تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,650 |
تعداد مقالات | 13,398 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,197,091 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,072,500 |
کانون روایت در الهینامه عطار بر اساس نظریه ژرار ژنت | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهشهای ادب عرفانی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 6، دوره 6، شماره 2، شهریور 1391، صفحه 113-140 اصل مقاله (306.29 K) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ناصر علیزاده* 1؛ سونا سلیمیان2 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1دانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تربیت معلم آذربایجان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تربیت معلم آذربایجان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
تحلیل و بررسی کانون روایت و شگردهای روایی در آثار داستانی، استعدادها و قابلیتهایی را باز مینمایاند که به کشف ساختـار منسجم و دقیقی از روایت اثر منتهی میشود؛ ازاین رو تشخیص گوناگونی کـانونهای دیـد، شکلهای مختلف ارتباط راوی با کانونساز و زاویه دید از اهمیت فراوانی برخوردار است. یکی از انواع تکنیکهای روایی که میتوان بر اساس آن توانمندیهای داستانپرداز را در شکلدهی به ساختار و نظام روایی اثر داستانی سنجید، نظریه کانون روایت ژرار ژنت است که در آن به بررسی دو مقوله وجه و لحن روایت پرداخته میشود. سنجش کانون روایت در الهینامه عطار به عنوان یکی از متون روایی ارزشمند که از گوناگونی و تنوّعی مطلوب برخوردار است، ما را به هنر داستانپردازی عطّار و غنای متون روایی کهن فارسی رهنمون میسازد. در این پژوهش که به شیوه استقرایی به بررسی گونههای مختلف کانون دید از نظر ژرار ژنت پرداخته میشود، به تغییر متناوب زاویه دید که ناشی از انتخاب کـانونهای روایت متنوّع، تـأثیر ساختار داستان در داستان و نیز برجستگی عنصر گفتگو در الهی نامه است، پیبرده و با انواع کانون دید آشنا میشویم. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
عطار؛ الهینامه؛ ژرار ژنت؛ کانون روایت؛ وجه؛ لحن | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدمه شیخ فریدالدّین عطار، ساختار روایت الهینامه را بر اساس یک داستان اصلی و جامع (داستان خلیفه و پسران) که حکایات و تمثیلهای متعددی را در درون خود گنجانده است، طراحی کرده و در پایان هر حکایت از سر شور و حال صوفیانة خویش، به بیان استنتاجهای عرفانی و اخلاقی با موضوع آن پرداخته است؛ این بخشبندی روایی، از عوامل مؤثّر در ارائة روایت الهینامه با نظرگاههای مختلف به شمار میرود؛ در واقع نقش راوی پیوند دادن قسمتهای مختلف الهینامه است که با انتخاب کانونهای مختلف روایت به خوانندۀ خود برای درک بهتر مقاطع مختلف داستان، جهت میدهد؛ از سوی دیگر، استفاده از کانونهای مختلف روایت این امکان را در اختیار راوی قرار میدهد که دربارۀ چگونگی حضور خویش در داستان تصمیمگیری کند، حجم اطّلاعات ارائه شده را تعیین نماید، به شرح و توضیح انگیزههای شخصیتها بپردازد و یا به پنهانکاری آن اطلاعات دست بزند و در نهایت با تغییر مداوم کانونهای روایت موجبات پویایی و تحرّک داستان را فراهم سازد و اثر روایی خود را با تنوّع و لذّتبخشی بیشتر ارائه کند. گوناگونی کانون روایت الهینامه که از ابزارهای ایجاد ارتباط بین روایت، راوی و خواننده به حساب میآید و انطباق مبانی نظری ژنت دربارۀ کانونی کردن روایت با آن، نشان دهندۀ اهمیت شگردهای داستانپردازی عطّار و هنر شاعری اوست که در این مقاله با بررسی بخشهای مختلف حکایتهای اصلی و فرعی الهینامه بر مبنای دو مقولة سخن روایی، وجه و لحن، سعی شده است، به کشف فاصلة روایت با بیان راوی، میزان اطّلاعات راوی از شخصیتها، زمان ارائة روایت و مکان راوی با توجه به شخص دستوری نائل شویم تا از سویی چگونگی تطبیق ساختار روایی الهینامه با نظریة کانون روایت ژرار ژنت دریافته شود و از سوی دیگر، تأثیر عامل گفتگو و نظام روایی داستان در داستان بر ارائة حکایتها با کانونهای دید متنوّع مشخص گردد. پژوهش و تحقیق پیرامون «روایتشناسی» و بویژه عنصر «زاویة دید» Point of view) ( بر اساس نظریههای ادبی جدید که به بررسی «کانون روایت» میانجامد، مبحثی است که سابقهای طولانی ندارد؛ اما در این زمیـنـه میتوان به مقالههایی مانند: «درآمدی بر رویکرد روایت شناختی داستان روایی با نگاهی به رمانِ آینههای دردار هوشنگ گلشیری» و «داستان و متن: ساختار روایی در ادبیات داستانی و فیلم» نوشتة ابوالفضل حرّی، «کانون روایت در مثنوی» نوشتة محمّدرضا صرفی، «گونههای روایتی» نوشتة علی عباسی، «جایگاه راوی در رمان معاصر» ترجمة یوسف اباذری، «نقدروایت شناختی سه داستان کوتاه نادرابراهیمی» نوشتة مهیار علوی مقدّم و سوسن پورشهرام، «بررسی تحوّل روایت، ازروایت کلاسیک تا روایت پست مدرن» نوشتة فرزان سجودی، فائزه رودی و همچنین به پایاننامههای «نقد روایی آثار شیخ اشراق» نگارش فاطمه جعفری، «بررسی ساختار روایی داستان سیاوش بر پایه نظریه نشانه ـ معناشناسی روایی گرمس» نگارش فهیمه خراسانی و رسالههای «تحلیل روایتشناسانه داستانهای مثنوی و عوامل مربوط به آن» نگارش سمیرا بامشکی و «بررسی ساختار روایی در غزل فارسی» نگارش مریم حیدری اشاره کرد. 1
1 - کانون روایت (Focus of narration) نظریة روایت (روایتشناسی (Narratology))، شعبهای فعال از نظریة ادبی است که سعی دارد با مطالعة مفاهیم طرح، انواع مختلف راوی و تکنیکهای روایی، ساختار منسجم و دقیقی از روایت به دست دهد و از آنجا که در تشکیل ساختار و نظام روایی، متغیرهای متعددی وجود دارند که در تأثیر روایتها نقشی حیاتی ایفا میکنند، یکی از رسالتهای نظریة روایت، کاوش دربارۀ درک این متغیّرهاست. کانون روایت به معنی بررسی نظرگاهی که داستان از آن روایت میشود، از جمله مهمترین متغیّرهایی است که ویژگی گذرگاه میان سخن (زنجیرۀ رخدادها آنگونه که روایت شدهاند) و داستـان (نظم منطقی رخدادها) را تعیین میکند؛ چرا که از سویی ما در ادبیات هیچگاه با رخـدادها یا پدیـدههایی خـام سر و کـار نداریم؛ بلکه با رخدادهایی روبهرو هستیم که به شیوهای خاص و از «دید»ی مشخص بازنمایی شدهاند، به طوری که دو دید متفاوت نسبت به پدیدهای واحد، دو پدیدة متفاوت را به وجود میآورند و ابعاد هر واقعهای را دیدی رقم میزند که از رهگذر آن، به ما عرضه میشود و از سویی دیگر، راوی یا نویسنده به عنوان میانجی با انتخاب زاویة دید دلخواه، داستان را از چشمانداز مورد نظر خود برای مخاطب باز مینمایاند (تودوروف، 1382: 63). هر روایت شامل طیف گستردهای از فنون روایتی است که در آن ارتباط راوی با کانون غیرقابل انکار است و به مدد شناخت شکلهای مختلف روابط راوی و کانونساز، تحلیل اسلوب روایت امکانپذیر خواهد شد. اما باید دانست، آنها در فرآیند داستان و روایتگری معمولاً به صورت دو عنصر جدای از هم به شمار میروند؛ بویژه در روایت سوم شخص(Third-person narrative) که امکان گوناگونی راوی و کانونساز وجود دارد؛ از این روست که «گاه روایت با آنکه کلاً از زبان یک شخص و به شیوۀ روایی نقل میشود، شیوة روایت، دست خواننده را باز میگذارد تا جایگاه فرعی یا نقاط کانونسازی را بیرون از محدودة اختیار راوی شکل دهد و از آنجا به نظاره اعمال یک شخصیت بنشیند» (وبستر، 1380: 86 و 87). با وجود اختلاف نظرهایی که در میان نظریه پردازان کانون روایت به چشم میخورد، دو مفهوم بنیادی عامل کانون (مشاهدهگر) و مورد کانون (مورد مشاهده) توانسته فصل مشترکی ایجاد کند که منتقد با دقت در آنها به کشف ساختار جامعی از دیدگاه روایت بپردازد؛ چرا که اگر داستانی بیش از یک کانون داشته باشد، تغییر از یکی به دیگری جنبهای از ساختار روایت خواهد بود (مارتین، 1386: 109).
