تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,639 |
تعداد مقالات | 13,330 |
تعداد مشاهده مقاله | 29,905,044 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 11,960,301 |
تمثیل در امثال فارسی و عربی | |||||||||||||
پژوهشهای ادب عرفانی | |||||||||||||
مقاله 5، دوره 4، شماره 3، آبان 1389، صفحه 109-136 اصل مقاله (292.81 K) | |||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||
منصوره زرکوب* 1؛ زهرا عبداللهی2 | |||||||||||||
1استادیار زبان و ادبیات عربی دانشگاه اصفهان | |||||||||||||
2کارشناسارشد زبان و ادبیات عربی دانشگاه اصفهان | |||||||||||||
چکیده | |||||||||||||
تمثیل بیان غیرمستقیمی است که اساس آن بر تشبیه بنا می شود؛ بدین ترتیب که فرد برای بیان ذهنیت خویش که معمولاً مفهومی عقلی و نامحسوس است، عینیتی محسوس را برمیگزیند تا ذهنیت خود را به وسیله آن القا کند. در بلاغت قدیم و جدید به تمثیل توجه شده، آن را وسیلهای برای تصویرگری می دانند. از این رو و به استناد کتاب های نقدی و بلاغی جدید و قدیم و با نگاهی به امثال که در اکثر آنها برای نزدیک کردن معنا به ذهن و تأثیر بیشتر در مخاطب از تخیّل و تصویرگری و تمثیل استفاده شده است؛ می توان گفت نه تنها در امثالی که رویکرد تشبیهی دارند؛ بلکه در سایر مثلها نیز نوعی تمثیـل و تصویرگری وجود دارد. به عبارت دیـگر میتوان مدّعی شد که تمثیل فقط آن معنای تشبیه یا استعاره تمثیلیه نیست؛ بلکه حتی در امثال کنایی هم میتوان تمثیل یافت. با نگاهی به کتابهای امثال درمی یابیم که مَثَل گاه رویکرد تشبیهی، گاه استعاری و گاه کنایی دارد و حتی گاه حکمتی است، پندآمیز که شیوع در بین مردم باعث شده، آن را در زمره امثال بیاورند. این مقاله حاصل پژوهشی عمده در جهت معادل یابی امثال فارسی و عربی است. از جمله دستاوردهای این مقاله تحقیقی این است که مبالغه در تمثیل عربی درمقایسه با فارسی بسیار زیاد است و نیز امثال بسیاری در دو زبان کاربرد مشترک دارند؛ اما در قالبهای متفاوتی؛ از جمله مَثَل، مثالک (اگزمپلوم) ( Exemplum ) ، حکایت انسانی و حکایت حیوانی(فابل) ( Fable ) و اسلوب معادله بیان شده است. به عبارت دیگر اگر مثلی در فارسی با مثل دیگری در عربی معادل شد، لزوماً نبایستی از یک نوع باشد. همچنین علاوه بر انواع محتوای امثال که در کتابها به آن اشاره شده، می توان دو مورد « به تصویر کشیدن صفت » و« مبالغه در یک صفت » را هم به محتوای تمثیل ها افزود. | |||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||
تمثیل؛ امثال فارسی؛ امثال عربی؛ تصویر؛ معادل یابی | |||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||
مقدّمه تمثیل از جمله موضوعاتی است که هم در بلاغت و نقد قدیم و هم در بلاغت و نقد جدید به آن توجه شده است. درکتاب های قدیم باید آن را در مبحث تشبیه مرکّب و استعارة تمثیلیه جستجو کرد؛ در حالی که در کتب نقد جدید در مبحث تخیل و تصویر از آن سخن رفته است.کتابهای نقد جدید عربی هنگام بحث از تصویر بهجای تمثیل، همان تشبیه تمثیل را که در شعر، عنصر اصلی تخیل و تصویرگری می دانند؛ بهکار برده اند (! غریب، 1378: 152). برای بیان اندیشه و جریانات پنهانی از تصویرگری استمداد می شود؛ زیرا به اشیا تشخیص می بخشد و باعث می شود موضوعات ذهنی و عاطفی مجسّم شده، برای انتقال به دیگران به تصویر کشیده شوند(رستگار، 1369: 15). لذا همان طور که در شعر برای ادای معانی، از تخیّل و تصویرگری استفاده میشود؛ در امثال نیز غالباً تصویرگری است که معنا را به ذهن نزدیک و آن را مفهوم تر و مؤثرتر بیان میکند. چون در مَثَل ، موضوعات عقلی و غیر محسوس با استفاده از تمثیل، به ذهن نزدیک و محسوس میگردند. از طرف دیگر همان طور که محیط در رقّت خیال شاعر مؤثّر است و تخیّل روستایی با تخیّل شهری و تخیّل فقیر با غنی تفاوت دارد و به عبارت دیگر محیط منشأ صورتهای ذهنی است؛ (خوّر والآخرون، 1406: 268؛ عتیق، 1972: 131) در امثال نیزمحیط تأثیر دارد به گونهای که گاه با نوع تمثیل در مثل می توان به این که قبل یا بعد از اسلام بوده یا مربوط به کدام فرهنگ و محیط است؛ پی برد. این تصویرگری همان چیزی است که در قدیم به آن تمثیل و در نقد جدید ایماژ (Image) میگویند. بنابراین با بررسی انواع مثل در فارسی و عربی درمی یابیم که در بسیاری از آنها خیال، تأثیرگذار بوده، به اشکال مختلفی تمثیل و تصویرگری صورت گرفته است. زیرا در سایه خیال است که جمادات سخن میگویند و معانی پنهانی و عقلی ، واضح و آشکار و مجسم می گردند(! عبد الرحمن، 1397: 42). اگر در مثل های موجود در کتب امثال که در قالب های استعاره تمثیلیه یا تشبیه تمثیل یا مبالغه در تمثیل یا حکایت انسانی یا حیوانی یا مثالک یا حکمت سائره و یا اسلوب معادله آمده است؛ دقت کنیم می توان در آنها به جز حکمت های زبانزد، نوعی تمثیل و تصویرگری یافت و هنگام معادل یابی بین آنها نیز در می یابیم که مثلاً موضوعی که در یک مثل فارسی در قالب یک حکایت انسانی به تصویر کشیده شده، چه بسا در عربی تنها با یک حکمت زبانزد بیان شده است که هیچ تمثیل و تصویری در آن نیست یا در عربی حقیقتی که با استفاده از اسلوب معادله تأثیر گذارتر شده، در فارسی در قالب یک مثل نما کاربرد پیدا کرده است. قابل ذکر است که زمینة این تحقیق ، کار مشکل و وقت گیر معادل یابی و مقایسة امثال در موضوعات و کاربردها بوده است. 1 به عبارت دیگر تا بین امثال فارسی و عربی، معادل یابی کاربردی و موضوعی صورت نگیرد، ادعای آنچه در این مقاله آمده است، بی پایه و اساس خواهد بود. لذا بعد از مقایسة موضوعی به مقایسة دیگری بین انواع تمثیل و تصویرگری در آنها پرداختیم که تفصیل آن در متن مقاله خواهد آمد. در مورد پیشینة تحقیق لازم است، یادآوری شود که از تمثیل در کتابهای بلاغت قدیم؛ از جمله در مفتاح العلوم، اسرارالبلاغه، دلائل الاعجاز، و حتی در العمده و نهایة الأرب در یک فصل سخن رفته است و در میان کتب جدید فارسی کتابهای صور خیال در شعر فارسی و بلاغت تصویر به تمثیل پرداخته اند و حتی در فارسی مقالة مستقلی به این نام از محمود فتوحی به چاپ رسیده است. در کتب جدید عربی نیز سخن از تشبیه تمثیل در این حد است که آن را در صور شعری، به عنوان یکی از عناصر خیال معرفی کردهاند که در ضمن بحث به آنها اشارتی رفته است. اما حقیقت امر این است که در مورد تمثیل و مقایسة آن در امثال فارسی و عربی ـ تا جایی که اطلاع داریم ـ پژوهشی صورت نگرفته است. لازم به ذکر است که این گونه مقایسهها بین امثال میتواند مقدمهای باشد، برای کسانی که میخواهند درمورد ملتها تحقیقات جامعه شناسی به عمل آورند. زیرا تمثیل ها وافسانه های تمثیلی جزء ادب وفرهنگ هرملت به شمار رفته، بیانگر ذوق فطری، ویژگی های فکری، عادت ها، اخلاق، سنّتها، باورها و احساسات مردم است و از آنجا که عقاید وآیین های مردم در آثار تمثیلی و ادبی آنها بازتابانده می شود؛ داستان ها ،افسانه ها، مثل ها وتمثیل ها نشان دهنده خلقیات و روحیات مردمی با آداب و رسوم مختلف است. قابل ذکر است که برای یافتن برخی از منابع غیرقابل دسترس و حتی در دسترس از لوح فشردة المکتبة الشامله استفاده شده است.
