تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,652 |
تعداد مقالات | 13,423 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,846,572 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,142,126 |
بررسی و تحلیل «هفت بزم انوشیروان» در شاهنامه به عنوان نمودی از «مجلسگویی» در ایران پیش از اسلام | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهشهای ادب عرفانی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 5، دوره 5، شماره 3، آذر 1390، صفحه 79-98 اصل مقاله (237.96 K) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
فاطمه غلامی1؛ نجف جوکار* 2 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شیراز | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2دانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شیراز | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مجلسگویی یکی از گونههای سخنوری است که در کارنامه فرهنگی ایرانیان برگ و باری چشمگیر داشته است. با درنگی در منابع و متون کهن میتوان رگههایی از این کارکرد فرهنگی را در دورههای گوناگون بازجست. شاهنامه فردوسی؛ بویژه بخش تاریخی آن که بر منابع پیش از اسلام تکیه دارد، در لا به لای رویدادها و روایات عصر ساسانی که بیش و کم رنگ و بوی سیاسی دارد، دریچهای به فضاهای فکری و فرهنگی آن عصر میگشاید و از چگونگی اندیشههای جاری آن روزگار خبر میدهد. مسائلی چون هستیشناسی، پرسشهای کلامی، ارزش سخن و سخنوری، آداب و آیین سخن گفتن، شیوههای ملکداری، حقوق اجتماعی مردم، نقش پادشاه و دین و دولت، بخشی از آن موضوعات است. این مطالب در چارچوب و با سازوکاری مطرح شدهاست که با روش مجلسگویی در دوره اسلامی شباهت نزدیک دارد. یکی از برجستهترین نمونهها «هفت بزم نوشروانی» است. در این مجالس که با حضور پادشاه تشکیل میشد؛ بزرگمهر به طرح مسائلی حکمتآمیز پرداخته است که پرسش و پاسخ در آن پررنگتر از گونههای دیگر سخنوری است. این نوشتار در پی بررسی و تحلیل هفت بزم انوشیروان به عنوان نمونهای از مجلسگویی در ایران پیش از اسلام است که بر پایه روایت شاهنامه سامان مییابد. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مجلسگویی؛ شاهنامه؛ هفت بزم انوشیروان؛ بزرگمهر؛ پند و اندرز | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدمه در ادب پارسی، انجمنهایی که در آن سخنور، سخنانی را در پند، حکمت و موعظه برای پادشاه و یا بزرگی در حضور جمع بیان میکند، پیشینهای فراوان دارد. برخی این روش تعلیم و تبلیغ را که مجلسگویی، وعظ و خطابه نام یافته است، «مؤثرّترین رسانه عمومی دانستهاند و به دلیل نفوذ مؤثّر در میان مردم، گروههای مختلف فکری و مذهبی، در جهت تبلیغ و یا نهادینه کردن اصول و ارزشهای خویش از آن سود جستهاند»( ). بیشتر فرهنگها مجلس و مجلسگویی را برابر وعظ و خطابه نهادهاند و آن را کنایه از وعظگفتن، موعظهکردن در مسجد و جز آن دانستهاند(دهخدا، 1377: ذیل مجلسگفتن). در این نوشتار نیز این اصطلاحات ذیل یک مفهوم؛ یعنی سخن گفتن در حضور جمع به منظور تعلیم، تذکیر و مقاصدی از این دست، انگاشته شدهاست. شاید بتوان گفت مجلسگویی اصطلاح عامی است که بر انواع وعظ و خطابه و حتی جلسات درس و املاء حدیث اطلاق شده است. درنگی در تاریخ اجتماعی، سیاسی ایران نشان میدهد که مجلسگویی و شیوههای دیگر این رسانه تا چه میزان در «تحوّلات فکری، فرهنگی و یا انقلابهای ملّی و مردمی همچون قیام ابومسلم، فاطمیان، سربداران، رسمی شدن مذهب تشیّع در عصر صفوی، پیروزی انقلاب مشروطیت تا انقلاب اسلامی، نقش داشته است»(امین، 1380:30-38). در ایران باستان هنر سخنوری مورد استفاده مردم بوده و «مسلماً زرتشت، پیامبر ایرانی نیز برای ارائة دین خود از شیوة سخنوری بهره بردهاست و پیروان و روحانیان دین وی نیز میبایست برای تبلیغ دین مزد یسنا از این هنر بهره میبردند»(برنجیان، 1380: 28). افزون بر این، رسم شاهان ساسانی چنان بوده که «در هنگام تاجگذاری خطابه غرّا و مفصّلی ایراد میکردهاند. این خطابهها که معمولاً از قطعات عالی ادبی به شمار میرفته و به شکل هنرمندانه و بدیع تهیه میشده، مشتمل بر مضامین عالی اخلاقی و از گونه پند و اندرزها بودهاست»(محمدی، 276:1374). این خطابهها که به دورههای بعد راه یافته نمونهای از گونة ادبی مجلسگویی است که در شاهنامه فردوسی نیز نمونههایی دارد)مانند خطبه جمشید، هوشنگ، طهمورث، اردشیر بابکان و انوشیروان(. از قدیمیترین خطابههای تاجگذاری، خطبهای است، منسوب به منوچهر پادشاه باستانی ایران که مسکویه(مسکویه، 1369: 62-66)، طبری(طبری، 