تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,652 |
تعداد مقالات | 13,408 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,248,898 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,087,549 |
بررسی تفاوت ساختاری داستان مزدک در شاهنامه فردوسی با دیگر منابع تاریخی | |||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهشهای ادب عرفانی | |||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 4، دوره 4، شماره 2، شهریور 1389، صفحه 59-76 اصل مقاله (195.5 K) | |||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||
محمد طاهری* 1؛ محمد مومنی ثانی2 | |||||||||||||||||||||||||||||||
1استادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه بوعلی سینا | |||||||||||||||||||||||||||||||
2کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی | |||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||
ظهور مزدک در تاریخ عصر ساسانی، یکی از مهمترین حوادث تاریخ ایران در عهد پادشاهی ساسانی است که به جهت وجود اختلافات فراوان درگزارشهای مورّخان از این رویداد، همچنان موضوعی غامض و در خورتوجه و بازکاوی است. یکی از روایات اصیل و در عین حال متفاوت در این باره،گزارش شاهنامه فردوسی است که محتوای آن با دیگر منابع تاریخی؛ از جمله تاریخ طبری وکامل ابن اثیر دارای اختلافات ساختاری است. فردوسی در نقل حوادث مربوط به دوران قباد ساسانی که ظهور مزدک از جمله مهمترین این حوادث است؛ با جابهجایی و آمیختن وقایع تاریخی مربوط به پیش و پس از ظهور مزدک، روایتی نسبتاً متفاوت ازاین دوران به دست داده که مقایسه و سنجش آن با گزارش سایر تواریخ میتواند در جهت رفع ابهامات وپیچیدگیهای مربوط به این حادثه منحصر بهفرد در تاریخ ایران مؤثّر باشد. | |||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||
تاریخ؛ شاهنامه شناسی؛ مزدک؛ بررسی تطبیقی | |||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||
مقدمه مزدک شخصیتی است که با اصلاحات مذهبی و اجتماعی خود، چالش بزرگی در آیین زرتشت و دستگاه حکومتی و اوضاع اجتماعی ایران عصر ساسانی ایجاد نمود. ظهور این شخصیت، از حوادث مهم سلسلة ساسانی است که در تاریخ ایران منحصر بهفرد مینماید. مزدک در اواخر دوران پادشاهی قباد ( ٤٣١م) پدر خسرو انوشیروان(٤٨٨ م) ظهور کرد و بنابر اتفاق نظر اغلب تاریخنویسان، مذهبی آورد که ظاهراً اصول آن با اصول مکتبهای اشتراکی متأخّر از بسیاری جهات شباهت نسبی داشته است و مهمترین مشخّصة آن اشتراک در اکثر شئون زندگی بوده است. آن چنانکه اغلب منابع تاریخی قید کردهاند، مزدک در مدّت اندک، پیروان بسیاری پیدا کرد، چنانکه خود قباد هم تابع کیش او گردید. امّا این مذهب و بانی آن، همانطور که بسرعت مراتب ترقّی و نفوذ را در جامعه و پادشاهی ساسانی طی کرده بود، با همان سرعت دچار اضمحلال و نابودی شد؛ چرا که منافع طبقات حاکمه همچون موبدان و اسپهبدان با آن در تضاد کامل بود. این تضاد منافع، منجر به خلع قباد از قدرت گردید و برادر وی جاماسب به جای او به پادشاهی انتخاب شد. (٤٩٨م) البته قباد چندی بعد با کمک هیتالیان و با اقدامات زرمهر (سرخو) از بزرگان ذینفوذ آن عهد دوباره بر سریر ملک نشست؛ امّا ظاهراً برای جلب حمایت موبدان و اسپهبدان مخالف مزدک، سیاست حمایت از مزدک و مزدکیان را کنار گذاشت. خسرو انوشیروان، جانشین قباد با استفاده از تغییر روش پدر و نیز پدیدار شدن پیامدهای سوء پیشبینی نشدهای که نتیجة اقدامات و عملکرد عقاید اشتراکی مزدک بود (همچون فروپاشی بنیان خانوادهها)، مقدمات نابودی این جنبش اجتماعی را فراهم آورد و در اواخر سال ٥٢٨ یا اوایل ٥٢٩ م با تمهیدات و سیاست خاص خود، مزدک و مزدکیان را برانداخت. هر چند که بعضی از مورخان برآنند که نفوذ عقاید این فرقه، حتی پس از اسلام و تا عهد خلفای عباسی ادامه داشته است (! Yarshater, 2009:1022-23 ) با این حال باید توجه داشت که بسیاری از جزئیات این واقعه؛ از جمله ماهیت واقعی اصول عقاید مزدکی و تأثیری که این شخص در تاریخ وجامعة ایران عهد ساسانی داشته و نیز کیفیت قتل عام مزدکیان محل بحث است و پژوهشگران تاریخ عصر ساسانی تحقیقات متعددی در این باب انجام دادهاند؛ از جمله منابع اصیل و قابل توجه در باب جنبش مزدک، شاهنامة فردوسی است که البته اکثر محققان معاصر در گزارش تاریخ مزدک بدان توجه داشتهاند؛ امّا آنچه که در این میان کمتر مد نظر قرار گرفته است؛ وجود تفاوتهای ساختاری میان گزارش فردوسی و سایر روایات تاریخی ازین واقعة مهم است. اختلافاتی که با مقایسه و تطبیق وقایعنگاری شاهنامه و دیگر متون تاریخی، میتواند در امر شناخت دقیقتر این جنبش تاریخی یاری رساند. ظهور و سقوط مزدک به روایت شاهنامه آنچه مقدمتاً دربارة کیفیت ظهور وسقوط مزدک ذکر شد؛ مورد اجماع اغلب محقّقان اسلامی و غربی است. هرچند بنابرخصلت تاریخنگاری اختلافات اجتناب ناپذیری؛ بخصوص در نقل جزئیات در میان روایات مختلف تاریخی وجود دارد؛ امّا روایت شاهنامة فردوسی از ماجرای به قدرت رسیدن قباد و ظهور مزدک، برخلاف اکثر تواریخ و از لونی دیگر است. فردوسی در بازگفت وقایع پادشاهی قباد، با پررنگ کردن نقش یکی از اسپهبدان ساسانی به نام سوخرا (در شاهنامه: سوفزای)، بسیاری از وقایع مهم مربوط به ظهور مزدک؛ از جمله برکناری