تمثیل در لغتتمثیل به معنای تصویر چیزی است گویی به آن می نگری(فراهیدی، مادة مثل). تمثیل به معنی به تصویر کشیدن چیزی در قالب مثال و اندازه و هیأت است (صاحب بن عباد، مادة مثل). تمثیل به معنی تصویر است و« مثَّل تمثیلاً » یعنی چیزی را برای کسی توصیف کردن و نمایش دادن چنانکه گویی به آن می نگرد(فیروزآبادی، مادة "مثل"). تمثیل در« الصحاح فی اللغه» مترادف با تشبیه قرار داده شده است(جوهری، مادة "مثل"). در لغت نامه دهخدا تمثیل به معنی مثل آوردن، تشبیه کردن چیزی به چیزی، تصویر کردن چیزی، همچنین به معنی صورت و شکل و نمونه و مثل و افسانه و کنایه بهکار رفته است. تمثیل زدن به معنی تشبیه کردن, مثال زدن و نمونه آوردن است (دهخدا، 1343: 940). «تمثیل همچنین به معنی داستان آوردن داستان یا حدیثی را به عنوان مثال بیان کردن آورده شده است» (معین، 1379: 1139).
تمثیل در اصطلاح در نقد قدیم تمثیل جایگاهی جز در علم بلاغت ندارد و در علم بیان؛ از جمله اصطلاحاتی است که بحث دربارة آن بسیار و متفاوت است. در اصطلاح بلاغی، تشبیهی است که وجه شبهاش وصف غیر حقیقی بوده، از چندین امر برگرفته شده باشد. مانند:
(مثل ابری که در برابر قومی تشنه برق زد؛ ولی هنگامی که به آن نگریستند واز آن انتظار باران داشتند، پراکنده شد). هدف شاعر از این تشبیه بیان آغازی امیدوارکننده است که به پایانی یأس آور منتهی شده است. این معنی برگرفته از تمام بیت است. بنابر این برخی آن را با توجه به معنای لغویش با تشبیه هم معنا دانستهاند. چنانکه زمخشری و ابن اثیر تشبیه وتمثیل را با استفاده از مفهوم لغوی دو کلمه مترادف برشمردهاند. ابن اثیر در «المثل السائر» گفته است: « شبّهتُ هذا الشیءَ بهذا الشیءِ کما یقال : مثّلتُه به» (ابن اثیر، 1379: 136). همانطور که زمخشری گفته: « مثّله به: شبّهه» (زمخشری، 1341: 435). ابن رشیق قیروانی تمثیل را از انواع استعاره و هر دو را از خانوادة تشبیه دانسته، میگوید: تمثیل عبارت است از این که چیزی را با چیز دیگری از طریق اشاره به تمثیل و تصویر بکشید و از جمله تمثیل های پیامبر اکرم (ص) نمونه زیر را آورده است : «المؤمنُ فی الدنیا ضَیفٌ وما فی یدَیه عاریةٌ و الضیفُ مُرتَحِلٌ و العاریةُ مؤدّاةٌ ونِعمَ الصهرُ القبرُ»(ابن رشیق قیروانی، 1988: 91،92). (مؤمن در دنیا میهمان و هر چه دارد، عاریه ای است. میهمان رفتنی و عاریه پس دادنی است و بهترین همسر قبر است). جرجانی در دلائل الاعجاز معنای موجود در آیة شریفة « أفأنت تُسمع الصمَّ أو تَهدی العُمْی» (زخرف:40 ) را تمثیل و تشبیه می داند(! جرجانی، 1961: 82). برای این که بفهماند کاری که شما می کنید، مانند این است که گویی می خواهید به یک انسان کر سخن خود را بشنوانید. اما در اسرارالبلاغه تشبیه را اعم از تمثیل دانسته، می گوید هر تمثیلی تشبیه است؛ ولی هر تشبیهی تمثیل نیست. تمثیل از نظر وی ترکیبی از چند جمله است که از هم جدایی ناپذیرند و حذف یکی از آنها معنا را مختل می سازد و وجه شبه در آن برگرفته از مجموع این جملات است. به عبارت دیگر تمثیل نیاز به تأویل دارد و وجه شبه در تشبیه تمثیلی غیرآشکار و صفت عقلی و برگرفته از امور متعدد است (جرجانی، 1954: 53). در جایی دیگر جرجانی تمثیل را استعارة مرکّب که مجموعهای از اجزاست و به علاقة شباهت جانشین یک مفهوم می شود، برمیشمارد و معتقد است وجه شبه در تمثیل، عقلی ونیازمند تأویل است، برخلاف وجه شبه در استعاره که حسی وآشکار است (!همان، 53). وی در دلائل الاعجاز تمثیل را همان تصویر گرفته و معتقد است، یک انسان با انسان دیگر در ظاهر و صورت متفاوت است، همانطور که ابیات و معانی در ظاهر با هم متفاوتند و تفاوت بین آنها را چنین تعبیر می کنیم که معنا در این بیت صورتی دارد، غیر از آن صورتی که در دیگری است(همان، 1961: 330). قدامة بن جعفر تمثیل در شعر را چنین تعریف کرده است که « شاعر برای بیان معنایی که اراده کرده، ازکلامی دیگر با معنای دیگری استفاده می نماید و این کلام و معنای آن البته گویای همان چیزی است که مراد شاعر بوده است. مانند بیت طرماح بن میاده:
شاعر در بیت اول می خواهد بگوید: من مقرّب درگاه تو هستم؛ مرا دور نکن و برگزیدة توام از من دوری نگزین. ولی بهجای آن میگوید: من در دست راست تو هستم مرا به دست چپ خود مده و بدین وسیله مراد خود را با لفظ و معنای دیگری که جاری مجرای مثل خواهد شد بیان می نماید» (قدامة بن جعفر، بی تا: 29). در تعریف تمثیل گروهی آن را به همراه «ارداف» 2 و «مجاوره» 3 یکی از انواع سه گانه کنایه دانسته، معتقدند، تمثیل آن است که بخواهیم به مفهومی اشاره کنیم؛ ولی لفظی که برای آن قرار داده شده معنی دیگری بدهد وآن لفظ مثالی است برای آن مفهومی که می خواهیم به آن اشاره کنیم مانند : «فلان نقی الثوب» که کنایه از منزّه بودن از عیوب است. البته ابن اثیر با این تقسیم بندی مخالفت کرده، معتقد است، تمثیل یکی از انواع کنایه نیست؛ بلکهدر همه انواع کنایه نوعی تمثیل وجود دارد. ولی در یکی مانند مثال بالا (نقی الثوب) مشابهت بیشتر و واضح تر است (!ابن اثیر، 1379: 224). در توضیح سخن ابن اثیر شاید بتوان گفت، در کنایاتی مانند «طویل النجاد» نیز تشبیه و تمثیل وجود دارد؛ هر چند تشبیه ضعیف باشد. بدین معنا که گوینده، برای به تصویر کشیدن بلندی قد، بلندی طول بند شمشیر را وسیله قرار داده، فرد قد بلند را به کسی تشبیه کرده که شمشیری با بند بلند حمل می کند. صاحب تحریر التحبیر هم تمثیل را به همراه استعاره، مبالغه، اشاره، ارداف وتشبیه از انواع مجاز شمرده که درآنها از حقیقتی که برای بیان معنایی وضع شده، عدول می شود و با وجود این که همگی جزء مجاز به حساب می آیند؛ ولی هر کدام اسم مشخصی دارند که آن را از بقیه متمایز می کند، مانند جنس حیوان که بر انواع اسب وشتر وانسان اطلاق می شود(ابن ابی الاصبع، بی تا: 96). سکاکی معتقد است، تشبیه تمثیل وقتی استعمالش به شیوة استعاره شایع شود، مثل نامیده میشود (سکاکی، 1317: 153). از مجموع آنچه در بالا آورده شد، در می یابیم، بیشتر قدما تمثیل را به معنای تشبیه دانسته، معتقدند از راه تمثیل، بسیاری از معانی را می توان به ذهن نزدیک کرد. با تعریفی که قدما از تمثیل داشتند، میتوان آن را در بسیاری از امثال یافت و حتی مدّعی شد که تمثیل خمیر مایة مَثَل است. با توجه به این که هم درکنایات یافت می شود و هم یکی از انواع مجاز است که گوینده با استفاده از آن می خواهد مراد خود را گویاتر و زیباتر؛ اما بدون تصریح به مخاطب برساند، مانند این تمثیل پیامبر(ص) :«إن هذاالدینَ متینٌ فأوغِلْ فیه برفق فإن المُنبَتَّ لا أرضاً قَطَع و لا ظهراً أبقی» (این دین، دین محکمی است در آن با آسانی داخل شو (و سخت نگیر) چون کسی که سفرش را نا تمام گذاشته؛ دیگر نمی تواند به راهش ادامه دهد و مرکوبی هم برای سوار شدن ندارد) در این حدیث حال کسی را که خود را در عبادت به سختی انداخته، جسمش را نحیف می کند و به هدف خود هم نمی رسد، به حال کسی تشبیه کرده که از یاران خود جدا افتاده ، مرکوب خود را برای رسیدن به آنان به سختی و رنج می اندازد؛ ولی باز هم مرکوب او وامانده شده، وی هم به سرپناهی نمی رسد(فاسی، 2002: 127).
