تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,686 |
تعداد مقالات | 13,791 |
تعداد مشاهده مقاله | 32,384,002 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,792,139 |
سیاوش، شخصیّتی آیینی و رازناک در شاهنامه | ||||
پژوهشهای ادب عرفانی | ||||
مقاله 5، دوره 4، شماره 1، خرداد 1389، صفحه 93-108 اصل مقاله (170.84 K) | ||||
نویسندگان | ||||
فیروز فاضلی1؛ ابراهیم کنعانی* 2 | ||||
1استادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه گیلان | ||||
2دانشجوی دکتری زبان و ادبیّات فارسی دانشگاه سمنان | ||||
چکیده | ||||
اسطوره سیاوش، با در نظر گرفتن جز به جزء ساخت مایه های آن، یکی از اصلی ترین و محوریترین بخشها در زنجیره اسطورهای ایرانی است. این اسطوره یکی از پشتوانههای ساختاری شاهنامه به شمار میآید؛ بهطوری که بیشتر داستانهای پیش از این، در بُنمایه با آن یگانهاند و نقش زمینهساز آن را دارند. سیاوش دارنده والاترین شخصّیت انسانی در اساطیر ایرانی؛ بویژه در شاهنامه است. زایش، زندگی و مرگ او، مایه اسطورهای کهن را در خود دارد و شخصیّت او آیینی و رازناک است. این مقاله در پی آن است تا با تحلیل بُنمایههای اسطورهای شخصیّت سیاوش در شاهنامه، پارهای از ویژگیهای بارز شخصیّتی او را موشکافی کند تا از این رهگذر اثبات کند: الف) سیاوش، آفریدهای اهورایی و شخصیتی پریزاده است؛ ب) شخصیّت او، منطبق بر الگوی «نخستین انسان» است و در نهایت به این پرسش اساسی پاسخ دهد که علّت رازگونگی گوهر سیاوش در چیست؟ پاسخ مقدّر به این فرضیهها، سیاوش را به عنوان شخصیّتی همهجانبه و تأثیرگذار معرفی میکند؛ شخصیّتی که دارای پویایی و کمال است. | ||||
کلیدواژهها | ||||
اسطوره؛ سیاوش؛ شاهنامه؛ شخصّیت | ||||
اصل مقاله | ||||
مقدّمه اسطوره، پنداشتهای مشترک انسانها در دورانی معیّن، دربارة هستی و گیتی، انسان، خویش و بیگانه و آفاق و انفس است که به شکل داستان بازگو شده و شخصّیت اساطیری چیزی یا کسی است که با پالودهشدن از صفات فردی و شکل گرفتن در بطن ناخودآگاه ذهن همگانی، به صورت نمودگار خویشکاری آیینی محسوب میشود (سرکاراتی،1385: 95). شخصیّت اسطورهای سیاوش، در پرتو چنین تحوّل و تکوین تدریجی با قرار گرفتن در مقام ایزد آسمانی، خویشکاری مینوی او را در روی زمین بر عهده میگیرد؛ به طوری که میتوان او را دارای تباری رازآلود و فراسویی دانست و براستی علّت رازگونگی گوهر سیاوش در چیست؟ آیا دلیل آن را میتوان ویژگی «پریزادگی» او دانست و سیاوش را به عنوان جلوهای از «پری» که تجسّم ایزدینة یکی از خویشکاریهای «مام– ایزد» بزرگ باروری است، در نظر گرفت (همان، 23) و یا او را کهنالگوی «نخستین انسان» و نمونة ازلی «کیومرث» (همان، 108) دانست. این مقاله بر آن است تا اسطورة سیاوش را در شاهنامه، از منظرهای «اهورایی یا پریزادگی» و «نخستین انسان بودن» تحلیل کند و با مراجعه به ابیات شاهنامه، نمادهای مرتبط با این سه الگو را در شخصیّت او، بررسی کند تا از این رهگذر بتواند زوایای پنهان شخصیت او را بشناساند و تا حد امکان در آشکار شدن شخصیّت معمّاگونة سیاوش، نقشی را ایفا کند.
1) سیاوش، شخصیتی پری زاده حماسة ملّی ایران بر اساس سرگذشت انسان و ستایش پهلوانان استوار شده که در اثر تحوّل، همآهنگ شدن و جابهجایی اساطیر کهن در شکل تازة خود، انسان جایگزین ایزدان شده است (سرکاراتی،1385: 96). سیاوش هم در شمار ایزدانی است که در اثر این جابهجایی، از جایگاه مینوی خود به جهان حماسه و دنیای فرودین، نقل مکان کرده تا به ایفای خویشکاری خود بپردازد. همچنین او از زیبایی آرمانی و دلربایی خاصّی برخوردار است که در میان تمام نقش آفرینان شاهنامه، ممتاز و بیبدیل است؛ به طوری که همه تا سرحدّ پرستش او را دوست دارند که این نکته میتواند نشانة پریزادگی شخصیّت سیاوش باشد که آن را از مادر خود به ارث برده است. 1- 1 ) سیاوش دارای فرّة ایزدی؛ انسانی دیگرسان و از گونهای دیگر یکی از مشخّصههایی که بر پریزادگی سیاوش، دلالت دارد، داشتن «فرّة ایزدی» است. فرّه، نیرویی کیهانی و ایزدی است که به واسطة خویشکاری، از جهان خدایان به انسان برگزیده منتقل میشود (زمرّدی، 1385: 339). سیاوش با سخنگفتن از فرة ایزدیاش، به تبار فراسویی خود اشاره و در پاسخ به پرسش سودابه راز مگوی «ازلی» بودن و «آفرینش از فرّ الهی» خود را برای سودابه آشکار میکند (فردوسی،1383: 209). سخن رازگونة