1375: 1/290-293 ) و بلعمی(بلعمی، 1386: 353-358) آن را آوردهاند. از دیگر خطابههای تاجگذاری، خطابه انوشیروان(تجارب الامم، 1373: 273-274) و پسرش هرمز(همان، 318) در آغاز پادشاهی است. دینوری در اخبار الطوال از خطابة هرمز پسر انوشیروان(دینوری، 1346:79-82) و خسروپرویز(همان، 91) در روز تاجگذاری یاد نموده است. مسعودی نیز در مروج الذّهب برخی از خطابههای شاهان ساسانی از جمله کیومرث(مسعودی، 1344: 1/216) و اردشیر(همان، 238) را آوردهاست. «در این خطابهها جنبة ادبی و فنی بیش از جنبههای دیگر مورد توجه واقع میشده و به همین جهت انشاء کنندگان این گونه آثار سعی کردهاند، عالیترین مضامین و معانی را در زیباترین عبارات بگنجانند و از سبک پر تصنّع و معمول آن دوره پیروی نمایند. در هر حال این گونه خطابهها قبل از هر چیز یک اثر ادبی و اخلاقی به شمار میرفته است» (محمدی، 1374: 276). یکی از منابع مطالعه دربارة مجلسگویی در ایران پیش از اسلام «پندنامهها» است. بسیاری از اندرزنامهها، بازنویسی یک یا چند «مجلس» و یا سخنان شفاهی بوده است. نکتة شایسته توجه، سبک نزدیک اندرزنامهها به مجالس است. برخی ویژگیهای سبکی مانند «آوردن مفاهیمی که پند و اندرز را القاء میکند، شرح احوال بزرگان، قصه و داستان برای راهنمایی و تفهیم اندرز، و توسّل جستن به نماد و تمثیل رمزگونه»(مزداپور، 1386: 15) هم در متون اندرزی و هم مجالس به چشم میخورد. در میان متون تاریخی شواهد فراوانی نشان دهندة علاقمندی ایرانیان به مضامین اخلاقی و حکمی است. آنان «موعظهها و پندهای عام المنفعه را هم مانند تاریخ حوادث بزرگ...علاوه بر کتب، بر صخرههای عظیم نیز مینگاشتند یا در بناهای بزرگ به یادگار میگذاشتهاند»(جاحظ، 1381: 201 به نقل از محمدی، 1374: 276). ابن فقیه همدانی در مختصرالبلدان از صخرهای در نزدیکی همدان در جایی به نام «تبنابر» سخن میگوید که در آن دو طاق مربع حفر شدهاست و در هر طاق سه لوحه طولی کنده شده و هر لوحه را بیست سطر کتیبه است. مضمون این حکمتها در ستایش راستی و راستگویی و مذمّت دروغ است(ابن فقیه همدانی، 1349: 72-73). «رسم نوشتن دانش و اندرز بر سنگ، جواهر و فلز را یافت شدن سخنان حکیمانه بر مهرهای ساسانیان تأیید میکند»(تفضّلی، 1376: 212-213). مسعودی از خوان بزرگی متعلّق به انوشروان گفتگو میکند که گرداگرد آن با جواهر گوناگون سخنانی حکمت آمیز در آداب غذا خوردن نوشته بودند. هم چنین از چهار انگشتر شاه نام میبرد که نقش آنها کلمات عدالت، آبادی، تأمّل و امید بودهاست(مسعودی، 1344: 1/262). وجود متونی مستقل با نام «اندرز نامهها» نیز دلبستگی عمیق ایرانیان به پند و حکمت و اهمیت این گونة تربیتی را در زندگی آنان نمایان میکند. بیشتر این آثار منسوب به بزرگانی از قبیل اردشیر، انوشیروان و بزرگمهر است. این که نام پادشاهان را در این گونه متون بسیار میبینیم، نشان دهندة این واقعیت است که «پادشاهان و بزرگان ساسانی جدا از مناصب سیاسی، خود را صاحب مقام موبدی نیز می دانستند. این نوع ادب در دستگاه موبدان رواج بسیار داشته و برخی از بزرگان زردشتی مانند «آذرباد مارسپندان» و پسرش «زرتشت» و نوهاش «آذر باد زردشت»، «بخت آفرید» و «آذرفرنبغ فرخ زاد» به نوشتن اندرز معروف هستند. نکتة مهم دیگر این که در میان صاحب منصبان بزرگ عهد ساسانی بعضی رتبه «اندرزبد» داشتهاند و در این منصب هم درجاتی بوده است»(رشید یاسمی، 1313: 721-722)1.
پیشینة تحقیق در زمینة مجلس گویی و سیر تحوّل آن به عنوان یک «نوع ادبی» که بسیاری از متون برجسته در ادبیات پارسی با الگوگیری از آن آفریده شدهاست؛2 جز چند مورد معدود تا کنون پژوهش جدی انجام نگرفته است. مقالة «مجلس گویی و شیوههای آن در مجالس سبعة مولوی»(غلامرضایی،1387: 257-287) از این دست است. در این مقاله شیوه و ویژگیهای مجالس سبعة مولوی از نظر نثر و شیوة ترکیب مطالب بررسی شدهاست.3 در خلال کتابهای تاریخی،4 اجتماعی5 و برخی از متون صوفیه نیز درباره شرایط و آداب طبقة وعّاظ و مجلسگویان و نقد این روش، مطالبی پراکنده آمده است. هم چنین دستهای از متون اخلاقی، عرفانی، سرگذشتنامهها، شرح حالها و مقامات و مقالات عرفا نمونههای اصلی مجلسگویی را به دست میدهند؛6 امّا تحلیل هفت بزم انوشیروان بهعنوان نمونهای از مجلسگویی در ایران پیش از اسلام در هیچ یک از منابع یادشده، دیده نمیشود. افزون براین، درنگی بر پژوهشهای مربوط به شاهنامه، مغفول ماندن بخش تاریخی آن را در قیاس با دیگر بخشها بخوبی نشان میدهد. در این بخش به سبب کمرنگ بودن عناصر پهلوانی، فرصتی مناسب برای طرح مسائل فرهنگی و مضامین حکمی و اخلاقی(مانند بزم ها) فراهم آمده است.
