
تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,706 |
تعداد مقالات | 13,973 |
تعداد مشاهده مقاله | 33,594,849 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 13,321,044 |
نگاهی به فراهنجاری دستوری در اشعار م. سرشک | |||||||||||||
پژوهشهای ادب عرفانی | |||||||||||||
مقاله 1، دوره 3، شماره 2، شهریور 1388، صفحه 1-20 اصل مقاله (168 K) | |||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||
محمد بامدادی* 1؛ فاطمه مدرسی2 | |||||||||||||
1کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه ارومیه | |||||||||||||
2استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه ارومیه | |||||||||||||
چکیده | |||||||||||||
به اعتقاد صورتگرایان روسی، هر شاعر و نویسنده برای آفرینش اثر ادبی خود، به انواع فراهنجاریها و قاعدهافزاییها در زبان دست میزند و با نامتعارف ساختن آن، باعث نوعی برجستهسازی میشود. یکی از این فراهنجاریها، گریز از قواعد دستوری حاکم بر زبان است که در واقع، وجه تمایز زبان ادبی از زبان غیر ادبی نیز هست. در این شیوه شاعر با تخطّی از قواعد دستوری، گزاره پیام را به پسزمینه فرستاده و خود پیام را در معرض کانون توجه مخاطب قرار میدهد. از آنجاییکه ذات شعر بر دستور گریزی بنا شده است، نمود اینگونه فراهنجاری در شعر هر شاعری فراوان است؛ اما نحوة استفاده از این امکانات به توجه به توانایی، نبوغ و استعداد هر شاعری متفاوت است. در این پژوهش فراهنجاری دستوری در اشعار م. سرشک (شفیعی کدکنی) مورد بررسی قرار گرفته و نشان داده شده است که او چگونه با برهم زدن و آشفته کردن محور جانشینی (بخش صرفی) و محور همنشینی کلام (بخش نحوی) در جهت غریبه کردن زبان شعریاش گام برداشته است و این تغییرات تا چه مایه در آفرینش اشعار او مهم بوده است. نتیجة پژوهش بیان کنندة این واقعیت است که این آشفتگی بیشتر در محور همنشینی کلام روی داده و در تمامی موارد آن، اصل جمالشناسیک و رسانگی رعایت شده است. | |||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||
صورتگرایان روسی؛ برجستهسازی؛ فراهنجاری دستوری؛ اشعار م. سرشک | |||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||
مقدمه صورتگرایان روسی، با آرای خود در اوایل سدة بیستم (1915-1914م)، تأثیر عمیقی بر حوزة ادبیات و نقد ادبی گذاشتند. آنها بر خلاف سنّتهای قبلی، در بررسی یک اثر ادبی، تمام عوامل تاریخی، روانشناسی، جامعهشناسی و... را کنار گذاشتند و توجه و تمرکزشان را بر روی فرم یک اثر و ویژگیهای زیباییشناسانه گذاشتند. از آنجایی که این مکتب در روسیه در برابر مارکسیسم قد علم کرده بود، به عنوان پدیدهای سیاسی شناخته شد و دولت وقت شوروی بشدّت با آن مبارزه کرد تا اینکه در اواخر سال 1930 میلادی، شیرازهاش از هم پاشید. توجه زیاد صاحبان این مکتب به فرم و شکل اثر، باعث شد که منتقدان آنها نام ماندگار فرمالیسم را بر روی این مکتب بگذارند. از آنجاییکه شالودة مکتب صورتگرایان بر مطالعات زبانشناسی پیریزی شده بود، آنها در بررسی اثر ادبی سخت تحت تأثیر زبانشناسان و وامدار آرای آنها بودند. از بزرگترین صاحبان این مکتب میتوان به ویکتور شکلوفسکی (Victor Shklovsky)، بوریس آخین بام (Boris Eichen baum)، رومن یاکوبسن ( Roman Jacobson) و یوری تینیانوف ( Jury TynYanov) اشاره کرد که هر کدام در محفلهای زبانشناسی که توسط رومن یاکوبسن (حلقة زبان شناسی مسکو) و ویکتور شکلوفسکی (اوپویاز: (opoyaz) محفل مطالعة زبان ادبی)، تأسیس شده بود، فعالیت میکردند. (! قاسمی پور، 1386: 20) صورتگرایان در توصیف زبان ادبی، از دو فرایند برجستهسازی و خودکاری استفاده میکردند. به اعتقاد آنها، زبان ادبی پارهای از شگردها و تکنیکها را با خود به همراه دارد که باعث برجستگی متن ادبی از سایر متون میشود. برجستهسازی «نشانگرِ کاربردِ نامتعارف یک رسانه و خودنماییِ آن در مقابلِ پسزمینهای از پاسخهای خودکار است و این وجهِ مشخصة بخش عمدهای از اَشکال بیان هنری، اگر نه تمامی آنها، است... [در واقع برجسته سازی] پلی میان عینیتِ نسبیِ توصیفِ زبانشناختی و ذهنیتِ نسبیِ داوری ادبی برقرار می کند.» (مکاریک،1383: 61) باید اشاره کرد که برجستهسازی ممکن است در زبان معیار هم اتفاق بیافتد، مانند آنچه در روزنامهنگاری و مقاله نویسی رخ میدهد؛ اما این فرایند در زبان شعر، در شدیدترین حالت، برای بیان عینی و به دلیل خود زبان به کار میرود و زبان ارتباطی را به پسزمینه میراند. در واقع در شعر، زبان دیگر در خدمت ارتباط نیست؛ بلکه برای برجستهسازی کنش بیان، کنشِ خود کلام به کار میرود. (!