سیاوش، میتواند به بخش از میان رفتة داستان او اشاره داشته باشد که بر پایة آن سیاوش، انسانی از گونة دیگر است. اشارة گرسیوز به «شاخ ایزدی» سیاوش، (همان، 1970: 255) «فرامردمی» بودن او از نظر افراسیاب، (همان، 236) ادّعای خود او که جهان را زیر فرّ کلاهش میداند (همان، 219، 672) و نیز نماز بردن و پرستش پردگیان شاهی (همان، 205) همه پریزادگی سیاوش را تأیید میکند. این توصیفات و پرستش آیینی او، میتواند به پیوندی از یک باور کهن در بافتی نو اشاره داشته باشد که سیاوش را تا سرحدّ ایزدی شایان ستایش بالا میبرد و در ردیف بغان و خدایان نرینهای چون «مردوک»، «آدونیس» و ایزدان نباتی چون «تموز» و «ایشتر» قرار میدهد. همچنین میتواند خاطرة پرستش «پری» را که در نقش باروری «مام- ایزد بزرگ» ظاهر میشد، فرایاد آورد (سرکاراتی،1385: 24-5). فرّة اهورایی سیاوش، کارکردهای ویژة خود را دارد. یکی از این کارکردها، یاری گرفتن از آن برای پیشگویی حوادث آینده است (!فردوسی،1383: 247). از دیگر کارکردهای فرّة ایزدی او، یاری گرفتن از آن برای ساخت بهشت زمینی گنگدژ است؛ بهطوری که گویا این بنا را در ارتباط با سروش ساخته است (همان، 249). کارکردهای ویژة فرّة اهورایی سیاوش، رفتار آیینی و داوری شگرف پردگیان و استقبال کنندگان او و صراحت خود او دربارة فرّة ایزدیاش، میتواند این انگاره را تقویت بخشد که سیاوش، خدای غلّه و باروری است و داستان او از اسطورة بینالنّهرینی تموز، مایه گرفته است؛ چنانکه بهار نیز شخصیّت سیاوش را در ایّام بسیار کهن، متعلّق به دموزی (Demuzi) ایزد شهید شونده، میداند که در اثر جابهجایی و دگرگونی، به داستان سوگآور سیاوش و بازگشت کیخسرو (حیات مجدّد او) تبدیل شده است (بهار، 1384: 170- 1). 1- 2 ) مادر سیاوش نام و نشان مادر سیاوش در هیچ یک از منابع حماسی- اساطیری نیامده است. این بینامی، ناشناختگی و حضور مبهم و رازآمیز او و خروج ناگهانیاش از دایرة داستانی شاهنامه، پژوهشگران را به وجود اسطورهای کهن در زندگی او رهنمون میکند؛ برخی مادر سیاوش را در مفهوم کهن اسطورهای خود «پری» میدانند (آیدنلو،1384: 28) که در اثر جابهجایی ادبی اساطیر تغییر ماهیت میدهد و نقش اساطیری خود، باروری را با به دنیا آوردن سیاوش انجام میدهد. برخی دیگر او را کهنالگوی دوشیزگان زایندة سوشیانتها میدانند (دوستخواه، 1381: 210) و سرانجام گروهی معتقدند که در ساخت کهنتر این داستان، مادر سیاوش همان سودابه بوده؛ ولی پس از آن، به دلیل نپسندیدن عشق میان مادر و پسر، سودابه را مادر ناتنی سیاوش کرده و به وسیلة افسانهای که در داستان آمده، برای او مادر دیگری بدون نام ساختهاند (!خالقی مطلق،1386: 325). مهمترین ویژگی پری، این «بغبانوی دیرینه» به عنوان زن- ایزد باروری، زیبایی و فریبندگی او در عشق است. پری، به صورت نگار فریبای بسیار زیبا از نیکویی، خوبچهری و حتی فرّ برخوردار بوده است. رابطة پری با ایزدان و پهلوانان و انتخاب همسر از میان یلان، در راستای ایفای نقش باروریاش انجام میپذیرد (سرکاراتی، 1385: 7،13). این ویژگی به او امکان میدهد تا در جلوهای، پهلوانان را شیفتة خود سازد. روایت شاهنامه، چهرة مادر سیاوش را پریواره میداند (فردوسی،1383: 203). کاووس با مشاهدة جمال پریگونة او به سختی شیفتهاش میشود؛ به طوری که او را «مهتر ماهرویان» بارگاه خود میکند (همان، 60). از سوی دیگر مادر سیاوش با صفات و ویژگیهایی توصیف شده که بر زیبایی خیرهکنندة او دلالت دارد؛ صفاتی چون خوبرخ، فریبندهماه، سروبُن و خورشید (همان، 202-3). همچنین در این داستان مادر سیاوش، قدرت انتخاب پیدا میکند و کاووس را به همسری برمیگزیند (همان، 203). این ویژگیها فرضیّة پریبودن مادر سیاوش را تأیید میکند. از دیگر ویژگیهای پریان، وجود مهآلود و گریزان آنها در کنار بیشه و جنگل است. پریان با پنهان شدن در جنگل و با در آمدن به صورت شکار یا فرستادن پیکی در کالبد شکار، پهلوانان را به سوی خود فرا میخوانند (مزداپور،1381: 303) که این ویژگی بازماندة نوعی گزارش مقدّس در آیین پرستندگان پری است. در این داستان هم پهلوانان ایرانی در پی شکار، به بیشهای میرسند که دختری زیبا در آن اقامت دارد (فردوسی،1383: 202) که مقدّمهبودن شکار برای رسیدن به این دلبر، گونهای از همان شیوة عشقانگیزی پریان است ( آیدنلو، 1384: 33). از دیگر مضامین داستانهای پریان، مهرورزی و ازدواج دختر شاه پریان با شاهزادهای جوان و سپس رها کردن