تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,650 |
تعداد مقالات | 13,398 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,197,377 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,072,660 |
بررسی وتحلیل ویژگیهای حماسی داستان بهرام چوبینه در شاهنامه فردوسی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهشهای ادب عرفانی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 8، دوره 5، شماره 1، خرداد 1390، صفحه 175-196 اصل مقاله (274.1 K) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
محمد طاهری* ؛ محمد مومنی ثانی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
استادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه بوعلی سینا | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
بهرام چوبینه سردار بزرگ ساسانی، نقش عمدهای در تحوّلات سیاسی و نظامی اواخر عهد هرمزد چهارم و اوایل عهد خسرو پرویز دارد و شرح ماجراجوییهای وی در بخش تاریخی شاهنامه، زمینه مناسبی را برای خلق حماسهای زیبا، فراهم کرده است. بررسی دقیق محتوای این داستان، بروشنی حاکی از حضور عناصر و شاخصههای سرودهای حماسی، به سبک حماسههای بخش پهلوانی شاهنامه است. شخصیت برجسته بهرام چوبینه نیز با وجود همه کاستیهایی که نسبت به یک قهرمان شکستناپذیر دارد، در اشعار فردوسی، در قالب پهلوانی حماسه آفرین معرفی شده که دارای وجوه اشتراک فراوانی با جهان پهلوان شاهنامه، رستم دستان است. این واقعیت حاکی از آن است که فردوسی در جریان به نظم کشیدن تاریخ ایران باستان، هر کجا که اقتضا میکرده است، وقایع تاریخی را دستمایه سرودن حماسههای شورانگیز قرار داده است. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شاهنامه فردوسی؛ بهرام چوبینه؛ ویژگیهای حماسی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدمه نخستین کسی که برای شاهنامة فردوسی، به سه بخش اساطیری، پهلوانی (حماسی) وتاریخی قائل گردید، مصحّح معروف شاهنامة چاپ مسکو، برتلس است ( !برتلس، 1362: 157). هر چند بعضی از محقّقان به دلایل مختلف؛ از جمله حضور عناصر افسانهای (مانند داستان کرم هفتواد)، در بخش موسوم به تاریخی شاهنامه که حاوی سرگذشت شاهان ساسانی است، این تقسیمبندیرا خدشهپذیرمیدانند (!سرکاراتی،1357: 80). با این حال باید پذیرفت که تقسیم بندی یادشده، علیرغم همة انتقاداتی که برآن وارد است، میتواند چشماندازی جامع از حماسة ملی ایران ارائه دهد و به درک دقیقتر چگونگی دگردیسی تاریخ به حماسه و اسطوره در شاهنامه یاری رساند؛ چراکه در شاهنامه، مانند سایر تواریخ منظوم و منثور معاصر آن که بر مبنای واقعیات تاریخی پرداخته شدهاند، تاریخ اندک اندک به افسانه بدل میشود و افراد تاریخی برمبنای کهنالگوهای اساطیری، تغییر شخصیت داده و بهصورت نمایندة یک تیپ پهلوانی و یا نمونة یک سنخ باستانی درمیآیند. اما آنچه حماسة فردوسی را از آثار مشابه آن، همچون شاهنامة ابؤالموید بلخی و شاهنامة ابومنصوری و شاهنامة مسعودی مروزی و دیگر شاهنامهها وتواریخ فراموش شده، متمایزکرده و عامل اصلی بقای آن محسوب میشود، شیوة بیان و قدرت سخنوری منحصربهفرد فردوسی و ظرافت و دقّت بینظیر او در رعایت اسلوب حماسهسازی وحماسهپردازی بوده است. میزان این دقت و ظرافت به اندازهای است که بعضی محقّقان را برآن داشته تا از آشنایی حکیم طوس با موازین نگارش حماسه وتراژدی مغرب زمین؛ بویژه شاعر برجستة یونان باستان، هومر و اثر مشهور فیلسوف نامآور آن سرزمین، فن شعر ارسطو، سخن به میان آورند. البته با توجه به اطلاعات ناقص وپراکنده وگاه تحریفشدهای که از زندگی و احوال شخصی فردوسی داریم، اظهار نظر در باب اینکه آیا فردوسی اصولاً از آراء حکمای یونان باستان؛ بویژه مندرجات فنشعر ارسطو، درخصوص چگونگی سرودن تراژدی بر اساس وقایع تاریخی ویا محتوای داستانهای حماسی یونان باستان، چون ایلیاد و اودیسه و یا آثار سوفولکس اطلاع داشته است یا خیر؛ غیرممکن بهنظر میرسد. با این همه؛ تحقیقات سعیدنفیسی، این نکته را آشکار کرده که در ادبیات ملل مسلمان پس از اسلام، هومر چهرة ناشناختهای نبود و از سال 260هـ.ق؛ یعنی حدود هفتاد سال پیش از تولّد فردوسی، ترجمههایی ازآثار هومر به زبان عربی انجام شده است و استبعادی ندارد که در دورة ساسانیان نیز چنین امری دارای سابقه باشد و با علاقة شدیدی که مسلماً فردوسی به این نوع آثار داشت؛ اگر ترجمة مستقیم آثار هومر را به دست نیاورده باشد، به احتمال قوی از این حماسهها اطلاع داشته است ( !جمالی، 1368 :44). آنچه یقیناً در مورد محتوای داستانهای شاهنامه میتوان ابراز داشت؛ آن است که فردوسی در امر سرودن شاهنامه با پارادوکسی شگفت روبه رو بوده که سربلند بیرونآمدن ازین هزارتوی پر پیچ وخم هنری، تنها از عهدة کسی چون او برمیآمده و بس. سخنسرای طوس، از یک سو خود را مکلّفکرده بود که محتوای منابع داستانهای باستان، مانند خداینامه را بیکم و کاست به نظم بکشد و در این مسیر، حتی گاه روایاتی مانند پندنامة بزرگمهر را که لطفی در منظومکردن آنها نمیدیده، تنها از سروظیفة امانتداری، در شاهنامة خود گنجانده ( !محیط طباطبایی،1369: 276-266) واز دیگر سو طبع بلند و هنرشاعری او اقتضا میکرده که به روایت خشک وقایع تاریخی اکتفا نکند و از هر امکانی برای جمال لفظ و کمال مضمون و در نتیجه اعتلای تاریخ ملّی ایران بهرهگیرد؛ و البته همة اینها در سایة ذوق سرشار وتوانایی بیمانند او در نظم شعر پارسی میسّر بوده است ( ! صفا،11:1335). داستان بهرام چوبینه که در ادامه به واکاوی دقایق حماسهپردازی فردوسی در آن خواهیم پرداخت؛ از معدود داستانهای بخش تاریخی شاهنامه است که شاعر مجال آن را پیدا کرده که اندکی از حال و هوای تاریخ بیرون آمده و با استفاده از فضایی که ماجراهای زندگی این سردار ماجراجوی عهد ساسانی، درکشاکش با هرمزد ساسانی و پسرش خسروپرویز، بهوجودآورده است؛ بار دیگر، هرچندکوتاه و نافرجام، به حماسهسرایی بپردازد. کریستینسن که در رسالهای مستقل سرگذشت بهرام چوبینه را با دقّت وتفصیل از روی منابع کهن تاریخی تحریر کردهاست؛ دربارة شیوة بینظیر فردوسی در سخنوری و روایت شاعرانة او از تاریخ، مینویسد: «اگر این داستان ]در دیگرمنابع تاریخی، مانند شاهنامه[ بشکلی هنرمندانه عرضه شده بود، کم وبیش میبایست ساخته وپرداختة منابع ما باشد؛ امّا چنین نیست.