قباد از قدرت و زندانی شدن او و سپس فرار به سرزمین هیتالیان و سرانجام بازگشت وی به قدرت را در ضمن حوادث مربوط به قتل سوخرا آورده است. به روایت فردوسی، قباد با آنکه پادشاهی خود را مدیون سرداری به نام سوفزای بود؛ بر نفوذ و محبوبیت او در میان عوام و خواص رشک برد و با دسیسهای او را به قتل رساند. درپی این اتفاق، سران لشکر و تودة مردم که بشدّت به سوفزای علاقه داشتند، بر قباد شوریدند و او را از قدرت خلع کرده و دست بسته به زرمهر پسر سوفزای واگذار کردند تا او را به کین پدرش بکشد. سپس پادشاهی را به برادر کهتر قباد، کودکی جاماسپ نام واگذار نمودند. اما زرمهر نه تنها قباد را نکشت؛ بلکه موجبات فرار او به سرزمین هیتالیان را هم فراهم آورد. پس از چند سالی قباد با دلجویی از بزرگان ایرانی و با حمایت پادشاه هیتالیان مجدداً بر تخت پادشاهی نشست. با تثبیت اوضاع و تسلط قباد بر شئون ملک، سپاهیان ایران متوجه سرزمینهای روم شدند و در نبرد با رومیان بهفتوحات درخشانی دست پیدا میکنند. پس از ذکر همة این وقایع است که فردوسی به یکباره، داستان مزدک و حوادث پس از آن را در فصلی مجزّا پیش میکشد. به شرحی که خلاصة آن ازین قرار است: درپی خشکسالی و قحطیی که در اواخر عهد قباد در ایران روی داد، مردی بادانش ونیکنام به نام مزدک به نزد قباد رفت وبا تمهیداتی چند وی را برآن داشت تا انبارهای آذوقة بزرگان و نجبا را به روی تودة مردم بگشاید و ایشان را از نابودی و قحط و غلا برهاند. متعاقب این امر، مزدک در میان عوام محبوبیتی فوق العاده یافت وکارش بالا گرفت؛ چنانکه در ایوان پادشاهی بر دست راست قباد مینشست و پس از مدتی سپاهی فراوان بر او گرد آمد. مزدک بتدریج قائل به اصلاحاتی دربارة دیانت تحریف شدة زرتشت و نیز کیفیت تمشیت امور پادشاهی گردید. اما دامنة این اصلاحات به قدری گسترش یافت که اساس دیانت زرتشت مورد تردید و پرسش قرار گرفت؛ چنانکه عقاید مزدکی دیگر تفسیری از آیین زرتشت محسوب نمی شد؛ بلکه آیینی مستقل به شمار میرفت که بسیاری از مردم و از جمله شخص قباد نیز بدان گرویدند. اساسی ترین مدّعای مزدک آن بود که مردم چه توانگر و چه درویش همه با هم برابرند وکسی را بر کسی امتیازی نیست و از آنجا که اسباب تنازع نوع بشر در مالکیت زن وخانه و خواسته است؛ تملک براین موارد که علّت اصلی همة جنگهاست، بایستی ملغی شود. اجرای تعالیم مزدکی در میان تودة محروم جامعه مورد استقبال واقع شد و هزاران نفر را به طرفداری ازوی برانگیخت. اما در سوی دیگر قضیه بزرگان واشراف بودند که عملی شدن دستورات مزدک به معنای اضمحلال طبقة اجتماعی ایشان بود. پس از چندی مزدک از قباد در خواست نمود تا فرزند ارشد خود خسرو را وادار به پذیرش آیین جدید کند. اما خسرو که از تعلیمات مزدک و نفوذ روز افزون او متنفر و نگران بود و عقاید و اقدامات مزدکیان را متزلزل کنندة ارکان حکومت و اجتماع میدید؛ با همکاری بزرگان و موبدان، پدرش را از حمایت مزدک بازداشت و سرانجام مزدک و هزاران نفر از پیروانش را در پی برپا کردن محکمه ای فرمایشی، بهطرزی فجیع به قتلرساند (!فردوسی، 1373: 49- 29 ).
بررسی تطبیقی در بررسی تطبیقی داستان قباد و مزدک، نخست باید یادآوری کرد که در گزارش منابع تاریخی از ماجرای سوفزای که در مقدمه بدان اشاره شد، با روایت شاهنامه تفاوتهای اساسی وجود دارد. این نام که در شاهنامه چاپ مسکو به شکل «سوفزای» و در بعضی نسخ دیگر شاهنامه، «به صورتهای سرخوان، شوخانی، سغرا، سرخاب، سوقرا و سوفرای ضبط شده است » (رستگار فسایی، 1379 : 566 ). در تاریخ طبری به صورت «سوخرا» ( طبری،1375 : 639)، و در اخبار الطّوال، به شکل «شوخر» آمده است (دینوری 1381 : 88-87). اما مؤلّف مجمل التواریخ و القصص نام این شخص را باعنوان «سپهبد سرفرا» آورده (مجمل التواریخ، 1318 :73)؛ همچنین در کتاب مهم «تاریخ جنگهای ایران و روم»، نوشتة پروکوپیوس، مورّخ روم باستان که یکی از مهمترین منابع تاریخی مربوط به عصر ساسانی است؛ نام این شخص با شکل نامتعارف «سئوس» (Seoses) ذکر گردیده است (پروکوپیوس، 1382: 33). اختلاف آشکار منابع تاریخی در این مورد و تعدد چشمگیر نامهایی که برای این سردار ساسانی ذکر شده، از همان آغاز بیانگر دشواریهایی است که در مسیر تحقیق دربارة این بخش مبهم از تاریخ ایران باستان وجود دارد. نکتة مهم دیگر آنکه در بعضی از منابع کهن تاریخی مانند کتاب التاج جاحظ، علیرغم گزارشی که در باب اصلاحات مذهبی و اجتماعی قباد ارائه داده اند، نامی از مزدک برده نشده است. همچنین در تاریخ پروکوپیوس نیز از نام و شخصیت مزدک ذکری نرفته است. پروکوپیوس در این کتاب، دربارة ماجرای بدعتگزاری قباد در دین بهی، چنین می نویسد: «چندی که از فرمانروایی قباد گذشت و قدرت وی در ادارة امور کشور بسط یافت، برخی بدعتهای تازه آورد که از آن جمله بود؛ وضع قانونی راجع به مشترک بودن زنها میان مردان» به نوشتة او ایرانیان، به خاطر بدعتهای قباد، بر وی شوریدند و وی را از گاه فرود آوردند(پروکوپیوس، 1382: 27). پیداست که بهزعم اینمورخان، منشأ اصلی بدعتها و اصلاحاتی که در این دوران روی داده، شخص قباد پادشاه بوده است و ازین روی شرح حال مزدک وتعالیم او و تأثیرش بر روزگار قباد را فروگذاشتهاند. با این تمهیدات درادامه به شرح مهمترین موارد اختلاف در داستان مزدک به روایت شاهنامه با دیگر متون تاریخی دراین باره می پردازیم.