2 ـ کانون روایت از دیدگاه ژرار ژنت تا پیش از آغاز سدۀ بیستم، توجه چندانی به مسألة «دید» نمیشد، در مدت زمان کوتاهی پس از آن منتقدین و نظریهپردازان ادبی متعددی به بررسی و تحقیق پیرامون راوی به عنوان روح روایت و نوع نگاه ویژهای که به رخدادهای داستانی دارد، پرداختند و این مسأله مقدمهای شد تا از سویی رماننویسان به اهمیت شیوۀ روایت داستانهایشان پی ببرند و از سویی دیگر راههای بسیاری پیش روی محققین ادبی برای ورود به مباحث جدیدتر و دقیقتر دربارة نقطة دید باز شود. 2 در سال 1943 از سوی «کلینت بروکس» (Cleanth Brooks) و «رابرت پن وارن» (Robert Penn Warren) مطلب جدیدی با نام «کانون روایت» مورد مداقّه قرار گرفت و در سال 1972 ژرار ژنت (Gerard Genette) با طرح دو سؤال «چه کسی مینویسد؟» و «چه کسی مشاهده میکند؟» به بررسی تمایز میان «کانون عمل روایت» و «کانون شخصیت» پرداخت (همان، 108و109). ژنت در مقالة «کلام روایی» (Narrative Discourse) ابتدا سه عامل روایت (Récit )، داستان (Histoire) و عمل روایتی (Narration) را از یکدیگر متمایز میکند. منظور از «روایت»، یک متن روایی است که نه تنها شامل گفتمان بیان شدۀ توسط راوی است؛ بلکه شامل گفتمان بیان شدۀ کنشگران و نقلقولهایی است که راوی از گفتههای کنشگران ارائه کرده است. بنابراین، «روایت» در زنجیره و در تناوب گفتمانهای راوی و گفتمان کنـشگران شکل میگیرد. محتـوای روایی روایت، «داستان» نامیده میشود. همانطور که «روایت» گفتمان راوی را با گفتمان کنشگران ترکیب میکند، به همان شکل نیز «داستان» شامل کنشی است که موضوع گفتمان راوی را تشکیل میدهد و نیز شامل حوادثی است که توسط گفتمان کنشگران بازآفرینی میشوند. بنابراین، داستان تلفیقی است از دنیای روایت شده و دنیای نقل شده (لینت ولت، 1390: 25). از دیدگاه ژنت دو قالب روایی پایهای بر اساس تقابل کارکردی بین راوی و کنشگر شکل میگیرد: 1. عمل روایت در دنیای داستانی ناهمسان. 2. عمل روایت در دنیای داستانی همسان. اگر راوی در داستان به عنوان کنشگر ظاهر نشود، عمل روایت ناهمسان است و اگر یک شخصیت داستانی دو کارکرد راوی (من روایت کننده) و کنشگر (من روایت شده) را بر عهده بگیرد، به گونهای که هم روایت کننده و هم ایفا کنندۀ نقشی در داستان باشد، عمل روایت همسان است. 3 در عمل روایتی دنیای داستان با توجه به مرکز جهتگیری، گونههای روایی مختلفی تشکیل میشود. در دنیای داستانی ناهمسان، سه گونة روایی متنگرا (مرکز جهتگیری روی راوی است)، کنشگر (مـرکز جهتگیری بر عهدۀ یک کنشگر است) و خنثی (هیچمرکز جهتگیری شخصی شدهای وجود ندارد و راوی با رها کردن کارکرد تفسیری مانند یک دوربین به ضبط وقایع میپردازد) وجود دارد؛ اما در دنیای داستانی همسان با توجه به اینکه عمل روایت یا به وسیلة شخصیت ـ راوی و یا به وسیلة شخصیت ـ کنشگر صورت میپذیرد، تنها دو مرکـز جهتگیری با گونة روایی متنگرا و کنشگر شکل خواهد گرفت و عمل روایت با گونة روایی خنثی ناممکن است (همان، 32 و 33). از سوی دیگر ژنت سه مقولة زمان، وجه ( Mood) (حالت) و لحن (Voice ) (آوا) را برای تحلیل دقیق روایت ارائـه میدهد. در واقع او با تفکیک دو مقولة وجه و لحن به کشف دیدگاهی دست مییابد که رخدادها در ذهن یا موضع آن دیدگاه متمرکز شدهاند و آن نقطه را به عنوان «نقطة کانونی» معرفی میکند (کالر، 1385: 119). ژنت با تبیین مقولههای وجه و لحن روایت، مبحث کانونی کردن را به شرح زیر بیان میکند:
2 ـ 1 ـ وجه یا حالت «وجه» به عنوان یکی از جنبههای سخن روایی، تابعی است، از رابطة نقل و داستان؛ اما بیشتر با منظرها سر و کار دارد تا رخدادها. مقولة وجه؛ یعنی راوی دیدههای چه کسی را در روایت خود ارائه میدهد؛ ازاینرو، در یک اثر داستانی وجه، مسائل مربوط به فاصله و منظر را در بر دارد (اسکولز، 1383: 232). 2 ـ 1 ـ 1 ـ فاصله(Distance ) وجه یک سخن در میزان فاصلهای که روایت با بیان راوی دارد، نهفته است؛ به بیان دیگر فاصله به رابطة روایت کردن با مقصود بیان آن میپردازد که آیا مسأله تنها روایت کردن است که به روش تلسکوپ کانونی شده و راوی بسرعت از نقل آن میگذرد و یا مسأله به نمایش گذاشتن روایت است که به روش میکروسکوپ کانونی شده و راوی، نقل خود را با شرح جزئیات و بآهستگی بیان میکند (کالر،1385: 120 و 121 و ایگلتون، 1388: 146). کانون روایت در الهینامه نیز به گونهای متنوّع تنظیم شده است؛ یعنی عطار در نقل رویدادها هم از کانون روایت با نمای دور بهره برده و به منظور توجه دادن مخاطب به پیام اصلی حکایت بسرعت (شتاب مثبت)4 از بیان رخدادها گذشته است و هم از نمای نزدیک به مشاهده وقایع و حوادث پرداخته است و با توضیح و تفصیل جزئیات داستانی (شتاب منفی) 5 توانسته هنر داستانپردازی و شاعری خود را، توأمان به ظهور برساند. برای نمونه حرکت آهسته روایت با بیان تمام جزئیات را میتوان در نقل تمهیداتی که استاد ـ در طول 12 بیت ـ برای امتحان کر و لال بودن «سرپاتک هندی» به کار میبندد، مشاهده کرد:
و در مقابل آن نقل «سالهای طولانی گریستن به شوق دیدار حق» در حکایت «شعیب علیه السلام» با سرعت و بدون پرداختن به حواشی و جزئیات انجام گرفته است:
ژنت با معرفی سه سطح گفتار مستقیم، گفتار غیرمستقیم و گفتار غیرمستقیم آزاد، گونههای متعدد گنجاندن کلام را در سخن معرفی میکند: ـ گفتار مستقیم گفتار مستقیم (Direct reported speech)، نوعی از گفتار راوی است که در آن سخن هیچگونه تغییری به خود نمیبیند. در گفتار مستقیم، راوی بیشترین دقت را در بیان سخن به کار میبندد و فاصلة روایت با بیان وی بسیار کم و نزدیک به واقع است (تودوروف، 1382: 57 و 58). گفتار مستقیم که از ابزارهای ضروری در بیان بخشهایی از روایت الهینامه که بر اساس گفتگو کانونی شدهاند، محسوب میشود، جایگاه بسیار ویژهای در روایت حکایتهای آن دارد و نقش بسیار مهمی را در ارائة تعامل و ارتباط میان اشخاص ایفا میکند. در حکایتهای الهینامه توضیحات و توصیفاتی که بـا گفتـار مستقیم روایت شدهاند، با وجه نمایشی ارائه میگردند؛ از اینرو نقطة دید خواننده در روبهرو، ثابت و نزدیک به کنش داستانی خواهد بود که به دخالت مستقیم او در صحنه و درگیری وی با رخدادهای داستانی میانجامد. بدین ترتیب گونه روایی در این حکایتها منطبق بر گونة روایی خنثی از دنیای داستانی ناهمسان است.
