
تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,713 |
تعداد مقالات | 14,041 |
تعداد مشاهده مقاله | 33,964,136 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 13,599,975 |
مناسبات ایلخانان و جغتاییان در عهد فرمانروایی سلطان محمد الجایتو (703–716 ﻫ ﻕ) | ||
پژوهش های تاریخی | ||
مقاله 5، دوره 3، شماره 1، خرداد 1390، صفحه 73-92 اصل مقاله (257.45 K) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
نویسندگان | ||
جواد عباسی* 1؛ حسن دهنوی2 | ||
1* استادیارگروه تاریخ دانشگاه فردوسی مشهد | ||
2کارشناس ارشد تاریخ دانشگاه فردوسی مشهد | ||
چکیده | ||
پس از تأسیس حکومت ایلخانی درایران(654ﻫ.ق)، مسألۀ مناسبات با سایر اولوسهای مغولی به یکی از مسائل مهم این حکومت تبدیل شد. از جمله مهمترین این اولوسها، اولوس جَغَتای در شمالشرقی ایران بود که حدود سه دهه پیش از تأسیس حکومت ایلخانی در ماوراءالنهر شکل گرفته بود. به همین دلیل جغتاییان نوعی حق تقدم در حاکمیت بر نواحی شرقی ایران ، که در آن زمان فتح شده بود، برای خود قائل بودند. در نتیجه، این دو حکومت باوجود ریشۀ خاندانیِ مشترک، در مجموع مناسباتی پرفراز و نشیب با یکدیگر داشتند. ایلخانان بیشتر به دنبال حفظ مرزها و حق حاکمیت خود در شرق ایران بودند و به همین دلیل اولویت آنها حفظ آرامش و صلح میان دو طرف بود؛ حال آنکه تمایل جغتاییان به تسلط بر شرق ایران، که از نظر آنان منبع ثروت مادی و انسانی بود، موجب بروز یک رشته درگیریها میان دو طرف گردید که تقریباً در سرتاسر عصر ایلخانان ادامه داشت. بااین حال، گاه ضرورتهای پیشآمده برای هر یک، آنها را به سازشهایی هرچند کوتاه مدت و شکننده وادار میکرد. مجموعهای از تحولات داخلی در قلمرو هریک از این دو حکومت و نوع مناسبات آنها با قدرتهای دیگر زمانه بر مناسبات این دو قلمرو مغولی تأثیرگذار بود. دورۀ حکومت سلطان محمّد الجایتو، هشتمین ایلخان مغول، در ایران از نظر در برداشتن اشکال مختلف مناسبات این دو حکومت اعم از برخورد نظامی، دخالت سیاسی و صلح، دورهای بااهمیت بهشمار میآید؛ به گونهای که آن را به مثابۀ نمادی از مجموع تاریخ روابط این دو قلمرو مغولی نیز میتوان در نظر گرفت. درعینحال، این دوره را یکی از حسّاسترین مقاطع در روابط آنها و آخرین دورۀ مهم آن میتوان بهشمار آورد؛ چرا که مناسبات دو طرف در سالهای پس از آن؛ یعنی، دورۀ فرمانروایی ابوسعید، فرزند و جانشین اولجایتو و آخرین ایلخان ایران، در واقع نتیجه و ادامۀ تحولات این عصر بود. مقالۀ حاضر میکوشد تا براساس چنین دیدگاهی، ابعاد مختلف مناسبات این دو حکومت و عوامل تعیین کننده در آن را در عهد فرمانروایی این ایلخان بررسی کند. | ||
کلیدواژهها | ||
ایلخانان؛ اولوس جَغَتای؛ خراسان؛ ماوراءالنهر؛ الجایتو؛ خان بزرگ؛ مناسبات خارجی | ||
اصل مقاله | ||
درآمد بر اساس وصیّت چنگیزخان، ماوراءالنهر و ترکستان غربی به عنوان قلمرو پسر وی، جغتای، و خاندان او تعیین شده بود. در آن زمان، هنوز کار فتح ایران ناتمام مانده بود؛ بنابراین،این سرزمین در تقسیمبندی اولوسهای چنگیزی وضعیت مشخصی نداشت. در یک پژوهش اخیر ابتدا چنین مطرح شده که شاید ایران هم به یک دودمان چنگیزی واگذار شده باشد،اما منابع ایرانی آن را به دلایل سیاسی پنهان کرده باشند.ولی نویسنده بلافاصله میپذیرد که چون متصرفات مغولان در چین هم در تقسیمبندی چنگیزی بهطور مشخص به هیچ یک از دودمانهای چنگیزی واگذار نشده بود، ایران نیز میتوانست وضعیتی مشابه داشته باشد(Alsen, 2001:18). بر همین اساس، این نواحی را خان بزرگ به سود همۀ خاندانهای چنگیزی اداره میکرد . هریک از این خاندانها تعلقاتی در آنها داشتند؛ بنابراین، هرکدام نیز نظراتی برای ادارۀ آنها داشتند. (Ibid, Opcit)مایکل بیران هم با تقسیم متصرفات چنگیز به دو بخش سرزمینهای چراگاهی و یکجانشین براین باور است که آنچه که چنگیزخان تقسیم کرده بود در واقع شامل سرزمینهای نوع نخست بود و مناطق نوع دوم زیر سلطۀ قدرت عالی چنگیزی(خان بزرگ) قرار داشت و در تقسیمبندی یادشده نامعین بود با به حکومت رسیدن سلطان محمّد الجایتو در سال 703 ﻫ .ﻕ، مناسبات ایلخانان با اولوس جغتای شاهد آزمونهای تازه ای از ستیز و سازش بود. او با بهرهگیری از صلح کوتاه مدت میان اولوسهای چنگیزی، مشکلات داخلی اولوس جغتای و کاهش محسوس رویارویی با ممالیک و اردوی زرین، قدرت حکومت ایلخانی را تقویت کرد. این وضع در مجموع به برتری موضع ایلخانان در مرزهای شرقی و الحاق قطعی نواحی شرقی خراسان تا رود جیحون به قلمرو ایلخانان انجامید.بدین ترتیب، پرسشهای اصلی مقالۀ حاضر یکی چگونگی و اَشکال مناسبات میان دو حکومت ایلخانی و جغتایی در عهد فرمانروایی این ایلخان به عنوان دورۀ مهمی از این مناسبات و دیگری دستاوردهای این مناسبات برای دو طرف است. بهعلاوه، در بررسی هر برهه از مناسبات آنها به عوامل تعیینکننده در این مناسبات پرداخته خواهد شد. شایان یادآوری است که جنبۀ توصیفی گزارش این مناسبات نیز در مقالۀ حاضر از آن رو اهمیت دارد که ارائۀ یک گزارش نسبتاً دقیق و روشن تاحدودی کاری تازه به شمار میآید.
آزمون صلح با اولوس جغتای مدتی پیش از به حکومت رسیدن الجایتو در اوایل قرن هشتم هجری، اولوسهای چنگیزی هر کدام با قرار گرفتن در اتحادیههای متفاوت در برابر هم صفآرایی کرده بودند. در یک سوی این اتحادیه اردوی زرین در دشت قبچاق، اولوس اُگتای در ترکستان2 و اولوس جغتای در ماوراءالنّهر و در سوی دیگر آن، خان بزرگ مغول در چین و ایلخانان در ایران قرار داشتند. یکی از پیامدهای این دستهبندیها حملات پی در پی قایدو، خان توانمند اولوس اگتای، و دوا، خان متحد او در اولوس جغتای، به مغولستان و اویغورستان دررویارویی با خان بزرگ(قوبیلایقاآن) بود (Alsen,2001:35). همین وضع در مورد غرب؛ یعنی، مناطق شرقی ایران یا قلمرو ایلخانی نیز کمابیش وجود داشت. اقتدار قایدو و متحدان جغتایی وی از یک سو مناسبات سیاسی و اقتصادی ایلخانان با خان بزرگ در چین را کاهش داد و از سوی دیگر موجب رشتهای از حملات آنها به خراسان و حتی مازندران شرقی شد و شورشگرانی همچون امیر نوروز نیز در برابر حکومت مرکزی ایلخانی به قایدو متوسل شدند (Biran,1997:57-61). البته بعدها تغییراتی در این دستهبندیها به وجود آمد؛ از جمله اینکه به دنبال تجزیۀ اردوی زرین، شعبۀ شرقی آن در حدود خوارزم از اتحاد با قایدو و جغتاییان صرفنظر و با خان بزرگ و ایلخانان مناسباتی دوستانه برقرار کرد. این تحول به سود ایلخانان تمام شد. آنها ضمن آسودگی نسبی از جانب اردوی زرین توجه خود را به مقابله با جغتاییان در آسیای مرکزی معطوف کردند (Alsen,2001:35). برای درک بهتر این تحولات اشارهای به سابقۀ آنها ضروری است. توضیح اینکه پس از مرگ براق، خان اولوس جغتای، در سال 668ﻫ.ق، قایدو، خانزادۀ اگتایی که قوبیلایقاآن را به عنوان خان بزرگ به رسمیت نشناخته بود، بر اولوس جغتای مسلط شد. او در سال 672 ﻫ ﻕ از دوا، فرزند براق، به عنوان خان اولوس جغتای حمایت کرد(وصاف، 1338: 451). قایدو به همراه دوا در جنگهای متعدد برضد قوبیلایقاآن (رشیدالدین،1373: 2/ 925- 927) و جانشین او، تیمورقاآن، در سالهای 698 و 701 ﻫ ﻕ شرکت کرد. وی در آخرین جنگ زخمی شد(همان: 1/ 627و2/ 953- 958) و در سال 702 ﻫ ﻕ درگذشت (قاشانی، 1348: 32). با مرگ قایدو، اولوس جغتای به رهبری دوا استقلال و قدرت خود را بازیافت 2005:340),Yingsheng). او، که پی برده بود درگیری دائم با خان بزرگ- که پیشتر بدان اشاره شد- منافع چندانی برای اولوس جغتای درپی ندارد، تصمیم گرفت به اختلافات خود با خان بزرگ و نیز ایلخانان پایان دهد. بیران معتقد است که دوا با حمایت از برقراری صلح در امپراتوری احتمالاً چند هدف را به طور همزمان دنبال میکرد: 1.زمینهسازی برای فتح سرزمینهای تازه و به طور مشخص هند؛ زیرا چنین کاری را از بهدست آوردن بخشهایی از چین یا ایران آسانتر میدانست. 