تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,651 |
تعداد مقالات | 13,405 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,241,715 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,084,605 |
خواجوی کرمانی در آثارش | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهشهای ادب عرفانی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 2، دوره 1، شماره 2، تیر 1386، صفحه 31-46 اصل مقاله (149.4 K) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسنده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
محمود عابدی* | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
استاد گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تربیت معلم تهران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
خواجو، شاعر معروف قرن هشتم، از خواجگان کرمان است و تخلص او،«خواجو» از همین نسبت گرفته شده است. وی از جوانی با نقاشی، نخلبندی و موسیقی آشنایی جدی داشته است. رابطه او با مشایخ کازرون باید با رابطه خاندان اینجو با آنان مطالعه شود. شعر صوفیانه او از جوهره تصوف کم بهره است و از سطح آشنایی و الفت با معارف صوفیه نمیگذرد. همای و همایون او علاوه بر آن که با خسرو و شیرین نظامی و ویس و رامین فخرالدین اسعد گرگانی پیوندهایی دارد،ِ با ورقه و گلشاه عیوقی نیز دارای مشترکاتی است. خواجو از نخستین گویندگانی است که با تضمین شعر دیگران نوعی تخمیس ساخته است. او از معروفترین پیروان نظامی است، و آخرین منظومهاش، گوهرنامه، نشان میدهد که با آثار امیر خسرو دهلوی هم آشنایی داشته است. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شعر فارسی؛ خواجوی کرمانی؛ همای و همایون؛ ورقه و گلشاه؛ تضمین در شعر فارسی؛ امیر خسرو دهلوی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
خواجوی کرمانی (م:750) معروفترین شاعر نیمة اول قرن هشتم فارس و کرمان، در حد خود مشهور است و دیوان و مثنویهای پنجگانة او به طبع رسیده و مجموعة مقالاتی خواندنی دربارة او فراهم آمده است. 1محققان شعر سعدی و حافظ، غالبا به رابطة شعر خواجو با آنان توجه داشتهاند و سخنان گفته شده در این باب کم نیست؛ اما هنوز تحقیق در احوال و آثار او مراحل مقدماتی خود را میگذراند. هیچ یک از آثار او با تصحیحی انتقادی- و چنان که باید- عرضه نشده و در کشف منابع کارهای او جست و جوی خرسند کنندهای انجام نگرفته است. با این همه، تأملی در آثار او، با صورت موجود هم، ممکن است نکات تازهای از شعر و احوال او را آشکار کند. نگارنده بنابر ضرورتی لازم دید که آثار او را یک بار دیگر بخواند و آنچه از نظر خوانندة محترم میگذرد، نتیجة آن بررسیهاست:
1) خواجو؛ نسبت، تخلص گفتهاند که خواجو از خواجگان کرمان بوده است؛ قبیلهای که مقارن حملة مغول از نواحی شرقی ایران به کرمان آمده بودهاند و اهل کرمان آنان را «مهاجر» میگفتهاند (امیری خراسانی، 1379: 105). «خواجگی » خواجو از شعرش برمیآید. در خمسة او (1370: روضه الانوار 45؛ همای و همایون/458؛ گل و نوروز/ 607و711) میخوانیم:
از همین جا پیداست که تخلص او، «خواجو»، نیز به سبب نسبت او به خواجگان است و بنابراین، آن قول را که میگوید پدر و مادرش «بر سبیل اشفاق» او را خواجو میگفتند (فخرالزمانی، 1363: 75)، باید قولی ضعیف دانست. 2 «مهاجر» بودن خاندان خواجو از نواحی شرقی خراسان به کرمان نیز با اشارهای که معارض معاصر او، حیدر شیرازی به وی دارد، تأیید میشود. این حیدر شیرازی- چنان که از دیوان شعرش3 برمیآید- در میان معاصران شیرازی خود، شاعر متوسطی است؛ اما از حسن اتفاق، شعرش در دربار شاه شیخ ابواسحاق اینجو شنوندگانی داشته است؛ به گونهای که میتوانسته است در حضور شاه، از شاعر توانای کرمانی و مردد میان کرمان و شیراز 4، با کنایه و تعریض سخن بگوید و او را بدین گونه «کابلی» 5 و «جاسوس کرمان» بخواند (میرافضلی، 1383: 96).