کاربرد گفتار مستقیم در روایتهای داستانی الهینامه که اغلب بر مبنای گفتگو شکل گرفتهاند، بیشترین میزان را به خود اختصاص داده است. برای نمونه در حکایتهای «موسی علیه السلام در کوه طور با ابلیس»، «ابراهیم ادهمبا خضر علیه السلام »، «شیخ ابوسعید با قمار باز»، «سؤال ابراهیم ادهم از مرد درویش»، « بایزید با مرد مسافر»، «هارون و بهلول»، «کشته شدن پسر مرزبان»، «عیسی علیه السلام» و... از گفتار مستقیم استفاده شده است.
ـ گفتار غیرمستقیم گفتار غیرمستقیم (Indirect reported speech)، نوعی از گفتار راوی است که در آن محتوای آنچه گفته شده حفظ میشود؛ اما راوی در بیان این محتوا از کلام خود بهره میبرد. دقت در بیان غیرمستقیم از گفتار مستقیم کمتر است و فاصلة بیشتری میان روایت و بیان راوی به چشم میخورد. ایجاد تغییراتی چون خلاصه کردن، حذف کردن و نیز تغییرات دستوری در کلام مستقیم از مشخصههای گفتار غیرمستقیم است (همان). عطار برای ایجاز در بیان اقوال و نیز ارائة سبک و سیاق بیانی خود، از این نوع گفتار بهره برده است:
ـ گفتار غیر مستقیم آزاد گفتار غیر مستقیم آزاد (Free indirect reported speech )، نوعی از گفتار راوی است که حد فاصل میان نقل قول مستقیم و غیرمستقیم است. در این شیوه گرچه راوی به روش غیرمستقیم جملة شخصیت را نقل میکند؛ اما سیاق کلام و لحن او را حفظ میکند (اخوت،1371: 97 و 201). عطار با به کارگیری گفتار غیر مستقیم آزاد، از سویی امکان سیر در افکار و احساساتی را که در ذهنیت شخصیتهای داستانی جریان دارد، میسر میسازد و از سوی دیگر، با حفظ لحن و سیاق کلام شخصیتها، نه تنها بخشی از روحیات و درونیات اشخاص داستانی را مینمایاند؛ بلکه از رهگذر آن به شخصیتپردازی حکایتها نیز کمک میرساند.
از این نوع گفتار در حکایتهایی چون «علوی و عالم و مخنّث که در روم اسیر شدند»، «آن مرد که از اویس سؤال کرد»، «شبلی با ابلیس در عرفات»، «گفتار جعفر صادق علیه السلام» و... استفاده شده است. عطار با بهرهمندی فوقالعاده از عنصر گفتگو ـ در هر سه سطح ـ به بازگو کردن احوالات و خصوصیات اشخاص داستانی به طور ضمنی و یا به صورت مستقیم میپردازد. این عنصر از یک سو یکی از عوامل لذّتبخش کردن حکایتها و تمثیلها برای مخاطب عام به شمار میرود که کاربرد آن در مثنوی مولانا به اوج خود رسیده است (پورنامداریان، 1382: 206) و از سوی دیگر، با کاربردی متوالی در ایجاد صداهای گوناگون در کنار هم که متن را به صورت مجموعهای از سطوح مجزّا، سازماندهی میکند، تأثیر بسزایی دارد (مکاریک،1384: 134). 2 ـ 1 ـ 2 ـ منظر یا چشمانداز (Perspective) منظر همان چیزی است که به بیان سنّتی «دیدگاه» نامیده میشود و جایگاه راوی را نسبت به میزان اطلاعاتی که دربارة شخصیت دارد، مشخص میکند. « ژرار ژنت، چشم انداز را شگردی میداند که به واسطه آن میتوان به «سازماندهی اطلاعات روایی» پرداخت. در واقع گفته پرداز میتواند جزئیات کمتر یا بیشتری را به شیوهای مستقیم یا غیر مستقیم به خواننده منتقل کند» (شعیری، 1389: 76). منظر یا چشمانداز با توجه به جایگاه راوی به سه گونة زیر تقسیم میشود: الف ـ کانون روایت با دیدگاه برتر دیدگاهی است که از بالا به وقایع و آدمها نگاه میکند و چون جایگاهش برتر است، به شکل راوی دانای کل به کار میرود. این دیدگاه از نظر ژرار ژنت «روایت بدون شعاع کانونی» (Non-focalized ) است که در آن، اطلاعـات راوی از شخصیتها بیشتر است و معمولاً زیادتر از آنها حرف میزند (اخوت،1371: 97؛ ایگلتون،1388: 146). کانون روایت اصلی در الهینامه، کانون راوی دانای کل است که داستان خلیفه و شش پسرش را برای مخاطب بیان میکند، در واقع او همان کسی است که با دیدگاه برتر در پایان روایتهای فرعی نیز حضور پیدا میکند و مخاطب را به دنبال روایتگری خود میکشاند. بنابراین، عطّار نه در درون دنیای داستانی که توصیف میکند؛ بلکه به عنوان خالق اثر و یا بینندهای ممتاز که زیر و بم زوایای داستانی را میداند، در پشت اثر جای گرفته است. حضور راوی برتر در حکایتهای فرعی آنگونه است که به هیچ روی راوی مجال ورود به فضای درون قصه را نمییابد و پس از پایان یافتن قصهها چهره مینماید. تنها در پایان برخی حکایتها، شکلی از همدلی راوی با قصه و شخصیت که از شگردهای ویژة روایتپردازی مولاناست، نمایان میشود؛ مثلاٌ در واپسین حکایت الهینامه، عطار ـ راوی ـ احوال خود را به حکایت «بشر حافی که نام حق تعالی به مشک معطر کرد» پیوند میدهد:
همچنین کانون روایت در برخی از حکایتهای فرعی نیز با استفاده از دیدگاه برتر طراحی شده است. برای نمونه در حکایتهای «آن زن که بر شهزاده عاشق شد»، «علوی و عالم و مخنّث که در روم اسیر شدند»، «شیخ کرّکانی با گربه»، «پادشاه و انگشتری»، «نابینا با شیخ نوری رحمه الله»، «سلطان محمود با پیرزن»، «هارون و بهلول»، «بزرجمهر با انوشیروان»، «شیخ ابوبکر واسطی با دیوانه»، «یوسف علیه السلام و نظر کردن او در آیینه»، «اسکندر و وفات او»، «آن مرد که بر مکتب گذر کرد»، «مسلمان شدن یهودی و حال او»، «سفیان ثوری رحمه الله»، با این کانون روایت مواجهایم:
ب ـ کانون روایت با دیدگاه روبهرو یا همسان در این حالت میزان اطّلاعات راوی و شخصیتها برابر است. راوی به شخصیتها از روبهرو نگاه میکند و کـانـون دیـد او محـدود است. ژنـت این دیـدگاه را «روایت با شعـاع کـانونی درونی» (Internaly-focalized ) مینامد(اخوت، 1371: 98) از آنجا که بخش مهمی از روایت الهینامه به صورت نمایشی و بر اساس گفتگوی اشخاص داستانی شکل گرفته است و عنصر گفتگو از مهمترین و پر کاربردترین نقاط کانون ساز در آن به شمار میرود، بخش وسیعی از دیدگاه راوی نسبت به شخصیت از دیدگاه همسان و روبـهرو برخوردار است. در الهینامه، مخاطب از خلال همین گفتگوها دیگر قهرمانان قصه را میبیند، در جریان حوادث بازگو شده قرار میگیرد و آنچه را که درون شخصیتها میگذرد، درک میکند. برای نمونـه حکایتهای «امیرالمؤمنین عمر خطاب با جوان عاشق»، «یحیی معاذ با بایزید رحمهما الله»، «دیوانهای که از حق کرباس میخواست»، «پیرزال سوختهدل»، «شقیق بلخی و سخن گفتن او در توکل»، «بایزید با آن مرد سائل که او را در خواب دید»، «سلطان ملکشاه بـا پـاسبـان»، «سؤال ابـراهیـم ادهم از مـرد درویش»، «رنـدی که از دکـانی چیزی میخواست»، «مرد حریص و ملک الموت»، «سلطـان محمود بـا مـرد دوالکباز»، «عیسی علیه السلام»، «مجنون و لیلی»، «سلیمان علیه السلام و شادروانش» و... از کانون روایت همسان برخوردارند.