2. احیای تجارت در سطح امپراتوری 3. برقراری آرامش و آسایش برای سپاه و مردم امپراتوری مغول (Biran 1997:77). تا آنجا که به منافع جغتاییان مربوط میشود دو هدف نخست برای فردی چون دوا عملیتر مینمود و هدف سوم بیشتر جنبۀ آرمانی داشت. درهرحال، دوا با فرستادن سفیری به دربار تیمورقاآن درخواست کرد که به این اختلافها پایان داده شود. پیشنهاد دوا با استقبال خان بزرگ روبرو شد و پیمان صلحی بین آنها بسته شد. به دنبال آن در سال 704 ﻫ ﻕ (قاشانی، 1348: 31-32) یا 705 ﻫ ﻕ، ایلچیان خان بزرگ با سیزده خانزاده، رسولان چاپار (یا چَبَر، پسر و جانشین قایدو) و فرستادگان دوا برای برقراری صلح به ایران آمدند. الجایتو مقدم آنان را گرامی داشت و به افتخار آنها جشنی باشکوه برپا کرد و سپس آنان را با هدایای فراوان به همراه نمایندۀ خود به نام یغمیش بازگردانید (وصاف، 1338: 454- 455 و475- 477). بدین ترتیب، پس از پنجاه سال (بناکتی، 1348: 475) تنش در روابط بین ایلخانان با جغتاییان و خاندانهای دیگر مغولی، دورهای از آرامش برقرارشد. با بسته شدن این پیمان، روابط تجاری، که چنانکه پیشتر بدان اشاره شد در پی درگیریهای گذشته به شدت کاهش یافته بود ، گسترش یافت و ایلچیان و کاروانهای تجاری توانستند بدون ترس و وحشت در اولوسهای مغولی رفتوآمد کنند (وصاف، 1338: 476- 477). هر چند وصاف به آشکارا از ایلچیان اردوی زرین در این پیمان سخنی به میان نمیآورد، چنین برمیآید که خانات اردوی زرین نیز دستکم با این پیمان مشکلی نداشتند، چرا که در سال 704ﻫ.ق ایلچیان اردوی زرین نیز برای اعلام صلح و دوستی نزد اولجایتو آمدند (قاشانی، 1348: 41- 42)؛ وضعی که تا سالها بعد نیزهمچنان ادامه داشت (همان: 89؛ تتوی و قزوینی، 1382: 7/ 4374). اتحادی که بین حکومتهای مغولی به وجود آمد ظاهراً بیش از همه خرسندی الجایتو را به دنبال داشت. او در پاسخ ایلچیان گفته بود که:« پیش از همة آقاواینی من میل آن دارم که میان خویشان و بنیاعمام طریق وداد و وفاق مسلوک باشد و راه مخالفت و نفاق مسدود ماند» (میرخواند، 1339 :5/ 426). این تحوّل از نظر او چنان مهم بود که خبر آن را برای پادشاهان فرانسه و انگلستان نیز فرستاد(اشپولر،1351: 113). او یادآورشد که بازماندگان چنگیزخان پس از چهلوپنج سال به صلح و وحدت دست یافتند(Alsen,2001: 36). به روایتی او به پادشاه فرانسه پیشنهاد دادکه بر ضد ممالیک متحدشوند (Biran,1997:63). اهمیت این موضوع از آن رو است که بدانیم پیش از آن علاوه بر اتحاد همیشگی ممالیک و اردوی زرین به زیان ایلخانان، حتی قایدو نیز، که در شرق ایران تاخت و تاز میکرد، کوشیده بود بهواسطۀ خان اردوی زرین با ممالیک بر ضد ایلخانان متحد شود. اگرچه ارتباط میان این دو (قایدو و ممالیک) در عمل تحقق نیافت، بی تردیدآنها از فعالیتهای یکدیگر در برابر ایلخانان سود میبردند (Ibid,1997:63). بنابراین، برقراری صلح میان خاننشینهای مغول این فرصت را برای الجایتو فراهم میکرد تا با آسودگی از جانب رقبای مغول درپی جنگ با ممالیک باشد (بویل، 1371: 374). با این حال، او ابتدا در سال 704 ﻫ ﻕ فرستادگان ممالیک را به گرمی پذیرفت و با فرستادن سفرا و هدایایی به شام کوشید تا در کوتاهمدت از تیرگی بیشتر روابط بکاهد (وصاف، 1338: 472؛ مقریزی،1941: 2/1/6). ممالیک نیز از این وضع استقبال کردند (مقریزی،1941: 2/1/6). با این وضع، رویارویی ایلخانان با ممالیک تا سال 712 ﻫ .ﻕ به تأخیر افتاد (بویل،1371: 374). شواهد نشان میدهد که پیمان صلح منافع اولوس جغتای را نیز تأمین کرد؛ چرا که دوا در سال 705 ﻫ .ﻕ فرصت یافت که به سلطۀ خانزادگان اگتایی بر قلمرو خود پایان دهد. او مدعی مالکیت بر ترکستان شد و خان بزرگ ازاین ادعا حمایت کرد(قاشانی، 1348: 34-33)؛ بنابراین، او به فرزندان قایدو در ترکستان و ماوراءالنهر حمله کرد. چاپار(جَبَر)، خانزادۀ اگتایی، شکست خورد و به قلمروی کوچکی که دوا به او داده بود قناعت کرد (وصاف، 1338: 515-518). در سال 706 ﻫ ﻕ نیز قلمرو یکی دیگر از فرزندان قایدو به نام ساربان به تصرف خانزادگان جغتایی درآمد(همان: 510- 511؛ قاشانی، 1348: 36). همچنین دوا فرصت یافت تا با انتصاب پسرش، ایسنبوقا، در مرزهای هندوستان در سال 705ﻫ .ق، زمینه را برای پیشروی او در آنجا در سالهای 707- 708 ﻫ .ﻕ فراهم نماید (وصاف، 1338: 510 و 526؛ تتوی و قزوینی، 1382: 7/ 4353-4354). پس از برقراری صلح در سال 705 ﻫ ﻕ، با وجود ادامۀ حضور جغتاییان در حدود شرقی قلمرو ایلخانان و مرزهای هند اقدام تهاجمی که نشاندهندۀ فعالیتهای ضد ایلخانی آنان باشدگزارش نشده است. گویا صلح میان اولوسهای مغولی و در ضمن آشفتگیهای داخلی در آسیای مرکزی میان بازماندگان قایدو و شاهزادگان جغتایی از تحرکات جغتاییان در برابر ایلخانان جلوگیری کرده بود. در واقع، اولین نتیجۀ این صلح برای ایلخانان این بود که عملیات پی درپی جغتاییان در مرزهای شرقی ایران متوقف شد. با این همه، چنانکه خواهیم دید، صلح و آرامش به وجود آمده «کوتاه و مختصر» بود (اشپولر،1389: 97).
ازسرگیری رقابت و دشمنی دوا در سال 706 ﻫ .ﻕ درگذشت . به دنبال آن تا سال 712 ﻫ .ﻕ که پسر او، ایسنبوقا، در اولوس جغتای به قدرت رسید، اختلافات داخلی این اولوس را با بحران روبرو کرد. پس از دوا، کونجاک (کنجک) جانشین او شد؛ ولی حکومت او دوامی نیافت. به دنبال آن، در زمان نالیقو، جانشین کونجاک، درگیریهای داخلی در منطقه آغاز شد. چاپار، خان اولوس اگتای، نیز درصدد برآمد از این شرایط به سود خود استفاده کند(قاشانی،1348: 53 و 147-149). سرانجام در سال 709 ﻫ .ﻕ کبک، فرزند دوا، با سرکوب مخالفان و رقیبان خود توانست وحدت را به قلمرو جغتاییان بازگرداند. او مدّتی بعد در قوریلتایی که با حضور امرا و خانزادگان جغتایی تشکیل داد برادر خود، ایسن بوقا، را ،که در این زمان در رأس سپاه نگودری در حدود شرقی خراسان و مرز هندوستان مستقر بود، به فرمانروایی اولوس جغتای انتخاب کرد. این خبر را یک ایلچی به ایسن بوقا رساند . او از آن استقبال کرده، در سال 712 ﻫ .ﻕ بر تخت نشست(همان: 149-150؛ تتوی و قزوینی، 1382: 7/ 4374). ایسن بوقا چون به اولوس جغتای رفت، جای خود را به برادرش، ایتقول، واگذار کرد(قاشانی، 1348: 149- 150). چنین مینماید که ریاست ایتقول بر جغتاییان مستقر در نواحی شرقی خراسان دوام چندانی نداشت؛ چون مدتی بعد داودخواجه، فرزند قتلغ خواجه، فرماندۀ پیشین جغتایی در این منطقه، جانشین او شد. داودخواجه غزنین و بینیگاو (همان: 201) را مرکز حکومت خود قرار داد. او در بر پای داشتن عدالت کوشید و با مسلمانان به نیکویی رفتار کرد (هروی،1352: 95 5-596). با وجود بسته شدن پیمان صلح بین ایلخانان و جغتاییان در چارچوب مصالحۀ خاندانهای مغول، دشمنی دیرینه، سلطۀ اولوس جغتای حدود شرقی قلمرو ایلخانان گرفتاری جغتاییان در براندازی خانزادگان اگتایی و به دنبال آن بروز اختلاف در اولوس جغتای پس از مرگ دوا مانع از آن بود که صلحی واقعی و پایدار بین آنها شکل بگیرد. زیرا درهرحال برحاکمیت یک حکومت جغتایی در این مناطق برای ایلخانان، پذیرفتنی نبود (گروسه،1353: 554). بدگمانی حکومت ایلخانی به پیمان صلح با اولوس جغتای همزمان با گرفتاری جغتاییان در براندازی خاندان اگتای آشکار شد. چنانکه گفته شد دوا در سال 706 ﻫ .ﻕ به قلمرو ساربان، فرزند قایدو، حمله برد. ساربان چون خود را در برابر دوا ناتوان دید، با جمعی از خانزادگان و امرا به همراه سپاهی ده هزار نفری به طرف خراسان رفت. آنان پیش از عبور از جیحون، ایلچیانی نزد یساول، فرماندۀ سپاه ایلخانی در خراسان، فرستادند. ایلچیان ساربان ضمن شرح احوال خود از یساول درخواست یورت کردند. یساول با درخواست آنان موافقت کرد؛ ولی بنابر احتیاط هزار سوار به جلوی آنها فرستاد. او سپس به اتفاق امرای سپاه خود به نامهای رمضان، بکتوت و بوجای به استقبال آنان رفت. چون یساول دریافت که قصد خدعه ندارند، آنان را با گشادهرویی پذیرفت و بنابر مصلحت به آنان علفخوار داد. ساربان به زودی درگذشت؛ اما دیگر خانزادگان همراهِ او به حضور الجایتو رسیدند. او بهخوبی از آنان پذیرایی کرد و به هر کدام یورت و علفخوار داد (وصاف،1338: 510-513). حمداله مستوفی در همین زمان از سپاهی سی هزار نفری یاد میکند که به همراه یکی از این خانزادگان به ایران آمدند (مستوفی،1377: 2/1435). ممکن است این گزارش روایت دیگری از گزارش بالا در مورد آمدن ساربان و سپاه همراه او باشد. این وضع تسلط اولجایتو بر خراسان را به دنبال داشت و به او امکان داد تا حملات پراکنده از آن سوی جیحون را دفع کند (Biran,1997:60). چنانکه پیداست اولجایتو بیش از هر چیز با استفاده از نیروهای ناراضی جغتایی موفق به این کار شد. این یکی از تفاوتهای سیاست او در مرزهای شرقی قلمرو ایلخانی در مقایسه با دوران پیش بود که چنانکه خواهیم دید تا پایان فرمانروایی او و جانشینش، ابوسعید، نیز ادامه یافت. الجایتو علاوه بر پناه دادن به خانزادگان اولوس اگتای به خانزادگان جغتایی که با حکومت دوا و جانشینان او مخالفت کرده بودند نیز پناه داد. بدین ترتیب، حکومت ایلخانی سیاست دخالت در امور این اولوسها را در پیش گرفت. ذوالقرنین، فرزندبوقو، (رشیدالدین،1373: 1/753؛ وصاف،1338: 509) یکی از این خانزادگان بود. ذوالقرنین ظاهراً به واسطۀ مکنتی که در یورت خود در ماوراءالنهر بهدست آورده بود در سال 708 ﻫ .