انوشه، 1375: 747) لیچ، زبان شناس انگلیسی، برجستگی زبان را مرهون دو مقولة قاعدهافزایی( افزودن قواعدی بر اصول و قوانین زبان معیار) و فراهنجاری (گریز از اصول و قوانین حاکم بر زبان معیار) میداند و فراهنجاری را به هشت قسمت واژگانی، دستوری، آوایی، خطی، معنایی، گویشی، سبکی، درزمانی یا باستانگرایی، تقسیم میکند. (! لیچ، 1969: 52-42) البته باید توجه کرد که بین هنجارگریزی و فراهنجاری گونهای تمایز وجود دارد؛ چرا که در نوع اول «عناصر زیبایی شناختی بسیار کمرنگ و نادیدنی است و خوانندة متعارف و معمولی، با عنصر هنرمندانه بودن و تخیل برانگیزی کمتر مواجه میشود؛ اما در فراهنجاری، کارکردهای زیبایی شناختی و عناصر ادبی نمودی کاملاً عینی می یابد. هر چه این کارکردها و عناصر هنرمندانه و ادبی بارزتر باشد، فراهنجاری پویاتر و توانمندتر میشود.» (علوی مقدم، 1381: 84) در این جستار سعی بر این شده فراهنجاریهای دستوری (Grammatical deviation) در کل دفترهای شعری م. سرشک مورد بررسی قرار گیرد و نشان داده شود که این کارکرد از سوی چه عناصری به م. سرشک تحمیل شده و او به چه شیوهای آن را اعمال نموده است. بر اساس تعاریف سنتی، دستورِ هر زبانی «مجموعة قواعدی است که بدان زبان درست سخن گفتن و درست نوشتن را میآموزد، و معمولا شامل سه مبحث است: مبحث اصوات، مبحث صرف و مبحث نحو». (خیامپور، 1375: 15) اگر بند اول این تعریف را نپذیریم و این کارکرد دستور را که درست گفتن و درست نوشتن را میآموزد، نادرست بدانیم، و معتقد باشیم که ما به طور ناخودآگاه و بدون یادگیری دستور، درست سخن گفتن و درست نوشتن را یاد میگیریم، ناگزیریم بند دوم این تعریف را که دستور را شامل مباحث صرفی و نحوی میداند، بپذیریم. بر هر زبانی از لحاظ صرفی و نحوی قواعدی خاص حکمفرماست که عدول از آن، به شرطی که اصل جمالشناسیک و اصل رسانگی و ایصال، در آن رعایت شده باشد، (! شفیعی کدکنی، 1385: 12) باعث برجستهسازی میشود. هر شاعری برای آفرینش شعر خود به ناگزیر از برخی اصول و قواعد دستوری عدول میکند و همواره سعیاش بر این است تا معنی را به صورتی شفاف بیان کند؛ چرا که در غیر اینصورت، گامی در بیمقداری شعر و شاعر برداشته است. هر شاعری برای حل این مشکل «حد مطلوبی (optimum) را به عنوان سازش(compromise) انتخاب میکند. در این مورد دو نکته حائز اهمیت است. نکتة اول آنکه نقطة سازش در جایی قرار گیرد که به صورت و معنای زبان شعر از یک سو و به قواعد وزن و قافیه از سوی دیگر لطمات جبران ناپذیری وارد نگردد... نکتة دوم آنکه چون و چندیِ نقاط سازش در شعر همة شاعران یکسان نیست... در واقع، هر شاعر نقطة سازش مشخصی را بین آراستگی و پیراستگی صوری و رسایی و شفافیت معنی انتخاب میکند و جایگاه همین نقطة سازش بر روی پیوستار تعارض یکی از عوامل تعیین کنندة سبک هر شاعر است.» « (طیّب، 1383: 66) م. سرشک نیز در گریز از قواعد دستوری نقطة سازش مطلوبی را ارائه داده و توانسته در اشعارش نمونههای زیبایی از فراهنجاری دستوری را به تصویر بکشد. آشنایی او با امکانات بیکران زبان فارسی و نیز احاطة گستردهاش به ادبیّات کلاسیک، باعث شده تا شفافیت و رسانگی معنی در اشعار او فدای پاسخگویی به برخی ضرورتهای شعری نگردد. نمود فراهنجاری دستوری در شعر هر شاعری فراوان است؛ چرا که از یک طرف ذات شعر پیوند سستی با دستور دارد و رعایت دقیق قواعد دستوری، ضامن سترونی عاطفی زبان است. از طرفی دیگر، در بیانی که سبک به اوج خود میرسد، دیگر نمیتوان از دستور زبان سخن گفت. (! غیاثی، 1368: 129-102) فراهنجاری دستوری در دو بخش صرفی (واژگانی) و نحوی مورد بررسی قرار میگیرد که هدف عمدة این مقاله بر روی فراهنجاری نحوی متمرکز شده است. هرچند که به فراهنجاری صرفی هم به طور مختصر اشاره کردهایم. 1- فراهنجاری صرفی(واژگانی) این فراهنجاری بر روی محور جانشینی کلام اتفاق میفتد. به اعتقاد فردینان دوسوسور ( F.de Saussure) پدر زبانشناسی جدید، عناصر موجود بر روی زنجیرة کلام، علاوه بر روابطی که به دلیل توالی مثال با یکدیگر دارند، با واژههایی که وجه مشترکی با آنها دارند و از یک مقولة خاص دستوری هستند، در حافظه ارتباط مییابند. این ارتباط بر بنیاد ویژگی خطی نیست؛ بلکه جایگاه آنها در مغز است. اینها تشکیل دهندة بخشی از گنجینة درونی انساناند که زبان هر فرد را می سازند. سوسور این نوع روابط را روابط متداعی(Raports associatifs) یا جانشینی نام مینهد. (! سوسور، 1382: 177-176) این فراهنجاری به نسبت فراهنجاری نحوی در اشعار م. سرشک، نمود کمتری یافته و سیر آن همواره به سوی سادگی و فصاحت بوده است. به برخی از نمودهای آن در زیر اشاره میشود:
جایگزینی صفت به جای اسم شب در میان جوشش باران بر راهوار خویش می تازد. (شفیعی کدکنی، 1385ب: 295) در شعر بالا «راهوار» صفت «اسب» است که جای آن نشسته و بخوبی از عهدة نقش آن برآمده است. یا «آبی بی ابر» و «سینه سرخان» در شعر زیر: میگفتم آن بالا ببین در آبی بی ابر آن طوقیک را در طوافِ صبح، در پرواز آن سینه سرخان را ببین، در آن سماعِ سبز! (شفیعی کدکنی، 1385ب: 380) در شعر بالا «آبی بی ابر» جانشین آسمان شده و «سینهسرخان» نیز جانشین کبوتران شده است. این ترکیبات علاوه بر ایجازی که ایجاد کردهاند، از لحاظ موسیقایی نیز قابل توجه هستند. نمود این گونه جانشینیها در اشعار م. سرشک زیاد است. جایگزینی فعل معلوم به جای فعل مجهول مانند «بگداخت» در شعر زیر: بگداخت هر چه هوش و هنر پیش ابتذال پرداخت جا ز عقل و ادب جهل و ابلهی (همان، 343) در شعر بالا م. سرشک «بگداخت» را که فعلی متعدی (گذرا) و معلوم است، در ساخت مجهول (گداخته شد) به کار برده و بدین سان نوعی هنجار شکنی کرده است. یا «کشید» در شعر زیر: به جست و جوی بهشتی، فراتر از تقدیر، کشید جانبِ دوزخ رهِ میان برِ ما... (همان، 349) در شعر بالا «کشید» که فعلی متعدی و معلوم است به جای ساخت مجهولِ «کشیده شد» به کار رفته است. بسامد چنین ساختهایی در اشعار م. سرشک خیلی کم است. ابداعات واژگانی در محور جانشینی اشعار م. سرشک گاهی به واژه هایی برمیخوریم که کاملاً جنبة ابداعی دارند و قبل از او در شعر شاعران دیگر به کار نرفته. اگرچه برخی از این واژگان، همانند افعال ابداعی، از لحاظ بسامدی فقیر هستند؛ اما بیان کنندة قدرت و توانایی تصرف او در زبان هستند. واژگان ابداعی م. سرشک عمدتاً در حوزة واژگان مشتق و مرکب رخ داده است. در حوزة واژگانِ مشتق، م. سرشک تکواژهای مقید را گاهی با اسم، گاهی با صفت و گاهی با قید ترکیب کرده و توانسته واژگان بکر و بدیعی را بیافریند. واژگانی همانندِ سوختبار (آیینهای برای صداها، 381)، موجواره (آیینهای برای صداها، 340)، مرگواره (آیینهای برای صداها، 185)، تنوار (آیینهای برای صداها، 316، 414) – که از ترکیب اسم و تکواژ به وجود آمدهاند. نیلینه (آیینهای برای صداها، 386)، کبودینه (آیینهای برای صداها، 410) – که از ترکیب صفت و تکواژ به وجود آمدهاند- و بسیارتر ( هزارهی دوم آهوی کوهی: 405)، هنوزان (آیینهای برای صداها، 411) و... که از ترکیب قید و تکواژ به وجود آمدهاند، از این قبیل هستند. در حوزة واژگان مرکب نیز م. سرشک از ترکیب دو اسم، صفت و اسم، اسم و بن فعل، صفت و بن فعل و... ترکیبات بدیعی را آفریده است. ترکیباتی مانند خونبرگ (آیینهای برای صداها، 199)، خشکدشت (آیینهای برای صداها، 189)، سایه رُست (آیینهای برای صداها، 126) و نرمبار (هزارة دوم آهوی کوهی: 276) از این قبیل هستند. در حوزة فعل نیز افعالی همانندِ قارَد (هزارة دوم آهوی کوهی، 139) و چشمایی کند (هزارة دوم آهوی کوهی، 355) از این قبیل هستند. م. سرشک با آگاهی و نبوغ شاعری خود توانسته از این طریق واژگان زیادی را به گنجینة زبان فارسی اضافه کند و از این حیث جزو توانمندترین شاعران معاصر به حساب میآید. اشعار م. سرشک از این حیث چندان غنی هستند که فرصت و مجال فراختری را برای بحث و بررسی میطلبند. 1 واژگان کهنه و قدیمی در محور جانشینی اشعار م. سرشک اکثراً به واژه هایی بر میخوریم که امروزه جایی در زبان معیار ندارند. این واژهها یا تلفظ کهن آنها زمانی جزو مصالح کار قدما بودهاند؛ امّا به مرور زمان جای خود را به واژههای جدیدی دادهاند. بسیاری از این واژهها مربوط به سبک خراسانی و عراقی هستند. از آنجایی که م. سرشک پرورش یافتة مکتب خراسان است، عجیب نیست که واژههای کهن خراسانی در اشعار او زیاد باشد. ضمن اینکه فضای حماسی و بعضاً نوستالژیک برخی اشعار او نیز مزید بر علت شده است. بیشترین نمود این واژگان در حوزة اسم اتفاق افتاده است. اسمهایی همانند میغ، چکاد، گریوه، مجره، هَزار، زورق، اهرمن، تموز، چرخشت، هرّا، حواصیل، مزگت، و... در اشعار او بوفور یافت میشوند. بعد از اسم بیشتر این واژگان را صفات قدیمی تشکیل میدهند. صفاتی همانند بخرد، راد، عذب، غمین، مرغدل، هشیوار، شرزه، سبکدوش، بنفرین، چربدست و... از این قبیل هستند. افعال، قیود و حروف نیز به ترتیب در مرتبههای بعدی قرار می گیرند. در حوزة فعل، افعالی همانند پاس داشتن، غریو کردن، نقش بستن، بازگو کردن، شکوه کرده، تن زدن، نماز آوردن، تباه گشتن، چهره گشودن، باز ایستادن، درافکندن، برآمدن و... را میتوان نام برد. از میان فعلهای قدیمی بیشترین بسامد با افعال ساده و کمترین بسامد با فعلهای گروهی است. قید هایی همانند دوشین، پرندوشین، پارینه، دریغا، اینک، وینک، آنک و... و حروفی همانندِ ار، گر، زی، دگر، بهر، اندر، پی و... از این نمونه هستند. این قسمت از واژگان م. سرشک نیز آنقدر و سیع و غنی هستند که بررسی دقیق آنها مجالی فراختر میطلبد. آمار دقیق2 نشان می دهد که از بین 413 فعل کهنه و قدیمی؛ 91 فعل سادة قدیمی، 43 فعل پیشوندی، 49 فعل مرکب، 8 فعل گروهی و 17 فعل دعایی سهم مجموعة آیینهای برای صداها و 77 فعل ساده، 62 فعل پیشوندی، 37، فعل مرکب، 11فعل گروهی و 18 فعل