تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,650 |
تعداد مقالات | 13,398 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,196,541 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,072,316 |
مناسبت میان اسماء الهی و آسمانها در طریقت قبّالا و سنّت اسلامی | ||
الهیات تطبیقی | ||
مقاله 10، دوره 6، شماره 13، شهریور 1394، صفحه 121-132 اصل مقاله (150.29 K) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
نویسندگان | ||
ابراهیم رضایی* 1؛ امین حسن راد2 | ||
1استادیار گروه معارف قرآن و اهل بیت دانشکده اهل بیت دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران | ||
2دانشآموخته کارشناسی ارشد فلسفه غرب دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران | ||
چکیده | ||
در طریقت عرفانی قبّالای یهودی، بررسی ملکوت آسمانها، کارکرد فرشتگان گماشته در هر یک از آسمانها و رابطه میان اسماء الهی موسوم به سفیروت و هر کدام از آسمانها نقش مهمّی ایفاء میکند. از نظر عارفان قبالا، قلمرو تجلّی وجود، بر چهار بخش اصلی تقسیم میشود: اسماء الهی، عرش، آسمانها و عالم ماده. عالم نخست یا عالم اّصیلوت، قلمرو ده اسم اصلی خداوند است که سه اسم نخست آنها، به نحو خاصّ، در مرتبه عرش یا عالم بِریئا ظهور مییابند و هفت اسم دیگر در هفت آسمان برین، ضمن آن که عالم عسیّا یا جهان مادی، مجلای ظهور همه اسماء الهی است. بنابراین، شناخت آسمانها، در گرو معرفت نظام اسماء و صفات الهی و تقدّم و تأخّر آنها و مسبوق به شناخت فرشتگان کرام میباشد. این مقاله میکوشد، پس از معرّفی نظام اسماء یا سفیروت که آموزه کلیدی قبالاست، به بررسی مراتب آسمانها از نظر اهل قبالا و متون کهن آنها از جمله سفر زوهر و سفر یصیرا بپردازد و درجهت ایضاح و تکمیل مطلب، از روایات موجود در سنّت اسلامی و یافتهها و گفتههای عارفان مسلمان نیز بهره گیرد. | ||
کلیدواژهها | ||
اسم؛ سفیروت؛ آسمان؛ ملکوت؛ فرشته؛ عالم؛ عرش؛ ستاره | ||
اصل مقاله | ||
تفکّر در آفرینش آسمانها و زمین و عوالم ماورای ادراک حسّانی و تعقّل عرفی، افزون بر تأمّل در عالم مرئی و حسّانی، از نشانههای مؤمنان است: «الّذین یَذکُرونَ اللهَ قِیاماً وقُعوداً وعَلَی جُنوبِهِم ویَتفکّرونَ فی خَلقِ السَمواتِ والأرضِ رَبّنا ما خلقتَ هذا باطلاً سُبحانکَ فَقِنا عذابَ النّار» (آلعمران: 191)؛ کسانی که ایستاده و نشسته و بر پهلوان، خداوند را یاد میکنند و در آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند و میگویند: پروردگارا! آن را بیهوده نیافریدی. منزّهی تو، پس ما را از عذاب آتش پاس بدار. این امر؛ یعنی تفحّص در باب عوالم لطیف، از برای مؤمنانی که به یمن ریاضات عملیّه و ادای مستحبات به لطافت روحی ویژهای دست یافتهاند، امری گریزناپذیر است، ضمن آن که طریقة نیل بدین مقصود، طریقة بسیطی نیست و مرکّب است از اتّخاذ شیوههای مختلف و مکمّل. بهرهگیری از روایات مربوط به معراج، همچون کتابی منسوب به «ادریس(ع)» مشهور به «آپوکریفا» که از منابع طراز اول گنوستیسیزم بوده است، و نیز اخبار مربوط به معراج حضرت رسول(ص) در سنّت اسلامی، استفاده از شهودها و مکاشفههای معتبر شخصی یا دیگر اشخاص موثّق و به کارگیری شگردهای خاصّ علمالحروف و علمالاعداد به هنگام تفسیر کتب مقدّس، در زمرة این شیوهها قرار دارند. برخی از یافتههای مربوط به آسمانها و زمین، فرشتگان و تکوین، در قالب زبان اساطیری بیان شدهاند، مانند اساطیر مصر، بابل، هند و یونان، با این حال، در وجود ریشههای دینی و انبائی این اساطیر تردیدی نیست، زیرا میان اساطیر مختلف ملل، قرابت فراوانی مشهود است، چنان که گویی آنها به دورهای تعلّق دارند که به تازگی میان انسانها افتراق و انشعاب رخ داده بود. اما زبان متشرّع از ویژگیهایی برخوردار است که آن را از زبان مصطلح اساطیری جدا میکند. در حالیکه اساطیر، با استفاده از استعارات، معانی و واژگان ملموس و انسانی، عوالم برتر را در قالب کلام روایت میکنند، زبان دینی، میکوشد با حفظ لطافت معانی و با