تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,650 |
تعداد مقالات | 13,398 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,196,992 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,072,422 |
گفتار حذام تصحیح یک خطا در دیوان ادیب الممالک فراهانی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهشهای ادب عرفانی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 8، دوره 1، شماره 3، مهر 1386، صفحه 167-178 اصل مقاله (132.71 K) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسنده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
محمد شادرویمنش* | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
استادیار دانشگاه تربیت معلم تهران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
در دیوانهای چاپی ادیبالممالک فراهانی، در ضمن قصیدهای، بیتی بدین صورت آمده است: گفتار مرا یاوه مپندار که از صدق گفتار من ای شاه چو گفتار جذام است در این مقاله با بررسی شواهدی از ادبیات و امثال عربی و فارسی نشان داده شده است که صورت درست تعبیر، «گفتار حذام» است؛ نه «گفتار جذام». | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ادیبالممالک فراهانی؛ امثال عربی؛ تصحیح لغت؛ حذام؛ گفتار جذام؛ گفتار حذام | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدّمه در میان شاعران عصر مشروطه، ادیبالممالک فراهانی(1295-1239) در زمرة شاعرانی است که به سبب وابستگی به مکتب قدیم شعر فارسی و اهتمام جدی به سرودن قصاید جزیل، در بازگشت به سبک خراسانی، تا حدود زیادی از دیگران ممتاز میشود. پرورش یافتن او در علوم قدیم و کسب علم و فضل در آن عرصه، از او شاعری ساخته است که با وجود نوجویی در محتوا و روی آوردن به مضامین ستایش وطن، آزادی، برابری، دانش، و نظایر اینها، همچنان ویژگیهای شاعران استاد متقدّم را حفظ کند. از همین روست که شعر او فاضلانه و مشحون از اطلاعات و تلمیحاتی است که مایة تفاخر شاعری باشد که در این شیوه به خاقانی و انوری اقتدا میکند. کثرت لغات مهجور و تعبیرهای ناآشنا در دیوان او به نسبت دیگر اقرانش براستی کمنظیر است. گاهی نیز تلمیحات دور از ذهن که اشاراتی به داستانها، امثال و تاریخ عرب و غیر عرب دارد، موجب دیریابی معنای شعرش، و احیاناً لغزش ذهن خواننده میشود. البته، نباید از نظر دور داشت که بعضی از این اشارات که امروز ممکن است در نظر ما بعید جلوه کند، برای مخاطب خاص آن شعر و در عرصهـ یا محفلی ـ که شعر خوانده میشد، مفهوم، و گاه مایة مباهات گوینده نیز میبود. بنابراین، بلاغت سخن او را باید با توجّه به این موضوع ارزیابی کرد.
مسألة پژوهش در بحبوحة استقرار «استبداد صغیر» و درگیریهای مشروطهخواهان با مدافعان جبهة استبداد و پس از به توپ بسته شدن مجلس، ادیبالممالک فراهانی قصیدة غرّایی خطاب به شاه سرود که شهرت یافت. آغاز قصیده چنین است:
بیت پانزدهم این قصیده در دیوان چاپی ادیبالممالک فراهانی (به تصحیح وحید دستگردی، ص 86) چنین است:
و در حاشیة صفحه نیز توضیح داده شده است: «جذام: مرض معروف کشنده». در دو چاپ دیگر دیوان نیز که بر مبنای همین نسخه فراهم آمدهاند، همین اشتباه تکرار شده است؛ امّا شواهد نشان میدهد که صورت درست، شکل دیگری است.