شوهر و فرزندان و بازگشتن به سرزمین خود و به میان پریان است (سرکاراتی،1385: 14). در این داستان هم مادر سیاوش، پس از زادن سیاوش و ایفای نقش اساطیری خود، از نظرها پنهان میشود. یکی دیگر از این مضامین که در اساطیر هندی، یونانی هم وجود دارد، سرگردانی، رسوایی و مرگ شاهان و پهلوانانی است که با پریان ازدواج میکردند. این بُنمایة اساطیری در داستان سیاوش، به فرزند پری، سیاوش، منتقل و آوارگی و بیگناه کشتهشدن او را موجب میشود. همة این شواهد، تأکیدی بر ویژگی «پری- ایزدی» مادر سیاوش است. ویژگی پریایزدی مادر سیاوش و انتقال این ویژگی نژادی به سیاوش و همسانی شخصیت بالدر (Balder) همتای اسکاندیناوی سیاوش و مادر او فریگ (Frigg) از این منظر، این فرضیه را در سطحی جهانی گسترش میدهد و آن را تأیید میکند (!مختاریان، 1386: 91- 116). 1- 3 ) سیاوش، زیبایی و پریگونگی او در سنّت ادبی فرهنگ ایران، پریزادگی نماد کمال جمال و دلبری است. مادر سیاوش پری و نمونة زیبارویی و فریبندگی است؛ سیاوش نیز به سان پری، زیباست. ویژگی دلربایی، زیبایی و عشقانگیزی سیاوش، در توصیفات شاهنامه، همسانی توصیف کاووس دربارة مادر او که بر چهرهاش، فرّ پری را میبیند، توصیف نامادریاش دربارة او و اشارة خود او که نژادش را رازی مگو میداند، تأییدکنندة آن است که سیاوش «پریزاده» است. مطابق پنداشتهای اساطیری، پری در اصل بانو- خدای باروری بوده که در زمانهای کهن پیش از زرتشت، قابل ستایش و پرستش بوده است (!سرکاراتی، 1385: 1-2). سیاوش به عنوان فرزند پری گونة چنین مادری، شایان پرستش است و میتواند در ارتباط با او به عنوان خدای غلّه، نقش اساطیری خاصّی را ایفا کند. ستایش پرستشگونة سودابه و پردگیان کاووس از سیاوش (فردوسی،1383: 205،146) و بوسیدن سر، پای و چهرة دلربای او به وسیلة پیران و آمادگی او و اهل توران برای پرستش او، (همان: 234-5، 1221-7) تأکیدی بر این مسأله است. در داستان بیژن و منیژه نیز منیژه با دیدن چهرة ماهدیدار همسرش، او را به سیاوش مانند میکند و با خطاب «پری» به او از مهر همگانی دیگران نسبت به او میگوید (همان: 438، 197-9). این سخن میتواند، تأکید دیگری بر پریگونگی سیاوش باشد. یکی از ویژگیهای اساطیری سیاوش، قرار گرفتن در مرکز حوادث عشقی است. او چنان زیبا و دوستداشتنی است که سودابه در اوّلین دیدار، دیوانهوار، عاشق او می شود (همان، 205، 135-6) و به شیوة پرستش بغان باستانی، با عشقی هفتساله او را تا حدِّ پرستش میستاید (همان، 210،321). سودابه در رویکردی دیگر، چهرة او را پریوار میداند و از دلربایی و سجدة همگان در برابر او خبر میدهد (همان، 208،264-5). همة این شواهد نشانة ضرورت اساطیری این عشق در لایههای کهنتر داستان (!مزداپور،1381: 313) و پیشزمینة حکمی است که از روی آن میتوانیم به اسطورة کهن فراموش شدهای در ساخت اساطیری شخصیت سیاوش، رهنمون شویم. 1- 4 ) جنبة قدسی و آیینی شخصیّت سیاوش یکی دیگر از ویژگیهایی که بر پریزادگی سیاوش دلالت دارد، جنبة قدسی و ملکوتی شخصیت او است. یکی از صفات او در شاهنامه، صفت «رَد» و یا مشتقات آن، «رَتو» (Ratu) یا «رَتو» (Ratav) است که دربردارندة مفهوم عدل و لازمة سروران و بزرگان میباشد و میتواند به جنبة قدسی شخصیت سیاوش اشاره داشته باشد. مطابق اشارة شاهنامه، گودرز، (فردوسی،1383: 473،163) هومان ویسه، (همان، 482،497) شیده (همان، 553،603) و افراسیاب، (همان،568، 1155) از سیاوش با عنوان «رَد» یاد میکنند. این اشارهها نشانة شناخته شدن او پس از مرگ با این عنوان بوده است. از دیگر سو به دلیل همین صفت است که رستم، سوگند یادکردن به خاک او را شایسته میداند و آن را در ردیف سوگند به خدا، شاه، خورشید و ماه میآورد (همان، 407). از دیگر جنبههای قدسی شخصیّت سیاوش که در روانش جلوهگر است، همراهی عناصر طبیعت با اوست. پیشگویی موبدان مبنی بر پر آشوب شدن جهان در اثر جنگ با سیاوش، (همان، 222) پیمان صلح افراسیاب با او پس از آگاهی از این سرنوشت، (همان،772) سیاهپوش شدن آب بر اثر مرگ سیاوش و نفرین کردن افراسیاب (همان، 264) و سیاه شدن روی خورشید و ماه در مرگ او، (همان، 265) نشانة آیینی بودن این شخصیّت است و در مطابقت با روایات دینی، چنین تحلیل میشود که پس از حملة اهریمن و چیرگی او بر گیتی، آفرینش اهورایی به دفاع برمیخیزد و همة عناصر گیتی به ستیزه با سپاه اهریمن میپردازند و او را گرفتار میکنند (سرکاراتی،1385: 105). از دیگر