تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,651 |
تعداد مقالات | 13,405 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,241,698 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,084,592 |
بررسی و تحلیل انتقادیِ حدائقالبلاغه شمسالدّین فقیر دهلوی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهشهای ادب عرفانی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 2، دوره 1، شماره 1، خرداد 1386، صفحه 11-38 اصل مقاله (251.81 K) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
محمّدعلی صادقیان* 1؛ فضلالله رضایی اردانی2 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1استاد گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه یزد | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2دانشجوی دورة دکتری زبان و ادبیّات فارسی، دانشگاه یزد | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
از دیرباز دانشهایی چون بدیع، معانی و بیان، عروض و قافیه و... به عنوان معیارهایی برای زیباییشناسی عناصر ادبی و ارزشیابی شعر و نثر فارسی و عربی به کار میرفته و زمینهساز نوعی نقد روشمند بوده است. از این رو، امروزه ما نیز ناگزیریم که این گونه آثار علمی را به سبب اشتمال بر ابزارهای نقد ادبی با دقّت تمام بررسی کنیم. نفوذ عمیق و حضور بلامنازع زبان و ادب فارسی در شبه قاره هند منجر به پیدایش آثار گرانسنگی در زمینههای مختلف شعر، عرفان، فلسفه، دستور، فرهنگ لغت، علوم و فنون ادبی و بلاغت و جز آن گردیده که متأسّفانه برخی از این آثار همچنان ناشناخته باقی مانده است. در این مقاله یکی از این آثار ارزشمند بلاغی فارسی که حدود 250 سال پیش در هندوستان به زبان فارسی نوشته شده، از جنبههای مختلف، بررسی و نقد و تحلیل و مقایسه شده، در مورد ساختار و اهمیّت و جایگاه آن و اندیشهها و آبشخورهای مؤلّف و تأثیر و تأثّر آن کتاب سخن گفته میشود. این اثر حدائقالبلاغه نام گرفته و توسط شمسالدّین فقیر دهلوی (1183- 1115هـ.ق.)، در سال 1168 ه.ق و در پنج حدیقه: بیان، بدیع، عروض و قافیه، معمّا و سرقات شعری تألیف گردیده است. وسعت اطّلاعات فقیر دهلوی در حوزه علوم ادبی و بلاغی عربی و فارسی، استناد به امثله و شواهد فراوان فارسی، نقد و تحلیل آرای بزرگان علوم بلاغی و جامعیّت موضوعات بلاغی از ویژگیهای درخور توجّه این کتاب است. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
حدائقالبلاغه؛ شمسالدّین فقیر دهلوی؛ بدیع و بلاغت؛ معمّا و سرقات ادبی؛ عروض و قافیه | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدّمه تحقیق دربارة شعر و ادب از لحاظ لغت و نحو و فنون بلاغت مهمترین اشتغال ادبا و منتقدان قدیم بوده و بنیاد نقد فنّی در ادب یونان قدیم و روم و عرب و ایران بر الفاظ و معانی و کیفیّت استعمال لغات و ادای مقاصد نهاده شده است. بنابراین، نقد فنّی از لحاظ وسعت شمول آن بر انواع دیگر نقد رجحان داشته است (زرّینکوب، 1369: 74-75). از آن جا که بدون داشتن نظریّة ادبی و بدون بهرهگیری از ابزارهای بلاغی نمیتوان به نقد مطلوب و مقبولی دست یافت، از دیرباز، دانشهایی همچون بدیع، معانی، عروض و قافیه و... به عنوان معیارهایی برای زیباییشناسی عناصر ادبی و ارزشیابی شعر و نثر فارسی و عربی به کار میرفته و به واسطة این دانشها، درستی و نادرستی و غثّ و ثمین آثار ادبی ما سنجیده میشده است. از این رو، ما ناگزیریم آثار بلاغی- بدیعی را به سبب اشتمال بر ابزارهای نقد ادبی با دقّت تمام بررسی کنیم. قدیمترین کتاب بدیعی– بلاغی در زبان فارسی، ترجمانالبلاغة رادویانی است که به زیباییشناسی سرودههای شاعران عصر سامانی و غزنوی تعلّق دارد و حدود 73 آرایة بدیعی را در شعر فارسی بررسی کرده است. بعد از آن، حدائقالسّحر رشید وطواط (ف 573 ه.ق) است که به ادّعای مؤلّف به قصد تکمیل مباحث ناقص ترجمانالبلاغه، فراهم آمده است. این کتاب نیز که حاوی شصت آرایة بدیعی است، در کوتاهمدّت شهرت یافته، ولی بعدها چندان مقبولیّتی نیافته است. پس از آن کتاب المعجم فی معاییر اشعار العجم- که دقیقترین پژوهش کهن در زیباشناسی سخن فارسی است و قریب به چهل صنعت بدیعی در باب ششم آن بررسی شده- تألیف گردید. شمس قیس رازی مسائل عروضی و بلاغی را در این کتاب بدقّت بررسی کرده است. بعد از المعجم، آثاری چون: کنزالفواید از حسین محمّدشاه بن مبارکشاه انصاری (قرن هفتم)، معیار جمالی از فخریاصفهانی (قرن هشتم)، حقایقالحدائق از شرفالدّین حسنبنمحمّد رامیتبریزی (قرن هشتم) و بدایعالافکار فی صنایعالاشعار از میرزاحسین واعظکاشفی وآثاری دیگر نوشته شد که در عین تقلیدی بودن آنها، گاهی در نوع خود تازگیهایی هم دارد (فتوحی، 1379: 155- 156). از قرن نهم هجری به بعد نیز هم در ایران و هم در هند به تقلید از پیشینیان، آثار فراوانی در علوم بلاغی نوشته شده که اغلب فاقد نوآوری و تازگی هستند و تنها معدودی از این کتب، بویژه کتبی که در سرزمین هند نوشته شده و گاهی با بدیع و بلاغت هندی و نگرش زیباییشناسی هندی آمیخته شده، از ابداع و تازگی برخوردار است. از جملة این کتابها میتوان به: جامعالصّنایع و الاوزان اثر سیف جام هروی (قرن دهم)، سبحةالمرجان و غزلانالهند اثر میرغلامعلی آزاد بلگرامی (ف 1200 ه.ق)، تحفةالهند اثر میرزاخان بن فخرالدّین محمّد (1118-1169 ه.ق.)، موهبت عظمی و عطیّة کبری اثر سراجالدّین علیخان آرزو (ف 1169 ه.ق.)، مجمعالصّنایع اثر نظامالدّین احمد حسینی (1060 ه.ق.)، و نظایر آنها اشاره کرد (همان: 156؛ منزوی، 1375: 2395- 2425). زبان فارسی، قرنها، زبان رسمی و رایج در شبه قارة هند بوده است؛ و این حضور، زمینهساز فراگیر شدن و تحوّل و تعالی این زبان در این منطقه گردیده تا آن جا که بسیاری از شاعران و نویسندگان و محقّقان هندیالاصل آثار گرانسنگی از نظم و نثر فارسی از خود به یادگار گذاشتهاند. این نفوذ عمیق و حضور بلامنازع زبان و ادب فارسی در شبه قاره که منجر به پیدایش هزاران جلد کتاب به زبان فارسی در زمینههای مختلفِ شعر، عرفان، فلسفه، کلام، موسیقی، دینشناسی، تفسیر، فقه، فرهنگنویسی، دستورنویسی، تاریخ، جغرافیا، نجوم، زبانشناسی و علوم و فنون ادبی و... گردیده، در واقع پل انتقال فرهنگ اسلامی– ایرانی به این دیار بوده است، ولی با آغاز سیطرة انگلیسیها بر شبه قاره، آرامآرام زبان انگلیسی و به تبع آن، فرهنگ غربی تا حد زیادی جانشین زبان فارسی و فرهنگ اسلامی- ایرانی گردید، تا جایی که امروزه زبان فارسی دوران فترت خود را در شبه قاره میگذراند (سیّدعبدالله، 1371: 200- 240). امروزه کوشش در راه حفظ زبان و ادب فارسی در هند و تلاش در راه زنده نگه داشتن و معرّفی آثار فارسی هندیان، بویژه آثار گرانسنگی که به صورت نسخههای خطّی یا چاپهای سنگی در زوایای کتابخانهها متروک مانده است، امری لازم است که اهمیّت آن بر هیچ صاحب بصیرتی پوشیده نیست. یکی از آثار بلاغی که در سال 1168 هجری قمری به وسیلة شمسالدّین فقیر دهلوی (1115-1183 ه.ق.) در هندوستان به فارسی تألیف گردیده، حدائقالبلاغه است که به سبب اشتمال بر موضوعات بلاغی- بدیعی، عروض و قافیه و معمّا و نیز قدمت 250 سالة آن اثری ارزنده به شمار میرود. در اینجا به اختصار به معرّفی آن و احوال مؤلّف کتاب میپردازیم:
مؤلّفِ حدائقالبلاغه میرشمسالدّین فقیر دهلوی که در اشعار خود «مفتون» نیز تخلّص میکرده، در سال 1115 هجری قمری در دارالخلافة شاهجهانآباد (دهلی) متولّد گردید. وی از بزرگزادگان دهلی بود که از طرف پدر به عبّاسبنعبدالمطلّب (ع) و از طرف مادر به خاندان نبوّت میرسید و در فقه، حدیث، تصوّف، شعر و انشا و عروض و قافیه، معانی و بیان و بدیع و دیگر علوم زمان مهارت یافت. پدرانش از گروه صوفیه و اهل سنّت و جماعت بودند، ولی خودش مذهب امامیّه (شیعة دوازده امامی) داشت. مفصّلترین و معتبرترین شرح حال فقیر دهلوی را، والهداغستانی، مؤلّف تذکرة ریاضالشّعرا -که از دوستان فقیر دهلوی بوده- آورده است (والهداغستانی، 1384: 1686). در مورد سیرت و شخصیّت و مرتبة علمی او، گفتههای سراجالدّین علیخان آرزو (1101- 1169 ه.ق.)، شاعر و منتقد برجستة معاصر او بهترین گواه است: «... خیلی شریفالنّفس و کثیرالاخلاق واقع شده، از مدّت سیوچند سال که اوایل نومشقی شعرش بود، بر فقیر آرزو مهربان است، خدایش سلامت دارد که امروز مثل وی در هند نیست. مشق سخن و صفای زبان را به جایی رسانیده که اهل زبان ازو حساب برمیدارند، بلکه بعضی دم از تلمّذش میزنند. در فضل و کمال و شعر و انشاء و فنون دیگر مثل عروض و قافیه و معانی و بیان، یکتای روزگار و منتخب لیل و نهار است. در اکثریّت فنون، رسائل مفید نوشته... مثنویّات متعدّد و موزون کرده، به غایت صفا گفته. در غزل، تتبّع بابافغانی دارد....» (آرزو، 1385: 705- 711). طبق گفتههای تذکرهها، فقیر در 29 سالگی (1144 ه.ق.) پس از اختیار فقر، به منطقة جنوب (دکن) سفر کرد و مدّت پنج سال در خدمت نظامالملک آصفجاه (1082-1162 ه.ق.) حاکم آنجا بود و سپس در سال 1149 ه.ق. همراه دوستش قزلباشخان امید به شوق دیدن والدة پیر خود به دهلی مراجعت کرد و مقیم آنجا شد. در سال 1151 ه.ق. که نادرشاه به دهلی حمله کرد، فقیر شاهد قتل و غارتگریهای او در دهلی بود و این فاجعة تاریخی، او را در تداوم راه فقر و درویشی و انزوا مصمّمتر گردانید. در سال 1176 ه.ق. به شهر اکبرآباد (اگره) رفت و پس از چند ماه به دهلی برگشت. وی پس از مرگ پدر در سال 1179 به قصد انجام حج به شهر لکهنو رفت و یک سال با عزّت و احترام در این شهر زندگی کرد. ابتدا به قصد زیارت عتبات عالیات به «اورنگآباد» و سپس در سال 81-1180 ه.ق. عازم «بندر سورت» گشت و در سال 1183 ه.ق. پس از انجام سفر زیارتی خود قصد بازگشتن به هندوستان داشت که کشتی او در دریا غرق شد.(1) آثار و تألیفات فقیر را در یک تقسیمبندی به سه دسته میتوان تقسیم کرد: الف) دیوان اشعار و کلیّات او که شامل غزلیّات، ترجیعبند، رباعیّات و قطعات اوست. نسخهای از آن در کتابخانة خدابخش پتنه (به شمارة 682) وجود دارد. ب) مثنویهای فقیر دهلوی: 1- مثنوی «تحفةالشّباب» (سال سرودن 1143 ه.ق.) که اشعار دورة جوانی اوست؛ 2- مثنوی «تصویر محبّت» (سال سرودن 1158 ه.ق.) در عشق رامچند تنبولی و ازدواج او با دختری زیبا و سرانجام جان دادن دختر بعد از شنیدن خبر دروغین مرگِ رامچند و در پایان، سوختن رامچند در آتش، در کنار خاکستر معشوق خود؛ 3- مثنوی «واله و سلطان» (سال سرودن: 1160 ه.ق.) در سرگذشت عشق آتشین و محرومی و دلدادگی علیقلی واله داغستانی، یار غمگسار فقیر دهلوی، به دخترعمویش، خدیجهسلطان، و ماجراهای غمانگیز این عشق؛ 4- مثنوی «درّ مکنون» (تاریخ سرودن 1169 ه.ق) داستان عشق ملیکه، دختر قیصر روم، با امام حسن عسکری و ولادت حضرت مهدی (عج)؛ 5- مثنوی «شمسالضّحی» در مدح و ستایش و ذکر فضایل و معجزات و مناقب ائمّة اطهار در چهارده لمعه؛ 6- مثنوی «در واقعة جانسوز کربلا» (91 بیت)؛ 7- مثنوی «در تعریف دولتخانة نوّاب امیرالامرا سعادتخان بهادر» (111 بیت). ج) آثار بلاغی شمسالدّین فقیر دهلوی: 1- قصیدهای مصنوع در مدح حضرت علی دارای صد بیت که شصت صنعت لفظی و معنوی را در آن به کار برده است؛ 2- الوافیه فی علم العروض و القافیه؛ 3- خلاصةالبدیع؛ 4- زبدةالبیان (رسالهای مختصر در معانی و بیان در یک مقدّمه و دو باب و یک خاتمه)؛ 5- حدائقالبلاغه (بیان، بدیع، عروض، قافیه، معمّا و سرقات شعری).(2) (انوشه و دیگران، 1375، ج 4: 1995؛ ، هرمان، 1937، ج2: 928).
ساختار کتاب حدائقالبلاغه و انگیزة تألیف: حدائقالبلاغه مشتمل بر یک دیباچه و پنج حدیقه و یک خاتمه است: دیباچة کتاب، با التزام و براعت استهلال به صنایع ادبی و با نثری مسجّع شروع شده است و در اثنای آن، پس از ستایش پروردگار و پیامبر اسلام (ص) و جانشینان او، بویژه حضرت علی (ع)، در مورد فنّ شعر به قضاوت پرداخته است: «... فنّ شعر از نفائس فنون و لطایف علوم است و در هر جزو زمانی پیرایة افتخار حکمای نامدار و سرمایة مباهاتِ فضلای عالیمقدار بوده و پیوسته فضلای بلاغت آئین و بلغای فصاحتآفرین به وسیلة این فنّ شریف و پیشه لطیف، زینتبخش و سادة عزّت و اقبال و صدرآرای ایوان حشمت و اجلال بودهاند...» (فقیر دهلوی، 1887 م: ص 4). آنگاه از وضع نابسامان علم و حکمت و بیرونقی فضل و هنر در عصر خویش، بشدّت شکوه میکند و در واقع اوضاع ادبی- فرهنگی عصر خویش را چنین به نمایش میگذارد: «درین عصر که از علم و حکمت نامی و از فضل و هنر نشانی بر جا نمانده، جمعی که از زشت و زیبا فرق نمیکنند و لعل از خارا باز نمیدانند، به محض تألیف الفاظ بر وزنی که دست فکرتشان از دامن میزانش کوتاه است، علم دعوی این فن برمیافرازند و کلاه نخوت و غرور بر آسمان میاندازند، شَبَه بیمقدار خود را همسلک گوهر شاهوار میشمارند و...» (همان: ص 4). در ادامة دیباچه نیز پس از معرّفی خود به بیان انگیزه و هدف تألیف کتاب حدائقالبلاغه و وجه تسمیة آن میپردازد: «راقم حروف، شمسالدّین فقیر که به تمنّای ظلّ همای سعادتفزای معنی، عمری درین فن استخوان شکسته و در زاویة خمول منتظر لطیفة غیبی نشسته، غیر از سخن همدمی و به جز کتاب انیسی ندارد... و چون از دیرباز مکنون خاطر بود که اگر فرصت وقت دست دهد و توفیق مساعدت نماید، مجموع فنونی که در شعر و شاعری از آن گزیر نمیباشد در یک کتاب سمت اندراج یابد تا... چون صورت این معنی در آینة خاطر مرتسم گردید، به اتمام این امر جلیلالقدر کمر اهتمام بربستم و به توفیق باری- عزَّ اسمه- به اندک فرصتی مرکوز ضمیر را در نیکوترین صورتی جلوة ظهور بخشیدم. باشد که... و این کتاب چون مشتمل بر فنون بلاغت است، به «حدائقالبلاغه» موسوم گردید و مبتنی بر پنج حدیقه و خاتمه شد....» (همان: صص 5-4) متن کتاب که در صفحات 5 تا 250 گنجانده شده، طی پنج حدیقه به ترتیب زیر تنظیم گردیده است: حدیقة اوّل: علم بیان: در چهار شجرة اصلی، تشبیه (با 5 فرع)، استعاره (با 4 ثمره)، مجاز مرسل (با 9 نوع) و کنایه و اقسام آن. حدیقة دوم: در علم بدیع و صنایع که در دو چمن تقسیمبندی گردیده است: چمن اوّل در ذکر بدایع معنوی (طباق، مقابله، مراعات نظیر، مشاکله، مزاوجه، ارصاد، عکس، رجوع، توریه، استخدام، لف و نشر، جمع، تفریق، جمع و تفریق، جمع و تقسیم، جمع و تفریق و تقسیم، تجرید، مبالغة معقول، حسن تعلیل، تأکیدالمدح بما یشبهالذّم، تأکیدالذّم بما یشبهالمدح، استتباع، ادماج، توجیه، الهزل الذی یراد به الجد، تجاهل عارف، قول بالموجب، اطّراد، تعجّب و اعتراض). چمن دوم: در بیان صنایع لفظی (قلب کل، قلب بعض، اشتقاق، ردالعجز علی الصّدر، رقطا، خیفا، مقطّع و موصّل، سجع، ذوقافیتین، متلوّن، تلمیح، سیاقةالاعداد، توشیح، تنسیقالصّفات). شایان ذکر است که صاحب حدائقالبلاغه صنعت «مزاوجه» را که علمای بلاغت صنعت لفظی دانستهاند، یک صنعت معنوی به شمار آورده و آرایههای معنوی «تلمیح» و «سیاقةالاعداد» و «تنسیقالصفات» را به عنوان صنایع لفظی آورده است که صحیح نیست. حدیقة سوم: در علم عروض که در پنج خیابان تقسیم گردیده است: خیابان اوّل: در بیان اوزان بحور و شرح اصول و ضوابط و دوایر آن؛ خیابان دوم: در بیان تغییراتی که در ارکان بحور واقع شود، مانند: وقف، خبن و... ؛ خیابان سوم: در بیان کیفیّت تقطیع اشعار فارسی و شرح قواعد آن؛ خیابان چهارم: در تفصیل اوزان بحور و امثلة آن (هزج، رجز و...)؛ خیابان پنجم: در بیان اوزان رباعی. حدیقة چهارم: در علم قوافی در چهار موضوعِ «تعریف قافیه»، «حروف قافیه»، «عیوب قافیه» و «انواع قافیه». حدیقة پنجم: در فنّ معمّا که در چهار جدول به ترتیب ذیل تقسیم گردیده است: جدول اوّل: اعمال تسهیلی (انتقاد، تبدیل، تحلیل و ترکیب)؛ جدول دوم: اعمال تحصیلی (تلمیح، ترادف، اشتراک، کنایه، تصحیف، حساب: اسلوب اسمی، اسلوب حرفی، اسلوب احصائی، اسلوب انحصاری، اسلوب رقمی؛ تنصیص، تخصیص، تسمیه، استعاره، تشبیه)؛ جدول سوم: اعمال تکمیلی (تألیف، اسقاط و قلب)؛ جدول چهارم: اعمال تذییلی (تحریک و تسکین، تشدید و تخفیف، مد و قصر، اِظهار و اِسرار، تعریب و تعجیم و معروف و مجهول)؛ جدول پنجم: در شرح لغز و ماهیّت آن. خاتمه: در سرقات شعریّه و شرح احوال و اقسام آن و بیان آنچه به آن تعلّق دارد. در پایان نیز کتاب با دعای مؤلّف و شکرگزاری او بر اتمام کتاب و مادّه تاریخی که به زمان اتمام حدائقالبلاغه (سال 1168 ه.ق.) دلالت دارد؛ اتمام میپذیرد.
