تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,657 |
تعداد مقالات | 13,548 |
تعداد مشاهده مقاله | 31,070,424 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,231,047 |
بازتاب اندیشههای حکیمانه علی (ع) در حدیقه سنایی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهشهای ادب عرفانی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 7، دوره 1، شماره 2، تیر 1386، صفحه 125-142 اصل مقاله (162.46 K) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسنده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اسحاق طغیانی* | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آنچنان که میدانیم، ادبیات پربار فارسی دری از آغاز پیدایش تحت تأثیر شدید معارف نیرومند اسلامی قرار داشت و بخصوص آثار ادبی ایرانی برتر، با بهرهمندی از این معارف فراگیر و غنی توانست جایگاهی محکم را در فرهنگ ایران و جهان از آن خود نماید. همچنین میدانیم که افکار و اندیشههای عالمانه و الهی مولای متقیان- که بخشهایی از آن توسط سید رضی با عنوان نهجالبلاغه به جهان علم و ادب ارائه شده است- از منابع مهم و اصیل فرهنگ اسلامی به حساب میآید و چنان که تاریخ گواهی می دهد همواره مطمح نظر حکیمان و متفکران ایرانی و اسلامی در دورههای مختلف بوده است. از میان این حکیمان، حکیم سنایی عارف و اندیشمند توانای دورههای نخستین ادب پارسی است که از استوانههای نیرومند این عرصه به حساب میآید و از جمله کسانی است که به جهات علمی، ادبی و عرفانی از چشمه زلال سخنان متعالی خداوند سخن و معرفت بهرهمند شده است.در این مقاله سعی شده است بعد از ارائه مقدمهای تحلیلی، به صورت اجمالی و مستند نشان داده شود که سنایی به عنوان یک شاعر و اندیشمند برجسته در اثر ارجمند خود حدیقه، در بسیاری از موارد به سخنان حضرت امیر توجه داشته است و در اوضاع نامساعد آن زمان که ابراز برخی از عقاید اتهام رافضی بودن را در پی داشت، تا جایی که امکان داشته، با تمجید و تعریف آن، سخنان گهربار حضرت را برای تحکیم افکار و عقاید خود به کار گرفته است. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
علی(ع)؛ سنایی؛ نهج البلاغه؛ حدیقه؛ سید رضی؛ بلاغت؛ احادیث اسلامی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدمه بیتردید یکی از مشخصترین و بارزترین ویژگیهایی که از دیرباز تاکنون در متون ادبی فارسی- اعم از نظم یا نثر- برجستگی دارد، تأثیرپذیری از قرآن، حدیث و معارف اسلامی است. این ویژگی تا آنجاست که گاه احساس میشود متون ادبی بیشتر از آنکه رنگ ادبی داشته باشد، درس قرآن و حدیث واخلاق اسلامی است و جنبههای گوناگون معارف اسلامی در پهنة گستردة آن موج میزند. اگر چه در دورههای نخستین ادبیات پارسی دری، این ویژگی ممکن است کمتر جلوه کند و به جهت کم تجربه بودن گویندگان و نویسندگان و سره بودن زبان پارسی، مفاهیم فرهنگ اسلامی نماد کمتری داشته باشد، اما در دورههای بعد، بویژه قرن پنجم به بعد، با گذشت زمان و تغییرات سیاسی- تاریخی و تأثیرگذاری بر اجتماعیات و اخلاقیات، رواج و حضور معارف اسلامی و بخصوص قرآن و حدیث، در ادبیات بسیار چشمگیر و هویداست و به مرور زمان دامنة این تأثیرگذاری بیشتر و بیشتر نیز میگردد. با نگاهی اجمالی و گذرا به متون ادبی، بویژه در ادبیات عرفانی وتعلیمی درمییابیم که ادبیات فارسی تا چه اندازه با این مفاهیم و معانی آمیخته شده است. صرف نظر از وجود ترجمهها، تفسیرها و