2) خواجو؛ نقاش کرمانی اشارات خواجو به بعضی از ابزار و اصطلاحات نقاشی و نقاشان قابل توجه است، به حدی که میتواند ما را به بعضی از علایق او راهنمایی کند. یکی از قصاید او که در موعظه و قاعدتاً متعلق به ایام کهولت اوست، چنین آغاز میشود (1369: 52):
و مطلع قصیدهای که در ستایش جلال الدین مسعود اینجو (مقتول:743) برادر بزرگتر شاه شیخ ابواسحاق، سروده شده، چنین است (1369: 91).
و گویی خواجوست که به شاگرد خود میگوید (1370: گل و نوروز/711).
آسمان و افلاک را به «قبّة زنگار» مانند کردن، یا نه فلک را «نه کتابة زرکار» گفتن، هر چند در حد خود تازگی دارد، برای شاعری مانند خواجو عادی است؛ اما «نمونه نقش»، «سواد نقش و نگار» و «کاسة زنگار نقاش» از گونه دیگر است و لازمه حضور آنها در ذهن و زبان شاعر، به آشنایی وی با نقاشی و کار نقاشان نیاز دارد. تصور این آشنایی، زمینه مناسبی را برای پذیرش سخن شاعر معاصر دیگر خواجو، مظفر هروی 6، فراهم میکند. مظفر هروی، به گفتة دولتشاه سمرقندی (تذکره الشّعرا/ 296) «مردی دانشمند و فاضل» بود و دربارة بعضی از معاصران سخنان و آرایی داشت، و از جمله خواجو را «نقّاشک کرمان» میگفت. 7 اگر این «نقّاشک» علاوه بر صنعتگری در شعر و سخن آرایی خواجو، به معنی دیگر، یعنی نقاشی هم اشاره داشته باشد- که در درجة او چنین است- باعث میشود که خواننده وقتی در خمسة خواجو (1370: همای و همایون/ 462؛ گل و نوروز/ 480) چنین ابیاتی را از زبان او میخواند:
در باب این پرسش که چرا معاصران او، وی را «نخلبند شعرا» گفتهاند (تذکره میخانه/ 75)، جواب تازهای بیابد. در این جا نمیتوان از این نکته چشم پوشید که گویا «هنر» فرزند خواجو، مجیرالدین ابوسعید علی-که در این ابیات از آن سخن به میان میآید- هم با آنچه دربارة خود او گفتیم، بیرابطه نباشد (خواجو، 1370:کمال نامه/ 190-191):
3) خواجو و موسیقی علاوه بر آن که شاعری خود فعالیت موسیقایی ذهن است، بیشتر شاعران گذشته ما با موسیقی آشنایی داشته اند، اما چنان که از آثار خواجو میتوان دریافت، رابطه خواجو و زبان او با موسیقی هم به نوعی دیگر است. به این ابیات و عبارات توجه کنید:
فأجابته السّحاب: ....هر نوبت که نواگرانِ سپهری، اوتارِ امطار بر ربابِ اقطار بندند و در نوروز پرده سازند، مغنّیان تیز آواز رواعد، بر آهنگ رود ما سرود سازند و پرده نوازند. کار بسیط جهان بیفرو داشت ما راست نیاید و قول غزل سراییِ هوا بیعمل ما ترانه نماید. هر چند در پردة مخالف سازیم، نوا در مقام بزرگ نوازیم؛ چه کار ما کوچک نیست و نغمات ما نهفت، ولی ارباب دانش دانند که
آشنای متون فارسی میتواند در امثال مرزبان نامه، نفثه المصدور و تاریخ وصّاف هم چنین ابیات و عباراتی را سراغ دهد، اما باید به یاد آورد که مؤلفان آنها هم با موسیقی بیگانه نبودهاند و از این گذشته، رابطة شعر خواجو با موسیقی از آن بیشتر است که در محدوده این نوع بازیهای زبانی منحصر و خلاصه شود. این همه شعر طربناک و شادیانه و در اوزانی تازه و نادر که در تاریخ شعر فارسی کم سابقه و نامکرر است (نک: نخلبند شعر/، ماهیار/1043)، اشعار آهنگینی که بعضی از آنها در دیوان او (ص358) با عنوان «سرود» آمدهاند، بسامد قابل ملاحظة کلماتی مانند مطرب، مطربه، پردهسرا و....، گوینده را «ترانه» سرایی معرفی میکند که مطربان «گفتة» 11 او را سرود میزدهاند:
سرانجام آیا خواجو خود سازی را مینواخته است؟ او در یکی از رباعیات خود که به درد پای اشاره دارد، خود را «پرده سرای» معرفی میکند (1369: 555):
4) خواجوی مرشدی و تصوف خواجو، غالبا، خود را مرشدی 12 پیرو شیخ مرشد ابواسحاق کازرونی (م:426) معرفی میکند و ارادتش نسبت به ایمنالدین بلیانی (م:745) پیرو شیخ مرشد و شیخ صوفیان سهروردیه بلیانیه، نیز بارها در شعر او تکرار شده است. او- چنان که از ابیات پایانی روضه الانوار (خمسه/ 95-96) برمیآید- در سال 743 به قصد زیارت تربت شیخ به کازرون رفت و مدتی هم در بقعه شیخ که خود آن را به «حضرت علیا» تعبیر میکند (1370: روضه الانوار/96؛ گل و نوروز/705)، مجاور و مقیم بود و مثنوی روضه الانوار را هم با استمداد از روحانیت شیخ ساخت. احتمالا در این ایام با شیخ بلیانی هم دیدار کرد و پس از آن او را پیر خود خواند (همان، گل و نوروز/704) و وقتی در ضمن ستایش از این شیخ، گفت (همان/706):
گویا مریدانه از او انتظار خرقه میبرد. از سرانجام این چشمداشت خواجو چیزی نمیدانیم؛ اما شگفتا که به هیچ گونهای به واقعة درگذشت شیخ بلیانی (م:745)، پیر و ممدوح وی، که خواجة شیراز سالها بعد از او به حرمت یاد کرد و او را «بقیّة ابدال» گفت 13، در دیوان چاپی او اشارهای نشده است. از طرف دیگر، در آثار خواجو سخنان بسیاری میتوان یافت که نشان دهد وی به تصوف میاندیشیده است، اما جای جای همان آثار خاطر نشان میکند که گرایش او به تصوف و حتی به فرقه مرشدیه و امینالدین بلیانی، علاوه بر اقتضای طبیعت و مزاج آن روز، در حد الفت دایم با آثار سنایی و عراقی و اشتغال به اندیشههای شاعرانه آنهاست و رابطه و آشنایی با صوفیانی که در آن سالها در شهرهایی مانند شیراز و کرمان حضور فعالی داشتهاند و در میان عامة مردم و طبقة حاکمه از تأثیر و نفوذ خاصی برخوردار بودهاند. شعر صوفیانه و گاهی مریدانه خواجو، هیچ گاه آن مایه تمکن و استغنایی را نشان نمیدهد که لحظهای وی را از جاذبه نفسگیر اهل دولت و قدرت آزاد کند و به خود واگذارد. اشعار قلندرانه او نیز که گاهی با شکوه تلخ از اهل زرق و ریا در میآمیزد (نک: خمسه، روضه الانوار/80؛ کمال نامه/171) بیشتر نوعی تبرا از صوفیان کرمانی است که با زبانی کنایه آمیز در رسایل او، از جمله در نمد و بوریا، میتوان خواند. از تازههای کار خواجو ستایش از مشایخ درگذشته است 14: شیخ ابواسحاق کازرونی (م:426)، مدفون در کازرون؛ برهانالدین احمد کوبنانی (م: حدود 568 15)، مدفون در خضر آباد کرمان؛ سیفالدین سعید باخرزی (م:658)، مدفون در فتح آباد بخارا 16. ابواسحاق کازرونی و بقعة شکوهمند او در آن سالها بسیار مورد توجه و تکریم بود و گفتههای حیرتانگیز ابنبطوطه در این باره خواندنی است 17. خاندان اینجو،ِ بخصوص شاه شیخ ابواسحاق که اسمش را هم از شیخ کازرون گرفته بود 18، برای او و بلیانی حرمتی خاص میشناختند و ارادت خواجو به آنها نیز با گرایش شاه شیخ بیارتباط نبود. اما آیا خواجو وقتی در سال 741 19 که قصیدهای در ستایش برهانالدین کوبنانی ساخت (1369: 93-95) بر سر مزار او، مانند مریدانش، مجاور نشسته بود (روح الامینی، 1379: 577)، و آیا با بعضی از نوادگان شیخ باخرزی که در آن سالها در کرمان بودند 20 ، رابطه داشت؟ چیزی از این معانی در آثار او نیست، چنان که از رابطة او با علاءالدولة سمنانی (م:736) و مریدی او و اقامت چند سالهاش در صوفی آباد 21که دولتشاه سمرقندی (بیتا: 277-278) مانند خبری یقینی گزارش میکند، نشانهای نیافتهایم. 5) خواجو و همای و همایون همای و همایون، نخستین منظومة خواجوست و اصل داستان از افسانههای کهن ایرانی و تلفیقی است از آنچه قصهگویان در مجالس میگفته یا میخواندهاند. خواجو در ساختار و محتوای این مثنوی عاشقانه، داستان سمک عیار و خسرو و شیرین و ویس و رامین را درآمیخته است. به این معانی دیگران هم پیش از این اشاره کردهاند (نک: 1379: 837و1127)، نکتة ناگفته این که بخشی از این منظومه، یعنی حادثه مرگ دروغین همایون (1370: همای و همایون/412 به بعد)، با ماجرای فریبکاری پدر گلشاه (عیوقی، 1362: 118 به بعد) همانندی تام دارد و احتمال آن هست که خواجو این داستان را از عیوقی گرفته و در فرصت بازخوانی متن به آن افزوده باشد 22.در خور ذکر آن ابیاتی که با خطی دگرسان، کاتبی ناشناخته در آغاز دست نوشته منحصر به فرد منظومه عیوقی (1362: 41) آورده است، از مقدمه همای و همایون (همان/261-269) است. 23.آیا او نیز در میان این دو منظومه رابطهای دریافته است؟ از اینها گذشته، منظومه همای و همایون خواجو، در میان همانندهای خود سرنوشتی استثنایی یافته است؛ بدین ترتیب که سالها بعد، گویندة ناشناس و پر سخنی با تبدیل و تغییر و حذف اسامی، واژهها و ابیات، و افزودن افسانههایی از پریان و دیوان، منظومة سام نامه را در بیش از 14500 بیت پدید آورده است. دیگران، پیش از این، در این باره سخن گفتهاند (نک، 1337: 57-58؛ یان ریپکا، 1383: 305)، و نگارنده نیز برای رفع تردید بعضی از معاصران (نک: نخلبند شعرا، رستگار فسایی/551-574)، با تفصیلی بیشتر در جایی، به آن پرداخته است.
6) خواجو و امیر خسرو دهلوی رابطة خواجو با نظامی مشهور است. وی به پیروی از نظامی خمسهای ساخته و بارها به شاگردی خود اقرار کرده است؛ 24اما آیا در کار خود به شاگرد دیگر نظامی، امیر خسرو دهلوی (م:725) نیز توجه داشته است؟ یکی از مثنویهای خواجو گوهرنامه است که آخرین مثنوی اوست و در سال 748 سروده شده است. گوهرنامه منظومهای است ابتکاری و در گزارش نسبت بهاءالدین محمود، وزیر امیر مبارز محمد مظفر. این بهاءالدین محمود، بنابر گفته خواجو، از اعقاب خواجه نظام الملک طوسی (م:485) است. شاعر در این مثنوی، در هفت بخش به ترتیب، خواجه نظام الملک و شش تن از اخلاف او را میستاید و در ضمن سخن، هر یک را به یکی از سیارگان هفتگانه (زحل، مشتری، مریخ، شمس، زهره، عطارد و قمر) نسبت میدهد و پس از آن با تمهید مقدمهای مناسب غزلی میآورد. گوهرنامه هم در معرفی یکی از خاندانهای بزرگ ایرانی درخور توجه است و هم در شیوة تنظیم و ترتیب سخن؛ در عین این که در پرداخت شاعر به سیارات، از مجموعه هفت پیکر نظامی و نه سپهر امیر خسرو دهلوی (سرودة 718ق) است و از نظر درج غزل در میان سخن در ردیف ورقه و گلشاه، ده نامة عراقی و نه سپهر است، با ذکر این نکته که امیر خسرو دهلوی با انتخاب وزنی خاص در هر یک از بخشهای منظومه خود، تفنّن کم نظیری به کار بسته است. نکته دیگری که احتمال توجه خواجو را به شعر امیر