جنبههای قدسی شخصیت سیاوش، ارتباط او پس از مرگ با این جهان و تأثیر روانش بر انسانهاست. افراسیاب در رؤیا، صحنهای وحشتناک از طوفانی مهیب را میبیند که سراپردة شاهیاش را سرنگون میکند؛ سپاهی از ایران به رهبری جوان چهاردهسالهای (شخصیّت کمال یافتة سیاوش؛ یعنی کیخسرو) میرسد که پس از نشستن بر تخت پادشاهی او، میانش را به دونیم میکند (فردوسی،1383: 221). این خواب رازگونه، در کنار تأثیرات شگرف بر ذهن و روان او که به صورت خروش ناگهانی و در خاک آرمیدن او جلوه کرده، میتواند تلقینی آیینی و اسطورهای از برپایی آشوب در جنگ با سیاوش باشد. پدیدار شدن سیاوش در عالم رؤیا بر پیران، (همان، 267) آشکار شدن روان او در کارکردی نمادین و در پیکر سروش بر گودرز، (همان، 283) ظاهرشدن روان او بر طوس در خواب پس از مرگ (همان، 368) و سرانجام ظاهر شدن در قالب هوم (Haoma) و یاری گرفتن از او برای سپردن افراسیاب به کیخسرو، (همان،600) نشانة ارتباط انسانهای اسطورهای با سروش و نیروهایی همچون ایزدان (رستگار فسایی،1383: 705) و تأکیدی بر مورد فوق است. 1-5) سیاوش و توتم اسب و جنبة توتمیک و آیینی آن از دیگر جنبههایی که به طور ضمنی و تلویحی بر پریزادگی سیاوش دلالت دارد، تحوّل توتمیک او از اسب تا خدای بزرگ است. بنا بر اعتقادی توتمیک، بشر از مرحلة بدویّت مطلق حرکت میکند و به عصر توتم، سپس به عصر قهرمانان و خداوندان و سرانجام به دورة تکامل میرسد (پورخالقی چترودی، 1378: 516). سیاوش نیز در زمان کهن و در آیینی توتمی به شکل یک اسب تجسّم یافته و پرستش میشده است، سپس در نتیجة «آنتروپومورفیزم» (Anthropomorphism) به سوار (شاه) تبدیل شده و در نهایت نیرومندترین خدای آسیای مرکزی میشود (!حصوری، 1384: 39-43). همراه شدن «اسب، نیزه و زره» به عنوان سه یادگار سیاوش برای فرزندش، (فردوسی،1383: 289) رابطة ریشة نام سیاوش که از دو جزء «سیا+ورشن» (Siyā+varšan) به معنی «دارندة نریان سیاه»، تشکیل شده و نقش مهمّ اسب در این داستان، تأکیدی بر این تحوّل توتمیک است.همسانی میان کارکرد سیاوش به عنوان میانجی صلح ایران و توران و ظاهر شدن گاو سخنگو در نوشتههای پهلوی در این نقش و توصیف غمانگیز شیوة کشته شدن او به صورت «بیکین و خاموش» در مقایسة با یک حیوان قربانی مانند گوسفند یا مرغ و سرانجام کشتن خروسی به یاد سیاوش در شب نوروز، همه قرینهای بر نقش توتمیک سیاوش در ساخت اسطوره است (!کراسنو ولسکا،1382: 131). رفتار دلسوزانه و پدرانة سیاوش با اسب، نجواها، گفتوشنودها و وصیّتش به این موجود، (فردوسی،1383: 261) شناسایی کیخسرو با کمک نشانههایی که سیاوش به اسب گفته بود (همان، 288) و نیز صفات و روحیّات انسانی به کار رفته در توصیف آن، دلیل دیگری بر این باور است. در نهایت این اسب، درگذر اسطورهای کیخسرو از جیحون، یار و مددکار اوست و نقش خود را در رهایی او بخوبی ایفا میکند و او را بسلامت از رودخانه عبور میدهد (همان، 296). این رفتار توتمیک بر این نکته تأکید میکند که از توتم و نیروی اتّحادبخش و پایداری دهندة و سرانجام تواناییاش در رهایی، استفاده شده است (حصوری،1384: 97). یکی از کارکردهای این عقیده، گذر موفّق او همراه با اسب، از آتش است (فردوسی،1383: 215،507-12) که این همراهی در شکل آیینی کهن خود، نشانة یکی بودن سیاوش و اسب است. از جمله کارکردهای دیگر آن، بنا به ابیات شاهنامه، کاربرد صفت «سیاه» برای این اسب (همان، 495-507) است. نام این اسب (شبرنگ بهزاد)، به همراه صفت سیاه در آن و سپس پوشیدن لباس سیاه در مرگ سیاوش، نشانة همرنگ شدن و همراهی او و اسب است. برخی پژوهشگران به وجود تصویر اسب سیاه بر روی کوزة لعابدار و آثار مینیاتوری، اشاراتی کردهاند (!حصوری،1384:42) که سیاه بودن تصویر این اسب، بر ضرورتی اسطورهای تأکید و فرضیة بالا را تأیید میکند. از کارکردهای دیگر آن، ویژگیهای خاصّ این اسب است. بنا بر ابیات شاهنامه، خاک نعلش به ماه میرسیده، (فردوسی، 1383: 215، 495) در روز کین، باد را درمییافته، (همان، 261، 2205) قدرت «پرواز» داشته و میتوانسته از نظرها پنهان شود (همان، 288، 3208- 11). این ویژگیها نشانة پریوار بودن و ایزدگونگی شخصیت سیاوش است و به طور تلویحی بر پریزادگی او دلالت میکند. 1- 6 ) شهادت خورشیدگونة سیاوش و جنبههای آیینی و قدسی آن یکی دیگر از جنبههایی که به طور ضمنی و تلویحی بر ایزدگونگی سیاوش دلالت دارد، شهادت خورشیدگونة اواست. داستان سیاوش، نمونة درخشانی از شهادت است که ویژگی ممتاز آن، معصومیّت و آگاهی وی از سرنوشت شوم خویش است. پیشگویی سیاوش دربارة شومی سرنوشتش، (فردوسی،1383: 261) گواهی افراسیاب، فرنگیس و دیگر انسانها بر بیگناهی او (همان، 262) این مسأله را تأیید و از اصالت روایت اسطورهای او حکایت میکند و نشانة کیهانی بودن آن است. سپاهیان افراسیاب نیز در اشارهای این کار را شایسته نمیدانند:
در این ابیات به ارتباط تاجداری (شاه) و کشته شدن بیگناه، توجّه زیادی شده که نشان میدهد مرگ سیاوش که به رستاخیز وی میپیوندد؛ میتواند گزارشی نو از آیین قربانی کردن «شاه» باشد که در این مفهوم داستان او با روایت ازدواج «دموزی» (Demuzi) و «ایننّا» (Iininna) الهة برکت و زایندگی، ارتباط پیدا میکند که بر اساس آن دموزی باید نیمی از سال را در جهان زیرین و دنیای مردگان به سر ببرد. یکی دیگر از جنبههایی که تلویحاً بر پریزادگی سیاوش، تأکید میکند، پیشگویی مرگ، ارزش آیینی و ضرورت کینخواهی و آیینی بودن آن است. سیاوش از عاقبت شوم کشتن، پرآشوب شدن زمین و زندهماندن کینخواهیاش تا رستاخیز، (همان، 261) سخن میگوید و بر آن مراقبت میکند. افراسیاب نیز با آگاهی از جنبة رستاخیزی گوهرش بر کشتن او به شیوهای که درخت کینخواهی از خون او نروید، (همان، 264-5،2322-44) تأکید دارد. از دیگر نشانههای آیینی بودن این کینخواهی، برپایی آیینی خاصی با نام «سوگ سیاوش»، «گریستن و خروش مغانی» یا «سرود کین سیاوش» در اشارة تاریخ بخارا، (!رضی، 1376: 1315) در پی کشتن او است. این آیین که بنا بر روایت شاهنامه با جلوههایی چون گریستن و خروش، خراشیدن روی، بر سر ریختن خاک و پوشیدن لباسهای سیاه، نمود پیدا میکند، (فردوسی، 265-72، 2352-2630) نشان دهندة وجود شیونی آیینی در مراسم انسان- خدایی است که برای زندگانی و رونق آن، قربانی میشده است (مزداپور،1381: 314). سیاوش در این مفهوم انسان- خدایی است که با قربانی شدن در کنشی کیهانی، حیات بشری خود را با زندگانی سرمدی عوض میکند. تمثّل انسانها در سدههای بعد به این شکل از آیین، نشانة آن است که هر یک از آنها در مراسم سوگ، خود را سیاوشی میدید و با پوشیدن لباس سیاه، وحدتی را که نتیجة هر پیامی است، با پیامآور خود، سیاوش، برقرار میکرد (!حصوری،1384: 103). یکی دیگر از جنبههایی که به طور ضمنی پریزادگی سیاوش را تأیید میکند، اعتقاد به این تصوّر است که قتل شاه و ناستدن کین او، خشکی و بیبارانی به بار میآورد (مزداپور،1381: 310). بنابر ابیات شاهنامه، پس از شهادت سیاوش در اثر خشکسالی شگفت هفت ساله، سرزمین آباد ایران به همراه درختستانش نابود میشود؛ ایرانیان بدحال و نگونبخت میشوند. پس از این رویداد، تنها با آمدن شهریاری دادگستر و راستکردار میتوان به دوران پربارانی رسید و این راه حلّی است که سروش در رؤیا، در حالی که بر ابر پر بارانی نشسته، به گودرز نشان میدهد (فردوسی، 283، 3010- 24). کیخسرو، پیک آورندة باران و دارای تقدّس است و با آمدن او به ایران و تاجگذاری او پس از سالها خشکسالی، دوران «نوبارانی» آغاز میشود (همان، 304). این امر بر تأثیر داوری راست و داد شهریاری چون کیخسرو در باریدن باران، دلالت دارد و میتواند بازماندة نقش آیینی شاه- روحانی عهد باستان و آیین مقدّس بارانیدن باران باشد. علاوه بر کیخسرو، سیاوش نیز از ایزدان بارانکرداری است که به گفتة خود به جنگ آتش، نماد دیو خشکسالی، میرود و در این مبارزه پیروز میشود (همان، 215). آیا گذر به سلامت او از آتش و گلستان شدن آتش را نمیتوان نمادی از بارانکرداری سیاوش دانست؟ با توجّه به رؤیای رازناک سیاوش که در آن به تحریک گرسیوز، سیاوشگرد و سیاوش در آتش میسوزند، (همان، 260) میتوان گرسیوز و افراسیاب را پتیارة باران، سیاوش را ایزد بارانکردار و آتش را نماد خشکسالی دانست. حتّی خود افراسیاب بصراحت اشاره میکند که از پتیارگان باران و نماد خشکسالی است (همان، 223). این مفهوم در مطابقت با اساطیر «بارانکرداری» این گونه تحلیل میشود که ایزدان باران کردار و دیوان پتیارة باران، برای بارانآوری و بازداشتن آن، رودرروی یکدیگر صفآرایی میکنند. کیخسرو و سیاوش، از ایزدان بارانکرداری هستند که در نقش شاه- روحانی عهد باستان ظاهر شدهاند که در نهایت پیروزی از آنِ آنها است (!مزداپور، 1383: 63) این ویژگیها و صفات، سیاوش را به عنوان یک شخصیت پریزاده، اهورایی و ایزدگونه معرّفی میکند؛ شخصیّتی که دارای پویایی و کمال است.