1. اختلاف درکیفیت ظهور مزدک اولین نکتة جالب توجه، در گزارش فردوسی آن است که شاهنامه تنها منبعی است که چگونگی ورود مزدک به دربار قباد را با طول و تفصیل آورده است و منابع تاریخی ماقبل شاهنامه این قضیه را مسکوت گذاردهاند. بنابر متن شاهنامه، قباد با شنیدن استدلالات منطقی مزدک، در باب مشکلات تودة مردم و لزوم اصلاحات در دیانت زرتشتی، با او همداستان میشود و جایگاه موبد موبدان را بدو میسپارد:
به استناد شاهنامه، قباد که در مقابل سخنان منطقی مزدک پاسخی نداشت، ابتدا به باز شدن انبارهای آذوقه به روی عوام گرسنه رضایت داد وسپس با بالا گرفتن نفوذ مزدک، بتدریج سایر تعلیمات مذهبی او را پذیرا شد. امّا در اکثر تواریخ اسلامی، دلیل گرایش قباد به آیین مزدکی، ضعف مفرط و بیم او از جماعت مزدکیان قلمداد شده است؛ مثلاً ثعالبی مینویسد: مزدکیان قباد را «گفتند: اگر آیین ما را نپذیری و آنچه ما میخواهیم نکنی، همچنانکه میشی را خفه کنند، تو را خفه خواهیم کرد...» (ثعالبی، 1328 : 288 ). یکی از منابع مهم که شرح مفصّلی دربارة کیفیت ظهور و خروج مزدک دارد؛ اثر مهم خواجه نظامالملک طوسی کتاب سیرالملوک یا سیاستنامه است. هر چند این کتاب اغلاط تاریخی مشهوری دارد و مطالب تاریخی آن در اکثر موارد مستند نیست؛ با اینهمه گزارشی که درباب مزدک آورده، خالی از فایده نیست. وی دربارة کیفیت ظهور مزدک مینویسد: «نخستین کسی که اندر جهان مذهب معطّله آورد، مردی بود که اندر زمین عجم بیرون آمد و او را موبد موبدان گفتندی، نام او مزدک بامدادان، به روزگار ملک قباد بن فیروز پدر نوشیروان عادل. خواست که کیش کبرگی بر گبران به زیان آرد و راهی بد در جهان گسترد... پیش از آنکه دعوی پیغامبری کند، رهیان خویش را فرمود تا از جایی نقب گرفتند و زمین را سنبیدند، بتدریج چنان که سر سوراخ میان آتشگاه برآوردند و راست آنجا که آتش میکردند، سوراخی کوچک. پس دعوی پیغامبری کرد و گفت: مرا فرستادهاند تا دین زردشت را تازه گردانم که خلق معنی زند و استا فراموش کردهاند و فرمانهای یزدان نه چنان میگذارند که زرتشت آورده است.... این سخن به گوش ملک قباد رسید... قباد گفت معجزة تو چیست؟ گفت: معجزة من آن است که آتشی را که شما قبله و محراب خویش دارید، من به سخن آرم... دیگر روز، مزدک، رهیای را در آن سوراخ فرستاد و گفت هرگاه که من به آوازی بلند یزدان را بخوانم؛ تو زیر سوراخ آی و بگو که صلاح یزدانپرستان زمین در آن است که سخن مزدک برکارگیرند.... پس قباد و موبدان و بزرگان به آتشکده شدند...از میان آتش آوازی برآمد بر آن جملت که یادکردیم. قباد بر وی بگروید... و به وقت بار، قباد بر تخت بنشستی و مزدک را بر کرسی زر بنشاندی و بسیاری از قباد بلندتر بودی و مردمان بهری به رغبت و هوا و بهری به موافقت پادشاه در مذهب مزدک همیآمدند و از ولایتها و ناحیتها مردمان روی به حضرت نهادند و پنهان و آشکارا در مذهب مزدک میشدند و لشکریان بیشتر رغبت نکردند؛ ولیکن از قبل حشمت پادشاه، هیچ نمییارستند گفتن و از موبدان، هیچ کس در مذهب مزدک نشد.گفتند بنگریم تا از زند و استا چه بیرون آورد» (نظام الملک، 1340: 241) از نوشتة نظام الملک چنین برمیآید که وی برای بدنام کردن دشمنان خود و تحت لوای اینکه اعتقادات ایشان بازماندة عقاید مزدکی است، به چنین افسانه پردازیی دست زدهاست. بیشتر مورّخان معاصر، اعتقاد دارند که قباد با پذیرش این آیین، در جستجوی راهی برای سرکوب بزرگان داعیهدار و قدرتطلبی چون زرمهر (در شاهنامه: سوفزای) بود (!دیاکونوف، 1382: 340؛ Frye,2009:150) هانری ماسه نیز هدف قباد از اجازه دادن به مزدکیان برای گسترش آیین خود را، درهم شکستن قدرت بینهایت روحانیان و نظامیان میداند (!هانری ماسه، 1350: 289). برخی دیگر از صاحبنظران علّت دیگری برای گرویدن قباد به مزدک ذکر میکنند؛ ازین قرار که « چون هیاطله پس از کشتن فیروز، قباد را به عنوان گروگان نزد خود نگه داشتند؛ برای او فرصتی پیش آمد تا در مدت دوسالی که در میان آن مردمان زندگی میکرد، باشیوة سادة جامعة ابتدایی و بی طبقة هیاطله واصول اجتماعی آنان...خو بگیرد ودر نتیجه با پیشنهاد مزدک در بارة اصلاحات اجتماعی در ایران همداستان شود» (باقری، 1376 : 137). گفتنی است که قباد به جهت پذیرش آیین مزدک، در نزد خداینامهنویسان و نویسندگان تواریخ کلاسیک ایران بشدت مورد نکوهش قرار گرفته است. (!حمزه اصفهانی، 1346 :54 ). ثعالبی مینویسد: «مردم قباد را از سستی و رکاکت رای، قباد بریزاد ریش میخواندند» (ثعالبی، 1328 : 288).