نظر متأخران در بین کتب بلاغی متأخران، باز هم تمثیل یا به همان معنای تشبیه تمثیل و یا با همان رویکرد تشبیهی معرفی شده است. فاضلی هنگام سخن از تشبیه تمثیل چند بار به جای آن ، لفظ تمثیل را به کار میبرد (! فاضلی، 1365: 204-205). شمیسا در تعریف تمثیل می گوید: « تمثیل (Allegory) هم حاصل یک ارتباط دوگانه بین مشبّه و مشبّه به (= ممثِّل) است. در تمثیل هم اصل بر این است که فقط مشبّة به ذکر شود و از آن متوجه مشبّه شویم. اما گاهی ممکن است مشبّه هم ذکر شود: مَثَل کسانی که فقط به دنیا چسبیده اند، مَثَل کسانی است که در رهگذر سیل خانه می سازند»(شمیسا، 1373: 105). شفیعی کدکنی حوزة تصور متأخران از تمثیل را محدودتر و مشخص تر دانسته، از قول صاحب انوار الربیع که در مرز متأخران و متقدمان است، تمثیل را چنین تعریف می کند: و آن تشبیه حالی است به حالی از رهگذر کنایه بدین گونه که خواسته باش به معنایی اشارت کنی و الفاظی به کار ببری که بر معنایی دیگر دلالت دارد؛ اما آن معنا خود مثالی باشد، برای مقصودی که داشته ای و این گونه سخن گفتن را فایده ای است ویژة خود که اگر به الفاظ خاص خود گفته شود، چندان تأثیر ندارد و راز آن در این است که در ذهن شنونده تصوری بیشتر ایجاد می کند؛ زیرا شنونده هنگامی که در دل خویش مثالی را تصور می کند که مخاطب مستقیم آن نباشد با رغبت بیشتری آن را پذیرا خواهد شد. مانند آیة شریفة «أیحبُّ أحدُکم أن یأکُلَ لحمَ أخیه مَیتاً...(حجرات:12)» که مثالی یا تمثیلی است در باب غیبت (مدنی شیرازی، نقل در شفیعی کدکنی، 1350: 82-83). شفیعی کدکنی ضمن این که تمثیل را یکی از انواع تصویر برشمرده، آن را در فارسی همان اسلوب معادله 4 که محور اصلی سبک هندی است؛ می خواند و معتقد است در بلاغت معاصر تمثیل را میتوان برای آنچه در بلاغت فرنگی (الیگوری) Allegory 5 می خوانند، به کار برد که بیشتر حوزة ادبیات روایی (داستان ، حماسه و نمایشنامه) است و حوادثی که در هر کدام از این انواع جریان دارد، میتواند تمثیلی از مجموعه ای امور عینی یا ذهنی دیگر باشد(همان، 84-86). در حوزة ادبی، آرایش سخن با مثل واره را گاه تمثیل یا مثل سازی خواندهاند. به عبارت دیگر، هرگاه شاعری در بیتی از شعرش سخنی نغز و نیکو بیاورد که میشاید دستان و مثل زبانزد مردم گردد؛ به آن تمثیل یا مثل سازی گویند(راستگو، 1382: 288). فتوحی در کتاب بلاغت تصویر تمثیل را در حوزههای مختلفی بررسی کرده است.آنچه از تحقیقات ایشان، ما را در اینجا به کار می آید؛ این است که تمثیل را «تصویر تجربه های عقلانی» معرفی کرده است. همچنین در سایة پژوهش ایشان می توان دریافت که تمثیل یعنی تصویرگری، در امثال نیز وجود دارد (1385: 248- 275). سبحانی تمثیل را به معنی دادن جایگاه چیزی به چیز دیگر از طریق تشبیه، استعاره ویا مجاز دانسته، آن را به انواع رمزی، قصصی وطبیعی تقسیم کرده است : تمثیل رمزی، آن است که از زبان حیوانات و گیاهان بهصورت رمز بیان می شود وکنایه از معانی دقیقی است که نمونه های آن در کتاب کلیله ودمنه ذکر گردیده است. از بین قصص قرآنی قصة آدم با شیطان و سخن گفتن مورچه با سلیمان (ع) نیز تمثیل رمزی بهشمار می رود. تمثیل قصصی همان، بیان احوال ملتهای گذشته در موقعیتهای مشابه برای عبرت گرفتن است و نمونه آن درقرآن این آیه است که می فرماید: خداوند برای کسانی که کفر ورزیدند، مَثل همسر نوح و لوط را بیان فرمود که به بندگان شایستة خدا خیانت کرده، از این رو داخل آتش شدند. تمثیل طبیعی، تشبیه کردن امری غیر ملموس به امری محسوس و قابل درک است. چنانکه خداوند می فرماید: زندگی دنیا همچون آبی است که از آسمان فرو فرستادیم، پس گیاهان بوسیلة آن روییدند (! سبحانی، بی تا: 20). در فرهنگ بلاغی - ادبی، تعاریف تمثیل را از کتابهای مختلف آورده است که برخی از آنها را در زیر ذکر می کنیم(رادفر، 1368: 412-414). «تمثیل در اصطلاح اهل ادب عبارتست از بیان نکته های اخلاقی، اجتماعی و عرفانی و جز آن در قالب داستان». «هرگاه حکایت از زبان حیوانات و نباتات و احجار و امثال آن اخذ شود که وقوع آن حکایت در خارج محال باشد آن را تمثیل و یا مثل گویند». «فارابی تمثیل را در برابرImitation که دیگران تقلید و محاکات و تشبیه بهکار بردهاند به کار میبرد». «تمثیل استعارتی است به طریق مثال و چنان است که شاعر خواهد به معنی ای اشارتی کند، لفظی چند که دلالت بر معنی دیگر می کند، بیاورد و آن را مثال معنی مقصود سازد و از معنی خویش بدان مثال عبارت کند و این صنعت خوشتر از استعارت مجرد باشد». در این فرهنگ بلاغی - ادبی برای تمثیل معانی ارسال المثل، اسطوره، ایهام، پارابل Parable 6 حکایت اخلاقی، سمبول Symbol ، تشبیه، فابل Fable7، مثالProverb ذکر شده، آن را به انواع اخلاقی، عرفانی، دینی، رمزی و سیاسی تقسیم کرده است. دهخدا نیز تمثیل را از جمله استعارات دانسته، میگوید : «استعارهای است از نوع مثال؛ یعنی چون شاعر می خواهد به معنی اشاره کند، لفظی را که دلالت بر معنی دیگری میکند؛ آورده، آن را مثالی برای معنی مقصود می سازد که این صنعت از استعارات مجرد نیکوتر است مثل:
برای بیان این که هر دشمنی که به مراعات، دوست نگردد و به مدارات، عداوت او کم نشود؛ درمان آن جز دوری نباشد و وجه خلاص او از وی الّا به قهر وقمع ممکن نگردد»(دهخدا، 1343: 940). از آنچه در بارة معانی اصطلاحی تمثیل گذشت، می توان دریافت که بلاغیان و ادبای قدیم، تمثیل را به معنای تشبیه یا استعارة تمثیلیه یا تشبیه مرکّب دانسته؛ اما با مقایسهای بین این کلمه و تصویر (صوره) نیز درمی یابیم که آنان خود بدون اشارة صریح، تمثیل را با صورة به یک معنا گرفته اند. چنانکه قدامة بن جعفر صورت را همان شکل و ظاهر در مقابل مضمون می داند؛ زیرا تمثیل یعنی به تصویر درآوردن و معنا را در یک شکل ظاهری خاص بیان کردن. ابن اثیر هم صورت را همان امر محسوس مقابل معنا گرفته است. از طرف دیگر یکی از معانی ای که در نقد جدید برای تصویر برشمرده اند؛ عبارتست از: «مجموعه تصرفات بیانی و مجازی (از قبیل تشبیه، استعاره، کنایه، مجاز مرسل، تمثیل، نماد، اغراق، مبالغه، اسناد مجازی، تشخیص، حسامیزی، پارادوکس و...) »(فتوحی، 1385: 42). که با این تعریف می توان ادعا کرد آنچه در قدیم تمثیل نامیده می شد، جزئی از آن چیزی است که امروز تحت عنوان تصویر مطرح می شود. جالب توجه است که زمخشری در الکشاف یک بار تمثیل را با تخییل و دیگر بار آن را با تصویر، معطوف و معادل هم آورده است. وی معنای موجود در آیة شریفة « الست بربّکم قالوا بلی» (اعراف:172). را تمثیل و تخییل و معنای موجود در بیت:
(وقتی تسمة چرمین به شکم شتر می گوید لاغر شو باد صبا به او می گوید، همچون صدای رعد قرقر کن) را تمثیل و تصویر می داند. زیرا معتقد است در آنها در حقیقت هیچ گفتنی در کار نیست ؛ بلکه در خیال و تصور، در جواب خداوند گفته اند:«بلی» و باد گفته است: «قرقار» (زمخشری، بی تا: 2/ 310). صاحب تفسیر«فی ظلال القرآن» تمثیل را همان تصویرگری می داند، چنانکه ذیل آیة شریفة «وَلَوْ أَنَّمَا فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلَامٌ وَالْبَحْرُ یمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَا نَفِدَتْ کَلِمَاتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیم» (لقمان:27). می گوید: « خداوند متعال در این آیه به صورت رمزی و نمادین با استفاده از تصویرگری مشاهدات محدود بشری، معنای تجدد بلا حدود مشیت الهی را به ذهن انسانها نزدیک میکند که اگر این تصویرگری و تمثیل نبود؛ تصور بشر، این معنا را چندان درنمی یافت»(سیّد قطب، بی تا: 6/15). پس در قدیم، تمثیل را نیز همچون امروزه تخییل و تصویرگری می دانستند؛ اما روی آن تأکیدی نداشتند. بنابراین، به تصویر که تمثیل در نقد جدید جزئی از آن است، ایماژ (Image)گفته می شود و همانطور که در شعر وجود دارد، در مثل نیز وجود دارد؛ چنانکه دی لویس (Day Lewis) شاعر انگلیسی استعاره را عنصر اصلی ایماژ و ایماژ را عنصر ثابت شعر می داند : «ایماژ در شعر یک عنصر ثابت است؛ حوزة الفاظ و خصوصیات تغییر می کند، اما استعاره باقی می ماند...»(شفیعی کدکنی، 1370: 8). لازم به ذکر است که هر تمثیل دارای دو رویه و گاه بیشتر است و خواننده غالباً با تأمل و دقت در رویة ظاهری، به رویه تمثیلی که معمولاً حاوی نکتهای اخلاقی، یا طنزی اجتماعی و یا سیاسی است، پی میبرد.