گزارشی از بزمها بزرگمهر یکی از دانشورانی است که به حکمت و ادب معروف بوده و به همین سبب آثار متعددی در این زمینه به او نسبت داده شده و چه بسا که مضامین اندیشة وی از طریق ادبیات ساسانی به ادبیات اسلامی نیز راه یافته باشد. «این گونه قطعات را در کتب زیر میتوان یافت. اخبار الطوال و عیون الاخبار ابن قتیبه دینوری، البیان و التبیین جاحظ، المحاسن و الاضداد منسوب به او، العقد الفرید ابن عبدربه، غرر اخبار ملوک الفرس ثعالبی و «الفهرست ابن ندیم»(محمدی،1379: 4/310). همچنین آثار مختلفی درباره پند و حکمت به بزرگمهر نسبت داده شده است که پرداختن به آنها از حوصلة این بحث خارج است( همان، 309-312). فردوسی در شاهنامه از بزرگمهر دو مجموعة کتبی و شفاهی آورده است که یکی از آنها سخنان بزرگمهر در هفت بزم انوشروان خطاب به او و دیگر سخنانی است که با عنوان «پند دادن بزرگمهر نوشین روان را» نقل شدهاست. این بخش، روایتی از همان دفتر پهلوی است که اکنون در دست است (آبادانی، 1350).7 غیر از شاهنامه دیگر منابع نیز به پندهای شفاهی بزرگمهر در مجالس انوشیروان اشاره کردهاند. در محتوا و تعداد این مجالس در روایت منابع گوناگون تفاوتهایی وجود دارد؛ اما به نظر میرسد، روایت تجارب الامم که ترجمه نهایة الارب فی اخبار ملوک الفرس و العرب است و مؤلّفی مبهم دارد، دربارة این مجالس، بیش از سایرین به شاهنامه نزدیک باشد( تجارب الامم، 1373: 301-315). مسعودی نیز در مروج الذهب مجموعهای از دوازده اندرز بزرگمهر در دربار انوشیروان را آورده است(مسعودی، 1378: 1/262-263). خردنامه اثری از قرن ششم نیز دربردارندة بخشی با عنوان «گفتار اندر سؤالهای انوشیروان عادل از بزرگمهر حکیم» است. این بخش به شکل پرسش و پاسخ میان شاه و بزرگمهر است و تنها در یک مجلس بیان شدهاست(خردنامه، 1367: 47-53). فردوسی داستان بوذرجمهر و انوشیروان را از آنجا آغاز میکند که شبی انوشروان خوابی میبیند و صبحگاه چون همه از تعبیر و تفسیر خواب ناتوان میمانند، شاه دستور میدهد، در سرزمینهای مختلف جستجو کنند و کسی را بیابند تا گره از تعبیر آن خواب بگشاید. «آزاد سرو» یکی از فرستادگان شاه است. او در مرو گروهی کودک میبیند که موبدی، آنان را تعلیم میدهد. یکی از این کودکان بوذرجمهر است که چون استاد را از تعبیر خواب ناتوان میبیند، اعلام میکند که تعبیر این خواب را من میدانم و تنها در مقابل تخت و گاه ملک بیان میکنم. فرستاده میپذیرد و در نهایت بزرگمهر به شایستگی تعبیر را از عهده برمیآید و در میان موبدان و بخردان درگاه، صاحب برترین رتبه میگردد. آغاز این داستان؛ یعنی ماجرای تعبیر خواب و رسیدن به برترین مراتب در بارگاه شاه، یادآور قصه حضرت یوسف (ع) در قرآن کریم است. روایت فردوسی از بزمهای هفتگانة انوشروان در حدود پانصد بیت شکل گرفته و بازه زمانی میان هر مجلس هفت روز و یا مدّتی است که بر مبنای عدد هفت بیان میشود.
مجلس اوّل در بارگاه انوشیروان رسم چنین بود که هرگاه شاه از کارها و امور مملکت فراغتی مییافت، موبدان و حکما را فرامیخواند و از هر یک درخواست میکرد تا حکمتی نو و دانشی تازه بازنمایند. بدین منظور هفتاد تن از موبدان سخندان به عنوان مشاور در دربار حاضر بودند. در میان مردان و بزرگان، بزرگمهر بیش از دیگران با بیان حکمتهای نغز و لطیف میدرخشد. سخن را با دعا برای شاه آغاز می کند:
درآمد کلام در اهمیت سخن، ویژگی و ارزشهای آن، کمگویی و گزیدهگویی است و اینکه فرد پرسخن پریشانخاطر، معنای کلامش دیریاب و دشوار است:
این گفتار تقریباً با بیان سی حکمت با مضامینی چون غم کم و بیش نخوردن، ارزش خردمند، فضیلت خاموشی برای نادان، نداشتن آز، مدارا، برتری دشمن دانا بر دوست نادان، فروتنی در برابر آموزگار، میانهروی و اعتدال، همراهی دانش و فروتنی و توجه به پروردگار در همه امور پایان میپذیرد. در این قسمت همه حکمتها پیاپی و بدون طرح پرسش اولیه بیان میگردد که به شیوة منبر و خطابه بسیار نزدیک است. پایان این سخنان با پیروزی و برتری بزرگمهر بر دیگر مشاوران همراه است. هنگامی که مجلس از شکل رسمی خود خارج میشود، موبدان و بزرگان گرد بزرگمهر حلقه میزنند و دربارة مطالبی که بیان داشته، بیشتر جویا میشوند. (این روش، اکنون نیز در پایان مجامع علمی و یا نشستهایی از این دست از سوی مخاطبان معمول است که پرسشهای خود دربارة موضوعات طرح شده را در انتها و در یک جمع خصوصیتر مطرح میکنند). بزرگمهر دربارة فرمانبرداری از پادشاه، شاد بودن به شادی او، پراکندن نیکیها و نهانداشتن رازهای شاه، گستاخ نشدن در برابر لطف و بزرگداشت وی و در نهایت اینکه هر بد و نیک از جانب اوست، برای ایشان سخن میگوید.
مجلس دوّم پس از هفتروز، بار دیگر همگی گرد میآیند و داناترین آنان در حضور انوشیروان پرسش آغاز میکند. ساخت این مجلس بر پایه پرسش و پاسخ میان بزرگان و بزرگمهر است. نخستین پرسش بنیادین از جانب فرزانهترین آنها در باب قضا و قدر است. به ترتیب هر یک از آن جمع دربارة یکی از مفاهیم حکمی و اخلاقی از او سؤال میکند. مضامین پرسش و پاسخها را میتوان در این عناوین جمع نمود: دانش، صفات نیک، ویژگیهای خردمند، نحوة بهتر زیستن، ویژگی خویشتنداران، بخشش، نکو نامی، رابطة کوشش و تقدیر(یا جبر و اختیار)، سپاس و ستایش، خوی نیکو، اخلاق خردمند، عیب پادشاه، عیوب آزادگان، جایگاه فرزند در نزد پدر، جایگاه مال و ثروت، ویژگی بهترین پادشاه و تعریف توانگری و درویشی. در نهایت این گفتار با بیست و دو پرسش و پاسخ پایان میپذیرد.