تکیه بر مراتب توحید، نظام آفرینش را به نحوی دیگر توصیف نماید. در این تحقیق سعی برآن است که با جست وجویی کوتاه در متون نحلة باطنگروانة قبّالا، عرفان یهودی، و نقل پارهای ازاشارات اهل عرفان نظری در اسلام، گزارشی خلاصه ارائه شود از مساعی بلیغ و مقدسی که پیروان حنیف در این دو دین بزرگ الهی به کاربستهاند تا قضیة آسمانها و فرشتگان ساکن در آنها را تا اندازهای بازگو کنند، هرچند وضعیّت رازگونة این معارف، قطعاً، بدیشان رخصت نمیداده است که تمام مطالب مکشوف بر آنها را اعلام نمایند، مضاف براین که خود وسعت این موضوع به گونهای است که اشراف تامّ و کامل برآن، امکانپذیر نیست، ولو درحیطة کشف و شهود. بدین منظور، تحقیق حاضر، در زمینة عقاید اصحاب قبّالا از سه متن «سِفِر هَیِصیرا»، کتابی منسوب به حضرت ابراهیم(ع)، «سِفِر هَزُوهَر» ،کتابی که به شرح سطر به سطر و واژه به واژة عهد عتیق میپردازد، وکتاب «اُخنوخ» یا ادریس(ع) بهره برده است1. در بند نخست، اسماء دهگانة الهی در تفکّر قبّالایی عنوان شدهاند که کلیدهای اصلی تمام تفاسیر آنها از کتاب مقدّساند. در واقع، زوهر، چگونگی تجلّی و دوام حضور اسماء در خلقت، نبوّات و معاد است. در بندهای پسین، ربط میان این اسماء و عالم ملکوت، با رعایت شرط ایجاز بیان شده است و در هر مورد، به ارائة شواهدی مشابه در سنّت اسلامی پرداختهایم. توجّه به این نکته اولویّت دارد که قصد نگارنده، به هیچ وجه دایر بر مقایسة میان عقاید و آموزههای عارفان یهود و محقّقان مسلمان نبوده است. مقصود از نگارش این تحقیق، صرفاً، ارائة گزارشی است از برای زدودن این گمان که اصولاً تکلیف مؤمن، حیات آبرومندانه بر زمین است و وقوف بر مکنونات بر ذمّة هیچ مؤمنی نیست؛ حال آن که به تصریح قرآن کریم، شناخت ملکوت و تصدیق آن، قسمتی از وظیفة مؤمن است: «أوَلَم یَنظُروا فی مَلَکوتِ السَمواتِ والارضِ وما خَلَقَ اللهُ مِن شَیء» (اعراف: 185)؛ آیا نمینگرند در ملکوت آسمانها و زمین و آن چیزها که خداوند آفرید. افزون بر این، در افواه برخی از عوامّ و خواصّ چنین افتاده است که اصولا ًمسئله هفت آسمان، مطلبی تمثیلی یا اساطیری است و با وقوع اکتشافات دامنهدار نجومی در قرون جدید، دیگر محلّی از اعراب برای آن وجود ندارد. امید است، این گونه اظهارات تأسف برانگیز که بیشتر ناشی از فرو افتادن در زندگی مادی و روزمرگی است، با آموزههای نظاممند و معتبری ازآن دست که اجمالاً در تحقیق حاضر معرّفی شدهاند، قیاس شوند، بل که قائلان بدانها به سمت مسیر صحیح رهنمون گردند.
1- سفیروت، ده اسم الهی معرفت آسمانها و ملکوت آسمان، در گرو شناخت اسماء دهگانهای است که در طریقت قبالا با عنوان سِفیروت یا «اعداد» شناخته میشوند. سفیروت، جمع مؤنّث سالم از کلمة سِفیرا میباشد، به معنی «عدد». به گواهی اوّلین آموزة کتاب «یِصیرا»، جهان و هر چه در اوست، با «حرف» و «عدد» آفریده شده است. مقصود از حرف، 22 حرف الفبای عبری و مراد از عدد نیز ده سفیرا یا اسم الهی میباشد. مجموع این حروف و اعداد مقدّس، سی و دو رکن یا راه حکمت را تشکیل میدهند: «به سی و دو مسیر شریف حکمت، یاه، یهوة جنود، اِلُوهیم ییسرائل، الوهیم حیّ و پادشاه جاودان، اِل شَدَّی، رحیم و رؤوف، اعلی و متعالی که ساکن ابدّیت است و نام او معلّا و مقدّس است، رقم زد. و او عالم را با سه نشانه آفرید، حدّ، حرف و عدد» (سفریصیرا: فصل اول، 1). در این جا، غرض از حدّ، چیزی جدا از حروف و عدد نیست؛ زیرا هم ایشاناند که حدود اشیاء را معلوم و معیّن میکنند. این ده عدد یا به گفتة بصیرا، «ده سفیروت نابسودنی» (همان: 2) عبارتاند از: یک یا روحالقدس، دو یا هوا که منبع حروف الفباست، سه یاآبکه اصل خلأ و گل و لای اولیه است، چهار یا آتش که بدان، عرش و انواع فرشتگان آفریده شدند، پنج یا جهت فوق، شش یا جهت تحت، هفت یا جهت شرق، هشت یا جهت غرب، نه یا جهت جنوبو ده یا جهت شمال. مضاف بر این که در این نظام، هوا از روح القدس، آب از هوا و آتش از آب پدید میآید (همان: 13). بنابراین، در بیان کتاب یصیرا که موضوع آن، توصیف پیدایش