ﻕ ادعای استقلال کرد. او برای رسیدن به مقصود تصمیم گرفت با الجایتو متحد شود. احتمالاً اقدامات او بر ضد رقبای جغتایی با موفقیت همراه نبود؛ چراکه مدتی بعد، ناچار شد که به ایران پناهنده شود. الجایتو او را به گرمی پذیرفت و به وی نیز یورت و علفخوار داد (وصاف،1338: 513-515). در منابع گزارشی که نشان دهد جز ذوالقرنین، خانزادۀجغتایی دیگری به ایران آمده باشد، یافت نمیشود؛ ولی با توجه به تلاش جغتاییان در حذف خانزادگان اگتایی و سپس اختلافاتی که پس از دوا بر سر قدرت درگرفت و نیز با توجه به سیاست الجایتو در پناه دادن به مخالفان جغتایی میتوان نتیجه گرفت که احتمالاً خانزادگان بیشتری به خدمت الجایتو بار یافتند. اقدامات حکومت ایلخانی در حمایت از مخالفان جغتایی نشان میدهد که ایلخانان نیز پیمان صلح با اولوس جغتای را چندان جدی نگرفته بودند. چنانکه گفته شد دشمنی دیرپای جغتاییان، آنهم در شرایطی که حدود شرقی قلمرو ایلخانان زیر نفوذ آنان بود، حکومت ایلخانی را نسبت به استواری این پیمان نامطمئن ساخته بود. بنابراین، آنها سعی کردند با پناه دادن به خانزادگان مخالف از ثبات سیاسی اولوس جغتای، که در صورت تحقق دوباره میتوانست به شروع تهاجمات جغتاییان بینجامد، جلوگیری کنند. بهعلاوه، اقدام اولجایتو در پناه دادن به مخالفان جغتایی میتوانست تهدیدی بالقوّه برای حکومت جغتاییان باشد. با این همه، گزارشی در دست نیست که نشان دهد آنها برای مقابله با این تهدید به اقدام نظامی بر ضد ایلخانان دست زده باشند. چنین برمیآید که آنان بنا به مصلحت وقت و به واسطۀ مشکلات داخلی از برخورد نظامی با ایلخانان خودداری کردند؛ زیرا در چنین شرایطی وارد شدن به درگیری احتمالی با ایلخانان خطرات بیشتری را متوجه آنان میساخت. در نتیجه، آنها تنها به رجزخوانی و تهدید هر از گاهی بسنده کردند. بارزترین نمونۀ رجزخوانیهای جغتاییان در جریان لشکرکشی سپاه ایلخانی به گیلان رخ نمود. در رجب سال 706 ﻫ .ﻕ، اویغورتایغازان، یکی از بزرگان فراری به نزد الجایتو، از قول دوا و امرای او گفت «بر سبیل استهزا و افسوس میگفتند که سلطان غیاثالدین محمد [الجایتو] ،که خان ایرانزمین ا است و شوکت و صلابت و مهابت شجاعت او به اقاصی و ادانی عالم رسیده، چگونه بیشة گیلان را، که مقدار مجموع طول و عرض بسیط محیط آن سی فرسنگ زمین است و در وسط مملکت و بیضة قلابت او افتاده، مطیع و مسخّر نمیتواند کرد و در تدبیر تسخیر آن عاجز و زبون است» (قاشانی، 1348: 55). الجایتو، که از این سخن برسر غیرت آمده بود، این تحقیر را با فرستادن ایلچیانی به ماوراءالنهر پاسخ داد(همان: 56 ).او همزمان (سال 706 ﻫ .ﻕ) نیز به گیلان لشکرکشی کرد که البته با موفقیت چندانی همراه نبود (بویل،1371: 376). گفته شده است که حمله به گیلان«نتایجی بیشمار برای آیندة ایلخانان در برداشت» (رشیدوو، 1368: 123). یکی از نتایج آن این بود که ضعف ایلخانان را به جغتاییان نمایاند و آنان را در حملۀ دوباره به قلمرو ایلخانان امیدوار کرد. اگر دوا در سال 706 ﻫ .ﻕ نمیمرد، حمله به قلمرو ایلخانان قطعی به نظر میرسید. اما بخت با الجایتو یار بود؛ زیرا مرگ دوا و بروز اختلافات در اولوس جغتای، حکومت ایلخانی را برای مدتی از تعرضات آنها در امان نگاه داشت . درهرحال، حاکم شدن شرایط جدید باعث شد خراسان، که پس از مصالحۀ اولوسهای چنگیزی اهمّیت خود را تا حدودی از دست داده بود، بار دیگر اهمیت یابد. به نوشتۀ حافظ ابرو، الجایتو «بعد از قضایای گیلان سخن خراسان در میان آورد و فرمود که امیری بدان دیار میباید فرستاد که در کنار آمویه معسکر سازد» (حافظ ابرو،1350: 78). این موضوع از ارتباط ماجرای گیلان با اوضاع حدود شرقی قلمرو ایلخانی حکایت دارد. به همین منظور الجایتودر سال 708 ﻫ .ﻕ امیر سونج یکی از امرای برجستۀ خود را با سپاهی بزرگ برای حفاظت از خراسان فرستاد (قاشانی، 1348: 82).
تلاش ایلخانان برای تحکیم سلطۀ خود بر حدود شرقی ایران حکومت ایلخانی، که با کاهش تنش با ممالیک و مصالحة کوتاه مدت با جغتاییان و اولوسهای دیگر، احساس امنیت و قدرت میکرد، برآن شد تا با بهرهگیری از شرایط داخلی اولوس جغتای از گسترش قدرت آن در حدود شرقی قلمرو خود جلوگیری کند. اقداماتی که حکومت ایلخانی در سالهای 706 تا 713 ﻫ .ﻕ در این حدود انجام داد، این موضوع راتأییدمی کند. گام مهم بعدی برای تثبیت قدرت ایلخانان در شرق، تسلط قطعی بر هرات و اطراف آن؛ یعنی، مرکز حکومت آلکرت بود. ملوک آلکرت ازآغاز تشکیل حکومت ایلخانان به عنوان دولتی تابع در هرات و اطراف آن حکومت میکردند. در زمان فرمانروایی غازانخان، ملک فخرالدین کرت با تأیید او به حکومت رسید؛ اما مدتی بعد یاغی شد و در سال698 ﻫ .ﻕ سههزار تن از سپاهیان نگودری را به خدمت گرفته، به خراسان حمله کرد( هروی،1352: 431-433؛ اسفزاری،1338: 435). هنگامی که الجایتو به حکومت رسید، دریافت که شرط رسمیت یافتن قدرت او در شرق آن است که ملوک هرات سروری ایلخانان را بهطور کامل به رسمیت بشناسند. اما ملک فخرالدین به یاغیگری خود ادامه داد و برای تبریک جلوس وی در تبریز حاضر نشد. الجایتو نیز برای به اطاعت درآوردن او و نگودریانِ تحت فرمان وی، دانشمند بهادر از امرای خود را با سپاهی به تصرّف هرات روانه کرد. ملک فخرالدّین که خود را در برابرسپاه ایلخانی ناتوان میدید، به قلعۀ امانکوه پناه برد. اگرچه دانشمند بهادر بر هرات دست یافت، مدتی بعد با خدعۀ نایبان ملک فخرالدّین در هرات کشته شد ( هروی، 1352: 491 -496). به دنبال آن، مدافعان شهر در برابر تهاجم انتقامجویانۀ سپاه ایلخانی به سرداری بوجای تسلیم شدند. هرات به تصرّف این سپاه درآمد و قاتلان دانشمندبهادر به سختی مجازات شدند (همان: 532-542). گفته شده است نگودریانی که در این زمان در خدمت ملک فخرالدین قرار داشتند سپاهیان قتلغخواجه، خانزادۀ جغتایی، بودند(وصاف، 1338: 344). این موضوع نشان میدهد که این شورش با پشتیبانی جغتاییان انجام شد (اشپولر، 1385: 196) و مَلِک هرات از قتلغ خواجه اطاعت میکرد. بنابراین، سلطۀ دوبارۀ ایلخانان بر هرات به منزلۀ شکست جغتاییان بود. در سال 707 ﻫ .ﻕ، به فرمان الجایتو، ملک غیاثالدین به جای برادر خود، ملک فخرالدین، حکومت غور، غرچستان، سیستان و اسفزار تا جیحون و سند را بهدست آورد (هروی، 1352: 558-559؛ اسفزاری، 1338: 456-459). اعطای حکومت تا سند و جیحون به او نشان میدهد که حکومت ایلخانی به گسترش نفوذ و اقتدار خود در مناطقی علاقهمند بود که در عمل صحنۀ حضور و نفوذ جغتاییان بود. بااینحال، در سال 710 ﻫ .ﻕ به الجایتو خبر رسید که ملک غیاثالدین نیز همچون ملک فخرالدّین با ساختن برج و بارو سرِ ناسازگاری دارد. شایعاتی هم در باب همکاری او با اولوس جغتای به الجایتو رسیده بود. این مسأله الجایتو را واداشت تا او را برای بررسی موضوع به تبریز فرابخواند. ملک غیاثالدّین در سال 711 ﻫ .ﻕ به اردوی الجایتو رفت و به او اطمینان داد که اقدامات وی در راستای تأمین مصالح سلطان و بر ضد دشمنان او بود. الجایتو از این بابت خرسند شد؛ ولی ترس از اتحاد دوبارۀ آلکرت با اولوس جغتای او را واداشت تا به ملک غیاث الدین اجازه ندهد به هرات بازگردد (هروی، 1352: 571-587). بدین ترتیب، ملوک هرات در دورۀ ایلخانی نقشی دوگانه داشتند. از یک سو، با افزایش قدرت جغتاییان در شرق ایران، آلکرت چه از روی ترس از آنها و چه در راستای تأمین استقلال خود از حکومت ایلخانی درصدد برآمدند با جغتاییان همکاری کنند. از سوی دیگر، ایلخانان وجود ملوک دستنشاندۀ هرات را برای تأمین امنیّت مرزهای شرقی خود ضروری میدانستند. بنابراین، باوجوداینکه گاهی خطاهای ملوک کرت ایلخانان را به خشم می آورد، آنها در نهایت به براندازی حکومت این خاندان رضایت نمیدادند. با توجه به همین کارکردِ دوگانۀ حکومت آلکرت بود که احضار ملک غیاثالدین به همان اندازه که خطر احتمالی اتحاد او با جغتاییان را از بین برد، مرزهای شرقی ایلخانان را هم در برابر توسعهطلبیِ جغتاییان آسیبپذیر کرد. بویژه اینکه در غیاب ملک غیاثالدین، وضع هرات به واسطۀ اقدامات ناشایست نایبان الجایتو نابسامان شد (فصیح خوافی، 1386: 2/ 889 ؛اسفزاری، 1338: 460-461) و قدرت دفاعی ایلخانان در برابر تهاجمات جغتاییان عملا کاهش یافت (نیتی،1374-1375: 77). در چنین شرایطی بود که داود خواجه، فرزند قتلغخواجه، که در این زمان در رأس سپاهیان جغتایی و نگودری در حدود شرقی خراسان بود، درصدد برآمد سلطۀ خود راگسترش دهد. این در حالی بود که در سالهای 712 - 713 ﻫ .