2) سیاوش و نخستین انسان حماسة ملّی ایران در ساخت اساطیری خود، تصویرگر باورهای دیرین ایرانی دربارة نخستین انسان و گیتی است (سرکاراتی،1385: 96). از نظرگاه ادبی نیز اسطوره گزارشی آشفته دربارة جهانی فراتر از آزمودگیهای زندگی انسان است و تلاشی که برای همآهنگ ساختن آنها با دنیای خارج، انجام میگیرد، سبب جابهجایی اسطورهها میگردد. یکی از این اسطورهها که در اثر جابهجایی اساطیری، شکل خاصّی به خود میگیرد و در مورد نخستین انسان مطرح میشود، اسطورة قربانی کردن گاو یکتای بندهشنی و یکی از مسایل مرتبط با این موضوع، مسألة نخستین انسان و شباهت کیومرث و سیاوش از این منظر است. 2- 1 ) همسانیهای سیاوش و کیومرث به عنوان نخستین انسان 2- 1- 1) قربانی و گیاهتباری در اساطیر ملل مختلف جهان و تاریخ ادیان که خود شاخهای از علم «انسانشناسی» (Anthropology) است، سه دیدگاه دربارة پیدایش نخستین انسان، وجود دارد، پیدایش انسان از خاک، از نسل خدایان و از گیاه (خادمی کولایی،1387: 236). اندیشة ایرانی در مورد نخستینانسان نیز از اندیشهای پدید آمده است که جهان کنونی را از تن انسان اولیه و نخستین زوج بشری را پدید آمده از یک یا دو گیاه میداند (کریستنسن،1383: 49). یکی از اسطورههای مرتبط با این اندیشه، اسطورة قربانی کردن گاو یکتای بندهشنی است که میتواند در اثر جابهجایی یا دگرگونی اساطیر، به اسطورههای دیگر تبدیل شده باشد؛ اسطورههایی که با نخستین انسان؛ بویژه سیاوش ارتباط پیدا میکند. بُنمایههای مشترکی که در اسطورههای مربوط به نخستینانسان وجود دارد، بحث قربانی و گیاهتباری آن است و یکی از بزرگترین نشانههایی که نخستینانسان بودن سیاوش را تأیید میکند، بُنمایة روییدن گیاه از انسان (خالقی مطلق،1372: 103) یا به تعبیری جانگرایی گیاهی (خادمی کولایی،1387: 239) و در نگاهی دیگر پیکرگردانی (اکبری مفاخر، 1384ب: 90- 2) است. الگوی اساطیری این بُنمایة، اسطورة بندهشنی ریباس از آب پشت کیومرث است که با گیاهتباری انسان نخستین در اسطوره و به تبع آن جنبة توتمیک گیاه در معتقدات باستانی ارتباط پیدا میکند (آیدنلو،1386: 98). تجلّی روح آدمی در گیاه، بر اساس باور فرقة «تناسخیه» نیز سایهای از همین نگرة اسطورهای است (خادمی کولایی،1387: 243). بنا بر روایت شاهنامه، اعتقاد سودابه دربارة پریگونگی سیاوش، (فردوسی، 1383: 208، 264) رفتار آیینی و پرستشگونة پردگیان، (همان، 205، 146) اشارة خود او به رازوارگی ایزد گیاهیاش با به نمایشگذاشتن پیوند با خاک (زهدان زمین– مادر) (204،109) و درخواستش از خدا برای پدیدآمدن درختی نورانی از تخم او، (همان، 264، 2328) تأکید افراسیاب بر نریختن خون او بر زمین در ترس از رُستن «گیاه کینخواهی» (همان، 2325) و پشتیبانی خداوند از کیخسرو و حفظ او در پناه خود، (همان، 267،2410-40) دلایل دیگری در تأیید پندارة گیاهتباری سیاوش است. از دیگر نشانههایی که گیاهتباری سیاوش را تأیید میکند، اشارة شاهنامه دربارة رُستن درختی بلند از خون او است؛ درختی شکفته و شاداب که به گونهای نمادین بر برگهای آن، چهرة سیاوش نگاشته شده و سوگواران به شیوهای آیینی آن را پرستش میکنند (فردوسی، 1383: 271). پیشگویی سیاوش دربارة کیخسرو و به کار بردن صفت «بارآوردن نر از درخت» دربارة او، (همان،260،2181) یادکرد پیران از کیخسرو با صفت «درخت نو به بار آمده در جهان» و سخن مردمان سیاوشگرد که او را «فرّخدرختی از بیخ برکندة سیاوش» میدانند، (همان،270-1،2551-9) با نماد رویش گیاه از خون سیاوش در هماهنگی کامل است و پندارة تجدید زندگی را تکرار میکند. نمونههای نامبردار رویش گلها و گیاهان از خون به زمین ریختة انسانها و آیین مرگ و رستاخیز مجدّد خدای برکتبخشنده در اساطیر غیر ایرانی چون اسطورههای یونانی، (بیرلین،1386: 224) ژاپنی، (زمرّدی، 1385: 181) چینی، (کویاجی،1383: 127) فینیقی، (آیدنلو،1386: 109) هندی، مصری، بینالنّهرینی و حتّی داستان یوسف در تورات، (بهار، 1386: 398) پندارة گیاهتباری سیاوش را تداعی میکند و در نهایت با رویش گل سرخ از خون شهیدان عیسوی در اندیشة مسیحیان قابل تطبیق میباشد. این مفهوم در مطابقت با باورهای موجود در جهانبینی کلیتگرا و آیینی، این گونه تحلیل میشود که روح آدمی پس از مرگ با تولّد دوباره و با جلوه در گیاهان، به نیای اساطیری خود میپیوندد تا در نتیجة آن، اندیشة جاودانهزیستی و آرمان مرگ ستیزی را نمادینه گرداند (خادمی کولایی،1387: 239-42). همة این نمونهها را دربارة اسطورة سیاوش و در مطابقت با نظریّة بهار (1384: 386-8 ؛ 1385: 57)، میتوان اینگونه تحلیل کرد که سیاوش در این داستان که تقلیدی از یک «نمونة آغازین» (Archetype) است، پس از ازدواج آیینی با فرنگیس (ملکه یا شهربانو)، به دست او کشته میشود. از این نگاه، سیاوش، به عنوان خدای غلّه و باروری مطرح و از خون به زمین ریختة او گیاه، سبز میشود. این قربانی، کنشی کیهانی و مقدّس با هدفی مشخّص بوده که برای تقویت عمل باروری و تجدید عمل آفرینش انجام میگرفته است. 2- 1- 2 ) زیبایی ویژگی دیگری که سیاوش را در شاهنامه به عنوان نخستین انسان معرّفی میکند، زیبایی خارقالعادة اوست (خالقی مطلق،1372: 102). در عقاید ایرانی، سیاوش مانند کیومرث و جمشید، دارای چنین زیبایی اعجازآمیزی بوده است. نظریة نکل (Neckel) مبنی بر این که تنها ایزدان گیاهی به صفت زیبا و زیبایی چهره متّصفاند و نظریة شرودر (Schröder) دربارة زیبایی بالدر، (Balder) همتای اسکاندیناوی سیاوش، میتواند به نماد ایزد گیاهی سیاوش اشاره داشته باشد. بیگناهی سیاوش نیز درونمایة گیاهی این شاخص اسطورهای را که بر اساس آن گیاهان نمادی از بیگناهیاند، تأیید میکند. (!