
تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,714 |
تعداد مقالات | 14,051 |
تعداد مشاهده مقاله | 34,032,098 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 13,627,650 |
کاربرد ضربالمثل در شعر شاعران ایرانی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهشهای ادب عرفانی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 6، دوره 6، شماره 1، شهریور 1391، صفحه 95-122 اصل مقاله (252.82 K) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسنده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
حسن ذوالفقاری* | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
استادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تربیت مدرس | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مثلها به عنوان ستون فرهنگ مردم و یکی از اقسام ادبی همواره مورد توجه شاعران بوده است؛ چنان که حتی کاربرد مثل و تمثیل و استشهاد یکی از شاخصههای سبکی به شمار میآمده است. در این مقاله ضمن برشمردن کارکردهای مثل و اشاره به پیشینه تحقیق، ضربالمثلهای منظوم از جهات گوناگون بررسی میشوند و تفاوت ارسال مثل با تمثیل، اسلوب معادله، تضمین، تلمیح و کلام جامع تبیین میگردد که یکی از دو مسأله اساسی تحقیق در این مقاله است، سپس آمار ضربالمثلها در شعر 70شاعر معروف فارسی را به ترتیب تعداد میآوریم و از این تعداد به کیفیت بازتاب امثال در شعر بیست شاعر اشاره میکنیم تا معلوم میشود بطور خاص هریک از شاعران از مثلها، چگونه در شعر خود بهره گرفتهاند. هدف از این تحقیق جز تبیین دقیق مسأله و گشودن روزنی برای تحقیقات بیشتر در این زمینه،بررسی این نکته نیز هست که شاعران همواره از گنجینه عظیم ادب شفاهی به چه روشهایی بهره جستهاند و بر غنای آن نیز افزودهاند. در مجموع تعداد 11691 مثل از هفتاد شاعر از میان یکصد هزار مثل؛ یعنی 5/11 درصد از امثال فارسی، به طریق ارسال مثل یا مثل منظوم در دیوان این شاعران دیده شده که سعدی، صائب و نظامی بیشترین استفاده را از امثال داشتهاند. روش تحقیق کتابخانهای و به شیوه تحلیل محتواست و دستاوردهای آن نشان دادن گستره، میزان و چگونگی بهرهگیری شاعران از ضربالمثل در شعر خود است. این مقاله مستخرج از طرح پژوهشی با همین عنوان است که در مرکز تحقیقات زبان فارسی دانشگاه تربیت مدرّس انجام پذیرفته است. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ضربالمثل؛ ارسالالمثل؛ شاعران ایرانی؛ مثل منظوم | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1. مقدمه دهخدا در یادداشتهای پراکندة خود در مورد ضربالمَثَل مینویسد:«پدرهای ما، مَثَل را یکی از اقسام بیست و چهارگانة ادب شمرده و مِثل دیگر قسمتها به آن اهمیت میدادهاند» (!دبیرسیاقی،1364 : بیست و یک). دهخدا این علوم را برنمیشمرد؛ لیکن علوم ادبی را دانشمندان بلاغت و ادب مختلف دانستهاند، چنانکه«سیوطی فنون ادب را شش، ابن انباری هشت، مؤلّف منتهیالارب ده، زمخشری دوازده، قاضی زکریا چهارده، مؤلّف نفایسالفنون پانزده مهم برشمردهاند» (یکانی، 1346: 17). این فنون عبارتند از: واژهشناسی، صرف، نحو، ریشهشناسی، معانی، بدیع، عروض، قافیه، خط، نقد شعر، انشا، قوانین قرائت، تبارشناسی، معما، ماده تاریخ، امثال و حکم، شعر، خطابه، افسانهگویی و داستان. مَثَل جدای از آن که خود یکی از گونههای فنون ادب به شمار میآید، با مباحث فنون ادبی دیگر؛ از جمله معانی، بیان، بدیع، عروض، واژهشناسی، داستان و... نیز مرتبط است. ابراهیم نظّام متکلّم و ادیب و شاعر قرن دوم (فوت 200.ق)مینویسد: در مثل چهار امتیاز موجود است که در سایر انواع کلام با هم یافت نمیشود و آن چهار عبارتند از: اختصار لفظ، وضوح معنی، حسن تشبیه، لطافت کنایه و این آخرین درجة بلاغت سخن است که مافوق آن متصوّر نیست (بهمنیار، 1381: 18). تاکنون تعاریف فراوان از مثل به عمل آمده است (!بهمنیار، 1381: 17- 18 ؛ میدانی، 1987: 6 و 7). از جمع بندی این تعاریف، تعریف جامع زیر را میتوان ارائه داد: «مثل جملهای است کوتاه، گاه استعاری و آهنگین، مشتمل بر تشبیه، با مضمون حکیمانه و برگرفته ازتجربیات مردم که به واسطة روانی الفاظ و روشنی معنا و لطافت ترکیب، بین عامه مشهور شده و آن را بدون تغییر یا با تغییر جزئی در گفتار خود به کار برند» ( ذوالفقاری، 1388: 32 ). مبنای این پژوهش و آمارهای آن، فرهنگ بزرگ ضرب المثلهای فارسی(ذوالفقاری، 1388) با حجم صد هزار مثل است. تحقیق کتابخانهای و به روش تحلیل محتوا خواهد بود. این مقاله مستخرج از طرح پژوهشی با همین عنوان است که در مرکز تحقیقات زبان فارسی دانشگاه تربیت مدرّس انجام پذیرفته است. در این تحقیق تمامی اشعار مثل شدة هفتاد شاعر براساس بسامد به کارگیری امثال در شعر آنان و به ترتیب الفبا و به همراه توضیحات لازم دیگر و طی ششصد صفحه آمده است.
2.پیشینه و روش تحقیق در گردآوری ضربالمثلهای منظوم که عمدةً حاوی مثلهای مشهور و اشعار معروف شاعران فارسیزبان است، کوششهای در خور تأمّلی انجام پذیرفته است؛ از جمله قدیمیترین آنها امثال و حکم دهخداست که میان سالهای 1308 تا 1311 در چهار جلد بزرگ فراهم آمد. امثال و حکم شامل سیهزار مثل، حکمت، مصطلحات، کنایات، احادیث، اخبار و اشعار معروف است که قریب نیمی از آن، اشعارِِِ معروف است. دهخدا در پاسخ خردهگیری گروهی که امثال وحکم را تماماً ضربالمثلهای مشهور نمیدانند، پاسخ میدهد: « من خودم متوجّه این نکته بودم؛ ولی از انتخاب عنوانی مطوّل نظیر امثال و حکم و مصطلحات و اخبار و احادیث خودداری و به عنوان سادة امثال و حکم اکتفا کردم» (دهخدا،1361: مقدمه لغتنامه، 381). اوِّلین کتاب مستقل به نام امثال منظوم در این حوزه از آن احمد اخگر است که در سال 1319 در دو جلد منتشر شد. مؤلّف پنج هزار مثل را در اشعار دوبیتی سرودة خود گنجانیده است. معلوم است که این اثر، جامعِ امثالِ منظوم شاعران نیست و تنها زاییدة ذوق مؤلّف است. در سال 1351 حمید شعاعی کتاب امثال شعرفارسی را منتشر کرد که تنها یک جلد آن چاپ شد و حرف الف را شامل میشود. مؤلّف برای هر کنایه، اصطلاح یا مثل از شاعران مختلف نمونههایی را نقل میکند که به طریق ارسال مثل از آن بهره گرفتهاند. تنها بخش کمی از این کتاب به درج امثال اختصاص یافته است. کتاب «امثال سائره و پندهای موزون» (تهران،1360) به کوشش زهرا مزارعی نیز کتابی مختصر در این زمینه است. شاید محقّقانه و علمیترین کار در گردآوری امثال منظوم کتاب مثلها و حکمتها در شعر شاعران قرن سوم تا یازدهم،تألیف رحیم عفیفی باشد که در سال 1371 منتشر شد. مقدمة محقّقانه، ارجاعات دقیق و جامعیت از ویژگیهای این کتاب است.پس از آن کتاب «امثال موزون در ادبفارسی» نوشتة رضا بشیری مؤدب در سال 1375 چاپ شد که تنها مصراعهای مثلشده ذکر شدهاند نه تمامی بیت، آن هم بیذکر دقیق مأخذ که فقط به نام سراینده اشاره دارد. از آثار دیگر در این زمینه، ضربالمثلهای منظوم فارسی نوشتة محمدعلی حقیقت سمنانی، (تهران، 1374)، ضربالمثلهای شعر فارسی و ریشه تاریخی آن» تألیف محمدعبادزاده کرمانی(1370)و ضربالمثلهای منظوم نوشتة حسین خرّمی (1376) است. هیچ یک از کتابهای یاد شده به تحلیل و چگونگی کاربرد و نحوة استفادة شاعران از ضربالمثلها اشارهای نکردهاند. در حوزة ارسالمثل در شعر شاعران نیز دوکتاب مستقل نوشته شده است: ارسالمثل در شعر حافظ نوشتة محمدی برازجانی(1374)؛ ارسال مثل در شعر فردوسی و «ارسال مثل در مثنوی»نوشتة منصور مؤیّد (1373). همچنین مقاله ارسالمثل (ذوالفقاری، 1385: 77-53 ) ابعاد مختلف موضوع را بررسی میکند. مقالة حاضر بطور مستقل ابعاد موضوع را به شیوة تحلیلی روشن میسازد. در این مقاله ابتدا امثال هفتاد تن از شاعران را براساس بسامد اشعار مثل شدة آنان از کتاب فرهنگ بزرگ ضرب المثلهای فارسی انتخاب و شمارش کردیم. از آن میان بیست شاعر با بیشترین تعداد کاربرد مثل را با توجه به شهرت آنان در مثل آوری، انتخاب کرده و ارسال المثلها و ابیات مثل شدة آنان را تحلیل کردیم.