شیوة نگارش حدائقالبلاغه: اگرچه این کتاب تقریباً به نثر فارسی روان نوشته شده است، ولی باید گفت که شیوة کار نویسنده حاکی از تأثّر فراوان او از سبک نگارش مطوّل و شرح مختصرالمعانی علّامه تفتازانی است. با اینکه اساس کار مؤلّفِ حدائقالبلاغه بویژه در بخش بیان و بدیع، مبتنی بر ترجمة مطالب شرح مختصرالمعانی است و بیشتر عبارات رنگ و بوی ترجمة تحتاللّفظی دارد و مثلاً اغلب به سیاق عرب از فعل مجهول استفاده میکند و افعال را مقدّم میآورد و...، امّا نثر کتاب، نثری است روشن و روان که به دور از هر گونه تکلّف نوشته شده است و خواننده در دریافت سخن با دشواری و ابهام چندانی روبهرو نمیشود. در مجموع، با توجّه به اینکه نثر فارسی بعد از انقراض مغول رو به انحطاط گذاشته بود و تا دورة فقیر دهلوی نیز با شتاب به طرف پستی پیش میرفت و در نهایت، ترکیبات عربی و عبارات خام، جای ترکیبات لطیف و اصطلاحات ظریف فارسی را گرفت و با توجّه به اینکه زبان فارسی، زبان مادری مؤلّف نبوده است، میتوان گفت کتاب حدائقالبلاغه ضمن دارا بودن برخی ویژگیهای عام نثر این دوره، مانند: جملهبندی عربی، استعمال «چنانچه» به جای «چنانکه» یا «زیراچه» به جای «زیراکه» و...، نثری نسبتاً پخته و عالمانه دارد.
امتیازات حدائقالبلاغه: یکی از نشانههای اهمیّت و ارزش ادبی این اثر در شبه قارة هند این است که این کتاب چندین بار در هند به صورت چاپ سنگی درآمده است(3) و در سال 1842 میلادی نیز محقّق و منتقد برجستة شبه قاره، امام بخش صهبائی (مقتول 1857 م / 1274 ه.ق.) آن را به زبان اُردو برگردانده است و مستشرق معروف فرانسوی، گارسین دوتاسی (Garcin de Tassy) نیز در سال 1844 میلادی آن را به زبان فرانسه ترجمه کرده و در مقدّمة کتاب خود بر ارزش و اهمیّت این اثر فقیر دهلوی تأکید ورزیده است.(4) امتیازات کتاب حدائقالبلاغه را بدین شرح میتوان برشمرد: الف) جامعیّت و گستردگی و فراگیر بودن این اثر؛ ب) تفکیک علوم بلاغی– بدیعی از یکدیگر و تبویب و فصلبندی دقیق مباحث هر کدام؛ ج) کثرت و تعدّد شواهد فارسی و تطبیق قواعد و مباحث بلاغت عربی با آنها؛ د) استناد به اقوال و آثار معتبر پیشینیان و نقد آنها؛ ه) نقد و تحلیل و بررسی آرای علمای بلاغت و ارائه دیدگاهها و اندیشههای خود؛ و) ارائه رسالة جامع و مفید و کم نظیر فارسی در دو زمینة «عروض و قافیه» و «معمّا» در کنار سایر علوم بلاغی. در اینجا به توضیح و توجیه مختصر هر یک از این امتیازات میپردازیم: الف) گستردگی و جامعیّت این اثر: امتیاز اصلی این کتاب این است که بجز علم معانی، همة شاخههای علوم بلاغی را در بر میگیرد. در میان آثار بلاغی فارسی کمتر کتابی را میتوان یافت که این ویژگی را داشته باشد. در واقع، کتاب حدائقالبلاغه مشتمل بر پنج کتاب بلاغی– بدیعی است که در هر کتاب به جزئیترین مسائل و مباحث اساسی هر علم پرداخته شده و مؤلّف در بسیاری موارد، کاربردها و نمونههای تازهای به دست داده است. برای نمونه، در بخش بیان، تقسیمبندیهای دقیق در مورد مباحث تشبیه و استعاره و در بخش بدیع بررسی گستردة آرایههای ردالعجز علیالصّدر، تضاد و تقابل، حسن تعلیل، لزوم مالایلزم و جناس و... قابل توجّه است. در بخش عروض و قافیه نیز فقیر دهلوی هیچ نکتهای از نکات و قواعد این دو فن را فروگذار نکرده و در ارائه تعاریف، تحلیل اوزان و بحور، مشخّصات بحرها، ترسیم زحافات و نقد و تحلیل آرای عروضیان و بیان عیوب قافیه و حرکات آن و دهها موضوع دیگر با زبانی ساده و با دقّت هرچه تمامتر بسیار موفّق بوده است. پرداختن به بحث معمّا و لغز با تمام جزئیّات و شاخههایش در این کتاب کاری نو و ابتکاری است. در حالی که در کتب مهم بلاغی فارسی و عربی، فقط به تعریفی بسیار مختصر از معمّا، اکتفا شده است؛ در این کتاب، یک بخش پنجاه صفحهای را با تقسیمبندیهای دقیق همراه با شواهد فارسی به خود اختصاص داده است. در بخش «سرقات شعری» نیز با تفصیل و عمق بیشتری انواع سرقات شعری را بازگو کرده که در کتب بلاغی فارسی دیگر به این تفصیل و دقّت به آن پرداخته نشده است. ب) تفکیک علوم بلاغی– بدیعی از یکدیگر و تبویب و فصلبندی دقیق مباحث: از آنجا که کتاب حدائقالبلاغه زمانی نوشته شده که سیر تحوّلات نقد ادبی در زبان عربی حتّی در حوزة شعر و بلاغت، نظم و انسجام بسیار قوی یافته است و افرادی چون ابنطباطبا (م: 322 ه.ق.) و عبدالقاهر جرجانی (ف 471 ه.ق.) و علاّمه تفتازانی (ف 791 ه.ق.) آن مباحث پراکنده را به نظریّات علمی تبدیل کردهاند، ساختار حدائقالبلاغهبرخلاف برخی آثار بلاغی فارسی چون ترجمانالبلاغه، حدائقالسّحر، المعجم و...، از پریشانیها و تداخل حوزههای مختلف بلاغت برکنار مانده و مباحث بیان، بدیع، عروض، قافیه، معمّا و سرقات هر کدام به تفکیک و مرتبط و منسجم با یکدیگر مطرح گردیده است و از این دیدگاه کتابی منسجم همراه با ساختاری معنادار و معیّن ارائه گردیده است. قطعاً الگوبرداری مؤلّف از کتب بلاغی عربیِ منسجم، بویژه مختصرالمعانی در این مورد نقش مهمّی را ایفا کرده است. بنابراین، مهمترین ویژگی برجستة این کتاب وحدت نگاه هنری مؤلّف آن به علوم و فنون بلاغی است؛ به طوری که خواننده را با نظم خاصّی به سوی صحنههای متفاوت و تفکیک شدهای از علوم مختلف بلاغی میکشاند و نظم فکری ویژهای به فراگیر میدهد. در مجموع، ساختار اصلی و نامگذاریها و فصلبندیهای حدائقالبلاغه- بویژه در بخش بیان و بدیع- متأثّر از «شرح مختصرالمعانی» تفتازانی است؛ جز اینکه بحث اعتراض (حشو) و انواع آن که در منابع عربی در بخش «معانی» مطرح شده، در این کتاب، جزو صنایع معنوی مطرح گردیده که چندان مناسب و درست نیست. البتّه، استاد جلالالدّین همایی حشو ملیح را جزو صنایع معنوی میداند (همایی، 1367: ص 332) و آرایة «تلمیح» نیز که معمولاً در کتب بلاغی عربی و از جمله مختصرالمعانی در کنار صنایعی چون «اقتباس»، «تضمین» و «عقد و حل» و تحت عنوان «ملحقات سرقات ادبی» مطرح است، در حدائقالبلاغه به عنوان یک صنعت لفظی جدا آمده است. «جناس مرکّب مقرون» را نیز «تجنیس مرکّب مشابه» نامیده است. ج) کثرت و تعدّد شواهد فارسی و تطبیق قواعد و مباحث بلاغت عربی با آنها: امتیاز دیگر این کتاب، تعدّد شواهد و امثلة فارسی است. فقیر دهلوی بر خلاف ادبای بلاغتنویس اخیر ایران، جز در موارد نادر و مشهور از امثلة تکراری عربی کتب مطوّل و مختصرالمعانی و... استفاده نکرده است، و این مسأله با توجّه به قدمت این اثر در سرزمین هندوستان که زبان مادری آنها فارسی نبوده، کاری بس شگرف است، زیرا تا زمانی که کسی بر علوم بلاغی و شعر شاعران مختلف تسلّط و در این زمینه تبحّر کافی نداشته باشد و دیوانهای مختلف را بدقّت مطالعه نکرده باشد، نمیتواند این طور دقیق و منظّم و علمی، مباحث علوم بلاغی عربی را با شواهد فارسی منطبق کند. البتّه، فقیر دهلوی در شعر و شاعری، بویژه در غزلسرایی و مثنویسرایی