مختاریان، 1386: 91- 116) این ویژگی در فصل اوّل، بخش(1-3 ) بررسی شد. 2- 1- 3 ) مرگ و حوادث پیرامون آن همسانی دیگر کیومرث و سیاوش که این دو را به عنوان نخستینانسان میشناساند و برخی پژوهشگران به آن اشاره کردهاند (خالقی مطلق،1372: 103) و (اکبری مفاخر،1384الف: 162)، پایانیترین لحظات زندگی، مرگ و حوادث پیرامون آن و رؤیای راستین و پیشگویی آن دو در مورد آن است. مطابق اشارة بندهش، کیومرث پیش از مرگ به دست اهریمن، به خوابی سنگین فرو میرود که پس از آن، جهان را تیره و تار میبیند. آسمان از گردش و خورشید و ماه از حرکت میایستد (دادگی، 1385: 53). همچنین بنا بر اشارة مینوی خرد، (بخش26، بند14-18) کیومرث برای هستی یافتن آفرینش، با خواست و اراده و برای مصلحت، خود را به دست اهریمن میسپارد (تفضّلی،1380: 44-45) و براساس روایت بندهش، پس از مرگش، از تخمه و تبار خود یاد میکند و همچنین مشی و مشیانه و نسل مردمان از او به وجود میآید (دادگی،1385: 53-82). مطابق روایت شاهنامه، سیاوش نیز پیش از مرگ، در رؤیایی راستین و رازناک، (260،2151-62) گذر از آتش و آب و رختبربستن از این جهان را به یقین میبیند. همچنین او مانند کیومرث هنگام مرگ، در یادکرد از تبار خویش، چون پیشگویی نهاندان، بودنیها را بیان میدارد و از خدا میخواهد که شاخهای نورانی از تخم او به وجود بیاورد (فردوسی، 1383: 264). سپس فرنگیس را از تولّد فرزند و داستان کینخواهیاش آگاه و سرانجام برای آفرینشی دوباره و برای معرّفی کیخسرو، کیومرثگونه، خود را بیدفاع، تسلیم افراسیاب و مرگ میکند (همان، 262). 2- 1- 4 ) خورشیدی بودن یکی دیگر از همسانیهای کیومرث و سیاوش به عنوان نخستینانسان، خورشیدی بودن وجود آنهاست. مطابق اشارة بندهش، کیومرث چون خورشید روشن بود و تخمة او هنگام مرگ به روشنی خورشید پالوده شد (دادگی،1385: 40،81). در روایت پهلوی نیز آمده که نطفة آدمی در خورشید پایه است و روشنی خورشید، از جوهر و عرض مردمان نیز هست. در متون مانوی نیز به پدیدارشدن تمثالی همانند آدم در خورشید اشاره شده است (زمرّدی،1385: 62). همچنین مطابق اساطیر زرتشتی نقل شده در ادبیّات پهلوی، کیومرث به سان خورشید بود و از نطفة او که برای نگهداری و تطهیر به خورشید منتقل شد، بعدها نخستین زوج انسانی زاده شد (سرکاراتی،1385: 219). در تجلیّات ادبی اسطوره نیز هر گاه از زیبایی و شدّت معنویّت کسی سخن به میان میآید، او به خورشید تشبیه میشود. سیاوش نیز به دلیل آنکه فرّهاش از سوی اهورامزدا به خورشید رسیده، بهرة خورشیدی دارد. توصیف سیاوش در کنار تصویری از آفتاب و شمع، هنگام جلوه کردن روانش بر پیران و طوس، در روایت شاهنامه (فردوسی، 1383: 267) و نظر پیران که او را فرشتهای خورشیدسان تصویر میکند، (همان، 249) تأکیدی بر خورشیدی بودن گوهر سیاوش است. خورشیدگونگی کیومرث و سیاوش، ارتباط آنها با هم و در رویکردی همة انسانها، فرضیة همسانی این دو شخصیت را تقویت و بر اصل خورشیدی انسان در اسطورههای ایرانی تأیید میکند.
نتیجهگیری سیاوش، در بنمایة اسطورهای، کارگزاری مینوی، آفریدهای از فرّ آفریدگار و خداییست که برای گزاردن خویشکاری ویژهای، به جهان آمده است. او از سویی با شخصیت رازناک و فراسویی خود، نماد بغان باستانی و پری- ایزدی است که در شکل کهن خود شایان پرستش و احترام خاصّی بوده است و از سوی دیگر، نماد خدای غلّه و ایزدان نباتی است که در این مفهوم، شخصیت او برگرفتة شده از تموز، ایزد شهید شوندة بینالنّهرینی است که در نهایت در قالب کیخسرو، باززاده میشود. بُنمایة سیاوش برخاک افتاده در این اسطوره و روییدن گیاهی از خون او، بازآمد اندیشة ایرانیان دربارة نخستینانسان است که بنیان آن بر پیشنمونة اسطورة قربانی گاو یکتاآفرید و کیومرث برخاک افتاده در اسطورة آفرینش استوار شده و در مطابقت با آیین آسیای غربی- مدیترانهای است. سیاوش در این مفهوم، به عنوان ایزد برکت و خدای غلّه مطرح و به یک قهرمان ملّی تبدیل میشود تا در نتیجة آن، پژواک اسطورة بلندآوازهاش پس از گذشت هزارهها در گسترة گیتی به گوش برسد و شگفتانگیز و رازگونه به زندگی خود، ادامه بدهد. | ||||
مراجع | ||||