کاربرد تمثیل صاحب تفسیر حقی، تمثیل را قویترین وسیله برای تفهیم به افراد جاهل و مفهوم نمودن امری دور از ذهن می داند(حقی، بی تا: 6/247). تمثیل برای توضیح وتبیین معنی به کار می رود و قالبی است، در خدمت ادبیات تعلیمی که با تجسّم بخشیدن و تصویر کردن مفاهیم انتزاعی و عقاید دینی واخلاقی، امر آموزش به ذهنهای مبتدی را ساده میکند. در مواردی که بیان اندیشه دشوار است، تمثیل با حسی کردن، به آگاهی ذهنی شکل داده و آن را تثبیـت میکند (فتوحی، 1384: 171). «تمثیل در یونان باستان، مورد توجه خطیبان بوده و در خطابههای یونانی یکی از ابزارهای خطیب برای اقناع به شمار می رفت. تمثیل از موثرترین ابزارها برای تبلیغ آموزه های دینی و اخلاقی بوده است. به همین سبب کتابهای آسمانی آکنده از حکایات وامثال اخلاقی و فلسفی است. نمونه هایی از تمثیل دینی را در تورات وانجـیل می توان یافت» (همان، 144). همچنین ابزاری است که فرد در آن، مقاصد خود را در جایی که نمی تواند آن را بصراحت بازگو نماید، با کنایه بیان میکند. بنابر این بیان غیر مستقیم را در همه تمثیل ها می توان یافت که به کمک سادگی و روانی موجود در آنها، به جز تمثیلهای رمزی، 8 انتقال پیام را به مخاطب آسان می سازد. تمثیل برای ستایش، مذمّت و تشبیه هم به کار می رود؛ ولی کاربرد مهم آن همان تبیین معانی است. به همین دلیل حائری شیرازی مجموعهای از تمثیلات را در مجلّدی تألیف و فراهم آورده است. تمثیلهای این کتاب از نوع تمثیل های اخلاقی است. مثلاً برای بیان آثار گناه تمثیلی از «سیر خورده و بوی سیر» آورده که آن کس که خود سیر خورده است، بوی سیر را نه از خود و نه از دیگران احساس نمیکند. کسانی این بوی سیـر را احساس می کنند که خود سیر نخورده باشند. گناه نیز بوی بد دارد که خود گناهکاران به علّت ارتکاب گناه، آن بو را احساس نمی کنند؛ اما آنها که مرتکب گناه نمیشوند، کاملاً بوی نامطبوع آن را استشمام می کنند(حائری، 1372: 1/13). أبو السعود در تفسیرش در مورد تمثیل می گوید: تمثیل نیکوترین وسیله برای تسخیر عقل در چنگال تصور و پایین آوردن عقل از جایگاهی است که کنکاش و جستجو فقط با تکیه بر آن صورت میگیرد ومؤثّرترین وسیله برای فهماندن به فرد نادان و فرونشاندن شدّت طغیان انسانهای سرکش و طغیانگر است، تمثیل حجاب ومانع را از چهره امور عقلی مبهم برداشته و آنها را به شکل محسوساتی آشکار نشان می دهد وامور مبهم وناشناخته را به صورت واضح و شناخته شده عرضه می کند (الزین، 1987: 21). جرجانی در مورد تأثیر تمثیل چنین می گوید : « هرگاه به همراه معانی، تمثیل هم آورده شود و به عبارت دیگر، معانی در عرصه تمثیل عرض اندام کنند و از صورت اصلی خود به کسوت تمثیل در آیند، دارای ارزش و ابهت شده وقدرتشان در تحریک نفوس افزایش می یابد» ( جرجانی، 1954: 42).
مبالغه در تمثیل غرض از تشبیه، در اصل مبالغه برای مدح، ذم یا توضیح وتبیین است. لفظ «أفعل» باید در تشبیه در تقدیر گرفته شود، در غیر این صورت تشبیه بلیغ نیست؛ همان طور که در تشبیه زید به شیر، او به شیر تشبیه شده که شجاع تر از اوست واگر معنای مشبّه به کاملتر از مشبّه نباشد، تشبیه ناقص و مبالغهای ندارد (! ابن أثیر، 1379: 139). درعربی برای مبالغه در تمثیل و بیان نهایت آن، در امثال از صیغه افعل تفضیل استفاده کرده، برای مبالغه در خصلتهای مختلف، آن را به وسیله افرادی که با آن ویژگی ها شهرت پیدا کردهاند، بیان میکنند. مانند صبورتر از احنف (أصبر مِن أحنف)، بخشنده تر از حاتم (أجود مِن حاتم)، شجاع تر از بسطام (أشجع مِن بسطام) وداناتر از دغفل (أعلم من دغفل)؛ ولی گفته نشده که عاقل تر از فلانی، برای اینکه آنها معتقد بودند که هر چیزی نهایتی دارد؛ ولی برای عقل هیچ حد ونهایتی قائل نبودند و میگفتند مردم در بهره مندی از عقل با هم تفاوت دارند، همچون تفاوت گلها در بو و زیبایی (! عسکری، 1410: 57). معادل بسیاری از امثالی که در عربی با بهکار بردن صیغة «أفعل» در صفتی مبالغه کرده است، در فارسی از حد تشبیه وتساوی در صفت تجاوز نکرده، با لفظ «مِثل» آورده شده است. مانند :( أبخل من مادر) (مثل بلغار آب پس نمی دهد.) ، (آکل من السوس) (مثل گاو می خورد) و یا به صورت صفت برتر بهکار می رود. مانند: مکارتراز روباه، از راهب طماع تر است، از شیر مادر حلال تر، از ماه تمام تر. ولی بهکاررفتن این شکل از مبالغه (صفت برتر) در فارسی، نسبت به عربی بسیار اندک است. درحالی که درعربی مبالغه بر وزن أفعل به قدری زیاد است که کتاب مستقلی به آن اختصاص یافته و حمزة اصفهانی آنها را درکتاب الدرة الفاخره جمع آوری کرده است. این کثرت در امثال فارسی که در آن از لفظ (مِثل) استفاده شده نیز به چشم می خورد و دهخدا در جلد سوم امثال و حکم خود آنها را گردآورده است.
مقایسه تمثیل در امثال فارسی و عربی با نگاهی به آنچه در کتابهای امثال فارسی و عربی، اعم از مثل، حکمت و کنایه تحت عنوان مَثَل آمده است؛ می توان دریافت که در آنها نوعی تصویرگری وجود دارد. فتوحی در کتاب بلاغت تصویر خود، تمثیل را از نظر صورت به پنج نوع: مثل، اسلوب معادله، 9حکایت انسانی، حکایت حیوانات و مثالک 10 تقسیم کرده و در حقیقت مثل را نوعی از انواع صوری تمثیل می داند»(فتوحی، 1385: 267-269). البته نظر ایشان زمانی صحّت دارد که مثل را منحصر به آن دسته کلامی بدانیم که حاوی استعاره تمثیلیه باشد وگرنه می توان مدعی شد که مثل عامتر از آنی است که زیر مجموعه تمثیل قرار گیرد؛ زیرا چه بسا یک حکمت کنایی، خود در اثر زبانزد مردم شدن یک مثل شده، در آن تمثیل و تصویرگری وجود دارد.11 ایشان همچنین تمثیل از نظر محتوا را به انواع اخلاقی، سیاسی تاریخی، اندیشه، رمزی، رؤیا تقسیم کرده است که در حین بررسی محتوای امثال به دو نوع دیگر دست یافتیم که جا دارد آنها به تقسیمات ایشان اضافه گردد. یکی «تمثیل برای به تصویر کشیدن مبالغه در یک کار یا یک صفت»(تمثیل مبالغه) و دیگری «تمثیل برای تصویرگری یک صفت» (تمثیل صفت). بنابر این آنچه در این مقاله، همّ خود را مصروف آن داشته، نه معنای تمثیل و انواع آن که این کار قبلاً توسط فتوحی به انجام رسیده است؛ بلکه مقایسة تمثیل در امثال فارسی و عربی است که در بلاغت جدید به عنوان یکی از انواع تصویر یا «صورة» یا «ایماژ» یا « Image» معرفی شده است. پس تمثیل در این مقاله از دیدگاه نقد جدید و به معنای تصویرگری است. به عبارت دیگر برآنیم تا انواع تصویرگری را در امثال جستجو کرده، آنها را بین فارسی و عربی مقایسه کنیم. زیرا اگر چه این ادعا که بین امثال دو زبان مضامین مشترکی وجود دارد، ثابت شده است؛ اما یافتن این مضامین زمینة تحقیق حاضر بوده، برای انجام این امر ابتدا بین امثال فارسی و عربی مقایسه کاربردی و به تعبیری معادل یابی انجام دادیم. سپس دریافتیم که مضامین و تجربه های عقلانی مشترک بین دو مثل معادل در دو زبان، در هر کدام به نحوی متفاوت از دیگری به تصویر کشیده شده است. لذا نمونه ای از هر کدام را در قالب تقسیم بندی زیر به خواننده ارائه می دهیم:
1- تمثیل حکایات انسانی در عربی مقابل حکایات انسانی در فارسی تمثیل عِش رَجَباً تَرَ عَجَباً (میدانی، 1998: 2/16؛ زمخشری، 1987: 2/162؛ عسکری، 1998: 2/53. صینی، 1992: 18؛ بکری، 1958: 464) در عربی برگرفته از داستان حارث بن عبّاد، سوارکار جاهلی است که به علّت مسن تر شدن یکی از زنانش را طلاق داد، پس آن زن با مرد دیگری ازدواج کرد و نزد او از خوشبختی بیشتری نسبت به حارث برخوردار شد. روزی آن مرد با حارث برخورد کرده و از عشق و علاقه زنش نسبت به خود صحبت کرد، سپس حارث این مثل را در مورد او بهکار برد و منظورش این بود که در داوری در مورد آن زن عجله نکن و یک سال دیگر صبر کن تا تغییر حالت و دگرگونی او را مشاهده کنی. در مقابل آن تمثیل حکایت انسانی (.... شب دراز است) (امینی، 1333: 290). در فارسی برای موردی بهکار می رود که بخواهند بگویند، فلان امر اگر اتفاق نیفتاده، دیر نشده و طبق معمول انجام خواهد یافت و از داستان کودکی گرفته شده که همه شب بستر خود را خیس میکرد. شبی چون زودتر از موقع معمول خوابش برده بود؛ ساعتی بعد بیدار شد وچون تشک خود را خشک دید، خندان و با صدای بلند به مادرش گفت: مادر جان امشب خیس نکرده ام! مادر گفت: ننه جان، غم مخور، هنوز سرشب است و اگر.... شب دراز است.در حقیقت یک موضوع اخلاقی در هر دو با یک حکایت انسانی به تصویر کشیده شده است. پس محتوای هر دو تمثیل اخلاقی است.