دعایی سهم مجموعة هزارة دوم آهوی کوهی میباشد. از بین 770 اسم قدیمی، 212 صفت قدیمی و 169 قید قدیمی نیز، 343 اسم، 80 صفت و 102 قید متعلق به مجموعة آیینهای برای صداها و 427 اسم، 132 صفت و 67 قید متعلق به هزارة دوم آهوی کوهی است. 2- فراهنجاری نحوی مراد از فراهنجاری نحوی، تصرّفات شاعر در ساختار نحوی کلام است. در واقع در این فراهنجاری شاعر ساختمان جمله را مورد هجوم قرار میدهد و با نادیده گرفتن قید ترتیب عادی جمله تابلوهای زیبایی از همنشینی غیر معمول واژهها میآفریند. هر چند که استفادة نابجا از آن نیز باعث تعقید و پیچیدگی کلام میگردد. (! شیری، 1380: 15) در فراهنجاری نحوی ارتباطی که عناصر در زنجیرة گفتار دارند ( محور همنشینی) دستخوش تغییرات شاعر میگردد. صفوی میگوید آن چه را که لیچ تحت عنوان فراهنجاری نحوی مطرح میکند، زیاد قاطعانه نیست و ارائة طبقه بندی مطلق و جداسازی قطعی میان فراهنجاری و قاعده افزایی شامل استثنائاتی است. لیچ معتقد است: گریز از آرایش واژگانی بی نشانی زبان، یعنی فاعل، فعل، مفعول و متمم - البته در زبان انگلیسی- نوعی فراهنجاری نحوی است و از آنجایی که فراهنجاریها از عوامل آفرینش شعرند؛ با توجه به سخن لیچ، آشفته شدن این آرایش واژگانی و هرگونه تغییر در چیدمان آن باید باعث آفرینش شعر شود؛ اما باید اذعان کرد که گاهی فقط عامل وزن و موسیقی و حتی ردیف و قافیه - حداقل در زبان فارسی- این کارکرد را به شاعر تحمیل میکند. (! صفوی، 1383: 136) این نظر، کاملاًً پذیرفتنی است؛ اما به نظر میرسد که گاهی به هم خوردن ترتیب نحوی اجزای جمله، افزون بر عامل موسیقایی، به سبب ضرورتهای بلاغی و اغراضی مانند تأکید ورزی، یادآوری، جلب توجه خواننده و برجستهسازی قسمتی از کلام و... است. هر چند که در اکثر موارد، وزن و موسیقی شعر این کارکرد را به شاعر تحمیل میکنند. بررسی شعر زیر از م. سرشک این موضوع را به وضوح نشان میدهد: (1) از خانه بیرون میزنم، در زیر باران تا بفکنم، در کوچهای، بیصبریام را ردارم از دوش این گلیم ابریام را. (شفیعی کدکنی، 1385الف: 354) حال این شعر را مطابق آرایش واژگانی زبان فارسی بازنویسی میکنیم، تا ببینیم که این جابجایی را چه کارکردی به م. سرشک تحمیل کرده است. (2) در زیر باران از خانه بیرون میزنم تا در کوچهای، بی صبریام را بفکنم [و] این گلیم ابریام را از دوش بردارم همانطور که میبینیم در شعر بالا از موسیقی خاصی که در مورد یک دیده میشود، خبری نیست و م. سرشک فقط به علت وزن و موسیقی این جابجایی را در آرایش واژگانی اعمال کرده است. نمود این گونه فراهنجاریها دراشعار م. سرشک زیاد است و بخش مهمی ازآفرینش شعر او و هر شاعر دیگری، مدیون این فراهنجاری است. هر شاعری با توجه به نبوغ و خلاقیتی که دارد از امکانات دستوری زبان در جهت غریبه ساختن و برجسته کردن زبان خود بهره می جوید. بیگمان هر زبانی دارای ساخت نحوی خاصی است که مطابق زبان معیار کنار هم چیده میشوند؛ اما در زبان شعر این چیدمان به هم میخورد و نوعی برجسته سازی ایجاد میکند. اساساً به قول یاکوبسن مسألة اصلی هنر و بخصوص شعر «بر هم زدن ترتیب» Disarrangement of arrangement میباشد. (! نفیسی، 1368: 2) آشفته شدن این چیدمان، منوط به برخی جا به جاییها و نا به جاییهایی است که در زنجیرةکلام رخ میدهد. م. سرشک که خود از محققان و منتقدان است بخوبی با این شگردها آشناست. در اشعار زیر به برخی از فراهنجاریهای نحوی که در سرودههای او وجود دارد، اشاره میشود. فاصله انداختن میان صفت و موصوف گاهی م. سرشک آرایش واژگانی صفت را بر هم زده و میان صفت و موصوف جدایی انداخته و بدین وسیله ایجاد غرابت کرده است. این شگرد باعث میشود تا مخاطبِ شعر او، شعر را چندین بار تکرار کند تا به لطف سخن پی ببرد. این تکرار «حالت گریز را از محتوا میگیرد و آن را در مقابل دیدگان مخاطب نگه میدارد» (! براهنی، 1364: 477) و پیوند مخاطب و محتوا را عمیقتر میکند. برای مثال در شعر زیر صفت «دیجور» متعلق به شب است که به جای این که در کنار شب باشد در آخر بند آمده است: سپیده دمیده ست، آن دور روی نشابور اما شبِ سوزگارانِ خیام در امتداد است و دیجور. (شفیعی کدکنی، 1385ب: 323) یا در این شعر از مجموعة آیینه ای برای صداها: خوش میرود از شوق تو با قافلة اشک این رهسپرِ بادیه پیمای نگاهم. (همان، الف: 71) اگر م. سرشک آرایش واژگانی زبان را رعایت میکرد، بیت به صورت زیر درمیآمد: این نگاهِ رهسپرِ بادیه پیمایم، از شوق تو با قافلة اشک خوش میرود. میبینیم که «رهسپر» صفت «نگاه» است که ما بین آن دو فاصله افتاده است. اسناد صفت مضاف به مضاف الیه یکی دیگر از ویژگیهای نحوی کلامِ م. سرشک نسبت دادن صفت مضاف الیه به مضاف است. این شگرد نیز نوعی غرابت ایجاد میکند و توجّه مخاطب را به خود جلب میکند و سخن را از انحطاط و ابتذال