اکوان است و جنبهای کاملاً کیهانشناختی دارد، سفیروت با عناوین ملموس معرّفی میشوند. به عبارت دیگر، در این متن، جلوههای ناب و ابتدایی اسماء مقدّس الهی در قالب کلمه، عناصر و جهات ستّه، به جای معانی و مفاهیم انتزاعی بیان میشوند تا شرحی مفید و مقنع از تکوین ارائه شود. در کتاب «زوهر»، وضعیّت تفاوت میکند؛ زیرا در آنجا، بحث حول محور تفسیر نصّ دور زوهر، ده سفیرای الهی را به اسماء متفاوتی مینامد که مشهورترین آنها با حفظ مراتب تقدم و تأخّر از این قرارند: کِتر(تاج)، حُخما (حکمت)، بینا (تدبیر)، حِسِد (احسان)، دین(قضا)، تیفئِرِت(جمال)، نِصَح (نصر)، هُود (جلال)، یِسُود (بنا)، مِلخوت (ملکوت) (Schaya, 1971, 21) . مقصود از کتر، وحدت است که با دو جنبة «اِهیِه» (هستم) و «اِن سُوف» (نامتناهی) به شناخت در میآید. این دو جنبه، با مفاهیم «احدیّت» و «واحدیّت» عرفان اسلامی مساوق هستند، از آن جهت که احدیّت، وحدت فراگیر و متعالی از هر گونه کثرت است، در حالیکه واحدیّت، مشحون از اسماء و اوصاف نامتناهی الهی است. در مقام حُخما، اصول اوّلیّة خلقت و حروف عالیات کلمات مخلوق، بدون هیچگونه تمایز و تضادّی میان وجوه معارض، به اصطلاح، اندیشیده میشوند، حال آنکه در بینا، حدود و ثغور هر شیء، معیّن میگردد. بنابراین حخما و بینا، به ترتیب، با دو اسم «رحمن» و «رحیم» مطابقت دارند، از آنجایی که مفهوم رحمانیّت، مرتبط است با رحمت عامّه و نیز مقام مختصّ اعیان ثابته و مفهوم رحیمیّت، رحمت خاصّه را افاده مینماید. بدین ترتیب، فیض ایجاد، با گذار از جنبههای به ظاهر متضادّ حخما- بینا، حسد- دین و نصح- هود و نیزاز ستون میانی که عبارت است از کتر، تیفئرت، یسود و ملخوت به عوالم دیگر وارد میشود، آنها را انتظام میبخشد و تغذیه میکند. عالم قیاسناپذیر و ادراکناشدنی سفیروت، همانا عالم اَصیلوت نامیده میشود که با عالم «لاهوت» عرفان اسلامی یکی است. برای تشکیل عوالم دیگر، لازم است که گوشهای از این غنا و ملأ نامتناهی، خالی شود تا جایی برای مخلوقات مهیّا گردد. به واسطة این فرایند مجالبخش که صیمصوم (قبض یا عقبنشینی) نام دارد، جایی در سفیرای دهمین یا ملخوت باز میشود تا سه عالم دیگر یعنی بِریئا، یِصیرا و عَسیّا امکان ظهور پیدا کنند. لذا عوالم دیگر، هرگز جدا از عالم اصیلوت یا لاهوت لحاظ نمیشوند، بلکه شأنی از شؤون اسم ملخوت و محتوای آن به شمار میروند تا محظورات استقلال معلول از علت و اعتزال علّت از معلول پیش نیاید. در اینجا، مراد از عالم بریتا، عالم عرش است که درآن سه چیز وجود دارد: شِخینا (سکینة الهی)، مِطَطرُون (فرشتة روح) و اَویر (اِثیر، عنصر خالص و عنصرالعناصر). و اما عالم یصیرا، گسترة مطبّق و سلسلهمند هفت آسمان یا ملکوت آسمان را تشکیل میدهد که مراتب فرشتگان و هیاکل نورانی آسمان و نفوس انسانی در آنها مقام یافتهاند. عالم عَسیّا، گسترة عالم مادی و تحتالقمراست که برساخته از عناصر کثیف و جسمانی است، در عین حالیکه مقام خود را به عنوان جلوهگاه حقایق ازلی و سفیروت نابسودنی همچنان حفظ میکند. این نکته، در تفسیری بر جملة ابتدایی سفر تکوین مندرج است: «بِرِشیت بارا اِلُوهیم اِت هَشامَییم وَاِت هاآرِص.» (تکوین، 1: 1) «در آغاز، خداوند، آسمانها و زمین را آفرید». بنا بدین تفسیر، تناظری میان سفیروت دهگانه و این هفت کلمة آغازین وجود دارد : بِرِشیت (درآغاز) با سفیرای کتر، بارا (آفرید) با سفیرای حخما، الوهیم (خداوند) با سفیرای بینا، اِت (رای مفعولی) با دو سفیرای حسد و دین، هَشامییم (آسمانها) با سفیرای تیفئرت، وَاِت (واو عطف و رای مفعولی) با سه سفیرای نصح، هود و یسود، هاآرِص (زمین) با سفیرای ملخوت. (زوهر، برشیت: 36). بدین ترتیب، با دو نحو توصیف سفیروت؛ یعنی توصیف به کمک مظاهر ملموس و توصیف به واسطة اسماء انتزاعی و مفهومی، اصحاب قبالا، کیفیّت آفرینش و حفظ آن را توضیح میدهند، همچنان که در عرفان اسلامی نیز بیان اسرار مفهومی در باب آفرینش و دیگر موضوعات معرفتی، منوط به شناخت اسماء و برقراری ارتباط میان آن مفاهیم و جلوههای ماسویاللّهی است.