فرهنگها و قاموسهای قرآنی که جایگاه خاص خود را دارد، با توجه به آثار بزرگان ادب فارسی از رودکی، کسایی، فردوسی، سنایی، ناصرخسرو، خاقانی، نظامی، سعدی،عطار، مولوی، حافظ و... تا به امروز، میزان تأثیر و اهمیت قرآن، حدیث و معارف اسلامی در ادبیات فارسی، کاملاً مشخص میشود. این اهمیت تا آنجاست که بزرگان ادب ما، حتی برای تبحر و تفاخر ادبی، این آگاهی و دانستن را شرط لازم کار خود در این عرصه برمیشمردهاند و چهار مقاله نظامی عروضی سمرقندی، در مقاله: «ماهیت دبیری و مقدمات آن»، معلوم میکند که دانش و دانستن مضامین قرآن و حدیث، اساساً دستورکار مهم گویندگان و نویسندگان ادبیات سنتی ما بوده است و آشنایی مختصر با ادبیات فارسی معلوم میکند که این مجموعة گرانبها جلوههای گوناگون فرهنگ و تمدن اسلامی را در خود تنیده و در بافته است؛ به طوری که اگر بخواهیم آن را از فرهنگ اسلامی جدا کنیم- اگر ممکن باشد- در حقیقت چیزی به عنوان ادبیات فارسی بر پای نخواهد بود. تأثیر فرهنگ اسلامی بر شعر وادب فارسی هم به لحاظ شکل و هم به لحاظ محتوا و مضمون بسیار است. در توجه به شکل که همان ظاهر سخن و سنجیدگی و استواری آن است، در دورة اسلامی از منبع مهمی چون قرآن الهام گرفته شده است. همین وجه در محتوا و مضمون نیز در مقیاس بسیار وسیعتر مورد توجه شاعران و نویسندگان بوده است و اشاره به داستان پیامبران و تشبیهات و تمثیلات قرآنی همه حاکی از توجه گسترده مسلمانان؛ بویژه شاعران ونویسندگان به این سرچشمة فیاض وحیانی است. پس از قرآن، بیشک احادیث و روایات اسلامی این مقام را دارد و بخصوص نهجالبلاغه که مجموعهای از خطبهها و نامهها و حکمتهای ادیبانه علی بن ابی طالب (ع) است، از ابتدا تاکنون چون چشمهای حیات بخش بر ذهن و زبان خطیبان و شاعران و نویسندگان جاری بوده است و تأثیر آن را در منابع گوناگون ادبی میتوان مشاهده کرد. بحث در این میان مجدود بن آدم سنایی، شاعر بزرگ قرن پنجم وششم هجری که کاخ با عظمت و شکوهمند شعر پارسی بر شالوده شعر و شعور او استوار است و از حکیمان بزرگ عصر خود نیز به حساب می آید- و این از اشعار حکیمانه و عالمانه او بخوبی پیداست - نخستین شاعری است که قرآن وحدیث را با عمق و گستردگی فوقالعاده در آثار خود به کار گرفت و بخصوص اثر ارجمند او حدیقه الحقیقه و طریقه الشریعه از این جهت بسیار درخور توجه و تأمل است و این اثر بینظیر در ارتباط با تاثیرپذیری از کلام علی (ع) که بخشی از آن در نهجالبلاغه تبلور یافته، از جایگاه ممتازی برخوردار است که متأسفانه در تحقیقات ادبی پارسی کمتر بدان پرداخته شده است. از گفتههای جاحظ، ادیب معروف قرن سوم هجری در کتاب البیان و التبیین برمیآید که در روزگار او سخنان فراوانی از علی (ع) در میان مردم پخش بوده است. همچنین مسعودی، مورخ معروف مینویسد: آنچه مردم از خطابههای علی (ع) در مقامات مختلف حفظ کردهاند، بــــالغ بر چهار صد و هشتاد و اندی است. علی (ع) آن خطابهها را بالبدیهه و بدون یادداشت انشاء میکرد و مــــردم هم الفاظ آن را میگرفتند و هم عملاً از آن بهرهمند میشدند (مطهری، 1361: 21). گواهی دانشمند خبیری مانند مسعودی میرساند که خطابههای آن حضرت چقدر فراوان بوده است و طبقات مختلف مردم چقدر شیفته آنها بودهاند. البته، مسلم است که چند بعدی بودن شخصیت علی (ع) از جهت: زهد، موعظه، اجتماعی بودن، عرفان، علم، شجاعت و حماسه، زمامداری، ولایت، فرماندهی، حکمت، فضیلت، قضاوت، ادبیات و بخصوص بلاغت، الهیات و امثال آنها موجب میشد که سلیقههای گوناگون عرب و عجم، عام وخاص، دوست و دشمن مجذوب سخنان آن حضرت باشد وحتی دشمنی چون معاویه نیز به آن اعتراف کند. در قرن چهارم هجری که بزرگانی چون: ابن بابویه ( شیخ صدوق) (381-305ه. ق)، شیخ مفید (413-336ه.