ج ـ کانون روایت با دیدگاه خارج در این دیدگاه راوی، عینی و شاهد ماجرا است و میزان اطّلاعاتش از شخصیتها کمتر است. در واقع چشم راوی یک نقطة کانونی ثابت ندارد. ژنت این دیدگاه را «روایت با شعاع بیرونی» (Externalfocalization ) خوانده است. (همان و ایگلتون، 1388: 146) بنا بر آنچه دربارۀ کاربرد دو دیدگاه برتر و همسان (بر اساس کانون روایت دانای کل و کانون روایت بر مبنای گفتگو) در حکایتهای الهینامه عطار ذکر شد، بهرهمندی راوی از دیدگاه خارج که در آن نقل روایت صرفاً بر عهدۀ شخصیت است، میزان کمتری را به خود اختصاص میدهد؛ برای نمونه:
حکایتهای «ابوعلی فارمذی»، «حلاج با پسر»، «سؤال مرد درویش از جعفر صادق (ع)»، «گفتار عباسة طوسی در دنیا»، «آن درویش با ابوبکر ورّاق»، «غزالی با سلطان سنجـر»، «بهلـول و گورستان»، «سؤال آن درویش از شبلی»، «حکـایت در ذّم دنیا»، «نوشیروان عادل»، «دیوانه به شهر مصر»، « گفتار مرد خدای پرست»، «جواب آن شوریده حال در کار جهان»، «سؤال کردن آن مرد دیوانه از کار حق تعالی»، «حسین منصور حلاج بر سر دار»... نیز از این دستهاند. 2 ـ 2 ـ لحن یا آوا آخرین مقولهای که در نظریة ژنت به تحلیل سخن روایی میپردازد، «لحن» یا «آوا» نام دارد که مشخص میکند روایت برای بیان خود از چه نوع راوی استفاده میکند و پایگاه و وجهة نظر این راوی چگونه است (اخوت، 1371: 27). لحن به بعدی از روایت گفته میشود که با دو سطح دیگر یعنی زمان و وجه در پیوند است؛ از سویی به نسبت زمان روایت رویدادها با زمان وقوع آنها میپردازد و از سوی دیگر به موقعیت راوی و جایگاهی که در نقل روایت دارد (اسکولز، 1383: 232 ؛ ایگلتون، 1388: 146). 2 ـ 2 ـ 1 ـ زمان روایت روایت ممکن است، رخدادها را در زمانی که واقع شدهاند، کانونی کند یا عقبتر از زمان وقوع آنها و یا جلوتر از آن؛ به بیان دیگر، توجه به زمان روایت رخدادها و زمان وقوع حوادث ترکیبهای زیر را امکانپذیر میسازد: ـ روایت رخدادها میتواند بعد از زمان وقوع آنها باشد که به «پسازمان رخدادی»(Analepsis) منجر میشود. به عنوان نمونه عطار در بیتهای آغازین مقالة اول میگوید:
و در حکایتهای «پیمبر در شب معراج»، «اصمعی با آن مرد صاحب ضیف و زنگی حادی»، «سفیان ثوری رحمه الله»، «مسلمان شدن یهودی و حال او»، «افلاطون و اسکندر»، «ابراهیم علیه السلام» «بهلول مقاله 10، حکایت 6» و... راوی به نقل وقایعی میپردازد که مدتی پس از اتمام وقوعشان، مخاطب از آنها آگاهی مییابد. کاربرد کانون روایت با بازگشت زمانی در نقل حکایتهای عبرتآموز گذشته با هدف ارائة اثری تعلیمی بسیار چشمگیر است. ـ روایت رخدادها میتواند در زمـانی قبـل از وقوع حوادث صورت گیرد که به «پیشازمان رخدادی» (Prolepsis) منتهی میشود؛ به عنوان نمونه در حکایت «جبرئیل با یوسف علیهما السلام» آمده است:
و در حکایتهای «آن زن در حـضرت رسالت»، «ابوعلی فارمذی»، «پیر زال سوختهدل»، «جوان گناهکار و ملائکة عذاب که بر او موکّلاند و... که راوی در آنها از پیشگوییها و پیشداوریها سخن به میـان میآورد، بـا این نوع کانون روایت مواجه میشویم. ـ روایت رخـدادها میتوانـد همزمـان با وقوع حوادث بازگو شود که در این صورت «همزمانی» (Synchrony) نـام میگیرد. بخشهای نمایشی که با گفتگو همراه است، دارای این کانون روایت است (ایگلتون، 1388: 146 و کالر، 1385: 120). به عنوان نمونه:
و همچنین در حکایتهای «آن مجنون که تب داشت»، «آن طفل که با مادر به بازار آمد و گم شد»، «سؤال کردن سائل از مجنون»، «موسی علیه السلام در کوه طور با ابلیس»، «دیوانه خاموش»، «سؤال کردن آن درویش از مجنون که سال عمر تو چند است» و... که در آنها با بخشهایی از گفتگو نویسیهای گستردۀ الهینامه روبهرو هستیم، کانون روایت همزمانی به کار رفته است. 2 ـ 2 ـ 2 ـ مکان راوی با توجه به شخص دستوری از مباحثی که در مقـولة لحن به آن توجه میشود، جـایگاهی است که راوی برای ارائه روایت خود به مخـاطب برمیگزیند. با توجه به اینکه موقعیت راوی نسبت به رخدادهای روایت شده چگونه باشد، روایت به دو نوع درونی و بیرونی تقسیم میشود (اسکولز، 1383: 232). 2 ـ 2 ـ 2 ـ 1 ـ کانون روایت درونی در این زاویة دید، راوی به عنوان یکی از اشخاص داستان در درون حوادث داستان قرار دارد و داستان را از زاویة دید اول شخص(First person points of view ) یا دوم شخص (Second person points of view ) روایت میکند. (میرصادقی، 1380: 386) و (Cuddon ,1385: 970). عطار در نقل اثر روایی خود از دو کانون روایت اول شخص و دوم شخص بسیار بهره میبرد تا جایی که در بیشتر حکایتها با استفاده از مکالمه، مناظره و یا مشاجرة میان دو شخصیت، بخش عمدهای از اعمال و گفتار داستانی خود را طراحی میکند. نمونة اصلی و بارز این نوع تعامل دو نفره را میتوان در روایت پرسشهای متوالی شش پسر و پاسخهایی که خلیفه در رد نظر و اصلاح بینش آنها بازگو میکند، مشاهده کرد که در آغاز هر مقاله از الهینامه با آن روبهرو میشویم. این کاربرد آگاهانه از کانون روایت درونی به مخاطب الهینامه کمک میکند تا خود را در جریان رخدادهای داستان یافته و مشتاقانه روایت را دنبال کند. زیرا زاویة اول شخص هر چند میدانی تنگتر دارد و رخدادها از چشمانداز یک تن روایت میشود؛ امّا همدلی بیشتری را بر میانگیزد. این شیوه اثر گذارتر و واقعنماتر است و برای برانگیختن احساس و عاطفه نیرومندتر مینماید. اما در زاویـۀ سوم شخـص که میــدان فراختری دارد، همدلی راوی با داستان و در نتیجه همدلی مخاطب کمرنگتر است (بیشاپ، 1374: 339). الف ـ کانون روایت اول شخص در این شیوه، موضوع روایت به دانستهها، تجربیات و استنباطهای راوی اول شخص یا آنچه که وی از مصاحبت با دیگر شخصیتها کسب میکند، محدود میشود (Abrams, 2006: 242). زاویة دید درونی با راوی اول شخص را با توجه به میزان حضور راوی در حوادث داستان به انواع زیر تقسیم کردهاند: ـ کانون من ـ قهرمان راویان اول شخص ممکن است، قهرمان قصهای باشند که روایت میکنند. من ـ قهرمان معمولاً داستان زندگی خود را تعریف میکند. کانون او ثابت است و فقط میتواند افکار خود را بیان کند. راوی من ـ قهرمان میتواند روایتش را به صورت خلاصه بازگو کند یا هر جا که خواست مکث نماید و همه چیز را به صورت مشروح تعریف کند (اخوت، 1371: 109 و کالر، 1385: 117). برای نمونه عطار در خاتمة کتاب خویش برای بیان حیات ادبی الهینامه، از این کانون استفاده کرده است و در حکایت «زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود»، زن که قهرمان داستان به شمار میرود، در شرح وقایع زندگی خود میگوید:
و نیز در حکایتهای «ابراهیم ادهم در بادیه»، «بچة ابلیس با آدم و حوّا علیهما السلام»، «شبلی با ابلیس در عرفات»، «شقیق بلخی و سخن گفتن او در توکل»، «دختر کعب و عشق او و شعر او»، «شبلی با مرد سائل رحمه الله ابیات 3069و3070» و... از این کانون دید استفاده شده است. ـ کانون من ـ ناظر در این حـالت راوی از زبان اول شخص با بیطرفی و بدون هیچگونه تـوضیح و تفسیـری به روایت بخشهایی از ماجرا که شاهد آنها بوده است، بسنده میکند. در این حالت «دیدگاه راوی متحرک است و داستان را معمولاً از زاویه دید بیرونی نگاه میکند» (اخوت، 1371: 107). میتوان گفت بخشهای اندکی از روایت الهینامه از این کانون دید روایت شدهاند. بنابراین، خواننده تنها افکار، احساسات و ادراکات راوی ـ شاهد را در اختیار دارد. وی تنها میتواند داستان را از زاویای پیرامونی که همواره در حال تغییر است ادراک کند. برای نمونه:
و نیز در حکایتهای «عبدالله بن مسعود با کنیزک»، «آن زن در حضرت رسالت»، «کیخسرو و جام جم»، «ابراهیم علیه السلام»، «اسکندر و وفات او بیت3810»، «لقمة حلال» و... با این نوع کانون روایی مواجه میشویم. ـ کانون من دوم نویسنده (من ـ راوی) در این حالت نویسنده بظاهر از داستان حذف شده و وقایع داستان از کانون روایت «منی» که جانشین نویسنده است، روایت میشود. (همان، 106) این من میتواند دانای کل یا منی با دیدگاه محدود یا من شاهد باشد. در الهینامه منی که جانشین نویسنده میشود و وقایع را از کانون روایت خود که معطوف به دیدگاه نویسنده است، بیان میکند، غالباً در روایت پسران و پرسشهای آنها حضور دارد؛ از آنجا که شاکلة اصلی روایت الهینامه بر مبنای مکالمات خلیفه و پسران شکل گرفته است، روایت من ـ راوی نیز که دیدگاه راوی را به صورت باز یا محدود در بیان فردی از اشخاص داستان جلوهگر میسازد، به این بخش از روایت مربوط میشود:
در حکایتهای فرعی مانند حکایتهای «اردشیر و موبد و پسر شاپور» و «ابراهیم علیه السلام» نیز کاربرد این کانون روایت مشاهده میشود. ـ کانون روایت ذهنی با استفاده از این کانون دید میتوان به ذهنیت و بُعد درونی یکی از شخصیتهای داستانی پی برد. غالباً روایت ذهنی یا کانون سیال به شیوه تکگویی ارائه میشود. «تکگویی صحبت یک نفرهای است که ممکن است مخاطب داشته باشد یا نداشته باشد» (میرصادقی، 1380: 410). الهینامه عطار به عنوان یکی از چند اثر برجستة داستانپردازی کهن فارسی، با بهرهگیری از قابلیت کانون روایت ذهنی و دستیابی به بیان امیال و دیدگاههای درونی افراد، از غنای بیشتری برخوردار شده است. کاربرد تکگوییها و حدیث نفس اگر چه از لحاظ کمیت، اندک به نظر میرسد؛ اما از نظر کیفیت و استعدادهای نهفته در آن و تـطبیق آنها با نظریات ادبی جدید، بسیار قابل ملاحظه است. تکگویی بر اساس هدفی که نویسنده در نظر دارد به سه نوع تقسیم میشود: ـ تکگویی درونی (Interior monologue ) گفتگویی است که در ذهن شخصیت داستان جریان دارد. تکگویی درونی باعث میشود که خـواننده به طـور غیرمستقیم جریان افکار شخصیت داستان و احساسات او را درک کند. از طریق این کانون روایت سیر اندیشههای شخصیت، همانطور که در ذهنش جاری میشود به بیان در میآید. بنابراین تداعی معانی اساس تکگویی درونی است (میرصادقیها، 1377: 67). عطار برای مطابقت بیشتر روایت خود با واقع، هر جا که لازم بوده است تا ذهنیات اشخاص به کلام و سخن در آید، از تکگویی درونی بهره میبرد: برای نمونه در حکایتهای «سلطان ملکشاه با پادشاه بیت 3385»، «پسر ماهروی با درویش صاحبنظر ابیات 1955 ـ1952»، «شیخ کرّکانی با گربه ابیات 1047 ـ 1441»، «زن صالحه که شوهرش به سفر رفته است ابیات 593 و594 و759 »، «عزرائیل و سلیمان علیهما السلام و آن مرد بیت 1790 «فخرالدین گرگانی و غلام سلطان ابیات 1869 و 1870»،... و نیز در حکایت «اردشیر و موبد و پسر شاپور»، آنجا که میگوید:
راوی از از تکگویی درونی بهره برده است. ـ تکگویی نمایشی (Dramatic monologue) در تکگویی نمایشی گویی کسی با کس دیگری بلند حرف میزند و دلیل خاصی برای گفتن موضوع خاصی به مخاطب دارد. این مخاطب در خود داستان است (میرصادقی، 1380: 414). فضاسازی بسیاری از حکایتهای عطار بر اساس بیداری بعد از غفلت، عجز و لابه و پناه بردن به خداوند در مواجهه با هر ناکامی، یکی از عوامل مهم بهرهگیری از کانون روایت تکگویی نمایشی است که در آن شخصیت از زبان اول شخص به مناجات با خداوند پرداخته و در جریان آن، مخاطب را با سیر افکار و احساسات خود آشـنا میسازد؛ به عنوان نمونه:
و در حکایتهای «ابراهیم علیه السلام با نمرود»، «دیوانهای که از حق کرباس میخواست»، «دیوانهای که رازی با حق میگفت»، «ابراهیم علیه السلام»، «مناجات ابراهیم ادهم»، «بشر حافی که نام حق تعالی به مشک معطر کرد»، «شیخ با ترسا»، «آن دزد که گرفتار شد»، «مناجات موسی با حق تعالی و درخواستن او یکی از اولیا»، «منـاجـات دیوانه با حق تعالی»، «بایزید و زنّار بستن او»، «ابراهیم علیه السلام با نمرود»، و... از تکگویی نمایشی در قالب مناجات با خداوند استفاده شده است. ـ حدیثنفس یا خودگویی (Soliloquy) حدیثنفس یا خودگویی این است که شخصیت افکار و احساسات خود را به زبان بیاورد تا خواننده از نیّات و مقاصد او با خبر شود و در عین حال با بیان احساسات و افکار شخصیت به پیشبرد عمل داستانی کمک شود. در حدیث نفس تنها اطلاعاتی به خواننده داده نمیشود؛ بلکه خصوصیات روحی شخصیت نیز آشکار میگردد (همان، 417) عطار نیز برای بیان درونیات اشخاص داستانی؛ بویژه اظهار تنبّه، ناامیدی، ندامت، حیرت و... از این نوع کانون روایت ذهنی بهره میبرد:
و در حکایتهای «شیخ بایزید و آن قلاش که او را حد میزدند ابیات3102 ـ 3101 و ابیات 3116 ـ3115»، «موسی و مرد عابد»، «مرد نمازی و مسجد و سگ ابیات 1581 و 1582»، «حسن بصری و شمعون ابیات 3258 ـ 3255»، «جوان نمک فروش که بر ایاز عاشق شد بیت 4226»، «آن دزد که گرفتار شد ابیات 4162 ـ 4159»، «شیخ ابوالقاسم همدانی ابیات 1993 ـ 1989»، «مرد ترسا و شیخ بایزید ابیات 2042 ـ 2040»،، «افلاطون و اسکندر ابیات 6147 ـ 6142»، و... از روایت ذهنی به شیوۀ حدیث نفس استفاده شده است. ب ـ کانون روایت دوم شخص در این شیوۀ روایت، راوی که معمولاً یکی از اشخاص قصه است، به صورت خطاب و با استفاده از ضمیر دوم شخص «تو» برای فرد دیگری روایت میکند. میتوان گفت کانون روایت دوم شخص غالباً براساس گفتگوی اشخاص داستانی شکل میگیرد Abrams, 2006: 243)). کانون روایت دوم شخص یا خطاب در الهینامه با توجه به برجستگی عنصر گفتگو و نیز به دلیل ژانر تعلیمی الهینامه و هدفی که عطار از سرودن آن داشته است، بسیار مهم و قابل توجه به نظر میرسد. این کانون روایت از سویی در قسمتهای پایانی برخی از حکایتها که از فضای داستانی فاصله گرفتـه و به بیـان مسائل عرفـانی و اخلاقی میپردازد، استفاده شده است و از سوی دیگر در خلال بسیاری از حکایتهای فرعی الهینامه؛ برای نمونه:
و نیز در حکایتهای «جواب پدر در مقالة نهم»، «یعقوب و یوسف علیهما السلام»، «قسمت پایانی حکایت شهزاده که مرد سرهنگ بر وی عاشق شد»، «سؤال کردن آن درویش از مجنـون که سـال عمـر تو چنـد است»، «حبشی که پیش پیغـامبر آمـد»، «رنـدی که از دکـانی چیزی میخواست»، «دیوانهای که از حق کرباس میخواست»، «کیخسرو و جام جم»، «آتش و سوخته»، «سلطان محمود و پیرزن »، «جوان نمک فروش که بر ایاز عاشق شد ابیات 4280 ـ 4228»، «شقیق بلخی و سخن گفتن او در توکل»، «دختر کعب و عشق او و شعر او ابیات 6126 ـ 6098 »، و... از کانون روایت دوم شخص استفاده شده است. 2 ـ 2 ـ 2 ـ 2 ـ کانون روایت بیرونی راوی در این دیدگاه فردی است بیرون از ماجرای داستان که افکار، اعمال و ویژگیهای شخصیتها را از بیرون داستان تشریح میکند؛ در واقع نویسنده، راوی داستان است (کالر، 1385: 116) و Abrams, 2006: 240)) که روایت را به صورت سوم شخص ارائه میدهد. ـ کانون روایت سوم شخص در کانون روایت بیرونی، داستان از زاویة دید سوم شخص و به دو صورت دانای کل (ominscient) و یا سوم شخص محدود (Limited third person) نقل میشود. الف ـ کانون روایت دانای کل در این گونه روایت که قدیمیترین شکل روایت است و معمولاً به قصههای کهن اختصاص دارد، راوی، خودِ نویسنده است که بر همه چیز آگاه و دانا است، دانایی بیمکان و بیزمان تا جایی که به افکـار و ذهنیات شخصیتها نیز میتواند نفوذ کند) اخوت، 1371: 104) و (cuddon ,1385: 970). با نظر به حضور غالب و پیوستۀ راوی در روایت اصلی «الهینامه»، باید گفت کلیت داستان به شیوة غایب و دانای کل نامحدود نگاشته شده است. در واقع راوی در چشمانداز شامل روایت، بی هیچ حد و حصری بر جزء جزء قصّهها، شخصیتها و فضاهای داستان سیطره دارد و هیچ رازی بر او پوشیده نمیماند. عطار با استفاده از گونۀ روایی متنگرا به سازماندهی روایت اصلی پرداخته و خواننده را در دنیای داستانی «الهینامه» هدایت میکند. در واقع راوی متنگرا با آگاهی نامحدود از تمامیت دنیای داستانی به بیان جزئیات رخدادها و خرد و کلان احساس و اندیشة شخصیتها میپردازد. علاوه بر کلّیت روایت «الهینامه»، گاه راوی همه چیزدان با دیدگاهی نامحدود به روایت حکایتهای درونهای میپردازد. برای نمونه در حکایتهای «آن مرغ که در سالی چهل روز بیضه نهد»، «شاهزاده و عروس»، «مرد صوفی که بر زبیده عاشق شد»، «یوسف و نظر کردن او در آینه»، «امیرالمومنین علی(ع) کرم الله وجهه با مور»، «جوان صاحب معرفت و بهشت و لقای حق تعالی» و... راوی دانای کل به روایت داستان پرداخته است. ب) کانون روایت سوم شخص محدود راوی، داستان را به زبان سوم شخص روایت میکند اما در محدودة تجربیات، افکار و احساسات یک یا چند نفر از شخصیتهای داستانی. در این دیدگاه، زاویة دید متمرکز بر یک نقطة کانونی است و قـدرت تحـرّک ندارد؛ ولی میتواند محیط درونی و اطراف خود را ببیند Abrams, 2006: 242)). نوع دیگری از روایت سوم شخص، روایتی است که زاویة دید حکایت و رخدادهای آن بر اساس دیدگاه یکی از شخصیتهای داستانی کانونی میشود. عطار در نقل پرسش و پاسخهای میان خلیفه و پسرانش از این دیدگاه استفاده میکند؛ برای نمونه در مقاله سوم در پرسش و پاسخ میان پسر اول و خلیفه از روایت سوم شخص محدود به دیدگاه آن دو استفاده شده است:
و در حکایتهای «آن حیوان که او را هلوع خوانند»، « کیخسرو و جام جم»، «آهـو که مشـک از وی حـاصل میشود»، «آن مرد که از اویس سؤال کرد»، «آن درویش که آرزوی طوفان کرد»، «گفتار پیغامبر در طفل نوزاد، «بهلول و گورستان»، «آن زن در حضرت رسالت»، «جهاز فاطمه رضی الله عنه» و... از کانون روایت سوم شخص محدود استفاده شده است.