ﻕ و بهدنبال بروز تنش در روابط اولوس جغتای با خان بزرگ و ایلخانان، تعهّد داود خواجه به پایبندی به صلح با ایلخانان نیز آسیب دیده بود. در شرایط یادشده بود که داود خواجه در سالهای 712 - 713 ﻫ .ﻕ از غزنه به خراسان حمله کرد. حملۀ او به خراسان احتمالاً به اشارۀ ایسنبوقا بود. داود خواجه تصمیم گرفت نخست هرات را فتح کند. این مسأله یساول، فرماندۀ سپاه ایلخانی در خراسان، را بر آن داشت تا با تمام سپاه خراسان و مازندران با شتاب به قصد دفع او حرکت کند. داود خواجه که خبر رسیدن او را شنید، گریخت. یساول آنچه را که از اردوی او بر جای مانده بود غارت کرد و غنایم بسیاری بهدست آورد( هروی، 1352: 595-598). از بخت خوش حکومت ایلخانی، به زودی بین جغتاییان مستقر در حدود شرقی قلمرو ایلخانی اختلاف افتاد. این اختلافات فرصت لازم را فراهم کرد تا اولجایتو پس از حدود سی و پنج سال برای سرکوب جغتاییان و پایان دادن به سلطۀ آنها بر شرق خراسان اقدام کند. در این زمان، تیمورگورکان، پسر ایاجی نگودری و داماد دوا، به همراه برادر خود، لکمیر، زیر فرمان داودخواجه در حدود مرزهای شرقی خراسان مستقر بود. آنان به دلیل اختلافاتی که با داود خواجه پیدا کردند از او آزرده شدند و تصمیم گرفتند که برای دفع وی با الجایتو متحد شوند. تیمورگورکان به الجایتو پیام داد که اگر سپاهیان خراسان ما را یاری کنند، به کمک آنان داودخواجه را از قلمرو او خواهند راند و سپس با سپاهیان نگودری خود، که بیست هزار تن هستند، به خدمت الجایتو خواهند رسید. الجایتو به سرعت به درخواست تیمورگورکان پاسخ مثبت داد و خانزاده میتکقان را در رأس سپاه خراسان به آن حدود اعزام کرد. او به همراه تیمورگورکان بر داودخواجه تاخت. داودخواجه چون توان مقابله با سپاه ایلخانی را نداشت، پس از آنکه سه هزار نفر از اتباعش در جیحون غرق شدند، از آن عبور کرد. در این تعقیب و گریز غنایم فراوانی نصیب سپاه ایلخانی گردید و تیمور گورکان در سال 713 ﻫ .ﻕ با سپاه خود به ایلی به خراسان آمد (قاشانی، 1348: 152-153و 201-202). با فرار داودخواجه، جغتاییان مستقر در حدود شرقی قلمرو ایلخانان زیر نظر الجایتو قرار گرفتند (گروسه، 1384: 269) و آرامش به طور موقّت به مرزهای ایلخانان بازگشت (اشپولر، 1351: 116). در سوی دیگر، داودخواجه به ایسنبوقا پناه برد و از او درخواست انتقام نمود. ایسنبوقا نیز گرفتن انتقام او از اولجایتو را بر خود واجب دانست (قاشانی، 1348: 153، 202و 208) . بدین ترتیب، انگیزۀ جغتاییان برای حمله به قلمرو ایلخانان شدت یافت.
لشکرکشی ایسنبوقا به قلمرو خان بزرگ و تشدید دشمنی با ایلخانان چنانکه گفته شد کبک،خانزادۀ جغتایی، پس از اینکه مخالفان خاندان دوا را سرکوب کرد، با فرستادن سفیری به حدود سند، ایسنبوقا را احضار و به حکومت اولوس جغتای منصوب نمود. به دنبال آن، اولوس جغتای ثبات سیاسی و قدرت خود را بازیافت و قلمرو جغتاییان با غلبه بر خاندان اگتای تا همسایگی قلمرو خان بزرگ مغول در چین گسترش پیدا کرد. این امر به برتریجویی جغتاییان در برابر خان بزرگ و بروز اختلاف بر سر تعیین یورت و علفخوار بین آنها انجامید. در سالهای 712 و 713ﻫ .ﻕ، اقداماتی برای رفع این اختلافات انجام شد که نتیجهبخش نبود و همین مسأله دشمنی ایسنبوقارا با خان بزرگ برانگیخت (همان: 202-203). برتریجویی جغتاییان در برابر خان بزرگ به تشدید دشمنی اولوس جغتای با ایلخانان نیز منجر شد؛ چراکه در این شرایط، صلح با ایلخانان، که متّحد سنتی خان بزرگ بودند و در عهد اولجایتو نیز ارتباط آنها تجدید شده بود (Alsen, 2001:37-38)، جایی نداشت. علاوه براین با توجه به اقتدار نسبی اولوس جغتای در این زمان، اقدام حکومت ایلخانی در پناه دادن به خانزادگان مخالف این اولوس نمیتوانست بدون پاسخ بماند. بااینحال، جغتاییان نمیتوانستند بلافاصله به قلمرو ایلخانان حمله کنند. چون اقدام برضد ایلخانان، خان بزرگ را به واکنش وامیداشت. بنابراین می بایست نخست تکلیف خود را با خان بزرگ، که قدرتمندتر به نظر میرسید، روشن میساختند. از سوی دیگر، زیادهخواهی جغتاییان، ایلخانان و خان بزرگ را به چارهجویی واداشت. چنین پیداست که آنها نیز در این زمان نظر مثبتی نسبت به قدرتیابی اولوس جغتای نداشتند. بنابراین،آنها برای هماهنگی بیشتر پی درپی ایلچیانی را به دربار همدیگر میفرستادند (Ibid, Op.cit). یکی از این ایلچیان ابیشقا بود. اوکه در سال 713 ﻫ .ﻕ به عنوان سفیر الجایتو از نزد خان بزرگ برمیگشت، پس از رسیدن به اولوس جغتای در حالت مستی اظهار داشت که از جانب خان بزرگ برای الجایتو پیامی سرّی بدین مضمون دارد: «شما [ایلخانان] از جانب مغرب درآیید و ما از طرف مشرق تا این خصمان ضایر[زیانآفرین] و معاندان غاشمِ[ظالم] جایر را از میان برداریم و عرصۀ ممالک توران را از قاذورات نجاسات متمرّدان پاک کنیم»(قاشانی، 1348: 202-204). آگاهی از حملۀ مشترک احتمالی ایلخانان و خان بزرگ به قلمرو جغتاییان، ایسن بوقا را به وحشت انداخت شکستهای ایسنبوقا از خان بزرگ دشمنی جغتاییان با ایلخانان را تشدید کرد؛ زیرا علاوه بر همدست دانستن ایلخانان با خان بزرگ، شکست از خان بزرگ آنها را در تنگنای یورت و علفخوار نیز قرار داد. ایسنبوقا خود در این مورد گفته بود :«اگر اعداء ما را برین منوال رانند، عن قریب ولایت و اولوس بر ما تنگتر از دیدة کور و سوراخ مور شود و یورت و علفخوار نمانده. مصالح ما در آن است که جانب مغرب و بلاد خراسان مفروز و مستخلص گردانیم» (همان: 208). علاوه بر آن، در این زمان تصوّر ایسنبوقا در مورد توان ایلخانان این بود که آنها در مقایسه با خان بزرگ ضعیفتر هستند2005: 349) ,Yingsheng). بنابراین، ایسنبوقا خشم خود را متوجه حکومت ایلخانی کرد. او ابتدا ایلچیانی را که از ایران با هدایایی به نزد خان بزرگ میرفتند در ترکستان دستگیر کردو به انتقام شکست در جنگ با خان بزرگ(قاشانی، 1348: 208) در اقدامی«شتاب زده و نابخردانه» (کاتو،1372: 653 ) کشت. ایسنبوقا امیدوار بود با حمله به خراسان، از یک سو آنچه را که در برابر خان بزرگ از دست داده بود جبران کند و از سوی دیگر با شکست دادن متّحد او؛ یعنی، الجایتو انتقام بگیرد. همچنین او برای افزودن بر توان خود در برابر خان بزرگ و ایلخانان تصمیم گرفت به جای خاندان اگتای، متّحد جدیدی برای خود پیدا کند. این متّحد جدید ازبک خان، فرمانروای اردوی زرّین بود. پناهنده شدن یکی از خانزادگان اردوی زرّین، به نام بابااغول به همراه چند تن از فرزندان قایدو به دربار الجایتو در حدود سالهای 714-715 ﻫ .ﻕ، فرصت رابرای اتحاد ایسنبوقا با اردوی زرّین در برابر دشمن مشترک مهیّا کرد. ایسنبوقا ایلچیانی را به دربار ازبکخان فرستاد تا با اعلام این موضوع که تیمورقاآن با حکومت او مخالف است، وی را به اتّحاد با خود برانگیزد. ازبکخان ابتدا پیمان اتّحاد را پذیرفت؛ اما سرانجام از آن صرفنظر کرد. مشاوران خان اردوی زرین به او فهماندند که شکستن صلح با خان بزرگ و ایلخانان به سود او نیست. بنابراین، او سفیرانی را به دربار ایلخانان روانه کرد تا آنان را از دوستی خود مطمئن سازد. الجایتو نیز برای جلب رضایت ازبکخان و دور کردن خطر احتمالیِ اتّحاد او با ایسن بوقا، در مورد بابااغول اظهار بیخبری کرد و ظاهراً او را کشت (قاشانی، 1348: 145، - 146و 173-176). بنابر برخی گزارشها، ایسنبوقا علاوه بر تلاش برای اتّحاد با ازبکخان، درصدد بود با ممالیک در مصر ارتباط برقرارکند(اشپولر، 1351: 119). بدین ترتیب، مناسبات جغتاییان با ایلخانان در چرخهای پیچیده قرار گرفت و با مناسبات چند حکومت دیگر (خان بزرگ، اردوی زرین و ممالیک) گره خورد.