2- اختلاف در طرز تلقی تصویری که فردوسی از شخصیت مزدک ترسیم میکند؛ برخلاف کلّیة منابع تاریخی، تصویری مثبت و خیراندیش و مصلح اجتماعی است:
به گفتة فردوسی، مزدک مردی سخندان، با دانش و رای و کام و نیز گرانمایه مردی دانشفروش بودکه به زیرکی توانست دستور و گنجور شاه شود. البته این دو منصب بزرگ که فردوسی برای مزدک عنوان کرده؛ یعنی وزارت وخزانه داری قباد، بصراحت در هیچ یک از منابع تاریخی قید نشده است. ظاهراً انگیزة فردوسی در ذکر این مطلب تأکید بر سیطرة همه جانبة مزدک، در دربار و دستگاه قباد بوده است. درمقابل این نگرش مثبت فردوسی، مورّخان سنتی دیگر بالاجماع مزدک را فریبکاری شیطان صفت دانستهاند که موجبات تباهی در دین و دنیای مردمان را فراهم آورد. ثعالبی مینویسد: مزدک « شیطانی بود در قالب انسانی؛ ظاهری زیبا و باطنی ناپسند داشت. صورتاً نظیف و سیرتاً خبیث بود... » (ثعالبی، شاهنامه، 1328 : 286 ). در کتاب سنی ملوک ارض و الانبیاء، او را «فتنهگر» خواندهاند. (حمزة اصفهانی، 540:1346) در مروجالذهب، پدیدآورندة نیرنگ در میان عوام لقب گرفته (مسعودی،1356: 258 ) و در تاریخ طبری و تاریخ یعقوبی، او را "بدعتگذار" در کیش مجوس قلمداد کرده اند (طبری، 1375: 646 یعقوبی،1356: 202).
3. تفاوت در بازگویی آموزههای مذهبی مزدک در میان تعالیم انسان دوستانه و نیکخواهانة مزدک که در ادامه آنها را متذکر خواهیم شد، نقطة ضعف بزرگی خود نمایی میکند که به هیچ روی قابل توجیه و پذیرش نیست و آن، مسألة بحث برانگیز اشتراک همسر است. این آموزة شگفتآور که در همة منابع تاریخی، از جمله اصول تعالیم مزدک شمرده شده، همة اصول بشردوستانة مزدک را تحتالشعاع خود قرارداده و بهترین حربه برای سرکوبی اقدامات اصلاحی مزدکیان بوده است. هر چند برخی از صاحبنظران انتساب این آموزه را به مزدک منتفی دانسته و آن را؛ از جمله اتهامات بی وجهی تلقی میکنند که دشمنان مزدک براو بستهاند؛ با این حال تمام منابع تاریخی؛ از جمله شاهنامه این قضیه را ضمن باورهای مزدک قید کردهاند. با این تفاوت مهم که بر خلاف شاهنامه که تأکید خاصی بر این امر دیده نمیشود؛ کلیة تواریخ عربی برای مشوّه کردن چهرة مزدک و توجیه قتل عام او وپیروانش این موضوع را بسیار پر رنگ کرده و به آن طول و تفصیل فراوانی دادهاند و حتی انگیزة اصلی انوشیروان در ریشهکن کردن مزدکیان را تعرض مزدک به همسر قباد، مادر انوشیروان، دانستهاند. بدین ترتیب تمامی آموزههای اصلاحی وانسان دوستانة مزدک تحتالشعاع قرار گرفته و قتل عام هزاران مزدکی امری مشروع و حتی واجب جلوه میکند. فردوسی در باب تعالیم مزدک چنین آورده است:
مزدک اعتقاد داشت که:
ظاهراً فردوسی، اصلاحات مذهبی مزدک را در حکم آوردن دیانتی تازه قلمداد کرده است:
کما این که انوشیروان نیز در روز محاکمه، خطاب به مزدک بدعتهای او را در دیانت زرتشت، چنین تخطئه میکند:
ابن بطریق پزشک و مورّخ مصری در قرن چهارم (متوفی به سال 328) درخصوص اصول مذهب مزدک، شرحی نوشته است که همانند فردوسی نگرشی متعادل و دور از سیاه نمایی در باره تعلیمات اوست [به گفتة مزدک ] خداوند، روزی را بر روی زمین از آنجهت آفرید که مردم آنها را میان خود بهطور مساوی تقسیم کنند و کسی از کس دیگر بیشتر نداشته باشد؛ اما مردمان در این میان ظلم میکنند و هر کس خود را به برادرش ترجیح میدهد. ما میخواهیم در این امر، تجدیدنظر کنیم و سهم درویشان را از دولتمندان بستانیم و از هر کس که مال و زن و خدم و خواسته فراوان داشته باشد، از وی گرفته و میان او و دیگران عدالت را رعایت کنیم تا آنکه احدی را امتیاز بر دیگران باقی نماند (ابن بطریق، 1909: 26). اما خواجه نظامالملک طوسی متأثّر از بدگوییهای دیگر تواریخ، برآموزة اشتراک در زنان تأکیدی بلیغ دارد: «مزدک گفت مال بخشیدنی است میان مردمان که همة بندگان خدای تعالی و فرزندان آدمند و به هرچه حاجتمند گردند باید مال یکدیگر خرج کنند تا هیچ کس را بیبرگی نباشد و درماندگی و متساویالحال باشند. او به اباحت مال راضی شد. آنگه گفت زنان شما چون مال شماست؛ باید که زنان را چون مال یکدیگر شناسید تا هیچکس از لذات و شهوات دنیا بینصیب نماند و در مراد برهمه خلق گشاده بود» (نظامالملک، 1340: 242). طبری نیز تأکید کردهاست که« شریعت مزدک، مساوات در مال و زن بود» ( طبری، 1375: 646). به گفتة نولدکه: «درخصوص اشتراک زنان در اینکه آیا مزدک اصلاً مزاوجت را از میان برداشت؛ مورخین عرب چیزی صریح نمیگویند؛ ولی انتزاع زنها به زور از آن کسی که زن زیادی داشت و رفع اختلافات