نتیجه با مطالعه در کانون روایت الهینامه بر اساس مبانی نظری ژرار ژنت دربارة وجه و لحن روایت میتوان ادعا کرد ساختار روایی الهینامه عطار به عنوان یکی از متون ارزشمند و کهن ادبیات فارسی از قابلیتها و استعدادهای متعدد روایی برخوردار است که تطبیق نظریههای ادبی معاصر ـ همچون نظریة کانون روایت ژنت ـ بر آن شاهد بر این مدّعاست. بـر اساس پژوهش حاضر دربـارة نظام روایی الهینامه و تطبیق ساختار آن با نظـریة کـانون روایت ژرار ژنت، میتوان به نکات زیر به عنوان نتیجه بحث اشاره کرد: ـ در روایت الهینامه با وجود اینکه ظاهراً داستان از زبان یک راوی نقل میشود؛ اما مخاطب در طول روایت مقالههای بیست و دو گانة آن با صداها و دیدگاههای مختلفی روبهرو است که از کانونسازی چندگانه و ترکیبی روایت الهینامه خبر میدهد؛ بر این اساس نقش کانونسازی به صورت متناوب میان راوی و شخصیتهای مختلف در حال تغییر است. گفتنی است ساختار روایی الهینامه با محتوای چند لایه و عرفانی آن همخوانی چشمگیری دارد؛ چراکه بکارگیری کانون روایت متنوع برای به تصویر کشیدن آرزومندی پسران خلیفه، شمایی شایسته و درخور است. ـ گوناگونی بخشهای مختلف الهینامه که پرسش پسران، پاسخ خلیفه، نقل حکایتی متناسب با موضوع بحث توسط خلیفه، نقل حکایتهای دیگر توسط عطار و بخش تعلیمی پایان حکایتها را شامل میشود و طرح روایت اصلی (داستان خلیفه و پسران) و روایتهای فرعی در خلال آن بر مبنای ساختار داستان در داستان از عوامل مهم متغیّر بودن کانون روایت در الهینامه است. ـ میزان فاصلة روایت با بیان راوی در روایت الهینامه به صورت چندگانه و متنوع طراحی شده است؛ چرا که راوی با تنظیم فاصلة نقل حکایتهای خود در سه سطح گفتار مستقیم، گفتار غیر مستقیم و گفتار غیر مستقیم آزاد، از سویی با ارائة عین گفتار (گفتار مستقیم)، به نقـل روایت با نمای دور و با شتـاب مثبت میپردازد و از سوی دیگر با پرداختن به جزئیات روایت در نقل گفتارهایی که یا از نظر شیوۀ بیان و لحن گوینده استحاله شده (گفتار غیر مستقیم)، و یا با حفظ سبک و سیاق کلام گوینده ارائه شدهاند (گفتار غیر مستقیم آزاد)، از نمای نزدیک و با شتاب منفی روایتگری میکند. ـ گفتگو در الهینامه جلوۀ پویا و فعّال و شاخصی دارد؛ چه در متن قصهها و چه در کلیت کتاب که در حقیقت گفتگوی خلیفه با پسرانش و نیز همة آدمیان از طیفها و مشربهای مختلف است. بسیـاری از قـصههای الهـینامه بر پایة اسلوبی گفتوگویی شکل گرفتهاند؛ از این رو دیدگاه غالبی که راوی نسبت به اطّلاعات شخصیتها دارد، دیدگاه همسان و روبهرو است که در آن راوی و شخصیت پابهپای یکدیگر، روایت رخدادها را بر عهده گرفتهاند و پیش میبرند؛ از طرفی دیگر میزان استفاده راوی از دیدگاه برتر نیز که متناظر به کانون روایت دانای کل است به نسبت کاربرد دیدگاه خارج بسیار بیشتر میباشد. گفتوگـو در الهینـامه تنها یکی از عنـاصر چندگـانة قصه نیست؛ بـلـکه نـقشهای دیـگری را چون شخصیتپـردازی، صحنهپردازی و پیشبردن طرح به طور ضمنی ایفا میکند و از این رهگذر به بیان نـامستقیمتر و هنریتر روایت یاری میرساند و حال و هوای نمایشی قصه را افزونتـر میسازد. این گفتگوها دامنه بسیار فراخی حتی فراتر از مـرزها و تـجـربـههای زنـدگی عینی و واقعی را در بر میگیرد؛ مانند گفت و شنود با خداوند، ابلیس، جانوران، جمادات و... و محیط گفتگو به دنیای خواب، جهان غیب و قیامت تسرّی مییابد. ـ یکی از جلوههای جذابیت آفرین در نقل روایت، گوناگونی زمانی در ارائة کانون روایتهاست؛ عطار نیز در الهینامه از عنصر شکست زمانی و بر هم زدن سیر خطّی و یکنواخت زمان بهره برده است و در حکایات مختلف به نقل رخدادهای گذشتهنگر با بازگشت زمانی و روایت وقایع آیندهنگر با پیشواز زمانی دست زده است؛ اگرچه کاربرد این زمانپریشیها در میان روایتهایی که با همزمانی ارائه شدهاند، بسیار اندک است؛ اما برای ایجاد تنوّع و خلق اثری با فراز و نشیب و به دور از یکنواختی اهمیت بسزایی دارد. ـ تنـوّع کانـون روایت از نظر شخص دستوری نیز در الهینامه به چشم میخورد؛ به طوری که ساختار کلّی الهینامه بر اساس کانون روایت دانای کل طراحی شده است که راوی همهچیز دان (عقل کل) در آن طرح اصلی داستان خلیفه و پسران را ارائه میدهد و پس از آن با جابهجایی نامنظم کانون روایت بین اشخاص داستان اصلی و داستانهای فرعی، به کانون راویت دوم شخص در بخشهای نمایشی و خطابی و کانون روایت اول شخص در بروز ذهنیات و درونیات اشخاص و کانونی کردن روایت از دیدگاه من ـ راوی و من ـ قهرمان و نیز کانون روایت سوم شخص محدود به یک شخصیت یا گروهی از شخصیتها انتقال مییابد. ـ راوی در الهینامه با توجه به قصّه و مخاطب در چهرههای گونهگونی نمایان میشود: 1. آن که به مخاطب عام توجه میکند و از زبان خود ـ عطار ـ سخن میگوید. (راوی دانای کل در انتهای حکایات فرعی) 2. آن که رخدادهای قصّه را تعریف میکند. (راوی ـ خلیفه) 3. آنکه از زبان شخصیتها حتی خداوند و ابلیس سخن میگوید. 4. آنکه در مقام راوی با خود سخن میگوید و گاه به شیوۀ تکگویی درونی متمایل میشود. 5. آنکه به شخصیتهای قصّه خطاب میکند. 6. آنکه دربارۀ قصّه سخن میگوید و احیاناً به رمزشکنی و تفسیر و تأویل قصّه میپردازد (راوی دانای کل در انتهای حکایات فرعی). ـ گونة روایتی در حکایت اصلی الهینامه متنگرا است. راوی متعلّق به دنیای داستانی ناهمسان است و از کنشگران جداست، در همهجا حضور دارد، زندگی درونی کنشگر را ادراک و بازگو میکند و به تحلیل روانی کنشگرها به صورت عینی (به دور از احساسات و داوریها) و خدشهناپذیر میپردازد. ـ گونة روایتی در حکایتهای فرعی الهینامه که بر مبنای گفتگو طراحی شدهاند، منطبق بر گونة روایی خنثی از دنیای داستانی ناهمسان است؛ در این گونه حکایات نه راوی و نه کنشگر هیـچکـدام به عنوان مرکز جهتگیری عمل نمیکنند. راوی فقط کارکرد روایی را بر عهده میگیرد و دوربین خود را منحصراً به ثبت و ضبط آنچه در دنیای داستانی قابل دیدن و قابل شنیدن است، محدود میکند.