3. مثلمنظوم مثلهای رایج در فارسی یا منظوم است یا منثور. مثلهای منثور در قالب جمله یا شبهجمله به زبان گفتاری یا معیار به کار میروند و اغلب مثلهای فارسی از این دستهاند. گاه مثلهای منثور در قالب جملهای ساده و خالی از آرایههای ادبی ارائه میشود؛ مثل: «بادنجان بم (بد) آفت ندارد» و یا ممکن است، چند آرایة ادبی داشته باشد؛ مثل: «برادری، برابری» که سجع متوازی و جناس لاحق دارد؛ یا «چه سر بر کلاه چه کلاه بر سر» که صنعت عکس دارد یا «همان خر سیاه است و همان راه آسیا» که سجع دارد و یا «طبّالی به از بطّالی» که قلب دارد؛ «یا جنگ اول به از صلح آخر» که عکس دارد و «جان میدهد؛ اما جامه نمیدهد» که جناس دارد. مثلهای منثور اغلب آهنگین است «اول ساقی، بعد باقی» یا «هرچه سنگه پیش پای لنگه» گاه حتی وزن عروضی نیز در امثال مشاهده میشود:«اشتر به قطار و ما به دنبال» (مفعول مفاعلن فعولن). امثال منظوم متضمن صنعت تمثیل و ارسالمثل است و به دلیل روانی، شهرت و درون مایة مؤثّر آن در میان مردم رواج یافته و مثل شدهاند؛ مانند نمونههای زیر:
در میان مثلهای منظوم برخی است که شاعر آن را میشناسیم؛ مثل:
در مقابل، سرایندة تعداد زیادی از امثال منظوم شناخته شده نیست؛ مثل:
شیشه تا گرم است کی از سنگ پروا میکند. شود عاقبت بچّة گرگ، گرگ. کوری نگر، عصاکش کور دگر شود. در خانة مور شبنمی طوفان است. برخی از اشعار منظوم و نسبةً رایج جزء «حکم» محسوب میشوند که اغلب، تحصیلکردگان و اهل ادب از آنها بهره میجویند و نمیتوان آنها را ضربالمثل دانست؛ مثل:
اغلب نمونههایی که درکتاب امثال و حکم دهخدا و کتاب مثلها و حکمتها در شعر شاعران»آمدهاند، حکمت و اشعار معروف هستند. البته شاید نتوان بطور دقیق نشان داد کدام مثل است و کدام حکمت. مثل شدن این اشعار به میزان رواج آن درمیان مردم بستگی دارد. در برخی از کتابهای ضربالمثل گاه برخی حکمتها را به عنوان مثل ضبط کردهاند. کلمات قصار بزرگان، اغلب حکمت است نه مثل. مثل رواج دارد و حاصل تجربیات مردم است؛ اما حکمت رواج کمتری دارد و مبتنی بر عقل و اندیشه متفکّران است. تنها وجه اشتراک مثل و حکمت جنبة اندرزی آن است. دهخدا نام کتاب خود را امثال و حکم قرار داده است؛ زیرا بسیاری از مواردی که نقل میکند، حکمت است نه مثل و خود نیز بر این نکته واقف بوده و تفاوت آنها را چنین دانسته است: «مثل تشبیه معقول به محسوس است، در عبارتی کوتاه و فصیح، برای نیکو تصویر کردن معقول در ذهن با تأثیر زیاده دادن به آن حکمت عبارتی فصیح و قصیر باشد که حاوی قاعدة طبیعی یا عقل و یا وضعی باشد و به تسامح عامه هر دو را مثل گویند. مثال برای نوع اوّل: «آب در کوزه و ما تشنه لبان میگردیم» معقول (مشبه) مقصود حاصل متکلّم است و محسوس (مشبّهبه) آب در کوزه یا تشنه لبی است.گاه مثل و حکمت با هم ترکیب شوند مانند: «آواز سگان کم نکند رزق گدا را» منبع مخالف را به آواز سگان و نفع خویش را به رزق گدا تشبیه کرده و از آن مقصود ندارد» (دهخدا، 1366: 27). بنابراین نمیتوان جمله «خردمند باشید تا توانگر باشید» یا «دوست نیک گنجی بزرگ است.» را مثل دانست. ممکن است برخی حکمتها بر اثر رواج و کاربرد زیاد به صورت مثل درآیند؛ مثلاً «صلاح مملکت خویش خسروان دانند» اینجمله گرچه در ابتدا حکمت بوده؛ لیکن بر اثر تکرار و رواج به صورت مثل درآمده است؛ بنابراین از میان تمامی مشخصهها،رواج در تفاوت میان مثل و حکمت مهمتر و تعیین کنندهتر است. به نظر ابنقیم جوزی نیز «هرگاه کلمهای رواج یافت و منتشر و مدت زیادی بر زبانها جاری شد مَثَل میشود؛ چنانکه سخنی صائب از تجربه برخاسته باشد؛ ولی بر زبانها جاری نباشد، آن را حکمت مینامند» (ابنقیم الجوزی، 1981: 18) بهمنیار نیز جملههای حکیمانه و کلمات قصار را مطلقاً از دایرة امثال خارج نمیکند و جملههای حکیمانه را دو قسم میداند. «امثال و غیر امثال، جملههایی که استعمال آنها بدون تغییر یا با تغییر جزیی بین عامّه رایج و متداول است جزء امثالند و آن جملههایی که بین عامّه مشهور نیستند؛ امثال نیستند و میتوان آنها را کلمات قصار یا حکم نامید»(بهمنیار، 1381: 27) پس در هر مثلی حکمتی است؛ ولی هر حکمتی مثل به شمار نمیآید. 4.ارسال مثل رادویانی در کتاب ترجمان البلاغه این آرایه را چنین تعریف میکند: «یکی از جملة بلاغت آن است کی شاعر اندر بیت حکمتی گوید، آن به راه مثل بود» (رادویانی، 1949: 84 و نیز رشید وطواط، 1362: 55-56؛ هدایت، 1357: 26) مانند مثَلَ:« کلاغ خواست راه رفتن کبک را بیاموزد، راه رفتن خود را هم فراموش کرد» که در شعر چندین شاعر به طریقارسال مثل به کار رفته است:
جامی همین مثل را به طریق تمثیل میآورد و نتیجه میگیرد:
و یا مولانا مَثَل «مرغی که انجیر میخوره نوکش کجه» را اینگونه در شعر خود گنجانیده است:
اهل بلاغت ارسال مثل را موجب آرایش و تقویت کلام و نیز نشانة قدرت گوینده دانستهاند؛ ازجمله در کتاب فنون بلاغت و صناعت ادبی(همایی،1339: 47) میخوانیم:« گاه باشد که آوردن یک مثل در نظم و نثر یا خطابه و سخنرانی اثرش در پروراندن مقصود و جلب توجّه خواننده و شنونده بیش از چندین بیت منظوم و چند صفحه مقاله و رساله باشد». حال اگر شاعری دو مثل را در شعر خود درج کند. به آن «ارسالالمثلین» گویند، نظیر:
که متضمّن دو مثل است: 1. هرکجا دانهاست، دامی هست؛ 2. به پای خود به سلاخخانه رفت؛ شمس قیس رازی اشارهای به ارسالالمثلین نمیکند؛ امّا درحدائقالسحر (رشید وطواط، 1362: 56) و مدارجالبلاغه (هدایت، 1357: 28) از این آرایه نام میبرند و بیت زیر را از ابوالفتح بستی شاهد میآورند:
و این نمونه از ظهیرفاریابی:
و یا این بیت مشهور حافظ:
شاعران از مثل به طریق ارسال مثل به دو گونه در شعر خود استفاده میکنند:
که مصراع دوم به مثل «باد آورده را باد میبرد» اشاره دارد. در دو نوع اخیر مثلهایی از آنچه میان مردم رایج بوده در شعر درج شده است؛ امّا چنان که گفتیم شعر برخی شاعران خود به دلیل شهرت و رواج در حکم مثلی درآمده است. این دسته نمیتواند ارسال المثل باشد و خود بیت یا مصرع در حکم مثل است؛ برای نمونه:
چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید (سهراب سپهری، هشت کتاب، 219) (درباره ارسال مثل !ذوالفقاری، 1386: 31-52)
5. بازتاب ضربالمثل در شعر شاعران با نگاهی به آثار شاعران و نویسندگان بزرگ چون مولوی، فردوسی، نظامی، حافظ، سعدی، پی میبریم که این شاعران از ضربالمثل و حکمتهای عام و تمثیل برای بیان اندیشههای والای خود سودجستهاند و این شیوة بیان خود به عنوان شاخصة سبکی آنان درآمده، تا آنجا که گاه همین خصیصه در تمامی سبکهای شعر و نثر فارسی عامل مهمی در شناخت سبکها به شمار میآید. از طرفی مخاطبشناسی از سوی شاعران و نویسندگان بزرگ فارسی زبان ایجاب میکند که برای تفهیم مطالب اخلاقی، عرفانی و اجتماعی همواره از مثل و تمثیل برای ایجاد ارتباط بهتر و مؤثّرتر بهره بگیرند. ضربالمثلهای منظوم به دلایلی چند همواره از سوی شاعران و خوانندگان شعر مورد توجّه بوده است (!منصور مؤیّد، 1365: 8) از جمله؛ ایجاز و اختصار؛ آوردن معانی بلند در شعر،جامع الاطراف بودن؛تطابق ضربالمثل و شعر در مورد مطلب مورد نظر؛ سهولت حفظ شعر؛ سرعت انتشار شعر؛ سرعت انتقال معنی؛ قدرت جذب افکار و گرایش فطری مردم به شعر. در کتاب مجمعالامثال( میدانی، 1972: 6) دربارة علّت استفاده شاعران و نویسندگان از مثل و رواج آن از سوی مردم چنین آمده است: «چهار صنعت در مثل جمع میشود که در دیگر انواع سخن به این حد نیست: ایجاز لفظ، استواری و صلابت معنی، حسن تشبیه و جودت کنایه که این نهایت بلاغت است». از این روست که اهل بلاغت آوردن مثل و سخنان حکمتآمیز مناسب در میان سخن را از هنرهای نویسندگی و ترکیب کلام رسا و بیان گیرا در ادب فارسی دانستهاند. یوسفی سه دلیل برای کاربرد مثلها از سوی شاعران ذکر میکند: «نخست آنکه چون مثل غالباً رایج و ذهن همگان به آن آشناست، به انتقال معنی کمک میکند و در عین ایجاز از عهدة این مهم برمیآید؛ به عبارت دیگر شاعر به سبب همین انس و آشنایی از نیروی معنوی مثل بهره میبرد و معنی مورد نظرش را بیان میکند؛ ثانیاً مفاهیم با اشارهای لطیف به ذهن دیگران راه مییابد و این طرز بیان از تصریح بلیغتر و شیرینتر است. بسا اتفّاق میافتد که موضوعِِِ مَِثَل حیوانات، درختان، چیزها و یا مفاهیم کلّی است که بعضی از آنها بظاهر حقیقتی را در بر ندارند یا الفاظ آنها با موضوع سخن بیارتباط به نظر میرسد، امّا ذهن نکتة منظور و اینارتباط ظریف را درمییابد و مسرور میشود؛ بعلاوه همین که الفاظ و صورت مثل مأنوس است چون چاشنیای شعر را مطبوع میکند» (یوسفی، 1363: 575). شاعران سبک عراقی بیشتر از شاعران سبک خراسانی و شاعران سبک هندی بیشتر از دو سبک دیگر از مثل و ارسال مثل بهره جستهاند. در شعر شاعران هندی تمثیلهای فراوانی مییابیم که به مثل سائر بدل شدهاند. شاعران با مضمونپردازی و مضمونسازی که ویژگی شعر این دورهاست و با الهام از محیط زندگی روزانه، نکتههایی اخلاقی و اجتماعی طرح کردهاند؛ از آن جمله است:
گرچه صفا اینگونه ابیات مشهور سبک هندی را مثل نمیداند و جانشین مثل قلمداد میکند: «بیتهای مشهور که از کثرت شهرت و رواج به حد شیوع رسیده حکم مثل سایر یافتهاند، امّا مَثَل نیستند و عادتاً در توضیح مقال گوینده و اثبات یا تعلیل و توجیه آن به کار میروند و در چنین موردهایی است که میتوان آنها را جانشین و قائممقام مثل دانست» (صفا،1372: 5/542). یک دلیل رشد مثلها در شعر شاعران از سبکخراسانی به هندی و تا امروز گسترش ابعاد و جنبههای اجتماعی در شعر آنان است که این امر نشان میدهد تا چه میزان شاعران از زبان مردم بهره گرفتهاند و تا چه اندازه به زندگی و تجربیات مردمی توجِّه داشتهاند. با نگاهی به فهرست شاعران و کاربرد امثال در شعر آنان این نظر را میتوان به اثبات رساندکه شاعرانی چون سعدی،مولوی، صائب، بیدل، پروین،ابن یمین که در کاربرد مثل و مثلسازی شهرهاند، شاعرانی اجتماعی و مردمی هستند. اکنون با نگاهی به کاربرد ارسالمثل در دیوان شعر هفتاد شاعر(براساس فرهنگ بزرگ ضرب المثلهای فارسی)، از نزدیک و به طور عینی، کاربرد مَثَل و چگونگی آن را نشان میدهیم. فهرست شاعران و تعداد امثال آنان به ترتیب بسامد عبارتند از: با نگاهی به جدول بالا درمییابیم، از میان یکصد هزار مثل فارسی، 11691 مثل از هفتاد شاعر فارسی است؛ یعنی 5/11 درصد از امثال فارسی را امثال منظوم یا ارسال مثل است. ده شاعر اول این فهرست، همان شاعران بزرگ ادب فارسی هستند. شاعران سبک خراسانی(جز فردوسی) و شاعران معاصر کمتر از مثل در شعر خود استفاده کردهاند و یا شعرشان مثل شده است. این نشان میدهد تودة مردم رغبت کمتری به این دو سبک دارند. در میان سبکهای شعری شعر شاعران سبک عراقی، سپس هندی در ردیف اول تا بیستم قرار میگیرند؛ یعنی شاعرانی که دست کم دویست مثل منظوم درشعر آنان دیده میشود. 