
تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,685 |
تعداد مقالات | 13,838 |
تعداد مشاهده مقاله | 32,741,644 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,943,479 |
پژوهشی درباره قیام مردم اصفهان در سال 789 هـ ق | ||
پژوهش های تاریخی | ||
مقاله 7، دوره 2، شماره 3، آبان 1389، صفحه 117-136 اصل مقاله (372.18 K) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
نویسنده | ||
یزدان فرخی* | ||
مربی آموزشیار دانشگاه پیام نور | ||
چکیده | ||
این نوشتار پژوهشی است دربارۀ زمینههای اجتماعی قیام مردم اصفهان در جریان حملۀ امیرتیمور به قلمرو آلمظفر در سال 789 هـ ق و بازخوانی متون وقایعنگار دربارۀ این رویداد. از آنجایی که مورخان تیموری به عنوان عوامل مشروعیتبخش حکومت تنها بر جنبۀ ویژهای از این رویداد تأکید کردهاند، جنبههای دیگر رویداد مانند نقش گروههای اجتماعی، اسباب و زمینههای اجتماعی شکلگیری رویداد، سرنوشت قیام و غیره در گزارشهای موجود تقریباً مسکوت مانده است. چنین مینماید که آنچه تاکنون در مورد این رویداد در میان نوشتههای پراکندۀ پژوهشگران آمده تا حدودی برآیند عدم بهکارگیری شیوۀ نقد متون و چیرگی اغراق، تقلیل و پیشداوری دربارۀ این رخداد بوده است. این مقاله درصدد است با بررسی روایات متون تاریخنگاری آن روزگار به برخی جنبههای اجتماعی و زمینهها، روند و برآیند قیام مردم اصفهان با نیروهای تیمور بپردازد. | ||
کلیدواژهها | ||
اصفهان؛ تیمور؛ قیام؛ سازماندهی اجتماعی؛ کنش؛ واکنش | ||
اصل مقاله | ||
مقدمه از رویدادهای مهم تاریخ اصفهان در اواخر سدۀ هشتم هجری درگیری مردم شهر با لشکریان امیر تیمور است. این رویداد در جریان یورشهای تیمور به مناطق مختلف ایران و نواحی همجوار به وقوع پیوست. گذشته از حملات محدود و نخستین تیمور به نواحی شرقی ایران، هر یک از هجومهای وسیع و بلندمدت وی در نواحی مختلف ایران و آسیای صغیر برابر با مدت زمان به طول انجامیدن دوره نامگذاری شده است؛ چنانکه اصطلاح «یورش سه ساله» برای مجموعه حملاتی بهکار میرود که تیمور در طول سالهای 788 تا 790 هـ ق در نواحی گوناگون صورت داد. تیمور در این مرحله به نواحی مختلفی از جمله مازندران، لر کوچک، آذربایجان، گرجستان و سرانجام اصفهان و شیراز یورش برد (میرجعفری، 1381: 26). گذشته از دلایل و بهانههای یورشهای تیمور به نواحی دیگر، دستاویز وی برای لشکرکشی به اصفهان استناد به وصیتنامۀ شاه شجاع مظفری (فرمانروایی760-786 هـ ق) بود. چنانکه از منابع و اسناد آن روزگار برمیآید شاه شجاع پیش از مرگ مکتوباتی به امیرتیمور و سلطان احمد جلایر فرستاده و از آنها خواسته بود تا پس از مرگ وی، فرزندان و برادرانش را حمایت کنند (اقبال، 1380: 434). در این مکتوبها شاه شجاع با تأکید بر فرزندش، زینالعابدین، از یک سو، موضوع جانشینی وی را در برابر دیگر مدعیان رسمیت بخشیده و از سوی دیگر، نوعی مانع در برابر تهاجم دو امیر یاد شده به سرزمینهای آلمظفر ایجاد کرده بود. با این همه، وی در عمل زمینه را برای لشکرکشی تیمور فراهم نموده بود (برای ملاحظۀ متن مکتوب شاه شجاع به تیمور نک: نوایی، 1370: 17-13؛ یزدی، 1387: 1/ 585-582). هنگامی که تیمور بر پایۀ رسوم رایج سیاسی، حاکمان مناطق مختلف را برای اظهار اطاعت و پرداخت خراج به حضور میطلبید، با استناد به مکتوب وصیتنامۀ شاه شجاع بود که زینالعابدین (فرمانروایی 786-789 هـ ق)، فرزند و جانشین وی، را نزد خود فراخواند. تیمور با فرستادن ایلچی، «دوستی» و «انقیاد و مطاوعت» پدرش را یادآوری کرد و وی را برای «تجدید ولایت» نزد خود طلبید؛ اما در گیلان آگاه شد که زینالعابدین افزون بر بیتوجهی به این فرمان، ایلچی وی را نیز زندانی نموده است. به این ترتیب، زمینه برای حملۀ تیمور به سرزمینهای آلمظفر از جمله اصفهان فراهم شد (یزدی، 1387: 1/581). از سوی دیگر، زینالعابدین مظفری از آغاز حکومت خود گرفتار منازعات جانشینی معمول بود. وی با بهرهگیری از موقعیت متزلزل شاه یحیی، برادرزاده و داماد شاه شجاع، در اصفهان موفق شد بر این شهر سلطه یابد و امیرمظفر کاشی، دایی خود، را حاکم شهر نماید. وی سپس یزد را نیز از دست نایب شاه یحیی به درآورد (اقبال، 1380 :437). در این شرایط، که اقبال پیروزی به امیر مظفری روی آورده بود، امیرتیمور وی را به حضور خواند. در آن هنگام، احتمالاً امیر مظفری دلیلی برای اطاعت از تیمور نمیدید یا خطری از سوی وی احساس نمیکرد. با این همه، با رسیدن سپاهیان تیمور به حومۀ اصفهان، وی در برابر آنان ایستادگی یا مقابلۀ نظامی نکرد. امیرمظفر کاشی، حاکم و نایب وی در اصفهان، نیز با بزرگان شهر به اردوی تیمور در حومۀ شهر رفت و با او در مورد شرایط صلح و تسلیم گفتگو کرد. از قرار معلوم، اهالی شهر با تیمور به توافق رسیدند؛ اما کمی بعد در جریان گردآوری مبلغی که به عنوان «مال امان» تعیین شده بود قیامی روی داد و طی آن، شمار قابل توجهی از سپاه تیمور که به شهر آمده بودند کشته شدند و زمام امور شهر به دست مردم افتاد. تیمور سرانجام موفق به شکست مقاومت مردم و تصرف شهر شد. در نتیجۀ این رویداد، تعداد بسیار زیادی از مردم اصفهان کشته شدند و تیمور از سرهای کشتگان قیام کلهمنارههایی برپا کرد.