مجلس سوّم چون یک هفته میگذرد، انوشیروان دیگر بار بزرگان را حاضر میکند و چون گفتار هیچ یک را نمیپسندد از بزرگمهر میخواهد که زبان بگشاید و از هر دانشی سخنی بگوید. ساخت این مجلس به آزمون سخنوری شبیه است. طرز بیان بزرگمهر در ابتدای این بخش با مجلس قبل متفاوت است؛ چرا که بدون طرح پرسش به صورت پیاپی به بیان گزارههای حکیمانه میپردازد و سپس موبدان پرسش را آغاز میکنند. آغاز سخنان وی در آفرین و ستایش پادشاست و آرزوی پیروزی برای شهریار:
سپس جملات کوتاهی را با مضامین گوناگون اخلاقی بیان میدارد. مضامینی نظیر دانش و خرد و هنر، پرهیز از مردمآزاری، لزوم همراهی هنر و گهر برای انسان که در این قسمت با آوردن یک تمثیل مطلب را روشنتر میکند. درست شبیه آن چه در منابر و خطب بسیار میبینیم.
تمثیل از جمله شگردهای رایج در مجلسگویی است که برای نزدیک ساختن موضوع به ذهن مخاطب و اقناع شنونده، بهکار میرود. همراهی توانگری و بخشش، اثبات کردار با درستی گفتار، قناعت، نکوهش آز وسرانجام، توصیهای اخلاقی و در خور توجه که نظام اخلاقی آن دوره را بر ما آشکار میسازد:
در برابر آنکه میدانی پاداشی بسزا به نیکوکاری تو نمیدهد، نیکی مکن! حکمتهای بعد در بردباری، سعة صدر، دور اندیشی و خرد، اهمیت تلاش و کوشش در رسیدن به آرزو، پنج خصلت مرد دانا و هفت صفت نادان و خاموشی، همنشینی با خردمند، روشنیبخش بودن دانش، پرهیز از دروغ و همراهی دل و زبان، نبریدن سخن دیگران، پرهیز از سخنان بیهوده و یا بیکارگویی، بینیاز ندانستن خود در دانش و توصیه به انوشیروان دربارهی آموختن است. در اینجا موبد شش پرسش مطرح میکند. بزرگمهر ضمن پاسخ به پرسشها، برترین فضایل را برمیشمارد که عبارتند از خرد، دانش و هنر جنگاوری. زبانی که به نرمی بگردد، هرگز درشتی نشنود و آنچه موجب رنجش گوش است در حقیقت سخنی است که از دهان خارج میشود:
و ویژگیهای دیگری مانند دوری از بدی، کمآزاری، غم نخوردن بر روزی که نیامده و دوری از تنبلی. دعای پایانی او برای دوام دولت و پادشاهی انوشیروان است و سپس ستایش و ثنای بزرگان و موبدان برای بزرگمهر و انوشیروان.
مجلس چهارم پس از دو هفته، شاه دوباره فرصت و فراغتی مییابد تا موبدان، بزرگان و بخردان را گرد آورد. محتوای این مجلس درباره پادشاه و ویژگیهای رفتاری و اخلاقی اوست. این بار پرسشگر خود شاه است، دربارة اصل و نژاد، تندی و آرامش، فرهنگ، عدالت، آیین پادشاهی و آغاز و انجام سعادتمندان عالم. بزرگمهر نیز با آفرین بر پادشاه کلام خویش را آغاز میکند؛ اما در اینجا زیرکانه به شاه پند میدهد و برتری او را مشروط میداند به پرهیزکاری:
دیگر آنکه هنگام صدور فرمان از پروردگار بترسد. آنگاه که خشمگین شود، خرد بر هوای نفسش حاکم گردد، معیار شناختش یزدان، زبانش راستگو و در دلش شرم خداوند باشد. آن کس که مشاور پادشاه در کارهاست هر کس را با توجه به جایگاهی که دارد، بنگرد. آنچه مایة نکوهش پادشاه باشد، برای مقام پادشاهی نیز عیب به شمار میرود. آموختن دانش موجب روشنی و نشاط دل است. باید که گنج و خزانه شاهی بر فرزندش گشاده باشد؛ زیرا اگر فرزند رنجه گردد، ممکن است آسیبی به پادشاه رسد! آنگاه که پادشاهی صاحب فرّ و هوش باشد، سخن وزیر و یا اطرافیان بدگویی که از عدالت و داد او خشنود نیستند، در وی اثر نمیکند:
در پایان بزرگمهر سخنان خود را با دعا برای دوام پادشاهی انوشیروان در میان حیرت بزرگان، پایان میدهد:
انوشیروان با دیدگان پر آب در حالی که این سخنان او را متأثّر ساخته، بر پایگاه بزرگمهر میافزاید:
مجلس پنجم پس از یک هفته، چون آفتاب روز هشتم سر بر میزند، انوشیروان با بزرگ موبدان؛ اردشیر، شاپور، یزدگرد دبیر و ستاره شناسان، جلسهای دیگر فراهم میآورد. این بار شاه پرسشی را طرح میکند و به ترتیب موبد موبدان اردشیر، یزدگرد دبیر و بزرگمهر پاسخ میدهند. شاه از آنان میخواهد تا دانشی را که موجب قوت دین یزدان و کمال تخت شاهی است، بیان کنند. اردشیر عدل و داد، دوری از دروغ، دانش و خرد، بخشایش کهتران بیگناه و مهرورزی بر زیردستان را موجب درفشان شدن فر شاهی برمیشمارد. پس از آن، یزدگرد دبیر، شاه را "دانش پذیر" خطاب میکند(صفتی که او شاه را بدان منسوب میکند با توصیههای نسبةً تندی که در پی میآورد در خور توجه است؛ گویا میخواهد چنین نتیجه بگیرد که دانشپذیری تو مشروط است به دوری از این صفات و خصلتها) و سپس از این صفات پرهیز میدهد: خونریزی، خشم، سبکسری و ستیزهجویی، آز، ترس، تنگنظری و بخل، کژی و انحراف و تنبلی. چون نوبت به بزرگمهر میرسد، ده آسیب اخلاقی را برای ده گروه جامعه برمیشمارد و با دعایی برای انوشیروان مجلس را به پایان میبرد:
مجلس ششم پس از هفت روز، موبد وزیر، یزدگرد دبیر، موبدان بزرگ و بزرگمهر جوان در حضور انوشیروان گرد میآیند. شاه خطاب به بزرگمهر سخنانی میطلبد که از آن، جان فایده برد و مرد بیمقدار ارجمند گردد. این مجلس به صورت پرسش و پاسخ است. ابتدا موبد وزیر از آنچه زیادی آن موجب رنج و کمی آن موجب فزونی روح و تن(=خوراک) و آنچه که حتی اندکش هم سودبخش است(=کردار نیک)، میپرسد. سپس یزدگرد دبیر از سه عیب پنهان میپرسد: آزار دیگران، عدم بردباری و پرگویی. پرسش موبد بزرگ دربارة چگونگی برآورده شدن آرزوهاست. بزرگمهر در ضمن پاسخ، اندرزهای بسیاری با مضامین گوناگون میآورد. در کنار اندرزهایی که تکرار شدهاند، به موضوعات تازهای نیز اشاره شدهاست: توجه به یزدان در همه امور حتی خوراک و پوشاک، انتخاب شغل مناسب، دوستی و هوشیاری در برابر دشمن(در این قسمت توصیههایی در چگونگی رویارویی با دشمن و شگردهای جنگ مطرح میشود)، آداب غذا خوردن و میگساری و در پایان گفتاری کوتاه و در عین حال ارزشمند در بارة شغل دبیری، اهمیت، برتری و آداب آن:
در این ابیات بزرگمهر سفارش میکند که فرزند را دبیری بیاموز؛ زیرا ارجمندترین پیشههاست و هر که بخوبی از عهده آن برآید دارای برترین پایه در نزد پادشاه میگردد. از جمله ویژگیهای منشی شایسته، انتخاب لفظ کوتاه و در عین حال پرمعنی، خط نیکو، بردباری، آموختن سخن نیکو، هشیاری و آمادگی برای خدمت، خاموشی بجا، راستگویی، دانش، وفاداری و گشادهرویی است. «این قطعه را میتوان همچون رسالة کوچک گرانبهایی در این باب به حساب آورد که پس از آن، فصل مشهور چهار مقاله[نظامی عروضی] در این موضوع، به بسط این مبحث پرداخته است»(دو فوشه کور، 1377: 72).
مجلس هفتم پس از هفت روز، شاه با بزرگانی کارآزموده چون ساوه، یزگرد و بهمن در بارگاه حاضر میشود تا برای هفتمین بار بزرگمهر مجموعهای دیگر از پند و حکمتهای خود را در حضور دانایان بیان کند. این بخش به طور کامل دربارة آداب خدمت و پرستش شاه است که با پرسش وی و پاسخ بزرگمهر شکل میگیرد. این قسمت شامل موضوعات زیر است: فرمانبری شاه، وجود شاه آرام بخش گیتی است، نتیجة محبت به شاه بینیازی است، سرپیچی موجب تیرهبختی است، هنگام تقرّب به او حد خویش نگاهدار و در هنگام دوری از رفتار ناپسند بپرهیز، از خدمت او خسته مشو و از بیتوجهی و بیمهریش خشم مگیر، در ازای شکوهی که به خاطر خدمت کسب نمودهای سزاوار است، به پادشاه خراج دهی، بدگویی نکردن از خویشان شاه در نزد او، هنگامی که از تو چیزی بپرسد، هر آنچه میدانی مگو و پرهیز از دروغ و غرور و سرکشی. سپس با آوردن چند تمثیل زیبا جایگاه خدمتگزار و پادشاه و اسباب سودمند برای خدمت را بیان میکند. مجموعة تصاویری مانند(دریا، کشتی بان، کشتی، لنگر، بادبان)، (آتش، روشنی، سوزندگی، شیر و شهد و زهر) و یا (دریا،ریگ، در و صدف) سازندة این تماثیل هستند:
فردوسی در انتهای این داستان مخاطب خویش را به آموختن در هر لحظه و نیاسودن از این کار فرا میخواند؛ گویی تمام مقصود وی از طرح این داستان نشان دادن مرتبه و ارزش خرد و دانش بوده است.
نقد و تحلیل مجالس ساختار این هفت مجلس به لحاظ ترتیب اجزا چنین است: آغاز مجلس اول با آفرین و دعا برای شاه است و سپس بزرگمهر با اجازه از شاه سخن خود را شروع میکند. پایان این مجلس اگرچه به شکل دعا و یا مناجات نیست؛ اما سخن را با دعوت به خداجویی ختم میکند. سپس آفرین دیگر حاضران بر بزرگمهر و پرسش و پاسخی که بین آنان شکل میگیرد، یکی از رسوم رایج در منابر همه دورهها تا زمان حاضر را به یاد میآورد. مجلس دوم بدون مقدمه، با پرسش بزرگان آغاز میشود و با بیست و دو پاسخ پیاپی، بی هیچ حاشیه دیگری به پایان میرسد. انتهای آن نیز ستایش و تحسین بزرگان است نسبت به بزرگمهر. در سومین مجلس، بزرگمهر سخن خود را زمانی میآغازد که دیگر بزرگان گفتنیهای خود را گفتهاند؛ اما مورد پسند شاه نیفتاده است. در این جا نیز ابتدا ستایش و درود بر پادشاه است و بی هیچ درنگی حکمتها گفته میشود. سپس دعایی کوتاه برای پیروزی شاه و شروع شش پرسش موبد و در پایان دعا برای دوام دولت شاه و تحسین بزرگان بر بزرگمهر و شخص انوشیروان است. بخش نخست مجلس چهارم طرح پرسشی است از سوی انوشیروان و پاسخ دیگران که فردوسی از بیان آنها خودداری کردهاست و سرانجام جواب نهایی و مقبول از سوی بزرگمهر. در این قسمت نیز درآمد کلام ستایش و ثنای شاه است و بیهمتا خواندن وی در میان دیگر شاهان. نکتة جالب توجه پند بیدرنگی است که در پی میآید و سلطان را به تقوا و پرهیزکاری فرا میخواند و در ادامه توصیههای دیگری که همه مربوط است به آداب پادشاهی و مملکتداری. دعای جاودانگی شاه جزء پایانی این مجلس است. واکنش بزرگان نسبت به بزرگمهر شگفتی و ستایش است و واکنش شاه گریستن از شدّت تأثر. این صحنه، نفوذ کلام و تاثیر عمیق مجالس واعظان را به یاد میآورد که غالباً با گریه مخاطبان