نیز یکی از شاعران برجستة زمان خود بوده است و به همین علّت، میبینیم که از این ذوق خداداد شاعری در انتخاب شواهد و امثلة مناسب بخوبی استفاده کرده است. در مورد شواهد این کتاب ارزشمند نکات زیر قابل توجّه است: فقیر دهلوی در میان شعرای فارسیزبان بیشتر به خاقانی، سنائی، انوری، حکیم مختاریغزنوی و نظایر آنان نظر دارد و از شاعران عرب بیشتر از متنبّی، امرؤالقیس، ابوتمّام، ابونواس، حریری و غیره شاهد آورده است. در یک بررسی آماری، این نتیجه به دست آمد که شواهد شاعران فارسی و عربی این کتاب به ترتیب اولویّت و کثرت نقل اشعار به قرار ذیل است: از خاقانی (92 بیت)، فقیر دهلوی (52 بیت)، سنائیغزنوی (44 بیت)، انوری (40 بیت)، مختاریغزنوی (17 بیت)، کمالالدّین اسماعیل (15 بیت)، عبدالواسع جبلی (15 بیت)، امیر معزّی (14 بیت)، نظامی (14 بیت)، مسعود سعد سلمان (13 بیت)، اسدی طوسی (12 بیت)، جامی (12 بیت)، ابوالفرج رونی (11 بیت)، ازرقیهروی (11 بیت)، ناصرخسرو (10 بیت)، امیرخسرو دهلوی (9 بیت)، سلمانساوجی (8 بیت)، حافظ (7 بیت)، بابافغانی (7 بیت)، سعدی (6 بیت)، ظهوری (6 بیت)، اهلیشیرازی (5 بیت)، فردوسی (4 بیت)، حاجی محمّدجان قدسی (4 بیت)، حزینلاهیجی (3 بیت)، کاتبی نیشابوری (3 بیت)، نظیری نیشابوری (3 بیت)، شاپور تهرانی (3 بیت)، کلیمکاشانی (2 بیت)، عرفیشیرازی (2 بیت)، رودکی، ابوشکور بلخی، قطران، عمعقبخارایی، مجیر بیلقانی، عطّار، رشید وطواط، شیخ محمود شبستری، عصمتبخاری، رضیالدّین آرتیمانی، وحشیبافقی، طالبآملی، حکیمشفائی، صائب، میرصیدی، میررضی دانش، شیخ آذری و نادمگیلانی نیز یک بیت شاهد آورده است. ابیات عربی موجود در کتاب حدائقالبلاغه نیز اغلب همان شواهد کتب بلاغی مفتاحالعلوم، اسرارالبلاغه، مطوّل، مختصرالمعانی و... است که اکثر کتب بلاغی فارسی و عربی از یکدیگر اقتباس کردهاند و بر اساس تعداد اشعار منقول از آنان به قرار ذیل است: از متنبّی (8 بیت)، امرؤالقیس (4 بیت)، ابوتمّام (4 بیت)، بشّاربنبرد، ابونواس، نابغه، بحتری و حریری هر کدام دو بیت و از فضلبنعمید، یزیدبن سلمةبن عبدالملک، عمروبنمعدیکرب، ابورشیق، اعجم، عمروبن ایهم تغلبی، نعمانبنمنذر، مسلمبنولید، غزّاله خارجیه، عبداللهبنعمرو عربی، قاضی ارّجانی، ثعالبی، سکّاکی، عبداللهبنزبیر، عبّاسبنعبدالمطلّب، جریر و صاحببنعبّاد، نیز هر کدام یک مورد شاهد عربی نقل کرده است. در شواهد عربی این کتاب هیچ گونه نوآوری و ابداع و خلاقیّتی وجود ندارد، امّا شواهد فارسی آن- که بیشتر از شعر فارسی انتخاب شده تا نثر- در موارد بسیاری تازگی دارد و با تفحّص و تأمّل خود فقیر دهلوی انتخاب شده است که فقط به دو نمونه از شواهد عربی تکراری و شواهد فارسی تازه و بدیع این کتاب توجّه میکنیم: امرؤالقیس:
متنبّی:
سنایی:
خاقانی:
نکتة قابل توجّه دیگر در مورد شواهد کتاب حدائقالبلاغه کثرت و فراوانی شواهد برای تمام آرایههای بیانی– بدیعی و عروض و... است. برای اثبات این ادّعا فقط به یک نمونه توجّه میکنیم: در حالی که در کتاب شرح مختصرالمعانی (سرمشق و الگوی اصلی فقیر دهلوی در تألیف حدائقالبلاغه) برای آرایة «ادماج» فقط یک شاهد زیر از متنبّی آمده است:
صاحب حدائقالبلاغه علاوه بر این مثال، چهار شاهد زیبای فارسی دیگر را نقل کرده که سه بیت اوّل آن بدین ترتیب است:
(سلمان ساوجی)
(جامی)
در بیشتر مواضع این کتاب، بویژه در بخش بیان و بدیع و عروض، همین کثرت و تعدّد شواهد را ملاحظه میکنیم. فقیر دهلوی در سراسر کتاب حدائقالبلاغه، گاه در کنار شواهدی که از شاعران برجسته میآورد، از سرودههای خویش نیز به عنوان شاهد استفاده کرده و تحت عناوینی چون «لِمؤلّفه» و «فقیر»، به ارائه اشعار خویش مبادرت ورزیده است. هر چند برخی محقّقان چنین کاری را نادرست میدانند (شمیسا، 1381، مقدّمه: 14)؛ امّا به نظر میرسد که وقتی مؤلّف، فقط به نقل شعر خود اکتفا نکند و شاهد او هم خوب و زیبا و مناسب و در کنار شواهد مناسب دیگر باشد، نوعی امتیاز محسوب میشود. اشعار فقیر دهلوی اغلب استوار و شیوا و فصیح است و در کتب بلاغی فارسی پس از او نیز بارها نقل شده و در زبان و ادب فارسی جا باز کرده است. برای اثبات این ادّعا تعدادی از ابیات مشهور او را که به عنوان شاهد در حدائقالبلاغه به کار گرفته شده، نقل میکنیم:
(حدائقالبلاغه، ص 24، بیان اهتمام به شأن مشبّهبه؛ هنجار گفتار، ص 165؛ معالمالبلاغه، ص 267)
(حدائقالبلاغه، ص 67، مزاوجه؛ هنجار گفتار، ص 245؛ معالمالبلاغه، ص 346)
(حدائقالبلاغه، ص 71، استخدام؛ معالمالبلاغه، ص 354؛ بدیع کزّازی، ص 142)
(حدائقالبلاغه، ص 75، جمع و تفریق؛ هنجار گفتار، ص 221؛ معالمالبلاغه، ص 362)
(حدائقالبلاغه، ص 98، مقلوب مجنّح؛ معالمالبلاغه، ص 404؛ زیور سخن، محمّدعلی صادقیان، ص 64)
(حدائقالبلاغه، ص 103، ردّالعجز علیالصّدر، از نوع جناس؛ هنجار گفتار، ص 275) ویژگی دیگر در مورد شواهد این اثر، این است که در اکثر قریب به اتّفاق موارد، فقیر دهلوی به شرح و توضیح و تحلیل و تفسیر آنها میپردازد. اگر بیتِ شاهد، عربی باشد، آن را ترجمه میکند و اگر فارسی باشد، نکتة بلاغی– بدیعی یا عروضی یا معمّا یا... موجود در بیت را تشریح و تفسیر مینماید و کار خواننده را در فهم مطلب تسهیل میکند. البتّه، گاهی نیز این توضیحات به اطناب منجر میشود. برای اثبات این موضوع به یک نمونه مثال اکتفا میکنیم: «دوم آنکه هر سه مرکّب حسّی باشند، چنانچه درین بیت که در صفت رزم گفته بشّار:
ترجمهاش این است که: گویا آثار غبار و گرد بالای سرهای ما و شمشیرهای ما که در آن غبار میدرخشند، مانند شبی است که شهاب پی در پی در آن ساقط میشود. مراد شاعر در اینجا تشبیه غبار و برق شمشیری که درو میدرخشد، با شبی است که شهاب متواتر در آن ساقط میشود و این مجموع یک هیأت است؛ نه اینکه غبار را به شب و شمشیر را با شهاب جدا تشبیه کرده باشد و وجه شبه در این بیت هیأتی است که از حرکت اجرام روشن مستطیل متفرّق در جوانب چیزی سیاه حاصل آمده؛ و ازین قبیل است این بیت خاقانی:
مقصود در اینجا تشبیه مجموع چکیدن باران از ابر سیاه بر گل است به زنگی دایه که رومیبچّه را شیر میدهد نه اینکه گل به رومیبچّه و ابر را به زنگی دایه و باران را به شیر جداگانه تشبیه کرده باشد و وجه شبه درین جا هیأتی است که از احاطت چیزی سیاه بر چیزی سرخ و ترشّح چیزی سفید از آن سیاه بر سرخ حاصل آمده و از این قبیل است این ابیات خاقانی....» (ص 14) با این ویژگی- که در سراسر کتاب حدائقالبلاغه وجود دارد- به نظر میرسد که این اثر یک کتاب مَدْرَسی بوده که مؤلّف آن اکثر شواهد آن را با زبانی ساده برای فراگیران تجزیه و تحلیل نموده است. البتّه، فقیر دهلوی در این کتاب گاه در هنگام نقد و تحلیل و توضیح شواهد و گاهی در انتساب برخی شواهد به شاعران دچار سهو و خطاهایی شده است که جهت پرهیز از اطالة کلام به مصادیق آن نمیپردازیم.