بحث با وجود سعی مشکور حسن وحید دستگردی در چاپ منقّح دیوان ادیب، متأسفانه خطاهای بسیاری در این اثر کمنظیرـ بل بینظیرـ راه یافته است. بخشهایی از این خطاها را منتقدانی در زمان حیات وحید مطرح ساختند 1 و گاه نیز کسانی آن را موجب طعنی بر او قرار دادند. 2 با اینکه وحید خطاها را پذیرفت، مسؤولیت بخشی از آن را متوجّه عدم نظارت خود در مرحلهای از چاپ دانست و قول داد که بزودی در چاپ بعدی آنها را برطرف کند؛ امّا چنین فرصتی نیافت. چاپ دیگری نیز که بر اساس همین نسخة چاپی به کوشش سیّد علی موسوی گرمارودی در سال 1384 منتشر شده است، هر چند امتیازهای بسیاری بر چاپ وحید دارد و نادرستیهای بسیاری را نیز زدوده و به اصلاح آورده است، ولی از آنجا که مبتنی بر همان متن بوده استـ و نه نسخة خطّیـ متأسّفانه پارهای اغلاط، از جمله خطای مورد بحث ما، هنوز در آن باقی مانده است. در چاپ موسوی گرمارودی- چنانکه شیوة کتاب است- حاشیة وحید [جذام: مرض معروف کشنده] را نیاورده است؛ امّا متن همان است: «گفتار جذام» (ج 2، ص107). در چاپ دیگر نیز (به کوشش مجتبی برزآبادی فراهانی، ج1، ص176) همین خطا مشهود است. «جذام» در بیت مذکور، تصحیفی از «حذام» است. حذام (به فتح اوّل) نامی زنانه، رایج در میان عرب بوده است. لفظ حذام معدول از «حاذمه» و به معنی «سبک و چالاک در رفتار و گفتار» یا «تند و تیز» است. در بیت مورد بحث ما، البتّه معنی لغوی آن مطرح نیست؛ بلکه نام خاصّ زنی است که در ادبیات عرب در درستی گفتار بدو مثل میزنند. ادیب در اینجا به مثلی رایج در زبان و ادبیات عرب اشاره میکند که در دیوانهای متعدّدی آمده و در کتابهای بسیاری ثبت شده است: «القولُ ما قالَت حَذامِ.» کاربرد این مثل، در آنجاست که کسی بخواهد درستی سخن گویندهای را تصدیق کند و به راستی آن شهادت دهد. مانند بسیاری مثلهای دیگر، به نظر میرسد این مثل نیز ریشة تاریخیـ داستانی داشته باشد. حذام دختر ریّان، ملک معدّ بود. زمانی میان پدرش و عاطس بن خلاج حِمیَری، جنگی روی داد که دو روز و دو شب به طول انجامید. پس از این مدّت، بر اثر آسیبهایی که به هر دو جانب رسیده بود، موقّتاً ترک مخاصمه کردند و به لشکرگاه خود بازگشتند. ریّان که لشکر خود را در موضع ضعف یافته بود، با سپاهیانش شبانه از محل گریخت. چون شب به پایان رسید، عاطس لشکرگاه دشمن را خالی یافت و سوارانش را در پی ایشان فرستاد؛ تا شبانگاهِ دیگر به نزدیکی دشمن رسیدند. در این هنگام، مرغ سنگخوارهای که در آنجا آرمیده بود، از حرکت سپاهیان برخاست و در جهت دیگر به سوی سپاهیان ریّان پرواز کرد. حذام چون پرنده را دید، گفت:«لو تُرِکَ القَطا لیلاً لَنامَ.» [و در روایت دیگر، سخنش این بیت بود:
(ای اهل قبیله! برخیزید و به راه افتید/ که گر مرغ سنگخواره شبانگاه به حال خود رها میشد، میخفت.)] جماعت خسته به سخن او التفاتی ننمودند و خواستند بیارامند. همسر او لُجَیم بن صعب به بانگ بلند گفت:
(چون حذام سخنی گوید، او را تصدیق کنید/ همانا که سخن درست همان است که حذام گفت.) پس، همه برخاستند و در بلندیی (و در بعضی روایات: وادیی) که در آن نزدیکی بود پناه گرفتند؛ و بدین گونه از سپاهیان عاطس نجات یافتند. از همین جا این سخن مثل شد و کسی که بخواهد راستی و درستی سخن کسی را تأیید کند، میگوید:«أَلقَولُ ما قالَت حَذامِ.» و «قول حَذام» در اصابت مثل است. مانند اغلب حکایات امثال، در جزئیات این حکایت نیز اختلاف کم نیست. اگر چه روایتی که ذکر کردیم مبتنی بر چند متنـ از جمله مجمع الأمثال میدانی (ج2، صص499 و ج3، ص82)، المستقصی فی أمثال العرب زمخشری (ج1، ص340) و المحاسن و المساوی بیهقی (ص458)ـ است و جزئیات کماهمیّت در منابع دیگر متفاوت است، امّا در این میان، صاحب مجمع الأمثال، علاوه بر روایت اصلی، حکایت دیگری را نیز (ج1، ص323) نقل میکند که یکسره متفاوت است. بر اساس این حکایت، حذام دختر عتیک و همسر لُجَیم بن صَعب بود. پس از چندی، لجیم همسر دیگری به نام صفیّه دختر کاهل اختیار کرد. زمانی، میان دو زن دعوایی درگرفت. آنگاه لجیم گفت: «إذا قالَت حَذامِ....» ولی بر اساس این روایت معلوم نیست که فعل امر «صَدَّقوا» (مخاطب مذکّر جمع) خطاب به کیست و چگونه میتوان این روایت را پذیرفت؟! در لطایف الأمثال و طرایف الأقوالمنسوب به رشیدالدّین وطواط ـ که شرح فارسی 281 مثل عربی استـ (صص 142ـ 143) ذیل «القَول ما قالَت حَذامِ» آمده است: «گفتار صواب آن است که حذام گفت. ابن الکلبی گوید که "اوّل کسی که این مثل گفت لُجَیم بن صَعب است؛ و حَذام زن اوست. و این مثل لجیم در آخر بیتی گفته است و بیت این است:
و نیز روایت است: "فَأنصِتوها". این مثل آنجا باید گفت که سخن کسی را بستایی و تصدیق کنی.» این تمام توضیحات نویسنده در این باره نیست. در ذیل مثل «لَو تُرِکَ القَطا لَیلاً لَنامَ» (صص 149ـ150) توضیحات کاملتری میآورد که علاوه بر آنکه با روایت قبلی ما اختلافاتی دارد، توضیحاتی نیز در بارة «قَطا» آورده است: «اصل این مثل آن است که قطا به شب بر راه نشیند، و چون رهگذری را بیند، بگریزد. باز چون رهگذری دورتر شود بازآید؛ و همه شب کارش این باشد و هیچ نخسبد. چنین گویند که کعب بن مامه شب به نزدیک طایفهای از قبیلة مراد فرود آمد. مگر در شب قصد او کردند و روی به جایگاه او نهادند. قطا از راه برخاست و به چپ و راست پریدن گرفت. زن کعب بن مامه چون آن حال بدید، شوهر را بیدار کرد و این مثل بگفت.» مؤلّف سپس به روایتی دیگر به نقل از مفضّل اشاره میکند که «اوّل کس که این مثل بگفت، حذام بنت الرّیّان بوده است.» و اضافه میکند: «و [مفضّل] بر این حکایتی دراز بیارد.» (ص 150) که شبیه به همان حکایت منقول ماست. در منابع فارسی، جوینی هم در تاریخ جهانگشا(ج3، ص233) پس از نقل حدیثی از پیامبر (ص) میگوید: «صَدَقَ رسولُ اللّهـ صَلّی اللّهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم ـ وَ إنّ القَولَ ما قالَت حَذامِ.» از سوی دیگر، تعبیر «لَو تُرِکَ القَطا لَیلاً لَنامَ» نیز در ادبیات عرب مثل رایج دیگری شده است. دهخدا نیز در امثال و حکم (ج3، ص1372)، بدون ذکر توضیح، شاهد، یا حتّی معنیِ مثل، تنها آن را ثبت کرده است. از آنجا که سرنوشت این مثل به مثلِ دیگر گره خورده است؛ و از سوی دیگر، نشاندهندة قدمت کاربرد آن است، ذکر توضیحی ضروری مینماید. این مثل در جایی به کار میرود که کسی را علیرغم خواستة او به کاری وادارند. در چنین موقعیّتی میگویند اگر او (/ ما) را به حال خود میگذاردند، میآسود (/ میآسودیم). در دیوان ادیبالممالک (ج2، ص36) شاهدی از این مثل را میبینیم:
در لطایف الأمثال(ص150) آمده است: «این مثل آنجا باید گفت که کسی را بیمراد او کاری مهیب و مکروهی صعب و آفتی عظیم افکنند.» در واقعة عاشورا، از قول امام زینالعابدین، علی بن الحسین ـ علیهما السّلام ـ روایتی آوردهاند که خلاصة آن چنین است که امام حسین شعری با مضمون بیقدری دنیا، تنها ماندن از یاران، فانی بودن آدمی و ناگزیر بودن خواست حق میخواند و مکرّر میفرمود. زینب که مقصود وی را دریافته بود، پرسید: «آیا دل مر مرگ را نهادهای؟» و گریستن گرفت و چنان بیقرار گشت که جامة خویش چاک داد. امام بدو گفت: «خواهرکم! مراقب باش شیطان بردباری از تو نگیرد!» آنگاه چشمانش پر اشک شد و فرمود:« لَو تُرِکَ القَطا لَیلاً لَنامَ.» (ر.ک: مجلسی: 1403ق. ج 45، صص 1ـ2؛ ابوالفرج اصفهانی 1350: 114؛ شیخ مفید]بیتا[113 و ترجمة آن: 95ـ96). اگر بتوان به صحّت این روایت یقین کرد ـ که دلیلی هم بر ردّ آن نیست ـ وجود مثل مذکور و فعّال بودن آن در صدر اسلام (حدود نیمة قرن نخست هجری) محرز میگردد.4 جستجوی کلمة «حذام» در پایگاه اینترنتی «الوراق»ـ که بهترین منبع کنونی برای اینگونه جستجوهاستـ نشان میدهد 463 بار در 125 عنوان کتاب به کار رفته است. همچنین جستجوی همین کلمه در نرمافزار الموسوعه الشّعریّه 29 کاربرد در 21 دیوان (از قدیم و جدید) و 81 کاربرد در 51 عنوان کتاب (جز دیوانها) را نشان میدهد؛ که البتّه این شامل جستجوی کلمات دیگر از قبیل «بحذام» (در کاربردهایی مانند «مَرَرتُ بِحَذام») نمیشود. این نکته را نیز در بسامد کاربردها نباید از یاد برد که در هر بار نقل این حکایت، چندین بار کلمة «حذام» تکرار میشود. بنابراین، تعداد تکرار نباید موجب این اشتباه شود که مثلاً 81 بار کاربرد به این معناست که این حکایت 81 بار آمده است. البتّه، همة این موارد نیز شخص یا معنای مورد نظر ما نیستند؛ بعضی نیز تنها جنبة لغوی یا نحوی آن را منظور داشتهاند. قدیمترین کاربرد این سخن، ظاهراً در شعر زُهیر بن جَناب کلبی (؟ ـ ح 60 ق.)، از شاعران جاهلی و از اهالی یمن5 ثبت شده است که بیت عیناً در آنجا آمده است: «إذا قالَت....». وجود این شاهد، قدمت آن را دست کم به حدود 60 سال پیش از هجرت بازمیگرداند. دو شاهد دیگر نیز در دیوان ابن الرّومی(221 ـ 283 ق)، شاعر عصر عبّاسی است که یک بار در بیتی مدرّج از یک قصیده (ج6، ص303)، ملامتگر را از سرزنش بر حذر میدارد؛ هرچند در درستی سخن، «حذام» باشد:
و یک بار نیز عین بیت مذکور (إذا قالَت...) را آورده است (ج6، ص8). در اشعار ابوالعلای معرّی (449- 363 ق) نیز دو بار مثل مذکور آمده است: یک بار در سَقط الزّند (ص 170) در وصف برندگی شمشیر، با ایهامی به معنی لغوی «حذام»:
و یک بار نیز در لزومیّات (ج2، ص406) با بیانی فروتنانه در تأیید آنکه عیب شاعر را بدو گوشزد کرده، آمده است:
در میان آثار آشناتر برای ایرانیان، طغرایی (513- 455 ق) نیز در دیوان (ص137) اشارهای دارد به جستجوی کسی که بتوان بدو پناه برد و از او چشم شفقت داشت، آنگه که حتّی حذام نیز دروغ میگوید:
زرکلی نیز پس از نقل حکایت مورد نظر ما، یادآور میشود: «ممکن است این حکایت از برساختههای قصّهپردازان برای توجیه مثل مذکور باشد.» (1989، ج2، ذیل «حذام») در بعضی منابع متأخّر نیز اخبار مربوط به حذام با «زَرقاء یمامه» تخلیط شده است؛ و این به سبب اشتهار هر دو در درستی گفتار و آگاهانیدن قوم از نزدیک شدن دشمن است. اصطلاح «أبصَرُ مِن حَذام» نیزـ که در اصل مربوط به «زرقاء یمامه» و به صورت «أبصَرُ مِن زَرقاء» استـ از همین جا رایج شده است (المنجد فی اللغه و الأعلام، ج2، ص231، ذیل «حذام» و الشرتونی، 1988: مادة «حذم»). زرقا بنا بر مشهور، از حدّت بصر، فاصلة سه روزه راه را میدید و اهل قبیله را از آمدن دشمنان میآگاهانید. اشتهار او بیش از آن است که به توضیح حاجت افتد. 6 در این میان، نکتة دیگری نیزـ برای دفع پرسش مقدّر و رفع ابهام احتمالیـ درخور ذکر است. چنانکه در شواهد دیده میشود، در همة موارد، لفظ «حذام» در محلّ رفع نیز با اعراب جرّ (یا مکسور) آمده است. در بسیاری از فرهنگهای عربی و کتابهای لغت و ادب اشارهای به این موضوع دیده میشود. دلیل این امر را ابتدا به سبب تقدّم، از کتاب العین خلیل بناحمد(100ـ 175 ق) میآوریم. او در توضیح «حذام»(در مادّة «حذم»)، پس از معنی لغوی میگوید: «نام زنی است.» آنگاه بیت «اذا قالَت...» را شاهد میآورد و دربارة مسائل صرفی و نحوی لفظ «حذام» توضیح میدهد: « عرب آن را در محلّ نصب و رفع، مجرور میآورد. همچنین است در کلمة فجار و فساق و خباث که بر آنها صرف کلام اعمال نمیشود؛ زیرا نعت مؤنّث معدول ]ممنوع از صرف] هستند و اصل آنها حاذمه و فاسقه و خبیثه بوده است و هنگامی که به وزن فَعال بازگردانده شوند، حروف آخر کسره میگیرند؛ زیرا اکثر حالات مؤنّث را موافق کسره میدانند؛ مانند انتِ، علیکِ، الیکِ.» او سپس وجه دیگری را نیز مطرح میسازد که گروهی نیز معتقدند اینگونه کلمات که از وجه اصلی خود برگردانده شدهاند، بر آنها اعراب اصوات اعمال میشود و مجرور آورده میشوند.7 بعضی نیز «حذام» را مبنی بر کسر دانستهاند (ر.ک: الشرتونی، 1988: مادّة «حذم»). * * * اکنون با توجّه به آنچه گفته شد، میتوان نظری دیگر به قصیدة مورد بحث انداخت. ادیب پس از تخویف و تهدید شاه، میگوید: سخن مرا یاوه مپندار؛ زیرا سخن من در درستی، مانند «سخن حذام» است:
نتیجة پژوهش با توجّه به موضوع سخن در قصیدة ادیبالممالک و شرح ماجرای پیدا شدن مثل «إنّ ّالقَولَ ما قالَت حَذامِ»، با شواهدی که یاد شد، اثبات میشود که تعبیر درست «گفتار حَذام» است؛ و بیت مذکور، بدین شکل اصلاح میشود:
پینوشتها 1. نخجوانی، محمّد: «تصحیح چند بیت در دیوان ادیبالممالک»، یغما، سال6 (تیر 1332)، ش 4، صص141ـ143. 2. از جمله بهار در ابیاتی با عنوان «پاداش کلوخانداز»(دیوان، ج 2،ص 541) میگوید:
3. در دیوان خاقانی (ص 397) نیز تصویری منبعث از همین مثل آمده است:
4. نظیر این مطلب در قدیمترین مقتلی که روایت آن موجود است، یعنی مقتل ابی مخنف (ج 1، ص457 و ترجمة آن، صص 83 ـ 84) هم آمده است. مقتل اخیر در حدود هفتاد سال پس از واقعة عاشورا نگاشته شده و از طریق تاریخ طبری (ج5، صص 420 ـ 421) و ارشاد شیخ مفید (ص113) به دست ما رسیده است. در منظومههای فارسی، میرزا محمّدتقی حجّتالاسلام ممقانی، متخلّص به «نیّر» (1248 ـ 1312 ق.)، با مختصر اختلافی در روایت این ماجرا در آتشکده(ص44) آورده است:
در متن «قطار آفتی» به جای «قطا را آفتی» مکتوب است. 5. دربارة او،ر.ک: الزّرکلی، ج3، ص51. و نیز فوال بابتی، عزیزه، صص 153ـ154 (همراه با مجموعهای از مراجع دربارة زهیر)؛ نیز ر.ک: الفریجات، ص411 و السّیوطی، ج2، صص456ـ457. 6. از جمله در متون فارسی، حکایت او را در تاریخ جهانگشای جوینی(ج1، ص78) میتوان دید. 7. نظیر این مطلب در منابع دیگر نیز آمده است؛ از جمله، ر.ک: ابن منظور: لسان العرب، مادة «حذم». 8. در نسخههای چاپی، بیت به همین صورت (و در چاپ وحید دستگردی به شکل «دربخیام» [درب خیام؟]) آمده است. چنین مواردی، ضرورت باز دیدن دستنوشتة شاعر را مؤکّد میسازد. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
الف. مکتوب 1- ابن الرّومی، علیّ بن عبّاس.( 1418 ق). دیوان، شرح أسامه حیدر، بیروت: دار الجیل، الطّبعه الاولی. 2- ابن عبد ربّه الأندلسی، احمد.( 1409 ق). العقد الفرید، بیروت: دار إحیاء التّراث العربی، الطّبعه الاولی. 3- ابن منظور، جمال الدّین.( 1416 ق). لسان العرب، تصحیح امین محمّد عبد الوهّاب، بیروت: دار إحیاء التّراث العربی، الطّبعه الاولی. 4- ابوالفرج اصفهانی.(1350). مقاتلالطّالبیین، ترجمة سیّد هاشم رسولی محلّاتی، تهران: صدوق، چ دوم. 5- ابوالعلاء المعرّی.( 1416 ق). دیوان لزوم ما لایلزم (اللزومیّات)، تقدیم وحید کبابه و حسن حمد، بیروت: دار الکتاب العربی، الطّبعه الاولی. 6- ـــــــــــــ .( 1407 ق). شرح دیوان سقط الزّند، شرح ن. رضا، بیروت: منشورات دار مکتبه الحیات. 7- ابو مخنف، لوط بن سعید الأزدی.( 1419 ق). مقتل، استخراج و تحقیق کامل سلمان الجبوری، بیروت: دار المحجّه البیضاء، الطّبعه الاولی. 8- ـــــــــــــ .(1370). مقتل، ترجمة انصاری، قم: دار الکتاب، چ سوم. 9- ابو هلال العسکری، حسن بن عبد اللّه.( 1408 ق). جمهرهالأمثال، ضبطه احمد عبد السّلام، بیروت: دار الکتب العلمیّه، الطّبعه الاولی. 10- ادیبالممالک فراهانی، محمّدصادق.(1355). دیوان ادیبالممالک فراهانی، به تصحیح حسن وحید دستگردی،تهران: فروغی. 11- ـــــــــــــ .(1380). دیوان کامل ادیبالممالک فراهانی، به کوشش مجتبی برزآبادی فراهانی، تهران: فردوس، چ دوم. 12- ـــــــــــــ .(1384). زندگی و شعر ادیبالممالک فراهانی، به کوشش سیّدعلی موسوی گرمارودی، تهران: قدیانی، چ اوّل. 13- بهار، محمّدتقی.