همراه است. در حقیقت یکی از ملاکهای سنجش کیفیت مجالس اهل وعظ در دورههای بعد همین ویژگی خطیب؛ یعنی توانایی گریاندن و تهییج شنوندگان است.8 مجلس پنجم نیز با پرسش شاه و پاسخ اردشیر و یزدگرد آغاز میشود و جزء بعد سخنان بزرگمهر است. باز هم دعای تأبید و برتری برای شاه پایانبخش این مجلس است. شروع نشست ششم بدون دعا و مقدمه با پرسش شاه، موبد وزیر، یزدگرد، موبد موبدان و پاسخ بزرگمهر است. این مجلس دعای پایانی ندارد و انتهای آن فرمان شاه است، برای افزودن بر پایه و جایگاه بزرگمهر. هفتمین مجلس نیز در پی درخواست شاه برای تبیین آداب خدمتگزاری آغاز میشود و با پاسخ نسبةً بلند بزرگمهر شکل میگیرد. این مجلس نیز با دعای جاودانگی برای انوشیروان و وصف بخشش بیاندازة وی نسبت به بزرگمهر خاتمه مییابد. اگر این هفت مجلس را به لحاظ شکل بیان دستهبندی کنیم، این تنوّع نمایان خواهد شد: «1. تک گفتار بزرگمهر 2. پرسش نامه با بیست و دو پاسخ بزرگمهر 3. تک گفتار و سپس پاسخ شش پرسش 4. تک گفتار 5. سه تک گفتار از اردشیر، یزدگرد و بزرگمهر 6. پرسش نامه و سه پاسخ 7. تک گفتار بزرگمهر»(دو فوشه کور، 1377: 73). تنها دو مجلس به شیوة پرسش و پاسخ است و پنج تای دیگر به شکل تکگفتار یا همان سخن گفتن یک شخص در مقام متکلّم وحده است. در بیشتر این مجالس گویندة اصلی بزرگمهر است و با وجود طرح پرسش از سوی شاه یا موبدان، از سهم بزرگمهر در سخنوری چندان کاسته نمی شود. در مقایسه با مجالس دورة اسلامی، آغاز و انجام بزمها الزاماً یکسان نیست؛ یعنی همگی با دعا شروع نمیشود و با دعا پایان نمیپذیرد. یکی از ویژگیهای این مجالس به لحاظ نوع مخاطب است. غالباً مجالس و شیوة مجلسگویی را روشی تربیتی برای عموم مردم دانستهاند؛ در حالی که در این جا با مخاطبانی ویژه؛ یعنی بالاترین قشر جامعه از نظر فکری و فرهنگی روبه رو هستیم، حتی در نگاهی دقیقتر روی سخن را با شخص شاه و وابستگان درجه اول او میبینیم. این حکمتها از زبان بزرگان، وزرا و روحانیون دینی نقل میشود و مخاطب آنها فرد خاصی مانند پادشاه، شاهزادگان و یا اطرافیان شاه هستند. پس در چنین شرایطی، وعظ و خطابه ویژگیهای خاص خود را میطلبد. باید در عین کارگر بودن با پوششی عرضه شود که خوشایند طبع حساس و زودرنج شاه و اطرافیان باشد. در واقع رعایت مقتضای حال در کلام و شناخت درست موقعیت روحی و روانی مخاطب بیش از پیش اهمیت مییابد. این بزمها برخلاف مجالس دورههای بعد و بویژه منابر که بیشتر مخاطب آن عوام بودهاند، برای مقامات ارشد دینی و دولتی تشکیل میشده است. بنابراین شیوه پرسش و پاسخ همسو با سطح اندیشة مخاطبان است. شاید به سبب همین ویژگی است که میزان استفاده از تمثیل و یا حکایات در سنجش با متونی از این دست، کم رنگتر به نظر میآید. هنگامی که با شنوندة عام روبهرو هستیم، استفاده از این شگرد برای نزدیک کردن مطلب به ذهن او طبیعی است؛ امّا در برابر مخاطب خاص گویندة سخنسنج به گونهای دیگر عمل میکند. در مجموع این هفت مجلس، نزدیک به سی تمثیل آورده شده که از آن میان کمتر از ده تمثیل را میتوان برجسته و نمودار دانست. صحنهها زنده و به شکل نمایشی وصف شدهاند و استفاده از شیوة گفتگو این ویژگی را برجستهتر نمودهاست. نکتة دیگر اینکه در هیچ یک از مجالس با آنکه بزرگان فراوانی حضور دارند، به سخنان بزرگمهر ایراد و یا تشکیکی وارد نمیشود و همه در پایان او را تأیید و تحسین میکنند. میتوان گفت مخاطب تنها در طرح پرسش حضوری چشمگیر دارد و نه در نقد و به چالش کشیدن مباحث گوینده. در ضمن به دلیل ذکر موضوعات مورد نیاز حکومت که طبعاً متنوّع و پراکنده است، دستهبندی آن در عناوین مشخص نامیسور مینماید. جز در بزم ششم و هفتم که دربارة دبیری و آداب خدمتگزاری پادشاه است و مجالس تقریباً با محوریت یک موضوع شکل گرفته است. به دیگر سخن، نداشتن محور کاملاً مشخص یکی از اقتضائات بحث است که از چند سو قابل تأمّل و توجیه است. یکی آن که گوینده به عنوان عقل منفصل و نظریهپرداز(تئوریسین) حکومت و حکیم یگانه عصر، برای نشان دادن توانمندیهای خود در بحث، از موضوعات متنوع سخن میگوید و میخواهد پاسخگوی همه نیازها و پرسشها باشد، دیگر آن که با توجه به تأثیر الگوی پندنامهها بر شیوة این بزمها سخنگفتن از مضامین و موضوعات پراکنده طبیعی مینماید. بسامد موضوعات مطرح شده در تمامی بزمها در نمودار زیر نشان داده شده است:
همانگونه که دیده میشود، بیشترین فراوانی مربوط به مفاهیم خرد و دانش و پس از آن سخن است. این پیوستگی به گونة معناداری دیده میشود. در حقیقت در نظام اندیشگانی این مجالس، نتیجه و میوة خرد، چیزی جز سخن نیست و جایگاه ظهور اندیشه و دانش هر کس کلام اوست. شاید بتوان اهمیت خرد و سخن در اشعار ناصرخسرو را نتیجة آشنایی با روش سخنوری دانشورانی چون بزرگمهر و آموزههای پیش از اسلام دانست. پس از این دو، تأکید بر دو ویژگی دیگر اخلاقی؛ یعنی دروغ و راستی و سپس دعوت به یاد پروردگار و ستایش اوست. در این متن و بسیاری از متون اخلاقی بازماندة پیش از اسلام، دروغ مظهر و سرچشمة همة بدیها و ساز و برگ شیطان و راستی منشأ نور و روشنی ایزدی است(ابن فقیه همدانی، 1349: ص72-73). باوجود آنکه رنگ و بوی تعالیم زرتشت در مضامین مطرح شده مشهود است، بسیاری از مضامین ذکر شده با آیات و روایات اسلامی اشتراک دارد که پژوهش و مقایسة آنها مجال دیگری میطلبد؛ اما دربارة این مشابهت نباید تأثیر بافت و الگوی ذهنی فردوسی در بازسازی و بازروایی این مجالس را از یاد برد. فردوسی در مقام یک فرد مسلمان و پرورش یافته در محیطی اسلامی، بدون شک آگاهانه یا ناخودآگاه متأثّر از آموزههای دینی خویش است. نتیجه گیری مجلسگویی، گونهای از سخنوری است که سخنور در برابر جمعی، با بیان هنجارهای اخلاقی و نشان دادن ناهنجاریها در جهت اصلاح اندیشه و رفتار جامعه گام برمیدارد. فردوسی در گزارش خود از دورة پادشاهی انوشیروان، بزمهای هفتگانهای را به تصویر میکشد که بزرگمهر به عنوان وزیر کارآمد و نکتهسنج انوشیروان، موشکافانه به طرح مسائل گوناگون میپردازد. نگاهی به این هفت بزم، شباهت بسیار نزدیک میان این مجالس با مجلسگویی دورة اسلامی را نشان میدهد. همچنین میتوان دریافت که کدام دسته از پرسشها در آن عصر بیشتر ذهن و ضمیر دانشوران ما را به خود مشغول داشته و یا ارزشهای پذیرفته شدة عصر ساسانی کدام بوده است. با توجه به اینکه نظام ساسانی حکومتی موبد شاهی بوده بنابراین رویکرد دینی در طرح پرسش و پاسخها و جانبداریهای دینی انوشیروان و بزرگمهر در آن چشمگیر است. شاید بتوان محتوای بزمها را درس گفتارهایی پنداشت که با توجه به آمیختگی دین و دولت در عهد ساسانی در صدد بازآفرینی زبدة آموزههای دینی و اعلام موضع رسمی حکومت در حوزههای گوناگون معرفت دینی برای موبدان، بوده باشد. تأکید بر دو واژة «خرد» و «سخن» به گونهای که گویی دو مفهوم توامان هستند؛ علاوه بر بیان اهمیت آنها، ترجیح منطق گفتار بر نوشتار و جایگاه ادب و تعلیم شفاهی را در روزگار ساسانی و نیز نزد برخی نحلههای فکری و مذهبی دورة اسلامی مانند اسماعیلیان آشکار میکند. افزون بر این، شیوة طرح مطالب و حکمتها و پیشبرد آنها؛ استفاده از مفاهیم پند و اندرز، بیان خطابی، آوردن دعا در آغاز و یا پایان مجلس و ذکر تمثیل و تشبیه برای القای بهتر موضوع، اجزاء مجالس دورهی اسلامی را پیش چشم میدارد.
پینوشتها 1. یاسمی در همین مقاله مینویسد: «در کتب پهلوی نام دو رتبه ذکر شده است؛ یکی «مگو اندرز پت و دیگر در اندرزپت. در کتاب یسنای اول، پنج مقام از مقامهای روحانیون تصریح شده است: 1. داتوبر دادور (قاضی) 2. مگوپت (موبد) 3. رد (دستور) 4. مگو اندرزپت (مشاور یا معلم اصول زرتشتی) 5- مگوپتان مگوپت یا موبدان موبد( بلندترین مقامات دینی). سمت و شغل حقیقی مگو اندرز پت معلوم نیست؛ ولی مسلم است که بعد از موبد موبدان درجه اعلی را داشته است. در کارنامه نام «در اندرز پت واسپوهران» مذکور است(یعنی مربی شاهزادگان دربار یا معلم کل نجبا). مقام «در اندرز بد» بین رئیس موبدان و رئیس کل قوای جنگی بوده است. این مقام هم به طوری که در ادبیات ارمنی مشهور است، درجاتی داشته است. یکی از سرداران ایرانی سگستان اندرزبد نام داشته است. ظاهراً شغل اصلی وی در عهد ساسانیان حفظ مراسم اخلاقی در جامعه بودهاست. همانند محتسب در ایران بعد از اسلام و یا سانسور در رم» (رشید یاسمی،1313: 722). 2. از جمله میتوان به مثنوی، اسرارالتوحید، مقالات شمس و مرصاد العباد اشارهکرد که سه مورد اول، شکل مکتوب مجالسی شفاهی هستند. 3. خطابی بودن نثر، بهکاربردن شیوةگفتگو، ترجمة آیات و روایات، آوردن دعا و مناجات در جایهایی از سخن، استفاده از داستان، حکایت و تمثیل در توضیح و تبیین مطلب، استناد به شعر، توصیف صحنهها و حالات به شیوة داستاننویسان و استفاده از سجع، ویژگیهایی است که در این مقاله به آنها اشاره شده است. 4. کتاب «تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری» در بخش دانشمندان دربارة جایگاه اجتماعی، وضعیت معیشتی و آداب مجلسگویان و اختلافهای فرقهای و مذهبی ایشان مطالب قابل توجهی میآورد. 