د) استناد به اقوال و آثار پیشینیان و نقد آنها: بدون تردید صاحب کتاب حدائقالبلاغه نیز چون دیگر نویسندگان کتب بلاغی فارسی تحت تأثیر کتب مهمّ بلاغی عربی قبل از خود قرار گرفته است. در بخشهای مختلف این کتاب به تناسب موضوع، استناد مؤلّف را به سخنان عبدالقاهر جرجانی (متوفّی 471 ه.ق.) در اسرارالبلاغه، جارالله زمخشری (ف 538 ه.ق.) در کشّاف، ابویعقوب سکّاکی (متوفّی 626 ه.ق.) در مفتاحالعلوم، خطیبقزوینی (ف 739 ه.ق.) در تلخیصالمفتاح و سعدالدّین تفتازانی (791 ه.ق.) در مطوّل و مختصرالمعانی و خواجه نصیرالدّین طوسی (متوفّی 672 ه.ق.) در معیارالاشعار و شرفالدّین علی یزدی (متوفّی 858 ه.ق.) در حلل مطرز میتوان ملاحظه کرد. از آن جا که نامآورانی چون جرجانی، زمخشری، سکّاکی و تفتازانی و...، علوم بلاغی عرب را به درجهای از کمال و رفعت رسانیدند که دیگر تا قرنها کسی را یارای ابتکار و خلاقیّت در این علم باقی نماند و علمای بلاغت پس از اینها نیز هیچ یک در مقام مقایسه با بزرگان سلف، کاری درخور اعتنا ارائه ندادهاند و اصولاً جز شرح و تفصیل و یا تلخیص آثار متقدّمان، کار ابتکاری خاصّی صورت نگرفته است، بنابراین، حق این است که در تألیف هر اثر بلاغی، این پیشگامان بزرگ به عنوان محور علوم بلاغی فراموش نشوند. ارزشمندی کار فقیر دهلوی نیز در حدائقالبلاغه در این است که ضمن مطالعة این کتب مهمّ بلاغی– بدیعیِ قبل از خود تلاش کرده است که ملاکهای علوم بلاغی عربی را با روح زبان فارسی هماهنگ کند و با یافتن شواهد بسیار زیبا و مناسب فارسی به نقد و تحلیل و تطبیق آنها بپردازد و انصافاً در این امر نیز موفّق بوده است. در اینجا فقط به دو نمونه از شیوة استناد مؤلّف توجّه میکنیم: استناد به اسرارالبلاغه عبدالقاهر جرجانی (متوفّی 471 ه.ق.) «... تشبیه تمثیل: تشبیهی است که وجهشبه درو از چند چیز منتزع باشد... قال الشَیْخُ عَبْدُالقاهِرِ جُرْجَْانی فِی اَسْرارِالبلاغةِ: التمثیلُ التَشْبیهُ المُنْتَزَعُ مِنْ اُمورٍ و اِذَْا لَمْ یَکُنْ التَشْبیهُ عَقْلِیاً یُقالُ اَنّه یَتَضَمَّنُ التَشْبیهَ و لایُقَْالُ اَنَّ فیهِ تَمْثیلاً وَ ضَرَبَ مَثَلاً و اِذَْا کانَ عَقْلِیاً جَْازَ اِطْلاقُ اِسْمِ التَمْثیلِ عَلَیهِ.» از اینجا معلوم میشود که بر تشبیهی که وجهشبه او مرکّب حسّی باشد، آن را از عداد تمثیل نباید شمرد و تمثیل آن است که وجهشبه درو مرکب عقلی باشد، و چنانچه درین دو بیت نظامی:
وجهشبه امری است که آغازش خوب و انجامش بد باشد و این امور عقلی است و اطلاق تمثیل به قول شیخ عبدالقاهر بر آن صحیح، امّا آنچه از «مفتاح» و «مطوّل» معلوم میشود، تمثیل عبارت از تشبیهی است که وجهشبه درو منتزع از چند چیز باشد اعم از اینکه جمیع چیزها حسّی باشند یا عقلی....» (ص 26) استناد به مطوّل علاّمه تفتازانی (متوفّی 791 ه.ق.): مقابله: «... پوشیده نماند که سکّاکی در مفتاح این صنعت را جدا ذکر کرده و صاحب تلخیص و مطوّل، این قسم را از قسم طباق شمرده و این قول اقرب است به صواب....» (ص 64) ه- نقد و تحلیلها و نظریّات مؤلّف حدائقالبلاغه: حدائقالبلاغه، بویژه در بخش بیان و بدیع تحت تأثیر نگاه نظریهپردازان و مؤلّفان عرب از جمله سکّاکی، خطیبقزوینی، تفتازانی و یا ایرانیان عربینویس بویژه عبدالقاهر جرجانی و خواجه نصیرالدّین طوسی تألیف شده است. شیوة نگاه مؤلّف به مسائل و مباحث بلاغی نیز نگرشی مقلّدانه است. امّا گهگاه، در ضمن کار، به نقد و تحلیل و مقایسة دیدگاههای دیگر علمای بلاغی نیز پرداخته و به دیدگاه و نکتههای تازه و قابل تأمّل اشاره کرده و با تکیه بر تواناییهای ذوقی و هنری خود، به استنباط و تحلیل مسائل و موضوعات ادبی، بویژه در بخش شواهد کتاب پرداخته است. در این جا به دو نمونه از نقد و تحلیلهای منصفانة او اشاره میکنیم: تشبیه وهمی و خیالی: «... و فرق در وهمی و خیالی آن است که خیال آنچه از حسّ مشترک اقتباس مینماید، قوّة متخیّله آن را ترکیب میدهد، مثل عَلَم یاقوت و عنقای بسّدین... و وهم از حسّ مشترک اقتباس نمیکند؛ بل از پیش خود اختراع صور مینماید و متخیّله آن را ترکیب میبخشد. مثل تصوّر انسانی که ده سر داشته باشد یا تصوّر غول به صورت سبع و اختراع دندان از برای او چنانچه سبع را میباشد... پوشیده نماند که علاّمه تفتازانی در مطوّل، فرق میان تشبیه وهمی و خیالی را به نحوی که مذکور شد بیان نموده؛ امّا در بادیالنظر فرقی در این هر دو قسم یافته نمیشود، زیرا که تصوّر انسانی که دهسر یا ده بال داشته باشد و تصوّر غول به شکل «سبع» و اختراع دندان از برای او بعینه مثل «علم یاقوت» و «رماح زمرّد» و امثال آن است که در تشبیه خیالی گذشت و اجزای این هر دو قسم از محسوسات است که خیال به واسطة حسّ مشترک آن را اقتباس نموده و متخیّله ترکیب داده، امّا حقّ واقع این است که «وهم» چیزهای نادیده را کسوت صور میپوشاند و لهذا گویند «واهمه» خلّاق است و خیال آنچه از حسّ مشترک اقتباس نموده، همان را دارد. پس وهم بر چیزهای غائب حاکم است به خلاف خیال که آن از مدرکات حسّی تجاوز نمینماید و تصوّر نمودن «غول» و یا «مَلک» و مانند آن، کار «وهم» است و خیال از امثال این تصوّرات عاجز. و این است فرق در وهمی و خیالی. پس بیت زیر از حکیم مختاری از قسم تشبیه خیالی است:
و مثال تشبیه وهمی این بیت فقیر:
(صص 10- 11) * * * طباق: «... مخفی نماند که صاحب تلخیص، طباق را بر دو گونه قرار داده: ایجابی و سلبی. و در مثال طباق سلبی این آیة کریمه را ذکر کرده: «و لَْکِنَّ اَکْثَرَ النَّْاسِ لاَْیَعْلَمُونَ، یَعْلَمُونَ ظَْاهِراً مِنَ الحَیوَْة الدُّنْیَْا» و مؤلّفگوید: چون ایجاب و سلب را در کلام جمع کنی، به اعتبار تنافی و تقابلی که در میان این هر دو معنی متحقّق است، اطلاق طباق بر آن صحیح میآید و الاّ ایجاب تنها و یا سلب تنها را در معنی طباق اصلاً مداخلت نیست؛ مثلاً در «یحیی و یمیت»، «اِحیا و اماتت» مفید طباق است و معنی ایجاب اصلاً درین جا ملحوظ و معتبر نیست. و همچنین، در آیة «... لایعلمون یعلمون الخ...» جمع میان سلب و ایجاب مفید طباق است، نه سلب تنها، پس طباق را سلبی و ایجابی گفتن صورتی ندارد فتدبّر» (ص 61). به نظر میرسد این استدلال فقیر دهلوی دقیق و درست باشد، چرا که طباق آرایهای معنوی است که از تطبیق دو معنای متضاد حاصل میشود، حال چه آن دو ظاهراً به صورت منفی و مثبت باشند و چه نباشند، همین که در معنا تضاد برقرار باشد، برای اطلاق کردن طباق بر آن کفایت میکند. فقیر دهلوی گاه به نکات تازهای اشاره میکند که در آبشخورهای عربی او، بویژه مختصرالمعانی نبوده است، از جمله: تأکید المدح بِمَْا یُشْبِهُ الذَّم: مؤلّف پس از بیان تعریف رایج این صنعت و مثالهای معروف عربی و فارسی آن چنین مینویسد: «نوع دیگر از لطائف شعرای عجم آن است که صفت دوم به قسمی واقع شود که اسلوبش در ظاهر اسلوب ذم بود و چون وارسند، مفید کمال مدح باشد؛ چنانچه درین بیت سلمان ساوجی:
و درین بیت سعدی:
لفظ «بیرون شدن نتوانی» در ظاهر، دلالت بر عجز دارد؛ امّا از آن کمال دلچسبی و مرغوبی معشوق است.» (ص 86) * * * تأکید الذّم بما یشبه المدح: فقیر دهلوی پس از تعریف و بیان دو نوع مشهور این صنعت که در سایر کتب بلاغی نیز آمده، چنین میگوید: «... شعرای عجم درین صنعت تصرّفی کردهاند به غایت لطیف و آن این است که اوّل صفت مدحی برای چیزی ثابت کنند، بعد از آن چیزی دیگر به آن صفت ضمّ کنند، به طریقی که آن مدح عین ذمّ گردد، چنانچه درین بیت مختاری:
و در این بیت کلیم:
(ص 87) * * * «تشبیه مرسل: آن است که ادات درو مذکور شود و آن... و شعرای عجم گاهی عبارت دیگر قائم مقام ادات تشبیه آرند چنانچه درین بیت مختاری:
و درین بیت نظیری:
مقصود تشبیه یار است به گل و «بوی یار آمدن» را به جای ادات تشبیه ذکر کرده است.» (ص 32) فقیر دهلوی در جایجای این کتاب، بویژه در بخش بیان و عروض به چنین نقد و تحلیلها و اظهارنظرهایی پرداخته است که نقل همة آنها موجب تطویل کلام میگردد. و- ارائه یک رسالة جامع و مفید و کمنظیر از عروض و قافیة فارسی و معمّا در کنار سایر علوم بلاغی: مؤلّف حدائقالبلاغه در تمام مباحث کلّی و جزئی عروض و قافیه و معمّا، با اشراف و تسلّطی که داشته، هیچ نکتهای را فروگذار نکرده است و از این حیث اثر او کتابی درخور توجّه است. با تطبیق و مقایسهای که بین حدائقالبلاغه و معیارالاشعار صورت گرفت، به نظر میرسد که فقیر دهلوی درین بخش از کتاب خود علاوه بر مفتاحالعلوم سکّاکی، به جنبههای کلّی عروض فارسی در کتاب معیارالاشعار توجّه داشته است. امّا شواهد فارسی این دو کتاب چندان شباهتی به یکدیگر ندارد و انتخاب خود فقیر است، نه اقتباس. در هیچ موضع از حدائقالبلاغه به کتاب المعجم شمس قیس اشارهای نشده، ولی ملاکهای عروضی هر دو کتاب تقریباً یکسان است؛ با این تفاوت که فقیر دهلوی با اشرافی که بر عروض عربی و فارسی داشته، توانسته است در بیشتر مواقع مباحث عروض فارسی و عربی را به صورت تطبیقی بیان کند. به نظر میرسد که کتاب فقیر دهلوی نیز از لحاظ سادگی تعلیم و جامعیّت مطالب برای تعلیم عروض سنّتی فارسی و حتّی عربی بسیار مناسب باشد. فقیر دهلوی درین بخش از کتاب خود گاه به نقد و تحلیل نظرات علمای دیگر، گاه به تسهیل و تلخیص قواعد عروضی، گاه نیز به مقایسة مباحث عروض عربی و فارسی پرداخته و برای تمام مباحث و موضوعها از شواهد خوب فارسی بهره گرفته است. در تحلیل همة اوزان و بحور و ارائه تعاریف دقیق و ترسیم زحافات نیز بخوبی عمل کرده و برخی از موضوعها را به ترازوی مقایسه و نقد نشانده است. برخی نمونهها برای اثبات ادّعاهای ذکر شده: نقد و تحلیل نظرات علمای دیگر و بیان نظر خود: چنانکه قبلاً نیز اشاره کردیم، فقیر دهلوی در این فصل از کتاب خود بارها نظر سایر علمای عروض را نقل کرده، آنها را نقد و تحلیل میکند: «… شعر عبارت است از کلام موزون مقفّی که به قصد متکلّم صدور یابد و بعضی قافیه را داخل تعریف شعر نشمردهاند و گفتهاند که رعایت قافیه در شعر برای تحقیق نفس شعر نیست؛ بلکه از برای امر عارضی است- مثل مطلع بودن شعر یا قطعه یا قصیده بودن آن. و سکّاکی در مفتاح این قول را رجحان داده و بعضی برآنند که قصد متکلّم نیز در شعر لازم نیست و این قول مردود است؛ زیرا که هیچ متکلّمی در عالم نیست که گاهی کلام موزون بیقصد و شعور از او صدور نیابد، پس اگر قصد متکلّم معتبر نباشد، لازم آید که هر متکلّمی را شاعر خوانند و این صحیح نیست….» (ص 113) تسهیل و تلخیص موضوعات و قواعد عروضی: در موارد بسیاری از این بخش، فقیر دهلوی با استادی و تسلّط خود بر این فن با ارائه دستورالعملهایی ساده و قابل فهم، مطالب مشکل را بسادگی تعلیم میدهد. گاه نیز این تلخیص و تسهیل مطالب را در انتخاب شواهد جامع و کامل او ملاحظه میکنیم. به نمونهای در این زمینه توجّه میکنیم: «... در تقطیع، حروف ملفوظه معتبر است نه مکتوبه؛ چنانچه الف ممدوده به جای دو حرف محسوب میشود؛ مثل آدم بر وزن «فَعْلُنْ» به سکون عین و «داود» که به یک واو مینویسند در تقطیع به دو «واو» حساب میکنند. و گاهی، حرکت را به جای حرف و گاهی حرف را به جای حرکت میشمارند. و التقای ساکنین چون در وسط مصراع واقع شود پس اگر ساکن اوّل حرف مَدْ و ساکن دوم نون است، نون را در تقطیع ساقط مینمایند و اگر غیر نون است آن را متحرّک میسازند و مثال همة اینها از این بیت معلوم میشود: اسدیطوسی:
(ص 136) نمونهای دیگر: «... و های «که» و «چه» ساقط میشود و های «گریه» و «خنده» و «بسته» و «رفته» و مانند آن گاهی ساقط و گاهی به جای یک حرف و گاهی به جای دو حرف میآید و مثال هر سه این بیت است: فقیر:
درین بیت «ها»ی کشته به جای دو حرف تقطیع میآید و «ها»ی «جانانه» ساقط و «ها»ی لفظ «شده» در حساب یک حرف...» (ص 131) مقایسة عروض عربی و فارسی: «... نزد خواجه نصیرالدّین طوسی در ردیف، تکرار لفظ معتبر است نه تکرار معنی و استقلال لفظ نیز نزد او در ردیف شرط نیست، امّا جمهور بر آناند که ردیف باید که کلمة مستقل باشد و همه به یک معنی آمده و جائز است که تمام مصرع مشتمل بر قافیه و ردیف آرند و شعرای عرب، ردیف را در اواخر به متابعت شعرای عجم اختیار کردهاند و ردیف از مخترعات شعرای عجم است، امّا سکّاکی چند بیت خود را که به طریق مردّف گفته در مفتاح ذکر کرده و این دو بیت از آن جاست....» (ص 165) به کارگیری شواهد از خود در بخش عروض و قافیه: فقیر دهلوی گهگاه، برای نشان دادن عروض و قافیه، اشعار خوب و مناسب خود را به عنوان شاهد و مثال میآورد. از جمله در بحث، بحر بسیط و طویل و اوزان مختلف وزن رباعی که در فارسی شواهد کمتری ارائه شده، ابیات محکم و شیوایی از خود آورده است (صص 112، 136و 141). توجّه عمیق و گسترده به فنّ معمّا: یکی از خصوصیّات برجستة کتاب حدائقالبلاغه، پرداختن به موضوع فراموش شدة معمّا در قرن دوازدهم و قرار دادن آن در کنار سایر علوم بلاغی است. چنانکه روشن است، از قرن نهم به بعد توجّه بلاغینویسان به تألیف کتب و رسالاتی اعمّ از نثر و نظم در زمینة معمّا و لغز معطوف گردید و آثار فراوانی با عناوین مختلف به وسیلة مؤلّفان آشنا و ناآشنا فراهم آمد و رواج این صنعت چنان اوج گرفت که میرزا محمّدطاهر نصرآبادی در«تذکره»ی خویش که در سال 1083 ه.ق تدوین کرد، فصلی نسبتاً طولانی را به معمّاگویان اختصاص داده است. باری تألیف کتاب و رساله و منظومه در زمینة معمّا که از قرن نهم آغاز گردید، همراه با شرح و تحشیه بر آثار متقدّمان تا اواخر قرن دهم ادامه یافت و از اوایل قرن یازدهم به افول گرایید. فقیر دهلوی در قرن دوازدهم با عمق و گستردگی خاصّی به این موضوع پرداخته و از عهدة تعریف، شرح، تقسیمبندی معمّا و بیان صورتهای مختلف و درجات آن و اصول و لواحق و اعمال مختلف معمّایی همراه با شواهد فارسی بخوبی برآمده است. مقایسة حدائقالبلاغه با برخی آثار بلاغی فارسی قبل و بعد از آن: در این بخش از مقاله حدائقالبلاغه را با آثاری، چون: ترجمانالبلاغه، حدائقالسّحر، المعجم، بدایعالافکار، انوارالبلاغه، دررالادب، معالمالبلاغهو هنجار گفتار سنجیدهایم که جهت پرهیز از اطالة کلام برخی از این مقایسهها را نقل میکنیم: 1- حدائقالسّحر فی دقائقالشعر رشید وطواط: پس از ترجمانالبلاغه، از این اثر باید نام برد. رشید وطواط نیز همچون رادویانی در این کتاب کلیّة مصطلحات بلاغی را صنعت نامیده و بدون هیچ گونه تقسیمبندی خاصّی به شرح آنها پرداخته است و برخلاف رادویانی که در زمینة امثله و شواهد، بیشتر به -نظم آن هم از گویندگان پارسی- اکتفا کرده است، درین کتاب به ارائه امثلة منظوم و منثور از دو زبان عربی و پارسی پرداخته است. یکی از ویژگیهای قابل ذکر این کتاب ذکر برابرها و معانی فارسی برای اصطلاحات و فنون، و توجّه به نثر فارسی است که درست برعکس حدائقالبلاغه فقیر دهلوی است که نامگذاری صنایع کاملاً عربی است و هیچ گونه شاهدی از نثر پارسی در آن موجود نیست، امّا در ویژگیهای دیگر، چون: ارائه شواهد منظوم فارسی، شرح مبسوط و تقسیمبندی برخی