ق)، شریف مرتضی (436-356ه.ق) و سید رضی (381-359ه.ق) با اعتقادات شیعی میدان دار رونق علوم اسلامی بودند، با شیفتگی تمام بر دامنه ترویج افکار و آداب علوی میافزودند. سید رضی (406-359 ه.ق) شاعر و ادیب برجسته این دوران، به خاطر همین شیفتگی بود که از زاویه فصاحت و بلاغت و ادبیات به سخنان مولا نگریست و در انتخاب خطبههای آن حضرت جنبههای بلاغت را در نظر گرفت و از این رو، نام مجموعه منتخب خود را -که شامل خطابهها، دعاها، وصایا، نامهها و کلمات قصار آن حضرت است- نهجالبلاغه نامید. این سید بزرگوار و فرهیخته در مورد امیرمؤمنان میگوید: او آبشخور فصاحت و ریشه و زادگاه بلاغت است. اسرار مستور بلاغت از وجود او ظاهر گشت و قوانین آن از او اقتباس شد. هر گویندة سخن از او دنبالهروی کرد و هر واعظ سخندانی از او مدد گرفت، ولی به او نرسید و از او عقب ماند، بدان جهت که بر کلام او نشانههایی از دانش خدایی و بویی از سخن نبوی موجود است ( مطهری، 1361: 16). ابن ابیالحدید، از علمای معتزلی قرن هفتم هجری نیز اظهار میدارد: فصاحت را ببین که چگونه افسار خود را به دست این مرد داده و مهار خود را به اوسپرده است، نظم عجیب الفاظ را تماشا کن که یکی پس از دیگری میآیند و در اختیار او قرار میگیرند،. مانند چشمهای که خود به خود از زمین بجوشد. این مرد فصیحتر از سحبان بن وائل و قیس بنساعده از کار درآمد... (همان،21 و23). ویژگی خارقالعاده بلاغی و ادبی کلام علی (ع) موجب شد که به غیر از سید رضی، دیگران نیز به جمع و حفظ سخنان گهربار آن حضرت مبادرت ورزند و مجموعههایی چون: غرر و درر آمدی، دستور معالم الحکم قضاعی، نثراللئالی، حکم سیدنا علی(ع) و امثال آنها نیز به وجود آید. در همین راستا فصحا، بلغا و نویسندگان نیز هر یک میکوشیدند با حفظ خطبههای آن حضرت قدرت بیان وادب خود را تقویت کنند. عبدالحمید کاتب که در فن نویسندگی ضربالمثل است و گفتهاند: نویسندگی با عبدالحمید شروع شد و با ابن عمید پایان یافت، و ایرانیالاصل و استاد ابنمقفع، دانشمند معروف و کاتب مروان بن محمد در اوایل قرن دوم هجری بود، گفته است: هفتاد خطبه از خطبههای علی (ع) را حفظ کردم و پس از آن ذهنم جوشید: و عبدالرحیم بن نباته، ضربالمثل خطبههای عرب در دوره اسلامی، اعتراف میکند که سرمایه فکری و ذوقی خود را از علی (ع) گرفته است ( همان، 1361: 30و136). بنابراین، سنایی نیز که از سرچشمه جوشان ادب، عرفان و حکمت و فرهنگ اسلامی نهایت بهره را برده است، بیتردید از سخن و اندیشه خداوندگار کلام -که به او ارادت خاص نیز داشته- برخوردار بوده است. از این جهت بن مایههای فکری و ادبی این شاعر گرانمایه را در اندیشهها و سخنان آن حضرت و نهجالبلاغه هم میتوان پی گرفت. در این مورد آنچه در آغاز امر در حدیقه خودنمایی میکند و نمیتوان از آن چشم پوشید، تعاریف و توصیفات خالصانه و قابل توجهی است که سنایی از علی(ع) دارد. این شاعر ارجمند- صرفنظر از اعتقاد مذهبی او- مولای متقیان را از جهت مرتبة خلافت و هم از نظرگاه عرفانی -که مرشد و ولی والامقام همه عارفان است- شخصیتی برجسته، بارز و ستودنی میداند. از این روی در دید وی، علی(ع) کسی است که کمال فضل عالم را دارد و علمدار شجاع و شایستهای است که صاحب علم