1. سعدی:با 2115 مثل مشهور جایگاه ممتازی در ذهن و زبان مردم دارد. اگر این نمونهگیری را نشان دهندة توجه مردم به شاعران بدانیم، باز سعدی مقام اول را دارد. سعدی با جادوی کلام خود و آمیختن نوشداروی تعلیم با حکمتهای تجربی و زندگی مردم و دقایق آن توانسته در قلب مردم جای گیرد. در کتاب ضربالمثلهای سعدی (رضا،1374) تعداد 1535 نمونه از مثلهای سعدی در کلّیة آثارش گردآوری شده است (بوستان 455، گلستان 420، غزلیات 447، قصاید 133،قطعات 64،نصیحةالملوک 25، مثنویات 25، مفردات 11، رباعیات 17، رسائل نثر 10، ترجیعات 7، مثلثات3). در فرهنگ ضرب المثلهای فارسی 2115 مورد مثل از سعدی ثبت شده است. سعدی علاوه بر استفاده از مثلهای رایج در آثارش، بسیاری از اشعار وی به دلیل انطباق با شرایط مثل و ویژگیهای آن، ضربالمثل شدهاند. یوسفی در مقدمة گلستان (!سعدی،1381: 40) مینویسد:« تأمّل در گلستان نشان میدهد که وی چگونه با به کار گرفتن کلمات و ترکیبات رایج و تمثیلهای ساده و همهکس فهم، توانسته است، نکاتی بسیار ظریف را مفهوم و مشهود کند. در این زمینه حتّی بسیاری از مسائل پیچیده و دقیق فکری به مدد ذوق لطیف و سادهپسند سعدی به صورتی محسوس در پیش چشم تجسّم میباید؛ از آن جمله است، تمثیل معروف او در مورد بنیآدم» یوسفی شأن سعدی را در مثلسازی با شکسپیر یکی میداند.دو هزار جمله در آثار شکسپیر نیز در بین مردم رواج یافته است.( مینوی،1346: 154).سعدی بیش از همه خود را به مردم نزدیک کرده است. دلیل شهرت اشعار سعدی و مثلگونگی اشعار وی نیز همین دقیقه است. گلستان همواره از مردمیترین متون ادب فارسی بوده و هیچ کتابی به اندازة گلستان در میان تودة مردم جایگاه نداشته است؛ زیرا سعدی به آنچه در زندگی مردم اتفّاق میافتاده توجّه داشته و از آن الهام میگرفته است. جز لحن سخن و سادگی ذاتی و شیرینی و طراوت محتوا و مضامین و زبانِ گلستان اصولاً سعدی، برای نزدیکی کلام خود به ذهن و زبان و فهم مردم از تمثیل و مثل بهره میجوید. سعدی علاوه بر استفاده از مثلهای رایج در آثارش، بسیاری از اشعار وی به دلیل انطباق با شرایط مثل و ویژگیهای آن، ضربالمثل شدهاند. برای نمونه، جهان دیده بسیار گوید دروغ (گلستان، 56)ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی/کین ره که تو می روی به ترکستان است (گلستان،88)نه هر چه به قامت مهتر به قیمت بهتر (گلستان،59)هر چه نپاید دلبستگی را نشاید (گلستان، 91) آب کز سر گذشت در جیحون/چه بدستی چه نیزهای چه هزار (کلیات: 798). 2.صائب تبریزی: پس از سعدی با 1817 مثل مرتبة دوم کاربرد مثل را داراست. صائب از جمله شاعران سبک هندی است که به کثرت شعر شهره است. تفاوت صائب با شاعران دیگر در این است که اغلب ابیات او مثل شدهاند؛ برای نمونه:
یکصد نمونه از این ارسالمثلها را احمد سهیلیخوانساری (دریاگشت، 1371: 121- 130) گرد آورده است. مثلهای صائب اغلب اسلوب معادله است و به دلیل انس مردم در افغانستان و شبه قارّه با شعر وی کاربرد آن در آن مناطق بیشتر است. نمونههایی از ابیات مثل شده صائب: بیمار عشق را به طبیب(دوا)احتیاج نیست (صائب: 999). تیمم باطل است آنجا که آب است (صائب: 619). دستی از دور بر آتش داری (داریم،میدار،دارد).(صائب: 688) رزق را روزیرسان پر میدهد / بیمگس هرگز نماند عنکبوت.(صائب: 2175) زمانهای است که هرکس به خود گرفتار است.(صائب: 827) ظرافت،آتشافروز جدایی است.(صائب: 3458) مستمع، صاحبْ سخن را بر سرِ کار آورد (صائب: 1174). مور در خانة خود حکم سلیمان دارد (صائب: 1604). یار کارافتاده را یاری هم از یاران رسد(بُوَد) (صائب: 3248). 3.نظامی با914 مثل پس از صائب قرار میگیرد. توجه نظامی به ادب شفاهی چه در اخذ داستانها و چه در کاربرد اصطلاحات، کنایات و واژگان عامه و ضربالمثلهای رایج؛ از جمله ویژگیهای، سبکی او به شمار میآید تا آنجا که زرّینکوب کاربرد این اندازه امثال، زبانزدها و قصّههای کوتاه تمثیلی را که در ردیف امثال و در واقع زبدة مضمون یا منشاء پیدایش آنهاست، همراه با افراط و اصرار فوقالعادهای که در آوردن تصویرهای مجازی و ترادف تشبیهات و استعارات دارد موجب آفت اطناب در زبان او میداند (زرّینکوب، 1380: 238). نظامی 840 مورد مثل در آثارش به کار برده است.برخی مثلهای نظامی گاه در منابع قبل و یا بعد دیده نمیشود و خاص اوست، از جمله:
برخی نیز از امثال معروف است: که مرگ خر بوَد، سگ را عروسی ( خسرو و شیرین: 268). کس نگوید که دوغ من ترش است ( هفتپیکر: 37). کلوخانداز را پاداش سنگ است ( خسرو و شیرین: 271). ز آبِ خُرد، ماهیْ خُرد خیزد (خسرو و شیرین: 190). سگ صلح کند به استخوانی ( لیلی و مجنون: 172). شتربان درود آنچه خر بنده کِشت ( شرفنامه:249). 4.حافظ با780 مثل در رتبة چهارم قرار میگیرد.حافظ، حافظة مردم ایران و بیت بیت دیوانش، بیت الغزل زندگی مردم است. الفتی که عامه با غزلهای وی دارند، ابیات بیشماری را از دیوان حافظ ضرب المثل کرده و بر زبانها انداخته است. اغلب اشعارحافظ به دلیل روانی، شهرت و درون مایة مؤثّر آن در میان مردم رواج یافته و به صورت مثل درآمدهاند:
آسمان کشتی ارباب هنر میشکند(همان، 261) آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد.(همان، 96) آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست هرکجا هست خدایا به سلامت دارش.(همان، 188) نسبت مثل شدگی ابیات مشهور حافظ یکسان نیست؛ برخی بسیار شهرت یافتهاند؛مثل: با دُردکشان هرکه درافتاد برافتاد (همان، 75). با دوستان مروّت با دشمنان مدارا (همان، 5). حسابش با کرامالکاتبین است (همان، 39). به این شکستگی ارزد به صد هزار درست.(همان، 21) گاه ابیات مثل شدة حافظ را شاعران دیگر به طریق ارسال مثل در شعر خود درج یا تضمین کردهاند؛ مثل: اینکه میبینم به بیداریست یارب یا به خواب؟( ص 305) که در دیوان ابنیمین(ص 187)هم آمده است. یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد(ص 109) که در دیوان کمالخجندی(2-1/489) به همین شکل آمده است.