آن شکوفایی زبان که در روایت فردوسی یافت میشود،کاملاً خاص خود اوست و هیچ ارتباطی با منبع اصلی او ندارد» (کریستنسن ،1383 : 62). از آنجا که برای بررسی دقیق ویژگیهای حماسی این داستان، لازم است مقایسه وسنجشی میان روایت تاریخ و باز آفرینی حماسی آن به دست فردوسی، صورت گیرد، در ادامة این مقال، نخست با استفاده از منابع معتبرکهن و معاصر، سیمای تاریخی بهرام چوبینه باختصار ارائه خواهدگردید، سپس با ارائة خصوصیاتی که منابع معتبر متأخّر مربوط به انواع ادبی، درباب خصوصیات متون حماسی برشمردهاند، نشان خواهیم داد که فردوسی در بخش تاریخی شاهنامه که به علّت تبیین صرف وقایع تاریخی مجال چندانی برای حماسه پردازی در اختیار نداشته است؛ با دستمایه قراردادن حوادث زندگی این سردار بزرگ دورة ساسانی، درپی آفرینش حماسهای زیبا به شیوة داستانهای بخش حماسی شاهنامه بودهاست. البته خصوصیات متمایز شخصیت بهرام چوبینه نسبت به سایر شخصیتهایی که در بخش تاریخی شاهنامه ایفای نقشکردهاند، بروشنی نشان دهندة آن است که او صرفنظر از بعضی جزئیات، شایستگی راه یافتن به جرگة پهلوانان حماسی را داشته است؛ زیرا «بهرام چوبینه تنها سردار دورة ساسانی است که بر پادشاه خود قیام میکند و تنها مردی است که حکومت چهارصدسالة ساسانیان را به لرزه میافکند و یکی از کسانی است که با جمع کردن صفات گوناگونی چون مردانگی و مکّاری، دلیری وبلندپروازی و عدالتخواهی وخونریزی، برای فرمان راندن خلق شدهاند. مردی که کارآمدتر از همة مردان زمان خود است و سرانجام در نیمة راه از پای درمیافتد.» (اسلامی ندوشن،1348 :390).
بهرام چوبینه به روایت تاریخ بهرام(وهرام) چوبین، پسر بهرام گشنسپ مرزبان ری در روزگار هرمزد شاه ساسانی و از خاندان مهران، یکی از هفت خاندان ممتاز ساسانی بود(! رستگار فسائی،209:1369)که ظاهراً به علّت بلندی قد و عضلانی بودن اندام، به چوبین (مانند چوب) معروف شده بود ( ! خالقی مطلق، 162:1379). این سردار ساسانی مدّعی سلطنت که خود را از تبار اشکانیان میدانست و برخی منابع، وی را از فرزندان پهلوان ایرانی گُرگین، پسر میلاد و نیز از نسل آرش، تیرانداز مشهور ایرانی دانستهاند (!گردیزی، 90:1363) درعهدپادشاهیهرمزد چهارم و خسروپرویز، مدتی کوتاه(591-590 م ) برتخت شاهی نشست و سرگذشت وی با حماسه و افسانه درآمیخت و در روایات ایرانی و تواریخ عربی شهرت یافت. وی با اینکه از خاندان ساسانی نبود، گاه نامش در فهرست پادشاهان ساسانی قید شده و او را بهرام ششم خواندهاند (! , 2006:315 Wiesehöfer ). در سال ۵۸۸ م. در واپسین سال شاهنشاهی هرمزد، لشکریان خاقانات غربی ترک و خزر به آران و ارمنستان هجوم آوردند و در همین زمان از جانب شرق نیز، یکی از پادشاهان ترک، به نام ساوه ( شابه) شاه، که در بعضی منابع تاریخی نام واقعی او «چو لو هو» ذکر شده306!) : Sinor,1990 )، به ایران حمله کرد و مرزبانان ایرانی در برابر این هجوم ناگهانی، تاب نیاورده ومغلوب ترکان شدند. بهرام در آن هنگام مرزبان ارمنستان و آذربایجان (آثورپاتکان) بود.(! رستگار فسائی،همان،209) هرمزد، با صلاحدید و مشورت موبدان و بزرگان و به واسطة پیشگویی پیرمردی به نام مهران ستاد، بهرام را برای مقابله به سوی ترکان اعزام نمود. بهرام دوازده هزار تن از سوارکاران میانسال کارآزموده را برای مقابله با لشکرساوه شاه که تا هرات و بادغیس پیش آمده بودند، انتخاب کرد. این در حالی بود که تعداد سپاهیان دشمن بالغ برسیصد هزار تن ذکر شدهاست (,2005:53 McBride Farrokh&). بهرام در پاسخ به اعتراض منطقی هرمزد در باب دلیل گزینش این تعداد سپاهیان اندک برای مقابله با لشکر انبوه دشمن، توضیح میدهد که عدد دوازده برای ایرانیان خوشیمن بوده و او بعمد این تعداد سپاهی را انتخاب کردهاست؛ چرا که در تاریخ اسطورهای ایران، در چندین نبرد، مانند جنگ رستم با شاه هاماوران و جنگ اسفندیار با ارجاسب وجنگ گودرز با افراسیاب به خونخواهی سیاوش نیز، دوازده هزار نفر در سپاه شرکت داشتند و در همة این موارد، پیروزی با ایرانیان بوده است. دلایل بهرام، هرمزد را قانع کرد و بهرام با این سپاه اندک؛ اما زبده، لشکر ترکان را در یک نبرد تاریخی کم نظیر و طی تنها یک روز، بشدّت شکست داد وشخصاً ساوه شاه را با پرتاب تیری مرگبار از پای درآورد و علاوه بر غنایم سرشار و باور نکردنیای که بهدست آورد، دشمن را به پرداخت باج وخراج نیز ملزم کرد. این پیروزی خارقالعاده، هرچند در بدو امر، هرمزد را شادمان ساخت؛ اما اندکی بعد موجبات نگرانی او را از سرکشی احتمالی بهرام فراهم آورد. لذا برای دور کردن بهرام از پایتخت، او را بلافاصله به جنگ با ارتش امپراتوری بیزانس، در ارمنستان و نواحی جنوب قفقاز فرستاد (! Frye,1984:34 ) بهرام که فرمانده کل سپاهیان ایران در برابر لشکریان رومی بود، برخلاف انتظار ازآنها شکست سختی خورد و مجبور به عقب نشینی شد. هرمز که به دنبال بهانهای برای شکستن غرور بهرام بود، از این اتفاق بسیار خشنود شد و با فرستادن نمادین یک دوکدان و لباسی زنانه، او را بهطور اهانت آمیزی از فرماندهی سپاه، عزل کرد؛ اما بهرام سیاستمدارانه سپاه تحت فرمان خود را نیز در اهانتی که از طرف هرمز در حق وی شده بود، شریک و همدرد ساخت و بدینگونه آنها را برضد هرمز برانگیخت و با موافقت و به تشویق آنها، در مقابل شاه قدرنشناس ساسانی شورش کرد. (!:,2006:224 Howard). پس از این رویدادها، سرگذشت و اعمال پهلوانی بهرام چوبین، مورد توجه قرار گرفت و بتدریج وارد قلمرو حماسه و خیالپردازی شد ( ! Yarshater,2006: 1168 ).
