طبری نیز در تاریخ الامم (1403: 6/ 317،319،373،392) به ولای او با منصور و مهدی عباسی اشاره دارد. هر چند ابن اثیر در الکامل (6:1965 /93) و ابن تغری بردی (بی تا: 2 /40) واضح را در اصل، مولای صالح فرزند منصور می دانند اما شاید سخن ابن ماکولا (بی تا: 7 /329) دقیق تر باشد که او از موالی صالح بن علی بن عبدالله بن عباس بوده است.
مذهب و منزلت روایی یعقوبیبا این که تردیدی در تعلق خاطر خاندان واضح به عباسیان نیست و آنان از موالی عباسیان به شمار میروند اما واضح جان خود را برسر باورهای شیعیاش نهاد و بدین ترتیب تشیع خود و خاندانش را علنی ساخت. زمانی که واضح عامل دیوان برید مصر بود، ادریس بن عبداللّه بن حسن بن حسن را که از واقعه فخ 7(169ق) جان به سلامت برده، رهسپار مصر شده بود، به مغرب زمین فرستاد. ادریس به سرزمین طنجه رسید و در شهرى به نام «ولیل» اقامت گزید و مردم را به سوی خود دعوت کرد و بربری ها دعوت وى را پذیرفتند. هادى عباسى به جرم حمایت واضح از ادریس بن عبداللّه علوى، وی را که از شیعیان علی (ع) و به قولی از رافضیان بود، در همان سال گردن زد و به دار آویخت (طبری، 1403 : 6 /416؛ ابن اثیر،1965 : 6 /93). یعقوبى در ذیل خلافت هادى، به خروج حسین بن على بن حسن بن علی بن ابی طالب(ع) و شهادت وی در فخ و گریختن دایى وى، ادریس بن عبداللّه به مغرب و غلبه وى بر شهر فاس اشاره می کند اما از کمک واضح به ادریس و نجات وی از چنگال عباسیان چیزى نمی نویسد (نک: یعقوبی،1358 :2 /405) چنانکه به تشیع خاندانش نیز هیچ اشارهای ندارد. به نظر می رسد یعقوبی در کتابهایش کوشیده است تا گرایش مذهبی اش را پوشانده در پس ملاحظاتی به نمایش بگذارد. این ملاحظات عبارتند از: اشاره نکردن به نحوه درگذشت امام کاظم(ع) و قتل ابومسلم و جد سومش واضح به دست عباسیان (نک: یعقوبی، 1358 :2 / 414،405،326)، کتمان شهادت امام علی بن موسی الرضا (ع) به دست مأمون،توصیف های تمجید آمیز از خلفای عباسی با عنوان امیرالمومنین و تعبیری مانند تعبیر بلاذری، از دولت عباسیان با عنوان «دولت مبارکه عباسیه» (نک: یعقوبی، 1422 : 154و153 ،143،141،137). با وجود این، احتمال اندک نیز مطرح است که او بدون توجه به خشونت عباسیان نسبت به شیعیان بویژه نسبت به نیای بزرگش واضح، از سر اعتقاد و دلبستگی به تمجید آنان پرداخته باشد. بر همین این اساس، یعقوبی اخباری از عباسیان را بر ملا کرده است که دیگران شهامت ذکر آن را نداشتهاند (جعفری، 1400 :156). نشانههای تشیع یعقوبی را میتوان در مواردی چند مشاهده کرد: تعظیم نام علی بن ابی طالب باعبارت «علیه السلام» و مانند آن (یعقوبی، 1422 : 127و124)، استناد به منابع و روایات تاریخی اهل بیت (ع) و راویان شیعی (یعقوبی، 1358 :2 /6)، توجه بی سابقه به تاریخ فکری و اجتماعی و سیاسی شیعه و اهل بیت (ع) از قبیل سخنرانی پیامبر (ص) در عرفه و مکه پیرامون ثقلین، ابلاغ ولایت علی بن ابی طالب (ع) در بازگشت از موسم حج در غدیرخم (یعقوبی،1358 :2 /113-109)، اشاره به حوادث سقیفه و تمایلات علوی موجود در آنجا و نیز برخی حوادث بعدی (یعقوبی، 1358: 2/ 127-123). ادبیات وی و نیز شرحی که دربارة تاریخ سیاسی و فکری ائمه اهل بیت از امام علی(ع) تا امام هادی(ع) ارائه می دهد (یعقوبی، 1358: 2/ 225-178،243-،214،305-484،254،241)، برامامی و اثنی عشری بودن وی دلالت دارد. براین اساس باید سخن بروکلمان را درباره اینکه یعقوبی پیرو شاخه «موسویه»8 از شیعه امامیه است ناتمام دانست (بروکلمان، بی تا: 4 /236). جانبداری تلویحی وی از برخی جنبش های علویان مانند نهضت زید بن علی بن حسین (ع) و جنبش یحیی بن عمر بن زید بن علی بن الحسین بن علی (ع) در کوفه به سال249ق و قتل او به دستور محمدبن عبدالله بن طاهر نیز حاکی از چنین تمایلاتی است. یعقوبی می نویسد هنگامی که سربریده یحیی در پیش روی محمد در بغداد قرار گرفت و مردم بر وی واردمیشدند و تهنیت می گفتند، مردی از بنی هاشم که در آنجا بود گفت: آنان در حالی به تو شادباش می گویند که اگر بر پیامبر (ص) وارد میشدند تعزیت می گفتند (یعقوبی،1358 :2 /497، و نک: طبری، 1403 :7 /424). تا آنجا که نگارنده بررسی کرده است هیچ رجال شناس و مورخی، یعقوبی را به ضعف متهم نکرده است؛ حتی عقیلی (م322ق) که در معرفی ضعفای رجال حدیث، کتاب نوشته است او را از مشایخ خود می داند و تلویحاً او را تأیید می کند ( عقیلی،1418 :4، /94). ابن حبان بُستی (م354ق ) نیز کتابی به فهرست راویان ضعیف اختصاص داده است اما از احمد بن واضح به عنوان مشایخ روایتی خود یاد می کند و او را در شمار ضعیفان نمیآورد (ابن حبان، بی تا: 1 /78). وی معتقد است در صورتی که درباره شخصی هیچ نشانهای دال بر ضعف وی به دست نیاید باید او را مورد وثوق دانست (ابن حبان،1393 :1 /13). بر این اساس و با توجه به جهد و اجتهاد کم نظیر و دقیق یعقوبی در گردآوری مواد تاریخ و اخبار و معارف که از کتاب تاریخ و البلدان وی پیداست، میتوان گفت که وی بی شک از مورخان معتبر و قابل وثوق سده سوم هجری است.