2. رابطة تجلّی میان اسماء و عرش الهی به گواهی کتاب یصیرا، فرشتگان نیز، به اصطلاح، دارای ماده و صورتاند. مادة فرشتگان، آتش است که در متن مزبور، سفیرای چهارم را تشکیل میدهد. بیتردید، آتش ملائکه با آتش کثیف فرق دارد و مقصود ازآن، چیزی به غیراز نور لطیف و نامحسوس نیست. اما صورت فرشتگان، عبارت است از همان اسم الهیای که بدیشان تعلّق میگیرد و هر یک از آنها را به لحاظ شمایل، عمل و وظیفة کیهانی، از دیگران جدا میسازد. اولین تجلّی اسماء در عوالم سهگانه، درون عالم بریئا اتّفاق میافتد، جایی که درآن، سه امر فرامادی، با اتّحادی همیشگی حضور دارند؛ یعنی شخینا، مططرون و اَویر. این سه، به ترتیب، جلوههای سه سفیرای نخستیناند؛ یعنی کتر، حخما و بینا (Schaya,1971,75). از این مکان مقدّس است که آفرینش عوالم لطیف وسکنة آنها آغاز میشود. به گفتة زوهر، در اینجا، شخینا، میان آتش یا انوار ساطعه از فرشتة مططرون و آبهای لطیف اویر پیوند برقرار میکند تا با ترکیب آب و آتش، آسمانها و سکنة آنها را ایجاد و تغذیه نماید. نفس انسان نیز که از جنس ملکوت است، به همین نحو پدید میآید (زوهر، لِخ لخِا: 2). از این پس، یکیک آسمانها متناظر با هفت سفیرای دیگر پدیدار میشوند. آسمان هفتم، مقام حملة چهارگانة عرش یا حیّوت است که عرش الهی را بر سر یک جفت از بالهای خود حمایل میکنند، درحالی که با جفت بال دیگر، بدن خود را میپوشانند. این آسمان و هر چه در اوست، مظهر سفیرای حسد (احسان) است. در سنّت قبالا، مهمّترین منابع در باب عرش، عبارتاند از نبوّات دو پیامبر بزرگ الهی، حِزقیال(ع) و اِشَعیا(ع) که دو کتاب از مجموعة عهد عتیق به ایشان اختصاص دارد. و اما قسمتی از منام روحانی حزقیال(ع)، عرش الهی را در لحظة وحی چنین توصیف میکند: «در یکی از این رؤیاها، طوفانی دیدم که از شمال به طرف من میآمد. پیشاپیش آن، ابر بزرگی از آتش در حرکت بود، هالهای از نور گرد آن بود و درون آن، چیزی شبیه به فلزی برّاق میدرخشید. سپس، از میان ابر چهار موجود شگفت ظاهر شدند که به انسان شباهت داشتند.، ولی هر یک، چهار صورت و دو جفت بال داشتند. پاهایشان شبیه به پای انسان بود، ولی پنجة پایشان به سم گوساله شباهت داشت و مانند فلزی برّاق میدرخشید. زیر هر یک از بالهایشان دستهایی دیدم مانند دست انسان.... هر یک از آنها چهار صورت داشت، در جلو صورت انسان، در طرف راست، صورت شیر و در طرف چپ، صورت گاو و در پشت، صورت عقاب. هر کدام دو جفت بال داشتند که یک جفت باز بود و به نوک بالهای موجودات پهلویی میرسید و جفت دیگر بدنشان را میپوشانید.... در میان این موجودات زنده، چیزهایی شبیه به زغال افروخته با مشعل روشن حرکت میکردند.... در حالیکه به این چهار موجود زنده خیره شده بودم؛ زیر آنها و بر روی زمین، چهار چرخ دیدم، زیر هر موجود یک چرخ. چرخها مانند زبرجد میدرخشیدند و همه شبیه به یکدیگر بودند. بر فراز موجودات زنده، چیزی شبیه به یک صفحة بزرگ گسترده شده بود که مانند بلور میدرخشید....بالای این صفحه، تختوارهای قرار داشت که گویی از یاقوت کبود ساخته شده بود و بر روی آن تخت، موجودی نشسته بود که به یک انسان شباهت داشت. از کمر به بالای او مثل فلزی غوطهور در آتش میدرخشید و از کمر به پایین، مانند شعلههای آتش تابان بود و دور تا دورش را نیز نوری درخشان فراگرفته بود که همة رنگهای رنگینکمان در آن دیده میشد.» (حزقیال، 28-4: 1). چنانکه میبینیم، در منام فوق، حملة عرش با نام حیّوت یا موجودات زنده شناخته میشوند. در تأویلی مبتنی بر علمالحروف، کلمة شینئان عبری را که به «ملائکه» عظام اطلاق میکنند، تحلیل حرفی کرده، هر یک از حروف آن را به یکی از حملة عرش نسبت میدهند، به نحوی که حرف مزبور، نخستین حرف اسمی را شامل میشود که آن حامل عرش منسوب بدان است. این کلمه که به صورت שנאן نوشته میشود، از چهار حرف تشکیل شده است که هرکدام از حروف آن، حرف نخستینِ اسمی از اسماء حملة عرش میباشد، بدین تفصیل: شین (ש) حرف نخست کلمة شُور (שור) به معنای «گاو»، نون (נ) اولین حرف کلمة نِشِر (נשר) به معنای «عقاب»، آلِف (א) حرف آغازین کلمة اَریِه (אריה) به معنای «شیر» و نونِ آخر (ן) اولین حرف کلمه ناش (נאש) به معنای «انسان». (زوهر، برشیت، 8) البتّه در منام