شورش علیه هرمز به روایت تاریخ غیر از سپاهیان بهرام، دستههایی از یک سپاه دیگر هم که از نیروهای بیزانس شکست خورده بودند و از خشم و تنبیه شاه میترسیدند، در اظهار طغیان با بهرام هماهنگ شدند. از دیگر سو در تیسفون پایتخت ساسانیان، ظاهراً اوضاع به نفع بهرام و یارانش پیش میرفت؛ زیرا هرمزد با عدالت خشونتآمیز خویش که متمایل به عامة مردم و از احتیاط و تعادل عاری بود، طبقة نجبا مخصوصاً موبدان را بشدّت مأیوس و ناراضیکردهبود؛ چنانکه بسیاری ازیشان درصدد بودند با برکنار کردن هرمزد، پسر جوانش خسرو پرویز را برتخت بنشانند. مطمئناً بهرام با آگاهی کامل از سست بودن پایههای حکومت، جرأت این اقدام تهوّرآمیز را به خود داده بود (!:Pourshariati, 2008:442) حتی به روایت طبری، بهرام در ایجاد نفاق و سوءظن بین هرمز و خسرو پرویز نیز دست داشت و خسرو در این هنگام از ترس پدر به آذربایجان گریخته بود (! طبری،1375 :728 ). دراین اوضاع آشفته، گستهم، دایی خسرو پرویز، موفّق شد برادر خود وندوی را که بر اثر سوءظن هرمز، به زندان افتاده بود، از زندان بیرون بیاورد. این دو تن که اصالةً تورانی بودند، رهبری شورشی را برعهده گرفتند که در نهایت منجر به خلع هرمز از قدرت وحبس او شد. خسروشتابان از آذربایجان به پایتخت آمد و در سال 590م. تاج بر سرنهاد ( !: Brosius,2006: 157 ).
پیکار با خسرو پرویز بهرام حاضر نشد که بهفرمان پادشاه جدید در آید؛ زیرا خود سودای پادشاهی داشت. دودمان مهران مدّعی بودند که از نسل ملوک اشکانی هستند و بهرام بر این امر تکیه کرده، با وجود مخالفت بسیاری از نزدیکانش، ازجمله خواهرش گردیه، خود را جانشین هرمز معرفیکرد. از آنجا که سپاه بهرام نیرومند بود، خسرو رو به هزیمت گذاشت. بهرام فاتحانه به پایتخت آمد و به نام بهرام ششم، بر تخت نشست و به نام خود سکه زد ( ! زرّین کوب، ۱۳۶۴: 510). خسرو که نتوانسته بود در برابر قوای بهرام چوبین ایستادگی کند، در سال 590 م. به شهر هیراپولیس در روم شرقی گریخت ( !دریایی،1383: 48) و به امپراتور بیزانس، موریکیوس پناه برد و از او تقاضای کمک کرد. موریکیوس برادر خویش «ثیادوس» را به همراه شصت هزار سپاه برای یاری در جنگ با بهرام چوبین روانة ایران کرد (!کریستنسن،1383 : 465) همچنین دختر خویش مریم را بهعقد وی در آورد ( ! طبری، ۱۳75 : 757) و به علت همین پشتیبانی، پیمان صلحی بین ایران و روم بسته شد. گزارش جامع معتبری دربارة دولت مستعجل بهرام چوبین در دست نیست. بهروایت بلعمی، حکومت بهرام تا زمان بازگشت خسرو پرویز از روم، بدون هیچ مشکل خاصی برقرار بود: «همه خراجها بگرفتی و روزیها بداد و مملکت به سیاست و داد همیداشت و هیچکس بر وی عیبی نتوانست کردن؛ تا آن روز که پرویز از روم باز آمد و با وی جنگ کرد» (بلعمی،1337: 206)؛ اما به گزارش منابع یونانی یکسال پادشاهی بهرام، توأم با یک سلسله شورش و فتنه بود: «بهرام به محض آنکه بر خود مسلّط شد آغاز به تحقیر ملازمان خود کرد ومورد تنفّر ایرانیان قرار گرفت. او قادر نبود عنان خشونت خود را در دست گیرد و روز به روز خشنتر ومستبدتر گردید» (کریستنسن،1383: 56). از طرف دیگر وندوی، دائی خسرو، که دستگیر و زندانی شده بود، بهیاری چند تن از بزرگان رهایی یافت و به آذربایجان گریخت و پیشرو مخالفان بهرام شد و همراه برادر خود، گستهم بهیاری خسرو پرویز برخاست. خسرو همراه با سپاهی که امپراتور موریکیوس در اختیارش گذاشته بود، به ایران برگشت و با سپاه بهرام در حوالی گنزک آذربایجان جنگکرد و سپاه او را درهم شکست. بهرام بعد ازاین هزیمت، با باقیماندة سپاهیان خود به امید تجدید قوا به سمت شرق، رو به فرار نهاد (!طبری،1375 : 733).