(1380). دیوان اشعار ملکالشّعرا، به کوشش چهرزاد بهار، تهران: توس، چ دوم. 14- بیهقی، ابراهیم بن محمّد.( 1404 ق). المحاسن و المساوی، بیروت: دار بیروت للطّباعه و النّشر. 15- جوینی، عطاملک.(1367). تاریخ جهانگشا، تصحیح محمّد قزوینی، تهران: بامداد، چ سوم. 16- خاقانی، افضلالدّین.(1374). دیوان، تصحیح سیِد ضیاءالدّین سجّادی، تهران: زوّار، چ پنجم. 17- خلیل بن احمد.( 2003 م) کتاب العین، تحقیق عبد الحمید هنداوی، دار الکتب العلمیّه، الطّبعه الاولی. 18- الخوری الشّرتونی، سعید.( 1988 م). أقرب الموارد، بیروت: المؤسّسه الجامعیّه للدّراسات الإسلامیّه. 19- دهخدا، علیاکبر.(1363). امثال و حکم، تهران: امیرکبیر، چ ششم. 20- الزّبیدی، محمّد مرتضی الحسینی.( 1304 ق). تاجالعروس، بیروت: دار مکتبه الحیاه، الطّبعه الاولی. 21- الزّمخشری، جار اللّه.( 1408 ق). المستقصی فی أمثال العرب، بیروت: دار الکتب العلمیّه، الطّبعه الثّانیه. 22- الزّرکلی، خیرالدّین.( 1989 م). ألأعلام، بیروت: دار العلم للملایین، الطّبعه السّابعه. 23- زلهایم، رودولف.(1381). امثال کهن عربی، ترجمة احمد شفیعیها، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، چ اوّل. 24- السّیوطی، جلال الدّین.( 1410 ق. افست). المزهر فی علوم اللغه و انواعها، تصحیح محمّد ابوالفضل ابراهیم، قم: فیروز آبادی. 25- الطّبری، محمّد بن جریر.(بیتا). تاریخ الطّبری، تحقیق محمّد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: دار التّراث. 26- الطّغرائی، حسین بن علی.( 1300 ق). دیوان، قسطنطینیّه: مطبعه الجوائب، الطّبعه الاولی. 27- الفریجات، عادل.(1994 م). الشّعراء الجاهلیّون الأوائل، بیروت: دار المشرق، الطّبعه الاولی. 28- فوال بابتی، عزیزه.( 1998م). معجمالشّعراء الجاهلیین، بیروت: دار صادر، الطّبعه الأولی. 29- مجلسی، محمّدباقر.(1403ق.). بحار الأنوار، بیروت: دار إحیاء التّراث العربی، الطّبعة الثّانیة. 30- مفید، محمّد بن محمّد.(بیتا). الإرشاد فی معرفه حجج اللّه، ترجمة سیّد هاشم رسولی محلّاتی، تهران: انتشارات علمیّة اسلامیّه. 31- ـــــــــــــ: .(بیتا). الإرشاد فی معرفه حجج اللّه، شرح و تحقیق احمد صقر، بیروت: دار المعرفه. 32- ممقانی، محمّدتقی (نیّر).( 1372 ق). آتشکده، تهران:کتابفروشی بوذرجمهری. 33- المنجد فیاللغه و الأعلام، بیروت: المکتبه الشّرقیّه، الطّبعه الثّالثه و العشرون، (افست ایران، 1380). 34- المیدانی، احمد بن محمّد.( 1407 ق). مجمع الأمثال، تحقیق محمّد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: دار الجیل، الطّبعه الثّانیه. 35- نخجوانی، محمّد.(1332). «تصحیح چند بیت در دیوان ادیبالممالک»، یغما، سال6، ش 4. 36- وطواط، رشیدالدّین.(1376). لطایف الأمثال و طرایف الأقوال، تصحیح حبیبه دانشآموز، تهران: نشر میراث مکتوب، چ اوّل. ب. الکترونیک الموسوعه الشّعریّه، اشراف محمّد احمد السّویدی، المجمع الثّقافی، 2001 م (لوح فشرده). | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 641 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 313 |