لشکرکشی ایسنبوقا به قلمرو ایلخانان: پیروزیو عقبنشینی از دست رفتن متصرفات جغتاییان در شرق ایران برای ایسنبوقا، که در برابر خان بزرگ نیز متحمّل شکستهای پیدرپی شده بود، قابل پذیرش نبود. از طرفی اقدام حکومت ایلخانی برضد داودخواجه بهانۀ لازم را برای هجوم به خراسان به جغتاییان داد. تجدید درگیری ایلخانان با ممالیک مصر نیز امید ایسنبوقا را برای موفقیت افزایش داد. چون الجایتو در سال 712 ﻫ .ﻕ در پی تحریک امرای شام به حملهای بینتیجه به آنجا دست زده بود. در مورد زمان حملۀ ایسنبوقا به قلمرو ایلخانان بین منابع اختلاف وجود دارد. در بعضی از منابع تاریخ حملات جغتاییان در سال 712 ﻫ .ﻕ ذکر شده است. بر این اساس، این حمله با لشکرکشی الجایتو به شام همزمان بود (فصیح خوافی، 1386: 2/ 889؛ نطنزی، 1336: 141 ) . بنابراین، او با شنیدن خبر این تهاجم، شام را به عزم مازندران ترک کرد (مستوفی، 1377: 2/ 1439). این در حالی است که وصاف حملۀ خانزادگان جغتایی به خراسان را در 713 ﻫ .ﻕ ذکر کردهاست(وصاف،1338: 610). بر اساس این گزارش، الجایتو در سال 713 ﻫ .ﻕ در مازندران اتراق کرد و سپاهیان خراسان برای عرض ادب به استقبال او رفتند. هنگامی که خانزادگان جغتایی خراسان را بیدفاع یافتند، به آنجا حمله کردند(حافظ ابرو، 1350: 106). در برخی دیگر از منابع حملۀ خانزادگان جغتایی در سال 714 ﻫ .ﻕ ذکر شده است (اسفزاری، 1338: 461؛ فصیح خوافی، 1386: 2/ 890 ). سیفی هروی در یک جا این حمله را در سال 714 ﻫ .ﻕ و در جایی دیگر در سال 715 ﻫ .ﻕ ذکر کرده است (هروی 1352: 606و 628). کاشانی نیزباوجود اینکه حملۀ جغتاییان را در 713 ﻫ .ﻕ دانسته است (قاشانی،1348: 153)، از رویدادهای مربوط به این حمله ذیل حوادث سال 716 ﻫ .ﻕ به تفصیل یاد کرده است(همان: 200-211). با توجّه به دلایل زیر میتوان حملات خانزادگان جغتایی را در اواخر سال 714 و اوایل سال 715 ﻫ .ق دانست. 1. در برخی ازمنابع علّت بازگشت الجایتو از رحبۀ شام در سال 712 ﻫ .ﻕ، کمبود آذوقه و گرمی هوا و نه حملۀ خانزادگان جغتایی ذکر شده است(همان :143؛ابن کثیر، 1993: 14/ 75). ضمن اینکه کندی حرکت الجایتو در بازگشت به شرق در این زمان گزارش شده است(قاشانی، 1348: 143-144، 147). ممکن است مراد این منابع از حملات جغتاییان حملات داودخواجه به خراسان بوده باشد؛ چون بر اساس نوشتۀ کاشانی و همچنین فصیح خوافی(فصیح خوافی،1386: 2/ 890) حملۀ داودخواجه به هرات در سال 713 ﻫ .ﻕ و فرار او در همین سال اتّفاق افتاد. درضمن باید توجه داشت که اختلاف یک سال در این مورد و سایر موارد قابل توجیه است؛ چرا که ممکن است حملهای در اواخر یک سال شروع شودو تا اوایل سال بعد ادامه یابد. 2. براساس گزارش کاشانی، حملۀ خانزادگان جغتایی به خراسان پس از نبردهای سهگانۀ ایسنبوقا با خان بزرگ اتّفاق افتاد. از آنجا که جنگهای ایسن بوقا و خان بزرگ درحدود سال 714 ﻫ .ﻕ روی داد و نیز با توجه به اینکه کاشانی مدّعی است حملۀ ایسنبوقا به خراسان به منظور جبران شکست در برابر خان بزرگ بود، میتوان نتیجه گرفت که احتمال وقوع جنگ پیش از سال 714 ﻫ .ﻕ دور از انتظار بود. با توجه به این استدلال است که ینگ شنگ تاریخ حملات اولوس جغتای را در سال 715 ﻫ .ﻕ میداند .(Yingsheng,2005: 354-355) 3. افزایش تهدید جغتاییان باعث شد که الجایتو در سال 714 ﻫ .ﻕ حکومت هرات تا جیحون و سند راباردیگر به ملک غیاثالدّین واگذار کند و سپس با گرفتن تعهّد فرمانبرداری، او را روانۀ هرات کند(اسفزاری، 1338: 462-464). ملک غیاثالدّین در سال 715 ﻫ .ﻕ به هرات رسید و حکومت را بهدست گرفت. چند روز پس از رسیدن او به هرات، خبر شکست سپاه ایلخانی از جغتاییان و کشته شدن فرماندۀ آنان به نام بوجای به هرات رسید(همان:465؛ هروی، 1352: 621 و 628 ) . ملک غیاثالدّین فراریان سپاه ایلخانی را که از نبرد با خانزادگان جغتایی گریخته بودند در هرات بهگرمی پذیرفت (هروی، 1352: 636). درهرحال به نظر میرسد حملات داودخواجه در سالهای 712 تا 713 ﻫ .ﻕ به هرات و درگیریهای او با یساول، حملات خانزادگان جغتایی در حدود سالهای 714 و 715 ﻫ .ﻕ و سپس درگیریهایی که از سال 716ﻫ .ﻕ با دخالت ایلخانان بین کبک و یساور روی داد باعث آشفتگی در اخبار و زمان حملات جغتاییان شده است. پژوهشگران نیز در ذکر تاریخ قطعی حملۀ خانزادگان جغتایی گرفتار آشفتگی منابعِ مورد استناد خود شدهاند؛ بهطوری که بیانی تاریخ حملۀ سپاه جغتایی را در سال 712 ﻫ .ﻕ (بیانی1375: 3/ 1031 ) ذکر کرده است. برخی نیز آن را در سال 713 ﻫ .ﻕ (بویل،1371: 379؛ اشپولر، 1351 :119؛ اقبا ل آشتیانی، 1365: 321) و 715 ﻫ .ﻕ دانستهاند (گروسه، 1353 :633 ). گزارش منابع نشان دهندۀ این است که ایسن بوقا در این لشکرکشی تمام توان اولوس جغتای را به کار گرفت؛ چراکه بیشتر خانزادگان ارشد جغتایی مانند داودخواجه، کبک، یساور و جنگشی با او همراه بودند( هروی، 1352: 628 ؛ قاشانی، 1348: 208-209). در مورد تعداد سپاهیانی که به همراه خانزادگان جغتایی به خراسان حمله کردند نیز روایتهای متفاوتی وجود دارد. درجایی تعداد آنان صد هزار نفر(قاشانی، 1348: 209) و در جایی دیگر، پنجاه هزار نفر ذکر شده است (هروی، 1352: 606). برخی از منابع نیز این تعداد را شصت هزار نفر ذکر کردهاند (حافظ ابرو، 1350: 107؛ میرخواند، 1339: 5/ 469). خانزادگان جغتایی به آسانی از جیحون گذشتند. اراتیمور، پیشقراول سپاه خراسان، با سپاه ده هزار نفری در آن حدود بود. او پس از اندکی مقاومت در برابر سپاه جغتایی به اسارت درآمد. خانزادگان جغتایی خواستند او را بکشند؛ اما یساورکه به قول کاشانی مسلمانی«نیکو نفسِ ستوده سیرت » بود، مانع از این کار شد (قاشانی، 1348: 209). ظاهراً در زمان حملۀ خانزادگان اولوس جغتای، امیریساول، فرماندۀ ارشد سپاه ایلخانی در خراسان، در مازندران و در خدمت الجایتو بود. رمضان، فرماندۀ حاضر در خراسان، برای دفع دشمن از یساول درخواست کمک کرد(همان: 153و 209) و خود با سی هزار نیرو در برابر سپاه مهاجم قرار گرفت. با شروع نبرد، رمضان جنگ ناکرده گریخت و به همین دلیل الجایتو او را از فرماندهی کنار گذاشت و بکتوت جای او را گرفت (هروی، 1352: 606- 609). یساول به سرعت به خراسان آمد و به همراه بکتوت و بوجای با لشکری اندک در دشت مرغاب در برابر سپاه جغتایی قرار گرفت. سپاهیان ایلخانی تاب مقاومت نیاوردند و متواری شدند. بوجای جنگ را ادامه داد تا کشته شد؛ ولی یساول به همراه بکتوت به فوشنج گریخت (همان: 628- 636؛ حافظ ابرو، 1350: 106-110). در این نبرد حاکم بدخشان نیز به سود سپاه ایلخانی شرکت کرد (هروی، 1352: 629؛ حافظ ابرو، 1350: 107). این موضوع نشان دهندۀ فرمانبرداری نواحی جنوبی جیحون از ایلخانان در این زمان است. حضور الجایتو در مازندران، غیبت یساول از خراسان، تدارک سپاه اندک از سوی یساول به عنوان فرماندۀ سپاه خراسان و عبور آسان خانزادگان جغتایی نشان میدهد که ایلخانان در این زمان در مورد توان نظامی و شدّت حملات جغتاییان دچار اشتباه شده بودند. امکان دارد که درگیریهای ایسنبوقا با خان بزرگ باعث چنین تصوّری شده باشد؛ چرا که ایسنبوقا بلافاصله پس از شکست از خان بزرگ و به طور ناگهانی به قلمرو ایلخانان