کتابهای یعقوبیهرچند نام وی در تاریخ ابن یونس (م347ق)، و کتابهای ابن ماکولا و مِزّی به عنوان راوی آمده (ابن یونس 1421 : 2 /22 ؛ ابن ماکولا، بی تا : 7 /47،329؛ مزی،1413 : 10 /393) و عقیلی نیز او را در شمار مشایخ خود آورده و یک روایت از او نقل کرده است (عقیلی،1418 : 4 /94) اما ظاهراً مسعودی (م346ق) است که نخستین بار از کتاب وی درباره تاریخ عباسیان و دیگر موضوعات یاد کرده است (مسعودی، 1:1409/24). شاید این کتاب، همان الکتاب الکبیر باشد که قفطی (م624ق) وفات مازنی به سال 236 را از آن نقل می کند (قفطی،1424 :1 /288) ویاقوت حموی به نقل از ابوعمرمحمدبن یوسف کندی (م. بعد از355ق) از آن و از کتابهای أسماء البلدان وکتاب کوچکی درباره تاریخ ملل پیش ازاسلام و کتاب مشاکله الناس لازمانهم نام میبرد و او را دارای تصانیف زیاد می داند (حموی،1414 : 2 /557). ابن عدیم (م 660ق ) نیز از کتاب البلدان بارها یاد کرده و نقل می کند (بغیه الطلب،1 / 134،107،137). یعقوبی خود نیز از برخی مکتوباتش یاد کرده است. او پس از ذکر نامه طاهر بن حسین درباره پیروزی وی بر سپاه امین و پس از اشاره به فتح نامه مفصلی که وی نوشته و به نزد مأمون فرستاده است، یادآوری می کند که این فتح نامه را در کتابی مستقل آورده است : «جعلناه فی کتاب مفرد» (یعقوبی،1358 :1 /442). برخی از این کتاب با عنوان «تاریخ طاهریان» یاد کردهاند که سیاق و ظاهر عبارت یعقوبی با آن سازگار نیست (قس: منتظری مقدم، 1382 :211،220). یعقوبی در البلدان (160،191:2002) از دو کتاب دیگر با عنوان کتاب اخبار بلاد الروم و فتح افریقیه و اخبارها نام میبرد که اثری از آنها نیست و در منابع بعدی نیز هیچ نقلی از آنها دیده نمیشود. آقا بزرگ تهرانی از کتابی با عنوان مقتل الحسین یعقوبی نام میبرد که سید مجتبی حسن کامون پوری به زبان اردو ترجمه و به سال 1370هجری در هند چاپ کرده است (تهرانی،1983 :23-22). چنین اثری برای یعقوبی شناخته نشده است و اکنون نیز در دسترس نیست. شاید نامبرده بخش مقتل تاریخ یعقوبی را به طور مستقل ترجمه ومنتشر کرده است. در ملحقات کتاب البلدان نیز ازکتاب المسالک و الممالک یعقوبی نام برده شده و مطالبی از آن درباره مساجد بصره نقل گردیده است. این کتاب هرچند در فهرست حموی نیامده است اما اشاره یعقوبی به کتاب دیگر خود در جغرافیا (نک: یعقوبی، 1422 : 203) و نیز استناد شریف ابوعبدالله ادریسی (555-493 ق) به صاحب المسالک و الممالک (نک:ادریسی 1409 :1 / 383) و نیز استناد ابوالفداء شامی(م732ق ) 9به او (نک: جعفری،1400 :44 ؛عاصی،1413 : 56) انتساب چنین کتابی به یعقوبی را تقویت می کند اما استناد آنان به احمد بن ابی یعقوب، به عنوان صاحب کتاب المسالک و الممالک، احتمال وحدت مسمای کتاب البلدان و کتاب المسالک و الممالک را تقویت می کند. زیرا هر نویسندهای به کتاب معروفش منتسب میشود و کتاب معروف جغرافی یعقوبی، چیزی جز البلدان نیست. از این کتاب به نام های دیگری نیز یاد شده است. نقل قول های فراوان شهاب الدین نویری مصری (م733ق) با واسطه کتاب جیب العروس محمد بن احمد تمیمی (م. ح.380ق) از یعقوبی درباره گیاهان و روغن های معطر و عرقیات نیز باید مستند به همین کتاب باشد (نک: نویری،1423 :12 / 25-20 ؛81-37 ).
1-3. کتاب البلدان / مختصر اخبارالبلدانیعقوبی از سرفروتنی، نام کتابش را مختصر اخبارالبلدان نهاده است (یعقوبی،1422 :10). و البته این نام، گویاتر و صحیح تر از نام اسماء البلدان است که برخی نام اصلی کتاب وی پنداشتهاند (نک: 1414 :2 /557؛ جعفری، 1400 :42) . مقدمه وی در این کتاب و نیز ضمائم آن و دیگر نقل هایی که در کتابهای متأخر دیده میشود، نشان می دهد که این کتاب حاوی مطالب بسیار و اخبار ارزشمند به دست آمده از مطالعات و تحقیقات کتابخانهای، استقرائی و شفاهی وی بوده است. افزودههای متأخر کتاب البلدان و بی نظمی های موجود در مباحث مربوط به ربع شمالی که در آن به ربع غربی جهان اسلام، یعنی شام، آفریقا و اندلس پرداخته شده و از اخبار شمال و روم به کلی غفلت شده است، و نیز افتادگی که بلافاصله پس از چند خط محدود در ذیل خبر بصره و خبر روم دیده میشود آنگاه پیگیری اخبار روم به کتاب دیگری ارجاع می گردد (نک: یعقوبی، 1422 : 160) و نیز برخی افتادگی های دیگر (نک: یعقوبی، 1422 :98 ) نشان می دهد که همه مباحث مربوط به ربع شمال عراق یعنی جغرافیای روم و نواحی اطراف آن ونیز اخبار هند و بخشی از اطلاعات شرق اسلامی از کتاب حذف شده است (قس: یعقوبی،2536 :15). اینکه در چه زمانی این اتفاق افتاده معلوم نیست اما با توجه به این که علی بن ابی محمدبن علی انماطی (زنده در607ق) کاتب البلدان، اشارهای به کاستی و افتادگی نمی کند و نیز با توجه به نقل قولی که بکری و حمیری (م900ق ) در باره کوفه از یعقوبی آوردهاند و این اقوال، در کتاب البلدان فعلی نیست (نک:بکری،1992 :428؛ حمیری،1948 :106)، میتوان حدس زد که افتادگی های کتاب از قرن دهم به بعد روی داده است. در هرحال این کتاب از قرن ششم تا سده نهم در اختیار نویسندگان و جغرافی دانان شرق وغرب اسلامی، مانند حموی (نک: حموی،1399 :1 /11،161)، جمال الدین و طواط (م 718 )صاحب کتاب مناهج الفکر و مباهج العبرکه در ملحقات کتاب البلدان( ص203) نام برده شده و نیز در اختیار ابن عدیم صاحب کتاب بغیة الطلب (1 / 74،129،132-134،138،143،150،170 و257) و مقریزی صاحب خطط مصر (1 /391،457 ) بوده است. متأسفانه کتاب البلدان فعلی مشخصات سندی و کتاب شناختی ندارد. در چاپ های عربی موجود نیز هیچ کس توضیحی در باره نسخه خطی و سند آن نداده است هم اکنون دو نسخه از این کتاب در کتابخانههای اروپایی موجود است؛ یکی نسخهای است که مُخ لینسکی10، خاورشناس روسی بدان دست یافته و الآن در مونیخ نگهداری میشود و دیگری نسخهای است که در حوزه إف. کِرن11 بوده و الآن در برلین نگهداری میشود. (بروکلمان، بی تا :4 / 237؛ جعفری،1400: 42). از نقل قول هایی که نویری با واسطه کتاب محمدبن احمد بن سعید از یعقوبی دارد (نک: نویری، 1423 :12 / 23-20و37 )، میتوان حدس زد که شیوه اخذ و اقتباس اخبار، در جغرافیا نیز إسنادی و شفاهی بوده است.12 به احتمال، همه کتاب البلدان و حتی کتاب تاریخ یعقوبی، با چنین إسنادی به دست متأخران رسیده است که سلسله سند کتاب تدریجا در نسخههای بعدی افتاده است. خود یعقوبی نیز گاهی برخی مطالب کتاب البلدان را با همین روش و باعنوان «حدثنی» گزارش کرده است (نک: البلدان، 2536: 197). محمدبن احمدبن سعید یاد شده نیز، کتاب جغرافیایی یعقوبی و نیز برخی مطالب آن را به همین شیوه، با واسطه پدر وجدش سعید نقل می کند. بنابراین کتاب یعقوبی با واسطه احمد و پدرش سعید در اختیار محمد بوده است. در هر حال، به جز نقل قول هایی از این دست، سلسله سند و مشخصات کتاب شناختی کتاب البلدان روشن نیست جز این که نسخهای از آن توسط علی بن ابی محمد انماطی در سده هفتم استنساخ شده است. جوینبول ملحقاتی از اقوال یعقوبی بر کتاب البلدان افزوده اما نامی از منابع این نقل قول ها نبرده است (نک: یعقوبی،2536: 218-201)، چنان که برخی از اقوال را نیز ناتمام آورده است (قس: یعقوبی، 2536: 203 و ادریسی،1409 :1 /383). در هرحال، بخشی از این اقوال را میتوان در منابع موجود جستجو کرد. از باب نمونه، ظاهرا مطالب مربوط به عطریات را از نویری گرفته است. نویری بیش از 60 صفحه از کتاب خود را (نک: نویری،1423 :12 /81-20) به نقل از کتاب جیب العروس محمدبن احمد بن سعید تمیمی آورده است که در ضمن آن بسیاری از اقوال یعقوبی نیز دیده میشود. بخشی از نقل قول های ملحقات مانند اخبار واشعار یعقوبی درباره آل طولون را میتوان در خطط مقریزی (2 /136،142 ) مشاهده کرد. او گزارش ناقصی از یعقوبی درباره مساجد بصره را نیز از نزهه المشتاق ادریسی گرفته است. صفت منظوم سمرقند در ملحقات را نیز میتوان در معجم البلدان (3/ 248) مشاهده کرد. هرچند یعقوبی را به اعتبار پیشینه سکونت وی و نیاکانش در مصر، مصری لقب دادهاند؛ اما مقایسه مواد شرق اسلامی با آن چه که درباره غرب اسلامی در هر دو کتاب تاریخ و کتاب البلدان آمده است، تعلق شرقی به ویژه بغدادی وی را به خوبی نشان می دهد. شاید برخی به این علت، زادگاه او را بغداد و دوران جوانی اش را در خدمت طاهریان دانسته و گفتهاند که وی در همین زمان، تدوین تاریخ خود تا حوادث سال259 به اتمام رساند (بروکلمان،بی تا: 2/236). خواهیم گفت که منابع عراقی تاریخ یعقوبی، این دیدگاه را تقویت می کند. با وجود این، هیچگاه او را بغدادی نخواندهاند. و اما کتاب البلدان هر چند به غرب اسلامی پرداخته است، اما مواد این بخش قابل قیاس با مواد بخش های دیگر کتاب که حدود سه چهارم آن به بغداد و شرق اسلامی می پردازد، نیست. آن چه که وی درباره بغداد و حتی والیان سیستان وخراسان آورده است (نک: یعقوبی،1422 : 53-11 ؛114-104؛ 147-127) تقریباً دو برابر مطالب غرب اسلامی است. این بخش از کتاب یعقوبی هر چند اطلاعات جامعی از والیان سیستان وخراسان را به دست می دهد؛ اما به نوبه خود، یک استثنا به شمار میرود و از این روی میتواند از وزن جغرافیایی کتاب بکاهد و آن را در ردیف تاریخنگاریهای محلی و حتی تراجم قرار دهد13