حزقیال(ع) چنین توصیف میشود که هر کدام از حاملان عرش چهار صورت دارند، در حالیکه بنا به تفسیر زوهر، به واقع، آن لطافت فرشته است که سبب میشود، صورت هر یک از سه فرشته دیگر نیز در او منعکس شود، و الّا شمایل ثابت هر فرشته، همان است که ذکر شد؛ یعنی گاو، عقاب، شیر و انسان. لازم به ذکر است که تعداد حملة عرش در نبوّات اسرائیلی، آنچه را که قرآن کریم در توصیف عرش میفرماید، نقض نمیکند؛ توضیح آنکه خداوند در سورة «حاقّه»، به هنگام توصیف روز قیامت و نزول عرش الهی میفرماید: «ویَحمِلُ عَرشَ ربِّکَ فَوقَهُم یَومَئذٍ ثَمانیه». (حاقه: 17)؛ در آن روز، عرش پروردگارت را هشت تن حمل میکنند. در تفسیری که از حضرت رسول(ص) روایت شده است، این توصیف، به روز قیامت برمیگردد؛ یعنی زمانی که چهار فرشته دیگر آفریده میشوند تا این فرشتگان را در حمل عرش یاری کنند. به فرمودة حضرت رسول(ص)، «امروز عرش خدا را چهار نفر حمل میکنند و روز قیامت هشت نفر» (طباطبائی، 1376: 25، 112). هر چند که سراسر گسترة آسمان هفتم با اسم حسد اداره میشود، هر کدام از فرشتگان حامل عرش، علیحدّه، جلوة اسمی از اسماء خداوند است. بدین نحو، چهار اسم مختصّ به ایشان، در این آیه از سفر «تثنیه» مندرج میباشند: «او خدایی بزرگ و مقتدر است، خدای مهیبی که جانب هیچ کس را نمیگیرد» (تثنیه، 17: 10). در این جا، آیه، چهاراسم اِل(«خدا» که با اسم اعظم چهار حرفی یا یهوه فرق میکند)، گادُول(بزرگ)،گیبُور (مقتدر) ونُورا(مهیب)، به ترتیب در گاو، عقاب، شیر و انسان متجلّی میشوند (زوهر، برشیت: 8). پس، علاوه بر اسم ویژه قلمرو آسمانی، این فرشتگان، واجد اسمی مختصّ به خویش میباشند که هر یک ازآنها را به منزلة مخلوقی مکلّف به وظیفة خاصّ، از دیگر همپایگان خود جدا میسازد.
3- تجلّی اسماء در سرفرشتگان مقدس در حالیکه حملة عرش، به طور مدام در آسمان هفتم به تسبیح و افاضة فیوضات ویژة خود مشغولاند و فقط به هنگام وحی، بر انبیاء ظاهر میشوند، سرفرشتگان ساکن در آسمان ششم، میتوانند در هیئت انسان بر انبیاء پدیدار شوند و مواحی را بدیشان محوّل کنند. این سرفرشتگان مقدّس عبارتاند از: میخااِل(ع ) (میکاییل)، گَوریاِل(ع) (جبرئیل)، رِفااِل(ع) (عزراییل)، اُوریاِل(ع) (اسرافیل)، راگواِل(ع)، ساراکیاِل(ع)، رِمِئیاِل(ع). هر کدام از این هفت سرفرشته، حاکم بر روزی ازروزهای هفته است. میکاییل(ع) که در سنّت اسلامی، امامت نمازگزاران آسمان را بر عهده دارد، موکّل روز سبّت است. کتاب «ادریس(ع)»، برخی از وظایف این سرفرشتگان را چنین برمیشمرد: میکائیل(ع)، موکّل بهترین انسانها و خائوس اولیه، جبرییل(ع)، موکّل بهشت و ماران و کرّوبیان، رافائل(ع)، موکلّ ارواح و قبض ایشان، اوریال(ع)، موکّل عالم و احیاء و جهنّم، راگواِل(ع)، موکّل انتقام از نیّرات آسمانی و متخلّفان فلکی، ساراکیاِل(ع)، موکّل نفوس کودکانی است که والدینشان نسبت به ارواح آسمانی گناه میورزند، رمئیال(ع)، رهنمای ارواحی که معراج میکنند (اخنوخ، محافظان: 20). این آسمان، مجلا و مظهر سفیرای دیناست و خزائن تطیر و قصاص در آن مستقرّند. با این حال، هر سرفرشته جلوة اسمی از اسماء الهی است، چنان که میکاییل(ع)، جلوة «قداست»، جبرئیل، مظهر «قدرت»، رافائل(ع)، مظهر «ترحّم» و اُوریال(ع)، جلوة «علم» دانسته شدهاند (Schaya,1971,88). بدیهی است، با توجّه به کارکرد دیگر سرفرشتگان نامبرده، ایشان مظاهر قهر و لطف خداوند در آسمان و زمیناند. به نحو خاصّ، چهار فرشتة نخست، با چهار حرف اسم اعظم؛ یعنی יהוה (یهوه) تناظر دارند و مظاهرآن حروف مقدّس در آسمان ششم هستند، همچنانکه این تناظر و تجلّی در آسمان هفتم میان اسم اعظم و حاملان چهارگانة عرش نیز برقراراست. افزون بر این، در بیانی تمثیلی گفته میشود که چهار «رود» حِسِد، دین، نصح و هود، به ترتیب، «چهار اردوگاه» فرشتگان میکاییل(ع)، جبرییل(ع)، اوریال(ع)، رِفائل(ع) را سیراب میکنند (زوهر، برشیت: 21). افزون بر این که در منام حزقیال(ع)، این سرفرشتگان مقرّب، با استعارة «رنگینکمان» معرّفی میشوند، زیرا سه رنگ اصلی سفید، قرمز و سبز، به ترتیب، به سه فرشتة مقرّب میکاییل(ع)، رافائل(ع) و جبرییل(ع) تعلّق دارند (همان: 7). در سنّت اسلامی، عزیزالدین نسفی (قرن هفتم هجری قمری)، به