طرح مسأله و پیشینۀ پژوهش منابع وقایعنگار این دوره به عنوان یکی از نهادهای مشروعیتبخش نظام سیاسی در مورد زمینههای آغاز قیام، رویدادها و نتایج آن روایت سلطان مدارانهای را نقل میکنند. این قرائت تاریخی از رویداد به دلایل، زمینهها و نیروهای اجتماعی که مردم را به حرکت درآورد توجهی نشان نمیدهد و شاکلۀ رویداد را به سود نظام حاکم گزارش میکند. همچنین ساخت نوشتاری این منابع دربارۀ نیروهای اجتماعی و دلایل قیام، روایتی کوتاه شده و مطابق با نگاه حاکمان تیموری را عرضه میکند که از بنیاد با رفتار گروههای اجتماعی سر ستیز دارد. اساساً روایتِ نظام حاکم از موضوعهای اجتماعی مثل پیوند گروهها و همکاریهای شهروندان ـ که برای آغاز و انجام هرگونه مقاومتی در برابر نظام سیاسی لازم است ـ موضوعی خارج از تعریف ساختار سیاسی این روزگار نمیتواند باشد. از همین رو، وقایعنامهها تلاش میکنند بهجای نقش و توان نیروی مردم و شرایطی که آنها را به قیام ناچار یا توانا ساخته است، رهبری برای آغاز و هدایت نیروها دست و پا کنند تا ساختار شورش را نیز با نظام سیاسی حاکم همسو نمایند. در این تعریف تنها رهبر شورش شخصیت و حضور چشمگیری در منابع دارد؛ بنابراین، بدون توجه به نقد متون تاریخی و رویکرد خاص منابع تنها بخشی از واقعیتِ رویداد ملاحظه میشود. این نوشتار بر آن است که کشتار گستردۀ مردم اصفهان خود «صورت نتیجه»ی رخدادی است که باید «صورت مسأله»ی آن را بازسازی نمود و از واکنشها به کنشها دست یافت. همچنین باید زمینهها و بسترهایی را که در منابع به طور مستقیم ذکر نشده است از شواهد و قراین شناسایی نمود. بیشک باید بستر، کنش و نیز واکنش براساس پیوند خردمندانهای استوار گردد. در دیدگاههای پژوهشگران در مورد این رویداد، که به صورت گذرا در آثار تحقیقی انتشار یافته است، در بیشتر موارد نقش و توان نیروهای اجتماعی در نظر نیامده یا به آن از منظر یک سویهای ـ بیشتر از منظر سیاسی ـ توجه شده است. چنین مینماید که هر یک از این دیدگاهها بخشی از امر واقع را در این مورد بیان میکنند. به طور کلی، سه دیدگاه یا رویکرد را در آثار پژوهشی در این مورد میتوان مشخص نمود: 1.دیدگاه دستۀ اول بر این پیش فرض استوار شده است که کشتار مردم به دست امیرتیمور از شیوۀ تفکر مبتنی بر زندگی صحراگردی ریشه میگرفت و برای درک اقدامات وی در اصفهان به مطالعۀ بیشتر نیازی نیست؛ از این رو، پژوهشگران این دسته برخورد تیمور و نیروهایش با مردم اصفهان را بر پایۀ خشونتطلبی و سرشت صحراگردی آنها تحلیل میکنند و همین مسأله را توضیح قانع کنندهای برای کل رویداد مییابند. به عنوان نمونه، زرینکوب در بخشی از تحلیل خود در خصوص واکنش تیمور به قیام مردم اصفهان میگوید: «تیمور، که خشم و وحشت او را دیوانه کرده بود، فرمان داد تا ... مجموع سپاهیانش هر یک به تعداد افراد خویش سرهای بریده را به محاسبان صاحبقران تحویل دهند» (زرینکوب، 1375: 2/ 300-299). بنیان این تحلیل روایتی است که با قیام به اصطلاح احساس همدردی میکند و تیمور را به عنوان «امیر خونریز گورکانی» (اقبال،1380: 600-599) محور رویداد میداند یا تنها به اقدام نهایی وی در این رویداد؛ یعنی، کشتار مردم اصفهان توجه میکند و اقدامات دیگر را بیاهمیت میانگارد (Kamaly, 2006: 648). گویا رویکرد این دسته حتی هنگامی که به ترجمۀ متون میپردازند نیز دیده میشود؛ چنانکه در ترجمۀ فارسی تاریخ ایران پژوهش دانشگاه کمبریج در بازگردانی واژۀ cruelty در مورد اقدامات تیمور، به جای «ستم» یا «ظلم» از واژۀ «وحشیگری» استفاده شده است (رویمر، 1379: 64؛ بسنجید با: Roemer, 1986: 55). این دسته از پژوهشها در مورد نقش و توان گروههای اجتماعی در انجام قیام تأملی نمیکند و همان روایت یک سویۀ منابع را به قلم دیگری مینگارد (همچنین: ستوده، 1346: 1/ 227-224). یکی از پرسشهایی که میتوان دربارۀ این دیدگاه مطرح کرد این است که: آیا میتوان تصور کرد تیمور در موارد دیگر نیز همین منش را دنبال میکرد؟ رفتار تیمور برای معافیت مالیاتی مردم یزد پس از سرکوب شورش آنها تنها یکی از موارد نقض این نگاه است. مطابق نظر اوبن، تیمور با توجه به منافع اقتصادی خود در رویارویی با مردم یزد، که علیه وی شورش کرده بودند، از مجازات آنان چشمپوشی و حتی به آنها معافیت مالیاتی نیز اعطا کرد (رویمر، 1380: 92-3). بئاتریس فوربز منز نیز نشان میدهد تیمور از منطقهای برخاسته بود که قبایل صحراگرد آن حدود «ارزش و ضرورتهای اقتصاد کشاورزی و شهری» را میدانستند و با مردم یکجانشین تحت نظارت خود روابط خوبی داشتند (Manz,1989:22). از این رو، به نظر نمیرسد که تیمور مردم اصفهان را تنها از روی خشونتخواهی و لجامگسیختگی سپاهیان خود قتل عام کرده و به این وسیله، منافع اقتصادی حکومت خود را از بین برده باشد، هرچند که این جنبه را نیز نمیتوان به کلی کنار نهاد. به هر حال، حتی با پذیرش این تحلیل، تنها یک جنبه و یک جهت از رویداد روشن خواهد شد. 2.دستة دیگر با نگاهی نخبه باورانه، قیام و نقش نیروهای اجتماعی را کم اهمیت در نظر میآورد و بدین ترتیب، بخش قابل توجهی از واقعیت را به یک سو مینهد. به عنوان نمونه، هانس روبرت رویمر با همین دیدگاه از اهمیت مسألۀ کشته شدن نیروهای تیمور در جریان واکنش مردم اصفهان به اقدامات وی میکاهد: «بدترین مجازات از این نوع در اصفهان اتفاق افتاد که اهالی در سال 789 هـ ق محصلان مالیات را کتک زده بودند» (رویمر، 1380: 91). او در اثر دیگر خود در این مورد بدون اشاره به اهمیت نقش مردم تنها به اینکه مردم اصفهان مأموران مالیاتی را «مورد حمله قرار دادند» بسنده میکند تا دلیل برپایی کله منارههای مردم اصفهان را توضیح دهد (Roemer, 1986: 55). البته رویمر در مورد تاریخ رویداد قیام نیز دچار اشتباه شده است و آن را به حوادث سال 790 هـ ق مربوط میداند (همان جا). در ترجمة فارسی نیز این اشتباه به همان صورت تکرار شده است (رویمر، 1379: 65). بئاتریس فوربر منز نیز گویا در تحلیل این رویداد از دیدگاه نخبه باورانۀ رویمر پیروی میکند. وی در اثر خود، که در آن میکوشد ابعاد فرمانروایی تیمور را بررسی نماید، در مورد واکنش تیمور در اصفهان با عبارتی کوتاه تنها به کشتار و تصرف اصفهان به دست تیمور اشاره میکند و در مورد اقدامات وی و مأمورانش در برابر مردم تأملی ندارد 3.دستۀ دیگر با رویکردی اجتماعی تلاش میکند به نقش و توان نیروهای مردم در رویارویی و درگیری با هیأت حاکمه توجه کند و به اهمیت زمینههای گروههای اجتماعی بپردازد. پژوهشهای انجام گرفته در این باره در برخی موارد به دلیل وجود پیش فرضهای فکری محققان دچار ضعف اساسی است. پطروشفسکی با همین نگاه در چندین اثر خود ـ هرچند گذرا ـ به ماهیت و تحلیل قیام پرداخته و در تحلیل نهایی خود ماهیت این قیام را پیشهوری دانسته و به اشتباه رهبری شورش را به یکی از «آهنگران» منسوب کرده است (پطروشفسکی، 1359: 70؛ پیگولوسکایا، 1348: 431؛ این اشتباه در برخی آثار دیگر نیز روی داده است:گروسه، 1379، 710؛ فرخی، 1386: 269). به نظر میرسد که پیش زمینۀ ذهنی ـ تاریخی در بهوجود آمدن این اشتباه مؤثر بوده است (در این مورد نک: فرخی، 1387: 469). اگر کشتار مردم اصفهان به عنوان واکنشی از سوی تیمور در نظر گرفته شود، کنش آن چه بوده است؟ در هر حال، اگر اقدام مردم به عنوان بهانه و کنش این رویداد تلقی شود، باید این اقدام مردم به اندازهای خردمندانه با واکنش(اقدام تیمور= قتل عام مردم) برابر و قابل پذیرش باشد. در غیر این صورت، فرمانروایی مانند تیمور چگونه میتوانست از نیروی انسانی چشمگیر اصفهان به عنوان منافع درازمدت (مالیات) بهراحتی بگذرد و آنها را از میان ببرد؟ با این حال، چه مسألهای «خشم» تیمور را برانگیخت یا وی را وادار به چنین واکنشی نمود؟ از همه مهمتر اینکه انجام و اقدام کنش ـ که گفته شد لزوماً میبایست به اندازۀ کشتار قوی و چشمگیر بوده باشد ـ بر چه بستر و زمینهای نهاده شده بود؟ پیش زمینه و مقدمات شکلگیری قیام هنگام رویداد؛ یعنی، آغاز و انجام قیام در منابع با تفاوت ذکر شده است: اواخر شوال (حافظ ابرو، 1380: 2/ 667 ؛ خواندمیر،1333: 3/ 319)، پنجم ذیالقعده (سمرقندی، 1383: 1/دفتر2، 596)، دوشنبه ششم ذیالقعده (یزدی،1387: 1/589؛ خوافی، 1339: 128) و بیست و یکم ذیالقعده (ناشناس، بدایع و حوادث تاریخی: برگ264 رو) سال 789 هـ ق تاریخهای گوناگونی است که در این مورد آمده است. همچنین ماه «ذیالحجه» برای این رویداد طرح شده است (زرینکوب، 1375: 299)؛ اما از آنجایی که منبعی برای آن ذکر نشده، محل اعتنا ندارد. چنین به نظر میرسد که روایت دوشنبه ششم ذیالقعده به دلیل مشخص نمودن روز و تاریخ و اعتبار منبع آن دقیقتر است. البته همۀ تاریخهای یاد شده تنها به زمان فرجام رویداد اشاره میکنند و از آنجایی که فاصلۀ زمانی فرستادن مأموران مالیاتی برای گرفتن وجوه تا هنگامۀ قیام بهصورت تقریبی و به شکل مختلف ذکر شده، تعیین زمان رسیدن تیمور به شهر نیز مسألۀ دشواری است. شامی آغاز قیام را در شب نخست رسیدن تیمور و نیمۀ روز بعد را پایان آن قرار میدهد؛ بدون اینکه تاریخ و روز آن مشخص کند (شامی، 1937: 105-104). حافظ ابرو نیز در زبدۀ التواریخ از روایت شامی پیروی میکند و فاصلۀ میان رسیدن تیمور و فرجام قیام را یک روز میداند (حافظ ابرو، 1380: 2/ 667-666)؛ در حالی که در اثر دیگر خود آغاز قیام را دو روز پس از رسیدن تیمور ذکر میکند (حافظ ابرو، 1317: 243). ذیلنویس تاریخ گزیده1 نیز در این مورد از عبارت «دو سه روز» استفاده میکند (ناشناس، تاریخ گزیده: برگ 279 پشت). به هر روی، براساس این گزارشها میتوان گفت تیمور به احتمال زیاد در فاصلۀ میان جمعه سوم ذیالقعده و یکشنبه پنجم ذیالقعده به حومۀ اصفهان رسید. از قرار معلوم، تیمور در پی گفتگو بود و به همین منظور، بزرگان شهر را به اردوی خود پذیرفت. افزون بر سید مظفر کاشی، حاکم شهر، و خواجه رکنالدین صاعد، قاضی اصفهان، هیأتی از اکابر و اعیان از جمله سادات، علما، مشایخ و برخی قضات به اردوی تیمور در حومۀ شهر رفتند (شامی، 1937: 104؛ یزدی، 1387: 586؛ خواندمیر، 1333: 3/ 319). حافظ ابرو افزون بر این گروهها به وجود «رؤسا» نیز اشاره میکند (حافظ ابرو، 1380: 2/ 666). به این ترتیب، گروههای بلندپایۀ اداری و مذهبی از شهر بیرون رفتند و ظاهراً با تیمور بر سر وجه المصالحه یا به اصطلاح «مال امان» (شامی، 1937: 104؛ یزدی، 1387: 86) یا «مال و امان» برای «نعل بهای» اسبان لشکریان تیمور به توافق رسیدند (میرخواند، 1370: 6/ بخش اول، 4719). به ادعای حافظ ابرو این مقدار بسیار کم و وجه «محقری» بود (حافظ ابرو، 1317: 243). به درستی روایت حافظ ابرو دربارۀ اندک بودن وجوه نمیتوان اعتماد کرد. به هر حال، وی برای بیپایه جلوه دادن اساس قیام و نیز تبرئۀ تیموریان میتوانست مبلغ را کمتر از حد واقعی گزارش کرده باشد؛ بهطوری که منبعی با عنوان مجعول بدایع و حوادث تاریخی از مؤلفی ناشناس و مربوط به اواخر عهد تیموری در مورد میزان وجوه و پذیرش آن میگوید: «باستقبال شتافتند و طوعاً او کرهاً مال امانی قبول کردند» (ناشناس، بدایع و حوادث تاریخی: برگ263پشت). همچنین شرفالدین یزدی در حالی که در مورد میزان مال امان شیراز با عدد و رقم و واحد تعیین شده (هزار تومان کپکی) سخن میگوید (یزدی، 1387: 1/ 590)، در مورد مال امان اصفهان سکوت میکند (همان: 586). به نظر میرسد سکوت مورخان با اینکه بیتردید از چندوچون آن خبر داشتند، نه تنها سخن حافظ ابرو دربارۀ کم بودن وجوه را تأیید نمیکند، بلکه در چنین موردی که به شورش انجامید میتواند ناروا بودن آن را نیز در ذهن متبادر سازد. بیتردید میزان وجوه و نیز روش تیمور برای گردآوری مال امان از زمینههای اساسی قیام اصفهان بود؛ چراکه در هنگام گردآوری مالیات بود که درگیری آغاز شد. منابع غیر از توافق بر سر پذیرفتن مال امان به موضوع دیگری که احتمالاً تیمور با بزرگان شهر در مورد آن سخن گفته باشد اشاره نمیکنند. حتی از اینکه تیمور ادامۀ حکومت امیرمظفر کاشی را پذیرفت یا اساساً چه برخوردی با وی داشت اطلاعی بهدست نمیآید. عبارات منابع در مورد وضعیت این هیأت در اردوی تیمور به گونهای است که میتواند به معنای به گرو نگه داشته شدن آنها باشد: «اکابر اصفهان را در اردوی همایون توقیف نمود ...» (همان: 587). هرچند نظامالدین شامی تنها از «توقف» آنها سخن میگوید (شامی، 1937: 104). به احتمال زیاد اینها همان کسانی بودند که در مقام رهبری شهر کمی پیشتر، شاه یحیی، حاکم پیشین، را به نفع زینالعابدین از شهر بیرون کرده بودند. آیا تیمور از رویداد اخیرالذکر و به طور کلی توان عناصر گوناگون شهری در اصفهان آگاهی داشت؟ درک هدف آنی تیمور از این اقدام و فرستادن مأموران نظامی ـ دیوانی برای گردآوری مال امان و نگه داشتن بزرگان در اردوی خود بسیار دشوار است؛ اما به هر حال، با این کار وی شهر را در حالت ویژهای قرار میداد؛ یعنی، همان عاملی که میتوانست زمینۀ شورش را محدود یا اساساً از آن را جلوگیری کند. برخی منابع ـ البته بهطور غیر مستقیم ـ این اقدام امیرتیمور را از عوامل بهوجود آمدن قیام مردم میدانند و بهطور کلی این تصمیم را سیاستی نادرست ارزیابی میکنند. نظامالدین شامی در بحبوحۀ قیام میگوید: «بزرگان و دانایان در میان نبودند و بعضی پیران و عقلا که مانده بودند از خوف غلبۀ عوام سخن نتوانستند گفت» (همان جا). روایت بسیار مشابهی نیز حافظ ابرو در زبدۀ التواریخ ذکر میکند که به نظر میرسد از ظفرنامه آورده باشد (حافظ ابرو، 1380: 2/ 667). چنین برمیآید که آنان بر این نظر بودند که اگر بزرگان در شهر بودند از چنین اقدامی جلوگیری یا دست کم دامنۀ آن محدود میشد. با اینکه میرخواند میگوید مالیات تعیین شده به وسیلۀ «کلانتران» به «محلات توجیه شده» بود (میرخواند، 1370: 6/ 4720)، سایر منابع به نقش کلانتران محلات و عناصر دیگر مدیریت شهری مانند کدخدایان و رؤسای پیشهوران اشاره ندارند. از قرار معلوم تیمور محلات شهر را بر امرا تقسیم و مقرر کرده بود: «هر امیری از مردم خود کسی به تحصیل فرستد» و نورملک برلاس و محمد سلطان شاه در رأس همۀ «محصلان» به «ضبط مال» به شهر رفتند (یزدی، 1387: 1/ 587). چرا تیمور گردآوری وجوه را برعهدۀ مقامات بلند پایة شهری نگمارد و نیروهای نظامی خود را بهطور مستقیم با مردم روبرو کرد؟ آیا تیمور به نمایندگان و بزرگان شهر اعتمادی نداشت یا برای اعمال فشار و احتمالاً اقدامات تنبیهی احتمالی بر مردم اصفهان آنها را به شهر فرستاد؟ به هر روی، شواهد مستقیمی برای پاسخ به این پرسشها در دست نیست و منابع در این مورد مطلبی را روشن نمیکنند؛ اما بیتردید رهبری هیأت اعزامی به اردوی تیمور را سیدمظفر کاشی، نمایندۀ زینالعابدین مظفری دشمن فراری تیمور، به عهده داشت و اعضای این هیأت از طرفداران و نزدیکان حاکم شهر بودند. افزون بر این، کمی پیشتر در رقابت شاه یحیی و زینالعابدین فشار مردم شهر به رهبری اکابر اصفهان زمینههای بیرون رفتن شاه یحیی از اصفهان و روی کار آمدن زینالعابدین را فراهم کرده بود (رویمر، 1379: 46). از این رو، به احتمال بسیار تیمور نمیتوانست برای گردآوری وجوه مال امان به عناصر وابسته به دشمنِ یاغی و در حال، فرار؛ یعنی، زینالعابدین مظفری تکیه کند. تیمور پس از این «یرلیغ»ی صادر کرد تا مأمورانش به گردآوری «اسب و اسلحه» از میان شهر بپردازند (یزدی، 1387: 1/ 586) و به این ترتیب، به پاکسازی شهر از تجهیزات نظامی و اسباب مقاومت احتمالی مردم اقدام نمود. همچنین نیروهای تیمور مناطق سوقالجیشی و امنیتی شهر مانند دروازهها را در اختیار گرفته و به تعبیر واله اصفهانی، مورخ عهد صفوی، «حصار شهر را چون نگین انگشتر در میان گرفته»بودند (واله اصفهانی، 1379: 150). از این رو، میتوان گفت که تیمور با این اقدامات انتظار مقاومت یا مخالفتی را نداشت. در این شرایط بود که تیمور به دستههای نظامی خود اجازه داد تا با تعداد بیشتری در شهر حضور یابند. شمار کسانی که افزون بر محصلان به شهر رفته بودند همانند تعداد محصلان نامعلوم است و تنها میتوان از شمار کشتهها - که در مورد آن بحث خواهد شد - تعداد آنها را برآورد کرد. زبدۀ التواریخ در مورد حضور این گروهها چنین میگوید: «و بسیاری از لشکریان که در شهر به مهمات خود رفته بودند بدین سبب به قتل آمدند» (حافظ ابرو، 1380: 2/ 667). مهمات این افراد چه بود و در شهر چه رفتاری کردند؟ گزارش بدایع و حوداث تاریخی مبنی بر این است که آنها «بهجهت خرید و فروخت و قضای حوایج به شهر آمده بودند» (ناشناس، بدایع و حوادث تاریخی: برگ 264 رو) که البته دلیل قانع کنندهای مینماید؛ اما نمیتوان آن را هم سراسر پذیرفت، زیرا هرچه بود بیتردید رفتار آنها در ناآرامی اهالی شهر به طرز چشمگیری مؤثر بود و مردم شهر را تحریک به شورش کرد. در مورد علت ناآرامی مردم و آغاز قیام میتوان منابع را به دو دستۀ مشخص تقسیم کرد: ظفرنامۀ شامی (شامی، 1937: 104)، ذیل جامع التواریخ (حافظ ابرو، 1317: 243)، زبدۀ التواریخ (حافظ ابرو، 1380: 666)، ظفرنامة یزدی (یزدی، 1387: 1/ 587)، مجمل فصیحی (خوافی، 1339: 128)، جامعالتواریخ حسنی (ابنشهاب، برگ 698) و تاریخ آلمظفر (کتبی، 1364: 123) در دستۀ نخست قرار میگیرند. این منابع به علت ناآرامی و قیام مردم اشارهای نمیکنند. گویا مورخان این منابع چنان وانمود میکنند که مردم ابتدا به ساکن به این اقدام دست زدند و هیچ محرکی برای شروع این قیام نداشتند و بدین ترتیب، امر واقع (قیام مردم) را کنشی نابخردانه ارزیابی میکنند. چنانکه محمود کتبی پیشتر رفته، عباراتی سرزنشآمیز در مورد اهالی اصفهان دارد و دلیل قیام را چنین عنوان میکند: «خبث طبیعی و جهل جبلی که در طبیعت ایشان [اهالی اصفهان] هست...» (همان: 123). چنین مینماید که این عبارتپردازیها با هدف کسب مشروعیت و مقبولیت برای حکومت بود و با حذف دلایل آغاز قیام مردم، زمینه را برای توجیه و منطقی جلوه دادن سرکوب شدید آنها فراهم میآورد. دستۀ دوم شامل متونی است که دربارۀ دلایل آنی قیام مطالب قابل توجهی در دسترس قرار میدهند. ظاهراً نخستین منبعی که مجال بحث دربارۀ دلایل قیام را پیدا کرد عجایب المقدور فی نوائب تیمور است. مؤلف این اثر بیرون از حدود تحت نظارت تیموریان میزیست و بهطور کلی، در مورد سیاستها و اقدامات تیمور نگاه منتقدانهای دارد. وی رفتار مأموران تیمور در هنگام گردآوری مال امان را چنین توصیف میکند: «آنان دست به غارت و تجاوز به اهالی برآوردند، مردم را بندهوار به خدمت گرفتند و دست بر پردگیان [حرم] دراز کردند و آزار و ستم از حد به دربردند» (ابنعربشاه، 1381: 40 و نیز: ابنعربشاه، 1407: 98). مضمون این روایت در منابع اواخر عهد سلسلۀ تیموری نیز ملاحظه میشود؛ چنانکه در مطلع سعدین و مجمع بحرین از اینکه «جمعی محصلان2 ... بر بعضی رعایا تشدد میکردند و تعرض اهل و عیال میرسانیدند» سخن به میان میآید (سمرقندی،1383: 1/ دفتر2، 596 و نیز: میرخواند، 1370، 6/بخش اول، 4720؛ خواندمیر، 1333: 3/ 319). مؤلف ناشناختة بدایع و حوادث تاریخی تقریباً همین روایت را نقل کرده است با این تفاوت که برخلاف سمرقندی در مورد نیروهای تیموری ملاحظه و مصلحتی روا نمیدارد و بهصورتی منتقدانه به آنان عبارت «ترکان بیرحمِ نادان» را نسبت میدهد. نکتة دیگر اینکه وی برای مردم اصفهان واژۀ «مسلمانان» را با بار عاطفی ویژهای بهکار میبرد (ناشناس، بدایع و حوادث تاریخی: برگ263 پشت). این تفاوت در روایت خلد برین، مورخ عهد صفوی، نیز قابل درک است. وی با استفاده از عباراتی چون «ترکان بهانهطلب» به انعکاس رفتار و روحیۀ نیروهای تیموری میپردازد (واله اصفهانی، 1379: 151). چنانکه دیده میشود برخورد نزدیک نیروهای نظامی با مردم اصفهان بهجای عناصر و مقامات معتبر در شهر به خودی خود زمینۀ برخوردهای بحرانآفرین را ایجاد میکرد؛ اما گویا روحیۀ بهانهجویانۀ نظامیان و سیاستی که تیمور در پیش گرفت (یعنی اجازۀ رفتن نیروهای بیشتر به میان مردم) شهر را در آستانۀ درگیری قرار داد. بیتردید مقدار مال امان و نحوۀ گرفتن آن، که از قرار معلوم با «تشدد» همراه بود، تا اندازۀ زیادی مردم را تحریک کرده بود؛ اما گویا سرانجام موضوعی دیگر؛ یعنی، تعرض به «اهل و عیال» موجب آغاز قیام شد. حسینقلی ستوده روایتی را به جامع التواریخ حسنی اثر ابنشهاب منسوب میکند که در آن «جمعی ترکان مست در بازارگاه عورتی را بگرفتند و میکشیدند. عورت فریاد برآورد که ای حیزان هزار مرد حاضرید و زن کدخدا را میکشند» (ستوده، 1346: 227؛ نقل قول یاد شده ارجاع ندارد)؛ اما در نسخۀ کتابخانۀ ملی، که به گمان نویسندۀ یاد شده در کنار نسخۀ کتابخانۀ فاتح استانبول (شمارۀ 4307) تنها نسخههای شناسایی شده از این اثر است، چنین روایتی دیده نمیشود (نک: ابنشهاب: برگ700-697). با اینکه سرچشمۀ این روایت مشخص نیست، هیچ یک از منابع بدین شیوه جزئیات را به تصویر نمیکشند و اشارۀ آن به بازار و کدخدا قابل توجه است. گرچه تجاوز به اهل و عیال موضوعی است که میتوانست در هنگام گردآوری وجوه یا در حال انجام «مهمات» سربازان در بازار روی داده باشد، بیتردید ادامۀ این اقدامات در هنگام شب و میهمان شدن نظامیان در خانههای اهل شهر اهمیت بسیار زیادی داشت. در این مورد طرح چند مسأله ضروری مینماید: نخست اینکه اقامت در خانۀ رعایا موضوعی است که به یک سنت مشهور در دورۀ مغول و حکومت ایلخانی بازمیگردد؛ چنانکه رسم بود مأموران بلندپایۀ حکومتی در هنگام مأموریت در خانۀ رعایا اقامت کنند. این سنت در آغاز به برخی مقامات حکومتی محدود بود و بهطورکلی در موارد اندکی روی میداد؛ اما در اواخر عهد ایلخانی به معضلی تبدیل شد، چنانکه جامع التواریخ در روزگار پیش از غازان (همدانی، 1373: 2/ 1533) و دستور الکاتب فی تعیین المراتب در روزگار انحطاط ایلخانان در مورد اینکه «امرا و ارکان دولت و ایلچیان و متغلبان در خانهای کدخدایان و رعایا نزول» میکردند مطالب انتقادی قابل توجهی را بیان و تأکید میکنند که اغلب این پذیراییها با تحقیر «عورات» و هتک حرمت آنان همراه بود (نخجوانی، 1964: 1/ 187). اینکه قیام سربداران در بیهق به نوعی با موضوع کشته شدن میهمانان ناخواندۀ مغول (ایلچیان امرا) بهدست میزبانان آغاز شد ـ که در آن مورد نیز میهمانان به آزار «عورات» میزبانان پرداخته بودند (میرخواند، 1380، 5/ 4494؛Smith, 1970: 104-105 ) ـ نشان میدهد که این رفتار برای اهالی و رعایا تا چه اندازه تحملناپذیر و به عنوان دلیلی پذیرفتنی در منابع برای آغاز قیام مردم مطرح بود.