منابع 1- آیدنلو، سجّاد .(1386). «نشانههای سرشت اساطیری افراسیاب در شاهنامه»، از اسطوره تا حماسه: هفت گفتار در شاهنامهپژوهی، با مقدّمة محمّد امین ریاحی، مشهد: جهاد دانشگاهی مشهد، دفتر نشر آثار دانشجویان ایران، چاپ اوّل، ص 65-90. 2_ ________ .(1386). «بنمایة اساطیری روییدن گیاه از انسان و بازتاب آن در شاهنامه و ادبپارسی»، نارسیده ترنج (بیست مقاله و نقد دربارة شاهنامه و ادب حماسی ایران)، با مقدّمة جلال خالقی مطلق، اصفهان: انتشارات نقش مانا، چاپ اوّل، ص 97-128. 3_ ________ .(1384). «فرضیّهای دربارة مادر سیاوش»، نامة فرهنگستان، دورة هفتم، شمارة سوّم، ص 27-46. 4- اکبری مفاخر، آرش .(1384 الف). روان انسانی در حماسههای ایرانی، تهران، ترفند، چاپ اوّل، 27-46. 5- اکبری مفاخر، صفدر .(1384 ب). «سودابة ایرانی با دو جلوة اهورایی و اهریمنی در برابرسیاوش»، مجلة دانشکده ادبیّات و علوم انسانی فردوسی مشهد، سال سی و هشتم، شماره 150، ص 85- 104. 6- بهار، مهرداد .(1384). از اسطوره تا تاریخ، ویراستار ابوالقاسم اسماعیلپور (ویراست دوم)، تهران: نشر چشمه، چاپ چهارم، بهار. 7_ _______ .(1386). پژوهشی در اساطیر ایران (پارة نخست و دوّم) ویراستار کتایون مزداپور (ویراست سوّم)، تهران: آگاه، چاپ ششم. 8_ _______ .(1385). جستاری چند در فرهنگ ایران، ویراست جدید به کوشش ابوالقاسم اسماعیلپور، تهران: اسطوره، چاپ اوّل. 9- بیرلین، ج. ف .(1386). اسطورههای موازی، ترجمة عبّاس مخبر، تهران: نشر مرکز، چاپ اوّل. 10- پورخالقی چترودی، مهدخت .(1378). «توتم پرستی و توتم گیاهی»، مجلة دانشکده ادبیّات فردوسی مشهد، سال سی و دوّم، شمارة سوّم و چهارم، شمارة مسلسل 126-27، ص 515-42. 11- حصوری، علی .(1384). سیاوشان، تهران: نشر چشمه، چاپ دوّم. 12- خادمی کولایی، مهدی .(1387). «نمادپردازی نباتی از منظر نقد اسطورهای در شعر فارسی»، نقد ادبی، سال اوّل، شمارة اوّل، ص 225-47. 13- خالقی مطلق، جلال .( 1372). «شاهنامه و موضوع نخستین انسان»، به کوشش علی دهباشی، گل رنجهای کهن: برگزیدة مقالات دربارة شاهنامه فردوسی، تهران: نشر مرکز، چاپ اول،ص 99-104. 14_ __________ .(1386). «نظری دربارة هویت مادر سیاوش»، به کوشش علی دهباشی، سخنهای دیرینه: سی گفتار دربارة فردوسی و شاهنامه، تهران: افکار، چاپ دوّم، ص 323-27. 15- دادگی، فرنبغ .(1385). بندهش، گزارنده: مهرداد بهار، تهران: انتشارات توس، چاپ سوّم. 16- دوستخواه، جلیل .(1380). «مادر سیاوش(؟) جستار در ریشهیابی یک اسطوره»، حماسة ایران یادمانی از فراسوی هزارهها، تهران: آگاه، چاپ اوّل (ویراست دوم)، ص 181-223. 17- رستگار فسایی، منصور .(1383). پیکرگردانی در اساطیر، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اوّل. 18- رضی، هاشم .(1376). وندیداد، فکر روز، ج 3، چاپ اول. 19- زمرّدی، حمیرا .(1385). نقد تطبیقی ادیان و اساطیر در شاهنامه فردوسی، خمسة نظامی و منطق الطّیر، تهران: زوّار، چاپ دوم. 20- سرکاراتی، بهمن .(1385 الف). «بنیان اساطیری حماسة ملی ایران»، سایههای شکار شده، تهران: انتشارات طهوری، چاپ دوّم، ص 71-112. 21- __________ .(1385ب). «پری، تحقیقی در حاشیة اسطوره شناسی تطبیقی»، سایههای شکار شده، تهران: انتشارات طهوری، چاپ دوم، ص 1- 25. 22- __________ .(1385ج). «جابه جایی اساطیر در شاهنامه»، سایههای شکار شده، تهران: انتشارات طهوری، چاپ دوم، ص 213- 224. 23- فردوسی، ابوالقاسم .(1383). شاهنامه (متن کامل در یک جلد) بر اساس چاپ مسکو، به کوشش سعید حمیدیان، تهران: نشر قطره، چاپ سوّم. 24- کراسنوولسکا، آنّا .(1382). چند چهرة کلیدی در اساطیر گاهشماری ایرانی، ترجمة ژاله متّحدین، تهران: نشر ورجاوند، چاپ اوّل، بهار. 25- کریستنسن، آرتور امانوئل .(1383). نمونههای نخستین انسان و نخستین شهریار در تاریخ افسانههای ایرانیان، ترجمة ژاله آموزگار، احمد تفضّلی، تهران: نشرچشمه، چاپ دوّم، بهار. 26- کویاجی، جهانگیر کوورجی .(1383). بنیادهای اسطوره و حماسة ایران: شانزده گفتار در اسطورهشناسی و حماسهپژوهی سنجشی، گزارش و ویرایش جلیل دوستخواه، تهران: آگه. 27- مختاریان، بهار .(1386). «سیاوخش و بالدر: پژوهشی تطبیقی در اسطورهشناسی هند واروپایی» نامة انجمن، سال هفتم، شمارة اوّل (پیاپی 25 )، 91- 116. 28- مزداپور، کتایون .(1381). «افسانة پری در هزار و یک شب»، شناخت هویت زن ایرانی در گسترة پیش تاریخ و تاریخ، به کوشش شهلا لاهیجی و مهرانگیز کار، تهران: انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، چاپ سوّم، ص 290-342. 29_ ________ .(1383). «تحلیلی بر اسطورة بارانکرداری»؛ داغ گل سرخ و چهاردهگفتار دیگر دربارة اسطوره، تهران: اساطیر، چاپ اوّل، ص45-68. 30- مینوی خرد .(1380). به کوشش تفضّلی، احمد و ژاله آموزگار، تهران: نشر توس، ویرایش سوّم، بهار. | ||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 9,630 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 901 |