زبان اهل حکمت و با استفاده از اصطلاح جوهر و عنایت به کارکرد سرفرشتگان، از عقل اول ابتدا میکند و سایر فرشتگان را مظاهری از این عقل که جوهر اوّلیّه عالم را تشکیل میدهد، معرّفی میکند: «بدان که عقل اول، یک جوهر است، اما این جوهر را به اضافات و اعتبارات به اسامی مختلفه ذکر کردهاند». بر این اساس، جوهر اوّلیّه، از حیث آن که مُدرِک است، عقل نامیده میشود و از حیث حیاتمندی، روح(ع)، از جنبة ترسیم علم، قلم، و از جنبة افاضة علم، جبرییل(ع)، و به اعتبار ارزاق عالمیان، میکاییل(ع)، و از حیث حیاتبخشی، اسرافیل(ع)، و به اعتبار درک حقایق و جذب معانی، عزراییل(ع)، و از جنبة اشتمال وی بر هر آنچه بوده است و خواهد بود، لوح محفوظ (نسفی، 1381: 63). همو به زبان اهل عرفان، درباره وحدت جوهری ناسوت و ملکوت میگوید: «ملک و ملکوت یک جوهر بیش نیستند و این جوهر، جنس اعلی است و بالای وی جنس دیگر نیست» (همان: 94) در توصیفی ملموستر، پیشانی اسرافیل(ع)، لوح محفوظ دانسته شده است و جبرییل(ع)، موکّل بادها و حیات و میکاییل(ع)، موکّل گیاهان و عزراییل(ع)، مأمور قبض ارواح (زنوزی، 1371: 136). امام خمینی در «تفسیر سورة حمد»، از عرش «تحقّق» سخن میگویند، عرشی که چهار فرشتة مقرّب حاملان آن هستند. سپس، چهار اسم از اسماء پنجگانة سوره حمد را به بواطن ایشان اختصاص میدهد، به نحوی که اسم «ربّ» باطن میکاییل(ع)، اسم «رحمن» باطن اسرافیل(ع)، اسم «رحیم» باطن جبرییل(ع) و اسم «مالک» باطن عزراییل(ع) دانسته میشود. (امام خمینی، 1381: 56) همچنین، در باب رابطه میان ذکر خاصّ فرشتگان و شأن کیهانی ایشان، در میان اهل تحقیق در عرفان اسلامی، اقوالی مشهود است. مطابق این اقوال، اسم «الله»، ذکر اسرافیل(ع) (شریف کاشانی، 1387: 34)، اسم «قابض» از اذکار عزراییل(ع) (همان: 229)، اسم «باسط» ذکر جبرئیل(ع) (همان: 231) و اسم «رزّاق» از اذکار میکاییل(ع) (همان: 150) معرّفی شده است.
4- سایر مراتب ملکی طبق علمالافلاک قبّالایی، نحوة تقدّم و تأخّر افلاک یا آسمانهای هفتگانه به گونهای است که در آن، آسمانها و فرشتگان که جلوة رحمت پروردگارند، قریب به عرش الهی و آسمانها و فرشتگانی که جلوة صفات قهریّة خداوندند، در مراتب پایینتر و دورتر از عرش توصیف میشوند. با توجه به این توضیح، در آسمان پنجم که محلّ تجلّی سفیرای تیفئرتاست، فرشتگان اُفنّیم (چرخها) سکنی دارند، فرشتگانی که با چرخش خود، تمام امورگردشی در عالم را به اذن خداوند و با تجلیل و تهلیل او اداره میکنند. به توصیف حزقیال(ع)، این چرخهای «زبرجدین» به هنگام نزول وحی، درست در زیر پاهای حیّوت و «بر روی زمین» قرار داشتد. سِرافیم («سوزاندگان»، فرشتگانی که با آتش خود، ناپاکیها را میسوزانند و نفوس را تطهیر میکنند)، ساکن در آسمان چهارم هستند که مملکت سفیرای نصحاست. حزقیال(ع)، آنها را با استعارة «زغالهای افروخته» وصف میکند. در نبوّت اشعیا(ع)، این فرشتگان، واجد شش بال توصیف میشوند: «ربّ را دیدم نشسته بر تختی بلند و مجلّل و خانة خدا از جلال او پر شده بود. اطراف تخت را فرشتگان احاطه کرده بودند. هر فرشته شش بال داشت که با دو بال صورت خود را میپوشاند و با دو بال پاهای خود را و با دو بال دیگر پرواز میکرد. آنها به نوبت سرود میخواندند و میگفتند: قدّوس، قدّوس، قدّوس، خداوند قادر متعال، تمام زمین از جلال او سرشار است.» (کتاب اشعیا، 4-1: 6) در آسمان سوم یا عرصة تجلّی سفیرای هود، انواع دیگری از حیّوت و اوفنیم ایجاد میشوند، ضمن اینکه ملائکه اهلاک و تبنیه یا به اصطلاح سنّت اسلامی، ملائکه «غلاظ و شداد»، در حدود پایینی آن مقام دارند. میان این آسمان و آسمان دوم، «نهر آتش» (ناهار دی نور) جریان دارد که ارواح و فرشتگان صاعده، نخست در آن غسل میگیرند و سپس به مراتب بالاتر وارد میشوند. این نهر، به تعذیب گنهکاران نیز اختصاص دارد. در آسمان دوم که مکان ظهور سفیرای یسود میباشد، انواع مشابهی از اوفنیّم و سرافیم ایجاد میشوند. در آسمان اول، فرشتگانی بسان گردباد وجود دارند که «هر روز با غرشهای ادراکناشدنی رعد نابود و هر صبحگاه احیاء میشوند» (Schaya,1971,98). سفیرای حاکم بر این آسمان، ملخوت است. صدرالدین قونوی (607-673 هـ.ق.) که پیرو ابن عربی (638- 560 هـ.