و امتیازات و از میان برداشتن دارایی شخصی، معلوم است که منتج میشد به منسوخ شدن مزاوجت. چون مساوات در اشیاء فقط وقتی صورت میبندد که اشیاء بالاشتراک باشند؛ یعنی دیگر دارایی شخصی در بین نباشد و بدیهی است که اگر کسی بخواهد دارایی شخصی را از میان بردارد؛ باید ارث و میراث و خانواده را که بنایش بر روی وراثت است، از میان بردارد و اینکه مسألة نسخ خانواده از طرف مزدکیها تا چه درجه به حقیقت پیوسته بود، از نوشتههای مورخین عرب برمیآید که میگویند، دیگر تقریباً نصف بچه ها نمیدانستند پدرشان کیست » (نولدکه، 1378: 173-172). دیاکونوف عامل اصلی شکلگیری نهضت مزدکیان را، اسارت و بندگی طبقة دهقانان میداند. وی مینویسد: «در اوایل قرن ششم، اسارت و بندگی کشاورزان، به صورتی درمیآید که موجب بروز نهضت نیرومندی به نام «نهضت مزدکیان» میگردد» (دیاکونوف، 1382: 313 ). در حقیقت دیاکونوف، تعالیم مزدک را اصلاحات مذهبی تلقی نمیکند و برآن است که هدف اصلی مزدک، مبارزه با پادشاهی ساسانی بوده است. وی مینویسد: «مزدک از این تعلیم تازه، برای مبارزه با دولت استفاده میکرد. جنبة دینی و فلسفی و روحانی و اخلاقی این تعالیم، ظاهراً مورد توجه و عنایت مزدک نبوده است؛ بلکه در نهضت مزدکیان، یکرشته درخواستها و نظرهای اجتماعی دیده میشو » (همان، 340 ). منابع معتبر متأخّر تاریخی، اصلاحات مزدک در امر خانواده را محدود به ممنوعیت چند همسری اشراف دانسته اند. (! Yarshater, 2009:999-1000) در یکی از جدیدترین پژوهشها نیز درباب مسألة اشتراک زنان چنین آمده است: «طبق خواستة مزدک و قباد، هر مردی باید یک زن داشته باشد نه آنکه یک زن متعلّق به چند مرد باشد. » (خلعتبری، 1379: 9). این نظر با اینکه در چارچوب تعالیم بشر دوستانة مزدک، منطقی مینماید، متأسفانه از سوی هیچ منبع کهنی تأیید نمیشود و همة منابع تاریخی، بصراحت اشتراک در زنان را به عنوان یکی از اصول مذهب مزدک متذکر شدهاند و چنانکه یادآور شدیم همین قضیه حربة اصلی مخالفان مزدک بوده است. برای نمونه، پروکوپیوس در این مورد مینویسد: «قباد برخی بدعتهای تازه آورد که از آن جمله بود؛ وضع قانونی راجع به مشترک بودن زنها میان مردان » (پروکوپیوس، 1382: 27 ).گردیزی نیز از قول مزدک میگوید: «.. از توانگران بباید ستد و به درویشان بباید داد... و زن همچنین، هر کس که دارد، روا باشد و بسیار چیزهای منکر گفت...» (گردیزی، 1363: 80) .در آراء شرقشناسان متأخر نیز این امر تقبیح شده است:«شاید تنها آیینی که زن را همردیف احشام و داراییهای منقول دانسته، همین آیین مزدک بوده باشد. اگر زن در ادیان چینی رابطة خدا و خلق بود، در آیین مزدک، فقط اسباب تمتع است » (!جین هولم، 1384 : 261). ناگفته نماند که در بعضی از منابع تاریخی؛ ازجمله تاریخ طبری از شخصی به نام زراتشت (زرتشت) بن خرگان (یا: فرگان)، به عنوان پیشوا و مربی مزدک، نام برده شده(طبری،1375: 646) که البته در شاهنامه، ذکری از او نرفته است و سایر متون تاریخی نیز درباب او مطلب چندانی متذکر نشدهاند.
4. علت خلع قباد از پادشاهی و زندانی شدن او از موارد بسیار مهم اختلاف شاهنامه فردوسی با اکثر متون تاریخی، زمان و کیفیت برکناری قباد از قدرت است. چنانکه گفتیم شاهنامه دلیل خلع قباد را از پیامدهای قتل سوخرا قلمداد کرده است. حال آنکه در بیشتر منابع تاریخی دیگر، به استثنای تاریخ یعقوبی و الکامل ابناثیر، کشته شدن سوخرا، واقعهای بیاهمیت تلقی شده و پیروی قباد از آیین مزدک و مخالفت بزرگان با این موضوع علت اصلی خلع ید قباد و به زندان افتادن او ذکر شده است. جالب توجه آن است که در گزارش شاهنامه و دو منبع اخیرالذکر، این سوخراست که پس از برکنار شدن توسط قباد، به زندان افکنده میشود:
پروکوپیوس که در کتاب تاریخ جنگهای ایران و روم مفصلاً به مناسبات دو کشور اشاره کرده است؛ از این زندان که موسوم به زندان فراموشی بوده، وصف کاملی به دست داده است. وی مینویسد: «زندان مزبور را از آنرو زندان فراموشی مینامیدند که مطابق قانون مخصوصی، هر وقت کسی در این زندان محبوس میگردید، هیچکس حق بردن نام او را نداشت و اگر کسی نام محبوس را بر زبان میآورد، خود، محکوم به مرگ میگردید» (پروکوپیوس، 1382: 28 ). کریستینسن، به نقل از منابع ارمنی، زندان فراموشی را قلعهای مستحکم توصیف کرده و مکان آن را در خوزستان در منطقة گیلکرد یا اندمشن (اندیمشک؟!) دانسته است. به گفتة او این زندان «یک نوع قلعة باستیل محسوب میشد و آن را انوشبرد یا قلعة فراموشی نیز میخواندند؛ زیراکه نام زندانیان و حتی نام آن مکان را کسی نبایستی به زبان براند» (کریستینسن، 1351: 330). در تاریخ طبری، شرح زندانی شدن و خلع قباد، از این قرار است که چون کار مزدک بالا گرفت، بزرگان پارسی قباد را از پادشاهی خلع و زندانی کردند و برادر کهترش جاماسب را که خرد بود، برگاه نشاندند. خواهر قباد، به دستان، نگهبان زندان را ، فریب داد و به نزد قباد رفت. شبانه او را در جامهای پوشید و نگهبان را گفت که این جامة من است که حائض شده و بدین سان، قباد را از بند بیرون برد.. قبادآنگاه به سرزمین هیطالان رفت.