گاه مردم در اشعارحافظ تصرّف کرده و برخی ابیات معروف را به شکل دیگری به کار بردهاند؛ مثل: با آشنا سخن آشنا بگو در اصل: با یار آشنا سخن آشنا بگو (ص 287) یا «تو چه دانی قلم صنع به نامت چه نوشت؟» در اصل: که آگه است که تقدیر بر سرش چه نوشت؟(ص 55). «دستی از غیب برون آید و کاری بکند» در اصل: مَردی از خویش برون آید و کاری بکند.(ص128) «عیب او جمله بگفتی هنرش نیز بگو» در اصل: عیب میجمله چو گفتی هنرش نیز بگو(ص 227). «هر آنچه کرد آشنا کرد». در اصل: هرچه کرد آن آشنا کرد (ص89). «هم ناگفته میدانی و هم ننوشته میخوانی» در اصل: هم نادیده میبینی و هم ننوشته میخوانی(ص 336). «کار امروز به فردا مفکن» در اصل: ساقیا عشرت امروز به فردا مفکن (ص360). برخی ابیات بر سبیل تمثیل است؛ مثل:
گاه حافظ با تغییر برخی مثلها و دستکاری هنرمندانه، آنها را به بیتی زیبا تبدیل میکند؛ مانند بیت: آسمان کشتی ارباب هنر میشکند (ص 261) که از مثل« با اهل هنر جهان به کین است» گرفته شده است. یا مثل «برای کور شب و روز یکی است.» را حافظ چنین گفته: آنجا که بصر نیست چه خوبی و چه زشتی (ص 303) بیت «آنکس است اهل بشارت که اشارت داند.»(ص 15). برگرفته از مثل «عاقل را یک اشارت بس است» است.در جای دیگر هم به این مثل اشاره دارد:« تلقین اهلنظر یک اشارت است» (ص 242). پس از حافظ گاه برای برخی از امثال وی داستانی نیز ساختهاند؛ مانند «اگر رفیق شفیقی درست پیمان باش» (ص 185) و «هرگز نمیرد آنکه دلش زندهشد به عشق» (ص 9) که حبلهرودی درجامع التمثیل( صص 62، 396) داستان آن را بیان میکند و یا بیت« اى مگس عرصة سیمرغ نه جولانگه توست »(ص 313) که داستان آن مشهور است ( !کاوشی در امثال و حکم فارسى، ص 111) و یا برای بیت «غرّه مشو که گربة عابد(زاهد)نماز کرد» (ص 289)داستانی نقل کردهاند(داستانهاى امثال، ص 207، تمثیل و مثل، ج 2، ص 164، مجلة سخن، شمارة 5، سال سوّم، ص 7 - 385 و داستان نامة بهمنیاری و یا برگرفته از کلیله و دمنه، ص 208- 205) و بیت «یا یارب مباد آنکه گدا معتبر شود» (حافظ، 1380: 153)که داستان آن در ریحانةالادب، ج 1 آمده است. نمونههایی دیگر از ضربالمثلهای مشهورحافظ: آخرالامر گِل کوزهگران خواهیم شد (ص 340)آشنا سخن آشنا نگه دارد (ص 83). آنکس است اهل بشارت که اشارت داند (ص 15).از ازل تا به ابد فرصت درویشان است(ص 35). اگر رفیق شفیقی درست پیمان باش (ص 185). اگر ساقی تو باشی مِیْ توان خورد (ص 201). با یارِ آشنا سخنِ آشنا بگو (ص 286). بر در ارباب بیمروّت دنیا/ چند نشینی که خواجه کی به در آید؟(ص 157)بشوی اوراق اگر همدرس مایی (ص 110). بندة طلعت آن باش که آنی دارد (ص 85)به بند و دام نگیرند مرغ دانا را (ص 4). به شهر خود روم و شهریار خود باشم (ص 676). پا از گلیم خود چرا پیشتر کشیم؟(ص 259). جام میو خون دل هر یک به کسی دادند (ص 109). چون ندیدند حقیقت رهِ افسانه زدند (ص124). حسابش با کرامالکاتبین است (ص 39). خدایا زین معمّا پرده بردار (ص 166). خدایا مُنعمم گردان به درویشی و خرسندی (ص 307). خوش بود گر محک تجربه آید به میان/ تا سیهروی شود هرکه در او غش باشد (ص 108). خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود (ص 141). در بساط نکتهدانان خودفروشی شرط نیست (ص 194). درخت دوستی بنشان که گنج بیشمار آرد (ص 78). که در طریقتِ ما کافری است رنجیدن (ص 271). دریاب ضعیفان را در وقت توانایی (ص352). دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند (ص 131). شرطِ اوّل قدم آن است که مجنون باشی (ص 321) صوفی ار باده به اندازه خورد، نوشش باد (ص 72). عاشقی شیوةرندان بلاکش باشد (ص 108). عشق کاری است که موقوف هدایت باشد (ص 108). ساقیا عشرت امروز به فردا مفکن(ص 360). کلید گنج سعادت قبول اهل دل است (ص127). گوشِ نامحرم نباشدجای پیغامِ سروش (ص194). من از بیگانگان هرگز (دیگر)ننالم/ که با من هرچه کرد آن آشنا کرد (ص 89). من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باش / هرکسی آن درود عاقبت کار که کشت (ص 56). نه هر آن کو ورقی خواند معانی دانست (ص 34). یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور/کلبةاحزان شود روزی گلستان غم مخور ص 172). برون کشید باید از این ورطه رخت خویش ص 197). 5.سناییبا کاربرد768 ضربالمثل در شعر خود، تصویری از روزگارش را به ما بازمینماید. مثل «دیو باشد مقیم گرمابه»که عقاید خرافی آن عصر را نشان میدهد. ضرورت رازداری در این ارسالمثل سنایی معلوم میشود:
که حکایت از ظلم ظالمان و زورگیران دارد و داستان خرگیری را به یاد میآورد که بعدها نیز داستان خرگیری در مثنوی مولوی انعکاس مییابد. از ابیات مثل شده اوست: پس تو «خون را به خون چرا شویی» ( سنایی، حدیقه: 420) «برگ بیبرگی نداری لاف درویشی مزن» (سنایی، دیوان، 91) بسیاری از مصراعهای سنایی، خود درحکم مثلاند؛ از جمله: گر تو دیدی سلام من برسان ( سنایی، حدیقه: 455 ):کون در آب و آسمان بینی(سنایی، حدیقه: 138): گرگ درنده کی بود خراز (دیوان: 169): نشود بز به پچپچی فربه ( سنایی، حدیقه: 177) 6.فردوسی: با کاربرد687 مثل در شاهنامه و در لابهلای داستانها به فراخور حوادث و وقایع پیشرو یا پیش آمده، ابیاتی را بر سبیل مثل بیان میکند. فردوسی به جای مثل از کلمة «دستان» «داستان» یا «دستان زدن» استفاده میکند:
و اغلب راوی خود را (دهقان، پیر، خردمند،...) ذکر میکند:
چنان که از دو نمونة یاد شده بر میآید، در شاهنامه اغلب مثلها تغییر شکل یافتهاند و کمتر به همان شکل رایج استفاده میشوند. تعداد زیادی از امثال فردوسی با ابیاتی نظیر« چنین است کردار گردان سپهر» «چنین است رسمسرای درشت» «چنین است کردار این پر فریب» «چنین است آیین و رسم جهان»، «چنین است این گنبد تیزگرد» و نظایر آن آغاز میشود، سپس در مصراع بعد مثل را میآورد:
7.مولوی بیشتر به جای مثل از تمثیل استفاده میکند (درباره امثال مثنوی !ذوالفقاری،تمثیل و مثل در مثنوی، ص 325-369) او با ذکر بیتی از داستانی مشهور، تمام داستان را به یاد خواننده میآورد؛ نظیر: «لیک سوراخ دعا گم کردهای» (مثنوی،دفتر چهارم،بیت 2221) «صحبت احمق بسی خونها که ریخت» (همان، دفتر سوم، بیت 2570) از علیآموز اخلاق عمل» (همان، دفتر اوِّل) و دهها نمونة دیگر. تعداد زیادی از مثلهای منظوم مثنوی ساختة مولانا است که رایج شده؛ نظیر:
بهرهگیری از امثال عربی وجملات معروف یا احادیث مشهور مثل شده نیز در مثنوی به نسبت آثار دیگر بیشتر است. این کاربردها گاه عین عبارت یا ترجمة آن است:
8. بیدل دهلوی: سبک بیدل هندی است که در آن اسلوب معادله و تمثیل فراوان است. مثلها و شبهمثلهای آثار بیدل، نتیجة گرایش او به فرهنگ مردم است. تعداد 356 بیت یا مصرع از شعر او مثل شده؛ اما بی گمان ابیات بیشتری از این شاعر در افغانستان بر زبان مردم جاری است، زیرا بیدل خوانی آیینی رایج در آن دیار بوده است. تعداد قابل توجهی از امثال افغانی را بیت یا مصرعی از بیدل تشکیل میدهد. نمونههایی از ابیات مثل شدة بیدل: آب هرجا که بینی( دیدم) زیردست روغن است (ص195) آتش ایمن نیست از اشک کباب (ص160) آیینه با خوب (زیبا) و زشت کار ندارد ( ص549) دانه بعد از آرد گشتن قابل پرویزن است (ص 345) ارّه بیدندانه چون گردد ببرد سنگ را (ص95). 9.فخرالدین اسعد گرگانی: 310 مثل در ویس و رامین به کاربرده که نشان دهندة توجه این شاعر به زبان مردم است. صادق هدایت ضمن برشمردن ارزشهای ویس و رامین یکی از آنها را کاربرد ضربالمثلهای فراوان در آن میداند و نمونههایی از امثال آن را ذکر میکند (هدایت، 1324: 411). روشن، فهرستی شامل 250 ضربالمثل را در پایان ویس و رامین میآورد (گرگانی، 1382: 501- 510)؛ از آن جمله است: هر آن کو زاغ باشد رهنمایش /به گورستان بود همواره جایش (ص 132:بیت 26). نباشد مار را بچِّه به جز مار/ نیارد شاخ بد جز تخم بد بار (ص 138: بیت 45). نه هر خر را به چوبی راند باید/ نه هر کس را به نامی خواند باید (ص 116: بیت 40). او نیز گاه راوی را ذکر میکند و کمتر عین مثل را به کار میبرد. 10جامی: 292 مثل را در آثارش درج کرده است. از دل برود هر آنچه (هرآنکه) از دیده برفت (دیوان: 813). از نصیحت حل شود هر مشکلی ( سلامانوابسال: 344). بود هر گنج را ناچار ماری (یوسف و زلیخا: 613). چو حلوا خام باشد، علّت آرد.( یوسف و زلیخا: 741). چه سوراخ گوش،چه سوارخِ موش ( هفتاورنگ: 922). خنده آیین خردمندان است ( سبحه الابرار: 549). ز گندم جو،ز جو گندم نیاید ( هفتاورنگ: 664).کارِ خدا را به خدا واگذار ( هفتاورنگ: 408). گواه بیگواهان چیست؟ سوگند (هفت اورنگ:686). نمک خوردی، نمکدان را شکستی ( هفتاورنگ: 68). 11. عطار نیشابوری: با کاربرد 286 مثل در خلال تمثیلها و داستانهای خود بر جاذبههای شعرش افزوده است. بسیاری از مثلهای او تمثیل است و داستان دارد؛ مثل: ز روباهی بپرسیدند احوال /زمعروفان گواهش بود دنبال.( خسرونامه: 124). اگر این خر بیفتد هیچ دارم (اسرارنامه: 141). آن قدح بشکست و آن ساقی نماند ( مصیبتنامه: 238). از باد،کُلَه نگاه مینتوان داشت ( مختارنامه: 202). از گُو برون آمد و در چاه افتاد ( خسرونامه: 311). به تحفه سوی خوزستان شکر بُرد ( خسرونامه: 374). به دریا در تیمم چون توان کرد؟(خسرونامه: 156). شب آبستن است و طفل در راه ( خسرونامه: 42). مرد را رسوا کند بس زود زر (منطقالطیر:117). هزاران شیشه را سنگی تمام است ( خسرونامه: 15). به بویش مرده هم از گور برخاست ( خسرونامه: 254). 12. ابنیمین: شاعری قطعهسراست و اشعار و اندرزهای او معروف است. بخشی از اندرزهای او شامل 285 مصراع یا بیت در کتب امثال آمده است (!چوهدری، 1380: ص 43)؛ برای نمونه: «برّه را میبرد گرگ و اشتلم میکرد کُرد»(امثال و حکم)هرآنکس که مدح چنینها کند / نهد در بر گاو لوزینه را(دیوان:316)نوشدارو چه سود خواهد داشت /چون شد از ملک زندگی سهراب (دیوان:321). اهل عالم همه کشاورزند/هرچه کارند همچنان دروند (دیوان: 405)جز این در 457 قطعة ابنیمین شامل 4700 بیت، تکبیتهایی دیده میشود که به دلیل پختگی و روانی در حکم مثل درآمدهاند. 13. ناصرخسرو: اشعارش یکسره اندرز و حکمت است، طبعاً میکوشد از مثلها و تمثیلها به نحوی چشمگیر بهره جوید. محقق برخی مثلها و تمثیلها و کنایات شاعر را نشان دهد. (محقّق:1344). ناصرخسرو اغلب منبع یا راوی مثلها و تمثیلها را نیز نام میبرد؛ از جمله:
مثل زیر را از قول عوام نقل میکند:
که برگرفته از مثل « کل که سر برهنه کند تا جان دارد بکوشد» است. در مثل زیر به محل کاربرد مثل اشاره کرده است:
14.امیرخسرو دهلوی: 169 مثل در آثارش به کار برده است. امیرخسرو به دلیل آشنایی عمیق با فرهنگ مردم، کوشیده از امثال فراوانی در داستانهایش استفاده کند: با خدا دادگان ستیزه خطاست. (هشت بهشت: 36)بلا در آمدن کس را نپرسد/پیرایةنامه، حرفِ نامه است ( مجنون و لیلی: 45). تا شربت صاف در قدح هست در سرکهچرا کسی زند دست؟( مجنون و لیلی: 40). خانةدرویش را شمعی به[یا کم] از مهتاب نیست /خر نشود ار جُل دیبا فقیه.( مطلعالانوار: 99). خنک آنکس که تخم نیکی کاشت /زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد.سفال از تاس زر کم نیست در کار ولی گاهِ گرو گردد پدیدار ( شیرین و خسرو: 278). سنگی که ز آسمان بیفتد / جز بر خر شیشهگر نیاید.(دیوان: 313)گوش ابلیس چو قرآن شنود کرگردد (دیوان:237).گوشهگیران ستوده نام بوند ( هشت بهشت:39).گَهِ لقمة کوشش گهِ سجدة خواب./مکش سر ز رایی که بخرد زند ( خمسه: 522). هوا گرم و من تشنةناصبور/ بیابان و خرمانده و راه دور./یک شعله بس است خرمنی را.( دوازده هزار مثل فارسی و سی هزار معادل آنها1073)آنکه چراغیش نباشد به راه در شب تاریک در افتد به چاه ( مطلعالانوار: 54)پنجشنبه به آید از شنبه ( هشت بهشت: 33). خاک میفکن به ترازوی خویش ( مطلعالانوار: 276). دو سلطان در یکی کشور نگنجد ( دیوان: 146). سگ را سگ تواند خورد دندان ( شیرین و خسرو:31). 15.انوری ابیوردی: 105مثل در دیوان خود به کار برده که بیشتر در قطعات اندرزی وی آمده است. بیش از آن که انوری از امثال به طریق ارسال مثل استفاده کند، اشعار وی به دلیل شهرت، مثل شدهاند: اینکه میبینم به بیداری است یارب یا به خواب؟( دیوان: 70،و بعدها درحافظ: 305 ؛ ابنیمین: 187) باش تا صبح دولتت بدمد/کاین هنوز از نتایج سحر است ( دیوان: 60). بر آزادگان جز بلا مینیاید ( دیوان: 535). پادشاهان از پی یک مصلحت صد خون کنند ( دیوان: 626). پرده از روی کاربرنگرفت ( دیوان: 500). پسر که ناخلف آید پدر چه سود کند؟ (دیوان: 523). جوحی از خدوک چرخة مادرشکست ( دیوان: 92). دایه بیشیر و طفل بیمار است ( دیوان: 777). درمان بدمست سیلی بود ( دیوان:632). سفر مربّی مرد است و آستانةجاه ( دیوان: 209). سقنقوری کجا آید ز کافور (دیوان: 230). طاووس و سرای روستایی ( دیوان: 498). کیمیایی بِه از قناعت نیست ( دیوان: 359). گاوی است نیک شیر ولیکن لگدزن است ( دیوان: 55). گناه از بنده و عفو از خداوند ( دیوان: 383). نام زنگی بسی بود کافور ( دیوان: 237). هر خرواری همان دوتنگ است ( دیوان: 74). خودکرده را تدبیر چیست؟( دیوان: 2:911). 16. ابوسعیدابوالخیر: در سخنان منظوم وی که در قالب رباعی است، 40مثل مشهور است که اغلب در متون عرفانی نقل میشود: تا کور شود هر آنکه نتواند دید (ص42).چون پرده در افتد نه تو مانی و نه من (ص 79). در چاه نشین و طلبِ جاه مکن.(ص 76)گر در یمنی چو با منی، پیش منی/ گر پیش منی چو بیمنی، در یمنی (ص 122). دیدی که چه میگفت و شنیدی که چه کرد؟ (ص 29). راحت و ایمنی ز درویشی است (ص 111). زان روز حذر کن که ورق برگردد (ص 26). صد نیک به یک بد نتوان کرد فراموش (ص 112). غم نیست وگر هست نصیبِ دلِ اعداست (ص 110). ما آیینهایم هرآن که در ما نگرد (ص36). مردی باید که قدرِ مردی داند (ص 31). هر کاسه که سرنگون بود، پر نشود (ص 41). هرکس چیزی که لایق اوست کند ( ص 34). 16.عنصری: به دلیل بیان منطقی و استدلالی خود اغلب از مثلهای سایر برای اقنای مخاطب بهره میجوید. 72 مثل دردیوان عنصری است.در اولین کتب بلاغی چون المعجم و ترجمان البلاغه اغلب شاهد مثالها برای ارسالمثل متعلّق به عنصری است. در کتاب عنصری و مقام او در ادب (افتخار،1378: ص 163- 168) چهل مَثَل در شعر عنصری فهرست شده که از آن جمله است:
این شعر به مثل«مور را چون اجل رسد پر بر آرد» اشاره دارد. با تامل در اشعار عنصری درمییابیم گاه مصراعهای آخر در حکم مثل یا حکمت است. در مواردی او خود بر مثل بودن آنها تأکید دارد:
برخی از اشعار عنصری خود مثل شده است:
17. فرخی سیستانی: چون با زبان مردم آشناست، طبعاً از مثل و تعابیر عصر شاعر نیز بهره میجوید. 138مثل در اشعار او دیده میشود.برخی از مثلهای مندرج در شعر فرخی حتی امروز نیز کاربرد دارند:
مورخّان تاریخ ادبیات جملگی ( رپیکا،1345: 174) به وجود امثله در خلال مدایح فرخی اذعان داشتهاند. یوسفی در کتاب فرخیسیستانی (یوسفی، 1370: 576 و 595) قریب یکصد ارسالمثل او را استخراج کرده است؛ از جمله:
مصراع چهارم اغلب رباعیات فرخی مثل است:
بسیاری از ابیات او خود در حکم مثل است و علامه دهخدا آنها را به عنوان مثل ضبط کرده است:
18.خیام: به نسبت تعداد اندک اشعارش، بیشترین جایگاه را در امثال فارسی یافته است. فروغی رباعیات منسوب به خیام را 66 ( فروغی: 1321)، هدایت143 (هدایت: 1354) و دشتی 76 (دشتی: 1381) دانستهاند. با این حجم اندک 71 مصراع خیام در میان امثال فارسی دیده میشود. مرگ اندیشی، حیرت در اسرار هستی، اغتنام فرصت و خوش باشی سه موضوع مهم این مثلهاست. خیام به طریق ارسالمثل ضربالمثلها را در شعر خود نیاورده است؛ بلکه اشعار وی حکم مثل یافتهاند. کاربرد اشعار خیام به عنوان مثل در نزد مردم با معنی فلسفی آن اندکی متفاوت است. به عبارتی برداشت مردم اغلب سطحیتر و اجتماعیتر است؛ برای نمونه: آخر به دل خاک فرو خواهی شد (ص: 88). آسوده کسی که خود نیامد به جهان ( ص 105). آواز دُهُل شنیدن از دور خوش است (ص: 81). این آمدن و رفتنم از بهرِ چه بود؟ (ص 86). با اهل زمانه صحبت از دور نکوست (ص: 16). پیمانه چو پر شود چه شیرین و چه تلخ (ص 45). پیمانه که پُر شود،چه بغداد و چه بلخ (ص: 45). دیدی که چگونه گور بهرام گرفت؟ (ص 72). از دی که گذشت هیچ از او یاد مکن/فردا که نیامدست فریاد مکن (ص: 61). 19.خاقانی: همواره به دلیل احاطه و تسلّطی که بر علوم و دواوین پیش از خود، اساطیر و قصص، امثال و کنایات داشته، کوشیده آنچه در گنجینة بیپایان ذهن اوست بر زبان جاری سازد. کثرت مثلهای خاقانی(193 مورد) خود دلیل این امر است.برخی امثال دیوان خاقانی ساختة اوست که رایج شده است: گیرم که مارچوبه کند تن به شکل مار /کوزهر بهر دشمن و کو مهره بهر دوست (دیوان: 839). مارگزیده قوام مار نداند (دیوان: 578). آری ز گوشت گاو بود بارِ زعفران ( دیوان:313).آری نرود گرگ گزیده ز پیِ آب ( دیوان: 56). اکژّی راستی کی آید؟ (تحفةالعراقین: 69). جزای نکویی است نام نکو(دیوان: 418). جز سایه کسی همرهِ من نیست ( دیوان: 56). چو دزد افتاد در باری،نه خر ماند و نه پالانش ( دیوان: 211). در بحر کسی نمک نجوید ( تحفةالعراقین: 165). سگگزیده از آب ترسد (دیوان: 61). مهره چه بینی که هست (به کف) مار ببین در کمین ( دیوان: 334). نشاید کوفت آهن جز به آهن (دیوان: 318). ز مردم، مردم آزاری نیاید (خاقانی: 605) . مفتاح بهشت بیزبانی است (تحفةالعراقین:471).
نتیجه 1. مثلها به دلیل ویژگیهای ذاتی چون ایجاز، آهنگ، زمینة استعاری، رسایی، فصاحت و گیرایی، جنبههای بالای اندرزی و رواج؛ از جملة اقسام بیستوچهارگانة ادبی محسوب میشود که موجب غنیسازی شعر شاعران شده است. بازتاب گستردة ارسال مثل در شعر شاعران مبین این موضوع است. 2. مثلهای فارسی یا منثور است یا منظوم و مثلها منظوم یا به طریق ارسال مثل در شعرشاعران استفاده شدهاند یا اشعار معروف به عنوان مثل درآمدهاند. گویندة اشعار مثل شده گاه نامعلوم است. 3. درج یک یا دو مثل در شعر را ارسالمثل یا ارسالمثلین میگویند. شاعر گاه عین مثل و یا مضمون مثل را در شعر خود میآورد. گاه نیز خود شعر به دلیل شهرت و رواج، مثل میشود. تمامی این موارد در حوزة امثال منظوم فارسی بررسی میشود. 4. ارسال مثل با تمثیل متفاوت است؛ زیرا ارسالمثل استفاده از ضربالمثلی است که از قبل وجود داشته، اما تمثیل فقط ذکر مثالی است برای اثبات یا استحکام یک اندیشه. ارسالمثل با اسلوب معادله نیز متفاوت است؛ اگرچه در هر دو، مصراع اوّل تقریر مسأله و مصراع دوّم توجیه آن است؛ ولی مصراع دوم در اسلوب معادله ساختة شاعر است، ولی در ارسال مثل ضربالمثلی مشهور است. ارسال مثل با تضمین نیز از آن حیث متفاوت است که تضمین، استفاده از شعر شاعری است که یا معروف است یا غیر معروف و اگر معروف باشد ممکن است، حکم ارسالمثل نیز پیدا کند. 5. کمیت کاربرد مثلها نشان میدهد که شاعران سبک عراقی بیش از شاعران سبک خراسانی و شاعران سبک هندی بیش از دو سبک دیگر از مثلهای منظوم بهره جستهاند. یک دلیل مهم این امر بالا رفتن جنبههای اجتماعی در شعر شاعران به لحاظ زبانی، سبکی و اندیشهای است. 6. شاعران در استفاده از ضربالمثل گاه نام محل، راوی و منبع را نیز ذکر میکنند. ضربالمثلها به نامهای دستان و داستان و دستانزد در شعر شاعران یاد شده است. بیت چهارم اغلب رباعیهای معروف حکمِِِِ ضربالمثل یافته و رایج شده است. 7. از میان یکصد هزار مثل فارسی در مجموع 11691 مثل از هفتاد شاعر یعنی 5/11 درصد از امثال فارسی، ارسال مثل یا مثل منظوم است. ده شاعر اول این فهرست، همان شاعران بزرگ ادب فارسی و از پرکارترین آنها هستند: سعدی شیرازی(1152مثل) صائب تبریزی(1817مثل) نظامی گنجوی(914) حافظ شیرازی (780) سنایی غزنوی (768) فردوسی توس (677) مولوی بلخی (570) بیدل دهلوی(356) فخرالدین گرگانی (310) جامی (932) عطّار نیشابوری (862) شاعران سبک خراسانی(جز فردوسی) و شاعران معاصر کمتر در شعر خود از مثل استفاده کردهاند و یا شعرشان مثل شده است. این موضوع نشان میدهد تودة مردم رغبت کمتری به این دو سبک دارند. پینوشت 1- از این پس ماخذ تمامی شاهد مثالها، کتاب فرهنگ بزرگ ضرب المثلهای فارسی است.