2- تمثیل حکایات انسانی در عربی مقابل فابل در فارسی تمثیل أندم من الکسعی (نویری، 1357: 1/159؛ عسکری، 1998: 1/202؛ ابن حمدون، بی تا: 2/313؛ میدانی، 1998: 1/348؛ بغدادی، 1989: 2/11) در مورد ماجرای «کسعی» مردی از بنی کسعه بوده است. بدین قرار که وی کمانش را شکست و وقتی از حقیقت امر مطلع گشت از کار خود پشیمان شد. در مقابل آن تمثیل حکایت حیوانات (مثل سگ پشیمان شد) (امینی، 1333: 283) را در فارسی برای کسی که از انجام کاری سخت پشیمان شده باشد، بهکار می برند. این تمثیل از داستان سگی گرفته شده که گوشتی را از دکانی ربوده، از ترس قصاب، خود را به رودخانه می اندازد و وقتی در رودخانه عکس خود را در آب می بیند، خیال می کند، سگ دیگری است که گوشتی در دهان دارد. سگ حریص، طعمة موجود را برای ربودن آن لقمه موهوم رها کرده، آب آن را می برد. سگ از طعمه خویش محروم گشته، سخت پشیمان می شود. هر دو تمثیل برای به تصویر کشیدن پشیمانی ومبالغه در این صفت به کار می رود؛ اما درعربی با حکایت انسانی و در فارسی با یک حکایت حیوانی تمثیل یافته است. با این که محتوای آنها تمثیلمبالغهاست.
3- تمثیل حکایات انسانی در عربی مقابل مثل نما(مثل گونه) 12در فارسی حکایت انسانی لکل أناس فی بعیرهم خُبر (صینی، 1992: 43؛ میدانی، 1998: 2/179؛ زمخشری، 1987: 2/291؛ عسکری، 1998: 2/187) برگرفته از داستانی است، مبنی بر این که «علباء بن هیثم» که مردی زشت چهره ونابینا؛ ولی دارای زبانی فصیح و بیانی نیکو بود، برای خواستهای نزد عمر بن خطاب رفته، با وی به سخن پرداخت. سخنش بر دل عمر نشست و خواستهاش را برآورده ساخت.سپس عمر این مثل را در مورد او گفت و منظورش این بود که چون قوم وی به فصاحت او آگاه بودند، وی را برای سخن گفتن انتخاب کردند. مقابل آن در فارسی مثل(ادای طفـل بد را دایـه می داند) (جامی شکیبی، 1336: شماره 3550) بهکار رفته که از نظر محتوا تمثیل اندیشه است. بنابر این مطلع بودن افراد از امور مربوط به خود، در عربی در قالب یک حکایت انسانی و در فارسی با یک مثل که دارای استعارة تمثیلیه است؛ به تصویر کشیده می شود. یا مانند حکایت انسانیلاتعدمُ الحسناءُ ذامّاً(عسکری، 1998: 2/377؛ ابن حمدون، بی تا: 2/323)که اولین بار در مورد دختر مالک بن عمر به نام حسنا که زن زیبایی بود، به کار رفته است. ماجرا از این قرار بوده که پادشاه غسّان، حسنا را به خاطر زیبایی اش از پدرش خواستگاری کرد و میزان مهریه را به عهدة او گذاشت و خواستار سرعت بخشیدن به این امر شد. وقتی تصمیم به این کار گرفته شد، مادر به اطرافیان دخترش در مورد بوی بدن وی گفت و از آنها خواست به هنگام عرضه کردن او به همسرش، وی را معطّر سازند. آنها زمانی از انجام این کار غافل شدند و صبح به پادشاه گفتند: دیشب چگونه بود؟ گفت: اگر اندک بوی بدی که احساس کردم نبود، بهترین شبها بود. در این هنگام او از پشت پرده گفت: لاتعدمُ الحسناءُ ذامّاً یعنی:حسناء بدون عیب نیست. مقابل آن در فارسی مثل نمایبواسیر و حماقت هر کسی دارد(جامی شکیبی، 1336: شماره 4205) و بی عیب خداست (دهخدا، 1343: 488)به کار رفته است. هر سه مثل بیانگر این امرند که هرکس هرچند ظاهرش نشان دهد؛ انسان کاملی نیست.
4- مثل در عربی مقابل حکایت انسانی در فارسی برای مثل عربی ظُلمُ الأقارِبِ أشَدُّ مَضَضاً مِن وَقعِ السَّیفِ (صینی، 1992: 69) در فارسی حکایت انسانی (یوسف از گرگ چون کند نالش / که به چاهش برادر اندازد) (! دهخدا، 1343: 2064) بهکار رفته است که برگرفته از داستان حضرت یوسف است. زمانی که برادرانش، وی را به چاهی انداخته، نزد پدرشان ادّعا می کردند که او را گرگ خورده است. محتوای هر دو ، تمثیل اندیشه است و برای بیان شدت ناگواری ظلمی است که از طرف خویشان برسد.
5- تمثیل مبالغه در عربی مقابل یک مثل نما در فارسی مثل عربی ألحُّ من الذُباب (ابن حمدون، بی تا: 2/313) در مقابل مِثل گدای سامره می ماند (جامی شکیبی، 1336: شماره 7234) در فارسی بهکار می رود که برای بیان مبالغه در شدّت سماجت و پافشاری در امور است. پس محتوای آن دو تمثیل مبالغهاست. و یا مانند مثل عربی أبخل من مادِر (عسکری، 1998: 1/ 246)که برای بیان شدت بخل و خسّت به کار می رود. در مقابل آن در فارسی مثل نماهای : ناخن خشک است (دهخدا، 1343: 1781)نه خودخورد نه کس دهد گَنده کند به سگ دهد (جامی شکیبی، 1336: شماره 7561) اخ و تفش را پیش مرغ نمیاندازد (دهخدا، 1343: 88). چرک از لای ناخنش بیرون نمیآید (جامی شکیبی، 1336: شماره 4830) مثل بلغار آب پس نمی دهد (دهخدا، 1343: 1408) یک ارزن از دستش نمی افتد (دهخدا، 1343: 2037) کاربرد دارد. همه این مثل ها چه در فارسی و چه در عربی برای بیان مبالغه در صفت خسّت و بخل است. 6- مثل نما در عربی مقابل اسلوب معادله در فارسی مثل دعِ امرَأً وَ مَا اختار وَ إن أبَی إلاّ النّار (زمخشری، 1987: 2/ 79؛ میدانی، 1998: 1/ 268) برای تشویق به رها کردن فرد لجوجی است که اگر سرنوشتش به آتش هم منتهی شود، نصیحت را از دیگران نمی پذیرد. در مقابل آن، اسلوب معادله (پند گفتن با جهول خوابناک / تخم افکندن بود در شوره خاک) (!شکورزاده، 1372: 220) بهکار می رود که از لحاظ محتوا هر دو، تمثیل اندیشه است و افرادی را به تصویر می کشد که نصیحت کردن آنها نتیجهای ندارد. 7- مثل 13 در عربی مقابل مثل نما در فارسی مثل إنّا لَنَبشُّ فی وجوهِ أقوامٍ وإنَّ قُلوبَنا لَتَلعَنُهُم (صینی، 1992: 54) برای فردی به کار می رود که در دوستی خود با دیگران خالص نبوده، تظاهر به دوستی می کند و بغض و کینه خود را از آنان پنهان میسازد. در مقابل آن در فارسی مثالک تعارف شاه عبدالعظیمی (جامی شکیبی، 1336: شماره 4572) بهکار می رود. یا مانند مثل إنّا لنُصافحُ أکفّاً نری قَطعَها (طرطوشی، بی تا: 1/ 120)که برای فردی به کار می رود که با دیگران مدارا میکند، و مقابل آن در فارسی مثل نمای با آن که خصومت نتوان کرد بساز دستی که به دندان نتوان برد ببوس (!دهخدا، 1343: 343) کاربرد دارد.