در راه با دخت یکی ازبزرگان مزاوجت کرد وکسری انوشیروان حاصل این پیوند است. مدتی آنجا بود و پس از چندی به یاری ایشان به ایران بازگشت تخت وتاج را از جاماسب بازستاند (!طبری، 1375 :641-640 ). دراین منبع ذکری از داستان مزدک تا اوایل پادشاهی کسری نیست. روایت دینوری از گریز قباد تا زمانی که به یاری سربازان هیاطله پادشاهی را بازپس گرفت، دقیقاً همانند روایت طبری است (!دینوری، 1381: 95 – 94 ). در روایت فردوسی، منجی قباد از مرگ و زندان، زرمهر سوخراست. گزارش ابناثیر نیز در این باب همچون گزارش فردوسی است (!ابناثیر، 1383 : 479). مسعودی نیز در مروجالذّهب، به طور مختصر به این داستان اشاره کرده، مینویسد: «قباد، به سبب، اعمال مزدک و یارانش، از پادشاهی خلع شد و برادرش جاماسب، مدت دو سال، به جایش نشست» (مسعودی، 1356 : 258 ).تفاوت مهم گزارش مسعودی در باب به قدرت رسیدن مجدّد قباد، با شاهنامه و تمامی منابع تاریخی دیگر، آن است که به گفتة وی، خسرو انوشیروان، در به قدرت رسیدن مجدّد قباد، نقش عمدهای ایفا کرده است. «انوشیروان، با بزرگمهر پسر سرحو، همدستی کرد تا قباد به شاهی بازگشت و حکایت آن دراز است » (همان، 258 ). مسلماً چنین امری با توجه به اجماع تمامی متون تاریخی در صغرِ سنِ انوشیروان در این دوران کاملاً مردود مینماید. یعقوبی مینویسد که پس از بلاش «برادرش قباد پادشاه شد و چون کودک بود، تدبیر کشور را به سوخرا واگذاشت؛ اما پس از رسیدن به حدّ بلوغ کار سوخرا را در ادارة کشور نپسندید و او را کشت، آنگاه مهران را پیش داشت. سپس پارسیان، قباد را از پادشاهی خلع و حبس کردند و برادرش جاماسب پسر فیروز را به پادشاهی برداشتند، قباد در زندان و برادرش پادشاه بود، تا آنکه خواهر قباد داخل زندان شد و رئیس زندان را که متعرضش گردید به عذر اینکه حائض است به وعدهای امیدوار ساخت، آنگاه وارد زندان شد و یک روز نزد قباد ماند، سپس او را در میان فرشی پیچید و روی شانة غلام نیرومندی از محبس درآورد» (یعقوبی،1356: 202- 201). دینوری نیز دراین باب آورده است که «چون ده سال از پادشاهی قباد گذشت، مردی که نامش مزدک و از مردم استخر بود، نزد او آمد و به آیین مزدکی او را فراخواند و قباد به آن آیین گروید و ایرانیان سخت خشمگین شدند و تصمیم به کشتن قباد گرفتند. قباد، از ایشان پوزش خواست؛ ولی نپذیرفتند و او را از پادشاهی عزل کردند و به زندان افکندند و کسانی را بر او گماشتند و جاماسب پسر فیروز را که برادر قباد بود، بر خود پادشاه ساختند» (دینوری، 1381: 94 ). همچنین در کتاب سنی ملوک الارض و الانبیا، آمده است که قباد بهخاطر همداستان شدن با مزدکیان، از قدرت کنار گذاشته شد. «در روزگار او برادرش جاماسب پسر فیروز پادشاهی کرد؛ اما او را به سبب اینکه در ایام فتنة مزدک فرمان رانده بود، پادشاه شمردند، سپس قباد به سلطنت بازگشت» (حمزة اصفهانی،1346 :54 ). 5. پایان کار مزدک شاهنامه، تنها منبعی است که پایان کار مزدک و قتل عام مزدکیان را به اواخر روزگار قباد نسبت داده است؛ حال آن که سایر متون تاریخی، بالاجماع، این واقعه را در ضمن نخستین اقدامات خسرو انوشیروان پس از جلوس بر تخت پادشاهی، ذکر کردهاند (!پرتوعلوی، 1353: 48). به روایت فردوسی، مزدک در اوج قدرت و نفوذ، در حالی که عدد پیروانش به صد هزار تن بالغ میشد، نگران از عدم گرایش جانشین قباد به تعلیمات او، از پادشاه درخواست نمود که فرزندش را وادارد که به صورت مکتوب، سرسپردگی خود به آیین جدید را اعلام نماید:
کسری چند ماهی، از پدر فرصت خواست تا کژی و انحراف کیش مزدک را اثبات نماید. قباد که ظاهراً از عمق نفوذ مزدک در ارکان ملک و مملکت به هراس افتاده بود، با فرزند همرای شد و بدین ترتیب کسری، مقدمات اضمحلال و ریشهکن کردن مزدکیان را فراهم آورد. ابتدا در مناظرهای تشریفاتی تعالیم مزدکی را عامل فروپاشی و تباهی اساس جامعه و حکومت معرفی کرد و متعاقب آن، مزدک و پیروانش را به نحو فجیعی به قتل رساند.