صنایع، نقد و تحلیلها و بیان سادة مطالب، این دو کتاب با هم مشترک هستند. رشید وطواط در نقل شواهد بیشتر به مسعود سعد سلمان و عنصری و فرّخی علاقهمند است و از خاقانی و سنائی و انوری ابداً مثالی نیاورده است، در حالی که فقیر دهلوی بیشترین شواهد را از این سه شاعر نقل کرده است. 2- المعجم فی معاییر اشعار العجم شمس قیس رازی: این کتاب برخلاف ترجمانالبلاغه و حدائقالسّحر که تنها به علوم بلاغی و بیان مصطلحات و محسّنات کلام پرداختهاند، در باب عروض و قافیه و متعلّقات آن دو نیز به نحو احسن و اکمل سخن گفته است و از این نظر کتاب حدائقالبلاغه فقیر دهلوی بیشتر به آن شباهت دارد. این کتاب در دو قسمت فراهم آمده است. فنّ عروض (در چهار باب) و علم قافیه و نقد شعر (در شش باب) مؤلّف فقط در باب ششم این قسمت به علوم بلاغی و صناعات بدیعی پرداخته و با آمیختن مباحث علم معانی، بیان و بدیع به صنایعی چون تفویف، ترصیع، تشبیه، ایغال، تکمیل، مساوات، اعتراض، تنسیقالصّفات، تسمیط، حسن مطلع و... پرداخته است. و در خاتمه نیز به ادوات شعر و مقدّمات شاعری و سرقات شعری پرداخته است. حدائقالبلاغه در مقایسه با این کتاب، این آمیختگی مباحث بلاغی را ندارد و برخی از صنایع بلاغی از قبیل تفویف، ایغال، تکمیل، ارداف، تبیین و تفسیر، تسمیط، توشیح و حسن مقطع، حسن مطلع، التفات، تدارک، ایجاز و مساوات و بسط، تفریع و برخی موضوعات چون مناقضه، تضمین، استدراک، ارسالالمثل، تخلیع، زیادات، قبح سؤال و... را نیز شامل نمیشود. با مقایسهای که صورت گرفت، به نظر میرسد که صاحب حدائقالبلاغه از مباحث و شواهد این کتاب به طور مستقیم استفاده نکرده، خود نیز هیچ صراحتی به این موضوع ندارد، چرا که تبویب و فصلبندی این دو کتاب کاملاً متفاوت است و شواهد مشترک آن دو نیز بسیاربسیار نادر است و از مباحث بحور مستحدث ثقیل از قبیل بحر صریم و کبیر و بدیل، قلیب، حمید و صغیر و سلیم و حمیم و حروف قافیهای چون نسبت، تخصیص، اشباع، مشابهت و برخی صنایع که قبلاً ذکر شد و در المعجم به آنها پرداخته شده است، در حدائقالبلاغه نشانهای وجود ندارد. شیوة نگارش این دو کتاب نیز هیچ گونه شباهتی به یکدیگر ندارد. 3- معالمالبلاغه محمّدخلیل رجایی: این کتاب که در علوم سهگانة معانی، بیان و بدیع تدوین گردیده است، معانی و بیان را علم بلاغت و بدیع را تابع بلاغت نامیده است. در نقل امثله و شواهد توجّه اصلی مؤلّف به عربی است. البتّه، به شواهد فارسی نیز تا حدّ زیادی پرداخته است. از محسّنات کار مؤلّف این است که همواره در پی آوردن صنایع مشهور بوده و از ذکر فنون غیر لازم و تفنّنی سر باز زده است. در میان شعرای فارسی زبان بیشتر به خاقانی، نظامی، مسعود سعد، عبدالواسع جبلی و... و در عرب به ابونواس، متنبّی، امرؤالقیس و... توجّه دارد. در مجموع، این کتاب برای جویندگان مباحث بلاغت سنّتی راهگشاست، امّا فاقد هرگونه نوآوری و ابداع و خلاقیّت است و آرایههای معروف بیانی- بدیعی را در چهارچوبة تعاریف و تعابیر و امثلة متقدّمان معرّفی کرده است. بیشتر این ویژگیها را در کتاب حدائقالبلاغه نیز میتوان یافت. بدون تردید مرحوم رجائی علاوه بر آثار رشید وطواط و شمس قیس، با آثار بلاغی دیگر فارسینویسان آشنا بوده و از تعابیر و امثلة آنها سود جسته است؛ تا جایی که نمونههای فراوانی از اشعار شمسالدّین فقیر دهلوی مؤلّف نهچندان معروف حدائقالبلاغه را در کتاب او میبینیم، از جمله:
(رجایی، 1379: 362)
(همان: 267)
(همان: 354) با تأمّلی که در این کتاب صورت گرفت، مشخّص گردید علاوه بر اشعار فقیر دهلوی، حدود 75 بیت از شواهد فارسی این دو کتاب با هم مشترک است. شواهد و قرینههای موجود در کتاب نشان میدهد که مؤلّف معالمالبلاغه در تبویب و فصلبندی مطالب، شیوة بیان، ذکر شواهد فارسی، از کتاب حدائقالبلاغه فقیر دهلوی تأثیر پذیرفته است. برای مثال، دو بیت زیر را مرحوم رجایی نیز چون فقیر دهلوی به اشتباه به عنصری منسوب کرده است، در حالی که ابیات ناصرخسرو است:
(فقیر دهلوی، 1887 م: 20؛ رجائی، 1379: 263؛ مینوی، محقّق، 1370؛ ناصرخسرو، 1370: 124) شواهد و توضیحات مشترک این کتاب بسیار فراوان است و تأثیرپذیری مولّف از حدائقالبلاغه نیز قطعی به نظر میرسد.(10) 4- هنجار گفتار نصرالله تقوی: علاوه بر معالمالبلاغه، یکی دیگر از کتابهایی که بدون تردید از حدائقالبلاغه بویژه در نقل شواهد فارسی آن تأثیر پذیرفته است، هنجار گفتارنوشتة سیّدنصرالله تقوی است. در مقایسه و تأمّلی دقیق که در این دو کتاب صورت گرفت، مشخّص گردید که سیّدنصرالله تقوی نیز همچون فقیر دهلوی، این کتاب خود را به قصد آموزش بلاغت سنّتی به زبان فارسی تألیف کرده است. چنانکه مؤلّف آن مدّعی است که: «... پس از تألیف این نامه اگر گفته شود زبان فارسی نیز مانند زبان تازی بر پایه و اساس قرار یافته، گزاف نخواهد بود.» (تقوی، 1317: «ب» مقدّمه). صنایع مطرح شده در کتاب و توضیحاتی که برای آنها آمده، بسیاربسیار به مطالب حدائقالبلاغه نزدیک است. در تبویب و فصلبندی مسائل بلاغی و ترتیب و توالی مطالب و عناوین هر دو کتاب با اندکی تسامح، تأثیر کتب بلاغی متقدّمان از عرب، از جمله مطوّل و مفتاحالعلوم و مختصرالمعانی بوضوح مشهود است. در زمینة امثله و شواهد نیز علاوه بر نقل امثلة عربی مشهور، شواهد فراوانی از بزرگان ادب فارسی در این دو کتاب مشترک است. علاوه بر اینها مؤلّف هنجار گفتار، بسیاری از ابیات مشهور فقیر دهلوی را در کمال شگفتی بدون ذکر نام او و با آوردن کلماتی چون «دیگری» و «در این اشعار» و... نقل کرده است. بنابراین، با توجّه به این ویژگیهای مشترک، به نظر میرسد، کتاب «حدائقالبلاغه»یفقیر دهلوی منبع اصلی مرحوم نصرالله تقوی در تألیف کتاب هنجار گفتار بوده است. البتّه در هیچ جایی از مقدّمه یا متن و... به این موضوع بصراحت اشارهای نشده است و با مقایسة دقیق مطالب دو کتاب این نتیجه حاصل میشود. در این جا جهت پرهیز از اطالة کلام نمونهای از این مشترکات طولانی و فراوان را نقل میکنیم و بقیّه را به صفحاتی از این دو کتاب- که شاهد مشترک وجود دارد- ارجاع میدهیم: «از مسموعات بیت حکیم مختاری:
اگر منقار را مشبّه و زخمه را مشبّهبه اعتبار نمایند مبصرات و اگر آواز منقار را مشبّه و آواز زخمه را مشبّهبه اعتبار نمایند، از قسم مسموعات است و از ملموسات: خاقانی:
(تقوی، 1317: 145؛ فقیر دهلوی، 1887 م: 8) * * * گاهی نیز نظم و توالی شواهد «هنجار گفتار» دقیقاً همانند حدائقالبلاغه است.(11)
نتیجهگیری 1- این اثر- با قدمت 250 سالة خود– در شبهقارة هند از ارزش و اهمیّت والایی برخوردار است و شیوة نگارش این اثر حاکی از وسعت اطّلاعات مؤلّف در حوزة علوم ادبی و بلاغی فارسی و عربی است. 2- مؤلّف این کتاب، به شعر شاعران در همة ادوار شعر فارسی استناد کرده و خود نیز شاعر برجستهای بوده و گاه ابیاتی از شعر خود به عنوان شاهد آورده است و مؤلّفان دیگر بعد از فقیر دهلوی از شواهد خوب او در تألیفات خود استفاده کردهاند. 3- کثرت و تعدّد شواهد فارسی که در موارد بسیار تازگی دارد، بر اهمیّت این کتاب افزوده است. 4- مؤلّف اهل تحقیق و مطالعه بوده و به آثار مهمّ بلاغی و عروض و قافیه و معمّا مراجعه کرده و به آنها استناد نموده است و گهگاه به نقد و تحلیلهای تطبیقی و منصفانهای پرداخته است. 5- جامعیّت موضوعات، تفکیک علوم بلاغی از یکدیگر و توجّه به جزئیّات علوم بلاغی بویژه در بخش بیان و عروض و قافیه و معمّا از ویژگیهای درخور توجّه این کتاب است.