2-3. کتاب التاریخاخلاق و ادب پژوهشی یعقوبی از آنجا معلوم میشود که تاریخ خود را نیز مانند کتاب البلدان، کتاب مختصر نامیده است. (نک: یعقوبی،1422 :2 / 6). آن چه مهم است ارزیابی تأثیر این اثر در منابع متأخرتر است و میزان ارجاعات ویاد کردهایی که از آن شده است. پیش از این گفتیم نخستین کسی که از این اثر بزرگ یاد کرده، مسعودی است. او از کتاب تاریخ احمدبن یعقوب مصری که درباره تاریخ عباسیان و جز آنان تألیف شده نام می برد (مسعودی،1409 :1 /24). پس از او ابن شادی همَدانی (زنده در520 ق) در مجمل التواریخ والقصص در صفحات 289،278،271، 261، 259،229 کتاب تاریخ وی یاد و نقل کرده است. این نقل قول ها را میتوان در تاریخ یعقوبی (2 /182،150،122،117،114 ) نیز مشاهده کرد. جمال الدین قِفطی (م624ق) نیز از کتاب کبیر وی و یاقوت حموی (د626ق) از کتاب تاریخ او نام بردهاند. این یادکردها و نقل قول ها نشان می دهد که تاریخ وی برای مورخان و نویسندگان متأخر تا قرن هفتم شناخته شده و مرجع بوده است. ظاهرا در میان کتاب شناسان متأخر، کسی درباره انتساب کتابهای تاریخ و البلدان به وی تردید نکرده است. ( نک: تهرانی،1403 :3 /296؛ بروکلمان، بی تا:237؛ الیان سرکیس، 2 / 1949؛ أمین، بی تا: 3 /203-201؛ بغدادی،بی تا :1 /219؛ جعفری،1400 :41). آن چه که در این تحقیقات، افزون بر توصیفات کتاب شناختی تاریخ یعقوبی میتوان یافت این است که از این کتاب دو نسخه خطی در منچستر و در طوب قبو سرای(توپ قاپی سرای) استانبول موجود است و هر دو مجلد تاریخ یعقوبی به سال 1883میلادی در لیدن به کوشش و با مقدمه هوتسما (Houtsma) چاپ رسیده است. اما متأسفانه در این پژوهشها به اسناد متصل روایت تاریخ یعقوبی و اینکه این کتاب چگونه و به دست چه کسانی به ما رسیده، توجه نشده است. در پایان جلد دوم تاریخ یعقوبی در صفحه 512 به صراحت و با اشاره، نام دو تن از کسانی که در استنساخ کتاب موجود به تاریخ 1096ق دست داشتهاند آمده است. نَسّاخ کتاب أحمد بن حسین بن أحمد بن علی نهدی اَشتی نام دارد. او که نام خود و تاریخ استنساخ کتاب را آورده، از عالم بزرگی که به خواست وی این نسخه را تهیه کرده نام نمیبرد و تنها به القاب و مذهب وی بسنده می کند. هرچند دور از احتمال نیست که لقب سیدی ومولای اشاره به پدر خودش باشد که متأسفانه، شناسایی هیچ کدام از آنان ممکن نشد.14 نسّاخ با اشاره به درخواست آن عالم بزرگ مینویسد: « ... وذلک برسم سیدی ومولای الأکرم النقی التقی، البر الوفی، العالم العامل، العلامة والخیرة من الشیعة الکرام » . نساّخ تلویحاًیاد آور شده است که نسخه موجود، از ابن واضح یعقوبی است، اما این نسخه، همه کتاب وی نیست « ... تَمّ الموجود من تاریخ ابن واضح الکاتب العباسی». بر همین اساس با أمانت کامل، تمامی افتادگی های کتاب را مشخص و جای آنها را سفید گذاشته است. عبارت های که ادامه آنها نقطه گذاری شده وسفید است در بخش تاریخ پیش از اسلام، 15 مورد و در بخش تاریخ اسلام به 17 مورد می رسد. شاید بیشترین افتادگی در مقدمه جلد اول و در قصه آدم است. 15 1-2-3. روش یعقوبی در تاریخنگارییعقوبی از نخستین کسانی است که در گزارش اخبار، روش اِنجازی وغیر إسنادی را درپیش گرفت. هرچند پیش از یعقوبی، نشانههایی از روش حولی در أمثال کتاب المبتدأ و المغازی ابن اسحاق دیده میشود. اما یعقوبی نخستین کسی است که روش موضوعی را به صورت بدیع، کامل و جامع جایگزین روش حولی کرد و البته در ضمن موضوعات، از ترتیب زمانی حوادث غافل نشد. و پس از او مسعودی و دیگران همین روش را در پیش گرفتند. پیش از تاریخ یعقوبی میتوان تاریخ خلیفه را نخستین تاریخ عمومی موجود دانست اما یعقوبی از نخستین کسانی است که تاریخ جهانی به مفهوم کاملش را تدوین کرد و به ویژه به تاریخ فرهنگ ملل غیرعرب مانند چین، یونان و هند توجه بی بدیل نمود (جعفری1400 :70-56). از دیگر ویژگیهای تاریخ یعقوبی توجه تام او به تاریخ دینی و فرهنگی است. جانب دینی تاریخ یعقوبی را به ویژه در تاریخ قبل از اسلام در خصوص قصه آدم و نوح و دیگر پیامبران به ویژه حضرت موسی وعیسی و کتابهایشان و تاریخ بتان و بت پرستان و ادیان و آداب و رسوم عرب پیش از اسلام و موقعیت های جغرافیایی هریک از آنان میتوان دید. و اما از جهت علمی و فرهنگی، توجه وی به تاریخ سیاسی هندوان و دانش نجوم و حساب و جغرافیا و طب و کتابهای ادبی و علمی و مؤلفانشان و نیز به علوم و حکمت یونان و دانشمندان و آثارشان در زمینه جغرافیا، طب، فلسفه، حساب و هندسه، نجوم و کیهان شناسی و ترجمههایی که از این آثار به عمل آمده است، کتاب او را به نخستین اثر اسلامی در تاریخ علوم تبدیل کرده است. در کنار این ویژگیها، اهتمام بی بدیل وی به دانش جغرافیای بشری، اقتصادی، سیاسی و شهری و علم نجوم و هیئت در تاریخنگاری نیز قابل توجه است (جعفری، 138:1980-93 ؛ حضرتی، 1382 : 3/ 328).16 او کوشیده است به صورت نقادانه و عالمانه و با رعایت اختصار و بدون تطویل در نقل اشعار و عجایب اخبار، روایات و مواد تاریخی خود را در قبل و پس از اسلام به صورت غیر اسنادی ارائه کند. اما در این کوشش، از شیوه رایج محدثان و مورخان دور نیافتاده و روش اسنادی در اخذ و اقتباس اخبار را پیش گرفته است. از این رو وی تصریح می کند که همه منابع، برای وی روایت شدهاند «کان من روینا عنه فی هذالکتاب...» (یعقوبی،1358 :2 / 4). نمونههایی از این دست روایات اسنادی نیز در متن کتاب کم نیست (نک: یعقوبی،1358: 34 /199،200، 343، 438). برهمین اساس او نیز مانند دیگر مورخان و محدثان و نویسندگان معاصرش، به روش وِجاده و استناد به کتاب اعتماد نکرده و در بخش تاریخ اسلام، از هیچ منبع مکتوبی نام نمیبرد. 