خسرو تقویت میکند، آن است که میدانیم دیوان خواجو، در زمان حیات او تدوین شده و شامل دو بخش است: 1-صنایع الکمال (قصاید، ترکیبات، ترجیعات، غزلیات: حضریات و سفریات، و رباعیات)؛ 2-بدایع الجمال (قصاید، غزلیات: شوقیات، و رباعیات). این نوع تقسیم بندی در دواوین شاعران سابقة چندانی ندارد، مگر آن که امیر خسرو دهلوی قصاید خود را به پنج بخش (تحفه الصغر، وسط الحیات، غرّه الکمال، بقیّه نقیّه و نهایه الکمال) تقسیم کرده است، و در دیوانهای کهن سعدی (نک: فروغی، 1367: 404)، غزلیات شیخ در چهار بخش طیبات، بدایع، خواتیم و غزلیات قدیم آمده است. آیا خواجو در این جا به امیر خسرو توجه نداشته است و هر دو از مقتدای خود، شیخ شیراز، پیروی نکردهاند؟
7) خواجو و تخمیس شعر سنایی تضمین در اصطلاح اهل ادب آن است که ابیات، بیت یا مصراعی از شعر دیگران را در شعر خود درج کنند (نک: حدائق السحر/72؛ المعجم/295). آیا چه کسی نخستین بار شعر دیگری را تضمین کرده است؟ چه بسا محققان پاسخ این پرسش را یافته باشند. آنچه ما میدانیم، تضمین در شعر فارسی سابقهای طولانی و نمونههای گوناگون و گفتنیهای فراوانی دارد. یک نمونة آن تضمین جزیی از این بیت رودکی است که ماند اصل قصیدة او مشهور است:
سعدی بخشی از مصراع دوم را در این بیت آورده است (1367: 515):
و خواجو احتمالا با توجه به سخن سعدی بدین صورت (1369: 619):
از سادگی، زیبایی و رسایی بیت رودکی است که حافظ نیز، در حال و هوایی دیگر، مصراع نخست آن را بدین گونه تضمین کرده است (1362: 938):
از این تضمینها در شعر خواجو فراوان است و او در شعر خود از گویندگان متعدد از جمله ناصرخسرو (ص164)، خیام (ص 522و527)، انوری (ص505)، کمال اسماعیل (ص639)، سعدی (408، 347، 297، 209و.....) مصراعها و ابیاتی را تضمین کرده است، اما تضمین (تخمیس) او از ابیاتی از قصیده معروف سنایی کم سابقه است (1369: 355):
8) خواجو و شاعری به هوس دیگران در تاریخ ادبیات فارسی، قصیده سرایی،ِ با همة فراز و نشیبش، غالبا شاعری به کام دیگران است. اگر چنین نبود، شعر فارسی بسیار بیش از اینکه هست، از نوع حکایت پیری رودکی، قصیدة ناصرخسرو، نقد تلخ سنایی، نامة اهل خراسان انوری، آیینه عبرت 26خاقانی و دماوندیة بهار برخوردار بود و چنان نمیشد که کسی مانند انوری، بنابر آن قطعة معروف 27، پیامبر شعر، و شاعری را نکوهش کند.28 خواجو در یکی از رسایل خود، نمد و بوریا 29، از شیوة سخن سوزنی سمرقندی بیزاری میجوید و در شعر خود نیز کم و بیش چنین است؛ اما قصیدهسرایی در تاریخ خود، بعضی از بدترین نوع و شکل خود را در برخی از اشعار خواجو یافته است و او، ظاهرا در ایام جوانی و به اقرار خود، به هوس دیگران شاعری کرده است (نک: خواجو، 1369: 593، 116، 114، قصایدی با ردیفهای اشتر و حجره، زیلوچه، خرس و خروس؛و صفحه 157، در موضوعی خارج از حوزة ادب و اخلاق). شاید اگر دیوان او به دستور تاجالدین احمد عراقی، از بزرگان کرمان و وزیر امیر مبارز، در زمان حیات شاعر، جمعآوری و کتابت نمیشد (خواجو، 1369: 91)؛ و خود او آثار خود را بار دیگر مینوشت و مانند بعضی از معاصران خود، در آنها تأملی دیگر میکرد، چه بسا، بعضی از این اشعار «فرمایشی» در دیوان او جای نمیگرفت. 9) خواجو و دردمندی در شعر خواجو، بر خلاف بسیاری از معاصرانش، اشاراتی هست که از آنها، از احوال شخصی او و خانوادهاش اطلاعاتی میتوان یافت. بعضی از معاصران ما (نک: خواجو، 1369: 25) با توجه به چنین ابیاتی درد پای خواجو و گشتگی آن را در اثر شکستن استخوان پای او پس از سماع گفتهاند:
اما دلالت آشکارتر رباعی زیر، در خطاب به ممدوح، آن است که سبب انحراف پا «برون آمدن» 30آن، و زمان حادثه بیرون آمدن شاعر از «بندگی ]=حضور و خدمت، قصر[»شاه بوده است (همان/541):
گذشته از دردمندی پای شاعر که تا پایان عمر همراه او بوده است، ابتلای او به بعضی بیماریها نیز در دیوان او (ص 202، 363، 369، 533) منعکس است، و سختتر از همه آنها احتمالا، درگذشت همسر اوست که این غزل دردناک گزارش آن است (همان/721):
هنوز در باب جوانب دیگر کار خواجو، خروج او از اعتدال، تمرکز در یک معنی و یک لفظ، اصرار در تکرار مضمون، افراط در ایهام سازی، بیپروایی در کاربرد کلمات ترکی، رابطه با شعر سعدی، اظهار مکرر فقر، زیباییهای شعر و بخصوص زبان او، و تازههایی که در آثارش آمده است، از واژهها، ترکیبها و تعابیر کنایی، سخن گفتن فراوان است؛ شاید به مناسبتی دیگر به آن باز گردیم.
پینوشتها 1- این مجموعه مقالات نتیجه کنگره جهانی بزرگداشت خواجوی کرمانی است که با نام «نخلبند شعرا» به وسیله انتشارات مرکز کرمان شناسی، در سال 1379، در دو جلد به طبع رسیده است، و ما از بعضی مقالات آن به تناسب موضوع این سخن، بهره بردهایم. 2- استاد دکتر صفا، قول دوم را پذیرفتهاند. رک: تاریخ ادبیات در ایران، ج 3/2، ص888. 3- دیوان حیدر شیرازی، با مقدمه و توضیحات آقای سید علی میرافضلی به طبع رسیده است. 4- این تردد میان کرمان و شیراز به دهة پایانی زندگی خواجو مربوط است و گرنه به گفته دولتشاه سمرقندی (تذکره الشعرا/277): «او همواره سیاحت کردی و در کرمان قرار نگرفتی». 5- کابلی: ]منسوب به کابل[، ظاهرا صورت اصلی یا صورتی از کاولی، کولی، لولی و لوری است ]رک: فرهنگ فارسی معین[، و با توجه به مجموعة صفات و کارهایی که در متون فارسی به کابلی و لولی نسبت داده شده است، رابطة نقاشی، نخلبندی و موسیقیدانی به خواجو پذیرفتنیتر میشود. و نیز رک: مرصاد العباد/543و669. 6- از احوال مظفر هروی(م:781)-شاعری که باید او را از نقادان روزگار خویش دانست- اطلاع چندانی نداریم. بیشترین اطلاعات را در تاریخ مجمل فصیحی، ذیل 781 و تذکره الشعرا/296-299 باید خواند. و نیز رک: تاریخ ادبیات در ایران (ج3/2) 1037، فرهنگ سخنوران، ذیل مظفر هروی. 7- دولتشاه میگوید: «همواره با شعرای ممالک دعوی کردی و بر سخن فضلا اعتراض نمودی...و بارها گفتی که علمدار ساوه، یعنی خواجه سلمان، به سر حد ذهن میرسد، اما در میدان سخنوری جولان نمیتواند کرد، و از نقاشک کرمان، یعنی خواجو، بوی سخنوری میآید، اما از ظاهر به معنی نرسیده» است. تذکره الشعرا/296. 8- ترانه: رباعی؛ در این جا: شعری که با الحان و نغمات و مقامات موسیقی و ضرب و آهنگ و ساز و آواز خوانده شود؛ شعر ملحون. رک: دیوان عثمان مختاری/569-574 (به نقل لغت نامة دهخدا). و نیز رک: المعجم/115؛ برهان قاطع. 9- در این رباعی کلمات حسینی، اصفاهان، عشاق، راست، نوروز، همایون، بزرگ، عراق، مبرقع و نوا از اصطلاحات موسیقیاند .نمونههایی از این گونه را میتوان در نزهه المجالس جمال خلیل شروانی (نمط دوم، ص 157-163)، به تصحیح دکتر محمد امین ریاحی خواند. 10-نگارنده رسائل خواجو را تصحیح و با مقدمه و تعلیقاتی آماده چاپ کرده است. 11-گفته. قول. بسنجید با آنچه حافظ فرمود (دیوان/24):