باز میدارد. در واقع در چنین ترکیباتی شاعر الگوی (مضاف+ صفت+ مضاف الیه) بر هم میزند و به جای آن از الگوی (مضاف+ مضاف الیه+ صفت) بهره میگیرد. برای مثال در شعر زیر «نرمتاب» با آنکه صفت خورشید است؛ اما م. سرشک با اسناد آن به صبح، هم عامل وزن و موسیقی را در نظر داشته و هم نوعی غرابت ایجاد کرده است. خورشید صبحِ نرمتابِ ماهِ اسفند تابید بر رویای دشت و کوه ساران. (شفیعی کدکنی، 1385 الف: 101) و: ... نه خرمنی و نه گاوآهنی، نه مزرعهای، نه آشیانة مرغی، نه گلهای به چرا شدهست قامتِ برجِ بلندِ قریه نگون. (همان، 132) در شعر بالا نیز م. سرشک به جای ترکیب بههنجار «قامتِ بلندِ برج» از تر کیب نا بهنجار«قامتِ برجِ بلند» استفاده کرده است. بسامد این فراهنجاریهایی در اشعار م. سرشک کم است. حذف صفت اشارة «آن» در ساختمان حرف ربط مرکب یکی دیگر از شگردهایی که باعث برجستهسازی و عادت ستیزی میشود، حذف صفت اشاره «آن» در ساختمان حرف ربط مرکب است «که گمان میرود نیما آن را تجربه نکرده باشد؛ لیکن به توسط شاگردان وی و مطابق الگوی پیشنهادیاش بارها تجربه شده است». (علیپور، 1378: 127) م. سرشک در شعر زیر با حذف «آن» از ساختمان حرف ربط «بی آن که»، بدون اینکه لطمهای به ساختار شعرش وارد نماید؛ آشنایی زدایی کرده است. میزند بی که نگاهی فکند بر چپ و راست رفته از دست و درافتاده ز مستی از پای... (شفیعی کدکنی، 1385ب: 232) و: او به راه خویش میرود بیکه اعتنا کند برین و یا بر آن میشکافد آسمان سبز صبح را رو به رنگهای بی کران. (همان، 102) کاربرد صفات به اَشکال گوناگون در ساخت شعری م. سرشک گاهی به برخی موصوفهایی بر میخوریم که م. سرشک برای آنها دوصفت و یا بیشتر آورده که برخی از آنها مطابق صنعت «تنسیق الصفات» قدما قابل توجیه هستند. گاهی این صفات از یک جمله تشکیل شدهاند و با حرف ربط تأویلی «که» به موصوف خودشان نسبت داده شدهاند وگاهی هم از یک حرف اضافه + متمم + صفت تشکیل یافتهاند و به ساخت شعری او جلای ویژهای بخشیدهاند. برای مثال شعر زیر: وقتی تو، گلهای زمستان خواب گلدان را در لحظهای که عمر را بر آب میدیدند بردی کنار پنجره بر سفرة اسفند (همان، الف: 172) در شعر بالا «زمستان خواب» صفتی است برای گلها و عمر بر آب بیننده، صفتی است برای گلهای زمستان خواب گلدان. صفتهای «ترش روی تیره» و «از کار اوفتادة فرتوت» در شعر زیر نیز همچنین هستند: ابر ترشروی تیره بر سر میدان هق هقِ باران به ناودان شکسته ساعت از کار اوفتادة فرتوت مرغ تحیر بر لب پر چین باغ خسته نشسته. (همان، ب: 132) برخی نمونههای دیگر به شرح ذیل است: دو چشم تیز دوربین، دو مهرة سیاه تیره تاب (همان، 356)، وین باغ در خون تپیده (همان، 136)، سگان هار رها (همان، 134)، صبح خورشید هوشِ سِحرْ جواب (همان، 175) مقدم شدن همکرد فعل مرکب بر پایة آن م. سرشک گاهی در ساختار شعرش، همکرد فعل مرکب را مقدم بر پایة آن آورده است. این تقدیم، در ضمن آن که باعث میشود، ذهن مخاطب فعالتر شود، نوعی غرابت نیز ایجاد میکند. مانند « میکند غربال» در شعر زیر: با چه سوراخ فراخی میکند غربال آب را بر روی شهر این ابرِ مالامال... (شفیعی کدکنی، 1385ب: 106) و « کرده آویزان» در شعر زیر: همسایة من ساعتش را کرده آویزان نه از دم عقرب که از دنبال سرخ ذوذنبهایی که هیچ افسون و دعایی راه بر ایشان نمیبندد. (همان، 39) نمود این شگرد نیز در اشعار م. سرشک کم نیست و بیشتر از جانب وزن و موسیقی به او تحمیل شده است. رقص ضمیر یکی دیگر از راههای برجسته سازی در کلام، جا به جایی یا رقص ضمیر است. در این شگرد شاعر برای ایجاد نوعی تأکید یا به علت ضرورت وزنی و عامل موسیقایی و یا فقط به جهت برجستهسازی، ضمایر را در جایگاه اصلی خودشان به کار نمیگیرد. در اشعار قدما نیز این ویژگی، بکرّات به چشم میخورد و بیشتر از طرف وزن و موسیقی به شاعر تحمیل شده است. این شگرد در اشعار م. سرشک نمودهای فراوانی دارد. برای مثال ضمیر «م» در بیت زیر نوعی برجسته سازی ایجاد کرده است: دل میتپدم باز، درین لحظة دیدار، دیدار، چه دیدار، که جان در بدنم نیست (شفیعی کدکنی، 1385 الف: 372) در این شعر، ضمیر «م» که نقش مضاف الیهی دارد، بنا بر قواعد دستوری، باید با«دل» همراه میشد، اما م. سرشک آن را با فعل «میتپد» همراه کرده و بدین سان سخن را برجسته ساخته است. در شعر زیر م. سرشک ضمیر «م» را که نقش مضاف الیهی دارد ( دوشم را) با فعل همراه کرده است. ز سنگینی کوله بار وجود سبک داریام دوش و آسوده سار (همان، ب: 432) م. سرشک گاهی مواقع نیز با جدا کردن ضمیر مفعولی از فعل، نوعی آشنایی زدایی دستوری میکند. برای مثال در شعر زیر ضمیر «ش» که نقش مفعولی دارد و طبق قواعد دستوری باید با فعل «آر» همراه میشد، با «دیگر» همراه شده است. نپاید هیچ رمزی ازحقایق مگر در وزن دلخواه خلایق اگر ماندی