17 او در کتابهای تاریخ و البلدان، مانند خلیفة بن خیاط، بلاذری و طبری، از وثاقت وصحت و کثرت اقوال و اخبار و نیز از قول و خبر مشهور غافل نیست. در کتاب البلدان (ص9)، تصریح می کند که به وثاقت و شهرت توجه تام دارد« ثم أثبتّ کل ما یخبرنی به من أثق بصدقه و أستظهر بمسألة قوم بعد قوم» و در کتاب تاریخ، نیز گاهی به صحت و صراحت خبر توجه می دهد «...و هی الروایة الصحیحة الثابتة الصریحة» ( 2 / 34). و در آنجایی که به چنین وثاقتی دست نیافته با حفظ امانت و بی طرفی، متعرض اقوال منفرد می گردد. از این روی واژههایی چون « و رُوی، قیل، یقال و قال فلان » در تاریخ یعقوبی فراوان به چشم می خورد ( 2 /46، 52، 88، 101، 103، 115، 120، 136). نکته آخرآن که نگارنده بیش از هفتاد مورد از مکاتبات دوره ساسانیان،پیامبر اسلام (ص)، خلفا و کارگزاران اموی تا عصرمأمون را درتاریخ یعقوبی برشمرده است. برخی از نویسندگان نیز، مجموع نامههای مورد اشاره در تاریخ یعقوبی را بیش از460 مورد ذکر کردهاند (نک: جعفریان، 1376 :159؛ منتظری مقدم،1382: 231). این رقم هرچند مبالغه آمیز به نظر میرسد، اما نشان میدهد که بسیاری از اسناد دیوانی در اختیار وی بوده و او حتی به برخی از اسناد پیش از اسلام و نیز اسناد دیوانی آن دولت ها دسترسی داشته است. این اسناد احتمالا در دیوان های دولتی عراق و شام نگهداری میشده و کنجکاوی یعقوبی سبب گردیده تا این مجموعه ازاسناد مکتوب در اختیار مورخان قرار بگیرد (جعفری، 1400 :154) تاریخ یعقوبی در بخش اسلامی اش از لحاظ کثرت منابع، همانند کتاب البلدان است و مانند آن از منابع غیر مکتوب و غیر رسمی و نامشهور سود جسته است. در متن کتاب، نمونههایی از نقل قول ها را میبینم که وی نامی از آنها در مقدمه کتاب نیاورده است ( نک به صفحات 112، 408، 428، 429 ،343، 452 ،477). او قبل از این منابع، مصادر اصلی خود در بخش تاریخ اسلام را نام میبرد. از این منابع میتوان در یافت که بنیاد تاریخ وی در حوزه شرق اسلامی و در بغداد شکل گرفته است و تاریخ یعقوبی نیز مانند تاریخ خلیفه و تاریخ طبری، شرقی است.18 منابعی که در مقدمه بخش اسلامی تاریخ یعقوبی (2 / 6) آمده است از این قرارند: إسحاق بن سلیمان بن علی هاشمی از مشایخ بنی هاشم19، أبو البختری وهب بن وهب قرشی از امام جعفر بن محمد (ع) و دیگران، أبان بن عثمان بن احمر از امام جعفر بن محمد(ع)، محمد بن عمر واقدی از موسى بن عقبة و دیگران، عبد الملک بن هشام از زیاد بن عبد الله بکّائی و او از محمد بن إسحاق مطلبی، أبو حسان حسن بن عثمان زیادی از أبو منذر هشام بن محمد بن سائب کلبی و دیگران، عیسى بن یزید بن دأب، هیثم بن عدی طائی از عبد الله بن عباس همدانی20، محمد بن کثیر قرشی از أبوصالح باذام و دیگران، علی بن محمد بن عبد الله بن أبی سیف مدائنی، أبو معشر مدنی، محمد بن موسى خوارزمی منجم، و ما شاء الله منجم و یا میشی بن أثری. پژوهش های گستردهای در باره برخی از این مشایخ و منابع به عمل آمده است. نقد و بررسی درباره دیگر منابع نیز فرصتی فراتر می طلبد. نتیجهتاریخچه ادبیات یعقوبی پژوهی بر محققان پوشیده نیست اما آن چه که نگارنده را به بازخوانی پرونده وی ترغیب کردموارد ذیل است که در پژوهش های یاد شده کمتر به آن پرداخته شده است: - غفلت محافل علمی و نهادهای اجتماعی از شخصیت ایرانی، اسلامی یعقوبی و در برابر آن معرفی وی به عنوان یک دانشمند کم بدیل ایرانی و اصفهانی که در زمان خود علوم وفنون تاریخ، جغرافیا، نجوم، گیاه شناسی، شعر و کتابت را یک جا جمع کرده بود. در این مقاله روش اعتبار سنجی جدیدی برای آثار یعقوبی ارائه شده است. در این روش، آثار وی از طریق میزان ارجاعات منابع متأخر و معتبر به آنها مورد توجه و تأکید قرار گرفته است. - شخصیت یعقوبی نیز در یک ارزیابی رجال شناختی و جامع، بازخوانی شده و شواهد قابل قبولی بر اعتبار علمی وی ارائه گردیده است. براین اساس، یعقوبی کاملا مورد وثوق است و شخصیت وی از هر جرح وقدحی در کتابهای نقادان در امان مانده است. - با تأکید بر دلایل وقراین موجود، تشیع یعقوبی مورد تأکید قرار گرفته و دیدگاههایی نظیر آن چه که بروکلمان در باره مذهب وی ارائه کرده، نقد شده است. - با اینکه یعقوبی در مقدمه تاریخ، یک جا به اهم منابع و مشایخ خود اشاره میکند، کوشیده شده است با توجه به دیگر منابع مورد اشاه در متن کتاب، تمایز مشایخ اصلی و رسمی یعقوبی با منابع شفاهی و یا غیر رسمی وی شناخته شود. بر این اساس، میتوان گفت که همه مشایخ رسمی مورخان، دارای سند مکتوبند و روایات خودشان را با تکیه بر این اسناد با شیوههای گوناگون، گزارش می کنند. این تمایز در منابع دیگر مورخان مشهور آن دوره نیز به وضوح دیده میشود.