پینوشت 1- «شرح احوال و افکار و آثار و سبک فقیر دهلوی»، موضوع مقالهای است که به وسیلة نگارنده در شرف اتمام است. چون هدف اصلی این مقاله بررسی «حدائقالبلاغه»ی اوست، به همین مختصر شرح حال اکتفا شد. تذکرههایی چون خزانة عامری (ص 375)، مجمعالنفائس (صص 705- 711)، ریاضالشّعرا (صص 1686-1689)، سفینة هندی (ص 152)، مردم دیده (صص 82- 85)، نتایجالافکار (ص 547)، مخزنالغرائب (ص 375)، نشتر عشق (ص 1200)، عقد ثریّا (ص 43) و تاریخ ادبیّات در ایران (دکتر صفا)، ج 2/5 (ص 1418) و ایندیا آفیس، ج 2 (ص 926) کم یا بیش به احوال او پرداختهاند. 2- برای اطّلاعات بیشتر میتوان به کتاب منظومههای فارسی، اثر محمّدعلی خزانهدارلو، ص 126 و تاریخ ادبیّات فارسی در شبهقارة هند، اثر نورالحسن عابدی و سیّد فیّاض محمود، ترجمة مریم ناطقشریف، صص 80- 83 مراجعه کرد. 3- از جمله در کلکته 814 م؛ لکهنو 1847، 1886 و 1913 م؛ بمبئی 1886، کانپور 1887؛ لاهور 1920. 4- این ترجمه اردو که به وسیلة امامبخش صهبائی صورت گرفته است، در حاشیة حدائقالبلاغه که در شهر کانپور هند در سال 1887 در مطبع نول کشور به صورت چاپ سنگی درآمده، چاپ گردیده است و نسخهای از آن در کتابخانه وزیری یزد موجود است. اثر کارسین دوتاسی (Carcin de Tassy) فرانسوی نیز که تحت عنوان Rhetorique et prosodie des langues de L'orient musulman در سال 1900 چاپ شده، در کتابخانة آستان قدس موجود است. کارسین دوتاسی کتاب خود را به آقای املی سدیو، مدیر مدرسه «زبانهای زندة شرقی» هدیه میکند. در بخشی از مقدّمة کتاب چنین میخوانیم: «این کتاب بر اساس اثری است با عنوان «حدائقالبلاغه» (باغهای بلاغت) که رسالهای فارسی است در معانی و بیان و بدیع از دیدگاه اعراب؛ دیدگاهی که همة مسلمانان آن را پذیرفته بودند. این اثر شهرت زیادی در شرق دارد و از مختصرالمعانی تفتازانی- که رسالهای دیگر در معانی و بیان عربی است و با طرحی متفاوت نوشته شده است- بسیار تخصّصیتر است.... 5- ترجمه: آیا رقیب مرا میکشد، در حالی که شمشیرهای منسوب به مشارف یمن و سنانهای کبود (فولادی) همبستر من است؟ 6- ترجمه: اگر تو فایق شوی بر خلق، در حالی که از جنس ایشانی، این معنی ممکن است زیرا که مشک پارهای از خون آهوست. مراد شاعر از این بیت تفوّق ممدوح است بر سایر انواع انسانی به حدّی که اصلاً مناسبتی به نوع انسان ندارد. چون این ادّعا در ظاهر ممتنع مینماید، شاعر از تشبیه کردن به مشک، امکان این معنی را ثابت کرده است. 7- مراد از «علم» اعیان ثابته و «دم» نفخ روح است. معنی بیت این است که به اعتبار صور علمیّه (اعیان ثابته) وجود احمد مصدر وجود آدم است و به اعتبار نفخ روح و تولّد جسمانی وجود آدم مصدر وجود احمد است. لفظ «زاده از یکدیگر» که در مصراع اوّل واقع است، لف مجمل است و مصراع ثانی، نشر اوست و لفظ «به علم» به «به دم» لفّ دوم است. 8- مراد از «اوج مریخ» برج اسد است. معنی بیت چنین است: «اسد از تیغ مه صقال ممدوح به حدّی فریاد کرد که فریاد او ربع مسکون را در مرکز مثلث یعنی در کرة آتش گرفت. یعنی فریاد او آتش به ربع مسکون زد». 9- یعنی مکرّر و بسیار پلکهای چشم خودم را در این شب بر هم میگذارم و باز میکنم، گویی با این بستن و باز کردن گناهان و جنایاتی را که روزگار نسبت به من کرده است، برای او میشمارم. غرض شاعر از این بیت، بیان درازی شب است، ولی ضمناً شکایت از روزگار و کثرت گناهان و جنایات روزگار در حقّ خود را نیز در این غرض گنجانیده است. 10- دیگر مشترک این کتاب را در صفحات زیر از معالمالبلاغه میتوان ملاحظه کرد: ]247، 249، 255، 257، 261، 263، 265، 267، 269، 271، 277، 279، 281، 282، 294، 295، 296، 297، 298، 300، 302، 303، 306، 307، 314، 317، 318، 319، 326، 327، 328، 332، 340، 341، 342، 355، 356، 362، 364، 366، 371، 377، 381، 383، 385، 396، 397 و 403.[ 11- مطالب و شواهد مشترک این دو کتاب را در صفحات زیر میتوان ملاحظه کرد (اوّلین شماره از سمت راست مربوط به هنجار گفتار و از چپ مربوط به حدائقالبلاغه است): (146-145، 8)؛ (148، 9)؛ (155-156، 15)؛ (157، 16)؛ (158، 17)؛ (160، 19)؛ (161، 20-21)؛ (162، 22)؛ (166، 32-31)؛ (168، 25)؛ (169، 24)؛ (174، 27)؛ (174-175، 28)؛ (178، 30)؛ (182، 37)؛ (184، 39)؛ (185، 39)؛ (185، 40) و.... | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1- آرزو، سراجالدّین علیخان.(1381). عطیّة کبری و موهبت عظمی؛ با مقدّمه و تصحیح سیروس شمیسا، چاپ اوّل، تهران: انتشارات فردوس. 2- ــــــــــــــــــــــــ.(1385). مجمعالنّفائس؛ با تصحیح مهرنور محمّدخان و دکتر سرفراز ظفر، اسلامآباد: مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان. 3- اته، هرمان.(1937م). فهرست ایندیا آفیس؛ ج 2. 4- انوشه و دیگران.(1375). دانشنامة ادب فارسی (شبهقاره). 5- تقوی، سیدنصرالله.(1317). هنجار گفتار؛ تهران: چاپخانة مجلس. 6- رازی، شمسالدّین محمّدبنقیس.(1373ش). المعجم فی معاییر اشعار العجم؛ به کوشش سیروس شمیسا، تهران: انتشارات فردوس. 7- رجایی، محمّدخلیل.(1379). معالمالبلاغه؛ شیراز: انتشارات دانشگاه شیراز، چاپ پنجم. 8- زرّینکوب، عبدالحسین.(1369). نقد ادبی؛ تهران: امیرکبیر، چاپ چهارم. 9- سیّد عبدالله: ادبیّات فارسی در میان هندوان؛ ترجمة دکتر محمّد اسلمخان، تهران: بنیاد موقوفات افشار. 10- سیّدفیّاض، محمود– سیّدوزیر الحسن، عابدی.(1380). تاریخ ادبیّات فارسی در شبهقارة هند؛ ترجمة مریم ناطقشریف، تهران: نشر رهنمون. 11- صادقیان، محمّدعلی.(1379). زیور سخن در بدیع فارسی؛ یزد: انتشارات دانشگاه یزد. 12- صدیقی، طاهره.(1377). داستانسرایی فارسی در شبهقاره در دورة تیموریان؛ اسلامآباد: مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان. 13- فتوحی، محمود.(1379). نقد خیال (نقد ادبی در سبک هندی)؛ تهران: نشر روزگار. 14- فقیر دهلوی، شمسالدّین.(1887). حدائقالبلاغه؛ چاپ سنگی، لکهنو. 15- منزوی، احمد.(1375). فهرست مشترک نسخههای خطّی فارسی پاکستان، ج 13، اسلامآباد: مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان. 16- ناصرخسرو قبادیانی، ابومعین.(1370). دیوان اشعار؛ به تصحیح مجتبی مینوی و مهدی محقّق، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ چهارم. 17- نصیرالدّین توسی، ابوجعفر محمّدبنحسن.(1369ش). معیارالاشعار؛ به تصحیح جلیل تجلیل، تهران: نشر جامی و انتشارات ناهید، چاپ اول. 18- والهداغستانی، علیقلیخان.(1384). ریاضالشّعرا؛ تصحیح محسن ناجی نصرآبادی، ج 3، تهران: انتشارات اساطیر. 19- وطواط، رشیدالدّین.(1362). حدائقالسّحر فی دقایقالشّعر؛ به تصحیح و اهتمام عبّاس اقبال، تهران: انتشارات کتابخانة سنایی و طهوری. 20- همایی، جلالالدّین.(1367). فنون بلاغت و صناعات ادبی؛ تهران: مؤسّسة نشر هما، چاپ چهارم. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 795 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 285 |