سرآغاز قیام در ادامۀ روایت ابنعربشاه چنین آمده است: «اهل اصفهان، که شیوۀ حمیت داشتند و مرگ را بدان زبونی و خواری ترجیح مینهادند، داستان این تطاول با رئیس خود در میان آوردند. وی گفت شبانگاه من طبل مینوازم، چون بانگ آن شنیدید، هر کس در میهمان خود درآویزد و چنانکه خواهد خون وی بریزد» (ابنعربشاه، 1381: 41؛ ابنعربشاه، 1407: 99). در این عبارات به موضوع حضور مأموران و نیروهای نظامی در خانههای اهل شهر به روشنی اشاره شده است. اصطلاح «رئیس»، که ابنعربشاه بهکار برده است، نه به معنای مقام عالیرتبۀ دیوانی، بلکه بیتردید به معنای همان سردسته و هماهنگ کنندۀ گروههای مختلف مردم یا به اصطلاح «عوام» است که در منابع از او با عنوان «علی کُچه پا» (یزدی، 1387: 1/ 587؛ ابنشهاب: 698؛ میرخواند،1370: 6/بخش اول،4720؛ ناشناس، بدایع و حوادث تاریخی: برگ 263 پشت) و «علی کوجه با» (خوافی، 1339: 128) یا «علی کوچه پا» (واله اصفهانی، 1379: 151) در رأس قیام یاد میشود. در مورد این شخص اطلاعات اندکی در دست است. منابع وابسته به دربار تیموری وی را با القابی چون «شیطان» (حافظ ابرو، 1380: 2/ 666)، «از جهال رساتیق اصفهان» و «از طهران آهنگران» معرفی میکنند (یزدی، 1387: 1/ 587). صفتی که در نام سردستۀ شورشیان بهکار رفته بسیار قابل توجه است. واژۀ «کُچ» (Koch)، که در لقب وی به عنوان صفتی برای «پا» و عضوی از بدن بهکار رفته است، همان معنایی را میدهد که امروزه در گویش قدیمی برخی نواحی غرب ایران مانند اسدآباد همدان و مناطق پیرامون آن برای صفت شخص علیل و ناقص العضو به کار میرود. شاید «علی لَنگ» نگارش دیگری از «علی کُچه پا» باشد که بهصورتی اتفاقی مقارنهای با رهبر جبهۀ دشمن؛ یعنی، «تیمور لنگ» پیدا میکند. برخلاف روایت ابنعربشاه که از گرد آمدن مردم نزد وی سخن میگوید، شرفالدین علی یزدی این گونه روایت میکند که وی مردم را به دور خود جمع کرد. یزدی نقش بسیار برجستهای را برای رهبر این قیام در نظر میگیرد و اساساً وی را عامل آغاز قیام میداند؛ گویی که بدون وی چنین رویدادی بهوجود نمیآمد: «در آن اثنا شبی یکی از جهال رساتیق [=روستاهای] اصفهان ...، که از طهران آهنگران بود، در شهر دهلی زد و حشری از اشرار عوام ... جمع شدند...» (همان: 587). به نظر میرسد که یزدی برای وقایعنگاری این رویداد از یک قالب مشخص پیروی کرده است؛ به این ترتیب که همۀ مسؤولیت قیام را برعهدۀ شخص ماجراجویی میگذارد. در این کلیشۀ تاریخنگاری همان طور که سلطان مسؤول همۀ پیروزیها، افتخارات و شکستها معرفی میشود، روند شورش علیه وی نیز براساس همان نظام سیاسی تدوین میگردد. چنانکه در این نوشتهها آنهاتمامی درگیری میان تیمور به عنوان رهبر محق از یک سو و سردستۀ شورشیان یاغی و نابحق از سوی دیگر است؛ به سخنی دیگر، علی کچه پا مسؤول همۀ این مشکلات (قیام) معرفی میشود. به این ترتیب، مورخ تیموری از توضیح چرایی شورش انبوه جمعیت اصفهان در برابر یورش تیمور رهایی مییابد و در عین حال، مسألۀ کسب مشروعیت و مقبولیت حکومت تیموریان نیز لحاظ شده است. همچنین اشاره به روستایی بودن شخص اخیر در روایت یزدی میتواند یادآور دیدگاه بارتولد در مورد نهضتهای ایران و آسیای میانه در عهد مغول باشد. بارتولد نقش مهمی برای روستاها در مبارزه علیه مغولان قائل است (بارتولد، 1387: 1/ 18-17). افزون بر این، گویا ذکر روستایی بودن سردستۀ شورش ـ از سوی مؤلف شهرنشین ـ از غرض تخفیف و تحقیر وی نیز برکنار نبود؛ چراکه در آن روزگار اتفاق میافتاد که اهل قلم شهرنشین به شیوههای گوناگون به تحقیر و فروانگاشتن روستاییان بپردازند. یک نمونۀ چشمگیر در داستان شهری و روستایی در مثنوی معنوی است که در آن مولانا دیدگاه شهری خود را بیان کرده، در یک شاه بیت مشهور چنین میگوید: ده مرو، ده مرد را احمق کند / عقل را بینور و بیرونق کند (بلخی، 1378: دفتر3، بیت517،ص 364). به هر حال، چنین برمیآید که علی کچه پا در اصفهان بسیار مشهور بود و توانایی زیادی برای بهرهبرداری از توان اجتماعی بالقوۀ مردم اصفهان داشت. بهراستی علی کچه پا زعیم چه کسانی بود؟ به عبارتی دیگر، چه بخشهایی از «اهل اصفهان» با علی کچه پا هماهنگ شده بودند؟ منابع طرفدار حکومت تیمور برای این مورد از واژههای مبهم و عبارات کلی «جماعتی از اوباش و اراذل» (شامی، 1937: 104؛ حافظ ابرو، 1380: 2/ 666) و «اشرار عوام» (یزدی، 1387: 1/ 587) استفاده میکنند که به بخش محدود و خاصی از جامعه اشاره دارد. به عبارتی دیگر، این منابع قیام را به عدهای از اهالی فرومایه و در عین حال کم شمار از جامعه نسبت میدهند. این موضوع نکتۀ مبهمی در خود دارد: آیا واژههای اراذل، اشرار و اوباش یک صفت عمومی است که بر جمعیت اصفهان بهکار رفته است یا اطلاق حکومتی و تحقیرآمیزی است بر گروهی مشخص و حرفهای مثل دستههای اخیان؟ به دیگر سخن، آیا منابع با بهکارگیری صفتهای نامناسب یاد شده از یک سو، قصد بیاعتبار جلوه دادن اعتراض آنها و از سوی دیگر، انگیزۀ محق جلوه دادن سرکوب آنها را داشتهاند یا اینکه به گروهی مشخص از قشرهای جمعیتی اصفهان اشاره دارد؟ پاسخ به این پرسش کمی پیچیده است؛ اما از واژههایی که برخی منابع بهکار میگیرند چنین برمیآید که دست کم طیف وسیعی از گروههای اجتماعی در این قیام شرکت کرده بودند؛ بهطوری که برخی از منابع واژۀ «اصفهانیان» را در مورد قیامکنندگان استفاده میکنند (میرخواند، 1370، 6/ بخش اول، 4720 و نیز: سمرقندی، 1383: 1/دفتر2، 596؛ خواندمیر، 1333: 3/ 319). حتی حافظ ابرو، شاهد عینی واقعه، در اثر متقدم خود از عبارت «مردم اصفهان» استفاده میکند (حافظ ابرو، 1317: 243). احتمالاً اغراض حکومتی حافظ ابرو در بهکار بردن عبارت «اوباش و اراذل» در اثر متأخرش (زبدة التواریخ)، تناقض آن را با روایت پیشین وی در ذیلجامع التواریخ پوشیده داشته است. وی در این دو روایت ناچار است یا «مردم اصفهان» را به صفت «اوباش و اراذل» توصیف کند یا «اوباش و اراذل» را گروهی حرفهای بداند که «مردم اصفهان» را دربرمیگیرد و البته در این صورت، تناقض اساسی در روایت وی پدید میآید. همچنین بخشی از پاسخ به پرسش در مورد میزان حضور مردم در قیام در مباحث بعدی و در بررسی روند مقاومت مردم در برابر حملۀ تیمور به شهر خواهد آمد؛ جایی که میزان کشتههای مردم نیز ارتباط تنگاتنگی با میزان شرکتکنندگان پیدا میکند. بسیج نیروها برای یک اقدام تقریباً سراسری و هماهنگ - چراکه گفته میشود محلههای محدودی با شورش همکاری نکرده بودند (یزدی، 1387: 1/ 588-587)- نشانة بسیار مهمی در موضوع شناخت ساختار اجتماعی اصفهان در این روزگار است. بخشی از این ساختار اجتماعی در سفرنامۀ ابنبطوطه (آغاز سفر هـ ق، تألیف نهایی 757هـ ق) منعکس شده است. ابنبطوطه، که در حدود 729 هـ ق به اصفهان رسید، از سازمانها و تشکیلات شهری پیشهوران و گروههای حرفهای در این شهر سخن میگوید: «هر دسته از پیشهوران اصفهان رییس و پیشکسوتی برای خود انتخاب میکنند که او را کلو مینامند. دستههای دیگر هم که اهل صنعت و حرفه هستند به همین نحو رؤسایی برای خود برمیگزینند» (ابنبطوطه، 1376: 247). این روایت نشان میدهد که گروههای اجتماعی به لحاظ فعالیت و کارکردهای اجتماعی بسیار قدرتمند بودند. گسترش روابط صنفی و نوعی خودگردانی پیشهوران، توان اجتماعی اهالی شهر اصفهان را ثابت میکند. ابنبطوطه به فعالیت جمعیت «جوانان مجرد» در اصفهان اشاره میکند. این گروهها به خصایل جوانمردی نامبردار بودند و در شهر فعالیتهای گستردهای داشتند. روحیۀ رقابتجویانة آنها با گروههای دیگر تصویر پرتحرکی از جامعۀ اصفهان این روزگار است (همان جا: 247). به نظر میرسد که پیوستگی و هماهنگیای که در نیروهای شرکت کننده در قیام دیده میشود تنها در چنین جامعهای ممکن بود و اگرچه متون این دوره به نقش مستقیم این تشکلها اشارهای نمیکنند، تحلیل قیام بدون در نظر گرفتن چنین زمینههایی ناقص خواهد بود. روایت ابنعربشاه نیز با وجود ساخت روایی داستانگونه و شکل ساده به آسانی نشان میدهد که قیام با یک هماهنگی نسبتاً دقیق قبلی صورت گرفت و حتی نشانهای از برنامهریزی و سازماندهی نیروهای اجتماعی در آن دیده میشود. با آغاز درگیری تنها در مورد کشته شدن و قتل عام نیروهای تیموری اطلاعی به دست میآید؛ چنانکه برمیآید نیروهای تیمور بسیار غافلگیر شدند و سخنی از مقاومت آنها یا کشته شدن نیروهای مردم به میان نمیآید. بیشترین کشتهها را ابنعربشاه گزارش میدهد که رقم شش هزار تن است (ابنعربشاه، 1381: 40؛ ابنعربشاه، 1407: 99). حافظ ابرو، که شاهد عینی رویداد بود، برخلاف اینکه در مورد تعداد کلهمنارههای پایان جنگ آمار دقیقی نسبت به منابع دیگر ارائه میدهد، دربارۀ کشته شدن نیروهای تیمور در مرحلۀ نخست قیام رقمی به دست نمیدهد و از عباراتی چون «بعضی» (حافظ ابرو، 1317: 242) یا «بسیاری» (حافظ ابرو، 1380: 2/ 667) برای کشتههای نیروهای تیموری به دست اهالی اصفهان بهره میجوید. اما در این مورد شرفالدین علی یزدی به عدد سه هزار تن اشاره میکند (یزدی،1387: 1/ 587). میرخواند نیز به همان سه هزار نفر اشاره میکند (میرخواند، 1370، 6/ بخش اول، 4720) و خواندمیر هم آن را به شعر درآورده است: ز ترکان جنگآور نامدار/ بکشتند آن شب سه باره هزار (خواندمیر، 1333: 3/ 319). گویا در مقایسه با تعداد شش هزار نفری که ابنعربشاه روایت میکند، شرفالدین علی یزدی کمترین تعداد کشتگان را ذکر کرده است؛ یعنی، نمیتوان تصور کرد که تعداد از این حد کمتر بوده باشد؛ اما باید این را هم در نظر گرفت که این تعداد میتوانست از این نیز بیشتر باشد، زیرا به هر حال تعداد بیشتر کشتهها، اقدام مردم را پراهمیتتر جلوه میداد. از کشتگان مشهور این مرحله از قیام محمد، پسر خطای بهادر، از امرای بلندپایه و سران نظامی تیمور بود (یزدی، 1387: 1/ 587). به دنبال این اقدام نیروهای مردم به صورت سازمان یافتهای نقطههای امنیتی شهر را به تصرف درآوردند. بیتردید مهمترین مناطق شهر «دروازهها و باروی شهر» بود (حافظ ابرو، 1371: 243). چنانکه پیداست بهدست آوردن این مناطق نیز مستلزم نبردهایی بود؛ بهطوریکه گفته میشود مردم «به دروازهها شتافتند و از جمعی که به محافظت آن قیام مینمودند بازگرفتند و به ضبط و احکام آن مشغول شده» (یزدی، 1387: 1/ 587). این قراین اندک، جریان قیام را رویدادی فراتر از داستان ساده شدۀ ابنعربشاه توصیف میکند. در این مرحله از قیام اختیار شهر به دست مردم افتاد و گویا به جز چند مورد محدود، عموم مردم با قیام همکاری کردند. یزدی در مورد آنها میگوید: «و اکثر محصلان را بکشتند مگر در چند محل که عقلی و وجودی داشتند» (همان جا). چنانکه در پایان قیام دیده میشود دو محلۀ «سادات» و «ترکه خواجه امامالدین واعظ» در کنار «بعضی مردم زیرک» از کشتار در امان ماندند (همان: 588)؛ از این رو، چنین برمیآید که آنها همان گروه برکنار مانده از قیام بودند. همچنین شایان ذکر است که در تاریخ شهرهای ایران همواره از درگیری میان دو گروه عمده در شهرها سخن به میان میآید و مردم شهر پیوسته در دو جبهه بودند و به بهانههای گوناگون مذهبی و غیره با هم ستیز میکردند (دربارة طرح این موضوع و نمونههای قابل توجه آن نک: 135-136 Mirjafari and Perry, 1979:). حمدالله مستوفی در توصیف اصفهان بر این نکته تأکید دارد که: «بیشتر اوقات با هم در محرابه و نزاع باشند و رسم دو هوایی هرگز از آنجا برنیفتد» (مستوفی، 1381: 91). پس از آن، صفوۀ الصفا در نیمههای این سده نیز به ادامۀ این درگیریها با عنوان جنگ «دو دانگه» و «چهاردانگه»3 اشاره میکند (ابن بزاز، 1376: 1018). ابنبطوطه هم از وجود درگیریهای همیشگی شیعیان و اهل تسنن در اصفهان سخن میگوید (ابنبطوطه، 1376: 1/ 246). بیتردید با یورش تیمور و در جریان قیام حتی اگر چنین اختلافاتی هم وجود داشت مجال خودنمایی پیدا نکرد و مانع از اتحاد مردم در برابر نیروهای تیمور نشد؛ چراکه هیچ یک از منابع به این موضوع اشاره نکردهاند و حضور گستردۀ مردم نیز این مسأله را تأیید میکند.