12- برای نمونه، در رسالة نمد و بوریا، سخن او بعد از تحمید و تهنیت، چنین است: «چنین میگوید.... العبد المحتاج الی الله المعبود، محمود بن علی بن محمود، المدعو بخواجو المرشدی الکرمانی...» 13- اشاره به قطعة معروف حافظ که با درد و دریغ از بزرگان روزگار شاه شیخ ابواسحاق یاد میکند و از جمله میگوید (دیوان/1065):
14- گویا محرک اصلی خواجو در ستایش مشایخ گذشته هم، شیخ امینالدین بلیانی بود که به زبان فارسی و عربی شعر میگفت و به سبب شدت ارادتی که به شیخ ابواسحاق داشت، به نام او قصایدی ساخت. رک: تاریخ ادبیات در ایران، ج3/2، ص872. 15- رک: نخلبند شعرا، دکتر محمود روح الامینی/581 (پینوشت شماره 10). 16- رک: نفحات الانس/434 و تعلیقات آن/852؛ شد الازار/121 (پانویس صفحه). 17- رک: سفرنامه ابن بطوطه، ترجمة فارسی/ 267. 18- رک: همان/255؛ بحث در آثار و افکار و احوال حافظ/ 138. 19- خواجو، در ضمن این قصیده، به تاریخ سرودن آن چنین اشاره میکند (دیوان/ 95):
و تصحیف «دام»، «ذام= 741» است. 20- این سخن عجالتا در حد احتمال است، و جای آن دارد که در این باره جست و جو شود. رک: دو رسالة عرفانی در عشق/ 87 (مقدمه مصحح بر رساله باخرزی)؛ تذکره الاولیای محرابی. 21- نام هر شهری (مانند اراک، اصفهان، بغداد، تبریز، جرون، سلطانیه، سیرجان، شیراز و....) که خواجو مدتی در آن اقامت داشته است، به گونهای در شعر او راه یافته است و شاید دیوان او از جهت فراوانی نام شهرها کم نظیر باشد، در حالی که «صوفی آباد» در آن نیامده است. 22- این احتمال، از آن جاست که خواجو همای و همایون را در سی سالگی خود، سال 719، آغاز کرده و در سال 732 به پایان برده است. 23-در معرفی نسخة خطی ورقه و گلشاه (ص12) و نیز در آغاز متن (ص 41، ذیل صفحه) به دوگانگی خط اشاره و به الحاقی بودن ابیات مقدمه تصریح شده است. 24- از جمله در خمسه (روضه الانوار/ 17، گل و نوروز/ 714) گفته است:
25- بیت با این صورت در کشف الاسرار 10/574، تاریخ وصاف/ 79، تاریخ گزیده /379 و بهارستان / 91، آمده است و به نظر میرسد که صحیحترین صورت آن باشد. نیز رک: احوال و اشعار رودکی/1029؛ دیوان چاپ روسیه/108 (هر دو به نقل از توضیحات مرصاد العباد/576-577)؛ چهار مقاله/52؛ مرصاد العباد/60. 26- «آیینة عبرت» عنوان کتابی است که سالهای پیش از این (1348)، استاد بزرگوارم آقای دکتر محمد جواد شریعت در شرح قصیده معروف خاقانی در دیار ایوان مداین ، تألیف فرموده بود. 27- منظور آن قطعة معروفی است که جامی از گویندهای ناشناخته در بهارستان (ص105) آورده است:
و نیز رک: تذکره دولتشاه/57. 28- رک: دیوان انوری/ 455. مطلع قصیدة انوری چنین است:
29- از زبان بوریا میگوید: «... در کمال لطافت نظم بازار نظامی شکسته و کار بر ناظمان کامل بسته، اما تا بودهام با اشعار سوزنی سری نداشتهام و سوزنی را به شعیری نینگاشته.... .» 30- «برون آمدن پا» و «از جا بشدن پا»، از جای طبیعی خود بیرون شدن پاست، همان که معاصران ما «از جا در رفتن» میگویند.