رسول خداست و در این مقام به اسرافیل سربلند و سرافراز میماند که در کمال بردباری راه حرص و طمع را بر خود بسته و ابراهیمگونه، از همه چیز خود درگذشته و دست شسته است. این تاجدار شریعت که چشم مصطفی(ص) از رویش روشن است و بدین سبب، فرماندهی و امارت دین بدو تفویض گشته، کسی است که قرآن بر قلبش مکشوف شده و جبرئیل کلام آسمانی «لافَتَی إلاّ عَلِیٌّ لا سیفَ إلاّ ذُوالفَقارِ» (مجلسی،1363، ج21، ص 40) را برای او به پیامبر اکرم تلقین کرده است. او دشمن کفر و کین و حافظ دین و ایمان است، و کسی است که باید صدها توصیف و تعریف دیگر را در نعت او سرود و در هرجای به عالیترین وجه ممکن به ستایشش پرداخت:
و از این فراتر:
بر اساس این قبیل توصیفات، این شخصیت ارجمند، مقام برحق و بزرگواری است که باید ضمن پیروی از وی در هر جای از او مدد گرفت و همواره حقیقت دین را از او آموخت:
بنابراین، سنایی در جای جای اثر برتر و ارجمندش یعنی: حدیقه الحقیقه و طریقه الشریعه، مکرر و به مناسبتهای گوناگون، از شخصیت، سخن، سیرت و کردار علی(ع) بهره برده و کمال استفاده را نموده است؛ چنانکه در مذمّت دنیا- که هدف قرار دادن آن اساس تمام تباهیها و انحرافات آدمی است- مستقیم به سراغ سخن امیرمؤمنان (ع) میرود و میگوید:
و در همین مقام میافزاید:
و این همان سخن مشهوری است که مولا علی(ع)، در جایگاه دوری و پرهیز از دنیای فریبنده و فرسوده که هوادارنش را به بند تباهی کشیده، میگوید: - یا دُنیَا یا دُنْیَا إلَیْکِ عَنِّی، اَبِی تَعَرَّضتِ؟! اَم اِلَیَّ تَشَوَّقتِ؟! لا حَانَ حِینُکَ هَیهَاتَ! غُرِّی غَیْرِی، لا حَاجَةَ لِی فیکِ. قَدْ طَلَّقْتُکِ ثَلاثاً لا رَجْعه فِیهَا... (سید رضی، 1378: حکمت ش77). ای دنیا ای دنیا، از من دور شو! فرا راه من آمدی یا شیفتهام شدهای؟! مبادا که تو در دل من جای گیری! هرگز! برو و جز مرا بفریب! مرا به تو چه نیازی است؟ من تو را سه بار طلاق گفتهام و بازگشتی در آن نیست.... آن حضرت در توصیف ماهیت این دنیای فریبنده و رنگارنگ، که کودک صفتان کوتهاندیش را میفریبد و از راه به در میکند، چنین میفرماید: -« یا صَفراءُ إصفرّی ویا بَیْضاء ابیضّی وغُرّی غیری»(میبدی، 1339: 453). این سخن در کلام هنرمندانة میبدی چنین دلنشین جلوه کرده: «ای دنیا و ای نعیم دنیا، رو که تو عروسی آراستهای و به انگشت عروسان پنجه شیران نتوان شکست. شو دیگری را فریب که پسر ابوطالب سر آن ندارد که در دام غرور آید»(همان). و در شعر سنایی نیز به گونه ای دیگر باز تاب پیدا کرده است:
سنایی که به عنوان حکیمی حاذق و دانشمندی خبیر به علوم اسلامی عصر خود اشراف داشت، و بخصوص در حوزة کلام -که از دانشهای مطرح و رایج زمان او بوده است- با تسلط کامل به نقد آرای دیگران میپرداخته و جسورانه اظهار نظر میکرده؛ در بحث «شناختِ حق و هستی»- که از اساسیترین بحثهای اوست- از سخنان علی(ع) کمک میگرفته است؛ برای مثال، در توضیح احدیت و بینیازی حضرت حق این گونه سخنانی دارد:
این قبیل سخنان یاد آور کلام نیرومند حضرت علی (ع) در نهجالبلاغه است که طی آن ساحت حق را منزّه از تعبیرات و تاویلات شمارگونه و عدد مانند قلمداد کرده است: «اَلحَمدُ لِلهِ الدَّالِّ عَلَی وُجُودِهِ بِخَلقِهِ... لا تَستَلِمُهُ المَشَاعِرُ و لا تَحجُبُهُ السَّواتِرُ...اَلاَحَدِ لا بِتَأوِیلِ عَدَدٍ و الخَالقِ لا بِمَعنَی حَرَکَهٍ وَ نَصبٍ...» ( سید رضی، 1378: خ152) «سپاس خدایی را که به آفرینش - بندگان- خویش بر هستی خود راهنماست...[کسی که] حسها او را نتواند شناخت و پردهها او را مستور نتواند ساخت...یکتاست نه از روی شمار، و آفریننده است نه با جنبش و تحمل آزار...» البته، ادراک این مفاهیم فراتر از عقل و وهم و حواس محدود ماست و سنایی بارها به ناتوانی این قبیل ابزار محدود، اشاره کرده است:
که منبع این قسم سخنان را باید در نهج البلاغه جستجو کرد: «...وَلا تُقَدِّرْ عَظَمةَ اللِه سُبحَانَهُ عَلی قَدْرِ عَقْلِکَ فَتَکُونَ مِنَ الهَالِکینَ. هُوَ القَادِرُ الَّذِی اِذَا ارْتَمَتِ الاَوهَامُ لِتُدْرِکَ مُنْقَطَعَ قُدْرَتِهِ وَ حَاوَلَ الفِکْرُ المُبرَّأُُ مِنْ خَطَراتِ الوَسَاوِسِ أنْ یَقَعَ عَلَیْه فِی عَمِیقاتِ غُیُوبِ مَلَکُوتِهِ وَ تَوَلَّهَتِ القُلوبُ إلَیْهِ لِتَجْرِیَ فِی کَیْفَیَّهِ صِفَاتِهِ وَ غَمُضَتْ مَداخِلُ العُقُولِ فِی حَیثُ لا تَبْلُغُهُ الصِّفاتُ لِتَنَاوُلِ عِلْمِ ذَاتِهِ رَدَعَها...» ( سید رضی، 1378: خ91) «...و بزرگی خدای سبحان را با میزان خرد خود مسنج، تا از تباه شدگان مباشی. او توانایی است که اگر وهم ما چون تیر پران شود تا خود را به سرحد قدرت او رساند، و اندیشه مبرا از وسوسه، بکوشد تا سمند فکرت به ژرفای غیب ملکوتش براند و دلهای خود را در راه شناخت صفات او سرگشته و شیدا گرداند، و باریکاندیشی خرد بخواهد تا به صفات او نرسیده، ذات وی را داند؛ دست قدرت بازش گرداند....» «کَیْفَ یَصِفُ الهَهُ مَنْ یَعجِزُ عَنْ صِفَةِ مَخْلوقٍ مِثْلِهِ.» (سید رضی، 1378: خ112) «آن که وصف آفریدهای چون خود را نتواند، صفت کردن خدای خویش را چون داند.» « لَمْ یُطلِعِ العُقُولُ عَنْ تَحدِیدِ صِفَتِهِ وَ لَمْ یَحْجُبها عَنْ واجبِ مَعْرفَتِهِ.» (سید رضی، 1378: خ49) «خرد ها را بر چگونگی صفات خود آگاه نساخته و در شناخت خویش تا آنجا که باید پرده نینداخته.» همچنین وهم که به گمان قدما، از حواس باطنی محسوب می شد و قدرتمندترین آنها به حساب میآمد، نیز در این مقام عاجز و درمانده است و از دید سنایی عنصری است مخلوق که ظرفیت لازم را برای ادراک ذات و صفات حق ندارد:
همان عناصری که در این عرصه بارها ناتوانی آنها در نهجالبلاغه مورد تاکید واقع شده است: «- لا یُدْرَکُ بوَهمٍ وَ لا یُقَدَّرُ بفَهمٍ... لا یُدْرَکُ بالحَواسّ و لا یقاسُ بالناسِ...» (سید رضی، 1378: خ182) «نه وهم درک او تواند و نه فهم اندازه او داند... حواس بدو نتواند رسید و او را با مردمان نتوان سنجید...» «- لا تَنالُهُ الأَوْهامُ فَتُقَدّرَهُ ولا تَتَوَهَّمُهُ الفِطَنُ فَتُصَّورَهُ وَ لا تُدْرکُهُ الحَوَاسُّ فَتُحِسَّهُ...» (سید رضی، 1378، خ186). «وهمها بدو نرسد تا او را در اندازهای در آرد و اندیشه دور رس او را در نیابد تا صورتی از وی انگارد و حسها بدان نتواند رسد... » پس او وجود مطلقی است که با این گونه ابزار نمیتوان به شناخت آن دست یافت، چون هیچ نشان و کم و کیفی برای ذات و صفت مقدسش درخور هیچ گونه تصویر و تصور و تشبیه و تشبّهی نیست و این در سخن سنایی و امیرمؤمنان یکسان معرفی شده است:
«- الذّی لَیْسَ لِصِفَتِهِ حّدٌّ مَحدودٌ وَ لا نَعْتٌ مَوْجودٌ ولا وَقْتٌ مَعْدودٌ و لا اَجَل مَمدود» (سید رضی، 1378: خ1). صفتهای او تعریف نشدنی و به وصف در نیامدنی، و در وقت ناگنجیدنی و به زمانی مخصوص نابودنی است. «- ما وَحَّدَهُ مَنْ کَیَّفَهُ ولا حَقیقَتَهُ اصابَ مَنْ مَثّلَهُ ولا ایّاهُ عَنَی مَنْ شَبَّهَه» (سید رضی، 1378: خ186). «یگانه اش ندانسته، آن که برای او چگونگی انگاشته؛ و به حقیقت او نرسیده، آن که برایش همانندی پنداشته و نه بدو پرداخته، آن کس که او را به چیزی مانند ساخته...» پس او بیمثل و مانندی است که اساسا هیچ چیز در برابر او اصالت وجودی ندارد و اعتقاد به غیر از این، به شرک و دوگانه پرستی و تباهی اندیشه کشیده میشود:
«- شَهَادةُ کُلِّ مَوْصوفٍ اَنَّهُ غَیْرُ الصّفَة. فَمَن وَصَفَ اللهَ سُبْحانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ وَ مَنْ قَرَنَهُ ثَناهُ...»( سید رضی، 1378:خ1) هر موصوف نشان دهد که از صفت جداست. پس هر که پاک خدای را با صفتی همراه داند، او را با قرینی پیوسته و آن که با قرینش پیوندد، دوتایش دانسته... البته با عنایت حق تعالی و در صورت رهایی از تعلقات ظاهری و باطنی میتوان به ساحت او نزدیک شد:
آن گونه که در سخنان خداوند معرفت نیز آمده است: «... عَرَفْتُ اللهَ بِاللهِ وَ عَرفْتُ مَا دونَ اللهِ بِنُورِاللهِ» (سراج، 1381: 65و104). او خدایی است که مکان نیز ندارد و بر جایی استوار نیست، اما گروههایی چون مجسّمه، بنابر برداشت نادرست خود از برخی آیات قرآن، مانند آیه: «الرحمن علی العرش استوی» (طه،5)، عرش را جایگاه حق تعالی میپنداشتند. بنابراین سنایی در نقد این نظر ضمن استدلال عقلی با استفاده از سخن و نقل امیرمؤمنان (ع) چنین میگوید:
سخنانی که نمونههای فراوان آن در نهجالبلاغه و کلام نیرومند آن حضرت بروشنی هر چه تمامتر موج میزند: «- مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ وَ مَنْ قالَ فِیمَ فَقَدْ ضََمَّنَهُ وَ مَنْ قالَ عَلامَ فَقَد اخْلی مِنهُ» (سید رضی، 1378: خ1). «آن که محدودش انگارد، معدودش شمارد و آن که گوید در کجاست؟ در چیزیش در آرد، و آن که گوید فراز چه چیزی است؟ دیگر جایها را از او خالی دارد.» بخصوص این سخن که درباره عرش است و گویی در برابر اصحاب تجسیم و انتقاد از تفکر نادرست آنان بیان شده است: «انَّ اللهَ تعالی خَلَقَ العرشَ اظهاراً لِقُدرتِهِ لا مَکاناً لِذاتِهِ وَ قَد کانَ وَ لا مکانَ و هو الآنَ عَلی ما کانَ» (علی«ع»: بغدادی، 1333: 200). و سنایی هم با توجه به مضمون همین سخن، دشمنی روزگار(عرش) را با آن حضرت، از این بابت میداند که آن همام عالی مقام عرش را مکانی برای ذات خداوند ندانسته است و همین امر موجب میشود تا روزگار، در انتقامی سخت جگر گوشه او، حسین را به خاک و خون بکشد:
از نکات جالب توجه و مباحث مهم نهجالبلاغه، سخنانی است که به قرآن و معرفی آن مربوط میشود و در فرازهای مختلف به صورتهای گوناگون در این مقام داد معنی داده شده است؛ مثلا این مورد، که قرآن چون داروی شفابخش، تسکین دهنده دلهای مجروح و آرام بخش سینههای پر درد است، جای جای نهج البلاغه را به خود اختصاص داده است: -« تَعَلَّموا القرآنَ فَاِنّهُ اَحْسَنُ الحَدیثِ وَ تَفَقَّهوا فیهِ فَاِنَّهُ رَبیعُ القُلوبِ واسْتَشْفوا بِنُورهِ فَاِنَّهُ شِفاءُ الصُدُورِ».( سید رضی، 1378: خ110) «قرآن را بیاموزید که بهترین گفتار است و آن را نیک بفهمید که دلها را بهترین بهار است و از روشنی آن بهبودی خواهید که شفای سینههای بیمار است. -« ذلکَ القرآنُ فَاستَنطِقُوهُ وَ لَنْ یَنْطِقَ وَلکن أُخْبِرُکُمْ عَنْهُ اَلا إنَّ فِیهِ عِلْمَ ما یَأتِی وَ الحَدِیثَ عَنِ الماضی وَ دَوَاءَ دائِکُمْ...»( سید رضی، 1378: خ158) «از قرآن بخواهید تا سخن گوید و هرگز سخن نگوید. اما من شما را از آن خبر میدهم. بدانید که در قرآن علم آینده است و حدیث گذشته و درد شما را درمان است...» -«...