سرانجام بهرام چوبینه در سال 591 م. بهرام چوبین بعد از شکست در نبرد نهایی با خسرو و سپاهیانش، همراه با باقیماندة سپاه خود به سوی ترکان گریخت و با مهربانی تمام از سوی خاقان ترک پذیرفته شد. در مآخذ عربی و ایرانی از این خاقان نامی برده نشده است. به گفتة برخی از محقّقان، این خان «یون یوللیق» یا «دولان خان»، فرمانروای خاقانات شرقی ترک بوده است که با خاقانات غربی ترک(جانشینان ساوه شاه) در رقابت بود و شاید به همین علّت، بهرام را پناه داد. به روایت تواریخ سنّتی و همچنین شاهنامة فردوسی، بهرام در مدّتی که در پناه ترکان بود؛ دلاوریهای بسیاری از خود نشان داد و هرگز سیمای یک سردار منهزم را نداشت. خسرو که همواره در هراس بازگشت بهرام و تکرار حوادث گذشته به سرمیبرد، با ارسال هدایایی برای خاتون همسر خاقان، توطئة قتل بهرام را رقمزد. با کشته شدن بهرام، خاقان ترک که از مرگ بهرام، بسیار متاسف بود، از «گردیه» خواهر بهرام که سرپرستی سپاه بهرام را برعهده گرفته بود، درخواست کردکه به همسری برادرش درآید. گردیه پیشنهاد خاقان را نپذیرفت و همة سپاهیانی را که همراه بهرام، به دیار ترکان آمده بودند؛ از آن سامان بیرون آورده و به ایران بازگرداند (!رضا، ۱۳۶۵ :128)
شاخصههای حماسی داستان بهرام چوبینه مهمترین نکتهای که در باب داستان بهرام چوبینه در شاهنامه به چشم میخورد، حس وحال و فضای کاملاً متفاوتی است که در این داستان نسبت به سایر وقایع بخش تاریخی شاهنامه وجود دارد. فردوسی در به نظم کشیدن تاریخ ساسانیان عملاً در باب تحریک قوّة خیال مجال اندکی داشت؛ زیرا با متن ازپیشآمادهای روبه رو بود که وقایع آن با دقت ثبت شده بود و ازین روی برای وی امکان استفاده از اغراقهای خیالانگیز،آنگونه که در خلق اشعار حماسی پهلوانی مرسوم و معمول است؛ فراهم نبود. فردوسی حماسهسرا بود و به نقل تاریخ به معنی وقایعنگاری صرف، علاقهای نداشت؛ لذا از فرصتی که ماجراجوییهای بهرام در اختیار او گذاشت، استفاده کرد وتاریخ را به سمت حماسه، سوق داد. حماسه روایتی آمیخته با تخیّل از تاریخ ملّتی استکه با قهرمانیها و اعمال و حوادث خارقالعاده درمیآمیزد. به عبارت دیگر شاعر حماسهپرداز، حوادث تاریخی را به روش خود تفسیر میکند؛ یعنی به برخی از تحوّلات شاخ و برگ میدهد و از اهمیت برخی رویدادها میکاهد ( !میلر،1383: 44) و نقشآفرینی انسانهای آرمانی و برتر( پهلوانان) که از نظر نیروی جسمانی و معنوی برگزیده و ممتاز هستند؛ مهمترین تفاوت حماسه با تاریخ به شمارمیآید. در واقع پهلوانان حماسه نماد آرمانها و آرزوهای بزرگ مردمان یک سرزمین هستند؛ آرزوهایی که یا در عالم واقع امکان بروز وظهور نیافته است ویا نحوة ظهور آنها به شکل مطلوب عموم مردم نبوده است. نکتة دیگر آنکه ویژگی اصلی حماسه در تخیّلی بودن و شکل داستانی آن است و از آن جهت که این امرمستلزم اسطوره سازی است، لزوماً حماسه و تاریخ با وجود شباهتهای ظاهری، در تعارض خواهند بود ( ! الیاده،401:1385) و بدین ترتیب، شاعر حماسهسرا، علیه واقعیت تاریخی و نظم دنیویی که نوع بشر محکوم بدان است، طغیان میکند و تاریخی دیگر را برمیسازد (! الیاده،164:1367). خلاصه آنکه حماسه روایتی آرمانخواهانه از تاریخ و واقعیت است؛ تاریخ به شکلی که باید روی میداد؛ و نه به شکلی که واقعاً روی داده است. بر این اساس در ماجرای بهرام چوبینه، فردوسی با توسّل به هنر شاعری، بر تاریخ میشورد و حماسه خلق میکند. او روایتگر آرزوها وآرمانهای برباد رفتة مردمی است که به امید تحوّل در مناسبات کهنی که حتی اصلاحات انوشیروان وهرمز نیز نتوانسته بود، تغییر چندانی در آن ایجاد کند، پشت سر چهرهای ماجراجو وجاه طلب وجنگاور قرار گرفتند؛ اما نتوانستند معادلات حاکم بر مناسبات سیاسی عصر خود را بههم بزنند. خسروپرویز مجدداً قدرت را در دست گرفت و دور باطلی که برانگیزانندة همة شورشها وقیامها از عهد مزدک به بعد بود، به شیوهای دیگر تکرار شد. هر چند به روایت تاریخ، بهرام شکست خورد و در غربت جان باخت؛ اما حماسه ازین چهرة شکست خورده، پهلوانی به تصویرکشید که نه به علّت غلبة خصم؛ بلکه بنا بر تقدیر آسمانی از قدرت کنار رفت و حتی در سرزمین بیگانه نیز هنرنمایی کرد و با کشتن اژدهایی هولناک، هرگز به سیمای یک سردار شکست خورده نمایان نشد. آفرینش روایتی حماسی از یک رویداد تاریخی، مسلماً تابع ضوابط وشرایطی است که رعایت دقیق آنها در قالب نظمی سخته واستوار وکلامی متین وفصیح؛ آنگونه که در شاهنامة فردوسی جلوهگر شده، حاکی از آگاهی و تسلّط بینظیر حکیم طوس از فن حماسهسرایی است. از آنجا که داستان حماسه بر پایة تاریخ ملّی یک کشور است، مخاطبان آن از کلیات اصلی داستان آگاهی دارند و شاعر تنها در پرداختن به جزئیات و توصیف هنری صحنههای مختلف داستان آزادی عمل دارد. ازین روی، طرح کلّی داستان بهرام در روایت حماسی آن، همان طرح وقایعنگاری تاریخی است و فردوسی نیز در چارچوب وقایع مربوط به بهرام چوبینه، با استفاده از فنونی که در خلق داستانهای حماسی کاربرد دارد، در بیان هنری و توصیفات شاعرانه، سخن را