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1- رازی، شمس قیس .(1338). المعجم فی معاییر اشعار العجم، با تصحیح مدرس رضوی، تهران: کتابفروشی تهران. 2-غنی، قاسم .(1356). بحث در آثار و افکار حافظ، زوار، چاپ سوم. 3- جامی، نورالدین عبدالرحمان .(1376). بهارستان، به تصحیح اسماعیل حاکمی، تهران: مؤسسه اطلاعات. 4- یان، ریپکا .(1383). تاریخ ادبیات ایران، با ترجمه ابوالقاسم سری، تهران: سخن. 5- صفا، ذبیح الله .(1363).تاریخ ادبیات در ایران، ]ج3، بخش 2[، تهران: فردوس، چاپ سوم. 6- اته، هرمان .(1337). تاریخ ادبیات فارسی، با ترجمه رضازاده شفق، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب. 7- مستوفی، حمدالله .(1362). تاریخ گزیده، به اهتمام عبدالحسین نوایی، تهران: امیرکبیر. 8- فصیح خوافی، احمدبن محمد .(1340). تاریخ مجمل فصیحی، به اهتمام محمود فرخ، مشهد: باستان. 9- شیرازی، عبدالله بن فضل الله .(1338). تاریخ وصاف، ابنسینا- جعفری تبریزی. 10- سمرقندی، دولتشاه .(بیتا). تذکره الشعرا، از روی چاپ براون، کتابفروشی بارانی. 11- فخرالزمانی، عبدالنبی .(1363).تذکره میخانه، با تصحیح احمد گلچین معانی، تهران: اقبال، چاپ چهارم. 12- نظامی عروضی .(1341). چهار مقاله، با تصحیح مجدد و شرح لغات و... محمد معین، تهران: کتابخانه ابن سینا، چاپ ششم. 13- خواجوی کرمانی .(1370). خمسه، به اهتمام سعید «نیاز» کرمانی، مرکز کرمان شناسی. 14- غزالی، احمد و باخرزی، سیفالدین .(1359). دو رساله عرفانی در عشق، به کوشش ایرج افشار، تهران: کتابخانه منوچهری. 15- انوری .(1364). دیوان، به اهتمام محمد تقی مدرس رضوی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ سوم. 16- حافظ .(1362). دیوان، به تصحیح و توضیح پرویز ناتل خانلری، تهران: انتشارات خوارزمی، چاپ دوم. 17- میرافضلی، علی .(1383). دیوان حیدر شیرازی، نشرکازرونیه. 18- خواجوی کرمانی .(1369). دیوان، به اهتمام احمد سهیلی خوانساری، پاژنگ، چاپ دوم. 19- ]؟[ .(1319). سام نامه، تصحیح و مقابله اردشیر بن شاهی، بمبئی. 20- ابن بطوطه .(1376). سفرنامه، ترجمه محمد علی موحد، تهران: آگه، چاپ ششم. 21- جنید شیرازی، معین الدین .(1328). شد الازار فی حط زوّار عن المزار، به تصحیح محمد قزوینی. 22- میبدی، رشیدالدین .(1361). کشف الاسرار و عدّة الابرار، به اهتمام علی اصغر حکمت، تهران: امیرکبیر، چاپ چهارم. 23- سعدی .(1367). کلیات، به اهتمام محمد علی فروغی، تهران: امیرکبیر، چاپ هفتم. 24- رازی، نجمالدین .(1365). مرصاد العباد، به اهتمام محمد امین ریاحی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم. 25- امیری خراسانی، احمد .(1379). نخلبند شعرا، ]مجموعه مقالات کنگره جهانی بزرگداشت خواجوی کرمانی[، مرکز کرمان شناسی. 26- جامی، نورالدین عبدالرحمان .(1382). نفحات الانس، با تصحیح محمود عابدی، تهران: موسسه اطلاعات، چاپ چهارم. 27- دهلوی، امیرخسرو .(1368ق). نه سپهر، با تصحیح محمدوحید میرزا، کلکته. 28- عیوقی .(1362). ورقه و گلشاه، به اهتمام ذبیح الله صفا، انتشارات فردوسی، چاپ دوم. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 9,868 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 612 |