به گفتة فردوسی، قباد تا مدتها، بابت خیانت و پیمانشکنیای که در حق مزدک روا داشته بود، از عذاب وجدان رنج میبرد:
به گزارش ثعالبی، مشابه روایت فردوسی، انوشیروان از پدر دستوری خواست تا به حجت و برهان با مزدک درآویزد. حجتهای وی در برابر مزدک در این روایت، همان حجتهایی است که در شاهنامه نیز ذکر شدهاند (ثعالبی، 1328: 286 ). برخلاف شاهنامة فردوسی که کشتار مزدکیان را بلافاصله پس از پایان مناظرة فرمایشی قلمداد کرده است، ثعالبی این کشتار را از جمله وصایای قباد به انوشیروان ذکر کرده است. وی مینویسد که اوج عظمت مزدکیان با زوال قدرت قباد همراه بود. شاه از پای درآمد و بیمار گشت. وی در بستر بیماری، فرزندش انوشیروان را به جانشینی خود برگزید و به او سفارش کرد که علاج دردهایی که من باعث آنها شدهام، باش و از خداوند یاری بخواه؛ باشد که نظم و آرامش از نو برپا و ایرانشهر زنده شود و «خود به ذلّت بمرد » (همان، 290 ). نحوة کشتار مزدک و همکیشانش نیز، در شاهنامة ثعالبی، به گونهای دیگر است. وی به نقل از ابنخردادبه مینویسد: روزی انوشیروان، در مجلس، از یکی از آرزوهایش که برآورده نشده بود، سخن گفت. «حاضرین پرسیدند: این آرزو کدام است؟ گفت: قتل کفّار. مزدک گفت: آیا تو به قتل تمام مردم قادری؟ پادشاه گفت: ای ناپاک زاده تواینجایی؟! به امر او مزدک را کشیده بردند و خفه کرده، به دار آویختند. مزدکیان، غوغایی برانگیختند و به نزاع برخاستند... سربازان، همه را محاصره کرده، مانند مزرعی که گندم آن درو شده باشد، همه را به خاک هلاک در افگندند...» (همان ، 291-290 ). پس از آن به دستور پادشاه، هشتاد هزار تن از مزدکیان قتل عام شدند. ابناثیر نیز دربارة ماجرای این قتلعام تقریبا با ثعالبی همرای است. امّا او تعداد مزدکیان کشته شده را صدهزار تن عنوان کرده است که با گزارش شاهنامه، مطابقت دارد. وی همچنین، ظاهراً برای کاستن از قبح این کشتار فجیع و دستهجمعی، عنوان کرده است که انوشیروان اموال بزرگان مزدکی را در میان مردم نیازمند تقسیم نمود (!ابن اثیر، 1383: 504). در تاریخ گردیزی نیز، ماجرای محاکمه و قتل مزدک در خلال حوادث دوران شاهی انوشیروان آورده شده است (!گردیزی،1363 : 85-84 ). یعقوبی نیز، کشتار مزدکیان را به انوشیروان نسبت میدهد، جز آنکه این رخداد را پس از تاجگذاری او آورده است. وی متفاوت با کلیّة منابع تاریخی، در کنار نام مزدک، از کشته شدن پیشوای فکری مزدک؛ زردشت بن خرکان نیز سخن رانده است: «مزدک را که میگفت باید زنان و اموال مردم مشترک باشند و نیز زردشت بن خُرکان را که در کیش مجوسی بدعت نهاده بود[ند] و یاران ایندو را کشت» (یعقوبی، 1356 : 202 ). شهرستانی نیز، در الملل و النحل، در اشارة بسیار کوتاهی که به داستان مزدک داشته است، نابودی مزدک و مزدکیان را به دوران انوشیروان نسبت داده است (ابوالقاسمی، 1383: 47). دینوری دربارة چگونگی انجام کار مزدک آورده است که «چون از پادشاهی قباد، چهل و سه سال گذشت، مرگ او فرا رسید و کار را به پسر خود، انوشیروان سپرد و او پس از پدر به پادشاهی رسید و دستور به تعقیب و جستجوی مزدک پسر مازیار داد. مزدک برای مردم ارتکاب کارهای حرام را روا دانسته بود و مردم فرومایه را به انجام کارهای زشت تشویق میکرد و غصب اموال را برای غصبکنندگان و ستم را برای ستمکاران آسان کرده بود. به جست و جوی وی برآمدند و او را گرفتند و انوشیروان دستور داد او را کشتند و بر دار کشیدند و هرکس را که بهآیین او بود،کشتند» (دینوری،1381ص 96 ). شرح ماجرا آنگونه که در تجارب الأمم آمده است با سایر تواریخ و از جمله شاهنامه،تفاوت مهمی دارد و آن اینکه انوشیروان، نخست پدر خود قباد را ازمیان برداشت و سپس به قتل عام مزدکیان پرداخت. اگر این امر صحّت داشته باشد،گزارش سایر تواریخ ازین امر مسلماً مأخوذ از خداینامههایی بوده که به امر انوشیروان و با تحریف وقایع، قباد را در کشتار مزدکیان، همرای وهمدست انوشیروان قلمداد کردهاند. در تجارب الأمم همسان با سایر تواریخ آمده است که انوشیروان پس از آنکه سران مزدکی را گردن زد، دارایی شان را در میان مردم بهر کرد (ابن مسکویه رازی،1369: 156-154). با وجود این قتل عام بزرگ و علی رغم همة محدودیتهایی که سالها در حق مزدکیان اعمال میشد- همچنانکه در ابتدای این گفتار اشاره کردیم- اندیشههای مزدکی تا قرون اولیة اسلامی ادامه داشت و بعضی از مورّخان؛ ازجمله مؤلّف مجمل التواریخ و القصص، بابک خرمدین را ازپیروان او برمی شمارد و عنوان خرمدین را منسوب به «خرمه» همسر مزدک می داند. (!مجمل التواریخ، 1318: 353-354 ).