پینوشتها 1- آدورنو، تئودور: «جایگاه راوی در رمان معاصر»، ترجمة یوسف اباذری، ارغنون، س 2، ش 7 و 8، پاییز و زمستان 1374، ص 414. ـ بامشکی، سمیرا «تحلیل روایتشناسانه داستانهای مثنوی و عوامل مربوط به آن»، رسالة دکتری دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد، سال 1389. ـ جعفری، فاطمه: «نقد روایی آثار داستانی شیخ اشراق»، پایاننامة کارشناسی ارشد دانشکدۀ زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تربیت مدرس، استاد راهنما: قدرتالله طاهری، سال 1388. ـ حرّی ، ابوالفضل: «درآمدی بر رویکرد روایت شناختی داستان روایی با نگاهی به رمانِ آینههای دردار هوشنگ گلشیری»، نشریه پژوهشهای زبانهای خارجی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز، ش 208، زمستان 1387. ـ حرّی، ابوالفضل: «داستان و متن: ساختار روایی در ادبیات داستانی و فیلم»، ش 97، آبان 1384. ـ حیدری، مریم: «بررسی ساختار روایی در غزل فارسی»، رسالة دکتری دانشکدة ادبیات دانشگاه علامه طباطبائی، استاد راهنما: دکتر محمّد ترابی ، استادان مشاور: سعید حمیدیان و محمدحسن حائری. سال 1386. ـ خراسانی، فهیمه: «بررسی ساختار روایی داستان سیاوش بر پایه نظریه نشانه ـ معناشناسی روایی گرمس»، پایان نامة کارشناسی ارشد دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تربیت مدرس، استاد راهنما: دکتر غلامحسین غلامحسینزاده. سال 1389. ـ سجودی، فرزان و فائزه رودی: «بررسی تحول روایت، ازروایت کلاسیک تا روایت پست مدرن»، پژوهشهای زبان و ادبیات تطبیقی، شماره چهارم، زمستان 1389. ـ صرفی، محمدرضا: «کانون روایت در مثنوی»، فصلنامة پژوهشهای ادبی، سال چهارم، شمارة شانزدهم، تابستان 1386. ـ عباسی، علی: «گونههای روایتی»، پژوهشنامة دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید بهشتی، ش 33، بهار 1381. ـ علویمقدم، مهیار و سوسن پورشهرام: «نقد روایت شناختی سه داستان کوتاه نادر ابراهیمی»، ادب پژوهی، شماره6، زمستان1387. 2- منتقدانی چون «هامبرگر» (Käthe Hamburger) و «بنفیلد» (Ann Banfield)با تجزیه و تحلیل دقیق زمان و زمان فعل یکی از کمبودهای دیدگـاههای پیشین را دربـارة نقطة دید، رفع کردند و «هرنـادی» ((Paul Hernadi، «پـاسکـال» (Roy Pascal) و مهمتـر از همه «کـوهن» (Dorrit Cohen) تحلیل سخن غیرمستقیم آزاد را به نقد آمریکا وارد ساخته و به تأکید بر اهمیت زبان روایت پرداختند (برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید به: دانشنامة نظریههای ادبی معاصر). 3- برای اطلاعات بیشتر ر. ک به ساختار و تأویل متن، صفحات 316 و 317. 4- اگر نسبت میان تداوم داستان و طول روایت از ضرباهنگی سریع برخوردار باشد، به نحوی که در نهایت به حذف(Ellipsis) قسمتی از متن داستانی منجر شود، روایت با شتاب مثبت (Acceleration) به خواننده ارائه شده است و در آن نویسنده بنا به ضرورت به گزینش در حوادث یا نقل اشارهوار آنها میپردازد (تولان،1383: 61 ). 5- اگر تداوم داستان با ضرباهنگی کند و آهسته پیش برود به طوری که تمام جزئیات وقایع داستانی را در بر بگیرد، روایت با شتاب منفی (deceleration) به خواننده ارائه میگردد. شتاب منفی در حد نهایی خود منجر به مکث توصیفی (descriptive pause) میشود؛ زیرا توصیف ماجرا زمان خواندن را طولانیتر از زمان رویـــداد میکند (همان، 62 ). | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
منابع 1ـ احمدی، بابک، .(1386). ساختار و تأویل متن، تهران: نشر مرکز، چاپ نهم. 2ـ اخوت، احمد .(1371). دستور زبان داستان، اصفهان: نشرفردا. 3ـ اسکولز، رابرت .(1383). درآمدی بر ساختارگرایی در ادبیات، ترجمه فرزانه طاهری، تهران: نشر مرکز، چاپ دوم. 4ـ ایگلتون، تری .(1388). پیشدرآمدی بر نظریة ادبی، ترجمه عباس مخبر، تهران: نشر مرکز، چاپ پنجم. 5ـ پورنامداریان، تقی .(1382). دیدار با سیمرغ (شعر و عرفان و اندیشههای عطار)، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ سوم. 6ـ بیشاپ، لئونارد .(1374). درسهایی دربارة داستاننویسی، ترجمة محسن سلیمانی، تهران: زلال. 7ـ تودوروف، تزوتان .(1382). بوطیقای ساختارگرا، ترجمه محمد نبوی، تهران: آگه، چاپ دوم. 8ـ تولان، مایکل جی .(1383). درآمدی نقادانه ـ زبانشناختی بر روایت، ترجمه ابوالفضل حری، تهران: بنیاد سینمای فارابی. 9ـ شعیری، حمیدرضا .(1389). تجزیه و تحلیل نشانه ـ معناشناختی گفتمان، تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت)، چاپ دوم. 10ـ عطّار، محمد بن ابراهیم .(1387). الهینامه، تصحیح و تعلیقات محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران: انتشارات سخن. 11ـ کالر، جاناتان .(1385). نظریة ادبی (معرفی بسیار مختصر)، ترجمه فرزانه طاهری، تهران: نشر مرکز، چاپ دوم. 12ـ لینت وِلت، ژپ .(1390). رسالهای در باب گونهشناسی روایت نقطة دید، مترجمان: علی عباسی و نصرت حجازی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی. 13ـ مارتین، والاس .(1386). نظریههای روایت، ترجمه محمد شهبا، تهران: انتشارات هرمس، چاپ دوم. 14ـ مکاریک، ایرنا ریما .(1384). دانشنامة نظریه ادبی معاصر، ترجمه مهران مهاجر و محمد نبوی، تهران: آگه. 15ـ میرصادقی، جمال .(1380). عناصر داستان، تهران: انتشارات سخن، چاپ چهارم. 16ـ میرصادقی، جمال و میمنت میرصادقی .(1377). واژهنامه هنر داستاننویسی، تهران: کتاب مهناز. 17ـ وبستر، راجر .(1380). درآمدی بر پژوهش نظریة ادبی، ترجمه مجتبی ویسی، تهران: انتشارات سپیده سحر. 18- Abram.M.H (2006). A glossary of literary terms. Eighteehth Edition, Harcourt Brace college publishers. 19-Cuddon, J.A (1385). A Dictionary of Literary Terms & Literary theory. Penguin books (nasher: Taknavaz).
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 2,151 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 644 |