فَاسْتَشفُوهُ مِنْ اَدْوائِکُمْ. »(سید رضی، 1378: خ176) «...پس بهبودی خود را از قرآن بخواهید.» -«... وَ شِفاءً لا تُخشَی اَسْقامُهُ.» (سید رضی، 1378: خ198) «...(قرآن) بهبودیی است که در آن بیم بیماری نباشد.» -«...وَ یَسْتَثیرونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ.» (سید رضی، 1378: خ193) ...(متقین در خواندن قرآن)، داروی درد خود را به دست می آورند. در این مورد، سنایی هم ضمن اختصاص بابی از حدیقه به معرفی، ستایش و توصیف قرآن، این قبیل مفاهیم را مکرر بیان کرده است:
قرآنی که در کلام حضرت، خود مفسر خود است: -«...وَذَکَرَ أنَّ الکتابَ یُصَدِّقُ بَعْضُهُ بَعْضاً» (سید رضی، 1378: خ18) و(خدای سبحان) یاد آور شده است که بعض قرآن گواه بعض دیگر است. و در سخن سنایی نیز:
یکی دیگر از ویژگیهای برجسته سخن سنایی در حدیقه، پرداختن به مسائل سیاسی و اجتماعی و تحلیل اوضاع عصر خود است که او چون اندیشمندی دردمند و متعهد به بیان آن میپردازد و شجاعانه سعی میکند ریشههای نابسامانیها را نشان دهد. در این زمینه نیز مقتدای او علی(ع) است: مثلا در باب آشفتگیها و ناهنجاریهای آن روزگار- که به واسطه تغییر مداوم حاکمیتها و جریانهای سیاسی به وقوع می پیوست و بیشتر به حاکمان و والیان سست عنصر و کم اقتدار مربوط میشد- میگوید:
که این سنخ سخنان نموداری است برگرفته از کلام امیر سخن؛ آن جا که میفرماید: - « و کانَ اهلُ ذلکَ الزَّمانِ(دوله بنی امیه) ذئاباً و سلاطینُهُ سِباعَاً و اَوساطُهُ أُکالاً... » - «مردم این زمان گرگانند و پادشاهانشان درندگان و فرودستان طعمه آنان...» (نهجالبلاغه: خ 108) سخنان حضرت امیر به گونهای است که در بسیاری از موارد حکم مثل سایر را دارد؛ از این قبیل: -« سل عن الرفیق قبل الطریق و عن الجار قبل الدار» (نامه 31) در این قبیل موارد نیز سنایی به سخنان آن حضرت بیتوجه نبوده و در مقامات مختلف آنها را برای بیان عقاید خود به کار گرفته است، مانند:
در موارد زیر که در موضوعات مختلفِ: عبادت، خرد، دوستی و مرگ است، باز این نوع هماهنگیها و همسوییها را در حدیقه و کلام مولا میتوان بوضوح مشاهده کرد: عبادت:
«اِنَّ قَوماً عَبَدُوا اللهَ رَغبَةً فَتِلکَ عِبادَةُ التُّجَّارِ و اِنَّ قَوماً عَبَدُوا اللهَ رَهبَةً فَتِلکَ عِبادَةُ العَبِیدِ، و ِانَّ قَوماً عَبَدُوا اللهَ شُکراً فَتِلکَ عِبادَةِ الاَحرارِ» (سید رضی، 1378: حکمت 237) «مردمی خدای را به امید بخشش پرستیدند، این پرستش بازرگانان است، و گروهی او را از روی ترس عبادت کردند و این عبادت بردگان است، و گروهی وی را برای سپاس پرستیدند و این پرستش آزادگان است» ( شهیدی، 1378: 400) علامت عاقل
-« عَلامَهُ العاقلِ هو الذی یَضَعُ الشَیءَ مَواضِعَهُ» (سید رضی، 1378: حکمت 235) عقل راهنما و مخالف هوی
- «کَفاکَ مِن عَقلِکَ ما اَوضَحَ لَکَ سَبیلَ غَیِّکَ مِن رُشدِکَ» (سید رضی، 1378 :حکمت 421) از خرد تو را این باید که راه گمراهیات را از راه رستگاریات، نماید ( شهیدی، 1378: ص437). -...«و قاتِل هَوَاکَ بِعَقلِکَ» (سید رضی، 1378: حکمت424). «با خرد خویش هوایت را بمیران.» - «وَ کَم مِن عَقلٍ اَسِیرٍ تَحتَ هَوَی اَمیرٍ» (سید رضی، 1378: حکمت 211) «و بسا خرد که اسیر فرمان هواست.» یار بد
«لا تَصحَب المَائِقَ فَاِنَّهُ یُزَیِّنُ لَکَ فِعلهُ وَ یَوَدُّ اَن تَکُونَ مِثلَهُ (سید رضی، 1378: حکمت 293). «همنشین بیخرد مباش که او کار خود را برای تو آراید و دوست دارد تو را چون خود نماید.» «اِیَّاکَ وَ مُصَاحَبَهَ الفُسَّاقِ فَاِنَّ الشَّرَّ بِالشَّرِّ مُلحَقُُُ» (سید رضی، 1378: نامه 69 ) از همنشینی با فاسقان بپرهیز که شر به شر پیوندد ( شهیدی، 1378: 354)