واکنش تیمور و مقاومت مردم بیتردید سابقۀ ایفای نقش مردم و نهادهای سیاسی ـ اجتماعی شهر در بیرون راندن شاه یحیی، حاکم پیشین اصفهان، یکی از پشتوانههای مردم اصفهان برای رویارویی با تیمور بود. از سوی دیگر، تیمور نیز از پیروزی و شکست حریفان در صحنههای نبرد مازندران، لر کوچک، آذربایجان و گرجستان به اصفهان رسیده بود؛ اما به جای به دست آوردن مال امان و تبعیت سیاسی، دست کم سه هزار تن از نیروهای آزموده و از جمله یکی از امرای بزرگ خود را از دست داده بود و البته این ناکامی بزرگی بود و حتی میتوانست نتیجۀ پیروزیهای پیشین وی را سست کند. بنابراین، واکنش طبیعی وی دست کم رویارویی با قیام و اقدام برای سرکوب آن بود. از همین رو، به محض رسیدن خبر قیام نیروهایی برای رویارویی با آن فرستاد. جزئیاتی از تصرف باروها و دروازههای شهر در دست نیست تا توان مردم یا تدابیر نظامی تیمور روشن شود؛ اما تیمور یکی از مجهزترین نیروهای نظامی آن روزگار را داشت و برای تصرف شهرها، چنانکه در منابع اشاره میشود، مهندسانی طراح منجنیق، نقبچیان و نفطاندازان ماهری در سپاه خود داشت و بسیاری از پیروزیهایش را به کمک این نیروها بهدست آورده بود (یزدی، 1387: 1/ 520 و 2/ 1140). حافظ ابرو با اینکه در این رویداد حضور داشت، در مورد روش تیمور در حمله به شهر دو روایت متفاوت را در دو اثر خود به دست میدهد. نخست اینکه تیمور در شب تنها به تصرف باروها و دروازهها پرداخت و ادامۀ جنگ را به روز موکول کرد. نبرد و تلاش برای سرکوبی شورش در روز بعد از سر گرفته شد. جنگ میان نیروهای تیمور و مردم اصفهان در «کویها و سراها» تا هنگام «نماز پیشین» ادامه یافت و سرانجام نیروهای تیمور توانستند مقاومت مردم را درهمشکنند (حافظ ابرو، 1317: 243). روایت حافظ ابرو در اثر متأخرش چنین است که با آغاز پیشروی نیروی سپاه تیمور و گرفتن دیوارهای شهر، جنگ یکسره تا «بامداد» ادامه پیدا کرد «و چون روز شد» مقاومت مردم فروپاشید (حافظ ابرو، 1380: 2/ 667). گرچه به نظر میرسد که نبرد بایست یکسره ادامه پیدا کرده باشد، منطقی است که رویارویی عمدۀ نیروها در روز صورت گرفته باشد. به احتمال زیاد، تیمور به عنوان فرماندهای کارآزموده از دشواری و خطر نبرد با مردم محلات در هنگام شب آگاهی داشت؛ چراکه تاریکی مجال و سنگر خوبی برای مدافعان بود. با این همه، گفتۀ ابنعربشاه در مورد اینکه تیمور در روز بعد اقدام به مقابله کرده باشد بیتردید پذیرفتنی نیست (ابنعربشاه،1381: 41؛ ابنعربشاه، 1407: 99)؛ زیرا این مقدار تعلل نیز میتوانست برای اهالی اصفهان فرصتی برای استحکام بیشتر فراهم کند و البته تیمور و مشاوران نظامی وی از این امر آگاهی داشتند. کوتاهی حافظ ابرو و منابع دیگر در بیان کیفیت پیروزی نیروهای تیمور بر مردم اصفهان قابل توجه است. حال این پرسش را میتوان مطرح نمود که تیمور با چه هزینهای موفق به تصرف شهر و سرکوب شورش شد؟ منابع موجود در این مورد مطالب روشنی به دست نمیدهند؛ اما هنگامی که شرفالدین علی یزدی از کشته شدن یکی از امرای بلندپایۀ تیمور با نام «بیان تیمور» خبر میدهد (یزدی، 1387: 1/ 587)، باید آن را مشتی از خروار تلقی کرد و از کشتههای بیشتری در سپاه تیمور سخن به میان آورد. همچنین بسیار بعید مینماید که نیروهای تیمور توانسته باشند با مردمی که در «کویها و سراها» و با جانفشانی به مقاومت پرداخته بودند، بدون زخمی شدن نیروها و تلفات بیشتری به پیروزی دست یابند.
سرکوب قیام «مقاومت شکننده»4 ی مردم تا حریم خصوصی آنان نه تنها انگیزههای دفاعی و روحیۀ جامعۀ اصفهان را به نمایش میکشد، بلکه در عین حال میتواند علت کشتههای بسیار مردم اصفهان را نیز توجیه کند. به گفتار دیگر، هنگامی که مقاومت تا آن حد و اندازه ادامه پیدا کرد و مردم سر تسلیم نداشتند، طبیعی بود که تعداد کشتگان آنان نیز به طرز چشمگیری بالا رود. همچنین در آن میان نیروهای تیموری برخلاف بسیاری از شورشها با مردم بیدفاع رویارو نبودند، بلکه بسیاری از کشتگان مردم در حین نبرد و مقاومتی دلاورانه از پای درآمده بودند. عبارت خواندمیر در این مورد نیز کامل کننده است که میگوید: «اصفهان زن و مرد بیرون ریخته، به میدان نبرد آمده بودند» (خواندمیر، 1339: 3/ 319). حضور زنان در عرصۀ نبرد و مقاومت شهری پدیدهای است که باید در مطالعات تاریخی زنان در این روزگار بدان بیشتر توجه شود. به نظر میرسد قیام از هماهنگی و انسجام گروهی زنان نیز بهره برده بود؛ چراکه بسیج زنان نیاز به زمینهها و پایههای اجتماعی عمیقی داشت که از قرار معلوم در اصفهان آن روزگار فراهم بود. گذشته از بیاطلاعی دربارۀ کشتگان نیروهای تیمور، در مورد تلفات مردم اصفهان نیز ارقام متفاوتی ذکر شده است. ابنعربشاه با ذکر عدد ششصد هزار نفر (ابنعربشاه، 1381: 41؛ ابنعربشاه، 1407: 100) و کتبی با دویست هزار نفر (کتبی، 1364: 123) بیشترین آمار را عرضه میکنند. هر دو منبع در بیان این آمار با انگیزههای متفاوت، به صورتی عاطفی و جانبدارانه سخنپردازی میکنند؛ چنانکه در اثر ابنعربشاه نکتههایی برای سرزنش تیمور و در اثر کتبی عباراتی برای سرزنش مردم اصفهان به چشم میخورد. حافظ ابرو در ذیل جامع التواریخ با اعلام پنجاه هزار تن کشته کمترین تعداد را روایت میکند (حافظ ابرو، 1317: 242)؛ در حالی که بعدها در زبدۀ التواریخ با جزئیات بیشتر تعداد آن را به هفتاد هزار کشته افزایش میدهد. وی میگوید که در صحنه حضور داشته و با شمارش تعداد کله منارهها به این آمار دست یافته است (حافظ ابرو، 1380: 2/ 667). این تعداد (هفتاد هزار نفر)، نخست در اثر ظفرنامۀ شامی (شامی، 1937: 105) و به دنبال آن، در بسیاری از منابع متأخر روایت شده است (یزدی، 1387: 1/ 588؛ Kamaly, 2006: 648 و نیز نک: جدول پایانی مقاله). شرفالدین علی یزدی، که در مرحلۀ نخست قیام در مورد کشتگان نیروهای تیمور از واژۀ «مسلمان» استفاده میکند (یزدی، 1378: 1/589)، در این مرحله هنگامی که از کشتار مردم اصفهان به دست ترکان سمرقندی سخن میگوید با ظرافت ادبی ویژهای به جای «مسلمان» یا حتی «ترک»، از واژۀ «مغل» در شعر خود بهره میجوید: فتادند در شهر خیل مغل/ برافتاد بنیاد مردم به کل- به قتل و به غارت گشادند دست/ سرای سران جمله کردند پست» (همان: 588). به نظر میرسد که کاربرد واژۀ «مغل= مغول» تنها به مسألۀ به تنگنا افتادن شاعر برای وزن مناسب شعری یا ضرورت شعری مربوط نبوده و به این منظور بهکار رفته است تا کشته شدن مردم را احتمالاً بنابر یک مصلحت سیاسی، نه به ترکان سمرقندی، بلکه ترجیحاً به نیروهای غیرمسلمان و عناصر مغول نسبت دهد. بیتردید این نمونۀ کاربرد واژهها، جزئی از برنامه و تلاش یزدی بود که درصدد بود چهرهای مقبول و موجه از «ترکان سمرقندی» و نیروهای تیمور بیافریند. تلاشهای فکری و ادبی وی مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته و از آن به رویکرد «تورانی» وی تعبیر شده است (فرهانی منفرد،1381: 188-184). تیمور پیگیری سرکوب قیامکنندگان را تا شب آن روز ادامه داد؛ به طوری که گروهی را مأمور کرد تا به کشف محل اختفای گروههای متواری از صحنۀ نبرد بپردازند. شرفالدین علی یزدی روایت میکند: «جمعی که در روز از گزند تیغ بیدریغ امان یافتند در شب خواستند که بگریزند، از قضا برفی نشست و اثر ردپای ایشان در برف بماند. روز دیگر آن کینهخواهان پی ایشان برگرفته، برفتند و از هر جا که پنهان شده بودند بیرون آوردند و به تیغ انتقام بگذرانیدند» (یزدی، 1387: 1/ 588 و نیز نک: خواندمیر، 1370: 3/ 4721). عبارات پایانی خواندمیر در مورد فرجام قیام، میزان کشتار اهالی اصفهان و گروههای برکنار مانده از قیام را چنین توصیف میکند: «در اصفهان غیر از زندهرود و سادات و قضات و علما و جماعتی که محصلان خود را حمایت کرده بودند کسی زنده نماند» (خواندمیر، 1339: 3/ 320). به نظر میرسد عبارتپردازی خواندمیر بدین شیوه که گروههای بازمانده را در کنار زندهرود ـ یک پدیدۀ طبیعی ـ به کار برده، افزون بر بهرهگیری از صنایع ادبی، انگیزۀ دیگری را نیز در خود نهفته داشته است که احتمالاً به موضعگیری یا اختلاف منافع گروههای یاد شده با عامۀ مردم مربوط است. این عبارت میتواند نوعی «سرزنش محترمانه» در حق گروههای یاد شده و تعبیری از کنش سازشگرانۀ آنان باشد، خواه این کنش با مفاهیمی چون اجبار، مصلحتاندیشی و تبعیت آنان از حاکم پیروز و مقتدر توجیه شود. نمایشی که در روز پس از سرکوب شورش با برپایی کلهمنارههایی از اهالی اصفهان به دستور تیمور انجام شد (حافظ ابرو، 1387: 2/ 667) و شاید بیش از زمینهها و رویدادهای قیام شهرت یافته باشد بیتردید اقدامی برای نشان دادن نتیجۀ هرگونه سرپیچی مشابه از سوی مردم و به نوعی تبلیغ برای بازداری شهرها از فکر اقدام به چنین قیامی بود. در این شرایط احتمالاً تیمور به جای گردآوری «مال امان» دستور به گردآوری غنایم و اموال به دست آمده از چپاول اموال قیامکنندگان را صادر کرد؛ از همین رو، از امرای خود امیرحاجی بیگ و نونانشاه را به «محافظت» شهر گماشت (یزدی، 1387: 1/ 589) و خود به ادامۀ پیگرد زینالعابدین مظفری پرداخت.