به وزنی دیگرش آر جهان را صورتی نو کن پدیدار (همان، 61) نمونههای دیگر این صنعت در اشعار م. سرشک عبارت است از: بر کشت زار ما اگرت نم نمیرسد (آیینهای برای صداها، 55)، با گونهشان پر شرم (آیینهای برای صداها، 217)، ناگهانش گریه آرامش ربود (آیینهای برای صداها، 306)، امشبت اشک من آزرد (آیینهای برای صداها، 370)، بادت گرامی هستن و رستن (هزار، دوم آهوی کوهی، 316)، به ضرباهنگ دلخواهش سرایند (هزار، دوم آهوی کوهی، 61)، در مسجدی و گوش، میخانهات پناه (هزار، دوم آهوی کوهی، 54)، دل از این پردهام بگرفت (هزارة دوم آهوی کوهی، 416)، برگها رویاندش از فر بخت (هزارة دوم آهوی کوهی، 244)، ز بهر خیزش میهن دمیدی جانشان در تن (هزارة دوم آهوی کوهی، 15) جمع بستنهای غیر متعارف بر طبق قواعد دستوری زبان فارسی، «جمع را دو علامت است: ها و آن. قیاس آن است که جمادات و اسم معنی را بهاستثنای کلمات چندی مانند: اندوه، غم، که به ها و آن، هر دو جمع بسته میشوند، به ها و ذیروح را به آن و اعضای زوج بدن را به ها و آن هردو جمع بندند». (خیامپور،1375: 36)؛ اما در زبان شعر شاعر به خاطر « سهولت تلفظ، روانی، کشش و آهنگ کلمه» و... (! انوری- گیوی، 1370: 87) این ساختار را در هم میشکند. طبیعی است که این قاعدهستیزیها زمانی ارزش هنری خواهند داشت که از منطق زیباییشناسی به دور نیفتند. م. سرشک در جمع بستن واژهها بیشتر از علامت «ان» استفاده کرده است. واژگانی مانند شَبان، نگاهان، روزان، غزالان، آهوان، غباران، رگان، چناران، ماکیانان و... در اشعار او بسیار است. در حالی که با توجه به قواعد دستوری، شب، نگاه، روز، رگ، غبار و چنار باید با «ها» جمع بسته میشدند. به نظر میرسد، این ویژگی یکی از مشخصههای سبکی او باشد و شاید به دور از واقعیت نباشد که اگر بگوییم م. سرشک در این مورد به شعرای سبک خراسانی نظر داشته و از آنها تبعیت کرده است؛ چرا که در سبک خراسانی، نمود علامت جمعِ «ان» بیشتر از نمود علامتِ جمعِ «ها» است. در شعر زیر، م. سرشک به جای آنکه شقایق را با «ها» جمع ببندد، دستور ستیزی کرده و آن را با علامت «ان» جمع بسته است: ای مرزها که فردا، هر سو، شقایقان بر جای سیمهای خاردار شما خواهد رست... (شفیعی کدکنی، 1385 الف: 393) و «آذرخشان» در شعر زیر: آنچه هر سو در افق گه گاه میبیند شیهة اسبان رعد و نیزهبار آذرخشان است. (همان، 114) م. سرشک گاهی در اشعار خود ضمیر دوم شخص جمع را با علامت «ان» دوباره جمع بسته و نوعی آشنایی زدایی ایجاد کرده است: باز امشب در کدامین خلیجِ شمایان بادبانِ سحر را میگشایند؟ (همان، 211) سایر نمونههای آن را میتوان در صفحات زیر از مجموعههای آیینهای برای صداها و هزارة دوم آهوی کوهی دید: آیینهای برای صداها (178،393،430)، هزارة دوم آهوی کوهی (121،478،479، 187) حذف بنابر نظریه اقتصاد در زبان که توسط مارتینه زبان شناس فرانسوی مطرح شده است، هر شاعر و نویسندهای میکوشد برای بیان مقصود خود از کوتاهترین الفاظ استفاده کند. در واقع «یک اسلوب قانع کننده و رضایت بخش ، دقیقاً اسلوبی است که بیشترین اندیشه را با کمترین واژگان ارائه میدهد». (شفیعی کدکنی، 1385: 24) طبیعی است، زمانی این صنعت میتواند نوعی شگرد تلقی شود که اصل رسانایی و شفافیت در آن رعایت شده باشد و مخاطب در فهم پیام دچار مشکل نگردد. حذف که باعث نوعی ایجاز در شعر میشود، نمونههای فراوانی در ادبیات کهن ما خصوصاً آثار سعدی دارد و یکی از مختصات سبکی اشعار او به حساب میآید:
یکی از نمونههای حذف، حذف فعل به سبب آمدن «واو» حذف و ایجاز است که به گفتة شفیعی (! شفیعی کدکنی، 1385: 23) از اختراعات حافظ است و پیش از آن وجود نداشته است. همانند «و» در این بیت حافظ که باعث حذف افعالی همانند «دانستم و فهمیدم» شده است:
این حذف، هر چند با بسامدی اندک، در اشعار م. سرشک نیز نمود پیدا کرده و میتواند بیانگر علاقهمندی او به اشعار حافظ باشد. برای نمونه میتوان به شعر زیر اشاره کرد: دو گام سوی شمال و دو گام سوی جنوب مسافری که تویی، در شعاع این ظلمت نگاه میکنی و فرصتت هبوب و هباست. (شفیعی کدکنی، 1385ب: 162) در مصرع آخر، با آمدن «واو»، فعل «میبینی» یا «درمییابی و متوجه میشوی» حذف شده است. از دیگر موارد حذف، در اشعار م. سرشک، حذفِ با قرینه (حذف به قرینة لفظی) و حذفِ بی قرینة (حذف به قرینة معنوی) افعال است که بعضی از آنها فعل ربطی و بعضی نیز فعل غیر ربطی هستند. نمود این حذفها در اشعار م. سرشک زیاد است و بدون اینکه باعث تعقید و سستی اشعار او شود در راستای «گریز از حشو و زواید و اطنابهای بیمورد و شناخت استعداد و ظرفیت کلمات و زبان تصاویر» (پورنامداریان، 1381: 386) و بعضاً تحت تأثیر ضرورتهای وزنی، انجام پذیرفتهاند. درست است که برخی از این حذفها در سایر گونههای زبان هم دیده میشود و ارزش هنری چندانی