پینوشتها 1- گزارش های نویری از کتاب جیب العروس که نقل قولهای زیادی از یعقوبی درباره انواع عطریات و مانند آن دارد، نشان میدهد که وی اطلاعات خوبی درباره گیاهان معطر، عرقیات و مانند آنها داشته است (نویری، 1423 :12/20-81). 2- برای کِندی سه کتاب با نامهای اخبار قضاة مصر، خطط مصر و فضائل مصر ذکر کردهاند. از این کتابها تنها بخشی از کتاب فضائل مصر در دسترس است. (نک:حاجی خلیفه،1837: 1/ 715 و303،301؛ بغدادی، بی تا:2/197 و بغدادی 1951: 2/46). 3- منابع برخی از این افزودهها شناخته شده نیست اما برخی از نویسندگانی که به نقل از این منابع،شماری از مطالب افتاده در کتاب فعلی یعقوبی را گزارش کردهاند عبارتند از: محمد بن ابراهیم وطواط (718-632 ق) نویسنده کتاب مباهج العبر و مناهج الفکر،ابن شداد یوسف بن رافع اسدی حلبی(م632ق) مولف کتاب تاریخ الشام و الجزیره و ابوعبدالله محمد بن احمد بن سعیدتمیمی طبیب (م.ح370ق) نویسنده کتاب جیب العروس و ریحان النفوس در طب. (درباره این کسان نک: صفدی، 1420 :2 /121 ؛ بغدادی، بی تا :1 /392 ؛2 /1015 و1951 : 2 /553، الیان سرکیس،1410 :1 /138؛ زرکلی،1989 : 6 /283 و 8 /230). 4- معنا و مفهوم این انتقال آن نیست که یعقوبی شخصاً از اصفهان به بغداد رفته بلکه پدر بزرگ او، واضح به بغداد رفته است. 5.- نباید احمد بن اسحاق بن واضح یعقوبی را با ابوبکر احمد بن یوسف بن احمد بن ابراهیم بن واضح ثقفی خشاب اصفهانی (م391ق) از محدثان مورد وثوق سده چهارم اشتباه گرفت (نک: ذهبی، 1993 : 16 /552). برحسب جستجوی نگارنده، هیچ شاهدی بر قرابت نسبی این دو نمیتوان یافت. 6- ابن تغری بردی (م874ق) در النجوم الزاهره (بی تا:2/40) عبارتی دارد که ظاهراً به مقطوع النسل بودن واضح دلالت دارد. او ضمن اشاره به اینکه واضح از موالی خاندان عباسی بوده است، وی را «خَصی» یعنی خواجه می نامد: « واضح بن عبد اللّه المنصورى الخَصىّ أمیر مصر». این عبارت علاوه بر تعارض با عبارات یاد شده یعقوبی، در هیچ منبع پیشین دیگری دیده نشده است. شاید خصی معنای دیگری داشته باشد که برای نگارنده شناخته شده نیست. 7- فَخ درهای است در مکه که حسین بن علی بن حسن بن حسن بن علی(ع) و یارانش که بر ضد دولت عباسی قیام کرده بودند، در آنجا به دست سپاههادی در روز هشتم ذی حجه سال169 به قتل رسیدند و همانجا دفن شدند. مشهد آنان، مدفن عبدالله بن عمر نیز بوده است (حموی، 1399 :4 /238 ) . 8 - موسویه به کسانی گفته میشود که معتقد به امامت منصوص امام موسی بن جعفر (ع) پس از امام صادق (ع) هستند. کسانی ازاینان که به غیبت و حیات امام موسی بن جعفر(ع) معتقد شدند« واقفه» نام گرفتند چنانکه معتقدان به وفات وی و امامت فرزندش علی بن موسی(ع) را فرقه اثنی عشریه نامیدند (قس: نوبختی،1412 : 78 و شهرستانی، 1378 :1 /168). بر این اساس باید یعقوبی را اثنی عشریه دانست زیرا وی با همدلی به جریان وفات امام کاظم و حیات دیگر امامان شیعه پرداخته است . موسویه در تعریف دیگر، صرفاً به کسانی گفته میشود که به غیبت و حیات و ظهور نهایی امام کاظم(ع) اعتقاد دارند (بستوی، 1999 : 76). نادرستی انطباق این تعریف بر یعقوبی روشن است. 9- کتاب جغرافیای ابوالفداء موسوم به تقویم البلدان با تحقیق کارلس شیر (Charles Schier) به سال 1846 م و دیگری با تحقیق دی سلین در پاریس به سال 1840م به چاپ رسید و باعنوان جغرافیای ابوالفداء نیز به زبان لاتین ترجمه و منتشر شده است (الیان،1410 :1 /334). نویسنده به کتاب ابوالفداء دست نیافت . .-10Mukh Linski (1877-1808م) . -11F.Kern (1921-1874م) 12- به نمونهای از شیوه نقل إسنادی در معجم البلدان حموی (3 /249) توجه کنید: « قال الشیخ أبو سعد عبد الکریم بن محمد بن منصور السمعانی: أخبرنا أبو الفضل محمد بن عبد اللّه ابن المظفّر الکسّی بسمرقند أنبأنا أبو الحسن علیّ بن عثمان بن إسماعیل الخرّاط إملاء أنبأنا عبد الجبار بن أحمد الخطیب أنبأنا أبو بکر محمد بن عبد اللّه الخطیب أنبأنا محمد بن عبد اللّه بن علیّ السائح الباهلی أنبأنا الزاهد أبو یحیى أحمد بن الفضل أنبأنا مسعود بن کامل أبو سعید السکّاک حدثنا جابر بن معاذ الأزدی أنبأنا أبو مقاتل حفص بن مسلم الفزاری أنبأنا برد بن سنان عن أنس بن مالک، رضی اللّه عنه، أنّه ذکر مدینة خلف نهر جیحون تدعى سمرقند ثمّ قال: لا تقولوا سمرقند و لکن قولوا المدینة المحفوظة». در این روایت، یک نکته جغرافیایی با سلسله سند متصل نقل و ثبت شده است. 13- جعفری اطلاعات مبسوطی در باره مختصات کتاب شناختی البلدان ارائه کرده است که نگارنده به منظور پرهیز از تکرار پژوهش های به عمل آمده از بازگویی آنها خودداری می کند. (نک: جعفری،1400 :291-160) 14. سمعانی می نویسد: « أشته به فتح اول وسکون دوم، منسوب به نام پدر بزرگ وجد اعلای گروهی از علماست. أشته از علمای اصفهان و مؤدِب دربار بوده است» (سمعانی، 1977 :1 /161) ذهبی از أشته به عنوان کاتب در بار وجد اعلای حافظ ابوالعباس عبدالغفار بن اشته (م 491ق) یاد می کند(ذهبی،بی تا : 4 /1228). در کتابهای دیگر از علمای أشتی به عنوان کاتب و مقرئ اصفهانی از علمای قرن 4 و5 هجری نام برده شده است (نک: نقاش، بی تا، ص9؛ ابن عبدالبر، 1387 :22 / 185؛ 1934 : 2 /119؛ ابن ماکولا، بی تا: 1/91). فیروزآبادی و زبیدی تصریح می کنند که أشتی لقب جماعتی از محدثان اصفهان است که همگان نسب به أشته میبرند (فیروزآبادی، بی تا : 1 /142؛ 1414 :3 / 4). براین اساس باید گفت خاندان أشته از علما ومحدثان و قاریان اصفهان هستند که از یکدیگر، کتابت و حدیث وقرائت را به ارث بردهاند. نسّاخ تاریخ یعقوبی با اینکه فاصله زیادی باجد اعلای خود دارد و او به احتمال قوی، در قرن چهارم می زیسته است، خود را منسوب به وی می داند. نگارنده به شرح حالی از نسّاخ کتاب و عالم معاصرش دست نیافت ولی با توجه به تاریخ استنساخ وشرایط اجتماعی وسیاسی قرن دهم، میتوان حدس زد که این کتاب به دستور یکی از رجال علمی دوره صفویان در اصفهان یا دیگر شهرهای شیعه نشین استنساخ شده است. با وجود این، معلوم نیست چرا هیچ کدام از آثار دوره صفوی، از جمله بحار الانوار علامه محمد باقرمجلسی (م 1111ق) به آن استناد نکردهاند. 