ق ) و مکتب نظری اوست، تناظری بین نُه اسم الهی و افلاک نهگانه برقرار میکند. به بیان وی، دو مرتبة عرش و کرسی، تحت سیطرة دو اسم رحمن و رحیم قرار دارند، آسمان هفتم مظهر اسم ربّ، آسمان ششم مظهر اسم علیم، آسمان پنجم مظهر اسم قهّار، آسمان چهارم مظهر اسم محیی، آسمان سوم مظهر اسم مصوّر، آسمان دوم مظهر اسم بارئو آسمان اول مظهر اسم خالق است (قونوی، 1371: 54-51). از سوی دیگر، ابن عربی، در کتاب «عقله المستوفز» بنا بر شیوة الهام، فرشتگان یازده مرتبه و چهار کرة عناصر اربعه را که ذیل آنها و نزدیک زمین واقع شدهاند، چنین عنوان کرده است: 1- مرتبة عرش: واهبات، مقام اسرافیل(ع). 2- مرتبه کرسی: مدبّرات، مقام میکاییل(ع)، 3- فلک البروج2: مقسّمات، مقام جبرییل(ع) .4- مرتبة ستارگان ثابت: سطح آن، بهشت است و جایگاه تالیات و فرشتة رضوان(ع) و قعر آن، دوزخ است و مکان غلاظ و شداد و فرشتة مالک (ع). مقام عزراییل(ع) نیز همین آسمان است. 5- آسمان هفتم: نازعات و فرشتهای کریم(ع). 6- آسمان ششم: مُلقیات و فرشتة مقرّب(ع ). 7- آسمان پنجم: فارقاتو فرشتة خاشع(ع) 8- آسمان چهارم:صافّات و فرشتة رفیع(ع) . 9- آسمان سوم: قانتات و فرشتة جمیل(ع). 10- آسمان دوم: ناشطات و فرشتة روح(ع). 11- آسمان اول: سابحات و فرشته مجتبی(ع). 12- کرة آتش: سابقات و فرشتهای که نام او بر ابن عربی مکشوف نشد. 13- کرة هوا: زاجرات و فرشتة رعد(ع). 14- کرة آب: ساریاتو فرشتة زاخر(ع). 15- کرة خاک: ناشرات و فرشتة قاف (ع). همة عناوین فرشتگان که در بالا به الف و تاء جمع بسته شدهاند و مفید معنای نوع میباشند، از سوگندهای ابتدای چهار سورة «صافّات»، «ذاریات»، «مرسلات»، «نازعات»، برگرفته شدهاند، به غیر از «قانتات» که احتمالاً به نحوی دیگر کشف یا از نصّ استخراج شده است. در این سلسله مراتب، خورشید، نیّر اعظم، در میان پانزده فلک قرار گرفته است، به نحوی که مادون آن هفت فلک و مافوق آن نیز هفت فلک مقام یافتهاند. میتوان تناظری بین اسمائی که قونوی به آسمانها نسبت داده است و فرشتگانی که ابن عربی برمیشمرد، برقرار نمود، بدین شرط که فلک البروج و مرتبة ستارگان ثابت را بخشی از کرسی و چهار کره آخرین را ذیل آسمان دنیا یا آسمان اول به شمار آوریم. در برقراری این تناظر، میبایست از مفاهیم منسوب به ستارهها از منظر علمالافلاک قدیم بهره گرفت: 1- اسم رحمن: واهبات و اسرافیل(ع). 2- اسم رحیم: مدبّرات و میکاییل(ع)، مقسمّات و جبرئیل(ع)، تالیات و رضوان(ع)، غلاظ و شداد و مالک(ع)، و عزراییل(ع). 3- اسم ربّ: نازعات و فرشتهای کریم. آسمان هفتم، منسوب به ستارة زحل است یا به بیان قرآن، «الطارق»: «و السماء و الطارق» (طارق: :1)؛ سوگند به آسمان و سوگند به طارق. در روایتی از امام صادق(ع)، این ستاره از آنِ امیرالمؤمنین علی(ع) و اوصیاء دانسته شده است و نیز روحی معرّفی میشود که از جانب خداوند، ایشان را از حوادث روز و شب آگاه میسازد (بحرانی، 1428: 258 و257). 4- اسم علیم: ملقیات و فرشتة مقرّب. آسمان ششم، منسوب به مشتری است که ماهیّتی علمی و معنوی دارد. 5- اسم قهّار: فارقات و فرشتة خاشع(ع). آسمان پنجم، منسوب به مریخ است که معرّف صفات قهریّه و نماد شجاعت و جسارت است. 6- اسم محیی: صافات و فرشتة رفیع(ع). آسمان چهارم، تحت سیطرة خورشید است که بینور آن، حیات بر زمین امکانپذیر نیست. 7- اسم مصوّر: قانتات و فرشتة جمیل(ع). آسمان سوم، منسوب به ستاره زهره است که نماد زیبایی و وجاهت میباشد. 8- اسم بارئ: ناشطات و فرشتة روح(ع)3. آسمان دوم، منسوب به عطارد است که در عین سرعت سیر بالا در گردش خود، با خردورزی و قوة سخنگویی نیز ارتباط دارد. 9- اسم خالق: سابحات و فرشته مجتبی(ع)، سابقات، زاجرات و فرشتة رعد(ع)، ساریات و فرشته زاخر(ع) و ناشرات و فرشتة قاف(ع). آسمان اول، منسوب به ماه است و از آن جاست که تکثّر و تجلّی مظاهر مادی آغاز میشود. لازم به ذکر است که در قرآن کریم، به طور واضح از «شمس» و «قمر» سخن رفته است و چنانکه گفتیم، به ستارة زحل نیز اشاره شده است. افزون بر این، خداوند، در سورة مبارکه «تکویر»، به خنّس یا پنج ستارة متحیّره (زحل، مشتری، مریخ، زهره، عطارد) نیز سوگند یاد نموده است و این امر، نشاندهنده ماهیّت نمادین و رازگونه این اجرام فلکی