دوست
«اَعجَزُ النَاسِ مَن عَجَزَ عَن اِکتِسَابِ الاِخوَانِ وَ اَعجَزُ مِنهُ مَن ضَیَّعَ بِمَا ظَفِرَ بِهِ مِنهُم» (سید رضی، 1378:حکمت 12) ناتوانترین مردم کسی است که نیروی به دست آوردن دوستان ندارد و ناتوانتر از او کسی بود که دوستی به دست آرد و او را ضایع گذارد. مرگ
«...بَادِرُوا المَوتَ الذِی ِان هَرَبتُم اَدرَکَکُم وَ اِن اَقَمتُم اَخَذَکُم وَ اِن نَسِیتُمُوهُ ذَکَرَکُم» (سید رضی، 1378:حکمت 203) «بر مرگ پیشی گیرید که اگر از آن گریختید، به شما میرسد و اگر ایستادید، شما را میگیرد و اگر فراموشش کردید، شما را به یاد میآورد.» ... اُوصِیکُم بِذِکرِ المَوتِ و اِقلالِ الغَفلَةِ عَنهُ... فَکَفَی وَاعِظَاً بِمَوتَی عَایَنتُمُوهُم» (سید رضی، 1378:خطبه 188) «شما را سفارش میکنم به یاد آوردن مردن و کمترین غفلت از آن...اندرز گوی شما بس مردههایی که دیدید.»
نتیجهگیری مقایسه اجمالی موضوعات مطرح شده در سخنان حضرت امیر (ع) و حدیقه سنایی که در اصل کتابی است تعلیمی، نشان میدهد سنایی شاعر آگاه، متفکر، متعهد و صوفی مسلک -که بنیان شعر عرفانی و تعلیمی ادب فارسی بر سخن غنی و وسیع او استوار است- در بسیاری از موارد به سخنان و گفتههای آن حضرت نظر داشته و از آنها برای بیان عقاید دینی و عرفانی خود استفاده کرده است. این توجه میتواند از جنبه های گوناگون صورت گرفته باشد. یکی این که سنایی به حضرت علی(ع) به عنوان پیشوایی دینی و مذهبی مینگریسته و بخصوص در ارتباط با مسائل عرفانی، آن حضرت را همانند بسیاری از متصوفه و اهل ذوق مقتدای خود میدانسته است و طبیعی است که در این مقام شیفته سخنان الهی، دین محور و عرفانی آن بزرگوار باشد. از طرف دیگر، سنایی- که حقیقتا شاعر و ادیبی است توانمند و سخن شناس- قطعا کلام ادیبانه و نیرومند خداوند سخن او را مجذوب خود میکرده است؛ از این رو بازتاب این کلام در ظاهر و باطن اثر مهم او انعکاس دارد که در این مقاله تنها به گوشههایی از آن اشاره شد. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1- بغدادی، عبدالقاهر.(1333). الفرق بین الفرق، محمد جواد مشکور، تبریز: حقیقت. 2- سراج، ابونصرعبدالله بن علی.(١٣٨١). اللمع فی التصوف، تصحیح رینولد آلن نیکلسون، ترجمه مهدی مجتبی، تهران: اساطیر. 3- سنایی، ابوالمجد.(1359).حدیقة الحقیقة و شریعة الطریقة، تصحیح مدرس رضوی، تهران: دانشگاه تهران. 4- سید رضی.(1378). نهج البلاغة، ترجمه سید جعفر شهیدی، تهران: علمی و فرهنگی. 5- مجلسی، محمدباقر.(1363). بحار الانوار، طهران: دارالکتب الاسلامی، چاپ سوم. 6- مطهری، مرتضی.(1361). سیری در نهج البلاغة، قم: دفتر انتشارات اسلامی. 7- میبدی یزدی، کمال الدین.(1379). شرح دیوان منسوب به امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع)، تصحیح حسن رحمانی و ابراهیم اشک شیرین، تهران: مرکز نشر میراث مکتوب، چاپ دوم. 8-میبدی، رشید الدین.(1339). کشف الاسرار و عدةالابرار، ج5، به اهتمام علی اصغر حکمت، تهران: چاپ تابان. 9- وطواط، رشیدالدین محمد.(1374). مطلوب کل طالب من کلام علی بن ابی طالب، تحقیق دکتر محمود عابدی، تهران: بنیاد نهج البلاغه. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 960 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 341 |