به اوج رسانده است. فنونی که سخنسرای طوس قبلاً بکرّات ازآن شیوهها در پرداخت داستانهای حماسی مربوط به رستم، بهره گرفته بود. درمنابع معتبری که درباب فنون سرایش متون حماسی و بهطورکلی نوع ادبیحماسی سخنگفتهاند، شاخصههای متعددی برای نوع ادبی حماسی بر شمرده شده که مهمترین این شاخصهها عبارتند از: برخورداری از پیرنگ داستانی (!:Toohey,1992:1-2) نقشآفرینی یک شخصیت برجسته و ریشه داشتن در تاریخ ملی (!:(Cuddon& Preston,1999:265 و نیزخرق عادت در قالب اعمال شگفتآورقهرمانان وتأثیر عوامل ماوراءالطبیعی (!: Hainsworth,1991:46-59 ). البته ویژگیهای ثانوی دیگری نیز مانندحضور و نمود موجودات شگفتانگیز همچون اژدها (!: Bates,2010:62-69 ) و وقوع حوادث در عرصة مکانی و زمانی نسبةً وسیع بررسی دقیق داستان بهرام چوبینه به روایت فردوسی، حاکی از رعایت دقیق معیارهای پیشگفته است. چنانکه بهرهگیری از یک پیرنگ قوی داستانی برگرفته از یک واقعة مهم تاریخی با یک قهرمان شاخص ملّی، کاملاً آشکار است. به گفتة اسلامی ندوشن« اگر بهرام توفیق یافته بود، سیر تاریخ ایران تغییر میکرد» (اسلامی ندوشن، 1348 :433). تأثیر عوامل ماوراءالطبیعی نیز بوضوح در حماسة بهرام چوبینه دیده میشود؛ بهگونهای که ماجرای بهرام در شاهنامه عملاً با تخیل درهمآمیخته است. نمونههایی چند از این امر، عبارت است از: یاری جستن شابهشاه از جادوگران برای شکست سپاه بهرام و کمک ایزد سروش به خسروپرویز در گرماگرم نبرد با بهرام ( !سرّامی، 1368 : 568-569) در داستان بهرام نیز از نبرد او با اژدهایی در سرزمین چین سخن رفته است که به این مورد و نیز داستان فانتزی ملاقات او با بانویی از جنس پریان؛ در بخش بعدی خواهیم پرداخت. همچنین اگر خرق عادت را اعمال و حوادثی شگفتانگیز وخارقالعاده بدانیم که انجام آن از توان انسانهای معمولی بیرون است، پیروزی خارقالعادة سپاه کوچک او بر ارتش چند صد هزارنفری ساوه شاه، به نوعی خرق عادت است و به نظر میرسد، همین فتح بزرگ، زمینه ساز اصلی پیدایی داستان بهرام بوده است. از حیث زمان ومکان نیز داستان بهرام نیز چندین سال، سه سرزمین ایران و روم وترکستان را تحت تأثیر قرار داده است. ویژگیهایی نیز ازدیرباز برای قهرمانحماسه برشمردهاند (!:Beye:1993:74-112 و 1- انسانی است که از ماوراء الطبیعه مدد میگیرد و گاهی فرّة ایزدی دارد. 2- اهداف او شخصی نیست و در صدد رستگاری جامعه و ملّت خویش است. 3- از لحاظ قدرت و نیروی و وضعیت جسمانی، از دیگران به نحوی چشمگیر، متمایز است. 4- از ثبات اندیشه و عزم پایدار برخوردار است. 5- مدبّر است و از هوش و فراست بسیار برخوردار است. 6- در برابر حوادث سهمگین، تاب و تحمّل فوقالعادهای دارد. 7- هماورد او( ضد قهرمان) نیز کمابیش همین صفات را (در ابعاد منفی)دارد. 8- معمولاً قهرمانی ملّی است و سرنوشت او با سرنوشت یک ملّت و گاهی بشریت یکی است. با بررسی دقیق داستان بهرام چوبینه، تمامی مشخصات فوق را کمابیش در شخصیت بهرام مشاهده میکنیم. « پیکر بهرام آنگونه که وصف شده مبیّن استحکام است. بلندبالا قوی استخوان ولاغر، سیاهچرده و با موهای مجعّد، هیأتش اطاعت و احترام و و اطمینان را در زیردستانش برمیانگیخته. از نظر روحی نیز یک سردار بزرگ است. دارای ارادهای قوی، قوة تخیّل و ابتکار و تدبیر، دلاوری وگستاخی» (اسلامی ندوشن:1348 :397) به گفتة فردوسی، بهرام، پهلوانی بیماننداست، در همة صحنههای نبرد در میسره، میمنه و قلب لشکر حضور دارد، نشست و برخاست و آیین شکار او شاهانه است و دفتر شاهان و کتاب کلیله و دمنه را به عنوان مشاور همواره پیش رو دارد:
بهرام چوبینه، رستمی دیگر سوای آنچه در باب طرح کاملاً حماسی داستان بهرام چوبینه و تعیین جزئیات فنّی حماسهپردازی فردوسی در این داستان ذکر شد؛ نکتة مهم دیگری نیز در این داستان به چشم میخورد وآن علاقة خاص فردوسی به بازسازی شخصیت رستم، در سیمای بهرام چوبینه است. اگر جزئیات داستان بهرام را با بخش حماسی شاهنامه و داستانهای مربوط به رستم مقایسه کنیم، مشخص خواهد شد که فردوسی در چهرة این سردار بزرگ ساسانی، طرحی هر چند کمرنگ، از پهلوان اسطورهای و بیمانند حماسة ملّی؛ یعنی رستم تهمتن را به تصویر کشیده است. ظاهراً طرح(پیرنگ)داستان بهرام زمینة مناسبی را برای حماسهسرای طوس فراهم کرده که بار دیگر رخش خیال را به جولان وادارد و با بازآفرینی بعضی ویژگیهای قهرمان حماسة ملّی( رستم دستان) در اطوار وکردار بهرام چوبینه، بار دیگر به حماسهسرایی بپردازد و به زبان و بیان روایی خود تحرّک ببخشد. به گفتة اسلامی ندوشن: «تنها پهلوان دوران تاریخی شاهنامه که بتواند با پهلوانان بزرگ دوران داستانی برابری کند، بهرام چوبینه است» (اسلامی ندوشن،1348: 390). فردوسی از بدو ورود بهرام به داستان برآن است که او را بنوعی با بخش پهلوانی شاهنامه پیوند بزند. زمانی که هرمزد، بهرام را نامزد فرماندهی سپاه ایران میکند و دست او را در انتخاب نفراتش باز میگذارد، بهرام تنها دوازده هزار تن را برای نبرد با لشکر نجومی ترکان برمیگزیند و درپاسخ به اعتراض هرمزد، این امر راچنین توجیه میکند که در انتخاب عدد 12 به بزرگانی چون رستم و گودرز واسفندیار تأسی کرده است:
وخواننده ازهمین قرینه متوجه میشود که در بخش تاریخی شاهنامه، با داستانی از لونی دیگر مواجه است. همانندسازی بهرام با قهرمانان اساطیری به همینجا ختم نمیشود. درطول داستان فردوسی بارها با توصیفاتی که از گفتار وکردار بهرام به دست میدهد، در واقع تجدید دیداری با پهلوانان محبوب خود دارد. توصیفاتی که ذیلاً به چند نمونه از آنها اشاره میکنیم: 1- درفش اژدها پیکر. هرمزد، هنگامی که بهرام را روانة نبرد با ترکان میکند، شکوه پهلوان، چنان است که پادشاه او را با رستم مقایسه میکند و درفش اژدها پیکر رستم را به دست وی میسپارد:
و حتى ترکان به اغراق، وی را در میدان جنگ برتر از رستم میدانند:
2- نیایش به درگاه پروردگار در آغاز نبرد. راز و نیاز تهمتن با پروردگارجهان و استمداد از او، درآغاز نبردهای سهمگینی مانند پیکار با سهراب واسفندیار، از بخشهای بسیار مؤثّر در داستانهای رستم است. بهرام نیز در این آیین معنوی، از رستم پیروی میکند:
3- نبرد با شاهزادة ایران. فردوسی در شرح نبرد بهرام وخسرو، بنوعی داستان رستم و اسفندیار را بازآفرینی میکند، در این داستان بهرام به جای رستم وخسرو به جای اسفندیار نقشآفرینی میکنند. البته باید خاطر نشان ساخت که به اقتضای مناسبات این داستان ، اینبار، پهلوان، پرخاشخر و کینهجوی است و شاه، آزرمجوی؛ و به هر اندازه که خسرو بر در صلح میکوبد وخواهان آشتی است، بهرام درصدد است که در عرصة نبرد، منازعه را به خون فرونشاند. فردوسی برای این جنگاور همچون رستم واسفندیار دو مجلس مفاخره ترتیب میدهد و در این دو مجلس، هریک از طرفین، بدفعات خود را برتر میکشد و حریف را به باد تحقیر وتوهین میگیرد (!فردوسی، 37:1374- 22 ). وصف نبرد میان این دونیز ،تداعی کنندة هنگامة نبرد رستم واسفندیار است:
نقش گردیه خواهر بهرام نیز در این ماجرا با نقش پشوتن برادر نصیحتگوی اسفندیار، قابل مقایسه است. گردیه بارها برادر را از نبرد با شاه ایران بیم میدهد و ناکامی و بیسرانجامی چنین شورشی را به وی یادآور می شود:
و در پایان داستان، همچون پشوتن بر سر برادر محتضر مینشیند و سنگ صبور حرمان و ندامت وی میشود. (9/164/2641-2627) 4-کمانگیری وتیر اندازی. بهرام در کمانگیری وتیراندازی سر آمد اقران است. چنانکه به روایت طبری، بهرام چوبین را در تیراندازی با آرش همانند میکردند ( ! طبری ،1375: 726) از اینرو، شاید منسوب کردن نژاد بهرام به آرش، به سبب مهارت او در تیراندازی بوده است. شهرت بهرام چوبین در تیراندازی بدان پایه بوده است که ابنندیم از کتابی در آیین تیراندازی نام میبرد و آن را به بهرام چوبین نسبت میدهد ( ! زرّینکوب،1383: 144). فردوسی، اینگونه صحنة به قتل رسیدن ساوه شاه را که با پرتاب تیر به دست بهرام ازپا درآمد، به تصویر کشیده است:
وصفی که فردوسی از شیوة کمانگیری بهرام وکشتن ساوه شاه تنها با پرتاب یک تیر میکند، یادآور توصیف صحنة تیرافگندن رستم به اشکبوس کشانی وکشتن اوست :
در اینجا ذکر این نکته ضروری به نظر می رسد که ابیات اخیر در وصف تیر افکندن رستم به اشکبوس، در شاهنامة چاپ خالقی مطلق، الحاقی تشخیص داده شده وبه حاشیه رفته است (! فردوسی،1386،دفترسوم:184) اگر الحاقی بودن این ابیات را نیز بپذیریم؛ این نکته خود قرینة دیگری است بر وجود ذهنیت یکسانانگاری دو پهلوان؛ به گونهای که کاتبان و یا خوانندگان شاهنامه، سهواً یا عمداً ابیات مربوط به بهرام را به رستم نسبت دادهاند. 5- ماجراجویی وعشرت طلبی در سرزمین دشمن. بهرام و تنی چند از پهلوانان ایرانی در هنگام نبرد با پرموده، پسر ساوه شاه، به باغی داخل میشوند که به لشکرگاه ترکان نزدیک است و در آنجا فارغ البال و بدون هراس از گرفتار شدن به دست دشمن به عشرت و رامش میپردازند. پرموده با آگاهی ازین بیباکی بهرام ویارانش، با شش هزار سوار دشمن بر ایشان میتازد تا شاید با غافلگیری آنها را از میان ببرد؛ لیکن بهرام و همراهان اندکش ( ایزدگشسب، یلانسینه و بهرام سیاوشان)، آنها را تار ومار میکنند:
این حادثه کمابیش تکرار ماجراجویی رستم و یارانش درسرزمین توران و در شکارگاه افراسیاب، پس از نبرد با شاه هاماوران است :
و چون افراسیاب با سی هزار سپاهی بر ایشان هجوم می آورد؛ رستم و همراهانش، لشکر توران را درهم میشکنند و:
6-کشتن اژدها- ظاهراً مبارزه وکشتن اژدها، این جانور مخوف اسطورهای، در داستانهای حماسی همة اقوام وفرهنگها جایگاهی ویژه و ثابت دارد و قهرمان داستان برای اثبات برتری خود نسبت به سایرین، لزوماً باید با اژدها درآویزد) !: (Lord, 1991:200. چنانکه یکی از مهمترین حوادثی که در ماجراهای موسوم به هفتخان برای دو پهلوان اسطورهای شاهنامه، رستم واسفندیار، روی داده، مبارزه با اژدها وکشتن آن بوده است. داستان بهرام چوبینه نیز ازین قاعده استثنا نیست و مشابه این ماجرا در داستان بهرام چوبین نیز دیده میشود. هنگامی که بهرام در جنگ با خسرو شکست میخورد و به نزد خاقان چین میگریزد، از سوی همسر خاقان، مأموریت مییابد تا اژدهایی هولناک وآدمخوار، به نام «شیرْکَپّی» را که تا آن زمان، انسانهای زیادی، از جمله دختر خاقان را از پایدرآورده بود واز پهلوانان چینی کسی نتوانسته بود با او مقابله کند، از میان بردارد. بهرام به تنهایی راهی کوه میشود و در طی نبردی سهمگین اژدها را میکشد:
«به این ترتیب، آخرین اژدهاکشی در شاهنامه بهوسیلة بهرام چوبین روی میدهد» ( !زرّینکوب، 1383 : 145). 7- زبانآوری و حاضرجوابی. بهرام در گفتگوهای رو در رو با دشمنانی چون ساوه شاه، پرموده و خسرو پرویز، زبانآور و جسوراست. ازین روی نه تنها در مبارزات پهلوانی با رستم کوس برابری می زند؛ بلکه همچون او در آوردهای کلامی که البته ساخته و پرداختة قلم شیوای فردوسی است، خصم را زبون میکند و به زیباترین وجه، برتری خود را بهرخ حریفان میکشد و هم ازین روست که فردوسی، اورا «چیره سخن» لقب می دهد:
نمونة زیبای حاضرجوابی رستمگونة او، پاسخ دندان شکنی است که خطاب به ساوه شاه بیان میکند و سخنان تمسخرآمیز او را مبنی بر اینکه هرمز با گسیل بهرام به میدان جنگ در واقع او را به کام مرگ فرستاده وخود در حاشیة امان، کناره گرفته است؛ اینگونه جواب میدهد:
که یاد آور سخنان رستم در پاسخ به استهزاء اشکبوس است:
8 - داشتن اسبی متمایز وخاص. رشادتها و هنرنماییهای رستم در اغلب داستانهای بخش حماسی شاهنامه، به همراه اسب محبوب ویگانة او، رخش، صورت میگیرد.بهرام نیز به مانند تهمتن اسبی متمایز، بهرنگ ابلق دارد که در سراسر داستان با اوست و وجه مشخصة بهرام در میان دیگران به شمار میرود؛ چنانکه طبری نیز بدین امر اشارتی دارد ( ! طبری ،1375: 730)گفتنی است که در سایر منظومههای حماسی سایر ملل نیز چنین امری به چشم میخورد ( !: ( Cavendish, 1982:403 و اسب پهلوان در حماسههای اکثر ملل از ضروریات لاینفک او در خلق حماسه است
نزدیکان خسرو در نخستین مواجهه با بهرام، او را ابلقسوار توصیف میکنند وخسرو خود نیزچون میخواهد او را به کوت، پهلوان رومی، معرفیکند؛ با همین صفت از وی یاد میکند:
و نیز برای آشتیجویی با بهرام، از اسب او اینگونه تمجید می نماید:
8- ارتباط با موجودات فرا طبیعی. همانگونه که رستم با سیمرغ در ارتباط بود و در ماجرای هفتخوان با زنی جادو ملاقات داشت، با عوامل غیرطبیعی و جادویی ارتباط دارد ، بهرام نیز، با بانوی پریان دیدار میکند، در بزم او شرکت می جوید و تحت تأثیر سخنان دلگرم کنندة او مدّعی تاج وتخت می شود:
به گفتة بلعمی پس از این واقعه: «قصة آن کنیزک، او]هرمز[ را بگفتند. هرمز، موبدان موبد را بخواند وگفت آن چیست؟ گفت: آن کنیزک از پریان است و بر بهرام عاشق است و هر کجا بهرام با سپاه بایستد، پیش صف دشمن آن کنیزک با یاران خویش بایستد و دشمنِ بهرام را هزیمتکند» (بلعمی،192:1337). چنانکه ملاحظه میشود، در همة این توصیفات، فردوسی برآن است تا یاد وخاطرة رستم را حتی بعضاً در قالب بیانیِ کاملاً مشابه، زندهکند؛ لذا منطقی استکه داستان بهرام چوبینه را با همة مختصات حماسی که برای آن برشمردیم و در کنار شبیهسازیهایی که حکیم فردوسی میان قهرمان داستان و رستم جهانپهلوان ایجاد کرده، آخرین برگ زرّین حماسهپردازی در شاهنامه بدانیم. حماسهای که هرچند قهرمانی نافرجام دارد؛ اما بیانگر شور واشتیاق ملّتی است که علیرغم همة تلخکامیهای تاریخی، بر آرزوها وآرمانهای مطلوب خویش، در قالب حماسه پافشاری میکند.
نتیجهگیری به روایت تاریخ، بهرام چوبینه سردار بزرگ ایرانی قصد داشت که با استفاده از ضعف روزافزون ارکان حکومت سلسلة ساسانی، طرح نویی در افکند و سلسله اشکانیان را احیا نماید. او را میتوان نابغهای نظامی دانست که با ارتشی کوچک، موفّق شد، دشمنان بزرگ خود را مغلوب نماید و برای مدّتی هرچند کوتاه بر تخت پادشاهی تکیهزند. علیرغم اینکه خسروپرویز با تجدید قوا و بهرهگیری از مساعدت بیدریغ رومیان سرانجام بهرام چوبینه را ازمیان برداشت؛ اما یاد وخاطرة این سردار بزرگ در حافظة تاریخی ملّت ایران پایدار ماند و در قالب حماسة بهرام چوبینه در شاهنامة فردوسی متبلور گردید. چنانکه میدانیم؛ فردوسی در به نظم کشیدن تاریخ باستانی ایران کاملاً به منابع پیش روی خود وفادار بوده و مطالب آنها را با دقت به شعر میکشیده است؛ اما روحیة حماسهپردازی او اقتضا میکرده است که در مواقع مناسب از جمله در داستان بهرام چوبینه که زمینهی مناسبی برای خلاقیت هنری، در آن وجود دارد، قلم را به سمت داستانپردازی بگرداند و با رعایت دقیق اسلوب داستانهای حماسی، از شخصیتی تاریخی، پهلوانی در سیمای اسطورهای مانند رستم واسفندیار برسازد. عناصر اصلی داستانهای حماسی که بروشنی در حماسة بهرام چوبینه قابلملاحظه است، عبارتند از: برخورداری از پیرنگ داستانی، نقش آفرینی یک شخصیت برجسته، ریشه داشتن در تاریخ ملّی و خرق عادت در قالب اعمال شگفتآور قهرمانان وتأثیر عوامل ماوراءالطبیعی. این شاخصهها به اضافة تأکیدی که فردوسی بر شبیهسازی اعمال بهرام با جهان پهلوان شاهنامه ،رستم دستان دارد، بخوبی نشان دهندة هنر فردوسی در فرایند تبدیل تاریخ به حماسه است.