نتیجه بیتردید ارائة تحلیلی منطقی از مسألۀ کشته شدن شمار فراوانی از مردم اصفهان به دست نیروهای تیمور و اقدام وی به نمایش کلهمنارههایی از سرهای کشتهشدگان بدون درک پیش زمینههای این رخداد ناقص خواهد بود. در مورد قیام مردم اصفهان از آغاز شکلگیری تا سرکوب نهایی آن میتوان به سلسلۀ پیوستهای از کنش و واکنشها اشاره کرد و رفتار نهایی تیمور در برپایی کلهمناره را در حلقۀ پایانی این رشته قرار داد. حلقههای نخستین و میانی این رشته را میتوان به موضوعهایی چون میزان و شیوۀ گردآوری مال امان و تجاوز مأموران و لشکریان تیمور به حریم خصوصی مردم و سپس کشته شدن شمار قابل توجهی از نیروهای تیموری مربوط دانست که بیشتر منابع تاریخنگاری تیموری در مورد آن اطلاعی به دست نمیدهند. گرچه اقدام تیمور در برپایی کلهمنارههای متعدد از کشتگان قیام میتواند نمادی از گرایشها و رفتارهای صحراگردان در برخورد با مقاومتهای شهری به شمار آید، با تکیه کردن بر این تحلیل ناگفتههای بسیاری از رویداد همچنان برجای خواهد ماند. با در نظر گرفتن اینکه اقدام تیمور واکنشی به کنش و اقدام مردم شهر اصفهان بود و با تأملی در شواهد پراکنده و گمانهزنی در مورد کنش مردم اصفهان چنین برمیآید که این کنش میبایست به اندازۀ واکنش تیمور و نیروهایش چشمگیر و قابل توجه بوده باشد؛ به عبارتی دیگر، باید میان کنش (اقدام مردم به کشتن نیروهای تیمور) و واکنش (کشتار مردم اصفهان و برپایی کلهمنارهها) یا عمل و عکسالعمل این رویداد در مقایسه با هم نوعی همخوانی منطقی ایجاد کرد. گرچه فاصلة زیادی میان آمار کشتگان سپاه تیمور در بیشترین گزارش (شش هزار نفر) و تعداد تلفات مردم در حداقل گزارش (پنجاه هزارنفر) وجود دارد، شایان ذکر است که تعداد کشتگان مردم در جریان مقاومت کوچه به کوچه و خانه به خانه رخ داده است. به دیگر سخن، کشته شدن مردم (دستکم پس از شکستهای نخستین) تا حدودی از ارادۀ تیمور و فرماندهانش بیرون و موضوعی مربوط به خلقیات و روحیات اجتماعی مردم اصفهان در دفاع از موطن خود بود. دیگر اینکه کشته شدن نیروهای کارآزمودۀ تیمور از نظر تعداد و اهمیت در مقایسه با مردم غیرنظامی مهمتر است. با توجه به این مسأله که نیروهای آموزشدیدۀ تیمور به دست افراد فاقد مهارتهای نظامی و غیرحرفهای کشته شدند، اقدام مردم عملی سترگ و حماسی به نظر میرسد. سرانجام باید به این مسأله اشاره کرد که تا چه اندازه این آمارها به دور از اغراض سیاسی مورخان دربار تیموری بوده است و مورخان برای کاستن از افتخارات مردم، نتیجة این اقدام آنان را تا چه میزان کاهش دادهاند؟ در وهلۀ بعد برای بازسازی صورت مسألۀ رویداد کشتار مردم اصفهان به دست نیروهای تیمور باید گفت که کشته شدن مأموران و نیروهای تیمور نیز به نوبۀ خود واکنشی به کنش دیگری به شمار میآید که در روایت بسیاری از مورخان متقدم ناگفته مانده است. موضوع تعرض به پردگیان و عورات مردم و گزاف بودن میزان مال امان و شیوة جمعآوری آن کنشی میتوانست باشد که واکنش منطقی آن در اصفهان اتحاد مردم و آغاز قیام بود. با توجه به اینکه کنش و اقدام از سوی تیمور و مأموران وی در هر شهری ضرورتاً به چنین واکنشی نمیانجامید، در اینجا میتوان از نقش ساختار درهم تنیدۀ منسجم شهری اصفهان و بهطور کلی توسعۀ شهرنشینی در این روزگار سخن به میان آورد که نمیتوانست چنین رفتارهایی از سوی مأموران تیمور را تاب آورد. این بررسی به تشریح سبک روایت منابع وقایعنگار برای توضیح و توجیه این رویداد رهنمون شد. این منابع عمدتاً با هدف ایجاد مقبولیت و کسب مشروعیت برای حکومت تیموریان تلاش میکنند تا رفتارها و واکنشهای مردم و به طور کلی جریان رویداد را به سود حکومت تفسیر کنند. شیوههای گوناگونی چون نپرداختن به علل نخستین قیام مردم، کاهش احتمالی شمار تلفات نیروهای تیمور، نشان دادن آن با عباراتی مبهم، محدود کردن شورش به گروهی اندک از مردم، کوچک شمردن آنها با عنوان «اراذل و اوباش» و مربوط ساختن آغاز قیام به یک آشوبگر(علی کچه پا) نشان میدهد که اغراض سیاسی بسیاری در روایت این قیام وجود داشته است. سرانجام در شرایطی که در منابع نشانههای پراکندهای از حضور نیروهای شهری و همکاری آنها در قیام دیده میشود، ناچار باید زمینۀ این واقعۀ تاریخی را از نتایج بررسی کرد. چگونگی هماهنگی نیروها اعم از اطلاعرسانی به نیروها، تجهیز آنها، ضبط و ربط شهر پس از کشتار نظامیان، سازماندهی مقاومت و غیره کلید فهم پایههای اجتماعی این قیام است. به دیگر سخن، سازماندهی قیام تنها بر پایۀ ساختار و سلسله مراتب منظم شهری میتوانست اهداف و مراحل قیام را پیش برد و اساساً چنین مقاومتی بیافریند در منابع سلطاننامهنگار یکسره فراموش شده است.
پینوشتها 1. این اثر در فهرست نسخههای خطی دانشگاه تهران به همین عنوان تاریخ گزیده آمده است و همان محتوای تاریخ گزیده را دارد با این تفاوت که در پایان مطالبی در مورد زندگی حمدالله مستوفی و سفر وی به شیراز تا سال 739 هـ ق و به دنبال آن حوادث تاریخی سالهای 740 تا 795 هـ ق را در خود دارد. نسخه مربوط به سدۀ دهم هجری است و در آغاز و پایان افتادگی دارد. نام ذیلنویس یا گردآورنده مشخص نیست و مطالب آن نیازمند تحقیقات بیشتری است (دانشپژوه، 1340: 9/ نسخه 2402). البته با بررسی گذرای بخش مربوط به اقدامات تیمور در اصفهان چنین برمیآید که مؤلف محتوای مطالب خود را از ذیل جامع التواریخ حافظ ابرو گرفته است؛ از این رو، در این مقاله کمتر از آن استفاده شده است. 2. فوربر منز به محصل به عنوان یک مقام دیوانی در حکومت تیمور اشاره میکند که ظاهراً به رفتار منصفانه شهرت داشت. در عین حال، در مواردی اختیارات گستردهای در هنگام انجام مأموریت به دارندگان این مقام واگذار میشد. وی گرچه به محصلان به عنوان مأمور گردآورندۀ مال امان در شهر اصفهان و کشتار آنان اشاره میکند، به طور کلی به علت کشته شدن آنان توجه ندارد (Manz, 1989: 171). 3. واژۀ «دانگ» به عنوان واحد اندازهگیری، به ویژه مساحت، از ریشۀ پهلوی است و کاربرد دیرینهای در ایران دارد (معین، 1379: 2/ 1491). در اینجا صورتی از تقسیمبندی مساحت شهر اصفهان است که میتوان آن را از نوع تقسیمبندیهای دیوانی برای دریافت انواع مالیات به شمار آورد که در آن روزگار رایج بود. البته این نکته نیز همان حالت دوگانگی در شهر را تأیید میکند. 4. این اصطلاح را جان فوران در مورد تحولات اجتماعی ایران به کار برده که بیشتر از دورۀ صفویه تا دورۀ معاصر مورد نظر وی بوده است (نک: فوران، 1382).
| ||
مراجع | ||
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 2,799 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 760 |