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
منابع 1- آذرخشی، رعدی، [ آذرخشی، غلامعلی].(1364). نگاه، تهران: نشرگفتار. 2- اخگر، احمد، امثال منظوم.(1318).(دو جلد )، روزنامهکانون شعرا. 3- افتخار، زاهد.(1378). عنصری و مقام او در ادبیات فارسی، پاکستان: مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان. 4- ایرج میرزا.(1358).دیوان ایرج میرزا، به کوشش محمدجعفر محجوب، تهران: رشدیه. 5- بهار، محمدتقی. (1365). دیوان بهار، چ2، تهران: علمی. 6- بهمنیار،احمد. (1381).داستاننامه بهمنیاری، تهران: انتشارات دانشگاه تهران. 7- بیدل دهلوی، عبدالقادر.(1371). کلیات دیوان، تصحیح خال محمد خسته-خلیل الله خلیلی، به اهتمام حسینآهی، تهران: فروغی، چاپ سوم. 8- حافظ، شمسالدین محمّد .(1380). دیوان، به اهتمام محمد قزوینی و قاسم غنی، تهران: زوار. 9- حبلهرودی، محمدعلی. (1390)جامع التمثیل، به تصحیح حسن ذوالفقاری، تهران: انتشارات معین. 10- حمیدی شیرازی، مهدی.(1367).دیوان حمیدی، تهران: پاژنگ. 11- خراسانی، عماد، [برقعی،عمادالدین حسن ]. دیوان عماد خراسانی، چ3، تهران: نگاه 12- خرمی، حسین.(1373). ضربالمثلهای منظوم، قم: نشرخرم. 13- دریا گشت، رسول.(1371).صائب و سبک هندی، تهران: قطره. 14- دبیرسیاقی، سید محمد. (1364). گزیدة امثال و حکم دهخدا، تهران:تیراژه. 15- دشتی،علی .(1381). دمی با خّیام، چاپ پنجم، تهران: امیرکبیر. 16- دهخدا، علیاکبر.(1361). امثال و حکم، تهران: امیرکبیر. 17- ذوالفقاری، حسن.(1388). فرهنگ بزرگ ضرب المثلهای ایرانی، تهران: معین. 18- ------------ .(1386). «بررسی ساختار ارسال مثل»، پژوهشهای ادبی؛ سال 15، شماره15، بهار، ص 31-52. 19- -----------.(1385). «کتابشناسی ضربالمثلهای فارسی»، فصلنامه مطالعات ایرانی، کرمان، زمستان، ش 9. 20- -----------.(1384). داستانهای امثال، تهران: مازیار. 21- -----------.(1384). «شیوهنامة تدوین ضربالمثلفارسی»، فصلنامة فرهنگ مردم، سال سوم، ش 8 و 9. 22- -----------.(1386).« تمثیل و مثل در مثنوی»، فصلنامة فرهنگ، سال بیستم، شماره 3-4،پیاپی 63-64، زمستان و پاییز،ص 325-369. 23- رادفر، ابوالقاسم. (1368). فرهنگ بلاغی- ادبی.( 2جلد).،تهران: انتشارات اطلاعات. 24- رادویانی، محمد بن عمر.(بی تا).ترجمان البلاغه، به اهتمام احمد آتش، استانبول: چایخانه ابراهیم. 25- رپیکا،ژان. (1345).تاریخ ادبیات ایران، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب. 26- رضا، مسعود.(1374).ضربالمثلهای سعدی، تهران: مؤسسة مطبوعاتی پنجشنبهها. 27- رشید وطواط .(1362). حدایق السحر فی دقایق الشعر، به تصحیح عباس اقبال، تهران: طهوری. 28- رهی معیری .(1380).کلیات رهی، تهران: زوار. 29- زرینکوب، عبدالحسین.(1380). پیرگنجه در جستجوی ناکجاآباد، چاپ پنجم، تهران: سخن. 30- سپهری، سهراب. (1366). هشت کتاب، تهران: طهوری. 31- سعدی، مصلح بن عبدالله .(1381). گلستان سعدی، به تصحیح غلامحسین یوسفی، تهران: خوارزمی. 32- ------------------.(1383). کلیات سعدی، به اهتمام مظاهر مصفا، تهران:روزنه. 33- -----------------.(1381). بوستان سعدی، به تصحیح غلامحسین یوسفی، تهران: خوارزمی. 34- سنایی، ابوالمجد مجدودبن آدم.(1359). حدیقهالحقیقه و طریقه الشریعه، به تصحیح مدرس رضوی، تهران: انتشارات دانشگاه تهران. 35- شاملو، احمد. (1375). دشنه در دیس، تهران: مروارید. 36- شاهد چوهدری.(1380). مجموعه مقالات کنگره بزرگداشت ابن یمین،انجمن آثار و مفاخر فرهنگی. 37- شعاعی،حمید.(1351). امثال شعر فارسی،تهران:گوتنبرگ. 38- شفیعی کدکنی،محمدرضا.(1366). صورخیال در شعر فارسی،تهران: آگاه. 39- شمیسا،سیروس.(1373). گزیده منطقالطیر، تهران: قطره. 40- شهریار، محمدحسن.(1366). کلیات، تهران: انتشارات زرین. 41- صائب تبریزی.(1345).کلیات صائب تبریزی با مقدمه امیریفیروزکوهی، تهران: انجمن آثار ملی ایران. 42- صفا،ذبیحالله.(1372). تاریخ ادبیات در ایران (8 جلد)، تهران: فردوس. 43- عفیفی،رحیم.(1371). مثلها و حکمتها در آثار شاعران،تهران: سروش. 44- ظهیر فاریابی .(1377). دیوان، به کوشش تقی بینش، مشهد: کتابفروشی باستان. 45- فردوسی،ابوالقاسم.(1375). شاهنامه،بر اساس چاپ مسکو، به کوشش سعید حمیدیان، تهران: داد. 46- فروغی، محمدعلی.(1321). رباعیات خیام،تهران: شرکت سهامی چاپ رنگین. 47- کاشفی سبزواری،میرزا حسن،.(1369). بدایعالافکار فی صنایعالاشعار، به تصحیح میرجلالالدین کزازی، تهران: مرکز. 48- کلیم کاشانی،.(1362). دیوان کلیم، به اهتمام مهدی افشار، تهران: زرین. 49- گرکانی، شمسالعلما،.(1362).ابدع البدایع، به اهتمام حسین جعفری، تبریز: احرار. 50- گرگانی، فخرالدین اسعد.(1381). ویس و رامین، به تصحیح محمد روشن، تهران: صدای معاصر. 51- لنگرودی، شمس.(1372). سبک هندی و کلیم کاشانی، تهران: نشر مرکز. 52- محقق،مهدی.(1344). تحلیل اشعار ناصرخسرو، تهران: انتشارات دانشگاه تهران. 53- محمّدی برازجانی، محمود. (1374). ارسالمثل یا امثال و حکم در شعر حافظ، تهران: مفید. 54- مزارعی، زهرا.(1376). امثال سائر و پندهای موزون، شیراز: انتشار و صحافی لوکس. 55- مشیری،فریدون.(1373). سه دفتر، تهران: چشمه. 56- معینی کرمانشاهی، رحیم.(1377). خورشید شب،چ4، تهران: سنایی. 57- منزوی، حسین.(1384). با عشق در حوالی فاجعه،تهران: پاژنگ. 58- منصور مؤید، علیرضا.(1373). ارسالمثل در شاهنامه فردوسی، تهران: سروش. 59- منصور مؤید،علیرضا.(1376). ارسالمثل در مثنوی، تهران: سروش. 60- منوچهری، احمد بن قوص،.(1362).دیوان، به کوشش محمّد دبیرسیاقی، تهران: زوار. 61- مولوی، جلال الدین محمّدبن محمّد .(1369). مثنوی معنوی، به تصحیح رینولد نیکلسون، تهران: مولی. 62- میدانی، ابوالفضل.(1973). مجمع الامثال، به اهتمام محِّمد محی الدین عبدالحمید، بیروت: دارالجیل. 63- مینوی، مجتبی.(1346). پانزده گفتار،چاپ دوم، تهران: دانشگاه تهران. 64- نایینی، عبرت، [مصاحبی نایینی،محمد علی].(1345). دیوان عبرت نایینی، به کوشش حسین مظلوم،تهران: سنایی. 65- نشاط،سید محمود.(1342). زیب سخن یا علم بدیع پارسی، تهران: مهر آیین. 66- نیمایوشیج.(1370).مجموعه کامل اشعار نیما یوشیج،به کوشش سیروس طاهباز، تهران: نگاه. 67- هاشمیبک، سید احمد.(1342). جواهرالبلاغه، تهران: الهام. 68- هدایت، رضاقلی خان.(1357). مدارج البلاغه، شیراز: معرفت. 69- هدایت، صادق.(1353). «چند نکته درباره ویس و رامین»؛ پیام نوین، سال نهم و دهم، مرداد شهریور. 70- هدایت، صادق.(1354). ترانههای خیام، تهران: جاویدان. 71- همایی، جلاالدین.(1339). فنون بلاغت و صناعات ادبی، تهران: علمی. 72- یکانی، اسماعیل.(1346). سخن شناسی، تهران: بینا 73- یوسفی، غلامحسین. (1364). فرخیسیستانی بحثی در شرح احوال و روزگار شعر او، تهران: علمی. 74- یوسفی،غلامحسین.(1363). کاغذزر، تهران: یزدان. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 59,163 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,390 |