است، هر چند، نباید از جنبة نمادین این کلمه نیز غفلت ورزید: «فلا أقسم بالخنّس، الجوار الکنّس» (تکویر: 16 و15)؛ سوگند به بازآیندگان، آن روندگانِ پنهانشونده. بنابراین، مناسبتی که میان اسماء و فرشتگان مقیم در افلاک برقرار شده است، ملهم از علمالکواکب میباشد که بخشی تفکیکناپذیر از دانشاندوزی در ادوار گذشته بود. با این حال، توجّه به این نکته ضرورت دارد که فرق است میان جنبة غیبی این افلاک و آنچه که به واسطه چشم سر در آسمان رصد میشود. در واقع، آنچه در زمین و از آنجا رؤیت میشود، سایهای است از آنچه در گستره عالم غیب وجود دارد و نشانهای است از برای دلالت بدانچه در عرصة غیب اقامت دارد: «والله جعل لکم ممّا خلق ظلالاً» (نحل:81)؛ و خداوند از آنچه خلق کرد، سایهای برای شما قرار داد. نتیجه با توجّه به مطالب گفته شده و با استناد به یافتههای ارباب شهود که مبتنی بر استبطان کتاب منزل و مشاهدههای عرفانی است، میتوان گفت قضیه آسمانهای برین یا به تعبیر قرآنی، «ملکوت کلّ شیء»، از چنان صحّت و قوّتی برخوردار است که انکار آن، فقط میتواند نشانة کمهمّتی و تمایل به اهانت به ساحت کتاب و اهل تحقیق باشد. درست است که اطلاق عدد به اشیاء و امور، به نحوی نشانة محدودیت آنهاست، هنگامی که برای طبقات آسمان، عدد هفت یا نه یا چهارده به کار میرود، مقصود محدودیّت و حصر سعة آنها نیست؛ زیرا وسعت هر مرتبه یا طبقه، مافوق تصوّر انسان است و همچنین است تصوّر مخلوقات هر یک از آن مراتب. به طریق اولی، یکسانانگاری این مراتب با مراتب مرئی آسمان اول که دارای «بروج» ،«مصابیح» و «کواکب سبعه» میباشد، دور از صواب است. افزون بر این، اختلاف ظاهری میان توجیه و توصیف نظری ماهیّت آسمانها نیز مستمسک خوبی برای ردّ نظریة آسمانها نیست. آنچه در این مبحث حائز اهمّیّت میباشد آن است که عدم باور به مراتب آسمانها به منزلة عدم باور به مراتب اسماء الهی است و اگرمؤمنی، به سلسلهمندی و ذومراتب بودن اسماء باور نداشته باشد، طبعاً از درک امری مانند طبقهبندی افلاک و آسمانها ناتوان خواهد بود. اسماء الهی، در عین حفظ مقام وسعت و کلّیّت، واجد مراتب تقدّم و تأخّرند و برخی از آنها بر برخی دیگر سبقت میجویند. در حقیقت، آرایش ملکوت، نسخهای لطیف است از آرایش اسماء الهی و تابع تقدّم و تأخّر و اصالت و تفریع حاکم برآن. حتّی اگر شخصی، تفقّهی در باب اسماء الهی صورت نداده باشد، با مشاهده مخلوقات زمینی و مراتب حاکم میان آنها، میتواند به وجود مراتب در عالم باطن اعتبار کند؛ زیرا، همچنان که عالم ملکوت، آیینة عالم اسماء لاهوتی است، عالم ناسوت نیز آیینه عالم ملکوت است.
پینوشت
| ||
مراجع | ||
- قرآن کریم. - ترجمه کتاب مقدس شامل عهد قدیم و عهد جدید (1995)، انگلستان: انجمن بینالمللی کتاب مقدس. - قونوی، صدرالدین (1371)، الفکوک فی اسرار مستندات حِکَم الفصوص، ترجمه محمد خواجوی، تهران: انتشارات مولی. - مدرس زنوزی، ملاعبدالله (1371)، انوار جلیّه، تهران: انتشارات امیرکبیر. - ابن عربی، محمد (1390)، عقلة المستوفز، تهران: انتشارات مولی. - امام خمینی، روحالله (1381)، تفسیر سوره حمد، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی. - بحرانی، سید هاشم ( 1428)، البرهان فی تفسیر القرآن، قم: مؤسسه دارالمجتبی. - بورکهارت، تیتوس (1393)، نجوم کهن در آموزههای ابن عربی، ترجمة لیلا کبریتچی و مهدی حبیب زاده، تهران: انتشارات مولی. - شریف کاشانی، ملا حبیب الله (1387)، اسماء الله الحسنی، تهران: انتشارات یاس بهشت. - طباطبائی، محمدحسین (1376)، المیزان، ترجمة سید محمد باقر موسوی همدانی، تهران: نشر فرهنگی رجاء و موسسه انتشارات امیرکبیر. - نسفی، عزیزالدین (1381)، زبدة الحقایق، تهران: انتشارات طهوری. - Schaya (1371), The Universal Meaning of the Kabbalah, Translated from the French by Noncy Pearson ,University Books, Inc,Secaucus. - http: // www. Kabbalah. info/ engkab/ ehezohar. - http:// www. Sacred–texts.com /jud/yet zirah.htm. - http:// one, heaven. org/ sacred –texts/book/Book of Enoch.,
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 4,078 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 550 |