حمله کرده بود. خانزادگان جغتایی پس از پیروزی در جنگ مرغاب به پیشروی خود ادامه دادند و فراریان را تا حدود هرات تعقیب کردند. پیشروی آنان در این زمان تا حدود نیشابور نیز گزارش شده است (حافظ ابرو، 1350: 106). آنها خود را چنان توانمند میدیدند که هوس تصرّف ایران به سرشان زد(قاشانی، 1348: 153). اما بنا بر همین گزارش، پس از چهار ماه در اثر کمبود آذوقه تصمیم گرفتند که بازگردند(همان: 153، 164و 213). بااینحال، به نظر میرسد عوامل دیگری نیز آنان را از ادامۀ حضور در ایران منصرف کرد. توضیح اینکه در این زمان خبرهایی در مورد حملۀ سپاهیان خان بزرگ، به اولوس جغتای به آنان رسیده بود. بر اساس این خبرها سپاه خان بزرگ، تلاس و ایسنکوک را تصرّف و اردوهای جغتاییان را غارت کرده بودند. بنابراین، هنگامی که جغتاییان از این موضوع آگاه شدند، به سرعت به ترکستان بازگشتند(همان: 210-211). احتمالاً اقدام خان بزرگ از روی آگاهی و بر اساس اتحاد بین او و الجایتو و برای کاهش فشار بر متّحد خود بود. از طرفی در این زمان خبر حضور الجایتو در خراسان، جغتاییان را در مورد ادامۀ عملیات در ایران دچار تردید کرد؛ در نتیجه مصلحت را در بازگشت دیدند. الجایتو نیز چون از بازگشت آنان خبر یافت، به سلطانیه برگشت (حافظ ابرو، 1350: 106؛ مستوفی، 1377: 2/ 1439-1440). بر اساس برخی از گزارشها الجایتو تصمیم گرفت دشمن را بیمجازات رها نکند؛ بنابراین، چهل هزار سپاهی را به تعقیب آنان فرستاد. این سپاه از جیحون گذشت و در آن سوی ترمذ با آنان جنگید. در این جنگ کبک و جنگشی شکست خوردند و امرای سپاه الجایتو آنان را تا نزدیکی بخارا تعقیب کردند و غنایم بسیاری بهدست آوردند. بر اساس این روایت پس از این ماجرا بود که الجایتو به سلطانیه برگشت (وصاف، 1338: 610-611؛ نطنزی، 1336: 141). البته نمیتوان این لشکرکشی را بهطور قطع مربوط به این زمان و برای مجازات متجاوزان از سوی الجایتو دانست؛ زیرا منابع از درگیری مشابهی یاد میکنند که مدتی پس از عقبنشینی خانزادگان جغتایی، بین یساور و آنان رخ داد و در آن سپاه ایلخانی در همراهی با یساور با کبک درگیر شد(قاشانی، 1348: 215- 218؛ حافظ ابرو،1350: 114). بههرروی، حملۀ خانزادگان جغتایی باعث شد که الجایتو در مورد حکومت خراسان تجدیدنظر کند. او همچون بیشتر ایلخانانِ پیشین، که حکومت خراسان را به فرزندان خود واگذار میکردند، حکومت خراسان را به جای بسطام که گویا از دنیا رفته بود، به فرزند خردسال دیگر خود؛ یعنی، ابوسعید واگذار و امیر سونج را نیز با سپاهی درخور به همراه او روانه کرد(حافظ ابرو، 1350: 111-112؛ مستوفی، 1377: 2/ 1440-1441).
بحران در اولوس جغتای و بهرهگیری الجایتو از آن الجایتو را در مقایسه با اسلاف خود میتوان موفّقترین ایلخان در برخورد با اولوس جغتای دانست. او با بهرهگیری از شرایط صلح توان ایلخانان را افزایش داد. سپس با سود بردن از فروکش کردن جنگهای مستمر با ممالیک، اختلافات داخلی درمیان جغتاییان و درگیریهای خان بزرگ با اولوس جغتای، حاکمیت خود بر مناطق شرقی خراسان را استحکام بخشید و حملۀ نسبتاً سنگین ایسنبوقا را دفع کرد. الجایتو سیاست خود در مورد اولوس جغتای را با حمایت از خانزادگان مخالف جغتایی ادامه داد و در سال 716 ﻫ .ﻕ با پناه دادن به یساور، خانزادۀ قدرتمند جغتایی، به پیروزی مهمی در برابر آنان دست یافت. یساور، فرزند اورکتیمور (قاشانی، 1348: 208-209؛ خواندمیر، 1362: 3/89) از جمله خانزادگان جغتایی بود که در راه تثبیت قدرت دوا در ماوراءالنّهر تلاش کرد و سپس در آنجا مستقر شد(کاتو، 1372: 650). هنگامی که ایسنبوقا در ماوراءالنّهر به حکومت رسید، کبک را به حکومت فرغانه منصوب کرد(قاشانی، 1348: 150). این انتخاب موقعیّت یساور را در ماوراءالنّهر به خطر انداخت و باعث بروز اختلاف بین یساور و حکمرانان اولوس جغتای گردید(کاتو، 1372: 653). در چنین شرایطی بود که یساور برای مقابله با کبک با ایلخانان ارتباط برقرار کرد. کبک موضوع ارتباط یساور با حکومت ایلخانی را نزد ایسنبوقا مطرح کرد؛ اما ایسن بوقا به دلیل اعتمادی که به یساور داشت آن را نادیدهگرفت (هروی، 1352: 640 ؛ حافظ ابرو، 1350: 113). یساور اگر چه در حملۀ خانزادگان جغتایی به خراسان به عنوان فرماندۀ سپاه( خواندمیر، 1362: 3/ 89) شرکت فعّالی داشت، پس از پیروزی در جنگ مرغاب، کبک و جنگشی را از تعقیب سپاهیان ایلخانی را بازداشت. گفته شده است که او تعقیب فراریان را نکوهش کرد و چون مسلمان بود، به این بهانه که ماه رمضان است، از تعقیب فراریان خودداری کرد (قاشانی، 1348: 210). او حتّی اسیران را آزاد کرد و به آنان توشۀ راه داد (سیفی هروی، 1352: 641؛ حافظ ابرو، 1350: 110). با توجّه به روابطی که یساور در گذشته با ایلخانان داشت میتوان نتیجه گرفت که رفتار او ناشی از تعلّقات مذهبی او نبود، بلکه هدف او از این گونه اقدامات، نشان دادن حسن نیّت خود نسبت به الجایتو بود (کاتو، 1372: 654-655). او پس از نبرد مرغاب به خانزادگان جغتایی پیشنهاد کرد که به ماوراءالنّهر بازگردند(هروی، 1352: 635). هنگامی که کبک به همراه دیگر شهزادگان جغتایی به حضور ایسن بوقا بار یافت، گناه ناکامی سپاه را بر گردن یساور انداخت. او به ایسنبوقا فهماند که اگر یساور به ما فرمان بازگشت نمیداد، ما تا مازندران و عراق پیش رفته بودیم. وی مدّعی شد که یساور هوای الجایتو داشت. ایسنبوقا چون مطمئن شد که یساور با الجایتو ارتباط دارد، درصدد دفع او برآمد؛ ولی ترس از هجوم ایلخانان باعث شد تا به طور موقت از احضار او خودداری کند. یساور از توطئۀ کبک و ایسنبوقا آگاهی یافت (همان: 640- 641؛ حافظ ابرو، 1350: 113) وچون در خود توانایی مقابله با کبک را نمیدید (مستوفی، 1377: 2/ 1441)، عزم کرد تا با عبور از جیحون رسماً به الجایتو پناه ببرد. یساور پیش از عبور از جیحون، ابتدا عدهای از امرای کبک را با خود همراه کرد( هروی، 1352: 641). سپس اراتیمور(حسین تیمور) را به عنوان نمایندۀ خود به اردوی الجایتو فرستاد و پیغام داد که:«...من ایل و منقاد پادشاه الجایتو سلطانم. اگر اجازت فرمایند اولوس خود را از آب آمویه بگذرانم و اگر فرمان شود ممالک ماوراءالنّهر برای ایشان مسخر کنم»(حافظ ابرو،1350: 112). شایعات مربوط به اتّحاد اولوس جغتای با ازبکخان، فرمانروای اردوی زرّین، و ملک ناصر در مصر بر ضد ایلخانان(قاشانی، 1348: 212) الجایتو را از جانب اولوس جغتای بیشتر نگران ساخت. بنابراین، او بر آن شد تا برای«تجهیز خود در برابر حمله خانات جغتای» از یساور حمایت کند (کاتو، 1372: 656؛ اشپولر، 1351: 121). هنگامی که اراتیمور به حضور الجایتو بار یافت، ایلخان مقدم او را گرامی داشت و درخواستهای یساور را پذیرفت. وی نواحی بلخ، کوهستان، بدخشان تا حدود کابل، قندهار و گرمسیر را با خلعتهای فراوان به یساور بخشید. علاوه بر این، به او وعده داد که در صورتی که به کمک نظامی نیاز داشته باشد در این مورد کوتاهی نکند (حافظ ابرو، 1350: 112؛ میرخواند، 1339: 5/ 475). بنابر روایتی دیگر،ایلخان از حدود جیحون تا مازندران را به یساور داد ( هروی، 1352: 644-645). اگر چه گروسه پذیرش یساور را یک بیاحتیاطی میداند (گروسه، 1353: 633)، به نظر میرسد این اقدام دستکم در کوتاهمدّت نتایجی به دنبال داشت. موارد زیر در این زمینه قابل توجهاند: 1. الجایتو با وعدۀ کمک به یساور، در حکومت جغتاییان، که در این زمان دوران اقتدار خود را سپری میکرد، شکاف و اختلاف ایجاد کرد و احتمال حملۀ آنها به قلمرو ایلخانان- نظیر آنچه ایسنبوقا انجام داده بود- را کاهش داد. 2. استقرار یساور در کنار مرزهای اولوس جغتای یک سپر دفاعی مطمئن در برابر هجوم احتمالی جغتاییان به وجود میآورد. در نتیجه، با آمدن او به خراسان اوضاع این منطقه تا اندازهای رو به آرامش نهاد(بویل، 1371: 380). 