8- فابل در عربی مقابل حکایت انسانی در فارسی تمثیل حکایت حیوانات کیف أعاوِدُک وهذا أثرُ فأسکَ (میدانی، 1998: 2 /145؛ صینی، 1992: 31) برگرفته از داستانی است از این قرار که مردی برای گرفتن انتقام برادرش از ماری که او را کشته بود، اقدام می کند؛ ولی مار به او پیشنهاد میدهد، در مقابل منصرف شدن از قتل وی، روزی یک سکّه به او خواهد داد، او میپذیرد از این طریق ثروت فراوانی بهدست می آورد؛ اما پس از مدّتی به یاد قتل برادرش میافتد و تصمیم میگیرد، مار را با تبر بکشد؛ مار درون لانهاش می خزد و تبر به تپه ای نزدیک لانه مار خورده، اثری بر آن به جای می گذارد. مرد از بلای مار ترسیده، پشیمان می شود و از او میخواهد به عهد وپیمانشان باز گردند؛ ولی مار در پاسخ می گوید: چگونه به عهدمان باز گردیم در حالی که اثر تبر تو هنوز باقی مانده است. در مقابل این تمثیل، حکایت انسانی قسم حضرت عباس را قبول کنم یا دم خروس را ؟ (شکورزاده، 1372: 542) بهکار می رود که برگرفته از داستان شخصی است که خروسی را از خانه ای می دزدد. وقتی صاحب خانه از او پرسید: خروس مرا کجا می بری؟ در حالی که دم خروس از زیر لباسش پیداست، قسم می خورد که من از آن اطلاعی ندارم. در این هنگام شخص اشاره به دم خروس میکند، این مثل را به کار می برد. هر دو تمثیل از لحاظ محتوا تمثیل اندیشه و بیان کننده عدم اعتماد به کسی است که آثاری واضح وروشن از اعمال او وجود دارد.
9- فابل در عربی مقابل مثل نما در فارسی تمثیل علی أهلها تَجنی براقش (صینی، 1992: 61؛ میدانی، 1998: 2 /14؛ زمخشری، 1987: 2/165؛ عسکری، 1998: 2/52؛ ابن عبد ربه، 1983: 3/54؛ بکری، 1985: 459) در عربی برگرفته از حکایتی است از این قرار که دشمنان قومی برای حمله به آنان روانه می شود؛ ولی مکان آنان را نمی یابند، قصد بازگشت میکنند. اما ناگهان سگ قوم با پارس کردن، دشمنان را به سوی قوم خویش هدایت میکند، باعث نابودی آنان می شود. مقابل آن در فارسی مثل از ماست که بر ماست (شکورزاده، 1372: 78) یا پر عقاب شد سبب آفت عقاب (همان، 215) به کار می رود. هر دو تمثیل از لحاظ محتوا تمثیل اندیشه است و فردی را به تصویر می کشد که خود یا قومش را به خاطر کاری نادرست به مصیبت گرفتار میکند و بیانگر این است که ریشه مشکل، گاه به خود انسان برمی گردد.
10- مثالک (اگزمپلوم) در عربی مقابل مثل نما در فارسی مثالک جزاء سِنمّار (صینی، 1992: 67؛ میدانی، 1998: 1/159؛ عسکری، 1998: 1/305؛ زمخشری، 1987: 2/52؛ بکری، 1958: 386) در عربی برگرفته از داستان بنّای ماهری است، به نام سنمّار که کاخ زیبایی برای پادشاهی به نام نعمان بنا کرد و از آنجا که نعمان دوست نداشت، سنّمار مانند آن کاخ را برای فرد دیگری بسازد، او را از بالای کاخ به پایین انداخت وکشت. مقابل آن در فارسی مثل ( با هر که دوستی خود اظهار می کنم / خوابیده دشمنی است که بیدار می کنم) (جامی شکیبی، 1336: شماره 2711) به کار رفته است و هر دو از لحاظ محتوا تمثیل اندیشه است و فردی را به تصویر میکشند که با وجود نیکی کردن به دیگران پاداشی جز شرّ وبدی دریافت نمی کند.
11- مثالک (اگزمپلوم) در عربی مقابل تمثیل رمزی در فارسی مثالک مواعید عرقوب (میدانی، 1998: 2/311؛ زمخشری، 1987: 1/107؛ عسکری، 1998: 1/433؛ بکری، 1985: 113؛ صینی، 1992: 66) درعربی برگرفته از داستان شخصی است به نام عرقوب که برادرش از او درخواست کمک می کند؛ ولی عرقوب در پاسخ به او می گوید: وقتی این درخت نخل شکوفه کرد؛ شکوفه آن از آن تو. وقت شکوفه کردن برادرش باز گشت؛ ولی به او گفت صبر کن تا میوه آن سبز شود. پس از مراجعه دوباره گفت صبر کن تا به خرمای کال تبدیل شود. وقتی آنگونه شد، گفت صبر کن تا رطب شود؛ سپس از او خواست تا تأمل کند تا به خرما تبدیل شود. وقتی خرما شد، عرقوب شبانه آن را چید و چیزی ازخرما به برادرش نداد. مقابل آن در فارسی حکایت انسانی این وعده هاست که حضرت سلیمان به قورباغه ها می داد (امینی، 1333: 62) بهکار رفته است که برگرفته داستانی است؛ از این قرار که قورباغه ها نزد حضرت سلیمان میآیند، از سرمای هوا در زمستان وحرارت آفتاب در تابستان شکایت کردند و از او خواستند تا از خداوند قبایی برای آنها بخواهد تا از سرما وگرما نجات یابند. سلیمان آنها را با وعدة خویش دلگرم ساخت و باز گرداند؛ ولی قورباغهها هر روز جمع شده، خواسته خود را تکرار می کردند. سلیمان با وعدههای شیرین آنها را قانع می ساخت و سرانجام به عهد خود وفا نکرد. با تأمّل در دو تمثیل می توان دریافت که هر دو از لحاظ محتوا برای به تصویر کشیدن یک صفت در انسان؛ یعنی خلف وعده بهکار رفته اند، لذا تمثیل در آنها تمثیل یک صفت است.
12- اسلوب معادله در عربی مقابل مثل نما در فارسی برای اسلوب معادلة وداءُ الجهلِ لیسَ له دواءُ / کحُمَّی الرَّبعِ فی فصلِ الخریفِ (صینی، 1992: 63) در فارسی مثل آدمی را بَتر از علت نادانی نیست (شکورزاده، 1372: 21) به کار رفته است واز لحاظ محتوا تمثیل اندیشه است و نادانی را مذمّت می کنند.
13- مثل نما در عربی مقابل اسلوب معادله در فارسی در مقابل حکمت کنایی حتّامَ تَکرَعُ و لا تَنقَعُ14(میدانی، 1998: 1/ 209؛ یوسی، 1981: 1/ 183)که برای انسان حریص آورده می شود و برای بازداشتن او از آز و طمع است، در فارسی اسلوب معادلة کاسه چشم حریصان پر نشد / تا صدف قانع نشد پر در نشد (جامی شکیبی، 1336: شماره 6799)بهکار می رود.
14- مثل گونه در عربی مقابل مثل گونه در فارسی عبارت کنایی الخَنفَساءُ إذا مَسّت نَتَنَت (میدانی، 1998: 1/245؛ یوسی، 1981: 1/ 220).در عربی برای کسی مثل زده می شود که آنقدر خباثت و عیب در اوست که هر چه در بارة کار او بیشتر تفحص شود، عیب هایش بیشتر بر ملا می گردد. در فارسی معادل آن کنایة هرچه به همش بزنی گندش زیاد شود (دهخدا، 1343: 1918) کاربرد دارد و یا مانند الذیخ 15 فی خلوته مثل الأسد (میدانی، 1998: 1/ 282) که در فارسی مثل نمای بیابان که گرگ ندارد میش آقا، عبد الکریم است (جامی شکیبی، 1336: شماره 4235) یا هر سگ به در خانه خویش است دلیر (دهخدا، 1343: 1931) معادل مناسبی برای آن است. و یا مانند: ظفره یکلُّ عن حکِّ مثلی (میدانی، 1998: 1/ 445) در مقابل مثل گونه و کنایه فارسی پشمی توی کلاهش نیست (جامی شکیبی، 1336: شماره 2361).
15- حکمت در عربی مقابل مثل گونه در فارسی گاه در عربی یک حکمت بدون هیچ تمثیلی بصراحت حقیقتی را بیان می کند. مانند رب ضارة نافعة (خلایلی، 1994: 70) ولی در فارسی یک کنایه یا مثل گونه، معادل مناسبی برای آن است. مانند گدایی اگر ننگی دارد برکتی هم دارد (جامی شکیبی، 1336: شماره 6962). و یا مانند بعضُ السُّکوت یفوقُ کلَّ بلاغةٍ (صینی، 1992: 45) در مقابل مثل گونه و کنایة فارسی ( از صد زبان، زبان خموشی رساتر است) (دهخدا، 1343: 138) و مانند ربَّ قولٍ أشدُّ من صولٍ (میدانی،1998: 1/290؛ عسکری، 1998: 1/476 ) در مقابل مثل گونة زخم زبان از زخم شمشیر بدتر است (دهخدا، 1343: 899).