ندارند، اما شگرد م. سرشک در این حذفها زمانی رخ مینماید که او با حذف چندین فعل در یک شعر، غرابت عجیبی در محور هم نشینی کلمات ایجاد میکند. او با این شگرد مخاطب را مجبور میکند تا چندین بار شعر را تکرار کند و از آنجایی که تکرار با تأمل همراه است، افکار و اندیشة خود را به مخاطب القا میکند. همانند شعر زیر که با حذف چندین فعل از اعم از ربطی و غیر ربطی ایجاز ر شعر به اوج رسیده است: پروانهای بر برگهای آسمان گون گل ابری [نشسته است] و برگها در باد [پراکندهاند] و باد آکنده از باران [است] و باد و باران در زلال روشنای صبح [به هم آمیختهاند] و صبح از آن صبحهای ناب بیداران [است]. (شفیعی کدکنی، 1385ب: 213) بسیاری از فعلهایی که در اشعار م. سرشک بدون قرینه حذف شدهاند، افعال ربطی هستند؛ به خصوص فعل ربطی «است» و از این جهت مخاطب در پیدا کردن آن و فهم مطلب دچار مشکل نمیگردد. برای نمونه میتوان به حذف فعل ربطی «است» در شعر زیر اشاره کرد: ای راویان وحشت و ظلمت! در مادرید زیبا، در مادرید روشن! آیا، آفاق آسمان شمایان، امروز، تنگ تر یا آسمانِ من؟ (همان، الف: 178) نمونههای حذف به قرینة لفظی نسبت به حذف به قرینة معنوی در اشعار م. سرشک زیادتر است؛ اما لطف و زیبایی خاصی که حذف به قرینة معنوی (حذف چندین فعل) در اشعار او ایجاد کرده، قابل مقایسه با حذف به قرینة لفظی نیست. تتابع اضافات تتابع اضافات «آوردن کسرههای متوالی است، خواه در اضافه باشد و خواه در وصف». (همایی، 1368: 21) در بلاغت قدیم (تحت تأثر زبان عربی) این ویژگی پسندیده نبوده و از عوامل مخلّ فصاحت و بلاغت به شمار میرفته است؛ اما امروزه علمای ما معتقدند «تتابع اضافات در شعر فارسی(برخلاف عربی) مستحسن و مقبول است؛ زیرا تکرار منظم مصوت کوتاه e است.» (شمیسا، 1379: 58) طبیعی است غنایی که این ویژگی به موسیقی شعر میدهد، غیر قابل انکار است. بسامد این ویژگی دراشعار م.سرشک زیاد است.برخی از نمونه های تتابع اضافات در آیینهای برای صداها و هزارة دوم آهوی کوهی به شرح ذیل است: آیینهای برای صداها: دیوانة دیدارِ حریمِ دل خویشم(87) دژخیمِ مرگزایِ زمستانِ جاودان(94) شست از رخِ ناژویِ پیرِ سالخورده(100) بانگِ زنگِ کاروانِ روزگارانْ خوابِ نوشینِ مرا آشفت(111) نغمه پردازِ شکستِ خیلِ مغرور ِسپاهِ من(114) یا حریر رازبفتِ قصه هایِ دور(115) شهربندِ جاودانِ جادوانِ قرن...(116) از درنگِ غربتِ بیآشنایِ خویش حیرانیم(117) در زیرِ بارانِ ابریشمینِ نگاهت(126) نگاه بیگنه کودکانِ خستة کوی(132) دیگر زِ سکوتِ برجِ پیرِ شهر...(142) نگین سربی انگشترِ فلزّیِ پل(144) بر چوب بستِ حسِ معصومِ سعادت های مصنوعی(162) پشتِ حصیرِ ساکتِ پرده...(173) هزارة دوم آهوی کوهی: در عصر باران خوردة خاموشِ غمناکی(314) پژواک پاکِ چهچهِ شادِ پرندگان(276) تیغِ یقینِ حضرتِ میرِ مبارزان(51) واجُرِ صیقلی یِسر درِ ایوانِ بزرگ(20) همسایة من با حسابِ نبضِ تب دارِ سحابی ها(40) برای پرهیز از اطالة کلام، برای نشان دادن موارد دیگر این ویژگی، به ذکر صفحات مجموعهها بسنده میشود. آیینهای برای صداها: ( 379، 391، 202، 193، 189، 186، 185، 179، 175، 334، 326، 324، 317، 296، 275، ...) هزارة دوم آهوی کوهی: (256،223،171،150،144،143،139،31،82،131...) تکرار عناصر تکرار، از شاخصههای سبکی شعر م. سرشک به شمار میآید، به طوری که کمتر شعری از او میتوان یافت که آراسته به این صنعت هنری نباشد. «این شاخصه عامل مهمی در انسجام بخشیدن به شعرهای اوست که بسیار زیبا و به جا نشسته و ابداً زاید نمینماید...این عنصر تکرار شونده گاه هستة مرکزی شعر است، چنان که تمام اعضای شعر پیرامون همین عبارت یا مصرع میچرخد. این عنصر هسته است و مابقی اجزا، تفسیر و پردازش این هسته» (عباسی، 1378: 247) تکرار بند، مصرع، کلمه و جمله از جملة تکرارهایی هستند که بکرّات در اشعار او نمود پیدا کردهاند. تکرار ممکن است به جهت تأکید، تخییل، اهمیت دادن به موضوع، جلب توجه مخاطب به مسأله، اغراء و تحذیر و همچنین مفید حالاتی مانند ناامیدی، غم و خستگی باشد (! شمیسا،1377: 150) طبیعی است که در پدید آمدن تکرار علاوه بر این عوامل ضرورتهای وزنی و موسیقایی نیز بیتأثیر نیست. میان انواع تکرارها، تکرار بیش از یک کلمه و تکرار جمله، شگردهایی هستند که کلام او را به نوعی اطناب هنری کشاندهاند. مانند تکرارهای زیر: کتاب هستی ما این کتیبة خیام کتاب هستی ما این سرود فردوسی کتاب هستی ما این سماع مولانا کتاب هستی ما این ترانة حافظ کتاب هستی ما، این سبوی سبزه، به نوروز (شفیعی کدکنی، 1385ب: 69) و: شب به خیر ای دو دریای خاموش! شب به خیر ای دو دریای روشن! شب به خیر ای نگاهِ پرآزرم! (همان، 211) در بیشتر چنین تکرارهایی در اشعار م. سرشک، همگونی کامل رعایت شده است و بندرت اتفاق افتاده که همگونی، ناقص باشد.