5. «تاریخ اجتماعی ایران» نیز در بخش وعّاظ و خطبا در جهان اسلامی به نقش وعّاظ در جریانها و حکومتهای سیاسی، اهلیت و شایستگی واعظان، تأثیر بیان آنها در فتنهها و تحریکات مردمی، مجالس وعظ در شیراز و اجتماع عظیم زنان در آنجا و نقش چند تن از وعاظ در اتفاقات سیاسی عصر قاجار پرداخته است. 6. از جمله میتوان به این آثار اشاره کرد: اسرارالتوحید فی مقامات شیخ ابیسعید ابوالخیر، حالات و سخنان ابوسعید ابوالخیر، مقامات احمدجام ژندهپیل، معارف سلطانولد، معارف بهاءولد، معارف برهانالدین محقّق ترمذی، مقالات شمس، مقامات سیفالدین باخرزی و مقامات جامی. 7. این اثر با عنوان «یادگار بزرگمهر حکیم» در نشریة دانشکده ادبیات تبریز، شمارة زمستان سال یازدهم، نیز چاپ شده است. 8. میتوان گفت گریه و گریاندن یکی از اجزاء همه منابر وعظ و تذکیر بوده است که میزان نفوذ کلام گوینده را بر مخاطب نشان میداده است. ابنجبیر در سفرنامة خود در توصیف منابری که در مکه و مدینه دیده، شور و التهاب مردم را هنگامی که سخت تحت تاثیر خطیب قرار گرفتهاند، بخوبی به تصویر کشیده است(ابن جبیر،1370: 83 ). عنصرالمعالی نیز در باب سی و یکم قابوس نامه، در توصیههایی دربارة تذکیر چنین میگوید: «مریدان نعرهزن دار! چنان که در مجلس تو باشند تا به هر نکته که تو بگویی وی نعره زند و مجلس گرم همی دارد و چون مردم بگریند تو نیز وقت وقت همیگری»( عنصرالمعالی، 1345: 160- 161 ). | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
منابع 1. آبادانی، فرهاد. (1350). اندرزنامة بزرگمهر حکیم، اصفهان: انتشارات دانشگاه اصفهان. 2. ابن جبیر، محمد بن احمد. (1370). سفرنامة ابنجبیر، مترجم پرویز اتابکی. مشهد: آستان قدس. 3. ابن فقیه همدانی، ابوبکر احمد بن محمد بن اسحاق. (1349). مختصر البلدان بخش مربوط به ایران، ترجمه ح- مسعود، بیجا: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران. 4. امین، سیدحسن. (1383). «تحوّل وعظ و خطابه در عصر قاجار»، فرهنگ، شماره شصت و چهارم، ص30-37. 5. برنجیان، شاپوررضا. (1380). «تاریخچة هنر سخنوری و خطابه در ایران باستان»، فروهر، شمارة پی در پی 387، ص28-31. 6. طبری، محمد بن جریر. (1386). تاریخ بلعمی، ترجمة ابوعلی بلعمی، تصحیح ملکالشعرای بهار و محمّد پروین گنابادی، تهران: هرمس. 7. تجارب الامم فی اخبار ملوک العرب و العجم. (1373). ترجمه کتاب نهایة الارب فی اخبار الفرس و العرب، تصحیح رضا انزابی نژاد، یحیی کلانتری، مشهد: انتشارات دانشگاه فردوسی. 8. تفضّلی، تقی. (1376). تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، به کوشش ژاله آموزگار، تهران: سخن. 9. جاحظ، ابی عثمان عمر بن بحر بصری. (1381). المحاسن و الاضداد، بیجا: انتشارات الشریف الرضی. 10. خردنامه، (1367). به کوشش منصور ثروت، تهران: انتشارات امیرکبیر. 11. دهخدا، علیاکبر. (1377). لغتنامه، تهران: انتشارات امیرکبیر. 12. دو فوشه کور، شارل هنری. (1377). اخلاقیات: مفاهیم اخلاقی در ادبیات فارسی از سده سوم تا سده هفتم هجری، ترجمه محمدعلی امیرمعزی، عبدالمحمد نوربخشان. تهران: مرکز نشر دانشگاهی: انجمن ایرانشناسی فرانسه در ایران. 13. دینوری، ابوحنیفه احمد بن داوود. (1346). اخبارالطوال، ترجمه صادق نشأت، بیجا: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران. 14. راوندی، مرتضی. (1354). تاریخ اجتماعی ایران، ج4، تهران: امیرکبیر. 15. رشید یاسمی .(1313). «اندرز اوشنردانا»، مجله مهر، شماره نوزدهم، آذر، ص 16.طبری، محمد بن جریر. (1375). تاریخ طبری، ج 1، ترجمة ابوالقاسم پاینده، تهران: اساطیر. 17. عنصرالمعالی، کیکاوس بن اسکندر. (1371). قابوس نامه، مصحح غلامحسین یوسفی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی. 18. غلامرضایی، محمد. (1387). «مجلسگویی و شیوههای آن در مجالس سبعة مولوی»، پژوهشنامة علوم انسانی، شماره 57، ص257- 278، تهران: دانشگاه شهید بهشتی. 19. فردوسی، ابوالقاسم. (1373). شاهنامه (متن انتقادی از روی چاپ مسکو)، ج 8-9، به کوشش سعید حمیدیان، تهران: نشر قطره. 20. متز، آدام. (1364). تمدن اسلامی در قرن چهارم، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو، ج1، تهران: امیرکبیر. 21. محمّدی ملایری، محمد. (1379). تاریخ و فرهنگ ایران در دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی، ج4، تهران: انتشارات توس. 22. محمدی ملایری، محمد. (1374). فرهنگ ایرانی پیش از اسلام و آثار آن در تمدن اسلامی و عربی، تهران: انتشارات توس. 23. مزداپور، کتایون. (1386(. اندرزنامههای ایرانی، تهران: دفتر پژوهشهای فرهنگی. 24. مسعودی، ابوالحسن علیبنحسین. (1344). مروجالذهب و معادنالجواهر، ج1، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران: انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب. 25. مسکویه رازی، ابوعلی. (1366). تجاربالامم، ترجمه ابوالقاسم امامی، تهران: انتشارات سروش. 26. نجمرازی، عبدالله بن محمد. (1352). مرصادالعباد. مصحّح محمدامین ریاحی. تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 3,939 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 420 |