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
منابع 1- اسلامی ندوشن، محمدعلی .(1348 ). زندگی و مرگ پهلوانان در شاهنامه، تهران: انجمن آثار ملی. 2- بلعمی، ابوعلی .(۱۳37 ). تاریخ بلعمی، به تصحیح محمد جواد مشکور، تهران: شورای مرکزی. 3- الیاده، میرچا .(1367). افسانه و واقعیت، ترجمة نصرالله زنگویی، تهران: پاپیروس. 4- ------- .(1385). رساله در تاریخ ادیان، ترجمة جلال ستاری ، تهران: سروش. 5- برتلس، یوگنی ادواردویچ .(1362). «منظور اساسی فردوسی»، هزارة فردوسی(شامل سخنرانیهای جمعی از فضلای ایران ومستشرقین دنیا در کنگرة هزارة فردوسی)، تهران: دنیای کتاب ص 188-190. 6- جمالی، کامران .( 1368). فردوسی و هومر، تهران: اسپرک. 7- خالقی مطلق، جلال .(1379). «دربارة لقب بهرام، سردار مشهور ساسانی»، یادنامة دکتر احمد تفضلی، به کوشش علی اشرف صادقی، تهران: سخن، ص 161-162. 8- دریایی، تورج .(1383)، شاهنشاهی ساسانی، ترجمة مرتضی ثاقب فر، تهران: ققنوس. 9-.رستگار فسائی،منصور .(1369). فرهنگ نامهای شاهنامه، تهران: موسسة مطالعات وتحقیقات فرهنگی. 10- رضا، عنایت الله .(1365). ایران و ترکان در روزگار ساسانیان، تهران: علمی و فرهنگی. 11- زرّینکوب، روزبه .(1383). « بهرام چوبین»، دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، به سرپرستی کاظم موسوی بجنوردی، تهران: مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ص 144-147. 12- زرّینکوب، عبدالحسین .(1364). تاریخ مردم ایران، تهران: امیرکبیر. 13- سرّامی، قدمعلی .(1368). از رنگ گل تا رنج خار، تهران: علمی وفرهنگی. 14- سرکاراتی، بهمن .(1357). شاهنامه شناسی، ش1،تهران: بنیاد شاهنامة فردوسی. 15- صفا، ذبیحالله .(1335). حماسهسرایی در ایران، تهران: امیرکبیر. 16- طبری، محمدبن جریر .(1375). تاریخ طبری، جلد دوم، تهران: اساطیر، چاپ ششم. 17- فردوسی، ابوالقاسم .(1374). شاهنامة فردوسی( از روی چاپ مسکو)، بهکوشش سعید حمیدیان، جلد 9،تهران: قطره. 18- ------------ .(1386). شاهنامة فردوسی، به تصحیح جلال خالقیمطلق،دفتر سوم، تهران: مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی(مرکز پژوهشهای ایرانی واسلامی). 19- کریستن سن، آرتور .(1383). داستان بهرام چوبین، ترجمة منیژه احدزادگان آهنی، تهران: طهوری. 20- گردیزی، عبدالحی .(1363). زینالاخبار، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران: بنیاد فرهنگ ایران. 21 - محیط طباطبایی ،محمد .(1369). فردوسی وشاهنامه، تهران: امیرکبیر. 22- میلر، دیوید .(1383 ). ملیت، ترجمة داوود غرایاق زندی، تهران: تمدن ایرانی. 23- Abrams, M. H., and Geoffrey Galt Harpham,( 2009), A Glossary of Literary Terms, Boston: Wadsworth Cengage Learning. 24-Auty, Robert& A.T. Hatto, (1980), Traditions of Heroic and Epic Poetry, London: Modern Humanities Research Association. 25- Bates, Catherine, (2010), The Cambridge Companion to the Epic. Cambridge, UK: Cambridge UP. 26- Beye, Charles Rowan, (1993), Ancient Epic Poetry, Homer, Apollonius, Virgil, Ithaca: Cornell UP. 27- Cavendish, Richard, (1982), Legends of the World, New York: Schocken. 28- Cuddon, J. A., and Claire Preston, (1999), The Penguin Dictionary of Literary Terms and Literary Theory, London: Penguin. 29- Farrokh, Kaveh, and Angus McBride, (2005), Sassanian Elite Cavalry AD 224-642, Oxford: Osprey. 30- Foley, John Miles, (2005), A Companion to Ancient Epic, Malden, MA: Blackwell Pub. 31- Frye, Richard Nelson, (1984), The History of Ancient Iran. München: C.H. Beck. 32-Hainsworth, J. B, (1991), The Idea of Epic, Berkeley: University of California. 33-Howard-Johnston, J. D., (2006), East Rome, Sasanian Persia and the End of Antiquity, Historiographical and Historical Studies, Aldershot England: Ashgate/Variorum. 34- Lord, Albert Bates, (1991),Epic Singers and Oral Tradition, Ithaca: Cornell UP. 35-Pourshariati, Parvaneh, (2008), Decline and Fall of the Sasanian Empire the Sasanian-Parthian Confederacy and the Arab Conquest of Iran, New York: Palgrave Macmillan. 36-Sinor, Denis ,(1990),The Cambridge History of Early Inner Asia , Cambridge: Cambridge UP. 37-Toohey, Peter, (1992), Reading Epic an Introduction to the Ancient Narratives, London: Routledge. 38- Wiesehöfer, Josef, (2006), Ancient Persia (from 550 BC to 650 AD), London: Tauris. 39-Yarshater, Ehsan, (2006), The Cambridge History of IranCambridge: CambridgeUniv. Pr. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 8,681 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,131 |