16- مثل گونه در عربی مقابل حکمت در فارسی گاه امر برعکس است؛ یعنی در عربی مثل گونه ای است مانند ضرْبُ الحبیب زبیبٌ (ابن ابی حجله، بی تا)، 1/ 65) که در فارسی مقابل آن حکمتی است که بصراحت پند می دهد. مانند هر چه از دستدوست می رسد نکوست (دهخدا، 1343: 129). لازم به ذکر است که بین عربی و فارسی امثال زیادی وجود دارد که نه تنها از لحاظ نوع تمثیل که از لحاظ لفظ نیز با هم مطابقت دارند.از جمله: -خُذْهُ بالموت حتّی یرضَی بالحُمی(میدانی، 1998: 1/ 262) از مرگ بگیر تا به تب راضی شود (جامی شکیبی، 1336: شماره 1597). - خذوا الحکمةَ من أفواه المجانین(خلائلی، 1994: 47). حرف راست را از دیوانه بشنو (جامی شکیبی، 1336: شماره 4988 ). - الدراهم مراهم(خلائلی، 1994: 92). زخم پول مرهمش پول است (جامی شکیبی، 1336: شماره 5916 ). - الصبر مفتاح الفرج.(الظفر)(ثعالبی، بی تا: 17؛ میدانی، 1998: 1/ 417 ). صبر است کلید بستگی ها (جامی شکیبی، 1336: شماره 6259 ). - ذکَر الفیلُ بلادَه (میدانی، 1998: 1/ 286). فیل یاد هندوستان کرده (جامی شکیبی، 1336: شماره 6674 ). - دخل فضولیّ النارَ فقال الحَطبُ رَطب(میدانی، 1998: 1/ 274). فضولی را بردند جهنم گفت هیزمش تر است (دهخدا، 1343: 1143 ). - رُبَّ نَعلٍ شرٌّ من الحَفاء(میدانی، 1998: 1/ 297). تهی پای رفتن به از کفش تنگ (سعدی) (دهخدا، 1343: 568). - رباعیّ الابل لا یرتاع من الجرس(زمخشری، 1989: 2/ 93 ؛ میدانی، 1998: 1/ 307).اشتر که چهار دندان شود از آواز جرس نترسد. (تذکرة الاولیاء) (دهخدا، 1343: 179) - زلّ حمارُک فی الطین (میدانی، 1998: 1/ 327). مثل خر در گِل مانده (دهخدا، 1343: 1430). - الساجورُ خیرٌ من الکلب(میدانی، 1998: 1/ 356 . عسکری، 1998: 1/464). قلاده به از سگ است (دهخدا، 1343: 1164). - سکوتُها رضاها یا السکوت أخو الرضا(میدانی، 1998: 2/122؛ خلائلی، 1994: 118).سکوت علامت رضا است (جامی شکیبی، 1336: شماره 6117 ). - من یسرقْ بیضة یسرقْ جملا (خلائلی، 1994: 61 ). تخم دزد شتر دزد می شود(دهخدا، 1343: 542).
نتیجهگیری - تمثیل در بلاغت جدید همان ایماژ و تصویرگری است که در اکثر امثال می توان یافت. به عبارت دیگر، گرچه امثال در زمانهای قدیم نشأت گرفته است؛ اما اگر از منظر نقد جدید آنها را بررسی کنیم، می توان در آنها گاه همان عناصر زیبایی و بلاغت را یافت که در اشعار می یابیم. - به خاطر اهمیت تمثیل، تعاریف متعددی از آن شده است؛ ازجمله این که آن را استعاره، مجاز، تشبیه وکنایه دانسته اند؛ ولی در همه آنها هدف اصلی نزدیک کردن معنا به ذهن است. - در عربی ازتشبیه و مبالغه درامثال زیاد بهره جسته و برای مبالغه از وزن « أفعل» استفاده شده است همانطور که کتاب حمزة اصفهانی بر این امر دلالت می کند؛ ولی درفارسی بندرت، مبالغه در امثال را می یابیم و بیشتر به جای مبالغه از تشبیه و لفظ «مِثل» استفاده شده که نمونه های آن در جلد سوم کتاب دهخدا آورده شده است. - همانطور که تمثیل از حقایقی شناخته شده، برای بیان مفهوم استفاده میکند، اسلوب معادله هم با کمک مثالهای حسی، یک مفهوم عقلی را بیان می کند؛ از این رو می توان آن را در هر دو زبان یافت. - اسلوب معادله در فارسی همان تشبیه مرکب در عربی است نه ارسال مثل. زیرا در اسلوب معادله، شاعر در پی آوردن مثل نیست؛ هرچند مثالی از طبیعت و محیط اطراف می آورد، حال آن که در ارسال مثل شاعر در مصراع دوم حتماً کلامی می آورد که یا مثل است یا مثل خواهد شد. - امثال در زبان عربی و فارسی دارای مضامین وکاربردهای مشترکند که در قالبهای متفاوت بیان شده است. به عبارت دیگر، نوع تمثیلی که هر زبان برای بیان یک اندیشه یا یک تجربه عقلی یا یک نکته اخلاقی به کار گرفته متناسب با آن زبان، متفاوت است. مثلاً ممکن است مضمون تمثیلی در یک زبان در قالب حکایت انسانی و در زبان دیگر همان مضمون در قالب یک حکایت حیوانی(فابل) مطرح شده باشد یا در یک زبان در قالب استعاره تمثیلیه (مثل) و در زبان دیگر در قالب اسلوب معادله آورده شده باشد. - محتوای تمثیل ها ممکن است « به تصویر کشیدن صفت » و« مبالغه در یک صفت یا کاری » باشد که می توان آنها را به تقسیم بندی تمثیل از نظر محتوا به تقسیمات فتوحی افزود. - برای معادل یابی باید دقت داشت، نیازی نیست که دو مثلی که در مضمون و کاربرد معادلاند، در نوع تمثیل نیز مانند هم باشند. هرچند، اگر معادل، هم از نظر مضمون و کاربرد و هم تصویرگری مطابقت کند، منتهای مراد است.
پی نوشتها 1- این کار بین بیش از هزار مثل صورت گرفته است. 2- مانند «طویل النجاد» که لازمه اش قد بلند است. 3- مانند زجاجة صفراء که کنایه از شراب است، چون شراب همیشه در شیشه است. 4- اسلوب معادله بیتی است که شاعر برای تأکید و تأیید مدّعای خود، در مصراع دوم یک مثال همه فهم ازجهان اطراف می آورد و آن را معادلی برای ادعای خود قرار می دهد. فتوحی آن را یک تشبیه مرکب عقلی به حسی دانسته، همان ارسال مثل معرفی کرده است(فتوحی، 1358: 268)؛ اما باید گفت ارسال مثل با اسلوب معادله تفاوت دارد، زیرا عبارتست از این که شاعر در بیتی مثل آورد نه نمونه و مثال. مانند: قول ابوفراس « تهون علینا فی المعالی نفوسنا / و من نکح الحسناء لم یُغْلِها المهرُ» و یا در فارسی بیت بلمعالی رازی « نادیده روزگارم زان کاردان نیم / آری به روزگار شود مرد کاردان»(رشید وطواط. بی تا: 55) 5- الیگوری واژهای است یونانی مرکب از Allos به معنی « دیگر» و Agoruein به معنی «سخن گفتن در میان مردم » و درکل یعنی سخن گفتن به زبان دیگر(فتوحی، 1385: 251). 6- پارابل یا مثلگویی (مثل گذراندن) روایت کوتاهی است که در آن شباهت های جزء به جزء بسیاری با یک اصل اخلاقی یا مذهبی یا عرفانی وجود دارد و معمولاً از زبان پیامبران و عارفان و مردان بزرگ شنیده شده است.این تمثیل از انواع تمثیل غیر حیوانی است(شمیسا. 1373: 107). 7- معروفترین قسم تمثیل، تمثیل حیوانی است که فرنگیان به آن فابل( Fable) می گویند و آن را یکی از انواع ادبی می دانند. در فابل، قهرمانان حکایت، جانورانند که هر کدام ممثل تیپ یا طبقه ای هستند (همان، 106). 8- تفاوت عمده تمثیل رمزی با تمثیل های اخلاقی و تعلیمی در این است که این نوع تمثیل به بیان امور ناگفتنی و اسرار غیر قابل بیان می پردازد. مانند : داستان حیّ بن یقظان اثر ابن سینا و منطق الطیر عطار (!فتوحی 1385: 264). 9- فاضلی گرچه در کتاب بلاغی خود، نامی از اسلوب معادله نیاورده است؛ اما با تعریفی که از تمثیل ارائه داده و گفته است که تمثیل گاهی بعد از تمام معنا می آید، تا آن را واضح تر و مؤثرتر نماید؛ معلوم است که اسلوب معادله را یکی از انواع تمثیل دانسته است. چون اولاً این، همان تعریف اسلوب معادله است و ثانیاً شعر مثال او از بشار، نمونه ای از این نوع تمثیل است: ولا تجعلِ الشوری علیکَ غضاضةً / مکانُ الخوافی قوةٌ للقوادمِ(! فاضلی، 1356: 205) ( تصور نکن مشورت کردن از ارزش تو می کاهد؛ (چون) بال های کوچک و پنهان پرنده به شاهپرهای او برای پرواز نیرو می دهد). 