3. با این کار حکومت ایلخانی از موضع عموماً دفاعی خود در برابر جغتاییان خارج میشد و این امکان را مییافت تا با کمک یساور، که ادّعای حکومت بر اولوس جغتای را داشت، سیاستی تهاجمی و مداخلهجویانه را در این قلمرو در پیش گیرد. یساور در هنگام درخواست خود برای پناهندگی به این نکته اشاره کرده بود که در صورت کمک الجایتو حاضر است ماوراءالنّهر را برای او تسخیر کند (حافظ ابرو، 1350: 112). در صورت تحقق این هدف، یساور به عنوان دستنشانده و متّحد ایلخانان بر اولوس جغتای مسلط می شد و استقرار یک حکومت متحد به جای یک دشمن خستگیناپذیر، خاطر حکومت ایلخانی را در شرق آسوده میکرد. هدفی که اگرچه ممکن بود، در عمل تحقق نیافت. دو هدف نخست بلافاصله با پناه دادن اولجایتو به یساور تحقّق یافت؛ اما در مورد هدف سوم؛ یعنی، دخالت در امور داخلی اولوس جغتای کار آسانی در پیش نبود. هنگامی که یساور به عنوان یک ناراضی عزم رفتن به خراسان کرد، کبک برای سرکوب او فرستاده شد. یساور که شرایط را دشوار می دید، از حکومت ایلخانی درخواست کمک کرد. الجایتو امیرعلی قوشچی و جمعی از امرا را با سپاهی به خراسان فرستاد تا به همراه سپاه مستقر در آنجا برای کمک به یساور ازجیحون عبور کنند. در نتیجه، سپاهی سیهزار نفری متوجه ماوراءالنّهر شدند و در حالی که یساور با کبک درگیر شده بود، به او پیوستند. این کمک موجب شد کبک در رجب 716 ﻫ .ﻕ در دشت بدخشان شکست بخورد(همان :114؛ قاشانی، 1348: 211-218؛ مستوفی قزوینی،1377: 2/ 1442). لشکرکشی اولجایتو به ماوراءالنّهر اگر چه برای یساور موفقیتآور بود، برای مردم منطقه مشکلآفرین شد. یساور با کمک سپاه ایلخانی و با توجه به پیروزیهایی که بهدست آورده بود ماوراءالنّهر را غارت و ویران کرد. وی سپس با غنایم فراوان و با کوچاندن جمعیّتی حدود پنجاه هزار نفر از جیحون گذشت (هروی، 1352: 643-644؛ حافظ ابرو، 1350: 114). با فرارسیدن زمستان یساور شبورقان تا مرغاب را لشکرگاه موقّت خود قرار داد. اوسپس بار دیگر رسولانی را برای اعلام فرمانبرداری نزد الجایتو فرستاد. الجایتو مقدم آنان را گرامی داشت و دستور داد که ملوک خراسان در خدمتگزاری به او بکوشند؛ حتّی در این باب عهدنامهای بین الجایتو و یساور به امضاء رسید. ایسنبوقا که پناهنده شدن یساور را تهدیدی جدّی برای اولوس جغتای میدانست، باردیگر کبک را به جنگ او فرستاد. هنگامی که یساور خبر حملۀ کبک را شنید، مردمی را که کوچانده بود به هرات فرستاد تا کبک بر آنان دست نیابد. در این کوچ اجباری تعداد زیادی از مردم در اثر سرما تلف شدند (هروی، 1352: 640 و644-645؛ حافظ ابرو، 1350: 115). با این همه، حملۀ دوبارۀ کبک با موفّقیت همراه نبود. با شکست وی قدرت یساور در خراسان تثبیت شد و او یک سپر دفاعی مطمئن در برابر تعرضات اولوس جغتای ایجاد کرد. گرفتاریهای ایسن بوقا در جنگ با خان بزرگ و شکستهای پی درپی او نیز به تداوم این وضعیت کمک کرد.
جغتاییان و ایلخانان پس از اولجایتو با مرگ الجایتو در سال 716 ﻫ .ﻕ و مدّتی بعد با کنار رفتن ایسنبوقا از حکومت اولوس جغتای در حدود سالهای717 تا 718 ﻫ .ﻕ، شرایط برای یساور تغییر کرد. او که اکنون هوای تسلّط بر ایران و ماوراءالنهر را در سر داشت، از اعلام اطاعت نسبت به ابوسعید، ایلخان جدید، خودداری کرد. احتمالاً جوانی و بیتجربگی ابوسعید و اختلافات میان امرای بزرگ مغول که در شورش بزرگ عدهای از آنها بر ضد امیرچوپان در سال 719ﻫ.ق به اوج رسید(عبدالرزاق سمرقندی، 1372: 52) او را به این کار تشویق کرده بود. درهرحال، خودداری یساور از ادامۀ اطاعت کامل از حکومت ایلخانی باعث شد تا کمی بعد ابوسعید برای سرکوب او از کبک، جانشین ایسنبوقا، کمک بخواهد. او نیز چون یساور را تهدیدی برای خود میدانست، در سال 720 ﻫ .ﻕ با حمله به خراسان، او را از میان برداشت و به اولوس جغتای بازگشت (هروی، 1352: 766-769؛ حافظ ابرو، 1350: 158-159). به دنبال حذف یساور و با توجه به آشفتگی اوضاع در حکومت ایلخانی ، بویژه افزایش نابسامانیها در ادارۀ امور خراسان، تلاش جغتاییان برای تسلط بر این منطقه از سر گرفته شد و در نهایت، همزمان با زوال حکومت ایلخانی به الحاق شرق خراسان به قلمرو جغتاییان انجامید.
نتیجه مدتی پس از تشکیل حکومت ایلخانان در ایران، تنش بین این حکومت و اولوس جغتای بر سر ادعاهای ارضی و منابع مادی و انسانی خراسان آغاز شد. تشکیل حکومت ایلخانان از آن نظر که نفوذ و ادعاهای پیشین جغتاییان در حدود شرقی ایران را نادیده میگرفت موجب بروز تنشهایی میان دو طرف گردید. در نتیجۀ این تنشها، بخشهایی از شرق ایران زیر نفوذ جغتاییان درآمد یا دستکم در معرض تهدید دائمی آنها قرار گرفت و برخوردهای متعددی را بین آنها موجب شد. پس از به حکومت رسیدن سلطان محمد الجایتو، تحولات جدید در مجموعه امپراتوری مغول، که در تلاش برای وحدت دوبارۀ خاننشینهای مغول تبلور یافت، اوضاع داخلی اولوس جغتای و تغییر سیاست ایلخانان از رویارویی دائم با ممالیک مناسبات این دو قلمرو مغولی را وارد شرایط نسبتاً تازه ای کرد که در نهایت به سود ایلخانان ادامه یافت. ابتدا دوا، فرمانروای اولوس جغتای، با طرح صلح بین حکومتهای مغولی از در سازش با حکومت ایلخانی درآمد و الجایتو نیز به همراه خان بزرگ و احتمالاً اردوی زرین از آن استقبال کرد. با این حال، حوادث بعدی چون دخالت حکومت ایلخانی در اختلافات داخلی جغتاییان نشان داد که آنان چندان رضایتی از این صلح ندارند. الجایتو با بهرهگیری از همین اختلافات تسلّط جغتاییان بر حدود شرقی قلمرو خود را به چالش کشید و حملات آنان را دفع کرد. از جمله سیاستهای او در این مورد استفاده از نیروی ناراضیان جغتایی بود. در همین زمینه او با حمایت از یساور، خانزادۀ شورشیِ جغتایی، و پناه دادن به او در خراسان نه تنها از حملات پی درپی جغتاییان جلوگیری کرد، بلکه سیاستی فعّال را در مورد ارتباط با آنان در پیش گرفت؛ کاری که در دوران پیش از او کمتر مجال انجام یافته بود. عواملی چون سیاست خان بزرگ مغول در چین، اوضاع داخلی اولوس جغتای، نوع مناسبات ایلخانان با ممالیک مصر، سیاست خاندان آلکرت در شرق خراسان و مسائل مرتبط با اردوی زرین بر چگونگی مناسبات ایلخانان و جغتاییان تأثیر داشت. اولجایتو توانست در هر مقطع از فرمانروایی خود با بهرهگیری از این عوامل و سایر شرایط هر زمان، سیاست مهار و تضعیف جغتاییان را پیش ببرد و در مجموع در این زمینه موفق بود. گرچه بعضی از جنبههای همین سیاست مانند دادن اجازۀ اقامت به شاهزادگان جغتایی در خراسان، حکومت ایلخانی را پس از مرگ وی با تهدیدهای جدی روبرو کرد.