15. این موارد عبارتند از: یعقوبی، 1358: 1/ 79، 74، 242، 252، 256، 276، 271، 237، 235، 202، 192، 165، 148، 136 و 2/ 113، 28، 489، 486، 485، 469، 452، 409، 405، 322، 287، 277، 241، 219، 182، 179، 128. 16. نگارنده به منظور پرهیز از تکرار ملال آور پژوهشهای به عمل آمده، از ذکر دیگر جزئیات کتاب شناختی تاریخ یعقوبی خودداری میکند وعلاقمندان را به کتاب الیعقوبی المورخ والجغرافی:156-49 و مقاله « زیست نامه، آثار وگفتمان فرهنگی در تاریخنگاری یعقوبی» مندرج در حضرتی، 1382 : 328-285، ارجاع می دهد.. 17. نگارنده در مقالهای با عنوان «علاقة المصادر المکتوبه بالروایات الشفویه فی القرون الثلاثةالاولی من التاریخ الهجری» (مجلة العلوم الانسانیه،دفتر17، ش3،سال2010م/1430ق)، توضیح داده است که راویان و کاتبان حدیث در قرون گذشته، همواره از شیوه روایت شفاهی واسنادی با تکیه بر منابع مکتوب، استفاده کردهاند . 18. یاسین ابراهیم جعفری، زاویه دیگری از منابع تاریخ اسلام و قبل از اسلام یعقوبی را مورد بررسی قرار داده است (نک: جعفری،1400: 156-139). 19. بنی هاشم یا هاشمی عنوانی است که یعقوبی برای رجال عباسی بکار میبرد و اساسا از بکار بردن عنوان عباسی و امثال آن پرهیز دارد. 20. در ادامه خواهیم گفت که عبدالله بن عباس، تصحیف عبدالله بن عیاش همدانی است و ابن عدی صاحب الکامل فی ضعفاء الرجال از راویان ابن عیاش است نه ابن عباس. | ||
مراجع | ||
- ابن أثیر، عزالدین ابوالحسن علی بن ابی الکرم (1965) الکامل فی التاریخ، بیروت: دارصادر. - ابن ادریس، ابوجعفرمحمدبن منصور حلی (1410ق) السرائر، قم: موسسةالنشرالاسلامی. - ابن اعثم، ابومحمداحمد(1991م) کتاب الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت: دارالاضواء. - ابن بلخی (1374ش) فارسنامه، شیراز: بنیاد فارس شناسی - ابن تغری بردی، جمال الدین یوسف بن تغری بردی (بی تا)، النجوم الزاهره، مصر: دارالکتب. - ابن حبان، ابوحاتم، محمد تمیمی بستی ( 1393ق) کتاب الثقات، مجلس دائرة المعارف العثمانیة، حیدر آباد الدکن، مؤسسة الکتب الثقافیة. - -------- ( 1993م)، الصحیح، تحقیق شعیب الأرنؤوط، بیروت: مؤسسة الرسالة، ط 2. - -------- (بی تا) کتاب المجروحین، محمود إبراهیم زاید، مکة المکرمة: دار الباز للنشر والتوزیع . - ابن حجر، احمدبن علی ( 1415ق) الاصابة فی تمییزالصحابة، تحقیق عادل احمد، علی محمدمعوض، بیروت: دارالکتب العلمیة، ط 1 . - ابن سعد، ابوعبدالله (بی تا) الطبقات الکبری، تحقیق احسان عباس، بیروت: دارصادر. - ابن شادی (بی تا) مجمل التواریخ و القصص، به کوشش ملک الشعراء بهار، تهران: کلاله خاور. - ابن عبدالبر، ابوعمریوسف بن عبدالله (1412م) الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، تحقیق علی محمدالبجاوی، بیروت: دارالجیل ط1. - ------- (1387) التمهید، تحقیق مصطفی احمد و محمد عبدالکبیر، الاسلامیه، مغرب: وزارة عموم الاوقاف والشؤون. - ابن عبدالبر، ابوعمریوسف بن عبدالله ( 1421) جامع بیان العلم و فضله، بیروت: دارالکتب العلمیة ط 1. - ابن عدی، ابواحمدعبدالله ( 1998م) الکامل فی ضعفاء الرجال، تحقیق سهیل زکار، بیروت: دارالفکر ط 1 . - ابن عدیم، کمال الدین عمربن احمد (بی تا) بغیةالطلب فی تاریخ حلب، بیروت: دارالفکر. - ابن فقیه، احمدبن محمدبن اسحاق هَمَدانی (1416ق) کتاب البلدان، بیروت: عالم الکتب چاپ1. - ابن قتیبه، ابومحمدعبدالله بن مسلم دینوری (بی تا) المعارف، تحقیق ثروت عکاشة، القاهرة دار: المعارف. - ابن کثیر، ابوالفداء اسماعیل بن کثیر (1408) البدایة والنهایة، تحقیق و تدقیق و تعلیق علی شیری، بیروت: دارإحیاء التراث العربی، ط1. - ابن ماکولا، علی بن هبةالله (بی تا) إکمال الکمال، بیروت: دارإحیاء التراث العربی. - ابن ندیم، محمد بن إسحاق البغدادی (1343ش) الفهرست، به کوشش رضا تجدد، تهران: کتابخانه ابن سینا. - ابن یونس، ابوسعید عبدالرحمن بن احمد (1421ق) تاریخ ابن یونس (تاریخ المصریین وتاریخ الغرباء)، بیروت: دارالکتب العلمیه. - اِلیان سرکیس، یوسف (1410ق) معجم المطبوعات العربیة والمعربة، قم: مکتبة آیة الله العظمی المرعشی النجفی. - أمین، السید محسن(بی تا) أعیان الشیعة، تحقیق و تخریج: حسن الأمین، بیروت: دار التعارف للمطبوعات. - بروکلمان، کارل (بی تا) تاریخ الادب العربی (الجزءالثالث) نقله الی العربیةالدکتورعبدالحلیم النجار، قم: دارالکتاب الاسلامی. - بستوی، عبدالعلیم عبدالعظیم (1999م) المهدی المنتظر فی ضوء الاحادیث والاثارالصحیحه، مکه المکرمه: المکتبه المکیه، ط1. - بغدادی، اسماعیل باشا (1951)هدیةالعارفین (افست) بیروت: داراحیاءالتراث العربی. - -------- (بی تا) ایضاح المکنون، تصحیح رفعت بیلکه الکیسی (افست) بیروت: احیاءالتراث العربی. - بکری، ابوعبید (1992م) المسالک والممالک، بیروت: دارالغرب