10- مثالک: حکایتی مشهور است که فقط با اشاره به عنوان آن، مخاطب منظور را در می یابد و به شکل مثل در یک عبارت کوتاه به کار می رود. مانند: چوپان دروغگو. به نظر می رسد، مثالک همان اگزمپلوم (Exemplum) یا مثال، داستانی است که شمیسا در کتاب خود آن را چنین تعریف کرده است: «اگزمپلوم داستان کوتاهی است که شهرت بسیار داشته باشد و شنونده به محض شنیدن تمام و حتی قسمتی از آن فوراً متوجه مشبّه یا منظور باطنی گوینده و یک نتیجة اخلاقی شود (شمیسا، 1373: 107). 11- نگارنده اول، مقاله ای را به زبان عربی با نام «رؤیة جدیدة فی المثل» نگاشته و در آن، ثابت کرده است که قوام مثل زبانزدگی است نه تشبیه و بر این اساس می توان مثل را مقوله ای عام گرفت که همه انواع دیگر را هم شامل می شود. این مقاله در مجله علمی ـ پژوهشی علوم انسانی دانشگاه الزهرا، زمستان 1386 در شماره 67 به چاپ رسیده است. 12- مثل نما یا مثل گونه ، کنایات، تشبیهات، حکمتها یا اصطلاحاتی است که در آنها تشبیه نیست؛ اما ژرف ساخت بیشتر آنها پند و اندرز است و به همین دلیل در میان مردم رواج یافته است (پارسا، 1384: 10- 11). 13- این عبارت از این جهت مثل است که گویی خواسته بگوید حال(مَثَل)، ما حال کسی است که در چهرة افراد می خندد؛ اما در درون به آنها نفرین میکند. 14- کرع: آب خوردن بدون ظرف یا مشت، به شکلی که سر را درآب بگذارد. نقع: سیراب شد. کنایه از حرص و آز است. 15- الذیخ: کفتار نر | |||||||||||||
مراجع | |||||||||||||
منابع 1- ابن أبی الأصبع، محمد. (بی تا). تحریر التحبیر فی صناعةالشعر والنثر، در پایگاه اینترنتی: http://www.alwarraq.com 2- ابن أبی حجله، شهاب الدین. (بی تا). دیوان الصبابه. در پایگاه اینترنتی: http://www.alwarraq.com 3- ابن أثیر الکاتب، نصرالله بن محمد. (1959). المثل السائر فی ادب الکاتب والشاعر. قاهره: مکتبة نهضة مصر و مطبعتها. 4- ابن حمدون، ابوالمعالی محمد. (بی تا). التذکرة الحمدونیه. در پایگاه اینترنتی: http://www.alwarraq.com 5- ابن رشیق القیروانی، حسن. (1988). العمده فی محاسن الشعر. بیروت: دارالمعرفه. 6- ابن عبد ربه، احمد بن محمد. (1983). العقد الفرید. بیروت: دار الکتاب العربی. 7- امینی، امیرقلی. (1333). داستانهای امثال. چاپخانه اصفهان. چاپ دوم. 8- بغدادی، عبدالقادر بن عمر.( 1989). خزانةالادب. قاهره: مکتبة الخانجی. 9- بکری، أبوعبید. (1958).فصل المقال فی شرح کتاب الأمثال. حققه عبدالمجید عابدین و احسان عباس، خرطوم: بی نا. 10- پارسا، احمد. (پاییز 1384). «مثلها از نگاهی نو». مجلة آموزش زبان و ادب فارسی، ش75 دوره نوزدهم ص 4-17. 11- ثعالبی، ابومنصور عبد الملک بن محمد. (بی تا).خاص الخاص، تحقیق : حسن الأمین، بیروت: دار مکتبة الحیاه. 12- جامی شکیبی گیلانی وهمکاران. (1336). پند و دستان یاب. تهران: چاپ نقش جهان. 13- جرجانی، عبدالقاهر. (1954). اسرار البلاغه. تحقیق: ریتر. استانبول: مطبعة وزارة المعارف. 14- -------------- .(1995). دلائل الاعجاز. بیروت: دار الکتاب العربی. 15- جوهری، اسماعیل بن حماد. (1270هـ،ق). صحاح فی اللغة، تهران: چاپ سنگی. 16- حائری شیرازی، محی الدین. (1373) تمثیلات. قم: نشر شفق 17- حقی. تفسیر حقی. در پایگاه اینترنتی: http://www.altafsir.com 18- خلایلی، کمال. (1994). معجم الجوهرةفی الأمثال المقارنه. لبنان: مکتبه لبنان ناشرون. 19- خّور، ابراهیم و دیگران. (1406ق). فی الأدب و النقد و اللغه. الکویت: مکتبه الفلاح. 20- دهخدا، علی اکبر. (1343). امثال وحکم. تهران: چاپ سیروس. چاپ دوم. 21- رادفر، ابوالقاسم. (1368). فرهنگ بلاغی – ادبی. تهران: انتشارات اطلاعات. 22- راستگو، محمد. (1382). هنر سخن آرایی(فن بدیع).تهران: انتشارات سمت. 23- رستگار فسایی، منصور. (1369). تصویر آفرینی در شاهنامه فردوسی. شیراز : انتشارات دانشگاه. چاپ دوم. 24- رشید وطواط .(بی تا). حدائق السحر فی دقائق الشعر. تصحیح عباس اقبال، تهران: مطبعة مجلس 25- زمخشری، محمود بن عمر. ( 1987). المستقصی فی أمثال العرب. بیروت: دارالکتاب اللبنانی، چاپ سوم. 26----------------- .(1341هـق). اساس البلاغه. قاهره: دارالکتب المصریه. 27----------------- .(بی تا). الکشّاف فی تفسیر القرآن. تحقیق: عبد الرزاق المهدی. بیروت: دار إحیاء التراث العربی. 28- زین، عاطف سمیح. (1987). الأمثال والمثل والتمثیل والمثلات فی القرآن الکریم. بیروت: دار الکتاب اللبنانی. 29- سبحانی، جعفر. (بی تا). الامثال فی القرآن الکریم. در پایگاه اینترنتی: www.imamsadegh.org/book/sub4/alamtal /index.html 30- سکاکی، یوسف بن محمد.(1317هـق). مفتاح العلوم. قاهره: مکتبه مصطفی البابی الحلبی واولاده بمصر. 31- سید قطب .(بی تا). فی ظلال القرآن. در پایگاه اینترنتی http://www.altafsir.com 32- شفیعی کدکنی، محمدرضا. (1350). صورخیال در شعرفارسی. تهران: انتشارات آگاه. 33- شکورزاده ، ابراهیم. (1372). ده هزار مثل فارسی و بیست وپنج هزار معادل آنها. مشهد: مؤسسة چاپ وانتشارات آستان قدس رضوی. 34- شمیسا، سیروس. (1373). معانی و بیان 2. بی جا. انتشارات دانشگاه پیام نور. چاپ چهارم. 35- صاحب بن عباد، اسماعیل بن عباد. (1994). المحیط فی اللغه. بیروت: عالم الکتب. 36- صینی، محمود إسماعیل.(1992). معجم الأمثال العربیه. بیروت: مکتبة لبنان. 37- الطرطوشی، ابوبکر محمد. (بی تا). سراج الملوک. در پایگاه اینترنتی: http://www.alwarraq.com 38- عبد الرحمن، منصور. (1397ق). اتجاهات النقد الأدبی فی القرن الخامس الهجری. قاهره: مکتبة الأنجلو المصریة. 39- عتیق، عبد العزیز. (1392ق). فی النقد الأدبی. بیروت: دار النهضة. چاپ دوم. 40- عسکری، أبو هلال. (1410هـق). دیوان المعانی. دارالأضواء. 41---------------- .(1998). جمهرةالامثال. بیروت: دارالکتب العلمیة. 42- غریب، رز. (1378). نقد بر مبنای زیبایی شناسی و تأثیر آن در نقد عربی. مشهد: انتشارات دانشگاه مشهد. 43- فاسی، محمد بن قاسم بن زاکور. (2002). الصنیع البدیع فی شرح الحلیةذات البدیع. الرباط: منشورات کلیة الآداب و العلوم الانسانیه بالرباط. 44- فاضلی ، محمد.( 1365)دراسة و نقد فی مسائل بلاغیة هامه. تهران : مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی. 45- فتوحی، محمود. (1384).«تمثیل»، مجلة دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه تربیت معلم، شماره 47-49. 46------------ .(1385). بلاغت تصویر. تهران: انتشارات سخن. 47- فراهیدی، خلیل بن احمد. کتاب العین. تحقیق: مهدی المخزومی و إبراهیم السامرائی، بیروت: دار و مکتبة الهلال. 48- فیروزآبادی، محمد بن یعقوب.(بی تا). قاموس المحیط. بیروت: دارالعلام للجمیع. 49- قدامة بن جعفر. نقد الشعر. در پایگاه اینترنتی: http://www.alwarraq.com 50- معین، محمد. (1379)، فرهنگ فارسی. تهران: انتشارات امیر کبیر.چاپ پانزدهم. 51- میدانی، ابوالفضل. (1998). مجمع الأمثال. تحقیق محمد یحیی عبدالحمید. بیروت: المکتبة العصریة. 52- نویری، شهاب الدین أحمد. ( 1357هـق). نهایة الأرب. قاهره: وزارة الثقافة و الارشاد القومی. 53- یوسی، حسن. (1981). زهر الأکم فی الامثال و الحکم. تحقیق: محمد حجی و محمد الاخضر. دار البیضاء: دار الثقافه.
| |||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 8,538 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 891 |