نتیجهگیری م. سرشک برای آفرینش هنری، در زنجیرة کلام خود، دست به برخی جا به جاییها و نا به جاییها زده است و بدین سان باعث برجسته سازی زبانش شده و آن را از ابتذال کلام روزمره رهانیده است. گریز از قواعد صرفی و نحوی و تخطی او از قراردادهای حاکم بر دستور زبان فارسی، در کنار فراهنجاریهای معنایی و درزمانی( باستانگرایی)، از مؤثرترین عوامل آفرینش اشعار اوست. آشنایی عمیق م. سرشک با ادبیّات کلاسیک ایران زمین و فراز و فرودهای شعری گذشتگان، او را بخوبی با امکانات زبان پارسی آشنا ساخته است، به طوریکه هیچ کدام از عوامل فراهنجاری دستوری باعث تعقید و پیچیدگی اشعارش نشده و اصل رسانگی و جمالشناسیک در همة آنها رعایت شده است. کند و کاو در اشعار او نشان میدهد که در اغلب مواقع، فراهنجاری دستوری، کارکردی است که از جانب عامل موسیقایی به م. سرشک تحمیل شده است. هر چند که باید اذعان کرد که گاهی مواقع نیز این فراهنجاری، باعث توجه مخاطب و بیانگر تأکید م. سرشک روی واژه یا مفهومی خاص بوده و در القای افکار و اندیشهاش مؤثر واقع شده است.
پینوشتها 1- برای آگاهی بیشتر از نحوة ابداع واژگان در اشعار م. سرشک، ! بامدادی، محمد، اشعار دکتر شفیعی کدکنی در بوتة نقد فرمالیستی - پایان نامة کارشناسی ارشد (دانشگاه ارومیه)، ص 52- 41 2- برای آگاهی بیشتر از واژگان کهنه و قدیمی و بسامد آنها در اشعار م. سرشک، !بامدادی، محمد، اشعار دکتر شفیعی کدکنی در بوتة نقد فرمالیستی - پایان نامة کارشناسی ارشد (دانشگاه ارومیه)، ص181- 161
| |||||||||||||
مراجع | |||||||||||||
منابع 1- انوشه، حسن . (1375). دانشنامة ادب فارسی، تهران: انتشارات دانشنامه. 2- انوری- گیوی .(1370). دستور زبان فارسی2، تهران، انتشارات فاطمی، چاپ ششم. 3- بامدادی، محمد.(1387). اشعار دکتر شفیعی کدکنی در بوتة نقد فرمالیستی، پایان نامة کارشناسی ارشد دانشگاه ارومیه، به راهنمایی دکتر فاطمه مدرسی. 4- براهنی، رضا .(1364). جنون نوشتن، تهران: شرکت انتشارات رسام. 5- پورنامداریان، تقی . (1381). سفر در مه، تهران: انتشارات نگاه. 6- حافظ، شمس الدین محمد. (1378). دیوان حافظ، به اهتمام جهانگیر منصور، تهران: نشر دوران. 7- خیامپور، عبدالرسول . (1375). دستور زبان فارسی، کتابفروشی تهران. 8- سعدی، مصلح بن عبدالله، (1380)، کلیات سعدی، تهران: انتشارات موحدین، چاپ اول. 9- سوسور، فردینان دو . (1382). دورة زبان شناسی عمومی، ترجمة کورش صفوی، تهران: هرمس، چاپ دوم. 10- شفیعی کدکنی، محمدرضا.(1385الف). آیینهای برای صداها، تهران: سخن، چاپ پنجم. 11ــــــــــــــــــــ . (1385 ب). هزاره دوم آهوی کوهی، تهران: سخن، چاپ چهارم. 12ـــــــــــــــــــ . (1385). موسیقی شعر، تهران، آگاه. 13- شمیسا،سیروس . (1379). نگاهی تازه به بدیع، تهران: نشر میترا، چاپ دوازدهم. 14__________ .(1377). معانی، تهران: نشر میترا، چاپ پنجم. 15- شیری، علی اکبر. (1380). «نقش آشنایی زدایی در آفرینش زبان ادبی»، مجلة آموزش زبان و ادب فارسی، شمارة 59. 16- صفوی، کورش. (1383). از زبانشناسی به ادبیات ج(1)، تهران: سورة مهر(حوزة هنری سازمان تبلیغات اسلامی). 17- طیب، محمد تقی. (1383). «برخی ساختارهای دستوری گونة شعری زبان فارسی»، دستور(ویژه نامه فرهنگستان)،جلد اول. 18- عباسی، حبیبالله. (1378). سفرنامة باران، تهران: انتشارات روزگار، چاپ اول. 19- علوی مقدم، مهیار. (1381). نظریههای نقد ادبی معاصر (صورتگرایی و ساختارگرایی)، تهران: انتشارات سمت،چاپ دوم. 20- علی پور، مصطفی. (1378). ساختار زبان شعر امروز، تهران: انتشارات فردوس، چاپ اوّل. 21- غیاثی، محمد تقی. (1368). درآمدی بر سبک شناسی ساختاری، تهران: انتشارات شعلة اندیشه، چاپ اول. 22- قاسمی پور، قدرت . (1386). درآمدی بر فرمالیسم در ادبیات، اهواز: انتشارات رسش. 23- مکاریک،ایرنا ریما . (1385). دانش نامه نظرّیههای ادبی معاصر،ترجمه مهران مهاجر، محمّد نبوی، تهران: آگه. 24- نفیسی، آذر. (1368). «آشنایی زدایی در ادبیات»، ماهنامة کیهان فرهنگی، سال ششم، شمارة دوم. 25- همایی، جلال الدین .(1368). فنون بلاغت و صناعات ادبی، نشر هما. 26- Leech,G. N. A Linguistic Guide to English Poetry, Longman, Lon | |||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 2,194 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 663 |