الاسلامی. - بلاذری، ابوالحسن احمد بن یحیی ( 1956) فتوح البلدان، تحقیق دکترصلاح الدین المنجد، بیروت: مکتبة النهضة المصریة. - -------- (1996 ) أنساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت: دارالفکر، ط1. - تستری، محمد تقی (1419 ق) قاموس الرجال،قم: مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین، ط1. - تفرشی، مصطفی بن حسین (1418ق) نقدالرجال، قم: تحقیق مؤسسة آل البیت لاحیاءالتراث، ط1. - تهرانی، آقابزرگ (1983م) الذریعة الی تصانیف الشیعه، بیروت: دارالاضواء. - ثعالبی، ابومنصور (بی تا) الاعجاز و الایجاز، تحقیق محمدابراهیم سلیم، القاهره: مکتبةالقران . - -------- (1403 ) یتیمة الدهر، شرح وتحقیق مفید محمد قمحیة، دار، بیروت: الکتب العلمیة ط1. - ثعالبی، ابوزیدعبدالرحمن بن محمدبن مخلوف (2002م) تفسیر الثعالبی (جواهرالاحسان فی تفسیرالقران) مراجعه و تدقیق نظیر الساعدی، بیروت: دار إحیاء التراث العربی ط1 . - جاحظ، ابوعثمان عمروبن بحربن جاحظ (1418 ) البغال، بیروت: دارومکتبة هلال . - جعفری، یاسین ابراهیم علی (1980م) الیعقوبی المورخ و الجغرافی، بغداد: دار الرحریه/ دارالرشید. - جعفریان، رسول (1376ش) منابع تاریخ اسلام، قم: انتشارات انصاریان، چ1. - حاجی خلیفه، مصطفی بن عبدالله (1837) کشف الظنون عن اسامی الکتب و الفنون، تصحیح غوستاف فلوغل، دارصادر بیروت: افست از چاپ لندن. - حضرتی، حسن ( 1382) دانش تاریخ وتاریخنگاری اسلامی، قم: بوستان کتاب، چ1. - حموی، ابوعبدالله یاقوت بن عبدالله (1399 ) معجم البلدان، بیروت: داراحیاءالتراث العربی. - حمیری، محمدبن عبدالمنعم (1984) الروض المعطارفی خبراالاقطار، بیروت: مکتبةلبنان، ط2. - خطیب، ابوبکراحمدبن علی البغدادی (1429 ) تقییدالعلم، اعتنی به و راجعه الدانی بن منیر، بیروت: المکتبة العصر یه. - -------- (1997) تاریخ بغداد، تحقیق مصطفی عبدالقادرعطا، بیروت: دارالکتب العلمیة، ط1. - خلیفه بن خیاط (1993) تاریخ خلیفه، روایه بقی بن خالد، حققه الدکتورسهیل زکار، بیروت: دارالفکر. - ذهبی، شمس الدین، محمدبن احمدبن عثمان (1407) تاریخ الاسلام، تحقیق عمرعبدالسلام تدمری، بیروت: دارالکتاب العربی، ط1 . - -------- (1993 ) سیرأعلام النبلاء، اشرف علی تحقیق هذا لکتاب وخرج احادیثه شعیب الارنؤوط، بیروت: مؤسسة الرسالة، ط التاسعة. - رازی، عبدالرحمن بن ابی حاتم (1373ق) الجرح والتعدیل، حیدر آباد مطبعة الدکن: مجلس دائرة المعارف العثمانیة، ط1. - زرکلی، خیرالدین (1989) الاعلام، بیروت: دارالعلم للملائین، ط8. - سمعانی,ابوسعدعبدالکریم بن محمد (1977م ) الانساب, بیروت: تحقیق وتعلیق عبدالله عمر البا رودی. - شهرستانی، عبدالکریم بن ابی بکراحمد (1378ق) الملل والنحل،2ج، تحقیق محمد سید گیلانی، مصر: مکتبة مصطفی البابی الحلبی. - صَفَدی، خلیل بن ایبک بن عبدالله (2000م) الوافی بالوفیات، أحمد الأرناؤوط وترکی مصطفى، بیروت: دار إحیاء التراث دار إحیاء التراث. - طبری، محمد بن جریر بن رستم ( 1403) تاریخ الامم و الملو ک، تحقیق لجنةمن العلماء،بیروت: مؤسسة الاعلمی . - طوسی، ابوجعفرمحمدبن حسن (1417) الفهرست، تحقیق جوادالقیومی، مؤسسة النشرالاسلامی، قم،ط1 . - عاصی، حسین (1992) ا لیعقوبی عصره، سیرةحیاته ومنهجه التاریخی، بیروت: دارالکتب العلمیه. - عقیلی، ابوجعفرمحمدبن عمرو( 1418ق) کتاب الضعفاء الکبیر، الدکتور عبد المعطی أمین قلعجی، بیروت: دار الکتب العلمیة، الثانیة. - فیروزآبادی، مجدالدین محمدبن یعقوب شیرازی (بیتا) القاموس المحیط، بیروت: دارالعلم. - قِفْطی، جمال الدین علی بن یوسف (1424ق) إنباه الرواةعلی أنباءالنحاة، بیروت: مکتبة عنصریه، چاپ 1. - کندی، ابوعمرمحمدبن یوسف بن یعقوب مصری، فضایل مصر المحروسه، موقع الوراق http://www.alwarraq.com
- مِزّی، ابوالحجاج جمال الدین یوسف( 1992م) تهذیب الکمال، تحقیق، ضبط، وتعلیق االدکتوربشارعواد معروف بیروت: مؤسسةالرسالة، ط الرابعه. - مسعودی، ابولحسن علی بن الحسین (1409 ) مروج الذهب، تحقیق اسعد داغر، قم: دارالهجرة، ط الثانیه . - مشکور، محمدجواد (1372ش) فرهنگ فرق اسلامی، مشهد: آستان قدس رضوی، چ،2. - مقدسی، ابوعبدلله احمدبن محمد (1411 ) احسن التقاسیم، القاهره: مکتبة مدبولی، ط3. - مقریزی، تقی الدین ابوالعباس احمدبن علی بن عبدالقادر(1418ق) المواعظ والاعتبار فی خطط مصر، بیروت: دارالکتب، چ1. - منتظری مقدم، حامد (1382) «بررسی زندگانی و آثاراحمدبن واضح یعقوبی»، مجله تاریخ در آینه پژوهش، ش4. - نجاشی، ابوالعباس احمدبن علی الکوفی ( 1416ق) الرجال، قم: مؤسسة النشرالاسلامی، ط5. - نقاش، ابوسعید محمدبن علی بن عمرو الاصفهانی (بی تا) فوائد العراقین، تحقیق وتعلیق مجدی السید ابراهیم، القاهره: مکتبةالقران. - نوبختی، حسن بن موسی (1992م) فرق الشیعه، حققه وصحح نصوصه عبدالمنعم الحفنی، القاهره: دارالرشد، ط1. - نویری، شهاب الدین احمدبن عبدالوهاب ( 1423ق) نهایة الارب فی فنون الادب، القاهره: درالکتب والوثایق القومیه، چ1. - وکیع، محمد بن خلف بن حیان (بی تا) أخبار القضاة، بیروت: عالم الکتب. - یعقوبی, احمدابن ابی یعقوب بن واضح (1358 ) تاریخ، النجف: مطبعة العربی. - -------- (2002 ) البلدان، تعلیق محمدضناوی، بیروت: دارالکتب العلمیه، ط1. - ------- (2536ش) البلدان آیتی، ترجمه محمد ابراهیم، تهران: بنگاه ترجمه و نشرکتاب. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 3,167 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 464 |