نتیجهگیری داستان مزدک به روایت شاهنامه، هم از جهت ساختار کلّی داستان و هم در بسیاری از جزئیات با آنچه که در بسیاری از تواریخ پیش و پس از فردوسی آمده، متفاوت است. بررسی تطبیقی مندرجات شاهنامه و مآخذ تاریخی دربارة ماجرای مزدک، حاکی از آن است که منبع فردوسی در نقل این داستان با اکثر متون تاریخی تفاوت داشته است. سوای اینکه ظاهراً جنبههای نوعدوستانة آیین مزدک، باعث شده که فردوسی نیکاندیش، علیرغم همة اتهامات و بدگوییهایی که در گزارشهای مربوط به مزدک –چه پیش از اسلام و چه پس از اسلام – وجود داشته، نگاه نسبتاً مثبت و معتدلی به این چهرة تاریخی داشته باشد. اهم اختلافات مندرجات شاهنامه و منابع تاریخی در ذکر داستان مزدک از این قرار است: 1- شاهنامه تنها منبعی است که چگونگی ورود مزدک به دربار قباد را با طول و تفصیل آورده است و منابع تاریخی ماقبل شاهنامه این قضیه را مسکوت گذاردهاند. 2- تصویری که فردوسی از شخصیت مزدک ترسیم میکند، چهرهای مثبت و خیرخواه و مصلح اجتماعی است. در تمامی مآخذ تاریخی دیگر، مزدک شخصیتی منفور و مطرود دارد. 3- تمام منابع تاریخی؛ از جمله شاهنامه، قضیة اشتراک در زنان را ضمن باورهای مزدک قید کردهاند؛ با این تفاوت مهم که بر خلاف شاهنامه که تأکید خاصی بر این امر دیده نمیشود، سایر تواریخ برای مشوّه کردن چهرة مزدک و توجیه قتل عام او و پیروانش این موضوع را بسیار پر رنگ کرده و به آن طول و تفصیل فراوانی دادهاند وحتی انگیزة اصلی انوشیروان در ریشهکن کردن مزدکیان را تعرّض مزدک به همسر قباد، مادر انوشیروان، دانستهاند. 4- از موارد بسیار مهم اختلاف شاهنامة فردوسی با اکثر متون تاریخی، زمان و کیفیت برکناری قباد از قدرت است. شاهنامه دلیل خلع قباد را از پیامدهای قتل سوخرا قلمداد کرده است. حال آنکه در بیشتر منابع تاریخی دیگر، به استثنای تاریخ یعقوبی و الکامل ابناثیر، کشته شدن سوخرا واقعهای بیاهمیت تلقی شده و پیروی قباد از آیین مزدک و مخالفت بزرگان با این موضوع علت اصلی خلع ید قباد و به زندان افتادن او ذکر شده است. 5- مهمترین تفاوتی که شاهنامه، در باب کشتار مزدکیان با سایر متون تاریخی دارد؛ آن است که فردوسی این قتل عام را مربوط به اواخر دوران پادشاهی قباد میداند. دورانی که هرچند کسری به عنوان چانشین پدر قدرت را در دست داشت؛ لیکن کماکان عنوان پادشاهی دراختیار قباد بود. اما در بیشتر تواریخ کشتار مزدکیان به پس از قباد و از جمله نخستین اقداماتی است که کسری پس از برتخت نشستن انجام داده است و از آن به بعد است که از سوی بزرگان مخالف مزدک، به کسری لقب انوشیروان اعطا شده است. | |||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||
منابع 1- ابن بطریق، سعید .(1909). التاریخ المجموع علی التحقیق والتصدیق، الجزء الثانی، بیروت: نشر شیخو. 2- ابن اثیر، عزالدین .(1383). تاریخ کامل، جلد اول، ترجمة سید حسین روحانی، تهران: انتشارات اساطیر. چاپ سوم. 3- ابوالقاسمی، محسن .(1383 ). دینها و کیشهای ایرانی در دوران باستان به روایت شهرستانی (ترجمة الملل و النحل)، تهران: انتشارات هیرمند. 4- باقری، مهری .( 1376). ایران باستان، تهران: نشر قطره، چاپ چهارم. 5- پرتو علوی، سیدعبدالعلی .(1353). مختصری دربارة تاریخ مزدک، تهران: نشر اندیشه، چاپ سوم. 6- پروکوپیوس .(1382). جنگهای ایران و روم، ترجمة محمد سعیدی، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران: چاپ چهارم. 7- ثعالبی، ابومنصور عبدالملک بن محمد بن اسمعیل .(1328 ). شاهنامة ثعالبی (در شرح احوال سلاطین ایران) ترجمة محمود هدایت، تهران: انتشارات چاپخانة مجلس. 8- حمزة اصفهانی .(1346). تاریخ پیامبران و شاهان (سنی ملوک الارض و الانبیا )، ترجمة جعفر شعار، تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران. 9- خلعتبری، اللهیار و زارعی مهرورز، عباس .(1379). «بررسی جنبش مزدک» پژوهشنامة دانشکدة ادبیات و علوم انسانی، ش27 ، ص 126-108. 10- دیاکونوف، میخائیل میخائیلویچ .(1382 ). تاریخ ایران باستان، مترجم روحی ارباب،تهران: انتشارات علمی و فرهنگی. چاپ سوم. 11- دینوری، ابوحنیفه احمد بن داوود .(1381). اخبارالطوال، ترجمة محمود مهدوی دامغانی، تهران: نشر نی، چاپ پنجم. 12- رستگارفسایی،منصور .(1369). فرهنگ نامهای شاهنامه، جلد دوم، تهران: مؤسسة مطالعات وتحقیقات فرهنگی. 13- طبری، محمد بن جریر .(1375). تاریخ طبری،جلددوم، ترجمة ابوالقاسم پاینده، تهران: اساطیر. 14- فردوسی، ابوالقاسم .(1373). شاهنامه (بر اساس چاپ مسکو)، تصحیح انتقادی رستم علییف، به کوشش سعید حمیدیان، ج 8 ، تهران: نشر قطره. 15- کریستینسن، آرتور .(1351). ایران در زمان ساسانیان، رشید یاسمی، تهران: انتشارات ابنسینا، چاپ چهارم. 16- گردیزی، ابوسعید عبدالحی بن ضحاک ابن محمود .( 1363 ). زینالأخبار، تصحیح عبدالحی حبیبی، تهران: دنیای کتاب. 17- ماسه، هانری .(1350). فردوسیوحماسة ملّی،ترجمة مهدی روشنضمیر،تبریز: انتشاراتکمیتة استادان. 18- مجمل التواریخ والقصص .(1318). تصحیح ملک الشعرا بهار،تهران: کلالة خاور. 19- مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین .(1356 ). مروجالذهب، ترجمة ابوالقاسم پاینده، ج 1 ، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چاپ دوم. 20- مسکویه رازی ، ابوعلی .(1369 ). تجارب الامم، ترجمة ابوالقاسم امامی، ج 1، تهران: سروش. 21- نظامالملک، خواجه ابوعلی حسن بن علی .(1369). سیاستنامه، تصحیح عباس اقبال، تهران: انتشارات اساطیر، چاپ دوم. 22- نولدکه، تئودور .(1378). تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان، ترجمة عباس زریاب، تهران: انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ دوم. 23- هولم، جین و بوگر، جان .(1384). زن در ادیان بزرگ جهان، ترجمة علی غفاری، تهران: شرکت چاپ و نشر بینالملل. 24- یارشاطر، احسان .(1377). «آیین مزدکی»، تاریخ ایران کمبریج، جلد سوم، قسمت دوم، ترجمة حسن انوشه، تهران: انتشارات امیرکبیر، ص 447- 483. 25- یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب .( 1356). تاریخ یعقوبی، ترجمة محمد ابراهیم آیتی، مجلد اول، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چاپ سوم. 26- Frye, R.N. (2009) "The politicial history of Iran under the Sassanians" in: The combridge history of Iran, vol. 3 (1), 5th pr. Pp. 116- | |||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 4,185 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 493 |