پینوشتها 1. ماهیت قراؤنه و نگودریان به عنوان یک قوم یا گروه بهدرستی مشخص نشده است. مارکوپولو در سفر به چین در سال 670 ﻫ .ﻕ در حدود سیستان و کرمان به گروهی به نام قراؤنه به معنای دورگه برخورد کرد آنها از تلفیق سپاهیان تکودار، شاهزادۀ جغتایی، با هندیان به وجود آمده بودند و در حدود مرزهای ایران و هندوستان ساکن بودند(مارکوپولو، 1350: 41-42). برخی چون مارکوپولو آنها را به تکودار، شاهزادۀ جغتایی منتسب دانستهاند؛ ولی آنها از این قوم با عنوان نگودریان یاد میکنند (اشپولر، 1351: 74؛ گابریل، 1381: 248). برخی هم قراؤنه را جزو تشکیلات تَما میدانند (منز، 1377: 35)؛ یعنی، ارتشی که نفرات آن از تمام اولوسهای مغولی تأمین میشد و معمولاً در خطوط مرزی مستقر می گردید (مورگان، 1371: 113). در مورد نگودریان نیز این ابهامات همچنان باقی است. روایت شده است که آنها گروهی از سپاهیان خانزادگان اردوی زرّین بودند که پس از بروز اختلاف بین برکا و هلاکوو به دنبال کشته شدن خانزادگان اردوی زرّین به وسیلۀ او به رهبری نکودر به شرق رفتند و غزنه تا مرزهای هندوستان را تصرّف کردند(رشیدالدین، 1373: 1/ 738- 739؛ نطنزی، 1336: 73). بعضی پژوهشگران قراؤنه و نگودریان را یکی دانستهاند(بویل، 1371: 5 / 340؛ مورگان، 1371: 116). در گزارشهای رشیدالدّین از آنها گاه با عنوان قراؤنه و گاه با عنوان نگودریان یاد شده است (رشیدالدین، 1373: 2/ 1109-1110 و 1210- 1211). منشی کرمانی از آنها با عنوان قراؤنه (منشی کرمانی،1362: 48) و تاریخ شاهی ازآنها با عنوان نکودریان یاد کردهاند (تاریخ شاهی قراختاییان،2535: 248). احتمالاً آنان دو قوم متفاوت بودند که هر دو در شرق ساکن بودند و از راه تهاجم و غارت میزیستند و اغلب در تهاجمات به طور مشترک عمل میکردند (گابریل، 1381: 249) . همین ام امر باعث اشتباه مورخان شده است. چنین برمیآید که نگودریان و قراؤنه به هر کس که منافع آنان را تأمین میکرد میپیوستند؛ ولی با گذشت زمان بیشتر آنها به جغتاییان پیوستند (مورگان، 1371: 116؛ بارتولد، 1376: 221) و جغتاییان نیز با به اطاعت درآمدن آنها توانستند بر نواحی جنوبی جیحون تا غزنه مسلّط شوند(منز، 1377: 35). 2. براساس شواهد موجود در این زمان ترکستان تحت سلطۀ قایدو، خانزادۀ اگتایی، قرار داشت (قاشانی، 1348: 33-34؛ تتوی وقزوینی، 1382: 7/ 4288). اگرچه بر اساس تقسیمبندیهای چنگیزی بخش غربی ترکستان از آنِ جغتاییان بود، در دورۀ مورد بحث قایدو عملاً بر آنجا تسلط داشت. پس از مرگ قایدو نوادگان جغتای باردیگر قدرت خود را در ماوراءالنهر و ترکستان گسترش دادند. در اواسط قرن هشتم هجری و همزمان با دهۀ پایانی حکومت ایلخانان در ایران، قلمرو جغتاییان اعم از ماوراءالنهر و ترکستان به دوبخش شرقی و غربی تقسیم شد. درهمین زمان بود که تیمور در این منطقه ظهور یافت. 3. اشپولر معتقد است که آلکرت نیز تمایل داشتند برای مقابله با سلطۀ تبریز (ایلخانان) با خوانین ماوراءالنهر(جغتاییان) متحد شوند (اشپولر،1389: 80). در ادامۀ مقاله توضیحات بیشتری دربارۀ چگونگی و دلایل ارتباط آلکرت با جغتاییان آمدهاست.
| ||
مراجع | ||
الف)کتاب ها
1. ابن کثیر. (1993). البدایهوالنهایة، بیروت: دارالاحیاءالتراث العربی و موسسة التاریخ العربی، الجزء الثالث عشر. 2.اسفزاری، معین الدین محمّد. (1338). روضات الجنات فی اوصاف مدینه هرات، به تصحیح سیّد محمّد کاظم امام، تهران: دانشگاه تهران. 3.اشپولر، برتولد.(1351). تاریخ مغول در ایران، ترجمه محمود میرآفتاب، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب. 4. -------- .(1389). مغولان در تاریخ، ترجمه و تعلیقات عبدالرّسول خیراندیش، تهران: آبادبوم. 5. اقبال آشتیانی، عباس.( 1365). تاریخ مغول ازحملۀ چنگیز تا تشکیل دولت تیموری، تهران: امیرکبیر، چاپ ششم. 6. بارتولد، واسیلی ولادیمیر.(1376). تاریخ ترکهای آسیای میانه، ترجمه غفار حسینی، تهران: توس. 7. بناکتی.(1348). تاریخ بناکتی(روضۀاولیالبابفی معرفۀالتواریخ و الانساب)، بهکوشش جعفر شعار، تهران: انجمن آثار ملی. 8. بویل، ج.آ.(1371). «تاریخ دودمانی و سیاسی ایلخانان»، گردآورنده بویل، تاریخ ایران از آمدنسلجوقیان تا فروپاشی دولت ایلخانان، جلد 5، ترجمه حسن انوشه، تهران: امیرکبیر. 9.بیانی، شیرین.(1375).دین و دولت در ایران عهد مغول، تهران: مرکز نشردانشگاهی، جلد3. 10. تاریخ شاهی قراختاییان.(2535). به تصحیح محمد ابراهیم باستانی پاریزی، تهران: بنیاد فرهنگ ایران. 11. تتوی، قاضیاحمدو آصف خان قزوینی .(1382). تاریخ الفی(تاریخ هزار ساله اسلام)، تصحیح غلامرضا طباطبایی مجد، تهران: علمی وفرهنگی،جلد7. 12. حافظ ابرو.(1350). ذیل جامعالتواریخ رشیدی، تهران: انجمن آثار ملّی، چاپ دوم. 13. خواندمیر، غیاثالدّین بن همام. (1362). حبیبالسیر، تهران: خیام، چاپ سوم، جلد3. 14. رشیدالدین، فضل الله. (1373).جامع التواریخ، تصحیح محمّد روشن و مصطفی موسوی، تهران: البرز، جلد1و2. 15. رشیدوو، پی- نن. (1368). سقوط بغدادوحکمرانی مغولان در عراق، ترجمه اسدالله آزاد، مشهد: آستان قدس رضوی . 16. عبدالرّزاق سمرقندی.(1372). مطلع سعدین ومجمع بحرین، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ دوم. 17. فصیح خوافی.(1386). مجمل فصیحی،تصحیح محمّدناجی نصرآبادی،تهران:اساطیر،جلد2. 18. قاشانی، ابوالقاسم عبدالله بن محمد.(1348). تاریخالجایتو، تصحیح مهین همبلی، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب. 19.گابریل، آلفونس.(1381). مارکوپولو در ایران، ترجمه پرویز رجبی،تهران: اساطیر. 20. گروسه، رنه.(1353). امپراطوری صحرانوردان، 20.ترجمه عبدالحسین میکده، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب. 21. --------- .(1384). تاریخ مغول (چنگیزیان)، ترجمه محمود بهفروزی، تهران: آزادمهر. 22. مارکوپولو.(1350). سفرنامه مارکوپولو، ترجمه حبیب الله صحیحی، تهران: بنگاه ترجمه نشر و کتاب. 23. مستوفی قزوینی، حمداله.(1377). ظفرنامه(چاپ عکسی)، تهران: مرکز نشر دانشگاهی و آکادمی علوم اتریش، جلد2. 24. مقریزی، تقیالدین احمدبن علی.(1941). السلوکلمعرفۀ دولالملوک، قاهره: مطبعه لجنۀ التألیف و الترجمه و النشرالجزءالثانی، القسم الاول. 25. منز، بئاتریس فوربز.(1377). برآمدن وفرمانروایی تیمور، ترجمه منصور صفت گل، تهران: رسا. 26. منشیکرمانی، ناصرالدین.( 1362). سمطالعلیللحضرۀالعلیا، تصحیح عباس اقبال، تهران: اساطیر. 27. مورگان، دیوید، (1371). مغولها، ترجمه عباس مخبر،تهران: مرکز. 28. میرخواند.(1339). روضۀالصفا، تهران: کتابفروشی خیام و پیروز، جلد 5. 29. نطنزی، معینالدین.(1336). منتخبالتواریخمعینی، تصحیح ژان اوبن، تهران: کتابفروشی خیام. 30. وصاف.(1338). تاریخ وصافالحضره، تهران: کتابخانه ابنسینا و جعفری تبریزی. 31.هروی، سیف بن محمد.( 1352). تاریخ نامه هرات، تصحیح زبیر الصدیقی، تهران: کتابفروشی خیام، چاپ دوم. ب) مقالات 1. اشپولر،برتولد. (1385). «برآمدن مغولان»، اشپولر و دیگران، ترکان در ایران، ترجمه و تدوین یعقوب آژند، تهران: مولی. 2. کاتو، کازو هیده. (1372).«کبک و یسور (یساور) بنیاد شدن خانات جغتای»، ترجمه هاشم رجب زاده، مجله آینده، سال 19، شماره 6 . ج) پایاننامهها 1. نیَتی، محمّدرضا. (1374-1375). روابط خارجی دولت آلکرت، پایاننامه کارشناسیارشد، مشهد: دانشکده ادبیات وعلوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد. ج)منابع لاتین 1.Alsen, Thomas. (2001). Culture and Conquest in Mongol Eurasia, London: Cambridge University Press. 2.Biran, Michal. (1997). Qaidu And The Rise Of Independent Mongol State In Central Asia, Richmond: Curzon Press. 3.Yingsheng, Liu. (2005)." War and peace between the Yuan dynasty and the Chaghataid Khanate (1312-1323)",in: Amita and Biran,Reuven and Michal (Edited by) , Mongols, Turks and others ,Leiden- Boston : Brill, (p339-358) | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 2,057 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 555 |